● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر اثنا عشری
فَجَعَلَهُم کَعَصفٍ مَأکُولٍ (5)
فَجَعَلَهُم کَعَصفٍ: پس گردانید ایشان را خدا بدان سنگها مانند برگ کاه، مَأکُولٍ: خورده شده. یعنی خوره در آن افتاده و نابود ساخته، یا مانند کاهی که چهار پا آنرا خورده و سرگین گردانیده، یعنی اعضای ایشان از هم پاچیده و متفرق شده.
تبصره اینکه سوره مبارکه را دلالاتی است:
1- ظهور اینکه آیات عجیبه غریبه دال است بر وجود خالق متعال که آیات و بینات او در عالم هویدا است.
2- اثبات قدرت تامه سبحانه که تمامی موجودات در حیطه تصرف اوست.
3- رد بر فلاسفه و دهریه که قضایای واقعه امم سابقه را از صیحه و باد و زلزله و غیره را نسبت به دهر و طبیعت دهند و منکر خالق هستند. زیرافرستادن طیور به هیئت خاصه در زمان معین و مکان معین و اهلاک جماعتی دون بعضی خود شاهد بزرگی است بر قاهر قادری، زیرا هر که اندک عقلی داشته باشد واقعه متواتره اصحاب فیل را مطالعه و تأمل در آن نماید، هر آینه خارق عادت و آثار عظمت و قهاریت ذات قهار را دریابد.
4- دلالت واضحه و معجزه باهره است بر ظهور حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زیرا حضرت در آن سال متولّد و آن را عام الفیل گویند و به تواتر ثابت شده چون حضرت اینکه سوره را بر اهل مکه خواند، همه تصدیق نمودند با وجود شدت حرص آنها بر تکذیب آن حضرت و ایشان قریب العهد بودند به اصحاب فیل. پس اگر اینکه واقعه را نزد آنها حقیقت و اصلی نمیداشت، البته انکار میکردند و حال آنکه اقرار داشتند و شعرا آن را در سلک نظم آوردند.
و کان من ایاته فی حمله عصیان فیل و هلاک اهله
ابرهة بخیله و رجله طیرا ابابیل اتت لقتله
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
﴿فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولِ ﴾
(And He made them like `Asf, Ma'kul.) Sa`id bin Jubayr said, "This means straw, which the common people call Habbur.'' In a report from Sa`id he said, "The leaves of wheat.'' He also said, "Al-`Asf is straw, and Al-Ma'kul refers to the fodder that is cut for animals.'' Al-Hasan Al-Basri said the same thing. Ibn `Abbas said, "Al-`Asf is the shell of the grain, just like the covering of wheat.'' Ibn Zayd said, "Al-`Asf are the leaves of vegetation and produce. When the cattle eat it they defecate it out and it becomes dung.'' The meaning of this is that Allah destroyed them, annihilated them and repelled them in their plan and their anger. They did not achieve any good. He made a mass destruction of them, and not one of them returned (to their land) to relate what happened except that he was wounded. This is just like what happened to their king, Abrahah. For indeed he was split open, exposing his heart when he reached his land of San`a'. He informed the people of what happened to them and then he died. His son Yaksum became the king after him, and then Yaksum's brother, Masruq bin Abrahah succeeded him. Then Sayf bin Dhi Yazan Al-Himyari went to Kisra (the king of Persia) and sought his help against the Abyssinians. Therefore, Kisra dispatched some of his army with Sayf Al-Himyari to fight with him against the Abyssinians. Thus, Allah returned their kingdom to them (i.e., the Arabs of Yemen) along with all the sovereignty their fathers possessed. Then large delegations of Arabs came to him (Sayf Al-Himyari) to congratulate him for their victory. We have mentioned previously in the Tafsir of Surat Al-Fath that when the Messenger of Allah approached the mountain pass that would lead him to the Quraysh on the Day of Al-Hudaybiyyah, his she-camel knelt down. Then the people attempted to make her get up but she refused. So, the people said, "Al-Qaswa' has become stubborn.'' The Prophet replied,
«مَا خَلَأَتِ الْقَصْوَاءُ، وَمَا ذَاکَ لَهَا بِخُلُقٍ، وَلَکِنْ حَبَسَهَا حَابِسُ الْفِیل»
(Al-Qaswa' has not become stubborn, for that is not part of her character. Rather, she has been stopped by He Who restrained the Elephant (of Abrahah).) Then he said,
«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَا یَسْأَلُونِّی الْیَوْمَ خُطَّةً یُعَظِّمُونَ فِیهَا حُرُمَاتِ اللهِ إِلَّا أَجَبْتُهُمْ إِلَیْهَا»
(I swear by He in Whose Hand is my soul, they (the Quraysh) will not ask me for any matter (of the treaty) in which the sacred things of Allah are honored except that I will agree with them on it.) Then he beckoned the she-camel to rise and she stood up. This Hadith is of those that Al-Bukhari was alone in recording. It has been recorded in the Two Sahihs that on the Day of the conquest of Makkah, the Messenger of Allah said,
«إِنَّ اللهَ حَبَسَ عَنْ مَکَّةَ الْفِیلَ، وَسَلَّطَ عَلَیْهَا رَسُولَهُ وَالْمُؤْمِنِینَ، وَإِنَّهُ قَدْ عَادَتْ حُرْمَتُهَا الْیَوْمَ کَحُرْمَتِهَا بِالْأَمْسِ، أَلَا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب»
(Verily, Allah restrained the Elephant from Makkah, and He has given His Messenger and the believers authority over it. And indeed its sacredness has returned just as it was sacred yesterday. So, let those who are present inform those who are absent. ) This is the end of the Tafsir of Surat Al-Fil, and all praise and thanks are due to Allah.
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: بسیار زیبا بود ممنونم
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
1 - خداوند، رقم زننده فرجام اصحاب فیل و متلاشى کننده اعضا و جوارح آنان
فجعلهم کعصف مأکول
2 - تأثیر هجوم پرندگان به اصحاب فیل، به دست خداوند و مستند به او است.
ترمیهم ... فجعلهم کعصف مأکول
فاعل «ترمیهم»، پرندگان و فاعل «جعلهم»، خداوند است; یعنى، کار از آنها و اثر از خداوند بود.
3 - بارش سنگهاى پرندگان بر اصحاب فیل، آنان را مانند کاه و خاشاک مرغزارى ساخت که حیوانات در آن چرانده شده و ساقه هاى نرم شده گیاهان آن، بر زمین مانده باشد.
فجعلهم کعصف مأکول
«عصف»; یعنى، خاشاک گیاهى که خرد شده است (مفردات). توصیف آن به مأکول، به اعتبار خورده شدن مقدارى از آن، در چراى حیوانات است.
4 - تشبیه «جنازه هاى اصحاب فیل»، به برگ هایى که حیوانات، آن را خورده و تفاله آن را بیرون داده باشند.
فجعلهم کعصف مأکول
در «قاموس» آمده است: «عصف مأکول»، ممکن است به معناى برگى باشد که چارپایان آن را خورده باشند. بر این اساس، مراد تشبیه اجساد فیل داران به سرگین خواهد بود که از آن، با تعبیرى لطیف تر یاد شده است.
5 - دشمنان خداوند، هر چند مجهّز و نیرومند باشند، از رویارویى با او ناتوان اند.
ألم تر کیف فعل ربّک ... فجعلهم کعصف مأکول
6 - کعبه، حتى در عصر جاهلیت و سلطه شرک، داراى شرافت و عظمت در پیشگاه خداوند
ألم تر کیف فعل ربّک ... فجعلهم کعصف مأکول
7 - هجوم آورندگان به کعبه و حرمت شکنان آن، در معرض عذابى سخت از جانب خداوند
فجعلهم کعصف مأکول
نقل داستان ابرهه، با جمله «ألم تر»، دل گرمى دادن به مؤمنان و تهدید کسانى است که حرمت کعبه را پاس نمى دارند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر صفی علی شاه
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مجمع البیان
و سرانجام در آخرین آیه مورد بحث که پایان بخش این سوره است مى فرماید:
فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ
و سرانجام خدا آنان را به صورت کاهى جویده شده درآورد.
به بیان دیگر، و سرانجام آنان رابه صورت مواد زائدى درآورد که حیوانات پس از خوردن گیاه و علف، آن را دفع مى کنند و آن مواد زائد مى خشکد و پخش مى گردد.
«حسن» در مورد «عصف» مى گوید: واژه «عصف» به معنى ساق جو مى باشد و ما در دوران کودکى و نوجوانى در مدینه آن رامى شناختیم و هنگامى که سبز بود مى خوردیم. اما «ابوعبیده» مى گوید: منظور این است که ما آنان را بسان برگ کاه و یا برگ زراعت گردانیدیم.
گفتنى است که این داستان شگفت، و بیان دقیق و ظریف آن از بزرگ ترین معجزه ها و نشانه هاى قدرت بى کران خداست و ذات بى همتاى او بدین وسیله آن را در آستانه ولادت پیامبر پدید آورد تا دلیلى بر شناخت یکتایى حق، و زمینه ساز رسالت پیامبر او باشد، چرا که آن حضرت در همان سال ولادت یافت.
گروهى از معتزله بر آنند که این رویداد بزرگ، معجزه یکى از پیامبران خداست. پاره اى نیز نام آن پیامبر را «خالد بن سنان» خوانده اند. امّا ما به این بافته ها نیازى نداریم و بر این باوریم که معجزه، قدرت بر انجام کارى است که از دیگران ساخته نباشد و این معجزه را خدا به پیامبران و امامان معصوم ارزانى داشته است.
نکته دیگر این است که متلاشى شدن سپاه «ابرهه» به وسیله پرندگان، دلیل شکننده و محکمى بر پوچى بافته هاى برخى فلاسفه و مادیگرایان است که معجزه را انکار مى کنند، چرا که آنان نمى توانند این رویداد عجیب را - بسان خروش آسمانى، تند باد نابود کننده، و دیگر بلاهایى از این دست را که بر جامعه هاى ستمکار و فاسد پیشین آمد و آنان را از صفحه روزگار زدود - به امور طبیعى نسبت دهند؛ چرا که هیچ خردمندى نمى تواند ادعا کند که هجوم گروه هاى پرندگان و بمباران سپاهى گران با سنگریزه ها و نابودى آنان و آسیب نرساندن به دیگران، یک پدیده طبیعى و از اسرار و رموز جوّى است.
افزون بر این، هیچ خردمند و خردورزى نیز این تحلیل را نمى پذیرد و این کار هدفدار و سنجیده و حساب شده، جز از سوى پدیده آورنده جهان و خداوند کعبه که سبب ساز و آسان کننده سختى هاست، نمى تواند باشد.
نکته دیگر در مورد این رویداد بزرگ این است که هیچ خردمند و باانصافى نمى تواند درستى این رویداد را انکار کند، چرا که پیامبر هنگامى که این آیات را براى مردم مکّه مى خواند، شرک گرایان و ظالمانى که از سویى به هر بهانه اى به آن حضرت مارک دورغ پرداز و افسونگر و ساحر و مجنون مى زدند، و از دگر سو از هیچ فرصتى براى تخریب شخصیت و بى اثر ساختن دعوت او خوددارى نمى کردند، و از سوى سوم با زمان وقوع آن رویداد شگفت نزدیک بودند، نه تنها گفتار پیامبر را در این مورد تکذیب نکردند که گواهى نمودند. راستى اگر این رویداد حقیقت نداشت، چگونه اصلاح ستیزان معاصر پیامبر و استبدادحاکم آن را انکار نکردند واز آن وسیله اى براى کوبیدن قرآن نساخته و آن را بسان بنیاد کعبه و رحلت بزرگ حجاز، «قصى بن کعب»به عنوان مبدأ تاریخ قرار دادند؟
افزون بر این، چگونه شاعران و سخنرانان عرب این رویداد شگفت را در قالب شعر ریختند و قصیده ها سرودند؟ آرى بسیارى از شاعران، داستان پیل سواران و نابودى آنان را در قالب شعر ریختند و روایت گران در این مورد اشعار بسیارى آورده اند که یکى دو نمونه از آن هارا مى نگریم:
1 - در این مورد «امیّه» آورده که:
ان آیات ربنّا بینات
مایمارى فیهن الاالکفور
بى تردید نشانه هاى قدرت پرودگار ما روشن و روشنگر است، و جز ناسپاس و کفرانگر در آن ها تردید روا نمى دارد.
فیل ها در راه طائف به سوى کعبه زمین گیر شدند و از رفتن باز ماندند؛ توگویى دست و پاى آن ها را بریده بودند.
2 - و نیز «عبدالله بن عمرو» چنین سرود:
انت الجلیل ربنّا لم تدنس
انت حبست الفیل بالمغس...
تو اى پروردگار بزرگ ما، به راستى که هماره پاک و از هر عیب و نقصى منزهى؛ تو همان خداى توانایى هستى که فیل و فیل سواران را در سر راه «مغمس» به مکّه از پیشروى بازداشتى.
خداى من، تو همان فرزانه اى هستى که پس از تصمیم تجاوزکاران پیل سوار بر ویران ساختن خانه کعبه، فیل آنان را سرنگون و درمانده از پیشروى به سوى آن خانه پرمعنویت بازداشتى و زمین گیر کردى.
3 - و نیز از «عبداللّه بن قیس» آورده اند که:
و استهلت علیهم الطیر
بالجندل حتى کانّه مرجوم
پرندگان با سنگریزه ها بر فراز سر سپاه «ابرهه» آشکار شدند، و آنان را سنگباران کردند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
چنانکه در آیه بعد مى فرماید: آنها را مانند کاه خورده شده قرار داد! (فجعلهم کعصف ماکول ).
((عصف )) (بر وزن حذف ) به معنى برگهائى است که بر ساقه زراعت است و سپس خشکیده و کوبیده شده است ، و به تعبیرى دیگر به معنى ((کاه )) است ،
و بعضى آن را به معنى پوسته گندم هنگامى که در خوشه است تفسیر کرده اند. و در اینجا مناسب همان معنى اول است .
تعبیر به ((ماءکول )) اشاره به آن است که این کاه در زیر دندانهاى حیوان بار دیگر کوبیده شده ، و کاملا از هم متلاشى گشته ، سپس معده حیوان نیز آن را براى سومین بار خرد کرده است ، و این نشان مى دهد که سنگ ریزه ها بر هر کس فرو مى افتاد او را کاملا از هم متلاشى مى کرد!
این تعبیر علاوه بر اینکه دلیل بر شدت متلاشى شدن آنها است اشارهاى به بى ارزش بودن و ضعف و ناتوانى این گروه و جمعیت طغیانگر و مستکبر و ظاهرا نیرومند است .
1 - معجزه بى نظیر! این خانه را صاحبى است !
جالب اینکه قرآن مجید این داستان مفصل و طولانى را در چند جمله کوتاه و کوبنده ، در نهایت فصاحت و بلاغت ، آورده است ، و در واقع روى نقطه هائى انگشت گذارده که به اهداف قرآن ، یعنى بیدار ساختن گردنکشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظیم خداوند کمک مى کند.
این ماجرا نشان مى دهد که معجزات و خوارق عادات - بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - لزومى ندارد که بر دست پیامبر و امام ظاهر شود، بلکه در هر شرائطى که خدا بخواهد و لازم بداند انجام مى گیرد، هدف آن است که مردم به عظمت خداوند و حقانیت آئین او آشنا شوند.
این مجازات عجیب و اعجازآمیز، با مجازات اقوام گردنکش دیگر یک فرق روشن دارد، زیرا مجازاتى همچون طوفان نوح ، زلزله و سنگباران قوم
لوط، تندباد قوم عاد، و صاعقه قوم ثمود، یک سلسله حوادث طبیعى بودند که فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود.
ولى داستان نابودى لشگر ابرهه به وسیله سنگریزه هائى که از منقار و پاهاى آن پرندگان کوچک فرو مى افتاد چیزى نیست که شبیه حوادث طبیعى باشد.
برخاستن آن پرندگان کوچک ، و آمدن به سوى آن لشکر مخصوص ، و همراه آوردن سنگریزه ها و نشانهگیرى خاص آنها و متلاشى شدن بدنهاى افراد یک لشگر عظیم با آن سنگهاى کوچک همه امورى هستند خارق عادت ، ولى میدانیم اینها در برابر قدرت خداوند بسیار ناچیز است .
خداوندى که در درون همین سنگریزه ها قدرت اتمى آفریده که اگر آزاد شود انفجار عظیمى تولید مى کند، براى او آسان است که در آنها خاصیتى بیافریند که اندام لشگر ابرهه را همانند ((عصف ماءکول )) (کاه درهم کوبیده و خورده شده ) قرار دهد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کشاف
وشبهوا بورق الزرع إذا أکل ، أی : وقع فیه الأکال : وهو أن یأکله الدود . أو بتبن أکلته الدواب وراثته ، ولکنه جاء علی ما علیه آداب القرآن ، کقوله ( کانا یأکلان الطعام ) أو أرید : أکل حبه فبقی صفرا منه . عن رسول الله صلی الله علیه وسلم : " من قرأ سورة الفیل أعفاه الله أیام حیاته من الخسف والمسخ " .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نيره تقي زاده فايند -
تفسیرهدایت
[5] چنان مینماید که آبله بر یاختههای بدنشان تأثیر میکرده و آنان را به صورت خس و خاشاک در میآورده است.
«فَجَعَلَهُم کَعَصفٍ مَأکُولٍ- پس آنان را به صورت کاه خورده شدهدر آورد.»
گفتند: خدا آنان را همچون برگهایی در آورد که چارپایان خورده و پس از آن همچون سرگین از بدن خود خارج کرده باشند. و بعضی دیگر گفتهاند که عصف مأکول برگی است که مغز آن خورده و پوست آن بر جای مانده باشد.
داستان اصحاب فیل
مردم قریش به قصه اصحاب فیل توجه فراوان پیدا کردند، و اینکه واقعه را سبب تسلط پیدا کردن بر ساکنان جزیره قرار دادند، و به همین سبب آن را آغاز تاریخ خود ساختند و چون، بنا بر مشهورترین روایت، ولادت پیامبر اسلام- صلی اللّه علیه و آله- در همین سال بود، به آن رنگ دینی دادند و از تفاصیلی در اینکه باره یاد کردند که میان آنها اختلاف فراوان وجود دارد، و ما از آنها در اینکه جا یاد میکنیم: در مجمع البیان چنین آمده است:
راویان در اینکه باره اجماع دارند که پادشاه یمنی که قصد ویران کردن کعبه داشت، ابرهة بن الصّباح الأشرم بود، و به قولی کنیه أبو یکسوم داشت، ابرهه کعبهای در یمن بنا کرد و قبههایی از طلا برای آن فراهم آورد، و مردم کشور خود را به حج گذاشتن بر آن خانه فرمان داد تا مقامی چون بیت الحرام پیدا کند، و دیگر اینکه که مردی از بنی کنانة به راه افتاد و چون به یمن رسید، در آن خانه نشست و قضای حاجت کرد، و سپس ابرهه بر آن گذشت و از آنچه شده بود آگاه شد و گفت: چه کس جرأت بر اینکه جسارت کرده است! سوگند به نصرانیت خودم که آن خانه را ویران خواهم کرد تا دیگر هیچ کس به حج آن نرود، و فیل را فرا خواند، و همراه پیروان خود از اهل یمن به قصد خراب کردن کعبه به راه افتاد، و بیشتر پیروان او از قبایل عکّ و أشعرون و خثعم بودند، و چون مقداری از راه را پیمود، مردی از بنی سلیم را به خواندن مردمان برای حج خانهای که خود بنا کرده بود روانه ساخت، و مردی از بنی کنانة که با اینکه مرد رو به رو شد او را کشت، و همین امر کینه ابرهه را شدیدتر ساخت و راهنمایی از اهل طائف برای خود برگزید، و مردی ازهذیل را به نام نفیل همراه او کردند، و بدین گونه راه پیمودند تا به مغمّس رسیدن و پیاده شدند که فاصله آن تا مکه شش میل بود، و پیشقراولان خود را به مکه فرستادند، و مردم قریش به کوهها گریختند و گفتند که ما توان جنگیدن با اینان را نداریم، و در مکه کسی جز عبد المطلب بن هاشم باقی نماند که کار آب رسانی به زائران کعبه با او بود، و شیبة بن عثمان به عبد الدّار که پرده داری کعبه را داشت، و عبد المطلب دو بازوی دو طرف چارچوب در خانه کعبه را به دست گرفت و گفت:
لا همّ ان المرء یمنع رحله فامنع حلالک لا یغلبوا بصلیبهم و محالهم عدوا محالک«2»
لا یدخلوا البلد الحرام إذا فأمر ما بدا لک
خدایا؟ هر کس خانه خود را حفظ میکند، پس از اینان که قصد خانهات کردهاند جلوگیری کن، نمیتوانند که با صلیب و تدبیر و نیروی خود دشمنانه بر نیرو و تدبیر تو پیروز شوند، نباید به شهر محترم تو درآیند، پس به هر چه خواستار آنی فرمان بده.
پیشقراولان ابرهه به چار پایانی از قریش دست یافتند که از جمله آنها دویست شتر از عبد المطلب بن هاشم بود، و چون خبر آن به وی رسید، از مکه بیرون آمد تا به پیشتازان ابرهه رسید- و حاجب ابرهه مردی از اشعرون بود که عبد المطلب را میشناخت- و برای او اجازه دیدار ابرهه را خواستار شد، و به او گفت: ای شاه؟ سرور قریش که آدمیان آن را در قبیله و وحش آن را در کوه خوراک میدهد به نزد تو آمده است، گفت او را به نزد من آر- و عبد المطلب مردی تنومند و زیبا بود- و چون ابو یکسوم او را دید، روا نداشت که وی را در پایین تخت خود بنشاند، و نیز از اینکه کراهت داشت که او را در کنار خود بر تخت بنشاند، پس از تخت فرود آمد و بر زمین نشست و عبد المطلب را در کنار خود نشاند و گفت: چه حاجتی داری! و او گفت که حاجت من باز پس گرفتن دویست شتر است که کسان تو آنها را بردهاند،ابو یکسوم گفت: به خدا که دیدار تو مرا خوش آمد، ولی چون با تو سخن گفتم در نظرم کوچک شدی، و او گفت: چرا ای پادشاه! گفت: بدان سبب که من به خانه بزرگی و عظمت شما در میان عرب، و فضیلت شما در میان مردم و شرفتان بر دیگران، و دینی که به آن عبادت میکنید آمدم تا آن را بشکنم، و از تو دویست شتر از دست رفت و چون خواستم که حاجت خود را بگویی، خواستار شتران خود شدی و سخنی از خانه نگفتی؟ پس عبد المطلب به او گفت: ای شاه؟ من با تو درباره مال خودم سخن گفتم، و اینکه خانه را خانه خدایی است که از آن محافظت میکند، و مرا با آن کاری نیست، و اینکه سخن ابو یکسوم را به هراس انداخت و فرمان داد که شتران عبد المطلب را به او باز گردانند، سپس بازگشت و شبی را گذراند که ستارگان آن زیر ابر پنهان بود، و چنان مینمود که با ایشان سخن میگویند و جانهاشان احساس آن داشت که نزدیک است عذابی برایشان نازل شود، و چون سپیده صبح دمید به سراغ فیل رفتند تا او را به جانب مکه روانه سازند، و فیل از اینکه کار خودداری کرد، و چون با زدن به آزارش پرداختند خود را بر زمین افکند، و چندان در اینکه کار مشغول بودند تا دمیدن خورشید نزدیک شد، و آن گاه روی فیل را به سوی یمن گرداندند و ناگهان به شتاب به راه افتاد، و بار دیگر آن را به جای اول باز گرداندند و چون خواستند به جانب مکه روانهاش سازند دوباره بر جای خود سخت ایستاد، و در اینکه هنگام که خورشید بر آمده بود پرندگان با سنگهایی در چنگ و منقار بر سر ایشان پدیدار شدند و هیچ سنگی بر شکمی فرونمیافتاد مگر اینکه که آن را میشکافت، و بر هیچ استخوانی اصابت نمیکرد جز اینکه که آن را میشکست، و ابو یکسوم آهنگ باز گشت به یمن کرد، بدان سبب که سنگی به او اصابت کرده بود، و هر چه نزدیکتر به جایگاه خود میشد ناراحتی او شدت مییافت، و چون به خانه خود رسید، سینه و شکم او شکافته شد و به هلاکت رسید، و از اشعریان و خثعم هیچ کس آسیبی ندید، و عبد المطلب رجز خوانی میکرد و در حق دشمنان چنین میگفت:
یا رب لا ارجو لهم سواکا یا رب فامنع منهم حماکاان عدو البیت من عاداکا انهم لم یقهروا قواکا«3»
پروردگارا برای ایشان جز تو امیدی ندارم پروردگارا، پاسداری خود را از ایشان بازدار دشمن خانه کسی است که با تو دشمنی میکند آنان نتوانستند نیروهای تو را مقهور سازند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.