از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (ویل لکل همزه لمزه ):(وای بر هر عیب جوی طعنه زننده ) [ نظرات / امتیازها ]
2) (الذی جمع مالا وعدده ):(همانکه مالی را جمع می کند و از شمردن آن لذت می برد) [ نظرات / امتیازها ]
3) (یحسب ان ماله اخلده ):(گمان می کند که مالش او را تا ابد از مرگ نگه می دارد)(همزه )یعنی کسی که بی جهت به دیگران طعنه می زند و عیب جویی و خرده گیری می کند(در غیاب افراد)،(لمزه ) یعنی کسی که پیش روی افراد به آنها طعنه می زند وایراد می گیرد، به هر جهت می فرماید: وای بر هر کسی که بسیار مردم را عیب گویی وغیبت می کند، همانکسی که مال ناچیز و حقیر دنیوی را جمع می کند و به شمارش آن سرگرم و خوشحال می شود، در حالی که آن مال هیچ دردی را از او دوا نمی کند، اما اوگمان می کند که مالش می تواند او را جاودان سازد(و به جهت دلبستگی که به دنیا و مال آن دارد، جاودانگی در این دنیا آرمان مطلوب اوست ). [ نظرات / امتیازها ]
4) (کلا لینبذن فی الحطمه ):(نه ! چنین نیست ، محققا او را در آتش دوزخ می افکنده شود) [ نظرات / امتیازها ]
5) (و ما ادریک ماالحطمه ):(و تو چه می دانی که آن چیست ) [ نظرات / امتیازها ]
6) (نار الله الموقده ):(آتش فروزان و خردکننده خداست ) [ نظرات / امتیازها ]
7) (التی تطلع علی الافئده ):(آتشی که نه تنها ظاهر جسم را می سوزاند، بلکه برباطن و جان انسان نیز غلبه می یابد) [ نظرات / امتیازها ]
8) (انها علیهم مؤصده ):(آتشی که از هر سو بر ایشان احاطه دارد و منطبق است ) [ نظرات / امتیازها ]
9) (فی عمد ممدده ):(در ستونهای بلند و کشیده شده )(حطمه ) از نامهای دوزخ است که به معنای بسیار شکننده می باشد.در مقام ردع و تخطئه پندار غلط آن انسان مالدوست و طعنه زننده ، می فرماید: چنین نیست که مالش بتواند او را جاودان نگه دارد، سوگند می خورم که او به زودی می میرد واو را در حطمه پرتاب می کنند،آنگاه در مقام تعظیم و هول انگیزی می فرماید: و تو چه می دانی که حطمه چیست ؟سپس در مقام توضیح می فرماید:(حطمه )آتش شعله کشیده و برافروخته الهی است ،همان آتشی که علاوه بر ظاهر، باطن آدمی را می سوزاند و نفس او را شعله ور می سازد،همچنانکه فرمود:(وقودها الناس و الحجاره (58) هیزم آن آتش انسانها و سنگ است )ونفس آدمی همان مبدأ شعور و فکر اوست ، و جایگاه کفر و اعتقادات فاسد و نیتهای پلید می باشدو این آتش بر آنان منطبق است ، یعنی احدی از آنان بیرون آتش نمی ماند واز درون آن نجات نمی یابد، و آن آتش بصورت ستونهای برافراشته است و آنها را درعذاب میخکوب می کند. [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر اثنا عشری‏
1) بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ

وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1)

شأن‌ نزول‌‌-‌ اخنس‌ ثقفی‌ غیبت‌ حضرت‌ ‌را‌ نزد ولید گفتی‌ و ‌از‌ ‌آن‌ خوش‌ حال‌ بودی‌ و هرگاه‌ حضرت‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ بگذشتی‌، ‌به‌ دست‌ و چشم‌ و روی‌ طعنه‌ زدندی‌ و ‌هر‌ یک‌ بدون‌ دیگری‌ ‌با‌ اهل‌ کفر و عناد ‌به‌ ‌اینکه‌ عمل‌ قبیح‌ ارتکاب‌ نمودی‌. سوره مبارکه‌ نازل‌ شد.

وَیل‌ٌ: وای‌ ‌ یا ‌ چاه‌ ویل‌، لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ: ‌برای‌ ‌هر‌ عیب‌ کننده‌ ‌در‌ خفیه‌ و طعنه‌ زننده ‌در‌ مواجهه‌.

بیان‌‌-‌ همز، طعن‌ ‌است‌ ‌به‌ مواجهه‌ و لمز، غیبت‌ ‌است‌ ‌در‌ ‌غیر‌ مواجهه‌. ‌ یا ‌ همز، طعن‌ و ضربست‌ ‌به‌ دست‌. لمز، طعن‌ ‌به‌ زبان‌ و چشم‌. آیه شریفه‌ شامل‌ ‌است‌ کسانی‌ ‌را‌ ‌که‌ جامع‌ ‌اینکه‌ صفت‌ باشند.

‌علی‌ ‌بن‌ ابراهیم‌ قمی‌‌-‌ ‌در‌ خبر معراج‌ ‌از‌ حضرت‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ روایت‌ نموده‌، فرمود: ثم‌ّ مضیت‌ فاذا انا باقوام‌ ‌لهم‌ مشافر کمشافر الابل‌ تقرض‌ اللّحم‌ ‌من‌ جنوبهم‌ و تلقی‌ ‌فی‌ افواههم‌ فقلت‌ ‌من‌ هولاء ‌ یا ‌ جبرئیل‌ ‌فقال‌ هولاء الهمّازون‌ اللّمّازون‌. ‌پس‌ مرور نمودم‌ ‌به‌ دسته‌ای‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ لب‌هائی‌ ‌بود‌، مانند لبهای‌ شتر و می‌چیدند گوشت‌ ‌از‌ پهلوهای‌ آنان‌ و می‌انداختند ‌در‌ دهان‌ آنان‌. ‌از‌ جبرئیل‌ پرسیدم‌ کیستند ‌اینکه‌ جماعت‌! ‌گفت‌ اینها غیبت‌ کنندگان‌ و طعنه‌ زنندگان‌اند«1». [ نظرات / امتیازها ]
2) الَّذِی‌ جَمَع‌َ مالاً وَ عَدَّدَه‌ُ (2)

الَّذِی‌ جَمَع‌َ مالًا: وای‌ و ویل‌ ‌آن‌ کسی‌ ‌را‌ ‌که‌ جمع‌ نمود مال‌ ‌را‌،وَ عَدَّدَه‌ُ: و شمرد ‌آن‌ ‌را‌ مرة ‌بعد‌ مرة، ‌ یا ‌ شماره ‌آن‌ ‌را‌ نگاهداشت‌ ‌به‌ جهت‌ شدت‌ محبت‌ و تعلق‌ ‌او‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌ یا ‌ ‌آن‌ ‌را‌ عده‌ گردانید ‌که‌ ‌به‌ ‌آن‌ دفع‌ حوادث‌ کند و دشمن‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ مقهور گرداند. ‌ یا ‌ آنرا معد و آماده‌ ساخته‌، ‌برای‌ رسیدن‌ ‌به‌ حوادث‌.

چنانچه‌ حضرت‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ فرماید: بشّر مال‌ البخیل‌ بحادث‌ ‌او‌ وارث‌. بشارت‌ بده‌ مال‌ بخیل‌ ‌را‌ ‌به‌ وارد شدن‌ حادثی‌ ‌ یا ‌ وارثی‌«1». [ نظرات / امتیازها ]
3) یَحسَب‌ُ أَن‌َّ مالَه‌ُ أَخلَدَه‌ُ (3)

یَحسَب‌ُ أَن‌َّ مالَه‌ُ: گمان‌ می‌کند مال‌ جمع‌ کرده ‌او‌ و تقدیر نموده‌ ‌او‌، أَخلَدَه‌ُ: جاوید خواهد ساخت‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ دنیا. ‌ یا ‌ پندارد ‌که‌ ‌او‌ مخلد ‌است‌ و ‌به‌ جهت‌ ‌اینکه‌ عملی‌ کند مانند عمل‌ کسی‌ ‌که‌ مظنه‌ خلود نماید و گمان‌ موت‌ نداشته‌ ‌باشد‌.

تنبیه‌‌-‌ آیه شریفه‌ اشاره‌ ‌است‌ ‌به‌ آنکه‌ آنچه‌ باعث‌ خلود ‌است‌، سعی‌ ‌به‌ اعمال‌ صالحه‌ ‌که‌ موجب‌ خلود صاحبش‌ ‌باشد‌ ‌در‌ بهشت‌، امّا مال‌ ‌برای‌ هیچ‌ کس‌ موجب‌ خلود ‌در‌ دنیا نشود. مروی‌ ‌است‌ اخنس‌ ‌را‌ ده‌ هزار دینار سرخ‌ ‌بود‌ ‌با‌ وجود ‌بر‌ ‌اینکه‌ یک‌ ساعت‌ ‌از‌ جمع‌ ‌آن‌ غافل‌ نمی‌شد و ‌به‌ شآمت‌ ‌آن‌ عناد و انکارش‌ نسبت‌ ‌به‌ حضرت‌ زیاده‌ شد، عاقبت‌ ‌به‌ جهنم‌ واصل‌ و ‌به‌ عذاب‌ ابدی‌ گرفتار شد«2». [ نظرات / امتیازها ]
4) کَلاّ لَیُنبَذَن‌َّ فِی‌ الحُطَمَةِ (4)

کَلّا: (ردع‌ ‌است‌ ‌از‌ گمان‌ ‌او‌) نه‌ چنین‌ ‌است‌ آنچه‌ ‌او‌ پندارد ‌که‌ مال‌ سبب‌ تخلید ‌او‌ ‌باشد‌ ‌در‌ دنیا ‌ یا ‌ حقا سزاوار ‌است‌، لَیُنبَذَن‌َّ: ‌هر‌ آینه‌ انداخته‌ شود، فِی‌ الحُطَمَةِ: ‌در‌ آتشی‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌هم‌ شکند ‌هر‌ چیزی‌ ‌را‌ ‌که‌ انداخته‌ می‌شود ‌در‌ ‌آن‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) وَ ما أَدراک‌َ مَا الحُطَمَةُ (5)

‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌برای‌ تهویل‌ و تعظیم‌ ‌آن‌ فرماید:

وَ ما أَدراک‌َ: و چه‌ چیز دانا کرد تو ‌را‌ ‌تا‌ بدانی‌، مَا الحُطَمَةُ: چیست‌ حطمه‌ ‌یعنی‌ آنقدر شدّت‌ و حدّت‌ دارد ‌که‌ عقل‌ احاطه‌ ‌به‌ ‌آن‌ ندارد. [ نظرات / امتیازها ]
6) نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ (6)

‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌، تفسیر ‌آن‌ فرماید:

نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ: حطمه‌ آتش‌ ‌خدا‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ افروخته‌ ‌شده‌. ‌یعنی‌ آتشی‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌به‌ قهر و غضب‌ ‌خود‌ افروخته‌ و ‌هر‌ چه‌ ‌خدا‌ برافروزاند، ‌در‌ نهایت‌ حرارت‌ و احراق‌ ‌باشد‌ و کسی‌ نتواند ‌آن‌ ‌را‌ فرو نشاند.

نکته‌‌-‌ اضافه نار ‌به‌ ‌خدا‌ ‌به‌ جهت‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌تا‌ معلوم‌ شود ‌آن‌ آتش‌ مانند آتش‌های‌ دیگر نیست‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) الَّتِی‌ تَطَّلِع‌ُ عَلَی‌ الأَفئِدَةِ (7)

الَّتِی‌ تَطَّلِع‌ُ عَلَی‌ الأَفئِدَةِ: آتشی‌ ‌که‌ ‌بر‌ آید و غالب‌ شود ‌بر‌ دل‌ها. ‌یعنی‌ ‌از‌ همه اعضا و اطراف‌ ‌در‌ گذرد و ‌به‌ میان‌ دل‌ درآید و همه‌ ظاهر و باطن‌ ‌آن‌ ‌را‌ فرا گیرد.

نکته‌‌-‌ تخصیص‌ افئده‌ کافر ‌به‌ ذکر، ‌به‌ جهت‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ دل‌ ‌او‌ محل‌ عقایدفاسده ناشایسته‌ و منشأ اعمال‌ قبیحه‌ و اخلاق‌ رذیله‌ ‌است‌. و دیگر آنکه‌ دل‌ الطف‌ اعضا ‌است‌ و تألم‌ ‌او‌ اشد و اصعب‌ می‌باشد. ‌پس‌ تألم‌ ‌او‌ ‌به‌ استیلای‌ آتش‌ جهنم‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌در‌ غایت‌ مرتبه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ فوق‌ ‌او‌ متصور نیست‌. نزد بعضی‌ معنی‌ آنکه‌ اول‌ آتش‌ ‌به‌ باطن‌ مشتعل‌ شود و ‌از‌ آنجا سرایت‌ ‌به‌ ظاهر کند، ‌به‌ خلاف‌ آتش‌ دنیا. [ نظرات / امتیازها ]
8) إِنَّها عَلَیهِم‌ مُؤصَدَةٌ (8)

إِنَّها عَلَیهِم‌ مُؤصَدَةٌ: ‌به‌ درستی‌ ‌که‌ ‌آن‌ آتش‌ ‌بر‌ کافران‌ فرو بسته‌ ‌شده‌ ‌است‌.

‌یعنی‌ همچنان‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌را‌ ‌بر‌ چیزی‌ فرو بندند، آتش‌ ‌بر‌ کفار فرو بسته‌ شود. [ نظرات / امتیازها ]
9) فِی‌ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

فِی‌ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ: ‌در‌ ستون‌های‌ کشیده‌ ‌شده‌ ‌یعنی‌ همچنان‌ ‌که‌ ستون‌ها ‌را‌ ‌بر‌ درها کشند و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ ستون‌ها محکم‌ می‌گردانند، همچنین‌ آتش‌ ‌را‌ ‌بر‌ کفار فرو بندند و ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ مضبوط و مستحکم‌ گردانند. ‌اینکه‌ تأکید ناامیدی‌ ‌ایشان‌ ‌است‌ ‌از‌ بیرون‌ آمدن‌.

نزد بعضی‌ معنی‌ آنکه‌ درهای‌ آتشین‌ ‌را‌ ‌بر‌ کفار فرو بندند و ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ میخ‌های‌ آهنین‌ آتشین‌ مسدود و محکم‌ سازند ‌تا‌ غم‌ و حرارتش‌ ‌به‌ ‌ایشان‌ راجع‌ شود و هیچ‌ روح‌ و راحتی‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ داخل‌ نشود.

‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ نقل‌ ‌شده‌ عمد، غل‌های‌ آتشین‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ایشان‌ ‌به‌ ‌آن‌ معذب‌ باشند«1». نزد بعضی‌ معنی‌ آنکه‌ آتش‌ ‌را‌ ‌بر‌ کافران‌ فرو بندند، ‌در‌ حالتی‌ ‌که‌ بسته‌ و بند کرده‌، ‌در‌ ستون‌های‌ آتش‌ کشیده‌ ‌که‌ مانند چوب‌های‌ سوراخ‌دار باشند ‌که‌ پاهای‌ محبوسان‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ دارند «اللهم‌ اجرنا ‌من‌ النار ‌ یا ‌ مجیر».

عیاشی‌‌-‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌علیه‌ السّلام‌ روایت‌ نموده‌ ‌که‌ ‌آن‌ حضرت‌ فرمود کافران‌ و مشرکان‌ ‌در‌ جهنم‌ زبان‌ باز کرده‌، گناه‌کاران‌ مؤمنین‌ ‌را‌ سرزنش‌ کنند ‌که‌ توحید ‌شما‌ ‌به‌ ‌شما‌ فایده‌ نرسانید و عذاب‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌شما‌ دفع‌ ننمود و ‌ما و ‌شما‌ مساوی‌ شدیم‌، حق‌ ‌تعالی‌ ‌اینکه‌ سرزنش‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ نپسندد و ملائکه‌ ‌را‌ فرماید شفاعت‌ کنند. ملائکه‌ عده‌ای‌ ‌را‌ شفاعت‌ کنند ‌بر‌ وفق‌ مشیت‌ الهی‌، ‌بعد‌ انبیاء ‌را‌ فرماید شفاعت‌ عصاة ‌خود‌ کنند. ‌بعد‌ مؤمنان‌ ‌را‌ فرماید شفاعت‌ اهل‌ ایمان‌ کنند.

‌ایشان‌ ‌بر‌ وفق‌ مشیت‌ سبحانی‌ شفاعت‌ کنند. ‌بعد‌ فرماید: «انا ارحم‌ الرّاحمین‌ اخرجوا برحمتی‌». برحمت‌ واسعه الهی‌ ‌از‌ جهنم‌ بیرون‌ آیند. ‌بعد‌ حضرت‌ فرمود ‌پس‌ ستون‌های‌ آتش‌ بکشند ‌بر‌ درهای‌ آتشین‌ و ‌بر‌ کنار فرو بندند و ‌به‌ ‌خدا‌ قسم‌ همه‌ ‌در‌ ‌آن‌ جاوید و مخلد بمانند و هرگز ‌از‌ ‌آن‌ خلاصی‌ نیابند«1».

(حدیث‌ شریف‌ امیدواری‌ بزرگی‌ ‌است‌، لکن‌ مغرور نباید شد). [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
1) This means that the person finds fault with people and belittles them. An explanation of this has already preceded in the discussion of Allah's statement,
﴿هَمَّازٍ مَّشَّآءِ بِنَمِیمٍ ﴾
(Hammaz, going about with slander) (68:11) Ibn `Abbas said, "Humazah Lumazah means one who reviles and disgraces (others).'' Mujahid said, "Al-Humazah is with the hand and the eye, and Al-Lumazah is with the tongue.
[ نظرات / امتیازها ]
2) '' Then Allah says,

﴿الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ﴾

(Who has gathered wealth and counted it.) meaning, he gathers it piling some of it on top of the rest and he counts it up. This is similar to Allah's saying,
﴿وَجَمَعَ فَأَوْعَى ﴾

(And collect (wealth) and hide it.) (70:18) This was said by As-Suddi and Ibn Jarir. Muhammad bin Ka`b said concerning Allah's statement,

﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾

(gathered wealth and counted it.)
[ نظرات / امتیازها ]
3) '' Then Allah says,
﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴾
(He thinks that his wealth will make him last forever!) meaning, he thinks that gathering wealth will make him last forever in this abode (the worldly life).

[ نظرات / امتیازها ]
4) ﴿کَلاَّ﴾
(But no!) meaning, the matter is not as he claims, nor as he reckons. Then Allah says,

﴿لَیُنبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ﴾
(Verily, he will be thrown into Al-Hutamah.) meaning, the person who gathered wealth and counted it, will be thrown into Al-Hutamah, which is one of the descriptive names of the Hellfire. This is because it crushes whoever is in it
[ نظرات / امتیازها ]
5) Thus, Allah says,
﴿وَمَآ أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ
(And what will make you know what Al-Hutamah is The fire of Allah, Al-Muqadah, which leaps up over the hearts.) [ نظرات / امتیازها ]
6) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ
Thabit Al-Bunani said, "It will burn them all the way to their hearts while they are still alive.'' Then he said, "Indeed the torment will reach them. [ نظرات / امتیازها ]
7) الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الاٌّفْئِدَةِ ﴾
'' Then he cried. Muhammad bin Ka`b said, "It (the Fire) will devour every part of his body until it reaches his heart and comes to the level of his throat, then it will return to his body.''
[ نظرات / امتیازها ]
8) ﴿إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَةٌ ﴾


(Verily, it shall Mu'sadah upon them.) meaning, covering, just as was mentioned in the Tafsir of Surat Al-Balad (see 90:20). Then Allah says,
(In pillars stretched forth. ) "Atiyah Al-`Awfi said, "Pillars of Iron.'' As-Suddi said, "Made of fire. [ نظرات / امتیازها ]
9) ﴿فِى عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ ﴾
Al-`Awfi reported from Ibn `Abbas, "He will make them enter pillars stretched forth, meaning there will be columns over them, and they will have chains on their necks, and the gates (of Hell) will be shut upon them.'' This is the end of the Tafsir of Surat Al-Humazah, and all praise and thanks are due to Allah. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
1)
1 - کسانى که درباره دیگران سخن چینى و بدگویى کرده، آنان را با کنایه و اشاره مسخره مى کنند، گرفتار عذاب الهى خواهند شد.

ویل لکلّ همزة لمزة

«هُمَزَة»، به معناى شخصى است که با چشم و پلک و ابرو، به دیگران اشاره کرده و براى رساندن شرّ به آنان، سعایت و سخن چینى کند (قاموس). این وزن براى مبالغه به کار مى رود و دلالت دارد که آن کار به صورت عادت درآمده است. (مجمع البیان)

2 - جهنم، جایگاه عیب جویان و غیبت کنندگان است.

ویل لکلّ ... لمزة

«لَمْز» (مصدر «لمزة»)، به معناى غیبت کردن و تلاش براى کشف عیوب دیگران است (مفردات). «ویل» کلمه اى است که براى تهدید به عذاب به کار مى رود. و نیز نام وادى یا چاه خاصى در جهنم و یا نام یکى از درهاى آن مى باشد. (قاموس)

3 - حرمت فاش کردن عیب هاى مردم، در غیاب یا حضور آنان

ویل لکلّ همزة لمزة

وعده عذاب، نشانه حرمت است. «هُمَزَة» نزد برخى از اهل لغت به معناى کسى است که در غیاب دیگرى از او خرده گیرد و «لمزة» به معناى کسى است که روبه روى دیگران، عیب آنان را فاش کند. (مجمع البیان)

4 - طعن زنندگان به مردم با سخن یا اشاره، مورد نفرین خداوند و تهدید به عذاب جهنّم

ویل لکلّ همزة لمزة

برخى از مفسران، کلمه «ویل» را نفرین دانسته و گفته اند: نفرین در این موارد، همان تهدید به عقاب است. برداشت یاد شده، علاوه بر بیان این نظر، گویاى تفاوتى است که برخى از اهل لغت، درباره «همزة» و «لمزة» بیان داشته و گفته اند: «همزة»; یعنى، کسى که همنشین خود را با الفاظ بد، بیازارد و «لمزة»; یعنى، کسى که با چشم یا سر، به همنشین خود اشاره کند. (مجمع البیان)
[ نظرات / امتیازها ]
2)
1 - انباشتن مال و ابراز علاقه به ثروت با شمارش مکرر آن، ناپسند و زمینه ساز گرفتارى به عذاب الهى است.

ویل لکلّ ... الذى جمع مالاً و عدّده

«عدّده» یا از ریشه «عدّ» (شمردن) است و یا از ریشه «عدّة» (مال و اسلحه اى که براى حوادث روزگار ذخیره مى شود). برداشت یاد شده، ناظر به معناى اول است.

2 - ثروت اندوزى، زمینه ساز تحقیر مردم و عیب جویى از آنان است.

ویل لکلّ همزة لمزة الذى جمع مالاً و عدّده

3 - دارایى هاى انسان، هر چند افزایش یابد، ناچیز و بى ارزش است.

مالاً

نکره آوردن «مالاً»، براى تحقیر آن است.

4 - ذخیره سازى ثروت براى پیشگیرى از حوادث احتمالى زندگانى، ناپسند و زمینه ساز ریشخند کردن و بدنام ساختن دیگران است.

ویل لکلّ همزة لمزة . الذى جمع مالاً و عدّده

جمله «عدّده»; یعنى، آن را ذخیره روزگار ساخت. (قاموس)
[ نظرات / امتیازها ]
3)
1 - شیفتگان ثروت، بقاى خود را در گرو انباشتن آن دانسته و آن را نشانه جاودانگى مى نمایانند.

یحسب أنّ ماله أخلده

جمله «یحسب...» استعاره است; یعنى، زراندوزان مانند کسى عمل مى کنند که خود را جاودان مى دانند.

2 - انسان، خواهان بقا و پویاى عوامل آن است.

یحسب أنّ ماله أخلده

آیه شریفه کسانى را ملامت مى کند که عامل جاودانه شدن را ثروت مى پندارند; ولى علاقه آنان به جاودانگى را مذموم ندانسته و وجود آن را مفروض گرفته است.

3 - ثروت، زمینه ساز فراموشى مرگ و آخرت

یحسب أنّ ماله أخلده

4 - انباشتن ثروت، نشانه احساس کاذب جاودانگى است.

الذى جمع مالاً و عدّده . یحسب أنّ ماله أخلده

5 - دنیا براى هیچ انسانى، حتى در صورت برخوردارى او از ثروت هنگفت، جاودانه نخواهد ماند.

یحسب أنّ ماله أخلده

6 - بى توجهى به محدودیت عمر، زمینه ساز بى اعتنایى به شخصیت دیگران و ضربه زدن به اعتبار آنان است.

همزة لمزة ... یحسب أنّ ماله أخلده
[ نظرات / امتیازها ]
4)
1 - مؤثر دانستن ثروت، در جاودانگى و رهایى از نابودى و مرگ، پندارى نادرست و ناروا است.

أخلده . کلاّ

حرف «کلاّ»، مخاطب را از پذیرش گفتارهاى بیان شده در جملات پیش، بازمى دارد.

2 - لزوم پرهیز از زراندوزى، سخن چینى و تمسخر مردم

همزة لمزة . الذى جمع مالاً ... کلاّ

3 - عیب جویان، غیبت کنندگان، سخن چینان، بدگویان، تمسخرکنندگان مردم و زراندوزان، در آتش جهنم افکنده خواهند شد.

لینبذنّ فى الحطمة

آیات بعد، بیانگر آن است که مراد از «حطمة»، آتش جهنم است.

4 - سوگند خداوند، در تأکید برافکنده شدن دوزخیان در آتشِ جهنم

لینبذنّ

حرف «لام» در «لینبذنّ»، نشانگر قسم محذوف است.

5 - آتش جهنم، دوزخیان را در هم شکسته، آنان را به شدّت خرد خواهد کرد.

الحطمة

«حَطْم» (ریشه «حطمة»)، به معناى شکستن چیزى مانند هیزم است. این کلمه ـ با گذشت زمان ـ در مورد ریز ریز کردن کامل استعمال شده است (مفردات). وزن «فُعَلَة»، براى مبالغه به کار مى رود و دلالت دارد که کار، به صورت عادت در آمده است. (مجمع البیان)

6 - «حطمة»، از نام هاى جهنم

الحطمة

7 - غیبت کنندگان، عیب جویان و زراندوزان، مردمى خوار و بى ارزش در پیشگاه خداوند

همزة لمزة . الذى جمع مالاً ... لینبذنّ

«نَبْذ»، به معناى افکندن و دور انداختن چیزى، بر اثر بى اعتنایى به آن است. (مفردات)

8 - امتناع دوزخیان از ورود به جهنم، امکان پذیر نیست.

لینبذنّ

مجهول بودن «لینبذنّ»، بیانگر آن است که ورود دوزخیان به جهنم، به اختیار آنان نبوده و آنها مقهور مأموران الهى اند.

9 - تناسب کیفرهاى اخروى، با گناهان انسان

همزة لمزة ... لینبذنّ فى الحطمة

برگزیدن نام «حطمة» ـ که نشانگر درهم شکسته شدن جهنمیان در آتش است ـ ممکن است در ارتباط با گناه «هَمْز» و «لَمْز» باشد که باعث شکسته شدن شخصیت و اعتبار کسى نزد دیگران است. مادّه «نبذ» نیز که بر افکندن تحقیرآمیز دلالت دارد، چه بسا ناظر به تناسب آن با استهزاها و متلک انداختن هاى فرد دوزخى باشد.

10 - درهم شکسته شدن در آتش جهنم، کیفرى مناسب براى درهم شکستن شخصیت مردم

همزة لمزة ... لینبذنّ فى الحطمة [ نظرات / امتیازها ]
5)
1 - ویژگى هاى آتش جهنم و شدّت آن، فراتر از حد تصور و بیان است.

و ما أدریک ما الحطمة

2 - ابزار شناخت حقیقت آتش جهنم، در اختیار همگان نیست.

و ما أدریک ما الحطمة

3 - پیامبر(ص)، در شناخت ویژگى هاى آتش جهنم، نیازمند تعلیم الهى است.

و ما أدریک ما الحطمة
[ نظرات / امتیازها ]
7)
1 - آتش جهنم، بر قلب ها احاطه یافته، آن را خواهد سوزاند.

الّتى تطّلع على الأفئدة

برخى از اهل لغت، اطّلاع را به معناى بلوغ دانسته اند (لسان العرب). براین اساس، مفاد آیه این است که آتش، به قلب ها رسیده، آن را خواهد سوزاند. حرف «على» بر احاطه کامل آتش دلالت دارد.

2 - انسان در قیامت، به جهت باورها و نیت هایش، مؤاخذه شده و کیفر خواهد دید.

الّتى تطّلع على الأفئدة

3 - درجات آتش جهنم در قیامت، براساس باورها و نیت هاى انسان شکل مى یابد.

الّتى تطّلع على الأفئدة

«إطّلع على الشىء»; یعنى، آن را دانست (لسان العرب). مفاد آیه شریفه ـ براساس این معنا ـ آگاهى آتش جهنم از محتواى قلب ها است. این آگاهى، ممکن است کنایه از تفاوت وضع دوزخیان با یکدیگر باشد که آتش جهنم با هر کس، متناسب با محتواى قلب او رفتار خواهد کرد.

4 - احاطه آتش دوزخ بر قلب عیب جویان، کیفرى مناسب براى گناه افکار نارواى آنان درباره مردم

لمزة ... الّتى تطّلع على الأفئدة

5 - باطن و روح انسان نیز در قیامت، از آتش جهنم در عذاب خواهد بود.

الّتى تطّلع على الأفئدة

ممکن است در دنیا بدن کسى بسوزد; ولى روح او رنج نبیند و از شکنجه در راه عقیده شادمان باشد; اما این آیه، آتش جهنم را براى جان انسان ـ که قلب کنایه از آن است ـ نیز سوزاننده معرفى کرده است.

6 - سوختن انسان در آتش جهنم، از درون او آغاز خواهد شد.

الّتى تطّلع على الأفئدة

ریشه «اطلاع» (طاء و لام و عین)، بر ظهور و بروز دلالت دارد (مقاییس اللغة). ظاهر شدن آتش جهنم بر قلب، حاکى از نقطه شروع آن است. [ نظرات / امتیازها ]
8)
1 - راه خروج از آتش جهنم، بر دوزخیان بسته خواهد بود.

إنّها علیهم مؤصدة

«وصیدة» به اتاقى گفته مى شود که براى نگه دارى اموال، در کوه ایجاد مى کنند. فعل «آصدته»; یعنى، درب آن را بستم و محکم ساختم (مفردات); بنابراین «مؤصدة»، به معناى مکان بسته و غیر قابل خروج است.

2 - آتش جهنم، جاودان و گرفتارى زراندوزان استهزاگر در آن، همیشگى است.

إنّها علیهم مؤصدة

3 - غیبت، عیب جویى و انباشتن ثروت، زمینه محبوس ماندن در آتشى مسلّط و فراگیر در جهنم

إنّها علیهم مؤصدة

حرف «على» در «علیهم»، بر احاطه و سلطه دلالت دارد.

4 - «عن أبى هریرة قال: قال رسول اللّه(ص)... یقال لأهل الجنّة و من دخلها من الجهنّمیین إطلعوا إلى أهل النار فیطّلعون إلیهم فیرى الرجل أباه و یرى أخاه و یرى جاره و یرى صدیقه و یرى العبد مولاه ثمّ إنّ اللّه عزّوجلّ یبعث إلیهم ملائکة بأطْباق من نار و مسامیر من نار و عمد من نار فیطبق علیهم بتلک الاطباق و تُسَمَّر بتلک المسامیر و تُمَّدُ بتلک العمد ...فذلک قوله «إنّها علیهم مؤصدة . فى عمد ممدّدة» یقول: مُطْبَقَة;(1)

ابوهریره گوید: رسول خدا(ص) فرمود: به اهل بهشت و هر کس از جهنمیان که [نجات یافته] و وارد بهشت شده است، گفته مى شود: به اهل جهنم نگاه کنید; آنان به اهل جهنم نگاه مى کنند. پس هر مردى پدر و برادر خود و همسایه و دوست خود را در جهنم مى بیند و برده، مولاى خود را [در آتش ]مى نگرد، سپس خداى عزّوجلّ فرشتگانى را با سرپوش هایى از آتش و میخ ها و ستون هایى از آتش، به سوى آنان مى فرستد. با آن سرپوش ها، جهنم بر آنان در بسته خواهد شد سرپوش ها و با آن میخ ها، میخکوب شده و با آن ستون ها، کشیده [و افراشته] مى گردد ... و این است قول خدا «إنّها علیهم مؤصدة . فى عمد ممدّدة» مى فرماید: [جهنم] در بسته خواهد بود».
[ نظرات / امتیازها ]
9)
1 - احاطه ستون هایى امتداد یافته و بسیار بر آتش جهنم، راه فرار را بر جهنّمیان مى بندد.

فى عمد ممدّدة

«عَمَد»، (جمع «عمود» (ستون) است. در صورتى که «فى عمد» متعلق به «مؤصدة» باشد; مفاد آیه این خواهد بود که: آتش جهنم، در مجموعه اى از ستون هاى سر به فلک کشیده، قرار گرفته است و گریز از آن ستون ها، امکان پذیر نیست.

2 - زبانه هاى آتش جهنم، به شکل ستون هایى بلند، دوزخیان را در خود جاى خواهد داد.

إنّها ... فى عمد ممدّدة

تعبیر «فى عمد»، ممکن است خبر دوم براى ضمیر «إنّها» باشد. مفاد آیه در این صورت، ترسیم آتش جهنم به شکل شعله هایى زبانه کشیده و بلند است.

3 - جهنمیان، در عمودهایى بلند به بند کشیده شده، راه فرارى نخواهند داشت.*

فى عمد ممدّدة

مراد از «عمد»، ممکن است عمودهایى باشد که نظیر «غلّ»، براى بستن جهنمیان به کار خواهد رفت.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر ص‍ف‍ی‌ ع‍ل‍ی ش‍اه
1) چند تن‌ بودند کایشان‌ ‌بر‌ ‌رسول‌ میزدند ‌از‌ چشم‌ طعن‌ ‌از‌ ناقبول‌

آمد آیت‌ کاینگروهند اهل‌ ویل‌ ویل‌ ‌بر‌ ‌آن‌ کس‌ ‌بود‌ ‌بر‌ طعن‌ میل‌

‌در‌ نهان‌ غیبت‌ کنند ‌از‌ یکدگر طعنه‌ ‌در‌ ظاهر زنند اندر نظر

‌باشد‌ آیت‌ شامل‌ ‌هر‌ کس‌ ‌که‌ ‌او‌ باشدش‌ ‌بر‌ مردمان‌ اینفعل‌ و خو [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر ص‍ف‍ی‌ ع‍ل‍ی ش‍اه‌
2) وانکه‌ جمع‌ مال‌ کرد و داشت‌ دوست‌ بشمرد ‌هر‌ ساعتش‌ چون‌ مال‌ جوست‌ [ نظرات / امتیازها ]
3) می‌بپندارد چنین‌ کاندر جهان‌ مال‌ ‌او‌ سازد مر ‌او‌ ‌را‌ جاودان‌ [ نظرات / امتیازها ]
4) اینچنین‌ نبود ‌که‌ ‌او‌ پنداشته‌ بل‌ فتد ‌در‌ آتش‌ انباشته‌ [ نظرات / امتیازها ]
5) ‌که‌ ‌بود‌ ‌از‌ عادت‌ ‌آن‌ کسر و حطم‌ چه‌ ز حطمه‌ ساخت‌ آگاهت‌ بحتم‌ [ نظرات / امتیازها ]
6) نار حق‌ ‌است‌ آنکه‌ برافروخته‌ دوستداران‌ هوا ‌را‌ سوخته‌ [ نظرات / امتیازها ]
7) آتشی‌ ‌آن‌ کو برآید ‌در‌ زمان‌ جای‌ گیرد ‌در‌ قلوب‌ کافران‌ [ نظرات / امتیازها ]
8) گوئیا بسته‌ ‌است‌ ‌آن‌ نار عظیم‌ ‌بر‌ ستونهای‌ کشیده‌ ‌در‌ جحیم‌ [ نظرات / امتیازها ]
9) ‌آن‌ چنان‌ ‌یعنی‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ بسته‌ ‌است‌ ‌که‌ دری‌ براستنی‌ پیوسته‌ ‌است‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مجمع البیان
2) آن گاه در اشاره اى روشنگر به علل این خصلت هاى نکوهیده که مستى ثروت و قدرت بادآورده و جنون دنیاپرستى است، مى فرماید:

الَّذِی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ

همو که ثروتى هنگفت از راه هاى ناروا و ظالمانه گرد آورد و به شمارش آن پرداخت.

به باور «فراء» منظور این است که به شمردن و نازیدن به آن اموالِ بسیار پرداخت. اما به باور «زجاج» آن را براى روزها و سال هاى آینده آماده ساخت.

از دیدگاه «جبایى» ثروتى بسیار از راه حرام گرد آورد، و بدون پرداختن حقوق مالى خویش، آن را براى روز مبادا ذخیره کرد.

شأن نزول و داستان فرود

در مورد شأن نزول و داستان فرود این آیات دو نظر آمده است:

1 - به باور برخى از جمله «مقاتل» این آیات در نکوهش «ولید بن مغیره» فرود آمد؛ چراکه او از زرسالاران و زورمداران خودکامه اى بود که به جاى خردورزى و حق پذیرى، در برابر پیامبر صلح و آزادى مى ایستاد و با زبان گزنده با او سخن مى گفت و در جایى که آن حضرت حضور نداشت به غیبت و عیبجویى از او مى پرداخت، و خدا در نکوهش کار زشت او و نیز نکوهش از این شیوه ظالمانه آیات این سوره را فرو فرستاد.

2 - امّا پاره اى برآنند که این آیات در نکوهش «اخنس بن شریف» از سردمداران شرک و استبداد و رفتار زشت و ظالمانه او که با چشمک و غیبت دیگران، به اذیت و آزار آنان مى پرداخت، فرود آمد. [ نظرات / امتیازها ]
3) سپس در اشاره به پندار سست و آرزوهاى دور و دراز آن عنصر عیب جو و حق ستیز مى فرماید:

یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ

مى پندارد که ثروت بسیارش او را از مرگ نجات داده و جاودانه خواهد ساخت.

واژه «اخلد» گرچه در قالب ماضى است، امّا به مفهوم مضارع یا «یخلد» مى باشد، و قرینه این سخن واژه «یحسب» در آیه است. و با این که قطعى بودن مرگ بر همگان روشن است، این تعبیر بدان جهت که آن زرسالار مغرور و مست، رفتارش به گونه اى بود که گویى مى پنداشت ثروت و قدرت بادآورده اش مى تواند او را از مرگ نجات دهد. [ نظرات / امتیازها ]
4) در آیه بعد در نفى پندار پوچ این عناصر اصلاح ستیز و تاریک اندیش مى فرماید:

کَلاَّ

نه، هرگز آن گونه نیست که او مى پندارد، و ثروت و قدرت بادآورده و محاسبه ناپذیر او، نه مى تواند او را از مرگ نجات دهد و نه جاودانه اش سازد.

به باور پاره اى واژه «کلّا» به معنى «حقاً» آمده و منظور این است که: بى تردید پندار او درست نیست.

لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ

بى گمان او در آتش خردکننده اى فرو افکنده خواهد شد.

واژه «حطمه» یکى از نام هاى دوزخ است.

به باور «مقاتل» این واژه در اصل به معنى خُردکننده و شکننده آمده، و منظور این است که: او در آتش دوزخ که استخوان ها را خرد مى کند و درهم مى شکند افکنده خواهد شد. [ نظرات / امتیازها ]
5) آن گاه در اشاره به عظمت و سهمگینى آن مى فرماید:

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ

و تو چه مى دانى که «حطمه» چیست؟ [ نظرات / امتیازها ]
6) سپس در تفسیر آن مى افزاید:

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ

آتش شعله ور و برافروخته خدایى است.

اضافه شدن آتش به نام بلند و با عظمت خدا نشان دهنده آن است که این آتش چیزى جز آتش دنیاست. [ نظرات / امتیازها ]
7) و در وصف آن مى افزاید:

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ

آتش شعله ورى که به ژرفاى دل ها مى رسد و درد و سوزشش را تا اعماق جان ظالمان مى رساند.

به باور پاره اى منظور این است که: این آتش بر خلاف آتش دنیا از اعماق دل زبانه مى کشد و باطن را مى سوزاند تا به ظاهر برسد. [ نظرات / امتیازها ]
8) و نیز مى افزاید:

إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ

این آتش شعله ور، بر آن تبهکاران و ظالمان به صورت در بسته است؛ چرا که وقتى آنان را به دوزخ افکندند براى نومید ساختن آنان از نجات و رهایى، درها را بر روى آن ها مى بندند و آنان در محاصره قرار مى گیرند. [ نظرات / امتیازها ]
9) و سرانجام در آخرین آیه مورد بحث که پایان بخش سوره است، مى فرماید:

فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ

و در میان ستون هایى دراز و کشیده از آتش خواهند بود.

واژه «عمد» جمع «عمود» به معنى ستون است، و «ممدده» به معنى هر پدیده دراز و کشیده مى باشد.

«ابو عبیده» مى گوید: واژه «عماد» مفرد «عمد» مى باشد و «عمد» به معنى میخ هایى دراز از آهن گداخته اى است که درها و طبقه هاى متعدد دوزخ، پس از افکنده شدن دوزخیان در آن ها، به وسیله آن میخ هاى عجیب بسته مى شود تا آنان در میان همان حرارت دردناک و سوزان و فشار و اندوه عذاب بمانند. بدین سان دیگر نه درى بر روى آنان گشوده مى شود و نه نسیم رحمت بر آنان مى وزد.

«حسن» بر آن است که منظور از «عمد» ستون هاى سراپرده و چادرى از آتش است که به بیان قرآن، خدا براى بیدادگران آماده ساخته و آنان را در بر مى گیرد. انا اعتدنا للظالمین ناراً احاط بهم سرادقها...(300)

در روز رستاخیز آنان را در آن چادرها مى افکنند و ستون ها را مى کشند و دریایى از آتش آنان را به کام مى کشد.

امّا «کلبى» بر آن است که منظور وسیله اى از وسایل عذاب دوزخ است که دوزخیان را با آن به بند مى کشند.

و به باور «ابن عباس» منظور غل و زنجیر است که بر دست و پا و گردن آنان افکنده مى شود.

از امام صادق آورده اند که: کفرگرایان و ظالمان در آتش دوزخ، خداپرستان گناه کار را به باد سرزنش و ریشخند مى گیرند و مى گویند: دیدید خداپرستى شما برایتان سودبخش نیفتاد، و اینک با ما شرک گرایان هم بند هستید و گرفتار آتش؟

درست در این هنگام است که خداى مهربان در نفى پندار پوچ و در پاسخ به سرزنش و نکوهش آنان به فرشتگان فرمان شفاعت مى دهد، و آنان هر آن کس را که خدا بخواهد شفاعت مى کنند. از پى آن، به پیامبران دستور شفاعت مى رسد، و آنان نیز شفاعت مى کنند، و سرانجام به ایمانداران راستین اجازه شفاعت داده مى شود و آنان نیز کسانى را که خدا بخواهد از آتش نجات مى دهند و آن گاه هنگامى که جز کفرگرایان و ظالمان کسى در دوزخ نماند، درها را بر روى آنان مى بندند و آنان براى همیشه در آنجا ماندگارند. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
2) سپس به سرچشمه این عمل زشت (عیب جوئى و استهزاء) که غالبا از کبر و غرور ناشى از ثروت مایه مى گیرد) پرداخته ، مى افزاید: همان کسى که مال را جمع آورى و شماره کرده بى آنکه حساب مشروع و نامشروع آنرا کند (الذى جمع مالا و عدده ).
آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد که پیوسته آنها را مى شمرد، و از برق درهم و دینار، و پولهاى دیگر، لذت مى برد و شادى مى کند.
هر درهم و دینارى براى او بتى است ، نه تنها شخصیت خویش که تمام شخصیتها را در آن خلاصه مى بیند، و طبیعى است که چنین انسان گمراه و ابلهى مؤ منان فقیر را پیوسته به باد سخریه بگیرد.
((عدده )) در اصل از ماده ((عد)) به معنى شمارش است ، بعضى نیز احتمال داده اند که از ((عده )) (بر وزن غده ) به معنى آماده کردن این اموال و ذخیره نمودن براى مشکلات و روز مبادا است .
بعضى نیز آن را به امساک و نگهدارى تفسیر نموده اند.
ولى معنى اول از همه ظاهرتر است .
به هر حال آیه ناظر به ثروت اندوزانى است که مال را نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک هدف مى نگرند، و در جمع آورى آن هیچ قید و شرطى قائل نیستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق دیگران ، از طریق شرافتمندانه و یا طرق پست و رذیلانه آن را جمع آورى مى کنند، و آنرا تنها نشانه عظمت و شخصیت مى دانند.
آنها مال را براى رفع نیازهاى زندگى نمى خواهند، و به همین دلیل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بیشتر مى گردد، و گرنه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نیست ، بلکه در قرآن مجید گاهى از آن به عنوان ((فضل الله )) تعبیر شده ، آنجا که مى فرماید: و ابتغوا من فضل الله (جمعه - 10) و در جاى دیگر از آن تعبیر به خیر مى کند: کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة : بر شما مقرر شده که وقتى مرگ یکى از شما فرا رسد اگر خیرى از خود به یادگار گذارده وصیت کند.
چنین مالى مسلما نه مایه طغیان است ، نه وسیله تفاخر، نه بهانه استهزاى دیگران ، اما مالى که معبود است و هدف نهائى است ، و صاحبان آن را همچون ((قارون )) دعوت به طغیان مى کند ننگ است و ذلت ، و مصیبت است و نکبت ،
و مایه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است .
و غالبا جمع آورى کمیت زیادى از این مال جز با آلودگیهاى فراوان ممکن نمى شود.
لذا در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) مى خوانیم : که فرمود: لا یجتمع المال الا بخمس خصال : بخل شدید، و امل طویل ، و حرص غالب ، و قطیعة رحم ، و ایثار الدنیا على الاخرة : مال جز با پنج خصلت در یک جا جمع نمى شود: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب ، قطع رحم ، و مقدم داشتن دنیا بر آخرت . <7>
زیرا کسانى که سخاوتمندند و گرفتار آرزوهاى دور و دراز نیستند مراقب حلال و حرامند، به ارحام خود کمک مى کنند، و غالبا اموال نزد آنها جمع نمى شود، هر چند درآمدشان زیاد باشد. [ نظرات / امتیازها ]
3) در آیه بعد مى افزاید: این انسان زراندوز و مال پرست گمان مى کند اموالش سبب جاودانگى او است (یحسب ان ماله اخلده ).
جالب اینکه ((اخلد)) در اینجا به صورت فعل ماضى آمده ، یعنى او گمان مى کند اموالش او را به صورت یک موجود جاودانه در آورده است ، نه مرگ مى تواند به سراغ او آید، نه بیماریها و حوادث جهان مشکلى براى او ایجاد مى کند، چرا که مشکل گشا در نظرش تنها مال و ثروت است و این مشکل گشا
را در دست دارد.
چه پندار غلط و خیال خامى ؟ اموالى که آنقدر در اختیار قارون بود که کلید گنجهایش را چندین مرد زورمند به زحمت برمى داشت ، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تاءخیر اندازند، و خداوند او و گنجهایش را در یک لحظه با یک زمین لرزه مختصر در زمین فرو برد: فخسفنا به و بداره الارض (قصص - 81).
اموالى که نمونه کاملش در دست فراعنه مصر بود، ولى به مصداق کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین : چه بسیار باغها و چشمه ها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقیمت و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن متنعم بودند (دخان - 25 تا 27) ولى همه اینها به آسانى در عرض ساعتى به دیگران رسید: کذلک و اورثناها قوما آخرین (دخان - 28).
و لذا در قیامت که پرده ها کنار مى رود آنها به اشتباه بزرگشان پى مى برند و فریادشان بلند مى شود: ما اغنى عنى مالیه هلک عنى سلطانیه : مال و ثروتم هرگز مرا بى نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت (حاقه - 28 و 29). اصولا انسان از فنا و نیستى متنفر است ، و طرفدار خلود و جاودانگى است ، و همین علاقه درونى به ما در مباحث معاد کمک مى کند که بدانیم انسان براى جاودانگى آفریده شده است ، و الا غریزه عشق به جاودانگى در او نبود.
ولى این انسان مغرور و خودخواه و دنیاپرست گاه جاودانگى خود را در امورى مى بیند که درست مایه فنا و نیستى او است ، فى المثل مال و مقام را که غالبا دشمنان بقاى او هستند وسیله جاودانگى مى شمرد.
از این بیان روشن شد که پندار جاودانگى به وسیله مال دلیلى براى جمع مال ، و جمع مال نیز عاملى براى استهزاء و سخریه دیگران در نظر این کوردلان
محسوب مى شود. [ نظرات / امتیازها ]
4) قرآن در پاسخ این گروه مى فرماید: چنان نیست که او مى پندارد (کلا).
بلکه به زودى با کمال ذلت و حقارت در آتشى خرد کننده پرتاب مى شود! (لینبذن فى الحطمة ). [ نظرات / امتیازها ]
5) بعد ((حطمة )) را چنین تفسیر مى کند: و تو چه مى دانى حطمه چیست ؟! (و ما ادراک ما الحطمة ).آتشى که از دلها سرمى زند و نخستین جرقه هایش در قلوب ظاهر مى شود! (التى تطلع على الافئدة ).
((لینبذن )) از ماده ((نبذ)) (بر وزن سبز) به گفته راغب در ((مفردات )) در اصل به معنى دور انداختن چیزى به خاطر حقارت و بى ارزشى آن است .
یعنى خداوند، این مغروران خودخواه خود برتربین را در آن روز به صورت موجوداتى ذلیل و بى ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى کند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند.
((حطمه )) صیغه مبالغه از ماده حطم به معنى درهم شکستن چیزى است ، و این نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شکند، ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود که ((حطمه )) نام تمام جهنم
نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است .
فهم این معنى که آتش به جاى سوزاندن ، اعضا را درهم بشکند شاید در گذشته مشکل بود، ولى امروز که مساءله شدت تاءثیر امواج انفجار بر همه ما واضح شده که چگونه ممکن است امواج ناشى از یک انفجار مهیب نه تنها انسانها بلکه میله هاى محکم آهن و ستونهاى عظیم ساختمانها را درهم بشکند مطلب عجیبى نیست . [ نظرات / امتیازها ]
6) تعبیر به ((نارالله )) (آتش الهى ) دلیل بر عظمت آن است و تعبیر به ((موقدة )) دلیل بر فروزان بودن همیشگى آن است .
عجیب اینکه این آتش بر خلاف تمام آتشهاى دنیا که نخست پوست را مى سوزاند و سپس به داخل نفوذ مى کند، اول بر دلها شراره مى زند، و درون را مى سوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت مى کند. [ نظرات / امتیازها ]
7) این چه آتشى است که اولین جرقه هایش بر دل آدمى ظاهر مى شود؟ این چه آتشى است که درون را قبل از برون مى سوزاند؟ همه چیز قیامت عجیب است و با این جهان تفاوت بسیار دارد، حتى درگیرى آتش ‍ سوزانش !. چرا چنین نباشد؟ در حالى که قلبهاى آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال .
چرا آتش قهر و غضب الهى قبل از هر چیز بر قلوب آنها مسلط نشود در حالى که آنها دل مؤ منان را در این دنیا با سخریه ها و عیب جوئى و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهى ایجاب مى کند که آنها کیفرى همانند اعمالشان را ببینند. [ نظرات / امتیازها ]
8) در آخرین آیات این سوره مى فرماید: این آتش سوزان بر آنها به صورت دربسته است ! (انها علیهم مؤ صدة ).
((مؤ صده )) از ماده ((ایصاد)) به معنى بستن در و محکم کردن آن است ، و لذا به اطاقکهائى که در درون کوه ها. براى جمع اموال بوجود مى آورند ((وصید)) مى گفتند.
در حقیقت همانگونه که آنها اموال خود را در گاوصندوقها و مخازن در بسته نگاه مى داشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتى از آن نیست زندانى مى کند!. [ نظرات / امتیازها ]
9) و سرانجام مى گوید:
((آنها در ستونهاى کشیده و طولانى قرار خواهند داشت )) (فى عمد ممددة ) ((عمد)) جمع ((عمود)) به معنى ستون یا هر شى ء طولانى مانند قطعات چوب و آهن است ، و ((ممددة )) به معنى کشیده و طویل است .
جمعى از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهاى عظیم آهنین دانسته اند که درهاى جهنم محکم با آنها بسته مى شود، به گونهاى که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر این تاءکیدى است بر آیه قبل که مى گوید درهاى جهنم را بر آنها مى بندند و از هر طرف محصورند.
بعضى نیز آن را اشاره به نوعى از وسائل عذاب و مجازات دانسته اند، شبیه چیزى که در میان ما به ((کند و زنجیر)) معروف است ، و آن قطعه چوب یا آهن سنگینى است که دو فرورفتگى در آن به اندازه مچ پاها وجود دارد، پا را در آن مى نهادند، و با میل هاى روى آن را گرفته و قفل مى کردند، به طورى که شخص قدرت بر حرکت نداشت ، و این جزاى شکنجه هاى آنها نسبت به مردم بى گناه در این دنیا است .
بعضى نیز تفسیر سومى به کمک اکتشافات اخیر براى آن ذکر کرده اند، و آن این که شعله هاى سوزان جهنم به صورت ستونهاى کشیده و طولانى بر آنها مسلط مى شود آنها مى گویند در اکتشافات اخیر ثابت شده که اشعه مخصوص ایکس (رونتگن ) بر خلاف اشعه هاى دیگر که به صورت مخروطى پخش مى شود به صورت استوانه اى درست همچون ستون منتشر مى گردد، و عجیب اینکه این اشعه در تمام وجود انسان نفوذ مى کند، و حتى بر قلب مسلط مى شود، و به همین دلیل براى عکسبردارى از اعضاى داخلى از آن استفاده مى کنند، معلوم مى شود اشعه اى از آتش سوزان جهنم برمى خیزد که بى شباهت به اشعه فوق نیست .
ولى از میان این تفاسیر مناسب تر همان تفسیر اول است (البته بنا بر بعضى از این تفاسیر جمله فى ((عمد ممددة )) بیان حالت دوزخ و در بعضى دیگر بیان حال دوزخیان است. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کشاف
1) الهمز : الکسر ، کالهزم . واللمز : الطعن . یقال : لمزه ولهزه طعنه ، والمراد : الکسر من أعراض الناس والغض منهم ، واغتیابهم ، والطعن فیهم وبناء . " فعلة " یدل علی أن ذلک عادة منه قد ضری بها . ونحوهما : اللعنة والضحکة . قال : * وإن أغیب فأنت الهامز اللمزة * وقرئ : ویل للهمزة اللمزة . وقرئ : ویل لکل همزة لمزة ، بسکون المیم : وهو المسخرة الذی یأتی بالأوابد والأضاحیک فیضحک منه ویشتم . وقیل : نزلت فی الأخنس بن شریق وکانت عادته الغیبة والوقیعة . وقیل : فی أمیة بن خلف . وقیل : فی الولید بن المغیرة واغتیابه لرسول الله صلی الله علیه وسلم وغضه منه . ویجوز أن یکون السبب خاصا والوعید عاما ، لیتناول کل من باشر ذلک القبیح ، ولیکون جاریا مجری التعریض بالوارد فیه ، فإن ذلک أزجر له وأنکی فیه . [ نظرات / امتیازها ]
2) ( الذی ) بدل من کل . أو نصب علی الذم . وقرئ : جمع بالتشدید ، وهو مطابق لعدده . وقیل ( عدده ) جعله عدة لحوادث الدهر . وقرئ : وعدده أی جمع المال وضبط عدده وأحصاه . أو جمع ماله وقومه الذین ینصرونه ، من قولک : فلان ذو عدد وعدد : إذا کان له عدد وافر من الأنصار وما یصلحهم . وقیل ( وعدده ) معناه : وعده علی فک الادغام ، نحو : ضننوا . [ نظرات / امتیازها ]
3) ( أخلده ) وخلده بمعنی ، أی طول المال أمله ، ومناه الأمانی البعیدة ، حتی أصبح لفرط غفلته وطول أمله یحسب أن المال ترکه خالدا فی الدنیا لا یموت . أو یعمل من تشیید البنیان الموثق بالصخر والَجر وغرس الأشجار وعمارة الأرض : عمل من یظن أن ماله أبقاء حیا . أو هو تعریض بالعمل الصالح . وأنه هو الذی أخلد صاحبه فی النعیم ، فأما المال فما أحلد أحدا فیه . وروی أنه کان للأخنس أربعة آلاف دینار . وقیل : عشرة آلاف . وعن الحسن : أنه عاد موسرا فقال : ما تقول فی ألوف لم أفتد بها من لئیم ، ولا تفضلت علی کریم ؟ قال : ولکن لماذا ؟ قال : لنبوة الزمان ، وجفوة السلطان ، ونوائب الدهر ، ومخافة الفقر . قال : إذن تدعه لمن لا یحمدک ، وترد علی من لا یعذرک . [ نظرات / امتیازها ]
5) یعنی أنها تدخل فی أجوافهم حتی تصل إلی صدورهم وتطلع علی أفئدتهم ، وهی أوساط القلوب ، ولا شی ء فی بدن الإنسان ألطف من الفؤاد ، ولا أشد تألما منه بأدنی أذی یمسه ، فکیف إذا اطلعت علیه نار جهنم واستولت علیه . ویجوز أن یخص الأفئدة لأنها مواطن الکفر والعقائد الفاسدة والنیات الخبیثة . ومعنی اطلاع النار علیها : أنها تعلوها وتغلبها وتشتمل علیها . أو تطالع علی سبیل المجاز معادن موجبها . [ نظرات / امتیازها ]
6) یعنی أنها تدخل فی أجوافهم حتی تصل إلی صدورهم وتطلع علی أفئدتهم ، وهی أوساط القلوب ، ولا شی ء فی بدن الإنسان ألطف من الفؤاد ، ولا أشد تألما منه بأدنی أذی یمسه ، فکیف إذا اطلعت علیه نار جهنم واستولت علیه . ویجوز أن یخص الأفئدة لأنها مواطن الکفر والعقائد الفاسدة والنیات الخبیثة . ومعنی اطلاع النار علیها : أنها تعلوها وتغلبها وتشتمل علیها . أو تطالع علی سبیل المجاز معادن موجبها . [ نظرات / امتیازها ]
7) یعنی أنها تدخل فی أجوافهم حتی تصل إلی صدورهم وتطلع علی أفئدتهم ، وهی أوساط القلوب ، ولا شی ء فی بدن الإنسان ألطف من الفؤاد ، ولا أشد تألما منه بأدنی أذی یمسه ، فکیف إذا اطلعت علیه نار جهنم واستولت علیه . ویجوز أن یخص الأفئدة لأنها مواطن الکفر والعقائد الفاسدة والنیات الخبیثة . ومعنی اطلاع النار علیها : أنها تعلوها وتغلبها وتشتمل علیها . أو تطالع علی سبیل المجاز معادن موجبها . [ نظرات / امتیازها ]
8) ( مؤصدة ) مطبقا . قال : تحن إلی أجبال مسکة ناقتی ومن دونها أبواب صنعاء موصدة . [ نظرات / امتیازها ]
9) وقرئ : فی عمد ، بضمتین . وعمد ، بسکون المیم . وعمد . بفتحتین . والمعنی : أنه یؤکد یأسهم من الخروج وتیقنهم بحبس الأبد ، فتؤصد علیهم الأبواب وتمدد علی الأبواب العمد ، استیثاقا فی استیثاق . ویجوز أن یکون المعنی : أنها علیهم مؤصدة ، موثقین فی عمد ممددة مثل المقاطر التی تقطر فیها اللصوص . اللهم أجرنا من النار یا خیر مستحار . عن رسول الله صلی الله علیه وسلم : " من قرأ سورة الهمزة أعطاه الله عشر حسنات بعدد من استهزا بمحمد وأصحابه " . [ نظرات / امتیازها ]
  بتول کوهي - تفسیر المیزان
1) این سوره تهدید شدیدی است به کسانی که عاشق جمع مالند، و می‏خواهند با مال بیشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند، و بر آنان کبریایی بفروشند، و به همین جهت از مردم عیب‏هایی می‏گیرند که عیب نیست و این سوره در مکه نازل شده است.
ویل لکل همزة لمزة در مجمع البیان گفته: کلمه همزه به معنای کسی است که بدون جهت بسیار به دیگران طعنه می‏زند و عیب‏جویی و خرده‏گیریهایی می‏کند که در واقع عیب نیست.
و اصل ماده همز به معنای شکستن است، و کلمه لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است.
ولی بعضی گفته‏اند: بین آن دو فرقی هست، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب می‏گوید و خرده می‏گیرد، و اما لمزه کسی را گویند که پیش روی طرف خرده می‏گیرد - نقل از لیث.
و بعضی گفته‏اند: همزه کسی را گویند که همنشین خود را با سخنان زشت آزار دهد، و لمزه آن کسی است که با چشم و سر علیه همنشین خود اشاره کند، و به اصطلاح فارسی تقلید او را در آورد.
آنگاه می‏گوید صیغه فعلة برای مبالغه در صفتی بنا شده که باعث می‏شود فعل مناسب با آن صفت از صاحب آن صفت زیاد سر بزند، و خلاصه فعل مذکور عادتش شده باشد، مثلا به مردی که زیاد زن می‏گیرد، می‏گویند، فلانی مردی نکحة است، و به کسی که زیاد می‏خندد، می‏گوید فلانی ضحکة است همزه و لمزة هم از همین باب است.
پس معنای آیه این است که: وای بر هر کسی که بسیار مردم را عیبگویی و غیبت می‏کند.
البته این دو کلمه به معانی دیگری نیز تفسیر شده، و در نتیجه آیه را هم به معانی مختلفی معنا کرده‏اند.
[ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیرهدایت
1) [1] صفات‌ نیک‌، همچون‌ صفات‌ بد، ‌در‌ دارندگان‌ ‌آنها‌ یکدیگر ‌را‌ فرا می‌خوانند، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ ‌از‌ ریشه واحدی‌ برخاسته‌اند، و لذا قرآن‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ ‌به‌ یاد می‌آورد، ‌تا‌ چنان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ مردمان‌ ‌را‌ ‌از‌ رفتار کلی‌ آنان‌ بشناسیم‌ و ارزش‌ نهیم‌ و تنها نظر ‌به‌ صفات‌ استثنایی‌ ‌آنها‌ نداشته‌ باشیم‌.

هلاک‌ و لعنت‌ مخصوص‌ کسانی‌ ‌است‌ ‌که‌، ‌برای‌ بزرگی‌ فروشی‌، ‌از‌ مردمان‌ رو ‌به‌ روی‌ ‌ایشان‌ عیب‌ جویی‌ می‌کنند، و چون‌ غایب‌ باشند ‌به‌ سخن‌ چینی‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ می‌پردازند، و ‌اینکه‌ همه‌ ‌برای‌ ایجاد فساد و تباهی‌ و فتنه‌ ‌در‌ زمین‌ ‌است‌، و میان‌ کسانی‌ ‌از‌ ‌ایشان‌ ‌که‌ آشکارا کافرند ‌با‌ کسانی‌ ‌که‌ ادعای‌ ایمان‌ دارند، تفاوتی‌ نیست‌، چه‌ اینها ‌از‌ صفات‌ مؤمنان‌ نیست‌، و میان‌ ‌خدا‌ و هیچ‌ فردی‌ ‌از‌ آفریدگانش‌ارتباط خویشاوندی‌ وجود ندارد ‌که‌ مانع‌ کیفر دیدن‌ ‌آن‌ فرد ‌از‌ ‌اینکه‌ جرایم‌ ‌باشد‌.

«وَیل‌ٌ لِکُل‌ِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ‌-‌ وای‌ ‌بر‌ ‌هر‌ سخن‌ چین‌ عیب‌ جو و بد گو.»

گفته‌اند: معنی‌ ویل‌ خزی‌ و عار ‌است‌، و نیز گفته‌اند ‌که‌ ‌آن‌ محلی‌ ‌در‌ دوزخ‌ ‌است‌، و میان‌ ‌اینکه‌ دو معنی‌ تناقضی‌ وجود ندارد. و گفته‌اند ‌که‌ اصل‌ همز دفع‌ کردن‌ و شکستن‌ ‌است‌، مثلا شکستن‌ گردو. و ‌به‌ یک‌ عرب‌ بیابانی‌ گفته‌ شد: آیا ‌به‌ کلمه فارة (موش‌) همزه‌ می‌دهید و ‌آن‌ ‌را‌ فأرة می‌خوانید! ‌در‌ جواب‌ ‌گفت‌: «تهمزها الهرّة» ‌یعنی‌ گربه‌ ‌آن‌ ‌را‌ خرد می‌کند و می‌خورد، و ‌به‌ همین‌ سبب‌ شاعر گفته‌ ‌است‌:

و ‌من‌ همزنا رأسه‌ تهشما، ‌که‌ همز ‌در‌ ‌اینکه‌ جا ‌به‌ معنی‌ رو ‌به‌ رو طعنه‌ زدن‌ ‌است‌. و بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ همز غیبت‌ کردن‌ ‌با‌ کلام‌ ‌است‌ و لمز غیبت‌ کردن‌ ‌با‌ اشاره‌، و ‌آن‌ دو روی‌ ‌هم‌ رفته‌ گونه‌ای‌ سخن‌ گفتن‌ ‌از‌ شخص‌ ‌در‌ غیاب‌ ‌او‌ ‌است‌.

اما لمز ‌را‌ بعضی‌ غیبت‌ کردن‌ و عیب‌ مردمان‌ ‌را‌ ‌بر‌ شمردن‌ و نمّامی‌ و سخن‌ چینی‌ کردن‌ معنی‌ کرده‌اند.

چنان‌ می‌نماید ‌که‌ همز شدیدتر ‌از‌ لمز ‌است‌، چه‌ اولی‌ رو ‌به‌ روی‌ شخص‌ صورت‌ می‌گیرد و دومی‌ ‌در‌ غیاب‌ ‌او‌، و ‌اگر‌ همز ‌با‌ سخن‌ ‌است‌ لمز ‌با‌ اشاره‌ ‌است‌، و ‌اگر‌ هدف‌ همز استکبار ‌در‌ زمین‌ ‌است‌، لمز سبب‌ باقی‌ ماندن‌ فساد ‌در‌ زمین‌ ‌است‌.

اولی‌ نشانه‌ ‌از‌ تکبّر و تجبّر دارد، و دومی‌ ‌از‌ مکر و حیله‌ و بریدن‌ ارتباط رحم‌ و برانگیختن‌ فتنه‌.

‌در‌ حدیثی‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ پیامبر‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌:

«بدترین‌ بندگان‌ ‌خدا‌ ‌آن‌ کسان‌اند ‌که‌ ‌در‌ زمین‌ نمّامی‌ می‌کنند، و میان‌ دوستان‌ ‌به‌ ایجاد فساد می‌پردازند، و ‌برای‌ کسانی‌ ‌که‌ عیبی‌ ندارند عیب‌ می‌تراشند».«1»

[ نظرات / امتیازها ]
2) [2] ‌اینکه‌ همّازان‌ و لمّازان‌ کمبودی‌ ‌در‌ جانهای‌ ‌خود‌ احساس‌ می‌کنند، چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ حدیث‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ پیامبر‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌:

«خوارترین‌ مردم‌ کسی‌ ‌است‌ ‌که‌ مردمان‌ ‌را‌ خوار کند».«2»‌اینکه‌ احساس‌ آنان‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌خود‌ بزرگ‌ بینی‌ نسبت‌ ‌به‌ دیگران‌ ‌بر‌ می‌انگیزد، و ‌در‌ پی‌ گرد کردن‌ مال‌ و شمردن‌ ‌آن‌ و نازیدن‌ ‌به‌ ‌آن‌ و ‌به‌ سبب‌ داشتن‌ ‌آن‌ ‌بر‌ دیگران‌ بزرگی‌ فروختن‌ ‌بر‌ می‌آیند ‌تا‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ راه‌ نقص‌ ‌خود‌ ‌را‌ جبران‌ کنند.

«الَّذِی‌ جَمَع‌َ مالًا وَ عَدَّدَه‌ُ‌-‌ ‌آن‌ ‌که‌ گرد کند و ‌به‌ شمردن‌ ‌آن‌ بپردازد.»

معنی‌ «عدّده‌» شمردن‌ و باز شمردن‌ ‌آن‌ بارها ‌در‌ پی‌ یکدیگر و ‌از‌ ‌اینکه‌ راه‌ مباهات‌ کردن‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌است‌، و ‌برای‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ببیند ‌به‌ آنچه‌ آرزو داشته‌ رسیده‌ ‌است‌ ‌ یا ‌ نه‌. آیا ندیده‌اید ‌که‌ کودکان‌ چگونه‌ ‌برای‌ نشان‌ دادن‌ شادی‌ و افتخار خویش‌ ‌به‌ شمردن‌ پولهای‌ خرد ‌خود‌ مشغول‌ می‌شوند! [ نظرات / امتیازها ]
3) [3] چه‌ چیز ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ گرد کردن‌ و شمردن‌ مال‌ و پول‌ ‌بر‌ می‌انگیزد! آیا تنها ‌برای‌ نازیدن‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌است‌! و بزرگی‌ فروختن‌ ‌از‌ طریق‌ ‌آن‌، ‌بر‌ دیگران‌! نه‌، بلکه‌ نیز تمایل‌ شدید ‌به‌ جاودانه‌ شدن‌ ‌است‌، همان‌ تمایلی‌ ‌که‌ سبب‌ ‌آن‌ شد ‌تا‌ پدرمان‌ آدم‌‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ ‌از‌ درخت‌ حرام‌ شده ‌بر‌ ‌او‌ بخورد، و همان‌ میل‌ و رغبتی‌ ‌که‌ شاهان‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ می‌دارد ‌که‌ حوزه استیلای‌ ‌خود‌ ‌را‌ گسترش‌ دهند و ‌به‌ قلع‌ و قمع‌ مخالفان‌ ‌خود‌ برخیزند، و همین‌ میل‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ما ‌را‌ ‌به‌ بیشتر کارها و کردارهایمان‌ برمی‌انگیزد.

ولی‌ آیا مال‌ سبب‌ جاودانی‌ شدن‌ ‌در‌ دنیا ‌است‌! هرگز.

«یَحسَب‌ُ أَن‌َّ مالَه‌ُ أَخلَدَه‌ُ‌-‌ گمان‌ می‌کند ‌که‌ مال‌ ‌او‌ سبب‌ جاودانگی‌ ‌او‌ خواهد شد.»

قارون‌ ‌با‌ همه گنجهایش‌ ‌که‌ کشیدن‌ بار کلیدهای‌ ‌آنها‌ مردمان‌ نیرومند ‌را‌ ‌به‌ زحمت‌ می‌انداخت‌ کجا ‌است‌!؟ و فرعونی‌ ‌که‌ ‌در‌ مصر ‌به‌ مردمان‌ ستم‌ می‌کرد و ‌به‌ نهرهایی‌ ‌که‌ ‌در‌ برابر ‌او‌ روان‌ ‌بود‌ افتخار می‌کرد چه‌ شد!؟ آنان‌ همه‌ دوستدار بقا و جاودانه‌ ماندن‌ بودند، ولی‌ جز کفن‌ چیزی‌ ‌با‌ ‌خود‌ ‌به‌ گورهاشان‌ نبردند، و رفتند بی‌ ‌آن‌ ‌که‌ بتوانند بار دیگر ‌به‌ ‌اینکه‌ دنیا باز گردند. [ نظرات / امتیازها ]
4) [4] دیگران‌ ‌با‌ کوشش‌ و تلاش‌ خویش‌ ‌به‌ نعمتهای‌ ‌خدا‌ دست‌ یافتند، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ آنان‌ ‌در‌ حالی‌ ‌به‌ نزد پروردگارشان‌ باز خواهند گشت‌ ‌که‌ باید حساب‌ ‌هر‌ دیناری‌ ‌از‌ داراییهای‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌پس‌ بدهند و بگویند ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ چگونه‌ ‌به‌ دست‌ آورده‌اند.«کَلّا‌-‌ هرگز (چنان‌ نیست‌ ‌که‌ خیال‌ می‌کنند).»

مال‌ هرگز سبب‌ جاودانی‌ شدن‌ کسی‌ نمی‌شود، بلکه‌ زودتر ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ مرگ‌ می‌رساند، ‌ما همه‌ روزه‌ ‌از‌ اخبار سالخوردگانی‌ ‌با‌ خبر می‌شویم‌ ‌که‌ عمرشان‌ ‌از‌ صد سال‌ تجاوز کرده‌ ‌است‌، و معمولا ‌در‌ میان‌ آنان‌ کسانی‌ ‌را‌ جز مردمان‌ ساده متعارفی‌ نمی‌یابیم‌، و ‌اگر‌ مال‌ سبب‌ خلود می‌بود، عمر مردمان‌ ‌با‌ اندازه مالشان‌ محاسبه‌ می‌شد، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ ‌ما عکس‌ ‌آن‌ ‌را‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌.

دیگر ‌اینکه‌ ‌که‌ فراهم‌ آوردن‌ مال‌ بسیار جز ‌از‌ طریق‌ حرام‌ میسر نمی‌شود ‌که‌ ‌اینکه‌ ‌خود‌ خسران‌ و زیانکاری‌ دارنده ‌آن‌ ‌را‌ بیشتر می‌کند، مال‌ ‌را‌ ‌با‌ تلاش‌ فراوان‌ جمع‌ می‌کند ‌که‌ عاقبت‌ مایه و بالی‌ ‌برای‌ ‌او‌ ‌است‌، و ‌در‌ حدیثی‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ امام‌ رضا‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌: «مال‌ جز ‌با‌ پنج‌ خصلت‌ جمع‌ نمی‌شود: بخل‌ شدید و آرزوی‌ دراز و حرص‌ فراوان‌ و بریدن‌ پیوند رحم‌ و برگزیدن‌ دنیا ‌بر‌ آخرت‌».«3»

«لَیُنبَذَن‌َّ فِی‌ الحُطَمَةِ‌-‌ حتما ‌در‌ آتش‌ شکننده‌ افکنده‌ خواهد شد.»

آنان‌ کسانی‌ بودند ‌که‌ ‌با‌ همز ‌خود‌ مردم‌ ‌را‌ تحقیر می‌کردند، و ‌با‌ لمز خویش‌ ‌به‌ استهزای‌ ‌ایشان‌ می‌پرداختند، و اکنون‌ ‌به‌ آتش‌ دوزخی‌ فرو افکنده‌ می‌شوند ‌که‌ آنان‌ ‌را‌ فرو می‌شکند و خرد می‌کند. [ نظرات / امتیازها ]
5) [5] و آیا می‌دانی‌ ‌که‌ حطمة چیست‌! می‌دانیم‌ ‌که‌ تحطیم‌ (‌یعنی‌ شکستن‌ و خرد شدن‌) ‌از‌ برخورد جسم‌ صلبی‌ ‌با‌ مثل‌ ‌خود‌ نتیجه‌ می‌شود، ‌پس‌ چگونه‌ ممکن‌ ‌است‌ ‌که‌ آتش‌ سیّال‌ سبب‌ تحطیم‌ شود!

«وَ ما أَدراک‌َ مَا الحُطَمَةُ‌-‌ و نمی‌دانی‌ ‌که‌ حطمه‌ چیست‌.»

دانش‌ بشر نسبت‌ ‌به‌ حقایق‌ امور سخت‌ محدود ‌است‌، و ‌بر‌ ‌او‌ لازم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌برای‌ دست‌ یافتن‌ ‌به‌ ابعاد حق‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌با‌ مقیاسهایی‌ تازه‌ مجهز کند. [ نظرات / امتیازها ]
6) [6] مثلا آتش‌ ‌در‌ دنیا طبیعتی‌ سیال‌ دارد، ‌از‌ ‌آن‌ روی‌ ‌که‌ هفتاد بار ‌از‌ آتش‌ دوزخ‌ سبکتر ‌است‌، امّا آتشی‌ ‌که‌ جبار آسمانها و زمین‌ ‌برای‌ تجلی‌ بخشیدن‌ ‌به‌ خشم‌خویش‌ افروخته‌‌-‌ چنان‌ ‌به‌ نظر می‌رسد‌-‌ ‌که‌ حالت‌ انفجاری‌ دارد ‌که‌ ‌هر‌ چیز ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ بزرگ‌ می‌سازد.

«نارُ اللّه‌ِ المُوقَدَةُ‌-‌ آتش‌ افروخته ‌خدا‌،» کافی‌ ‌است‌ ‌اینکه‌ ‌را‌ بدانید ‌که‌ ‌آن‌ آتش‌ خدای‌ بزرگ‌ و پر سطوت‌ و گسترده‌ کبریا ‌است‌، و نسبت‌ دادن‌ ‌به‌ ‌خدا‌ ‌از‌ ‌آن‌ روی‌ ‌است‌ ‌که‌ وی‌ ‌آن‌ ‌را‌ افروخته‌ ‌است‌، و شاید ایقاد (افروختن‌) ‌غیر‌ ‌از‌ شعله‌ور شدن‌ و ‌به‌ معنی‌ ملتهب‌ شدن‌ و شدت‌ یافتن‌ بوده‌ ‌باشد‌، و گفته‌اند ‌که‌ خداوند عز و جل‌ هزار سال‌، و هزار سال‌، و هزار سال‌ ‌آن‌ ‌را‌ افروخت‌ ‌تا‌ سیاه‌ شد، و ‌در‌ انتظار دشمنان‌ ‌خدا‌ باقی‌ ماند، و پناه‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ ‌از‌ ‌آن‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) [7] ‌به‌ سبب‌ شدت‌ آتش‌ ‌آن‌ ‌را‌ می‌بینی‌ ‌که‌، ‌برای‌ رسیدن‌ ‌به‌ قلبها، پوست‌ و گوشت‌ و استخوان‌ ‌را‌ می‌سوزاند، و گفته‌اند ‌که‌: چون‌ ‌به‌ دلها رسید پوست‌ و گوشت‌ و استخوان‌ دوباره‌ پدید می‌آید و بار دیگر ‌به‌ چشیدن‌ عذاب‌ می‌پردازد.

«الَّتِی‌ تَطَّلِع‌ُ عَلَی‌ الأَفئِدَةِ‌-‌ ‌که‌ ‌بر‌ دلها مسلط می‌شود (و ‌آنها‌ ‌را‌ می‌سوزاند).»

بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌: آتش‌ دوزخ‌ مستقیما ‌به‌ جوف‌ و مغز وجود آدمی‌ راه‌ می‌یابد و ‌آن‌ ‌را‌ می‌سوزاند، و بعضی‌ دیگر گفته‌اند ‌که‌: ‌اینکه‌ آتش‌ شعور دارد و ‌از‌ درون‌ دلهای‌ گنهکاران‌ آگاه‌ ‌است‌ و ‌به‌ اندازه کفر ‌آنها‌ عذابشان‌ می‌دهد. [ نظرات / امتیازها ]
8) [8] ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌به‌ آتش‌ دوزخ‌ افکنده‌ شدند، درهای‌ جهنم‌ ‌به‌ روی‌ آنان‌ بسته‌ می‌شود و باد و نسیم‌ و شکایت‌ و کلامی‌ ‌در‌ کار نیست‌، بلکه‌ همه‌ شهیق‌ و زفیر ‌است‌ و آه‌ و ناله‌ و عذاب‌ شدید.

«إِنَّها عَلَیهِم‌ مُؤصَدَةٌ‌-‌ درهای‌ ‌آن‌ ‌به‌ روی‌ ‌ایشان‌ بسته‌ ‌است‌.» [ نظرات / امتیازها ]
9) [9] ‌در‌ حدیث‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ ‌رسول‌ اللّه‌‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌: «سپس‌ ‌خدا‌ فرشتگانی‌ ‌را‌ ‌با‌ طبقهایی‌ ‌از‌ آتش‌ و میخهایی‌ ‌از‌ آتش‌ و گرزهایی‌ ‌از‌ آتش‌ ‌بر‌ سر ‌ایشان‌ می‌فرستد و ‌با‌ آنچه‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ طبقها ‌است‌ آنان‌ ‌را‌ می‌پوشانند، و ‌به‌ وسیله میخها آنان‌ ‌را‌ ‌در‌ جای‌ ‌خود‌ محکم‌ می‌بندند، ‌پس‌ شکافی‌ باقی‌ نمی‌ماند ‌تا‌ نسیمی‌ داخل‌ شود، و ‌از‌ ‌آن‌ اندوهی‌ بیرون‌ رود، و خداوند ‌بر‌ عرش‌ خویش‌ آنان‌ ‌را‌ ‌از‌یاد می‌برد، و بهشتیان‌ ‌در‌ فردوس‌ برین‌ ‌به‌ برخورداری‌ ‌از‌ نعمتهای‌ الاهی‌ مشغولند، و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ هرگز استغاثه‌ای‌ ‌از‌ دوزخیان‌ شنیده‌ نمی‌شود، و ‌از‌ سخن‌ گفتن‌ باز می‌مانند، و سخنشان‌ دم‌ فرو بردن‌ ‌است‌ و دم‌ برآوردن‌، و ‌اینکه‌ ‌است‌ معنی‌ گفته خدای‌ ‌تعالی‌: إِنَّها عَلَیهِم‌ مُؤصَدَةٌ».«4»

«فِی‌ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ‌-‌ ‌در‌ عمودهای‌ دراز.»

‌در‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ عمودها چیست‌ اختلاف‌ ‌است‌: آیا غلهایی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ گردن‌ ‌ایشان‌ قرار گرفته‌، ‌ یا ‌ قیدهایی‌ ‌در‌ پاهایشان‌، ‌ یا ‌ میخهایی‌ ‌است‌ ‌که‌ طبقها ‌به‌ وسیله ‌آنها‌ بسته‌ می‌شود! بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ مقصود دهر و روزگار ‌است‌، و اینها معرف‌ روزگاران‌ دراز ‌است‌. و ابو عبیدة گفته‌ ‌است‌ ‌که‌ عمود ‌هر‌ چوب‌ ‌ یا ‌ آهن‌ دراز ‌است‌ و همچون‌ عماد و ستون‌ اصل‌ ساختمان‌ ‌است‌.

محتمل‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آتش‌ دوزخ‌ استوانه‌هایی‌ بوده‌ ‌باشد‌ ‌که‌ اهل‌ جهنم‌ داخل‌ ‌آنها‌ می‌شوند و ‌در‌ ‌اینکه‌ «عمد» ‌یعنی‌ وسط ‌آنها‌ قرار می‌گیرند، و ‌خدا‌ داناتر ‌است‌.

‌هر‌ چه‌ بوده‌ ‌باشد‌، پایان‌ سختی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ مستکبر و گردنکش‌ ‌در‌ زمین‌، و ‌هر‌ همّاز و لمّاز، باید چشم‌ ‌به‌ راه‌ ‌آن‌ ‌باشد‌، و ‌برای‌ ‌آن‌ ‌که‌ شیطان‌ ‌ما ‌را‌ ‌به‌ مال‌ و فرزندانی‌ ‌که‌ داریم‌ نفریبد، حدیثی‌ مفصل‌ ‌را‌ ‌از‌ امام‌ باقر‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ ‌با‌ ‌هم‌ می‌خوانیم‌ ‌که‌ ‌ما ‌را‌ ‌از‌ عذاب‌ هولناک‌ آتش‌ بیم‌ می‌دهد، و ‌برای‌ اختصار تنها ‌به‌ آوردن‌ قطعاتی‌ ‌از‌ ‌آن‌ بس‌ می‌کنیم‌:

«و خدای‌ حی‌ّ قیّوم‌ خشم‌ می‌گیرد و می‌گوید: ای‌ مالک‌؟ ‌به‌ آنان‌ بگو:

بچشید ‌که‌ چیزی‌ جز عذابتان‌ ‌را‌ افزایش‌ نمی‌دهیم‌، ای‌ مالک‌؟ آتش‌ ‌را‌ بیفروز، بیفروز، ‌که‌ خشم‌ ‌من‌ ‌بر‌ کسی‌ ‌که‌ مرا ‌بر‌ عرشم‌ دشنام‌ داده‌ ‌است‌، و ‌در‌ حق‌ ‌من‌ اهانت‌ روا داشته‌، ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ ‌من‌ فرمانروای‌ جبارم‌، شدت‌ گرفته‌ ‌است‌. ‌پس‌ مالک‌ بانگ‌ برمی‌دارد ‌که‌: ای‌ اهل‌ گمراهی‌ و گردنکشی‌ و نعمت‌ ‌در‌ دنیا؟ تماس‌داشتن‌ ‌با‌ دوزخ‌ ‌را‌ چگونه‌ می‌یابید! و آنان‌ می‌گویند: دلهامان‌ پخته‌ و گوشتهامان‌ خورده‌ و استخوانهایمان‌ خرد شد، و ‌ما فریاد رس‌ و یاوری‌ نداریم‌، ‌پس‌ مالک‌ می‌گوید: «فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم‌ فَسُحقاً لِأَصحاب‌ِ السَّعِیرِ» ‌یعنی‌ بدا ‌به‌ ساکنان‌ آتش‌ دوزخ‌، و سپس‌ خداوند جبار خشمگین‌ می‌شود و می‌گوید: ای‌ مالک‌، بیفروز بیفروز، ‌پس‌ مالک‌ خشمگین‌ می‌شود و ‌بر‌ ‌ایشان‌ ابری‌ سیاه‌ می‌فرستد ‌که‌ ‌بر‌ همه اهل‌ دوزخ‌ سایه‌ می‌افکند، و ‌به‌ بانگ‌ بلند ‌که‌ اول‌ و آخر و بزرگ‌ و کوچک‌ ‌آن‌ ‌را‌ می‌شنوند، می‌گوید: چه‌ بارانی‌ می‌خواهید ‌که‌ ‌بر‌ ‌شما‌ ببارانم‌! و آنان‌ می‌گویند:

آب‌ سرد، امان‌ ‌از‌ تشنگی‌؟ امان‌ ‌از‌ طول‌ مدت‌ خواری‌ و گرفتاری‌، ‌پس‌ بارانی‌ ‌از‌ سنگ‌ و چنگهای‌ آهنین‌ و چنگالهای‌ درندگان‌ و خون‌ و چرک‌ و کرمهای‌ آتشین‌ ‌بر‌ سر و روی‌ آنان‌ فرو می‌ریزد و چشمهاشان‌ ‌را‌ می‌بندد و استخوانهاشان‌ ‌را‌ خرد می‌کند، و ‌در‌ ‌اینکه‌ هنگام‌ فریاد برمی‌آورند ‌که‌: امان‌ ‌از‌ هلاکت‌؟ ‌پس‌ چون‌ استخوانها ‌از‌ گوشت‌ برهنه‌ شود، غضب‌ ‌خدا‌ فزونی‌ می‌گیرد.«5» [ نظرات / امتیازها ]
 » مجمع البیان
1) واى بر هر عیبجوى طعنه زننده اى!

به باور پاره اى منظوراین است که: واى بر هر عیبجویى که در نهان و آشکار و یا رویارو و پشت سر، عیب دیگران را مى جوید.

امّا از دیدگاه «ابن عباس» آیه شریفه هشدارى است به کسانى که غیبت دیگران را مى کنند و با سخن چینى و دو به هم زدن بذر کینه و دشمنى و جدایى در دل ها مى افشانند.

از نامبرده در روایت دیگرى آورده اند که: واژه «همزه» را به معنى «طعنه زننده» مى داند و واژه «لمزه» را به معنى غیبت کننده.

به باور «سعید بن جبیر» و «قتاده» واژه «همزه» به معنى غیبت کننده است و «لمزه» طعنه زننده.

امّا به باور گروهى از جمله «ابوالعالیه» و «عطاء» واژه «همزه» به معنى عیبجویى و طعنه زدن در برابر دیگرى آمده است و «لمزه» به معنى غیبت دیگران.

«ابن زید» مى گوید: واژه «همزه» به معنى کار کسى است که پشت سر مردم حرف مى زند و به آنان اذیت و آزار مى رساند، و «لمزه» به معنى اذیت دیگران با اشاره چشم و ابرو و زبان گزنده است. [ نظرات / امتیازها ]
 » یوسفعلی
1) 6266. Three vices are here condemned in the strangest terms: (1) scandalmongering, talking or suggesting evil of men or women by word or innuendo, or behaviour, or mimicry, or sarcasm, or insult; (2) detracting from their character behind their backs, even if the things suggested are true, where the motive is evil; (3) piling up wealth, not for use and service to those who need it, but in miserly hoards, as if such hoards can prolong the miser's life or give him immortality: miserliness is itself a kind of scandal. [ نظرات / امتیازها ]
4) 6267. Hutamah: that which smashes or breaks to pieces: an apt description of the three antisocial vices condemned. For scandalmongering and backbiting make any sort of cohesion or mutual confidence impossible; and the miser's hoards block up the channels of economic service and charity, and the circulation of good-will among men. [ نظرات / امتیازها ]
7) 6268. This Fire of Punishment mounts right up to the hearts and minds of such men, and shuts them out of the love of their fellows. "Heart" in Arabic means not only the seat of affection, pity, charity, etc., but also of understanding and intelligent appreciation of things. [ نظرات / امتیازها ]
9) 6269. Those guilty of these vices will be choked and suffocated, for this Vault of Fire will cover them all over, and its scorching columns will extend over a far wider area than they imagine. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تدبرقران
1) معنای همز و لمز

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (١)

همز و لمز: عیب جوی و بدگویی.

در اینجا با یک ظرافتهایی بین همز و لمز تفاوت قائل شده‌اند و اقوال در آن زیاد هست. وای بر هر عیب‌جویی کننده بدگویی کننده‌ای. [ نظرات / امتیازها ]
2)

الَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ (٢)

در اینجا مراد از جمع و شمردن این نیست که طرف حساب‌گر خوبی بوده است. مراد این است که از جمع کردنش لذت می‌برد، پی در پی مال روی مال می‌گذاشت و لذت می‌برد. و گمان می‌کند که این مالش همان مالی که جمع کرده و شمرده، او را جاودان ‌کرده است. [ نظرات / امتیازها ]
3)

«ویل» در بر سر همه سیاق آمده است:

یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (٣)
مجموع، دارد تهدید می‌شود. عیب‌جوی بدگویی که جمع مال می‌کند و این وصف می‌شود بر عیب‌جوی بدگو. بنابراین وصف می‌شود بر کل همزه‌ای که این وصف را دارد. خود این وصفی که در اینجا بیان می‌کند، دارد علت وضعیت قبلی را مشخص می‌کند، که در واقع می‌گوید: وصف مشعر به علیت هست.
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (١)که این وصف را دارد: الَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ (٢)و این فرد ثروت اندوزی می‌کند، و به دنبال این همز و لمز می‌کند، و این عیب‌جویی او ریشه در ثروت اندوزی او دارد.
بنابراین بحث این سوره هر نوع عیب‌جویی نیست. آن عیب‌جویی و بدگوییی که ریشه در مال اندوزی و شمارش مال دارد.
گمان بر اینکه مال و ثروت‌اندوزی باعث خلود می‌شود
گویا سوال می‌شود که مگر مال اندوزی و ثروت اندوزی باعث بدگویی و عیب‌جویی می‌شود؟ جواب این است یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (٣)گمان می‌کند که مالش او را جاودان کرده است. و با خودش می‌گوید منی که مال دارم، جاودانم و آن کس که مال ندارد جاودان نیست.
یعنی آن چه را که مایه خلود می‌داند، مال و ثروت است. او می‌گوید که انسان با مال و ثروتش هست که باقی و جاودان هست و خود به خود این نگاه، انسانها را در ذهن او طبقه‌بندی کرده است.
برخورد فردی که همز و لمز می‌کند با دیگران
با توجه به این پندار این همز و لمزی که او دارد متوجه کسانی است که مال ندارند، اگر توجه کنید نوع افرادی که ثروت در قلب آنها جایگاهی پیدا کرده، تفاوتی در نگاه خود به فقرا دارند، در صحبت کردن با آنهایی که ندار هستند و در رفتار با آنهایی که ندار هستند، و حتی در نشستن هم، خود را روی صندلی ول می‌کنند و از موضع بالا با فقرا حرف می‌زنند. وقتی که می‌خواهند که نقدی کنند آنها را می‌شکنند.
مثال این حرف همان شخصیت قرآنی در سوره کهف هست که صاحب دو باغ هست و آن طرف مقابلش، فرد مومنی است که این باغ را ندارد. و با هم راه می‌روند و وقتی وارد باغ می‌شوند می‌گوید من مال و افراد بیشتری نسبت به تو دارم، و در همان جا «یحسب انّ ماله اخلده» اظهار می‌شود، و می‌گوید «ما اظن ان تبید هذه ابدا» بعید می‌دانم که این مالم از بین رفتنی باشد! و بر فرض مثال اگر از بین رفتنی هم باشد من باز در نزد خدا جایگاه بهتری دارم! «و لئن رددت الی ربی لاجدن خیراً‌ منها منقلبا» چون من عزیزم در نزد خدا اوضاع من دگرگون نمی‌شود، اگر بشود هم، باز هم همین است! و اینجا استصاب جاری می‌کند. و می‌گوید چه دلیلی دارد که اوضاع من دگرگون شود؟
این فرد دو نگاه به جاودانگی دارد یا می‌گوید که اصلاً مرگی وجود ندارد، و من تا ابد باقی خواهم ماند، یا او آن قدر در دنیا غوطه خورده و از اموال خود لذت می‌برد که گویا اصلاً مرگ را برای خود نمی‌داند و بین خودش و مرگ فاصله زیادی می‌بیند. می‌بینید آن کسانی که به ثروت دل خوش می‌کنند با گذر زمان به دنیا بیشتر دل بسته می‌شود. و در نگاه بعدی می‌بینی که در لایه‌های درونی فکری خودش جاودانگی را در رتبه خودش می‌داند و می‌گوید ما بالاخره عزیز کرده خداییم و مرگی هم برسد، همین هست!
طبقه‌ای نگاه می‌کنند. فلذا نسبت به کسانی که در طبقه آنها نیستند، همز و لمز می‌کنند، و عیب‌جویی می‌کنند و بدگویی می‌کنند و شخصیت آنها را می‌شکنند و این وضعیت رفتاری آنها است.
آیا او جاودانه خواهد ماند؟
بعد خدا می‌فرماید «کلا». که این «کلا» می‌خورد به «یحسب» و آن را به هم می‌ریزد. و وقتی پایه این همز و لمز مبتنی بر جمع مال به هم ریخت. ( پندار جاودانگی بر اثرمال هست)، می‌فرماید «کلا» این طور نیست چه جاودانگیی؟
اولا اگر گمان می‌کنی که نخواهی مرد! می‌میری و به درک واصل می‌شوی. [ نظرات / امتیازها ]
4)
اگر خیال می‌کنی که با مرگت وضعیتت بهتر خواهد بود، گوش کن تا به تو بگویم که کَلا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ (۴)حتماً حتماً در آتش خرد کننده و شکننده انداخته خواهد شد. در اینجا تناسب جرم و جزاست و آثار شکستن و خرد کردن دیگران در دنیا آتش خرد کننده هست. [ نظرات / امتیازها ]
5)

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ (۵)نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (۶)الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ (٧)إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (٨)فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (٩)

خصوصیات آتش

در اینجا:

اولا آتش، آتش خداست.

دوماً آتشی است که بر دلها زبانه می‌کشد و قلبها را می‌سوزاند. فقط به سوزاندن بیرون اکتفا نمی‌کند! بیرون و جسم را می‌سوزاند چون آتش هست ولی قلب را چرا؟

باز در اینجا تناسب جرم و جزا است. چرا که کاری که او در دنیا می‌کرده نتیجه‌اش سوزاندن دلها بوده است، خدا هم برای او آتشی آماده کرده، که شخصیت او را بشکند و قلبش را بسوزاند. [ نظرات / امتیازها ]
8) إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (٨)این آتش طوری خواهد بود که بر گرفتار این آتش در بسته خواهد بود! و گرفتار این آتش تا ابد خواهند بود!
یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (٣)إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (٨)یعنی نه فقط این فرد به وسیله مال جاودانگی پیدا نمی‌کند، بلکه به آتشی گرفتار می‌شود که راه فراری هم از آن ندارد. و تا ابد در آن خواهد ماند یعنی جاودانه می‌شود، ولی در آتش! در عذاب! و این آتش در ستونهای کشیده شده‌ای زبانه می‌‌کشد. [ نظرات / امتیازها ]
9) این فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (٩)را یک‌بار می‌توان به آتش نسبت داد، یعنی آتش در ستونهای کشیده شده زبانه می‌کشد، که نشانه‌ای باشد از زبانه کشیدن آتش. و یک‌بار هم بگوییم که آن گرفتاران در عذاب بسته شده‌اند به ستونهای کشیده.
در واقع به ستونهای درازی او را بسته‌اند و دارند عذاب می‌کنند و معنای اول به نظر می‌رسد که درست‌تر باشد و در سیاق هماهنگی بیشتری داشته باشد، چون اولا آتش زبانه می‌کشد، یعنی بگوییم الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ (٧)فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (٩)یعنی در ستونهای دراز شعله می‌کشد، که البته همین بلند بودن شعله‌های آتش که در ستونهای دراز به تصویر کشیده شده می‌تواند یک تناسب کوچکی با آن «جمع مالا و عدده» داشته باشد. یعنی در دنیا اینها مال را روی مال می‌گذاشتند و پول را روی پول می‌گذاشتند و ساختمان روی ساختمان می‌گذاشتند و اموال را انبار می‌کردند و در قیامت هم آتشی که او را در بر می‌گیرد در ستونهای سر به فلک کشده زبانه می‌کشد از جهت تناسب جرم و جزا یا عینیت یافتن جرم در قیامت چنین تناسبی را می‌توان در اینجا فرض کرد، مانند اینکه آتش از زمین فوران می‌کند.

[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
1) این سوره با تهدیدى کوبنده آغاز مى شود مى فرماید: واى بر هر عیب جوى مسخره کننده اى ! (ویل لکل همزة لمزة )
آنها که با نیش زبان و حرکات ، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش ‍ رو، دیگران را استهزاء کرده ، یا عیب جوئى و غیبت مى کنند، یا آنها را هدف تیرهاى طعن و تهم قرار مى دهند.
((همزة )) و ((لمزة )) هر دو صیغه مبالغه است اولى از ماده ((همز)) در اصل به معنى شکستن است و از آنجا که افراد عیب جو و غیبت کننده شخصیت دیگران را درهم مى شکنند به آنها همزة اطلاق شده .
و ((لمزة )) از ماده ((لمز)) (بر وزن رمز) در اصل به معنى غیبت کردن و عیب جوئى نمودن است .
در اینکه آیا این دو واژه به یک معنى است ، و اشاره به غیبت کنندگان و عیب جویان مى کند؟ یا در میان این دو فرقى است ؟ مفسران احتمالات زیادى داده اند، بعضى آنها را به یک معنى گرفته اند، و بنابراین ذکر این دو با هم براى تاءکید است .
ولى بعضى گفته اند ((همزه )) به معنى غیبت کننده و ((لمزه )) به معنى عیب جو است .
بعضى دیگر ((همزه )) را به معنى کسانى که با اشارت دست و سر عیب جوئى
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 310

مى کنند و لمزه را به معنى کسانى که با زبان این کار را انجام مى دهند دانسته اند.
بعضى اولى را اشاره به عیب جوئى روبرو، و دومى را به عیب جوئى پشت سر مى دانند.
بعضى اولى را به معنى عیب جوئى آشکار، و دومى را عیب جوئى پنهان و با اشاره چشم و ابرو شمرده اند.
و گاه گفته شده هر دو به معنى کسى است که مردم را با القاب زشت و زننده یاد مى کند.
و بالاخره در سخنى از ابن عباس آمده است که در تفسیر این دو چنین مى گفت : هم المشاؤ ون بالنمیمة ، المفرقون بین الاحبة ، الناعتون للناس ‍ بالعیب : آنها کسانى هستند که سخن چینى مى کنند، و میان دوستان جدائى مى افکنند، و مردم را با عیوب توصیف مى کنند.
گویا ابن عباس این سخن را از حدیثى که از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده است استفاده کرده ، آنجا که فرمود: الا انبئکم بشرارکم ؟ قالوا: بلى یا رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قال : المشاؤ ون بالنمیمة ، المفرقون بین الاحبة ، الباغون للبرآء المعایب : آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم ؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: آنها که بسیار سخن چینى مى کنند، در میان دوستان جدائى مى افکنند، و براى افراد پاک و بى گناه در جستجوى عیوبند.
ولى از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده مى شود که این دو واژه به یک معنى است ، و مفهوم وسیعى دارد که هر گونه عیب جوئى و غیبت و طعن و استهزاء به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل مى شود. [ نظرات / امتیازها ]
  آسيه افشار - ترجمه تفسیر المیزان، ج‏20، ص616
3) " یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ"- یعنى او خیال مى‏کند مالى که براى روز مبادا جمع کرده زندگى جاودانه به او مى‏دهد، و از مردنش جلوگیرى مى‏نماید، بنا بر این منظور از جمله" اخلده" که صیغه ماضى است، معناى مضارع- آینده- است، به قرینه جمله" یحسب" که آن نیز مضارع است.
پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبیدنش به زمین و زندگى مادى زمینى، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنیا به آن مقدارى که حوائج ضرورى زندگى کوتاه دنیا و ایام گذراى آن را کفایت کند قانع نمى‏شود، بلکه هر قدر مالش زیادتر شود حرصش تا بى‏نهایت زیادتر مى‏گردد، پس از ظاهر حالش پیداست که مى‏پندارد مال، او را در دنیا جاودان مى‏سازد، و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست مى‏دارد، تمام همش را صرف جمع مال و شمردن آن مى‏کند، و وقتى جمع شد و خود را بى‏نیاز احساس کرد، شروع به یاغى‏گرى نموده، بر دیگران تفوق و استعلا مى‏ورزد، هم چنان که در جاى دیگر فرمود:
" إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏"، و این استکبار و تعدى اثرى که براى آدمى دارد همز و لمز است.
از اینجا روشن مى‏گردد که جمله" یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ" به منزله تعلیل است براى جمله" الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ"، و مى‏فهماند اگر مال پشیز دنیا را جمع مى‏کند و مى‏شمارد، انگیزه و علتش پندار غلطى است که دارد، و این خطاى عملیش مستند به خطاى فکر است، که پنداشته مال او را جاودان مى‏سازد، و نیز جمله" الَّذِی جَمَعَ ..." به منزله تعلیل است براى جمله" وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ"، و مى‏فهماند علت اینکه ویل را نثار هر همزه و لمزه کردیم این است که او مال پشیز دنیا را جمع مى‏کند و مى‏شمارد. [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر المیزان، ج‏20، ص: 630
2) " الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ" این آیه،" همزه" و" لمزه" را بیان مى‏کند، و اگر کلمه" مالا" را نکره آورد به منظور تحقیر و ناچیز معرفى کردن مال دنیا بوده، چون مال هر قدر هم که زیاد و زیادتر باشد دردى از صاحبش را دوا نمى‏کند، تنها سودى که به حالش دارد همان مقدارى است که به مصرف حوائج طبیعى خودش مى‏رساند، مختصرى غذا که سیرش کند، و شربتى آب که سیرابش سازد، و دو قطعه جامه که به تن کند.
و کلمه" عدده" از ماده" عد" به معناى شمردن است، مى‏فرماید شخصى که همزه و لمزه است از بس عاشق مال و حریص بر جمع آن است، مال را روى هم جمع مى‏کند و پى در پى آن مى‏شمارد، و از بسیار بودن آن لذت مى‏برد.
ولى بعضى گفته‏اند: معنایش این است که مال را عده و ذخیره مى‏کند براى روزى که مورد هجوم ناملایمات روزگار واقع شود، که بنا بر این، کلمه" عدده" دیگر به معناى شمردن نیست. [ نظرات / امتیازها ]