1 -رابطه سوگندهاى این سوره و هدف آن
از سؤالاتى که پیرامون این سوره مطرح مىشود این است که چه ارتباطى میان سوگند به اسبهاى مجاهدان و جمله ان الانسان لربه لکنود وجود دارد ؟ زیرا بررسى آیات قرآن به ما نشان مىدهد که همواره نوعى ارتباط در میان قسمها و مقسم به ( آنچه به آن قسم یاد مىشود ) موجود است و اصولا بلاغت و فصاحت قرآن نیز چنین مطلبى اقتضا مىکند .
در باره آیات مورد بحث ممکن است رابطه چنین باشد که قرآن مىگوید انسانهائى یافت مىشوند ایثارگر که در مسیر جهاد بىپروا پیش مىروند ، و از هیچگونه فداکارى مضایقه ندارند ، جان و مال خود را در راه خدا مىدهند ، با این حال چگونه بعضى آنهمه بخیل و ناسپاسند ، و در برابر نعمتهاى حق نه حمد خدا مىگویند و نه در راه او ایثار مىکنند ؟ درست است که قسم به اسبها خورده شده است ، ولى مىدانیم که اهمیت آنها از این نظر است که ابزارى براى مجاهدان هستند در واقع سوگند به جهاد مجاهدان است ( همچنین اگر سوگند به شتران حاجیان و زوار خانه خدا باشد ) .
بعضى نیز گفتهاند که ارتباط از این رو حاصل مىشود که این حیوانات در طریق رضاى حق به سرعت پیش مىروند پس تو اى انسان چرا تسلیم او نیستى،
تفسیر نمونه ج : 27ص :254
تو که اشرف مخلوقاتى ، و شایستهترى؟ ! ولى مناسبت اول روشنتر است.
2 -آیا طبیعت انسان ناسپاسى و بخل است ؟
ممکن است کسانى از جمله ان الانسان لربه لکنود چنین استفاده کنند که حالت کنود بودن ، یعنى ناسپاسى و بخل ، جزء طبیعت همه انسانها است ، سپس این سؤال پیش مىآید که این امر با وجدان بیدار و شعور فطرى که انسان را دعوت به شکر منعم و ایثار مىکند چگونه مىتواند سازگار باشد ؟ نظیر این سؤال در آیات زیادى از قرآن مجید که انسان را با نقاط ضعف واضحى توصیف مىکند مطرح مىشود.
در یکجا انسان ظلوم و جهول شمرده شده ( احزاب - 72).
در جاى دیگرهلوع ( کم ظرفیت ) ( معارج - 19).
و در جاى دیگر یؤوس و کفور ( مایوس و ناسپاس ) ( هود - 9).
و در جاى دیگر طغیانگر ( علق - 6 ) توصیف شده است.
آیا به راستى همه این نقاط ضعف در طبیعت انسان نهفته است ؟ با اینکه قرآن تصریح مىکند که خدا بنى آدم را گرامى داشته ، و بر همه خلایق برترى بخشیده ، : و لقد کرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا ( اسراء - 70).
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مىشود ، و آن اینکه : انسان داراى دو بعد وجودى است ، و به همین دلیل مىتواند در قوس صعودیش به اعلى علیین رسد ، و در قوس نزولیش به اسفل سافلین کشیده شود .
اگر تحت تربیت مربیان الهى قرار گیرد ، و از پیام عقل الهام پذیرد
تفسیر نمونه ج : 27ص :255
و خودسازى کند ، مصداق و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا مىشود.
و اگر به ایمان و تقوى پشت کند ، و از خط اولیاى خدا خارج گردد ، به صورت موجودى ظلوم و کفار و یؤوس و کفور و هلوع و کنود درمىآید.
و به این ترتیب هیچگونه تضادى در میان این آیات وجود ندارد ، منتها هر کدام به یکى از ابعاد وجود انسان نگاه مىکند.
آرى در درون فطرت انسان ریشه تمام خوبیها و نیکیها و افتخارات و فضائل نهفته است ، همانگونه که انسان آمادگى براى نقطه مقابل این فضائل نیز دارد ، و لذا هیچ موجودى در عالم آفرینش در میان قوس صعودى و نزولیش اینقدر فاصله نیست ( دقت کنید).
3 -عظمت جهاد!
در قرآن مجید سخن از مساله جهاد و عظمت مجاهدان راه خدا بسیار به میان آمده ، ولى شاید در هیچ جا مساله با این عظمت ترسیم نشده است که حتى نفس زدن اسبهاى آنها ، و جرقههاى سم این ستوران و گرد و غبار ناشى از حرکت سریع آنان ، آنقدر با عظمت شناخته شده که موردقسم قرار گرفته.
مخصوصا روى سرعت عمل آنها که یکى از مهمترین عوامل پیروزى در جنگها است تکیه شده ، و نیز روى اصل غافلگیرى که یکى دیگر از عوامل موفقیت در جنگ است تکیه گردیده است.
و اینها همه آموزشى است در زمینه برنامه جهاد.
قابل توجه اینکه در شان نزول این سوره نیز آمده است که على (علیهالسلام) دستور داد در تاریکى شب مرکبها را آماده کنند ، خوراک لازم به آنها بدهند و زین بر آنها
تفسیر نمونه ج : 27ص :256
نهند و به حالت آماده باش کامل درآیند ، هنگامى که پرده تاریکى شب شکافته شد فورا نماز صبح را با یاران خود بجا آورد ، و بلا فاصله به دشمن حمله کرد ، دشمن وقتى بیدار شد که زیر دست و پاى اسبهاى مجاهدین اسلام قرار گرفته بود .
این حمله سریع و غافلگیرانه ، هم تعداد تلفات را به حداقل رساند ، و هم در ساعاتى کوتاه به جنگ خاتمه داد ، و جالب اینکه همه این مسائل در آیات این سوره به طرز ظریفى منعکس شده است.
بدیهى است نه اسب خصوصیت دارد ، و نه مساله جرقه ناشى از برخورد سم آنها به سنگهاى بیابان و نه گرد و غبار پاى آنها آنچه موضوعیت دارد مساله جهاد ، و سپس ابزار آن است که تمام وسائل جنگى امروز را شامل مىشود همانگونه که در آیه 60 سوره انفال در کنار رباط الخیل ( اسبهاى ورزیده ) سخن از قوه و ( نیرو ) به صورت کلى به میان آمده .
[ نظرات / امتیازها ]
ممکن است کسانى از جمله ان الانسان لربه لکنود چنین استفاده کنند که حالت کنود بودن ، یعنى ناسپاسى و بخل ، جزء طبیعت همه انسانها است ، سپس این سؤ ال پیش مى آید که این امر با وجدان بیدار و شعور فطرى که انسان را دعوت به شکر منعم و ایثار مى کند چگونه مى تواند سازگار باشد؟
نظیر این سؤ ال در آیات زیادى از قرآن مجید که انسان را با نقاط ضعف واضحى توصیف مى کند مطرح مى شود.
در یک جا انسان ((ظلوم و جهول )) شمرده شده (احزاب - 72).
در جاى دیگر ((هلوع ))(کم ظرفیت ) (معارج - 19).
و در جاى دیگر یؤ وس و کفور (ماءیوس و ناسپاس ) (هود - 9).
و در جاى دیگر طغیانگر (علق - 6) توصیف شده است .
آیا به راستى همه این نقاط ضعف در طبیعت انسان نهفته است ؟ با اینکه قرآن تصریح مى کند که خدا بنى آدم را گرامى داشته ، و بر همه خلایق برترى بخشیده ،: و لقد کرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا (اسراء - 70).
پاسخ این سؤ ال با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن اینکه : انسان داراى دو بعد وجودى است ، و به همین دلیل مى تواند در قوس صعودیش به اعلى علیین رسد، و در قوس نزولیش به اسفل سافلین کشیده شود.
اگر تحت تربیت مربیان الهى قرار گیرد، و از پیام عقل الهام پذیرد و خودسازى کند، مصداق ((وفضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا)) مى شود.
و اگر به ایمان و تقوى پشت کند، و از خط اولیاى خدا خارج گردد، به صورت موجودى ((ظلوم )) و ((کفار)) و ((یؤ وس )) و ((کفور)) و ((هلوع )) و ((کنود)) درمى آید.
و به این ترتیب هیچگونه تضادى در میان این آیات وجود ندارد، منتها هر کدام به یکى از ابعاد وجود انسان نگاه مى کند.
آرى در درون فطرت انسان ریشه تمام خوبیها و نیکیها و افتخارات و فضائل نهفته است ، همانگونه که انسان آمادگى براى نقطه مقابل این فضائل نیز دارد، و لذا هیچ موجودى در عالم آفرینش در میان قوس صعودى و نزولیش اینقدر فاصله نیست (دقت کنید).
[ نظرات / امتیازها ]