● اثبات شدن معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای مشرکین
ابى عبد اللَّه جعفر بن محمد (علیهالسلام) فرمود: وقتى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به معراج و به بیت المقدس بردند جبرئیل او را سوار براق کرد و به اتفاق به بیت المقدس آمدند جبرئیل محرابهاى انبیاء را به آن جناب نشان داد، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در آن محرابها نماز گزارده و از آنجا عبورش داده در مراجعت به کاروان قریش برخوردند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آبى را که آنان در ظرف داشتند دید و دید که شترى گم کردهاند و در پى آن مىگردند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آن آب بیاشامید، و ما بقى آن را به زمین ریخت و چون از معراج برگشت و صبح شد به قریش فرمود که خداى تعالى دیشب مرا به بیت المقدس برد و آثار انبیاء و منزلهاى ایشان را نشانم داد، و من در مراجعت در فلان محل به کاروانى از قریش برخوردم که شترى گم کرده بودند و از آب ایشان بیاشامیدم، و ما بقى آن را ریختم. ...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را امالى شیخ صدوق (ص 363، مجلس 69، ح 1) از پدرش از على از پدرش از ابن ابى عمیر از ابان بن عثمان از ابى عبد اللَّه جعفر بن محمد (علیهالسلام) روایت کرده است.
ادامه روایت:
ابو جهل گفت: اى قریش الآن فرصت خوبى دست داده، بپرسید مسجد اقصى چند ستون داشت؟ و چند قندیل در آن آویزان بود؟ پرسیدند اى محمد! در این جمع کسانى هستند که بیت المقدس را دیده باشند، اینک تو بیت المقدس را براى ما توصیف کن ببینیم راست مىگویى یا خیر، بگو ببینیم چند عدد ستون داشت؟ و قندیلها و محرابهایش چند تا بود؟
جبرئیل در دم نازل شده صورت بیت المقدس را در برابر آن جناب مجسم نمود، و آن جناب هر چه را ایشان مىپرسیدند پاسخ مىگفت، بعد از آنکه از جزئیات بیت المقدس فارغ شدند گفتند باید صبر کنى تا کاروان برسد، از کاروانیان نیز قضیه تو را بپرسیم، حضرت فرمود: شاهد صدق گفتار من این است که کاروانیان قریش هنگام طلوع آفتاب وارد مىشوند، در حالى که شترى خاکسترى رنگ پیشاپیش کاروانست.
فرداى آن روز قریش به استقبال کاروان آمده شکاف دره را نگاه مىکردند مىگفتند الآن آفتاب مىزند در همین بین در یک آن هم آفتاب طلوع کرد و هم کاروان نمودار شد در حالى که شترى خاکسترى رنگ پیشاپیش آن بود از داستان شب گذشته و آنچه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرموده بود پرسیدند گفتند آرى همین طور بود شترى از ما در فلان محل گم شده بود و ما آب خود را در ظرفى ریخته بودیم صبح که برخاستیم دیدیم آب به زمین ریخته شده است. ولى مشاهده این معجزات چیزى جز بر طغیان قریش نیفزود.
علامه طباطبایی: در معناى این روایت، روایت دیگرى نیز از شیعه (منهج الصادقین، ج 5، ص 252) و سنى (الدر المنثور، ج 4، ص 155) وارد شده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 19 و 20 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● انتخاب امیر المومنین علی (علیهالسلام) به وزیری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
عبد اللَّه بن عباس روایت کرده که گفت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وقتى به آسمان عروج نمود جبرئیل او را به کنار نهرى رسانید، که آن را نهر نور مىگویند و آیه: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (أنعام/1) اشاره به آنست، وقتى به آن نهر رسیدند جبرئیل به او گفت: اى محمد! به برکت خدا عبور کن... رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آن نهر عبور کرد تا رسید به حجابها و حجابها پانصد عدد بودند که میان هر دو حجابى پانصد سال راه بود آن گاه به وى گفت اى محمد! جلو برو رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرسید چرا با من نمىآیى گفت من نمىتوانم از اینجا پا فراتر بگذارم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن قدر که خدا مىخواست جلو رفت تا آنکه گفتار خداى را شنید که مىفرمود من محمودم و تو محمدى اسمت را از اسم خودم مشتق نمودم پس هر که با تو بپیوندد من با او مىپیوندم و هر که با تو قطع کند با او قطع مىکنم برو به سوى بندگانم و ایشان را از کرامتى که به تو کردم خبر بده، هیچ پیغمبرى برنگزیدم مگر آنکه براى او وزیرى قرار دادم و تو پیغمبر من، و على بن ابى طالب وزیر تو است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را امالى صدوق (ص 290، ح 10، طبع بیروت) به سند خود از عبد اللَّه بن عباس روایت کرده است.
متن کامل روایت:
عبد اللَّه بن عباس روایت کرده که گفت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وقتى به آسمان عروج نمود جبرئیل او را به کنار نهرى رسانید، که آن را نهر نور مىگویند و آیه: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (أنعام/1) اشاره به آنست، وقتى به آن نهر رسیدند جبرئیل به او گفت: اى محمد! به برکت خدا عبور کن، زیرا خداوند چشمت را برایت نورانى کرده و پیش رویت را وسعت داده، آرى این نهرى است که تا کنون احدى از آن عبور نکرده نه فرشتهاى مقرب و نه پیغمبرى مرسل، تنها و تنها من روزى یک بار در آن آب تنى مىکنم، و وقتى بیرون مىشوم بالهایم را بهم مىزنم هیچ قطرهاى نیست که از بالم بچکد مگر آنکه خداى تعالى از آن قطره فرشتهاى مقرب خلق مىکند که بیست هزار صورت و چهل هزار بال دارد و به هر زبانى با لغتى جداگانه حرف مىزند که زبان دیگرى آن را نمىداند و نمىفهمد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آن نهر عبور کرد تا رسید به حجابها و حجابها پانصد عدد بودند که میان هر دو حجابى پانصد سال راه بود آن گاه به وى گفت اى محمد! جلو برو رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرسید چرا با من نمىآیى گفت من نمىتوانم از اینجا پا فراتر بگذارم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن قدر که خدا مىخواست جلو رفت تا آنکه گفتار خداى را شنید که مىفرمود من محمودم و تو محمدى اسمت را از اسم خودم مشتق نمودم پس هر که با تو بپیوندد من با او مىپیوندم و هر که با تو قطع کند با او قطع مىکنم برو به سوى بندگانم و ایشان را از کرامتى که به تو کردم خبر بده، هیچ پیغمبرى برنگزیدم مگر آنکه براى او وزیرى قرار دادم و تو پیغمبر من، و على بن ابى طالب وزیر تو است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 20 و 21 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : امیر المومنین علی (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عروج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به مقامی بالاتر از مقام جبرئیل
از ابن عباس روایت شده که در خبرى گفته: (رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)) آوازى را شنید که مىگفت: «آمنا برب العالمین» ابن عباس اضافه کرده که (جبرئیل) گفت: اینها ساحران فرعونند و همچنین (رسول اللَّه) شنید که گویندهاى مىگفت «لبیک اللهم لبیک» جبرئیل گفت اینها حاجیانند، و نیز شنید صداى گویندهاى را که مىگفت «لبیک «اللَّه اکبر» جبرئیل گفت اینها مجاهدین راه خدایند و نیز صداى تسبیح شنید جبرئیل بیان داشت که اینان انبیایند پس وقتى به سدرة المنتهى و از آنجا به حجابها رسید جبرئیل گفت یا رسول اللَّه تو خود جلو برو که من بیش از این نمىتوانم نزدیک شوم چرا که اگر به اندازه یک بند انگشت نزدیکتر شوم خواهم سوخت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را مناقب (ج 1، ص 179) از ابن عباس روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 21 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج خداوند را با چشم دل مشاهده کرد
از ابن عباس روایت شده که گفت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در ضمن احتجاجى که علیه یهود مىکرد فرمود: «بر بال جبرئیل سوار شدم، سیر نمودم و به آسمان هفتم رسیدم از سدرة المنتهى که نزد آن جنت الماوى است نیز گذشتم تا آنکه به ساق عرش پیوستم، و از ساق عرش ندا شد که به درستى که منم آرى منم اللَّه و معبود یکتا، معبودى نیست غیر من، منم «سلام» «مؤمن» «مهیمن» «عزیز» «جبار» «متکبر» «رؤوف» «رحیم»، و من او را با چشم دل دیدم نه با چشم سر ...».
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را احتجاج (ج 1، ص 48، طبع بیروت) از ابن عباس روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 21 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شهادت انبیاء (علیهمالسلام) به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
ابى الربیع روایت کرده که گفت سفرى با حضرت ابى جعفر (علیهالسلام) به حج مشرف شدم که آن سال هشام بن عبد الملک نیز به اتفاق نافع مولاى عمر بن خطاب مشرف بود.
نافع نظرى به ابى جعفر (علیهالسلام) انداخت در حالى که در رکن بیت بود و مردم اطرافش جمع بودند، نافع به هشام گفت یا امیر المؤمنین! این کیست که اینقدر مردم اطرافش را گرفتهاند؟ گفت: این پیغمبر اهل کوفه محمد بن على است، نافع گفت شاهد باش که مىروم و از مسائلى پرسش مىکنم که در جواب عاجز بماند، سؤالاتى به میان مىآورم که جز پیغمبر و یا وصى پیغمبر و یا فرزند پیغمبر نمىتواند جواب بگوید، گفت برو و سعى کن سؤالاتى را مطرح کنى تا شرمندهاش سازى.
نافع نزدیک آمد تا خود را به دوش مردم تکیه داده رو به ابى جعفر کرد و گفت: اى محمد بن على من تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندهام و حلال و حرام آنها را یاد گرفتهام اینک آمدهام تا از تو سؤالاتى کنم که جواب آنها را جز پیغمبران و یا اوصیاى آنان نمىدانند، راوى مىگوید امام ابى جعفر (علیهالسلام) سرش را بلند کرد و فرمود بپرس هر چه را که مىخواهى. ...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را روضه کافى (ص 103، ح 93) به سند خود از ابى الربیع روایت کرده است.
ادامه روایت:
نافع گفت به من بگو ببینم بین عیسى (علیهالسلام) و خاتم الأنبیاء چند سال فاصله بود؟ فرمود نظریه خودم را بگویم یا رأى ترا؟ عرض کرد هر دو را، فرمود بنا به قول من پانصد سال فاصله شد و اما بنا بر قول تو ششصد سال بوده، گفت: بگو ببینم معناى کلام خدا که مىفرماید: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ» (زخرف/45) چیست؟ و با اینکه بین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پیغمبر قبل او عیسى پانصد سال فاصله است این سؤال را از کدام پیغمبر بکند؟.
حضرت در جوابش این آیه را تلاوت فرمود: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» و از جمله آیاتى که خداوند در بیت المقدس به او نشان داد این بود که خداوند انبیاء و مرسلین اولین و آخرین را محشور نموده به جبرئیل دستور داد تا اذان و اقامه را دو تا دو تا بگوید، و او در اذانش گفت حى على خیر العمل آن گاه به انبیاء نماز گزارد.
و چون از نماز فارغ شد رو به ایشان کرده پرسید شما به چه چیز شهادت مىدهید (عقاید دینى شما چیست؟) و چه چیزى را مىپرستیدید؟ گفتند ما شهادت مىدهیم به اینکه معبودى نیست جز خداى تعالى و او را شریکى نیست و نیز شهادت مىدهیم بر اینکه تو رسول خدایى بر این معنا از ما عهد و میثاقها گرفتهاند، نافع گفت درست فرمودى اى ابا جعفر.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 21 تا 23 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت عروج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به آسمان چه بود؟
در علل به سند خود از ثابت بن دینار روایت کرده که گفت من از حضرت زین العابدین على بن الحسین (علیهالسلام) درباره خداى عز و جل پرسیدم که آیا خداوند به مکان وصف مىشود؟ حضرت فرمود: «تعالى اللَّه عن ذلک- خدا بزرگتر از این است» عرض کردم اگر خداوند به مکان وصف نمىشود پس چرا وقتى مىخواست پیغمبرش را به خود نزدیک کند او را به آسمان برد، مگر خدا در آسمان است؟ فرمود: نه این کار براى آن بود که مىخواست ملکوت و واقعیت آسمانها و آنچه در آنها (از عجائب صنع و بدایع خلقت) است را به او نشان دهد.
پرسیدم پس اینکه خداى تعالى مىفرماید: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» (نجم/8-9) چه معنا دارد؟ و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به کجا نزدیک شد؟ (که بیش از دو تیرانداز و یا کمتر فاصله نماند؟) فرمود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به حجابهاى نورى نزدیک شد و در آنجا ملکوت آسمانها را مشاهده کرد، آن گاه تدلى (نزدیکى) نموده و از طرف پائین ملکوت زمین را نگریست تا آنجا که پنداشت نزدیکیهاى زمین است و بیش از دو تیرانداز و یا کمتر فاصله نبود خلاصه جمله «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» ناظر به فاصله آن جناب با زمین است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را علل شرایع (ج 1، ص 131، باب 112، ح 1) به سند خود از ثابت بن دینار روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 23 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تعیین امیر المومنین (علیهالسلام) به جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
در تفسیر قمى به سند خود از اسماعیل جعفى روایت کرده که گفت: من در مسجد الحرام نشسته بودم و حضرت ابى جعفر (علیهالسلام) نیز در گوشهاى نشسته بود، سر بلند کرده نگاهى به آسمان و نگاهى به کعبه کرد و فرمود: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» سه بار این آیه را تکرار کرد، آن گاه متوجه من شد و فرمود: اهل عراق درباره این آیه چه مىگویند؟ عرض کردم مىگویند خداوند رسول خود را از مسجد الحرام به بیت المقدس برد، فرمود اینطور نیست که آنان مىگویند لیکن از اینجا به اینجا سیرش دادند و با دست اشاره به آسمان کرد و فرمود ما بین آن دو حرم است.
آن گاه فرمود: به سدرة المنتهى رسید جبرئیل از همراهیش باز ایستاد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرسید آیا در چنین جایى مرا تنها مىگذارى؟ گفت تو پیش برو که به خدا سوگند به جایى رسیدهاى که هیچ خلقى از خلائق بدانجا نرسیده و نخواهد رسید اینجا بود که پروردگار خود را دید و تنها سبحه میان او و خداوند فاصله بود، ...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر قمى (ج 2، ص 243) به سند خود از اسماعیل جعفى روایت کرده است.
ادامه روایت و توضیحات علامه طباطبایی:
پرسیدم فدایت شوم سبحه چیست؟ حضرت با صورت خود اشاره به زمین و با دست خود اشاره به آسمان کرد و سه نوبت گفت «جلال ربى جلال ربى» آن گاه خطاب شد که اى محمد، گفت لبیک یا رب، خطاب رسید سکنه آسمان در چه چیز مشاجره مىکنند؟ پیامبر گفت: خداوندا تو منزهى من علمى ندارم جز آنچه که تو به من آموختى.
رسول خدا سپس فرمود: پس خداى تعالى دست در میان دو پستانم گذاشت و من برودت آن را در میان دو کتفم احساس کردم، آن گاه هیچ چیز از گذشته و آینده از من نپرسید مگر آنکه پاسخ آن را دانستم، در پایان پرسید اى محمد! سکان آسمانها در چه چیز مخاصمه و نزاع دارند؟ گفتم در درجات و کفارات و حسنات.
فرمود: اى محمد نبوتت بپایان رسید، و خوردنت تمام شد، چه کسى را براى جانشینى خود در نظر گرفتهاى؟ عرض کردم: پروردگارا من همه خلقت را آزمایش کردهام کسى را مطیعتر از على براى خود نیافتم، فرمود: اى محمد! همچنین مطیعتر از همه خلق نسبت به دستورات منست، عرض کردم: پروردگارا همه خلقت را آزمودم کسى را نسبت بخودم علاقمندتر از على نیافتم، فرمود: و همچنین نسبت به من، پس اى محمد! او را بشارت بده به اینکه آیات هدایت و پیشواى اولیاى من و نور براى فرمانبران من و کلمه باقیهایست که من متقین را ملزم به پذیرفتن آن کردهام، هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته، علاوه بر این، من او را به خصائصى اختصاص دادهام که احدى را به آن اختصاص ندادهام.
عرض کردم پروردگارا آخر او برادر من و صاحب و وزیر و وارث من است، فرمود: این امرى است که قضایش مقدر شده که او باید مبتلا شود و مردم هم به وسیله او امتحان شوند علاوه بر این من او را ارث دادهام وارث دادهام وارث دادهام وارث دادهام، چهار چیز را که گره آنها به دست اوست و او هرگز فاش نمىکند.
علامه طباطبایی: اینکه امام (علیهالسلام) فرمود: «از اینجا به اینجا سیرش دادند» مقصود این است که آن جناب را از کعبه به بیت المعمور سیر دادند (و ما بین کعبه و بیت المعمور حرم است) نه اینکه مقصود این باشد که از کعبه تا بیت المقدس نرفته بلکه به مسجد اقصى رفته است، چون اخبار بسیارى وارد شده که مقصود از مسجد اقصى همان بیت المقدس است، نه اینکه خواسته باشد مسجد اقصى را به بیت المعمور تفسیر کرده باشد بلکه مقصود حضرت این است که منتهاى معراج بیت المقدس نبوده بلکه از آنجا هم گذشته به بیت المعمور که در آسمانها است برده شده.
و اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «اینجا بود که پروردگار خود را دیدم» معنایش دیدن به چشم قلب است نه به چشم سر، هم چنان که در پارهاى از روایات قبلى خود آن حضرت تصریح به آن کرده بود، روایاتى هم که رؤیت را به رؤیت قلبى تفسیر مىکند مؤید این معنا است.
و اینکه فرمود: «تنها سبحه میان پیامبر و خدا فاصله بود» معنایش این است که در نزدیکى به خدا به جایى رسید که میان خدا و پیامبر جز جلال او فاصلهاى نماند.
و اینکه فرمود: «خداى تعالى دست در میان دو پستانم گذاشت ...» کنایه است از رحمت الهى، و حاصل معنایش این است که علمى از ناحیه او به قلبم وارد شد که هر شک و ریبى را از میان برد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 23 تا 25 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تخفیف پنجاه نماز به پنج نماز به امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
در الدر المنثور است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: براق را برایم آوردند، حیوانى بود سفید و دراز، و بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر که هر گامش به اندازه چشم اندازش بود من آن را سوار شده به راه افتادم تا به بیت المقدس رسیدم، در آنجا براق را به همان حلقهاى که انبیاء مرکب خود را مىبستند ببستم و داخل مسجد شده دو رکعت نماز بجا آوردم.
آن گاه بیرون آمدم جبرئیل ظرفى شراب و ظرفى شیر برایم آورد، من شیر را انتخاب کردم جبرئیل گفت، فطرت را اختیار کردى، آن گاه ما را به طرف آسمان دنیا برد در آنجا اجازه ورود خواست، پرسیدند تو کیستى؟ گفت: جبرئیلم، پرسیدند همراهت کیست؟ گفت: محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، پرسیدند مبعوث شده؟ گفت: آرى مبعوث شده، در این موقع درب را باز کردند، ناگهان آدم را دیدم که به من مرحبا گفت و برایم دعاى خیر کرد. ... (ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الدر المنثور (ج 4، ص 136) از ابن ابى شیبه و مسلم و ابن مردویه از طریق ثابت از انس روایت کرده است.
ادامه روایت:
آن گاه ما به آسمان دوم عروج داده شدیم در آنجا نیز جبرئیل اذن ورود خواست، پرسیدند: تو کیستى؟ گفت: جبرئیلم، پرسیدند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمد است، پرسیدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى مبعوث شده، ما را راه دادند، ناگهان دو پسر خالهام عیسى بن مریم و یحیى بن زکریا را دیدم مرا مرحبا گفتند و برایم دعاى خیر کردند.
سپس به آسمان سوم برده شدیم در آنجا نیز جبرئیل اجازه ورود خواست، پرسیدند: تو کیستى؟ گفت: جبرئیلم، پرسیدند: همراهت کیست؟ گفت: محمد است، پرسیدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى مبعوث شده، ما را راه دادند، ناگهان یوسف را دیدم که بهرهاى از زیبایى داشت مرحبا گفت و برایم دعاى خیر نمود.
آن گاه ما به آسمان چهارم برده شدیم، جبرئیل اجازه ورود خواست، پرسیدند کیستى؟ گفت جبرئیلم، پرسیدند: چه کسى با تو است؟ گفت محمد است، پرسیدند مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى مبعوث شده، آن گاه ما را راه دادند وارد شدیم و من به ادریس برخوردم بر من مرحبا گفت و برایم دعاى خیر کرد.
آن گاه به آسمان پنجم رفتیم، و جبرئیل اجازه ورود خواست، گفتند: کیستى؟ گفت: جبرئیلم گفتند: آن کیست با تو؟ گفت: محمد است، پرسیدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى مبعوث شده، اجازه دادند وارد شدیم، و من به هارون برخوردم و مرا ترحیب گفت و برایم دعاى خیر کرد.
سپس به آسمان ششم عروجمان دادند در آنجا نیز جبرئیل اجازه خواست، گفتند: کیستى؟ گفت: جبرئیلم، پرسیدند: به همراه تو کیست؟ گفت: محمد است، پرسیدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى مبعوث شده، اجازه دادند وارد شدیم و من موسى را دیدم و مرا ترحیب گفت و دعاى خیر برایم کرد.
پس آن گاه به آسمان هفتم عروج داده شدیم و جبرئیل اجازه خواست، پرسیدند: کیستى؟ گفت: جبرئیلم، گفتند آن کیست؟ گفت محمد، پرسیدند، مگر مبعوث شده؟ گفت آرى مبعوث شده اجازه ورودمان دادند و من به ابراهیم برخوردم که تکیه به بیت المعمور داده بود و هر روز هفتاد هزار فرشته به دیدارش مىآمدند و دیگر آن عده نزد او نمىآمدند، بلکه هر روز یک عدهاى دیگر او را دیدار مىکردند.
از آنجا عبور داده شدم و به سدرة المنتهى رسیدم، برگ درخت سدر را در آنجا دیدم که مانند گوش فیل بود و میوهاش همچون کوزههاى بزرگ و چون امر الهى آن درخت را فرا گرفت وضعش تغییر کرد، در نتیجه احدى از خلق خدا قادر نیست که زیبایى آن را توصیف کند، آنجا بود که خداوند به من وحى کرد آنچه را که کرد، و پنجاه نماز بر من واجب کرد تا در هر شبانه روز به جاى آورم، پس فرود آمدم تا به موسى رسیدم، او پرسید: خدا چه چیز بر امت تو واجب کرد؟ گفتم پنجاه نماز گفت برگرد نزد پروردگارت، چرا که امت تو طاقت این مقدار را ندارند، آرى بنى اسرائیل را آزموده و این تجربه را به دست آوردم.
من به درگاه پروردگارم برگشته به عرض رساندم که به امت من تخفیف ده خداى تعالى پنج نماز را تخفیف داد و من نزد موسى برگشتم و گفتم که پنج نماز تخفیف داده شد، گفت: امتت طاقت این را هم ندارند برگرد و از پروردگارت درخواست تخفیف کن، مىفرماید من هم چنان برمىگشتم و تخفیف مىگرفتم تا آنکه خداى تعالى فرمود: اى محمد! حال رسید به پنج نماز، براى هر شبانه روز، و هر نماز اجر ده نماز را دارد و در نتیجه امتت از پنجاه نماز برخوردار مىشوند، و هر کس که تصمیم بگیرد حسنهاى را انجام دهد اگر نتوانست انجام دهد یک حسنه به حسابش مىنویسند و اگر انجام داد ده حسنه به حسابش نوشته مىشود و از طرفى اگر کسى تصمیم گرفت گناهى را مرتکب شود اما به آن گناه دست نیازید چیزى به حسابش نوشته نمىشود و اگر مرتکب شد یک سیئه برایش حساب مىشود، اینجا بود که به سوى موسى برگشته و جریان را برایش گفتم، باز موسى گفت که نزد پروردگارت برگرد و باز تخفیف بگیر، گفتم: نه آن قدر رفتم و برگشتم که دیگر خجالت مىکشم.
علامه طباطبایی: این روایت از انس به طرق مختلفى نقل شده (الدر المنثور، ج 4، ص 137)، از آن جمله طریق بخارى و مسلم و ابن جریر و ابن مردویه است که از طریق شریک بن عبد اللَّه بن ابى نمر از انس روایت کرده و روایتش چنین است که گفت: شبى که رسول خدا را از مسجد کعبه به معراج بردند سه نفر قبل از اینکه به آن جناب وحى بیاید نزد او آمدند در حالى که آن جناب در مسجد الحرام خوابیده بود یکى از آن سه نفر از بقیه پرسید کدامیک از ایشان است؟
وسطى گفت: بهتر از همه او است، دیگرى گفت بگیرید بهتر از همه را، و این جریان در آن شب زیاد ادامه نیافت و از نظر آن جناب ناپدید شدند تا آنکه در شبى دیگر آمدند در حالى که دیدگان آن جناب بسته بود ولى دلش بیدار بود و مىدید (البته این اختصاص به آن شب و به آن حضرت ندارد اصولا انبیاء چنین هستند که دیدگانشان بسته مىشود و لیکن دلهایشان بیدار است و مىبیند) هیچ سخن نگفتند و او را برداشته نزد چاه زمزم گذاشتند و از میان آنان جبرئیل جلو آمد و بین گلو تا آخر سینه آن جناب را شکافته و قسمت سینه و اندرون او را با آب زمزم شستشو داد تا اینکه اندرونش پاکیزه گشت، آن گاه طشتى طلایى پر از ایمان و حکمت آورده و سینه و رگهاى گردنش را از آن پر کرد آن گاه، روى هم گذاشته (بهبودش بخشید) و سپس به آسمان دنیایش عروج داد. (راوى حدیث را طبق حدیث قبلى ادامه مىدهد).
مساله شکافتن سینه و شستشو و پاکیزه کردن آن و پر کردنش از ایمان و حکمت، بیان یک حالت مثالى است که آن جناب مشاهده کرده نه اینکه طشتى مادى و از طلا در کار باشد و هم چنان که بعضىها پنداشتهاند مملو از امرى مادى بنام ایمان و حکمت شود بلکه همین پر کردن دل آن جناب از ایمان و حکمت، خود قرینهاى است بر اینکه طشت هم امرى معنوى و مثالى بوده.
اخبار معراج از اینگونه مشاهدات مثالى و تمثیلهاى روحى پر است و این معنا در عدهاى از اخبار معراجیه که از طرق عامه نقل شده دیده مىشود، و پر واضح است که هیچ اشکالى هم ندارد.
ظاهر این روایت این است که معراج پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قبل از بعثت بوده که هنوز وحى به او نازل نشده بود دیگر اینکه از آن بر مىآید که این پیشامد در خواب بوده نه در بیدارى.
اما اینکه قبل از بعثت بوده باشد احتمالى است که معظم روایات وارده در معراج که شاید از حد شمارش هم بیرون باشد آن را رد مىکند و علماى این بحث نیز همه اتفاق نظر دارند بر اینکه معراج بعد از بعثت بوده.
علاوه بر این، خود حدیث هم با این احتمال سازگار نیست، و آن را دفع مىکند زیرا در آن آمده است که در معراج پنجاه نماز و پس از چند نوبت گرفتن تخفیف، به راهنمایى موسى، پنج نماز واجب شده است، و واجب شدن نماز قبل از نبوت چه معنایى دارد؟ پس ناگزیر باید صدر حدیث را که داشت «قبل از آنکه به آن جناب وحى مىآمد نزد او آمدند» بر این حمل کنیم که ملائکه شبى قبل از شب بعثت آمدند و آن سخنان را با خود گفتند، آن گاه شب بعد که آن حضرت مبعوث به نبوت شده بود آمدند و به معراجش بردند.
در روایات ما امامیه (تفسیر قمى، ج 2، ص 13) آمده است که آن عده که در شب معراج با آن جناب در مسجد خوابیده بودند عبارت بودند از حمزة بن عبد المطلب و جعفر و على دو فرزند ابى طالب.
اما اینکه این واقعه در شب معراج در عالم خواب اتفاق افتاده ممکن است.- البته بعید است- بگوئیم که مساله شکافتن سینه و شستشوى اندرون آن حضرت در خواب بوده ولى پس از آن بیدارش کرده و به معراجش بردهاند. ولى انصاف این است که ظهور این روایت در اینکه تمامى جریانات معراج، در خواب واقع شده بیشتر است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 25 تا 28 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رؤیا نبودن معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
1-از معاویة بن ابى سفیان روایت کردهاند که هر وقت درباره مساله معراج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از معاویه پرسش مىشد در جواب مىگفت: «رؤیاى صادقه از پیش خدا بود».
علامه طباطبایی: ولى ظاهر آیه کریمه که مىفرماید «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» تا جمله: «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» این احتمال و این گفته معاویه را رد مىکند و هم چنین آیات اول سوره نجم.- مثلا در آن آیات این جمله است که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى- چشم منحرف نشد و خطا نکرد او بزرگترین آیات پروردگار خود را دید» (نجم/17-18).
علاوه بر این که آیه در مقام منت نهادن است، در عین حال ثناى بر خداى سبحان نیز هست که چنین پیشامد بىسابقه را پیش آورده و چنین قدرتنمایى عجیبى را انجام داده، و پر واضح است که مساله «قدرتنمایى» با «خواب دیدن» به هیچ وجه سازگار نیست. ...(ادامه بیان علامه طباطبایی در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت در الدر المنثور (ج 4، ص 157) است که ابن اسحاق و ابن جریر از معاویة بن ابى سفیان روایت کردهاند.
ادامه توضیحات علامه طباطبایی:
خلاصه خواب دیدن پیغمبر بىسابقه و قدرتنمایى نیست چون خواب را همه کس چه صالح و چه طالح مىبیند و چه بسا فاسق و فاجر خوابهایى مىبینند که بسیار عجیبتر است از خوابهایى که یک مؤمن متقى مىبیند.
از آن جمله روایتى است که در الدر المنثور آمده و آن این است که ابن اسحاق و ابن جریر از معاویة بن ابى سفیان روایت کردهاند و اصلا خواب در نظر عامه مردم بیش از یک نوع تخیل چیز دیگرى نیست که عامه آن را دلیل بر قدرت یا سلطنت بدانند منتهى اثرى که دارد این است که با دیدن آن تفالى بزنند و امیدوار خیرى شوند و یا با دیدن آن تطیرى بزنند و احتمال پیشامد ناگوارى را بدهند.
2-نیز در همان کتاب (الدر المنثور، ج 4، ص 157) است که ابى اسحاق و ابن جریر از عایشه روایت کردهاند که گفت: من بدن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را از بسترم غایب ندیدم و در آن شب خداوند روح او را به معراج برد.
علامه طباطبایی: همان اشکالى که به روایت قبلى وارد بود بر این روایت نیز وارد است. علاوه بر این در سقوط این روایت از درجه اعتبار، همین بس که تمام راویان حدیث و تاریخنویسان اتفاق کلمه دارند بر اینکه معراج قبل از هجرت به مدینه واقع شده، و ازدواج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با عایشه بعد از هجرت و در مدینه اتفاق افتاده آنهم بعد از گذشتن مدتى از هجرت و حتى دو نفر هم از راویان در این مطلب اختلاف نکردهاند.
خود آیه نیز صریح است در اینکه معراج آن جناب از مکه و مسجد الحرام بوده.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 29 و 30 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● غرض و موضوع سوره مبارکه إسراء
این سوره پیرامون مساله توحید و تنزیه خداى تعالى از هر شریکى که تصور شود مىباشد، و با اینکه در این مورد بحث مىکند، اما مساله تسبیح خدا را بر مساله حمد و ثناى او غلبه داده، و بیشتر به قسم دوم پرداخته است، هم چنان که ابتداى آن را با جمله «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ ...» شروع کرده و در خلال سوره هم پى در پى تسبیح او را تکرار نموده، یک جا فرموده: « سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» (إسراء/43)، و جایى دیگر فرموده: «قُلْ سُبْحانَ رَبِّی» (إسراء/93) و یا فرموده: «وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا ...» (إسراء/108)، و حتى در آیهاى که سوره به آن ختم مىشود نیز معناى تسبیح خداى را متذکر گردیده و او را بر تنزهش از داشتن شریک و ولى و اتخاذ فرزند ستوده و فرموده است: «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» (إسراء/111).
بنابراین سوره مورد بحث هدفى را دنبال مىکند که آن عبارت است از تسبیح خداى تعالى.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 3 و 4 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره اسراء |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توصیه حضرت ابراهیم (علیهالسلام) به امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
از ابن مسعود روایت کردهاند که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: من ابراهیم را در شب معراج دیدم به من گفت: اى محمد از من بر امتت سلام برسان و به ایشان بگو که زمین بهشت، زمین پاکیزه و قابل کشت و زرع و آب آن گواراست، و همه آن دشت هموار است و نهالهایى که مىتوانید بفرستید کلمه «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» و کلمه «لا حول و لا قوة الا باللَّه» است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت در الدر المنثور (ج 4، ص 153) است که ترمذى (وى روایت را حسن دانسته) و طبرانى و ابن مردویه از ابن مسعود روایت کردهاند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 30 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● استشمام بوی بهشت از حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)
1-رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: وقتى مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم و به درختى از درختان بهشت رسیدم که زیباتر و سفیدبرگتر و خوشمیوهتر از آن ندیده بودم یک دانه از میوههاى آن را چیده و خوردم و همین میوه نطفهاى شد در صلب من، وقتى به زمین آمدم و با خدیجه همبستر شدم به فاطمه حامله شد و اینک هر وقت مشتاق بوى بهشت مىشوم فاطمه را مىبویم.
2-امام صادق (علیهالسلام) فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بسیار فاطمه را مىبوسید، این کار براى عایشه خوشایند نبود، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: اى عایشه! وقتى مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم جبرئیل مرا به نزدیک درخت طوبى برد و از میوههایش به من داد و من خوردم، خداوند همان میوه را به صورت نطفهاى در پشتم درآورد- وقتى به زمین هبوط نمودم با خدیجه همبستر شدم به فاطمه حامله شد، و اینک هیچ وقت او را نمىبوسم مگر آنکه بوى درخت طوبى را از او استشمام مىکنم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را الدر المنثور (ج 4، ص 153) از طبرانى از عایشه روایت کرده است.
2-این روایت را تفسیر قمى (ج 1، ص 365) از پدرش از ابن محبوب از ابن رئاب از ابى عبیده از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 30 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : فاطمه (سلاماللهعلیها) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تعلیم اذان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
1-از ابن عمر روایت شده که وقتى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به معراج بردند خداوند به او وحى کرد که باید اذان بگوید چون نازل شد (به جبرئیل رسید) جبرئیل اذان را به او یاد داد .
2-ابن مردویه از على (علیهالسلام) روایت کرده که اذان را در شب معراج تعلیم رسول خدا کردند، و واجب شد که نماز را بعد از آن بخوانند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت در الدر المنثور (ج 4، ص 154) است که طبرانى در کتاب اوسط از ابن عمر روایت کرده است.
2-این روایت در الدر المنثور (ج 4، ص 154) است که ابن مردویه از على (علیهالسلام) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 30 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اذان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تعلیم نماز به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب معراج
ابن عمار روایت کرده که گفت: من از حضرت ابى الحسن موسى ابن جعفر پرسیدم چطور شد که هر یک رکعت نماز داراى یک رکوع و دو سجده شد؟ و با اینکه سجده دو تا است چرا دو رکعت حساب نمىشود؟ فرمود: حال که این مطلب را سؤال کردى حواست را جمع کن تا جوابش را خوب بفهمى، اولین نمازى که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بجا آورد نمازى بود که در آسمان در برابر پروردگار متعال و در جلوى عرش خداى عز و جل خواند.
و شرحش چنین است که وقتى آن جناب را به معراج بردند و آن جناب به پاى عرش الهى رسید به او خطاب شد اى محمد! به چشمه صاد نزدیک شو و محلهاى سجده خود را بشوى و پاکیزه کن و براى پروردگارت نماز بخوان، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بدانجا که خدایش دستور داده بود نزدیک شده و وضو گرفت، وضویى طولانى و سیر، آن گاه در برابر پروردگار جبار تبارک و تعالى به ایستاد. خداى تعالى دستور داد تا نماز را افتتاح کند، او نیز (با گفتن اللَّه اکبر) نماز را شروع کرد. ...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را علل شرایع (ص 335، باب 32، ح 10) به سند خود از اسحاق ابن عمار روایت کرده است.
ادامه روایت:
دستور رسید اى محمد! بخوان: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» (فاتحه/1-2) تا آخر سوره، او چنین کرد دستورش داد تا به اصطلاح حسب و نسب خداى را بخواند و بگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» (إخلاص/1--2)، در اینجا خداى تعالى از تلقین بقیه سوره باز ایستاد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گفت: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» (إخلاص/1-2).
آن گاه خداى تعالى دستورش داد: بگوید «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» (إخلاص/3-4) باز خداى تعالى از تلقین بقیه باز ایستاد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خودش پس از اتمام سوره گفت کذلک اللَّه ربى، کذلک اللَّه ربى.
بعد از آنکه رسول خدا این را بگفت خداى تعالى دستورش داد که براى پروردگارش رکوع کند رسول خدا رکوع کرد و دستور داده شد در حال رکوع بگوید «سبحان ربى العظیم و بحمده» رسول خدا سه بار این ذکر را گفت، دستور آمد سر از رکوع بردارد، رسول خدا سر برداشته در برابر پروردگار متعال ایستاد دستور آمد که اى محمد! سجده کن براى پروردگارت رسول خدا با صورت به سجده افتاد، دستور آمد بگو «سبحان ربى الاعلى و بحمده» او این ذکر را هم سه بار تکرار کرد. دستور رسید بنشیند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نشست جلالت پروردگار جل جلاله را متذکر گشته بىاختیار و بدون اینکه دستور داشته باشد به سجده افتاد و مجددا سه بار تسبیح گفت، خداى تعالى دستور داد برخیزد آن جناب تمام قامت برخاست، و در برخاستن آن جلالتى که از پروردگار خود باید مشاهده کند ندید.
خداى تعالى دستور داد اى محمد! بخوان همانطور که در رکعت اول خواندى، آن جناب انجام داده بعد از آنکه یکباره سجده کرد نشست باز متذکر جلال پروردگار تبارک و تعالى گشته بىاختیار به سجده افتاد بدون اینکه دستور داشته باشد بعد از تسبیح دستور رسید که سر بردار، خداوند ترا ثابت قدم کند و گواهى ده که معبودى نیست به غیر از خدا، و اینکه محمد فرستاده خداست و قیامت آمدنى است و شکى در آن نیست و اینکه خداوند همه مردگان را زنده مىکند و بگو «اللهم صل على محمد و آل محمد کما صلیت و بارکت و ترحمت على ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید اللهم تقبل شفاعته فى امته و ارفع درجته» رسول خدا همه اینها را گفت.
خداى تعالى فرمود اى محمد، رسول خدا روى خود به سوى پروردگارش نموده (و از ادب) سر بزیر افکند و گفت «السلام علیک» پس خداى جبار جل جلاله جوابش داد و گفت: «و علیک السلام یا محمد» به نعمت من نیرو بر طاعتم یافتى و به عصمتم. ترا پیغمبر و حبیب خود کردم.
امام ابو الحسن (علیهم السلام) سپس فرمود نمازى که خداى تعالى دستور داد دو رکعت بود و دو سجده داشت و او همانطور که برایت گفتم در هر رکعت دو سجده به جا آورد و مشاهده عظمت پروردگارش او را بىاختیار به تکرار سجده واداشت خداى تعالى هم همان دو سجده را واجب کرد.
پرسیدم فدایت شوم آن صاد که رسول خدا مامور شد از آن غسل کند چه بود؟ فرمود: چشمهایست که از یکى از ارکان عرش مىجوشد و آن را آب حیات مىگویند و همان است که خداى تعالى در قرآن از آن یاد کرده و فرموده «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» (ص/1) و خلاصه دستور این بود که از آن چشمه وضو بگیرد و قرائت کند و نماز بخواند.
علامه طباطبایی: در این معنا روایت دیگرى نیز هست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 30 تا 32 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : نماز |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نزدیکی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به خداوند در شب معراج تا چه موقفی بوده است؟
على بن حمزه روایت کرده که گفت در حضور حضرت صادق (علیهالسلام) بودم که ابو بصیر از آن جناب پرسید: فدایت شوم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را چند نوبت به معراج بردند؟ فرمود دو نوبت جبرئیل او را در موقعى برد و به او گفت: اینجا باش که در جایى قرار گرفتهاى که تا کنون نه فرشتهاى بدان راه یافته و نه پیغمبرى، اینجاست که پروردگارت صلات مىگذارد. پرسید چگونه صلات مىگذارد؟ گفت: مىگوید: «سبوح قدوس» منم پروردگار ملائکه و روح، رحمتم از غضبم پیشى گرفته است رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گفت: «عفوک عفوک».
فرمود: در آن حال نزدیکیش به پروردگار همان قدر بوده است که قرآن دربارهاش فرموده: «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» (نجم/9) ابو بصیر به آن جناب عرض کرد «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» (نجم/9) یعنى چه؟ فرمود: ما بین دستگیره کمان تا سر کمان سپس فرمود: میان آن دو حجابى است داراى تلألؤ و به نظرم مىرسد، فرمود حجابى است از زبرجد. پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از دریچهاى به قدر سوراخ سوزن عظمتى را که جز خدا نمىداند مشاهده نمود ... .
علامه طباطبایی: آیات سوره نجم هم مؤید این روایت است که مىگوید معراج دو بار اتفاق افتاد: «صلواتى» هم که در این روایت بود ظاهرا باید درست باشد چون معناى صلوات در لغت به معنى میل و انعطاف است. ...(ادامه بیان علامه طباطبایی در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را اصول کافى (ج 1، ص 442، ح 13) به سند خود از على بن حمزه روایت کرده است.
ادامه توضیحات علامه طباطبایی:
و میل و انعطاف از خداى سبحان (بطورى که گفته شد) «رحمت» و از عبد «دعا» است. گفتارى هم که جبرئیل از خداى تعالى در صلواتش نقل کرد که مىفرماید: «رحمت من از غضبم پیشى گرفته» خود مؤید این معنا است.
و نیز به همین جهت بود که جبرئیل آن جناب را در آن موقف نگاهداشت موقفى که خود او گفت هیچ فرشته و پیغمبرى بدانجا راه نیافته است، و لازمه این وصفى که براى آن موقف کرده این است که موقف مذکور واسطهاى میان خلق و خالق و آخرین حدى از کمال بوده که ممکن است یک انسان بدانجا برسد، پس حد نامبرده همان حدى است که رحمت الهى در آن ظهور کرده، و از آنجا به ما دون و پائینتر افاضه مىشود، و به همین جهت در آنجا باز داشته شد که رحمت خداى را (بخود و بمادون خود) ببیند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 32 و 33 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● داستان معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و تکذیب مشرکین مکه
در مجمع البیان خلاصه آنچه را که از روایات استفاده مىشود چنین آورده است که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: جبرئیل در موقعى که من در مکه بودم نزد من آمد و گفت اى محمد! برخیز و من برخاسته با او به طرف درب به راه افتادم و دیدم که میکائیل و اسرافیل نیز با او آمدهاند. جبرئیل براق را- که حیوانى بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر بود و صورتى چون گونه انسان و دمى چون دم گاو و یالى چون یال اسب و پاهایى چون پاهاى شتر داشت- حاضر کرد بر پشت آن جلى بهشتى بود و دو بال از قسمت رانهایش بر آمده بود، گامش به اندازهاى بود که چشمش کار مىکرد جبرئیل خطاب به من گفت سوار شو. من سوار شدم و براه افتادم تا به بیت المقدس رسیدم. ...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را مجمع البیان (ج 6، ص 395) روایت کرده است.
ادامه روایت:
آن گاه داستان را نقل کرده تا رسیده به اینجا که وقتى به بیت المقدس رسیدم فرشتگانى از آسمان فرود آمده از ناحیه رب العزة به من بشارت دادند و احترام کردند و من در و در بعضى از روایات این باب آمده است که ابراهیم هم در میان خیل انبیاء مرا بشارت داد، آن گاه از وصف موسى و عیسى گفت و فرمود: سپس جبرئیل دست مرا گرفته بالاى صخره برد و در آنجا نشانید که ناگهان نردبان و معراجى دیدم که هرگز به زیبایى و جمال آن ندیده بودم.
پس به آسمان بالا صعود داده شدم و عجائب و ملکوتش را دیدم، ملائکه آنجا به من سلام کردند آن گاه جبرئیل مرا به آسمان دوم برد در آنجا عیسى بن مریم و یحیى بن زکریا را ملاقات کردم سپس، به آسمان سوم عروجم داد در آنجا یوسف را دیدم، مرا به آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادریس را دیدم به آسمان پنجم برد در آنجا هارون را دیدم به آسمان ششم بالا برد در آنجا خلق کثیرى دیدم که موج مىزدند سپس به آسمان هفتم عروج داد در آنجا خلقى و فرشتگانى دیدم و در حدیث ابو هریره آمده است که در آسمان ششم موسى را و در آسمان هفتم ابراهیم را دیدم.
آن گاه فرمود: از آسمان هفتم هم گذشته به اعلى علیین رفتیم و اعلى علیین را وصف نموده و در آخر فرمود: پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم بهشت و دوزخ را دیدم و عرش سدرة المنتهى را نظاره کردم و سپس به مکه بازگشتم.
همین که صبح شد داستان را براى مردم شرح دادم ابو جهل و مشرکین مرا تکذیب کردند مطعم بن عدى گفت: تو چنین مىپندارى که در یک شب دو ماه راه را پیمودهاى من شهادت مىدهم بر اینکه تو از دروغگویانى.
راویان حدیث اضافه کردهاند که قریش گفتند بگو ببینم در این سفر چه چیزها دیدى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: به کاروان فلان قبیله برخوردم و دیدم که شترى گم کرده دنبالش مىگشتند و در کاروانشان ظرف بزرگى از آب بود، از آب نوشیدم و روى ظرف را پوشاندم، شما مىتوانید از ایشان بپرسید که آیا آب را در قدح دیدند یا نه. قریش گفتند: این یک نشانه، سپس فرمود به کاروان فلان قبیله برخوردم و دیدم که شتر فلانى فرار کرده و دستش شکسته بود شما از ایشان بپرسید، گفتند: این دو نشانه، آن گاه پرسیدند از کاروان ما چه خبر دارى؟ فرمود کاروان شما را در تنعیم دیدم، آن گاه از جزئیات بارها و وضع کاروان براى آنان مطالبى گفت و فرمود: پیشاپیش کاروان شترى خاکسترى رنگ در حرکت بود که دو فزاره بر دوش داشت در موقع طلوع خورشید پیدایشان مىشود گفتند این هم نشانهاى دیگر.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 33 و 34 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در چه ساعتی از شب اتفاق افتاد؟
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در آن شب که به معراج رفت هم نماز عشاء را در مکه خواند و هم نماز صبح را.
علامه طباطبایی: و در پارهاى از اخبار آمده که آن جناب نماز مغرب را در مسجد الحرام خواند و بعد از آن برنامه معراجش شروع شد و میان این دو روایت منافاتى نیست، هم چنان که میان نماز خواندنش قبل از معراج و واجب شدن نماز در شب معراج منافاتى نیست، چرا که نماز قبل از معراج واجب شده بود، و لیکن جزئیات آن که چند رکعت است تا آن روز معلوم نشده بود.
باقى مىماند این اشکال که در روایات بسیارى آمده که آن جناب از روز اول بعثتش نماز مىخواند، هم چنان که در سوره علق که اولین سوره است فرموده: «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى- هیچ یادت هست آن کسى را که نهى مىکرد بندهاى را که نماز مىخواند» (علق/9-10) روایاتى هم آمده که آن جناب قبل از اعلام دعوتش تا مدتى با على (علیهالسلام) و خدیجه نماز مىخواند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى (ج 2، ص 279، ح 11) از هشام بن حکم از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 35 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● چه وقت نماز بدین طریق که امروز واجب است بر مسلمانان واجب شد؟
1-حضرت ابى جعفر (علیهالسلام) فرمود: بعد از آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معراج رفت در مراجعت ده رکعت نماز بجا آورد هر دو رکعت به یک سلام، و چون حسن و حسین (علیهالسلام) متولد شدند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به شکرانه خدا هفت رکعت دیگر زیاد کرد و خداوند هم عمل او را امضاء فرمود، و اگر در نماز صبح چیزى اضافه نکرد براى این بود که در هنگام فجر ملائکه شب مىرفتند و ملائکه روز مىآمدند.
و چون خداوند دستورش داد تا در مسافرت نمازهایش بشکند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همه را دو رکعتى کرد مگر مغرب را که از آن چیزى کم نکرد در نتیجه شش رکعت را بر امتش تخفیف داد. و احکام سهو هم تنها مربوط به رکعتهایى است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اضافه کرد و اگر کسى در اصل واجب یعنى در دو رکعت اول شک کند باید نماز را از سر بگیرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را فروع کافى (ج 3، ص 487، ح 2) از عامرى از حضرت ابى جعفر (علیهالسلام) روایت کرده است.
2-مرحوم صدوق در کتاب فقیه (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 291، ح 2) به سند خود از سعید بن مسیب روایت کرده که: «وى از على بن الحسین (علیهالسلام) پرسیده است، چه وقت نماز بدین طریق که امروز واجب است بر مسلمانان واجب شد؟ فرمود: در مدینه و بعد از ظهور اسلام و قوت گرفتن آن، که خداوند جهاد را بر مسلمانان واجب نمود، آن گاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هفت رکعت به آن اضافه کرد، دو رکعت در نماز ظهر و دو رکعت در عصر و یک رکعت در مغرب و دو رکعت در عشاء و نماز صبح را به حال خود به همان دو رکعتى که در مکه واجب شده بود باقى گذارد ...».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 35 و 36 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : نماز |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● استشمام شدن بوی خوش آرایشگر دختر فرعون در شب معراج
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: وقتى مرا به معراج بردند بویى پاکیزه از پیش رویم گذشت به جبرئیل گفتم این بوى خوش از کجا است؟ گفت: بوى مشاطه و آرایشگر خانواده فرعون بود، چرا که او روزى مشغول شانه زدن به گیسوان دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و گفت: بسم اللَّه.
دختر فرعون گفت مقصودت نام پدر من است؟ گفت: خیر، مقصودم پروردگار خودم و پروردگار تو و پدرت مىباشد، پرسید مگر تو غیر از پدر من پروردگار دیگرى دارى؟ گفت: آرى. پرسید به پدرم بگویم؟ گفت: بگو!.
دختر فرعون نزد پدرش رفته و جریان را براى او نقل کرد. فرعون آرایشگر و دخترش را احضار کرد و پرسید آیا غیر از من پروردگار دیگرى دارى؟ گفت: آرى پروردگار من و تو خدایى است که در آسمانها است، فرعون دستور داد مجسمه گاوى که از مس بود گداخته کردند و آن زن بیچاره و بچههایش را در آن افکندند ...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت در الدر المنثور (ج 4، ص 150) است که احمد و نسایى و بزار و طبرانى و ابن مردویه و بیهقى (در کتاب دلائل) به سند صحیح از ابن عباس روایت کردهاند.
ادامه روایت:
همین که خواستند زن را در آن مس گداخته بیندازند، گفت: من درخواستى از تو دارم. پرسید چیست؟ گفت: حاجتم این است که وقتى مرا و فرزندانم را سوزاندى استخوانهاى ما را جمعآورى نموده و دفن کنى ...! فرعون قبول کرد و گفت اینکار را مىکنم زیرا تو به گردن ما حق دارى. آن گاه آنان را به نوبت در آن مس گداخته انداختند تا در آخر خواستند که طفل شیرخوارش را بسوزانند، مادرش فریادى کشید، طفل گفت: اى مادر پیش بیا و عقب نرو که تو بر حقى، سرانجام او و فرزندانش در آن مجسمه مسى سوختند.
ابن عباس اضافه کرده است که چهار نفر در کودکى به زبان آمدهاند، یکى همین کودک است، دومى آن شاهدى بود که به بیگناهى یوسف شهادت داد و سومى طفل شیرخوار در داستان جریح و چهارمى عیسى بن مریم (علیهالسلام) مىباشد.
علامه طباطبایی: این روایت به طرز دیگرى از ابن عباس از ابى بن کعب از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت شده است (الدر المنثور، ج 4، ص 150).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 36 و 37 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مشاهده تمثل برزخی مجازات خطبای بیعمل در شب معراج
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: شبى که مرا به معراج بردند از جمعیتى عبور دادند که لبهایشان را با قیچىهاى آتشى مىبریدند و دوباره جایش سبز مىشد، از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟ گفت: اینها خطیبهایى از امت تواند که به مردم چیزى مىگویند که خود عمل نمىکنند .
علامه طباطبایی: و این نوع تمثلات برزخى که نتایج اعمال و عذابهاى آماده شده براى هر یک را مجسم مىسازد. در اخبار معراجیه بسیار است که پارهاى از آنها در روایات گذشته از نظر خوانندگان گذشت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الدر المنثور (ج 4، ص 150) از ابن مردویه از انس روایت کرده است.
ادامه توضیحات علامه طباطبایی:
این را هم باید دانست که آنچه که ما از اخبار معراج نقل کردیم فقط مختصرى از آن بود و گرنه اخبار در این زمینه بسیار زیاد است که به حد تواتر مىرسد و جمع کثیرى از صحابه مانند مالک و شداد بن اویس و على بن ابى طالب (علیهالسلام) و ابو سعید خدرى و ابو هریره و عبد اللَّه بن مسعود و عمر بن خطاب و عبد اللَّه بن عمر و عبد اللَّه بن عباس و ابى ابن کعب و سمرة بن جندب و بریده و صهیب بن سنان و حذیفة بن یمان و سهل بن سعد و ابو ایوب انصارى و جابر بن عبد اللَّه و ابو الحمراء و ابو الدرداء و عروة و ام هانى و ام سلمه و عایشه و اسماء دختر ابى بکر همگى آن را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت کردهاند، و جمع بسیارى از راویان شیعه از امامان اهل بیت (علیهالسلام) نقل نمودهاند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 37 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● واقع شدن ماجرای معراج در مکه و قبل از هجرت
دانشمندان اسلامى هم همه آنهایى که کلامشان مورد اعتنا است اتفاق دارند بر اینکه معراج در مکه معظمه و قبل از هجرت به مدینه اتفاق افتاده است، هم چنان که خود آیه مورد بحث هم آن را افاده مىکند و مىفرماید «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى ...- منزه است آن خدایى که بنده خود را شبانه از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد ...-».
و بسیارى از روایات هم که داستان گفتگوى آن جناب را با قریش نقل مىکند بر این معنى دلالت دارد، زیرا از مجموع آنها هم بر مىآید که رسول خدا جریان شب گذشته خود را براى قریش نقل نموده و آنان انکار نمودهاند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به عنوان نشانه، عدد ستونهاى مسجد اقصى را برایشان گفت، و جزئیاتى که در راه و از کاروانهاى بین راه مشاهده کرده بود نقل کرد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 37 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در چه سالى اتفاق افتاد؟
در اینکه معراج در چه سالى اتفاق افتاده اختلاف است، بعضى گفتهاند: سال دوم بعثت بوده و این قول را به ابن عباس نسبت دادهاند، بعضى دیگر از آن جمله صاحب خرائج از على (علیهالسلام) نقل کرده که وى فرمود: در سال سوم بعثت اتفاق افتاده، بعضى آن را در سال پنجم و یا ششم دانستهاند، بعضى ده سال و سه ماه بعد از بعثت و بعضى دوازده سال بعد از بعثت و بعضى یک سال و پنج ماه قبل از هجرت و بعضى یک سال و سه ماه قبل از هجرت و بعضى شش ماه قبل از آن دانستهاند.
علامه طباطبایی: هر چه بوده بحث در آن و تتبع در سال و ماه و روز آن آن قدرها اهمیت ندارد، علاوه بر این مستند و دلیلى هم که بتوان بر آن اعتماد کرد در دست نیست، لذا از این بحث صرفنظر مىنمائیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این مطلب در روح المعانى (ج 15، ص 6 و مناقب، ج 1، ص 177) بیان شده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 38 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● واقع شدن معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دو نوبت
چیزى که باید خاطرنشان ساخت این است که روایات وارده از امامان اهل بیت، معراج را در دو نوبت مىدانند. و از آیات سوره نجم هم همین معنا استفاده مىشود، زیرا در آنجا دارد: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى- بتحقیق آن را دفعه دیگرى بدید» تا آخر که انشاء اللَّه به تفسیر آن سوره به زودى خواهید رسید. و بنا بر این جزئیاتى که درباره معراج در روایات وارد شده و با هم سازگارى ندارند ممکن است یک دسته آنها مربوط به معراج اول و یک دسته دیگر راجع به معراج دوم بوده و پارهاى دیگر مشاهداتى باشد که آن حضرت در هر دو معراج مشاهده کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 38 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسجد الحرام نقطه شروع معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
در محل وقوع حادثه (معراج) نیز اختلاف دیگرى کردهاند، بعضى از مفسرین (روح المعانى، ج 15، پاورقى ص 6) گفتهاند از شعب ابى طالب به معراج رفتند، بعضى دیگر ( مجمع البیان، ج 6، ص 396 و روح المعانى، ج 15، ص 6) محل آن را خانه ام هانى دانسته که پارهاى از روایات هم بر آن دلالت دارد، آن گاه آیه شریفه مورد بحث را که ابتداى آن را مسجد الحرام دانسته چنین تاویل مىکنند که مقصود از آن تمامى حرم است که آن را مجازا مسجد الحرام نامیده.
بعضى دیگر (تفسیر فخر رازى، ج 20، ص 146) گفتهاند از مسجد الحرام بوده چون آیه بر آن دلالت دارد و دلیل دیگرى که بتواند آیه را تاویل کند در دست نیست.
و به هر حال معراجى که آیه شریفه مورد بحث آن را اثبات مىکند معراجى که به بیت المقدس بود ابتدایش مسجد الحرام بوده و آیه شریفه در این معنى کمال ظهور را دارد، و جهت ندارد که ما آن را تاویل کنیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : ممکن هم هست از آن نظر که گفتیم دوباره اتفاق افتاده بگوئیم: یکى از دو معراج از مسجد الحرام بوده و یکى دیگر از خانه ام هانى و اما اینکه از شعب ابى طالب بوده باشد در روایاتى که متضمن آنست چنین آمده که ابو طالب (علیهالسلام) در تمام طول شب دنبال آن حضرت مىگشت، و به او دست نمىیافت تا آنچه با بنى هاشم در مسجد الحرام جمع شده شمشیرها را برهنه نموده قریش را تهدید کردند که اگر محمد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پیدا نشود چنین و چنان مىکنیم، در همین حال بودند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آسمان نازل شده نزد ایشان آمد، و مشاهدات خود را براى قریش تعریف کرد: و پر واضح است که این همه جزئیات و خصوصیات تصور نمىرود در ایامى اتفاق افتاده باشد که ابى طالب (علیهالسلام) در شعب محاصره و دست بگریبان آن شدائد و بلایا بوده.
و به هر حال معراجى که آیه شریفه مورد بحث آن را اثبات مىکند معراجى که به بیت المقدس بود ابتدایش مسجد الحرام بوده و آیه شریفه در این معنى کمال ظهور را دارد، و جهت ندارد که ما آن را تاویل کنیم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 38 و 39 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جسمانی بوده یا روحانی؟
درباره چگونگى جزئیات معراج، ظاهر آیه و روایات، محفوف به قرائنى است که آیه را داراى ظهور نسبت به آن جزئیات مىکنند. ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آیه و روایات چنین استفاده مىشود که آن جناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته، و اما عروجش به آسمانها، از ظاهر آیات سوره نجم که به زودى انشاء اللَّه به تفسیرش خواهیم رسید و صریح روایات بسیار زیادى که بر مىآید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمىتوان آن را انکار نمود، چیزى که هست ممکن است بگوئیم که این عروج با روح مقدسش بوده است و لیکن نه آن طور که قائلین به معراج روحانى معتقدند که به صورت رؤیاى صادقه بوده است، بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدس آن جناب به ما وراى این عالم مادى یعنى آنجایى که ملائکه مکرمین منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى و اقدار از آنجا صادر مىشود عروج نموده و آن آیات کبراى پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیاء و نتایج اعمال برایش مجسم شده، ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو کرده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بیان اختلاف مفسرین در کیفیت معراج:
بعضى از مفسرین (منهج الصادقین، ج 5، ص 240، روح المعانى، ج 15، ص 7، مجمع البیان، ج 6، پاورقى ص 396) گفتهاند: هم روحانى و هم جسمانى بوده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با بدن خاکى خود از مسجد الحرام به بیت المقدس و از آنجا نیز با جسد و روحش به آسمانها عروج نموده است، و این قول بیشتر مفسرین است.
بعضى دیگر (روح المعانى، ج 15، ص 7 به نقل از مازرى) گفتهاند: با روح و جسدش تا بیت المقدس و از آنجا با روح شریفش به آسمانها عروج نموده است و این قول گروهى از مفسرین است.
و بعضى گفتهاند: با روحش بوده و این خود از رؤیاهاى صادقى است که خداوند به پیغمبرش نشان داده، و این قول نادرى از مفسرین است.
در مناقب گفته: مردم در معراج اختلاف کردهاند، و خوارج آن را انکار و فرقه جهمیه معترض شدهاند به اینکه روحانى و به صورت رؤیا بوده است، ولى فرقه امامیه و زیدیه و معتزله گفتهاند تا بیت المقدس روحانى و جسمانى بوده، چون آیه شریفه دارد: «تا مسجد اقصى».
عدهاى دیگر گفتهاند: از اول تا به آخر حتى آسمانها را هم با جسد و روح خود معراج کرده است، و این معنى از ابن عباس و ابن مسعود، و جابر، و حذیفه و انس و عایشه و ام هانى روایت شده است.
و ما در صورتى که ادله مذکور دلالت کند آن را انکار نمىکنیم، و چگونه انکار کنیم با اینکه سابقه آن در دست هست، و آن معراج موسى بن عمران (علیهالسلام) است که خداى تعالى او را با جسد و روحش تا طور سینا برد، و در قرآن در خصوص آن فرموده: «وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ- تو در جانب طور نبودى» (قصص/46)، و نیز ابراهیم را تا آسمان دنیا برده در قرآن فرموده «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ ...- اینچنین به ابراهیم نشان دادیم ...» (أنعام/75)، و عیسى را تا آسمان چهارم برده
در قرآن فرموده: «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا- او را تا جایى بلند عروج دادیم» (مریم/57) و درباره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرموده: «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ- پس تا اندازه قاب دو قوس رسید» (نجم/9) و معلوم است که این بخاطر علو همت آن حضرت بود، این بود گفتار صاحب مناقب (مناقب، ج 1، ص 177).
علامه طباطبایی: ولى آنچه سزاوار است در این خصوص گفته شود این است که اصل «اسراء» و «معراج» از مسائلى است که هیچ راهى به انکار آن نیست چون قرآن درباره آن به تفصیل بیان کرده، و اخبار متواتر، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان اهل بیت بر طبق آن رسیده است.
و اما درباره چگونگى جزئیات آن، ظاهر آیه و روایات محفوف به قرائنى است که آیه را داراى ظهور نسبت به آن جزئیات مىکنند. ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آیه و روایات چنین استفاده مىشود که آن جناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته، و اما عروجش به آسمانها، از ظاهر آیات سوره نجم که به زودى انشاء اللَّه به تفسیرش خواهیم رسید و صریح روایات بسیار زیادى که بر مىآید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمىتوان آن را انکار نمود، چیزى که هست ممکن است بگوئیم که این عروج با روح مقدسش بوده است.
و لیکن نه آن طور که قائلین به معراج روحانى معتقدند که به صورت رؤیاى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤیا مىبود دیگر جا نداشت آیات قرآنى اینقدر درباره آن اهمیت داده و سخن بگوید، و در مقام اثبات کرامت در باره آن جناب برآید.
و همچنین دیگر جا نداشت قریش وقتى که آن جناب قصه را بر ایشان نقل کرد آن طور به شدت انکار نمایند و نیز مشاهداتى که آن جناب در بین راه دیده و نقل فرموده با رؤیا بودن معراج نمىسازد، و معناى معقولى برایش تصور نمىشود.
بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدس آن جناب به ما وراى این عالم مادى یعنى آنجایى که ملائکه مکرمین منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى و اقدار از آنجا صادر مىشود عروج نموده و آن آیات کبراى پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیاء و نتایج اعمال برایش مجسم شده، ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو کرده است، ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده است و آیاتى الهى دیده که جز با عبارات: «عرش» «حجب» «سرادقات» تعبیر از آنها ممکن نبوده است.
این است معناى معراج روحانى ولى آقایان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده و در عالم به غیر از خدا هیچ موجود مجردى را قائل نیستند و از سوى دیگر که کتاب و سنت در وصف امور غیر محسوسه اوصافى را برمىشمارد که محسوس و مادى است مانند ملائکه کرام و عرش و کرسى و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزیر شده این امور را حمل کنند بر اجسام مادیهاى که محسوس آدمى واقع نمىشوند و احکام ماده را ندارند، و نیز تمثیلاتى که در روایات در خصوص مقامات صالحین و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتایج اعمال و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبیه و استعاره حمل نموده، در نتیجه خود را به ورطه سفسطه بیندازند حس را خطاکار دانسته قائل به روابطى جزافى و نامنظم در میان اعمال و نتایج آن شوند و محذورهاى دیگرى از این قبیل را ملتزم گردند.
و نیز به همین جهت بوده که وقتى یک عده از انسانها معراج جسمانى رسول خدا را انکار کردهاند ناگزیر شدهاند که بگویند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤیا به نظر ایشان یک خاصیت مادى است براى روح مادى، و آن گاه ناچار شدهاند آیات و روایاتى را که با این گفتارشان سازگارى نداشته تاویل کنند گو اینکه از آیات و روایات یکى هم با گفتار ایشان جور نمىآید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 39 تا 41 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نزول تمام آیات سوره إسراء در مکه
از آیات این سوره چنین بر مىآید که از سورههاى مکى است، ولى بنا بر قول بعضى از مفسرین بطورى که روح المعانى نقل نموده دو آیه از آن مدنى است، که عبارتند از: آیه «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ ...» (إسراء/73) و آیه «وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ ...» (إسراء/76).
و لیکن در مضامین آیات مذکور هیچ دلیلى بر اینکه در مدینه نازل شده باشند دیده نمىشود، و احکامى هم که در این آیات هست احکامى نیست که نزولش اختصاص به مدینه داشته باشد، چون نظائر آن در سورههاى مکى نیز دیده مىشود، مانند سوره انعام و اعراف.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بعضى دیگر گفتهاند که چهار آیه این سوره مدنى است یعنى آن دو آیه مذکور به اضافه آیه «وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ ...» (إسراء/60)، و آیه «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ ...» (إسراء/80).
و از حسن نقل شده که گفته است: همه آیات این سوره جز پنج آیهاش مکى است، و آن پنج آیه عبارتند از آیه «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ ...» (إسراء/33) و آیه «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى ...» (إسراء/32) و آیه «أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ ...» (إسراء/57) و آیه «أَقِمِ الصَّلاةَ ...» (إسراء/78)، و آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى ...» (إسراء/26).
و از مقاتل نقل شده که گفته است که تمام سوره مکى است مگر پنج آیه زیر: «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ ...» (إسراء/73) و آیه «وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ ...» (إسراء/76) و آیه «وَ إِذْ قُلْنا لَکَ ...» (إسراء/60) و آیه «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی ...» (إسراء/80) و آیه «إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ ...» (إسراء/107).
و از قتاده و معدل از ابن عباس روایت شده که گفته است: همه آن مکى است مگر هشت آیه و آنها عبارتند از آیه «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ ...» (إسراء/73) تا آیه «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی ...» (إسراء/80).
و لیکن در مضامین آیات مذکور هیچ دلیلى بر اینکه در مدینه نازل شده باشند دیده نمىشود، و احکامى هم که در این آیات هست احکامى نیست که نزولش اختصاص به مدینه داشته باشد، چون نظائر آن در سورههاى مکى نیز دیده مىشود، مانند سوره انعام و اعراف.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 4 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره اسراء |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اشاره به معراج و ماجراهای بنی اسرائیل در سوره مبارکه إسراء
سوره مورد بحث هدفى را دنبال مىکند که آن عبارت است از تسبیح خداى تعالى، این سوره مطلب را با اشاره به داستان معراج رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و سیر آن حضرت از مسجد الحرام به مسجد اقصى (که همان بیت المقدس باشد و بنائى است مرتفع هیکل) که داوود و سلیمان (علیهماالسلام) براى بنى اسرائیل بنا نمودند، و خدا آن را خانه مقدس ایشان قرار داد) شروع نموده و متذکر شده است.
آن گاه کلام را به مناسبت، به مقدرات بنى اسرائیل کشانده، از عزت و ذلت آنان و اینکه خداوند در هر روزگارى که او را اطاعت مىکردند سربلندشان مىکرده، و هر وقت که از در عصیان در مىآمدند ذلیل و خوارشان مىساخته، سخن گفته و نیز کیفیت نزول کتاب بر آنان و پیرامون دعوت آنان به توحید و نفى شرک توضیح داده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : سپس به همین مناسبت کلام را به وضع این امت معطوف ساخته، که بر این امت نیز کتاب نازل کرده پس اگر اطاعت کنند اجرا مىبرند، و اگر عصیان بورزند عقاب مىشوند، و ملاک کار ایشان مانند آنان به همان اعمالى است که مىکنند، و به طور کلى با هر انسانى بر طبق عملش معامله مىکنند، و سنت الهى در امتهاى گذشته نیز بر همین منوال بوده است.
پس آن گاه حقایق مهم و بسیارى از معارف مربوط به مبدأ و معاد و شرایع عامه از اوامر و نواهى و غیر آن را بیان مىکند.
و از آیات برجسته، در این سوره آیه شریفه «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى- بگو چه خدا را بخوانید و چه رحمان را، به هر نامى که بخوانید براى او است اسماى حسنى-» (إسراء/110) و نیز آیه «کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً- هر یک از طایفه مؤمن و غیر مؤمن را از عطاء پروردگارت مدد مىرسانیم و عطاء پروردگار تو ممنوع نیست» (إسراء/20) و نیز آیه «وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها- و هیچ قریهاى نیست مگر آنکه ما هلاک کننده آنیم» (إسراء/58) و همچنین آیات دیگر، است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 4 و 5 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره اسراء |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقسیم جزئیات مربوط به معراج از نظر معنى و سند
در مجمع البیان مىگوید: اگر همه جزئیات (معراج) را به دقت مورد نظر قرار دهیم خواهیم دید که از یکى از چهار وجه خالى نیستند.
1-یا خصوصیاتى هستند که هم اخبار متضمن آنها، متواتر است و به هیچ وجه نمىتوان انکارش نمود و هم اینکه علم ما مىتواند به صحت آنها حکم کند.
2-و یا جزئیات و خصوصیاتى هستند که هر چند اخبار در دلالت بر آنها به حد تواتر نمىرسد و لیکن از آنجایى که امورى غیر معقول و مخالف با اصول نیستند، و خلاصه عقل حکم به امکان آنها مىکند، که ما نیز آنها را انکار ننموده، و تجویزش مىکنیم.
3-و یا امورى است که ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند و لیکن وضع روایاتى که بر آنها دلالت مىکند طورى است که مىتوان ظاهرش را تاویل نمود و محمل معقولى برایش درست کرد.
4-و یا امورى است که نه ظاهرش معقول و صحیح است و نه ممکن است بر محمل صحیحى حملشان نمود، و حمل نمودن آنها به اصطلاح بدون سریش صورت نمىگیرد، اینگونه جزئیات و خصوصیات راجع به معراج را قبول ننموده ادله آنها را رد مىکنیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در مجمع البیان (ج 6، ص 395) مىگوید: موضعى که آن جناب بدانجا سیر داده شد مورد اختلاف است که کجا بوده، نظر ما این است که بیت المقدس بوده چون قرآن کریم این مطلب را به آن صراحت بیان نموده که هیچ مسلمانى نمىتواند آن را انکار نماید. و اینکه بعضىها گفتهاند:
این جریان در خواب واقع شده کلامى است ظاهر البطلان، زیرا اگر خواب مىبود دیگر معجزه و برهان نبود.
و حال آنکه در روایات دارد که پیغمبر ما به آسمان عروج کرد و این مضمون را بسیارى از صحابه از قبیل ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبد اللَّه و حذیفه و عایشه و ام هانى و دیگران روایت کردهاند چیزى که هست در نقل جزئیات آن کم و زیاد دارند.
و اگر همه آن جزئیات را به دقت مورد نظر قرار دهیم خواهیم دید که از یکى از چهار وجه خالى نیستند.
1-یا خصوصیاتى هستند که هم اخبار متضمن آنها، متواتر است و به هیچ وجه نمىتوان انکارش نمود و هم اینکه علم ما مىتواند به صحت آنها حکم کند.
2-و یا جزئیات و خصوصیاتى هستند که هر چند اخبار در دلالت بر آنها به حد تواتر نمىرسد و لیکن از آنجایى که امورى غیر معقول و مخالف با اصول نیستند، و خلاصه عقل حکم به امکان آنها مىکند، که ما نیز آنها را انکار ننموده، و تجویزش مىکنیم، و مىگوئیم ممکن است چنین وقایعى اتفاق افتاده باشد و با فرض تواتر حکم قطعى مىکنیم که اینگونه امور در بیدارى اتفاق افتاده.
3-و یا امورى است که ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند و لیکن وضع روایاتى که بر آنها دلالت مىکند طورى است که مىتوان ظاهرش را تاویل نمود و محمل معقولى برایش درست کرد، در این صورت از ظاهر آن روایات صرفنظر نموده بر آن معانى معقول حمل مىکنیم، حملى که هم با حق بسازد و هم با دلیل و روایت.
4-و یا امورى است که نه ظاهرش معقول و صحیح است و نه ممکن است بر محمل صحیحى حملشان نمود، و حمل نمودن آنها به اصطلاح بدون سریش صورت نمىگیرد، اینگونه جزئیات و خصوصیات راجع به معراج را قبول ننموده ادله آنها را رد مىکنیم.
از جمله مطالبى که درباره معراج جزء دسته اول است، یعنى مورد یقین است اصل معراج است و اینکه اجمالا آن جناب را به معراج بردهاند.
و از جمله مطالبى که جزء دسته دوم است این است که آن جناب آسمانها را گشته و انبیاء و عرش و سدرة المنتهى و بهشت و دوزخ را دیده است.
و مطالب جزء دسته سوم از قبیل دیدن اهل بهشت و تنعم آنان و اهل دوزخ و کیفیت عذاب ایشان است که مىتوان بر این معنا حمل کرد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اسماء و صفات ایشان را دیده و به اصطلاح لیست بهشتیان و دوزخیان را قرائت فرموده است.
و مطالبى که جزء دسته چهارم است و چارهاى جز طرح و طرد روایات آن نیست، مطالبى است که از ظاهر ادله آن تشبیه بر مىآید مثل سخن گفتن علنى با خدا و دیدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن که ظاهرش جسمانیت و شباهت خدا به خلق را مىرساند، و خدا از آنها منزه است، و از همین دسته است آن روایتى که دارد شکم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را شکافته و دل او را شستند. چون دل آن جناب از هر بدى و عیبى طاهر و مطهر بوده و چنان دلى که مرکز آن همه معارف و عقائد حقه است چگونه احتیاج به شستشو دارد.
علامه طباطبایی: و بسیار خوب گفته است، جز اینکه بیشتر مثالهایى که آورده مورد اشکال است، مثلا گردش در آسمانها و دیدن انبیاء و امثال آن و همچنین شکافتن سینه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و شستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنکه از نظر عقل هیچ اشکالى ندارد. زیرا مىتوان گفت همه آنها از باب تمثلات برزخى و یا روحى بوده است، و روایات معراج پر است از این نوع تمثلات، مانند مجسم شدن دنیا در هیات زنى که همه رقم زیور دنیایى به خود بسته و تمثل دعوت یهودیت و نصرانیت و دیدن انواع نعمتها و عذابها براى بهشتیان و دوزخیان و امثال اینها.
از جمله مؤیداتى که گفتار ما را تایید مىکند اختلاف لحن اخبار این باب است در بیان یک مطلب، مثلا در بعضى از آنها در باره صعود رسول خدا به آسمان مىگوید که به وسیله براق صورت گرفته و در بعضى دیگر بال جبرئیل مده و در بعضى نردبانى که یکسرش روى صخره بیت المقدس و سر دیگرش به بام فلک و آسمانها رفته است، و از این قبیل اختلاف تعبیر در بیان یک حقیقت بسیار است که اگر کسى بخواهد دقت کند در خلال روایات این باب بسیار خواهد دید.
بنا بر این از همین جا مىتوان حدس زد که منظور از این بیانات مجسم ساختن امرى غیر جسمى و غیر مادى است به صورت امرى مادى به نحو تمثیل و یا تمثیل و وقوع اینگونه تمثیلات در ظواهر کتاب و سنت امرى است واضح که به هیچ وجه نمىشود انکارش کرد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 41 تا 43 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «سبحان» و مراد از آن در آیه
کلمه «سبحان» اسم مصدر از ماده تسبیح به معناى تنزیه است، و همواره به طور اضافه استعمال مىشود و در ترکیب، مفعول مطلقى است که قائم مقام و جانشین فعل است، بنا بر این تقدیر «سبحان اللَّه» «سبحت اللَّه تسبیحا» است یعنى خداى را تنزیه مىکنم تنزیه کردن مخصوصى، و آن تنزیه و مبرى ساختن او از هر چیزیست که لایق ساحت قدسش نباشد.
و بیشتر در وقتى استعمال مىشود که بخواهند اظهار تعجب کنند، ولى در این آیه به شهادت سیاق، براى تنزیه است نه تعجب، چون سیاق کلام و غرض از آن تنزیه خداست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : هر چند بعضی از مفسرین (مجمع البیان، ج 6، ص 396) اصرار دارند که آن را براى تعجب بگیرند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 5 و 6 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «اسراء»
کلمه «اسراء» و همچنین کلمه «سرى» که ثلاثى مجرد آنست به معناى سیر در شب است، وقتى گفته مىشود «سرى و اسرى» معنایش این است که فلانى در شب راه پیمود، و وقتى گفته مىشود «سرى به و اسرى به» معنایش این است که او را شبانه سیر داد، و «سیر» مخصوص روز یا اعم از روز و شب مىباشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● واقع شدن معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در شب
کلمه «لَیْلًا» مفعول فیه است و بودنش در کلام این معنا را افاده مىکند که این سیر (معراج) همهاش در شب انجام گرفت، هم رفتنش و هم برگشتنش.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● منظور از «مسجد اقصى» کجاست؟
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مسجد |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «اقصى»
کلمه «اقصى» از ماده «قصو» و این ماده به معناى دورى است، و اگر مسجد بیت المقدس را مسجد الاقصى نامیده بدین جهت است که این مسجد نسبت به محل زندگى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مخاطبینى که با اویند از مسجد الحرام خیلى دور است، زیرا محل زندگى ایشان شهر مکه است که مسجد الحرام در همانجا است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه سمیع و بصیر بودن خداوند با معراج پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
اینکه فرمود: «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» بیان علت سیر دادن او به منظور نشان دادن آیات است، یعنى خدا چون شنوا بگفتههاى بندگان و بیناى به افعال ایشان است و تقاضاى حال رسول خود را دید که چنین اکرامى را اقتضاء مىکرد لذا او را براى نشان دادن پارهاى از آیات و نشانههایش شبانه سیر داد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وجه غایب فرض شدن خداوند در ابتدای آیه و حاضر بودن در جملات بعدی
در این آیه شریفه التفات و نکتهاى به کار رفته و آن التفات از غیبت به تکلم با غیر است، آنجا که فرموده: «بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» زیرا در آغاز کلام خداى را غایب گرفته و در اینجا به صورت متکلم آورد و گفت: «مبارک کردیم پیرامون آن را» و دوباره خداى را غایب گرفته فرمود: «او شنوا و بینا است» و وجه آن این است که خواست بدین معنا اشاره کند که این اسراء شبانه و آثار مترتب بر آن یعنى نشان دادن آیات امرى بوده که از ساحت عظمت و کبریایى و موطن عزت و جبروت حق تعالى صادر شده، و در آن سلطنت عظماى او به کار رفته، و خداوند با آیات کبراى خود براى او تجلى کرده است و اگر این التفات به کار نمىرفت و گفته مىشد: «لیریه من آیاته» تا از آیات خود به او نشان دهد و یا تعبیر دیگرى نظیر آن مىکرد این نکته حاصل نمىشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 و 7 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● هدف از معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
جمله «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» نتیجه این سیر دادن را بیان مىکند و آن این است که پارهاى از آیات و نشانههاى خود را به وى نشان دهد، و این که گفتیم: «پارهاى» به خاطر وجود کلمه «مِنْ» در کلام است. و سیاق کلام دلالت دارد بر اینکه آن آیات از آیات و نشانههاى عظیمى بوده، هم چنان که در آیه دیگرى در داستان معراج به این معنا تصریح نموده و فرموده است «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى- آیههاى بزرگى از آیات پروردگارش را مشاهده نمود» (نجم/18).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و معناى آیه این است که: «باید تنزیه کند تنزیه کردن مخصوصى آن خدایى را که با عظمت و کبریائیش بنده خود محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را شبانه سیر داد، نهایت قدرت و سلطنت خود را به وى نشان داده در دل یک شب او را از مسجد الحرام به سوى مسجد اقصى برده که همان بیت المقدسى است که پیرامونش را مبارک گردانیده بود، و این بدان جهت است که عظمت و کبریایى و آیات کبراى خود را به وى بنمایاند، چون او شنواى به گفتار و بصیر و داناى به حال او بود، و مىدانست که او لایق چنین عنایت و مکرمتى هست».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 6 و 7 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● داستان معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و حوادث شب معراج
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل براق را براى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آوردند، یکى مهار آن را گرفت و دیگرى رکابش را و سومى جامه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در هنگام سوار شدن مرتب کرد، در این موقع براق بناى چموشى گذاشت که جبرئیل او را لطمهاى زد و گفت: آرام باش اى براق، قبل از این پیغمبر، هیچ پیغمبرى سوار تو نشده، و بعد از این هم کسى همانند او، سوارت نخواهد شد.
آن گاه اضافه فرمود که براق بعد از لطمه آرام شد و او را مقدارى که خیلى زیاد هم نبود بالا برد، در حالى که جبرئیل هم همراهش بود، و آیات خدایى را از آسمان و زمین به وى نشان مىداد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خودش فرموده: که در حین رفتن ناگهان یک منادى از سمت راست ندایم داد که هان اى محمد! ولى من پاسخ نگفته و توجهى به او نکردم.
...(ادامه روایت در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر قمى (ج 2، ص 3 الى ص 12) از پدرش از ابن ابى عمیر از هشام بن سالم از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است.
ادامه روایت:
منادى دیگر از طرف چپ ندایم داد که هان اى محمد! به او نیز پاسخ نگفته و توجهى ننمودم، زنى با دست و ساعد برهنه و غرق در زیورهاى دنیوى به استقبالم آمد و گفت اى محمد به من نگاه کن تا با تو سخن گویم به او نیز توجهى نکردم و هم چنان پیش مىرفتم که ناگهان آوازى شنیدم و از شنیدنش ناراحت شدم، از آن نیز گذشتم، اینجا بود که جبرائیل مرا پایین آورد و گفت اى محمد، نماز بخوان من مشغول نماز شدم سپس گفت هیچ مىدانى کجا است که نماز مىخوانى؟ گفتم نه، گفت: طور سینا است، همانجا است که خداوند با موسى تکلم کرد، تکلمى مخصوص، آن گاه سوار شدم، خدا مىداند که چقدر رفتیم که به من گفت پیاده شو و نماز بگزار. من پایین آمده نماز گزاردم، گفت: هیچ مىدانى کجا نماز خواندى؟ گفتم نه، گفت این بیت اللحم بود، و بیت اللحم ناحیهایست از زمین بیت المقدس که عیسى بن مریم در آنجا متولد شد.
آن گاه سوار شده براه افتادیم تا به بیت المقدس رسیدیم، پس براق را به حلقهاى که قبلا انبیاء مرکب خود را به آن مىبستند بسته وارد شدم در حالى که جبرئیل همراه و در کنارم بود، در آنجا به ابراهیم خلیل و موسى و عیسى در میان عدهاى از انبیاء که خدا مىداند چقدر بودند برخورد نمودم که همگى به خاطر من اجتماع کرده بودند و مهیاى نماز بودند و من شکى نداشتم در اینکه به زودى جبرئیل جلو مىایستد و بر همه ما امامت مىکند ولى وقتى صف نماز مرتب شد جبرئیل بازوى مرا گرفت و جلو برد و بر آنان امامت نمودم و البته غرور و عجبى نیست.
آن گاه خازنى نزدم آمد در حالى که سه ظرف همراه داشت یکى شیر و دیگرى آب و سومى شراب و شنیدم که مىگفت اگر آب را بگیرد هم خودش و هم امتش غرق مىشوند و اگر شراب را بگیرد هم خودش و هم امتش گمراه مىگردند و اگر شیر را بگیرد خود هدایت شده و امتش نیز هدایت مىشوند.
آن گاه فرمود من شیر را گرفتم و از آن آشامیدم، جبرئیل گفت هدایت شدى و امتت نیز هدایت شدند آن گاه از من پرسید در مسیرت چه دیدى؟ گفتم صداى هاتفى را شنیدم که از طرف راستم مرا صدا زد. پرسید آیا تو هم جوابش را دادى؟ گفتم نه و هیچ توجهى به آن نکردم گفت او مبلغ یهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به یهودىگرى مىگرائیدند، سپس پرسید دیگر چه دیدى؟ گفتم هاتفى از طرف چپم صدایم زد، پرسید آیا تو هم جوابش گفتى؟ گفتم نه و توجهى هم نکردم، گفت او داعى مسیحیت بود اگر جوابش مىدادى امتت بعد از تو مسیحى مىشدند آن گاه پرسید چه کسى در روبرویت ظاهر شد؟
گفتم زنى دیدم با بازوانى برهنه که همه زیورهاى دنیوى بر او بود به من گفت: اى محمد به سوى من بنگر، تا با تو سخن گویم، جبرئیل پرسید آیا تو هم با او سخن گفتى؟ گفتم نه سخن گفتم و نه به او توجهى کردم، گفت او دنیا بود اگر با او همکلام مىشدى امتت دنیا را بر آخرت ترجیح مىدادند.
آن گاه آوازى هولانگیز شنیدم که مرا به وحشت انداخت جبرئیل گفت اى محمد مىشنوى؟ گفتم آرى، گفت این سنگى است که من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب کردهام الآن در قعر جهنم جاى گرفت و این صدا از آن بود، اصحاب مىگویند به همین جهت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا زنده بود خنده نکرد.
آن گاه فرمود: جبرئیل بالا رفت و من هم با او بالا رفتم تا به آسمان دنیا رسیدیم و در آن فرشتهاى را دیدم که او را اسماعیل مىگفتند و هم او بود صاحب خطفه که خداى عز و جل در بارهاش فرموده: «إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ- مگر کسى که خبر را برباید پس تیر شهاب او را دنبال مىکند» (صافات/10).
و او هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنان هفتاد هزار فرشته دیگر زیر فرمان داشتند فرشته مذکور پرسید اى جبرئیل، این کیست همراه تو؟ گفت این محمد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، پرسید: مبعوث هم شده؟ گفت آرى، فرشته در را باز کرد من به او سلام کردم او نیز به من سلام کرد من جهت او استغفار کردم او هم جهت من استغفار کرد و گفت مرحبا به برادر صالح و پیغمبر صالح و همچنین ملائکه یکى پس از دیگرى به ملاقاتم مىآمدند تا به آسمان دوم وارد شدم در آنجا هیچ فرشتهاى ندیدم مگر آنکه خوش و خندانش یافتم تا اینکه فرشتهاى دیدم که از او مخلوقى بزرگتر ندیده بودم، فرشتهاى بود کریه المنظر و غضبناک او نیز مانند سایرین با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند او نیز بگفت و هر دعا که ایشان در حقم نمودند او نیز کرد، اما در عین حال هیچ خنده نکرد، آن چنان که دیگر ملائکه مىکردند، پرسیدم: اى جبرئیل این کیست که این چنین مرا به فزع انداخت؟ گفت: جا دارد که ترسیده شود خود ما هم همگى از او مىترسیم او خازن و مالک جهنم است، و تا کنون خنده نکرده، و از روزى که خدا او را متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غیظ خود نسبت به دشمنان خدا و گنهکاران- مىافزاید، و خداوند به دست او از ایشان انتقام مىگیرد، و اگر بنا بود به روى احدى تبسم کند، چه آنها که قبل از تو بودند و چه بعدیها قطعا به روى تو تبسم مىکرد، پس من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرده به نعیم بهشت بشارتم داد.
پس من به جبرئیل گفتم آیا ممکن است او را فرمان دهى تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟ جبرئیل (یعنى همان کسى که خداوند در بارهاش فرمود «مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (تکویر/21)
) گفت آرى، و به آن فرشته گفت: اى مالک، آتش را به محمد نشان بده، او پرده جهنم را بالا زد، و درى از آن را باز نمود لهیب و شعلهاى از آن بیرون جست و به سوى آسمان سر کشید و هم چنان بالا رفت که گمان کردم مرا نیز خواهد گرفت، به جبرئیل گفتم دستور بده پردهاش را بیندازد، او نیز مالک را گفت تا به حال اولش برگردانید.
آن گاه به سیر خود ادامه دادم، مردى گندمگون و فربه را دیدم از جبرئیل پرسیدم این کیست؟ گفت: این پدرت آدم است، سپس مرا معرفى بر آدم نمود و گفت: این ذریه تو است، آدم گفت (آرى) روحى طیب و بویى طیب از جسدى طیب.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به اینجا که رسید سوره مطففین را از آیه هفدهم که مىفرماید: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» (مطففین/18-21) تا آخر سوره را تلاوت فرمود، پس آن گاه فرمود: من به پدرم آدم سلام کردم، او هم بر من سلام کرد، من جهت او استغفار نموده او هم جهت من استغفار کرد و گفت مرحبا به فرزند صالحم پیغمبر صالح و مبعوث در روزگار صالح، آن گاه به فرشتهاى از فرشتگان گذشتم که در مجلسى نشسته بود، فرشتهاى بود که همه دنیا در میان دو زانویش قرار داشت، در این میان دیدم لوحى از نور در دست دارد و آن را مطالعه مىکند، و در آن چیزى نوشته بود، و او سرگرم دقت در آن بود، نه به چپ مىنگریست و نه به راست و قیافهاى (چون قیافه مردم) اندوهگین به خود گرفته بود، پرسیدم: این کیست اى جبرئیل؟ گفت: این ملک الموت است که دائما سرگرم قبض ارواح مىباشد، گفتم مرا نزدیکش ببر قدرى با او صحبت کنم وقتى مرا نزدیکش برد سلامش کردم و جبرئیل وى را گفت که این محمد نبى رحمت است که خدایش به سوى بندگان گسیل و مبعوث داشته عزرائیل مرحبا گفت و با جواب سلام تحیتم داد و گفت: اى محمد مژده باد ترا که تمامى خیرات را مىبینم که در امت تو جمع شده.
گفتم حمد خداى منان را که منتها بر بندگان خود دارد، این خود از فضل پروردگارم مىباشد آرى رحمت او شامل حال منست، جبرئیل گفت این از همه ملائکه شدید العملتر است پرسیدم آیا هر که تا کنون مرده و از این به بعد مىمیرد او جانش را مىگیرد؟ گفت آرى از خود عزرائیل پرسیدم آیا هر کس در هر جا به حال مرگ مىافتد تو او را مىبینى و در آن- واحد بر بالین همه آنها حاضر مىشوى؟ گفت آرى.
ملک الموت اضافه کرد که در تمامى دنیا در برابر آنچه خدا مسخر من کرده و مرا بر آن سلطنت داده بیش از یک پول سیاه نمىماند که در دست مردى باشد و آن را در دست بگرداند و هیچ خانهاى نیست مگر آنکه در هر روز پنج نوبت وارسى مىکنم و وقتى مىبینم مردمى براى مرده خود گریه مىکنند مىگویم گریه مکنید که باز نزد شما بر مىگردم و آن قدر مىآیم و مىروم تا احدى از شما را باقى نگذارم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود اى جبرئیل فوق مرگ واقعهاى نیست! جبرئیل گفت بعد از مرگ شدیدتر از خود مرگ است.
آن گاه فرمود به راه خود ادامه دادیم تا به مردمى رسیدیم که پیش رویشان طعامهایى از گوشت پاک و طعامهایى دیگر از گوشت ناپاک بود. ناپاک را مىخوردند و پاک را فرو مىگذاشتند پرسیدم اى جبرئیل اینها کیانند؟ گفت اینها حرام خوران از امت تو هستند که حلال را کنار گذاشته و از حرام استفاده مىبرند.
فرمود آن گاه فرشتهاى از فرشتگان را دیدم که خداوند امر او را عجیب کرده بود بدین صورت که نصفى از جسد او را از آتش و نصف دیگرش را از یخ آفریده بود که نه آتش یخ را آب مىکرد و نه یخ آتش را خاموش و او با صداى بلند مىگفت: «منزه است خدایى که حرارت این آتش را گرفته نمىگذارد این یخ را آب کند، و برودت یخ را گرفته نمىگذارد این آتش را خاموش سازد، بار الها اى خدایى که میان آتش و آب را سازگارى دادى میان دلهاى بندگان با ایمانت الفت قرار ده»، پرسیدم اى جبرئیل این کیست؟ گفت فرشتهایست که خدا او را به اکناف آسمان و اطراف زمینها موکل نموده و او خیرخواهترین ملائکه است نسبت به بندگان مؤمن از سکنه زمین، و از روزى که خلق شده همواره این دعا را که شنیدى به جان آنان مىکند.
و دو فرشته در آسمان دیدم که یکى مىگفت پروردگارا به هر کسى که انفاق مىکند خلف و جایگزینى عطا کن و به هر کسى که از انفاق دریغ مىورزد تلف و کمبودى ده.
آن گاه به سیر خود ادامه داده به اقوامى برخوردم که لبهایى داشتند مانند لبهاى شتر، گوشت پهلویشان را قیچى مىکردند و به دهانشان مىانداختند، از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟ گفت سخنچینان و مسخرهکنندگانند.
باز به سیر خود ادامه داده به مردمى برخوردم که فرق سرشان را با سنگهاى بزرگ مىکوبیدند پرسیدم اینها کیانند؟ گفت آنان که نماز عشاء نخوانده مىخوابند.
باز به سیر خود ادامه دادم به مردمى برخوردم که آتش در دهانشان مىانداختند و از پائینشان بیرون مىآمد پرسیدم اینها کیانند گفت اینها کسانى هستند که اموال یتیمان را به ظلم مىخورند که در حقیقت آتش مىخورند و بزودى به سعیر جهنم مىرسند.
آن گاه پیش رفته به اقوامى برخوردم که از بزرگى شکم احدى از ایشان قادر به برخاستن نبود از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانى هستند؟ گفت اینها کسانى هستند که ربا مىخورند، بر نمىخیزند مگر برخاستن کسى که شیطان ایشان را مس نموده و در نتیجه احاطهشان کرده.
در این میان به راه آل فرعون بگذشتم که صبح و شام بر آتش عرضه مىشدند و مىگفتند پروردگارا قیامت کى بپا مىشود.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: پس از آنجا گذشته به عدهاى از زنان برخوردم که به پستانهاى خود آویزان بودند، از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانى هستند؟ گفت اینها زنانى هستند که اموال همسران خود را به اولاد دیگران ارث مىدادند آن گاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: غضب خداوند شدت یافت در باره زنى که فرزندى را که از یک فامیل نبوده داخل آن فامیل کرده و او در آن فامیل به عورات ایشان واقف گشته اموال آنان را حیف و میل کرده است.
آن گاه فرمود: (از آنجا گذشته) به عدهاى از فرشتگان خدا برخوردم که خدا به هر نحو که خواسته خلقشان کرده و صورتهایشان را هر طور خواسته قرار داده هیچ یک از اعضاى بدنشان نبود مگر آنکه جداگانه از همه جوانب و به آوازهاى مختلف خدا را حمد و تسبیح مىکردند، و فریاد آنان به ذکر و گریه از ترس خدا بلند بود، من از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانى هستند؟ گفت خداوند اینها را همین طور که مىبینى خلق کرده و از روزى که خلق شدهاند هیچیک از آنان به رفیق بغل دستى خود نگاه نکرده و حتى یک کلمه با او حرف نزده از ترس و خشوع در برابر خدا به بالاى سر خود و پائین پایشان نظر نینداختهاند من به ایشان سلام کرده ایشان بدون اینکه به من نگاه کنند با اشاره جواب دادند، آرى خشوع در برابر خدا اجازه چنین توجهى را به ایشان نمىداد، جبرئیل مرا معرفى نمود، و گفت: این محمد پیغمبر رحمت است که خدایش به سوى بندگان خود به عنوان نبوت و رسالت فرستاده، آرى این خاتم النبیین و سید المرسلین است، آیا با او هم حرف نمىزنید؟ ملائکه وقتى این حرف را شنیدند روى به من آورده سلام کردند و احترام نمودند، و مرا و امتم را به خیر مژده دادند.
سپس به آسمان دوم صعود کردیم، در آنجا ناگهان به دو مرد برخوردیم که شکل هم بودند، از جبرئیل پرسیدم، این دو تن کیانند؟ جبرئیل گفت اینان دو پسر خالههاى تو یحیى و عیسى بن مریم (علیهماالسلام)، من بر آن دو سلام کردم، ایشان نیز بر من سلام کردند، و برایم طلب مغفرت نموده من هم براى ایشان طلب مغفرت کردم به من گفتند مرحبا به برادر صالح و پیغمبر صالح، در این میان نگاهم به ملائکهاى افتاد که در حال خشوع بودند، خداوند چهرههایشان را آن طور که خواسته قرار داده بود احدى از ایشان نبود مگر اینکه خداى را با صوتهاى مختلف حمد و تسبیح مىکردند.
آن گاه به آسمان سوم صعود کردیم در آنجا به مردى برخوردم که صورتش آن قدر زیبا بود که از هر خلق دیگرى زیباتر بود، آن چنان که ماه شب چهارده از ستارگان زیباتر است، از جبرئیل پرسیدم این کیست؟ گفت: این برادرت یوسف است، من بر او سلام کردم و جهتش استغفار نمودم او هم به من سلام کرده برایم طلب مغفرت نمود، و گفت مرحبا به پیغمبر صالح و برادر صالح و مبعوث در زمان صالح.
در این بین ملائکهاى را دیدم که در حال خشوع بودند به همان نحوى که در باره ملائکه آسمان دوم توصیف کردم جبرئیل همان حرفهایى را که در آسمان دوم در معرفى من زد اینجا نیز همان را تکرار نمود ایشان هم همان عکس العمل را نشان دادند.
آن گاه به سوى آسمان چهارم صعود نمودیم در آنجا مردى را دیدم از جبرئیل پرسیدم این مرد کیست؟ گفت این ادریس است که خداوند به مقام بلندى رفعتش داده، من به او سلام کرده برایش طلب مغفرت نمودم، او نیز جواب سلامم داد، و برایم طلب مغفرت نمود و از ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در آسمانهاى قبل دیده بودیم همه مرا و امتم را بشارت به خیر دادند، به علاوه آنها در آنجا فرشتهاى دیدم که بر تخت نشسته هفتاد هزار فرشته زیر فرمان داشت که هر یک از آنها هفتاد هزار ملک زیر فرمان داشتند در اینجا به خاطر مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خطور کرد که نکند این همان باشد، پس جبرئیل با صیحه و فریاد به او گفت بایست و او اطاعتش نموده بپا خاست و تا قیامت هم چنان خواهد ایستاد.
آن گاه به آسمان پنجم صعود کردیم در آنجا مردى سالخورده و بزرگ چشم دیدم که بعمرم، پیر مردى به آن عظمت ندیده بودم، نزد او جمع کثیرى از امتش بودند من از کثرت ایشان خوشم آمد، از جبرئیل پرسیدم این کیست؟ گفت: این پیغمبرى است که امتش دوستش مىداشتند، این هارون پسر عمران است، من سلامش کردم، جوابم را داد برایش طلب مغفرت کردم او نیز براى من طلب مغفرت نمود، در همان آسمان باز از ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در آسمانهاى قبلى دیده بودم.
آن گاه به آسمان ششم صعود نمودیم، در آنجا مردى بلند بالا و گندمگون دیدم که گویى از شنوه (قبیله معروف عرب) بود، و اگر هم دو تا پیراهن روى هم مىپوشید باز موى بدنش از آنها بیرون مىآمد، و شنیدم که مىگفت: بنى اسرائیل گمان کردند که من محترمترین فرزندان آدم نزد پروردگار هستم و حال آنکه این مرد گرامىتر از من است از جبرئیل پرسیدم این کیست؟ گفت: این برادر تو موسى بن عمران است، پس او را سلام کردم او نیز به من سلام کرد، سپس براى همدیگر استغفار نمودیم، و باز در آنجا از ملائکه در حال خشوع همانها را دیدم که در آسمانهاى قبلى دیده بودم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سپس فرمود آن گاه به آسمان هفتم صعود نمودیم و در آنجا به هیچ فرشته از فرشتگان عبور نکردیم مگر آنکه مىگفتند اى محمد حجامت کن و به امتت بگو حجامت کنند، در ضمن در آنجا مردى دیدم که سر و ریشش جو گندمى، و بر کرسى نشسته بود از جبرئیل پرسیدم این کیست که تا آسمان هفتم بالا آمده و کنار بیت المعمور در جوار پروردگار عالم مقام گرفته؟ گفت: اى محمد این پدر تو ابراهیم است در اینجا محل تو و منزل پرهیزکاران از امت تو است، آن گاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (آلعمران/68).
پس به وى سلام کردم، بعد از جواب سلامم گفت: مرحبا به پیغمبر صالح و فرزند صالح و مبعوث در روزگار صالح، در آنجا نیز از ملائکه در حال خشوع همان را دیدم که در دیگر آسمانها دیده بودم، ایشان نیز مرا و امتم را به خیر بشارت دادند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اضافه کرد که در آسمان هفتم دریاها از نور دیدم که آن چنان تلألؤ داشتند که چشمها را خیره مىساخت و دریاها از ظلمت و دریاها از رنج دیدم که نعره مىزد و هر وقت وحشت مرا مىگرفت یا منظره هولانگیزى مىدیدم از جبرئیل پرسش مىکردم، مىگفت بشارت باد ترا اى محمد شکر این کرامت الهى را بجاى آور و خداى را در برابر این رفتارى که با تو کرد سپاسگزارى کن، خداوند هم دل مرا با گفتار جبرئیل سکونت و آرامش مىداد وقتى اینگونه تعجبها و وحشتها و پرسشهایم بسیار شد جبرئیل گفت: اى محمد! آنچه مىبینى به نظرت عظیم و تعجبآور مىآید، اینها که مىبینى یک خلق از مخلوقات پروردگار تو است، پس فکر کن خالقى که اینها را آفریده چقدر بزرگ است با اینکه آنچه تو ندیدهاى خیلى بزرگتر است از آنچه دیدهاى آرى میان خدا و خلقش هفتاد هزار حجابست و از همه خلایق نزدیکتر به خدا من و اسرافیلم و بین ما و خدا چهار حجاب فاصله است حجابى از نور حجابى از ظلمت حجابى از ابر و حجابى از آب.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) افزود از عجائب مخلوقات خدا (که هر کدام بر آنچه که خواسته اوست مسخر ساخته) خروسى را دیدم که دو بالش در بطون زمینهاى هفتم و سرش نزد عرش پروردگار است و این خود فرشتهاى از فرشتگان خداى تعالى است که او را آن چنان که خواسته خلق کرده، دو بالش در بطون زمینهاى هفتم و رو به بالا گرفته بود تا سر از هوا در آورد و از آنجا به آسمان هفتم و از آنجا هم چنان بالا گرفته بود تا اینکه شاخش به عرش خدا نزدیک شده بود.
شنیدم که مىگفت: منزه است پروردگار من هر چه هم که بزرگ باشى نخواهى دانست که پروردگارت کجا است، چون شان او عظیم است و این خروس دو بال در شانه داشت که وقتى باز مىکرد از شرق و غرب مىگذشت و چون سحر مىشد بالها را باز مىکرد و به هم مىزد و به تسبیح خدا بانگ بر مىداشت و مىگفت: «منزه است خداى ملک قدوس، منزه است خداى کبیر متعال، معبودى نیست جز خداى حى قیوم» و وقتى این جملات را مىگفت، خروسهاى زمین همگى شروع به تسبیح نموده بالها را به هم مىزدند، و مشغول خواندن مىشدند و چون او ساکت مىشد همه آنها ساکت مىگشتند. خروس مذکور پرهایى ریز و سبز رنگ و پرى سفید داشت که سفیدیش سفیدتر از هر چیز سفیدى بود که تا آن زمان دیده بودم و زغب (پرهاى ریز) سبزى هم زیر پرهاى سفید داشت آنهم سبزتر از هر چیز سبزى بود که دیده بودم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین ادامه داد که: سپس به اتفاق جبرئیل به راه افتاده وارد بیت المعمور شدم، در آنجا دو رکعت نماز خواندم و عدهاى از اصحاب خود را در کنار خود دیدم که عدهاى لباسهاى نو به تن داشتند و عدهاى دیگر لباسهایى کهنه، آنها که لباسهاى نو در برداشتند با من به بیت المعمور روانه شدند و آن نفرات دیگر بجاى ماندند.
از آنجا بیرون رفتم دو نهر را در اختیار خود دیدم یکى از آنها به نام «کوثر» دیگرى به نام «رحمت» از نهر کوثر آب خوردم و در نهر رحمت شستشو نمودم آن گاه هر دو برایم رام شدند تا آنکه وارد بهشت گشتم که ناگهان در دو طرف آن خانههاى خودم و اهل بیتم را مشاهده کردم و دیدم که خاکش مانند مشک معطر بود، دخترى را دیدم که در نهرهاى بهشت غوطهور بود، پرسیدم دختر! تو از کیستى؟ گفت از آن زید بن حارثه مىباشم صبح این مژده را به زید دادم.
نگاهم به مرغان بهشت افتاد که مانند شتران بختى (عجمى) بودند انار بهشت را دیدم که مانند دلوهاى بزرگ بود، درختى دیدم که آن قدر بزرگ بود که اگر مرغى مىخواست دور تنه آن را طى کند، مىبایست هفتصد سال پرواز کند و در بهشت هیچ خانهاى نبود مگر اینکه شاخهاى از آن درخت بدانجا سر کشیده بود. از جبرئیل پرسیدم این درخت چیست؟ گفت این درخت «طوبى» است که خداوند آن را به بندگان صالح خود وعده داده، و فرموده: «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ- طوبى و سرانجام نیک مر ایشان راست-» (رعد/29).
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود وقتى وارد بهشت شدم به خود آمدم و از جبرئیل از آن دریاهاى هولانگیز و عجائب حیرتانگیز آن سؤال نمودم، گفت اینها سیر اوقات و حجابهایى است که خداوند به وسیله آنها خود را در پرده انداخته و اگر این حجابها نبود نور عرش تمامى آنچه که در آن بود را پاره مىکرد و از پرده بیرون مىریخت.
آن گاه به درخت سدرة المنتهى رسیدم که یک برگ آن امتى را در سایه خود جاى مىداد و فاصله من با آن درخت همان قدر بود که خداى تعالى در بارهاش فرمود: «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» (نجم/9).
در اینجا بود که خداوند ندایم داد و فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» (بقره/285) در پاسخ، از قول خودم و امتم عرض کردم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» (بقره/285) خداى تعالى فرمود: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» (بقره/286) عرض کردم: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا» (بقره/286) خداى تعالى فرمود تو را مؤاخذه نمىکنم عرض کردم:«رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا» (بقره/286) خداوند تعالى خطاب فرمود: «نه، تحمیلت نمىکنم»، من عرض کردم «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» (بقره/286)
خداى تعالى فرمود: این را که خواستى به تو و به امت تو دادم.
امام صادق (علیهالسلام) در اینجا فرمود: «هیچ میهمانى به درگاه خدا گرامىتر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (در آن وقتى که این تقاضاها را براى امتش مىکرد) نبوده است».
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عرض کرد: پروردگارا تو به انبیایت فضائلى کرامت فرمودى، به من نیز عطیهاى کرامت کن، فرمود: به تو نیز در میان آنچه که دادهام دو کلمه عطیه دادهام که در زیر عرشم نوشته شده، و آن کلمه: «لا حول و لا قوة الا باللَّه» و کلمه: «لا منجى منک الا الیک» مىباشد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: در اینجا بود که ملائکه کلامى را به من آموختند، تا در هر صبح و شام بخوانم، و آن این است: «اللهم ان ظلمى اصبح مستجیرا بعفوک و ذنبى اصبح مستجیرا بمغفرتک و ذلى اصبح مستجیرا بعزتک، و فقرى اصبح مستجیرا بغناک و وجهى الفانى اصبح مستجیرا بوجهک الباقى الذى لا یفنى- خدایا اگر ظلم مىکنم دلگرم به عفو توام و اگر گناه مىکنم پناهنده به مغفرتت هستم، خدایا ذلتم از دلگرمى به عزت تو است و فقرم پناهنده به غناى تو است و وجه فانیم مستجیر به وجه باقى تو» و من این را در موقع عصر مىخوانم.
آن گاه صداى اذانى شنیدم و ناگاه دیدم فرشتهایست که اذان مىگوید، فرشتهایست که تا قبل از آن شب کسى او را در آسمان ندیده بود، وقتى دو نبوت گفت «اللَّه اکبر» خداى تعالى فرمود درست مىگوید بنده من، من از هر چیز بزرگترم، او گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه» خداى تعالى فرمود: بندهام درست مىگوید، منم اللَّه، که معبودى نیست مگر من و معبودى نیست به غیر من.
او گفت: «اشهد ان محمدا رسول اللَّه اشهد ان محمدا رسول اللَّه» پروردگار فرمود: بندهام راست مىگوید محمد بنده و فرستاده من است، من او را مبعوث کردهام، او گفت: «حى على الصلاة حى على الصلاة» خداى تعالى فرمود: راست مىگوید بنده من و به سوى واجب من دعوت مىکند هر کس از روى رغبت و به امید اجر دنبال واجب من برود همین رفتنش کفاره گناهان گذشته او خواهد بود.
او گفت: «حى على الفلاح حى على الفلاح» خداى تعالى فرمود: آرى نماز صلاح و نجاح و فلاح است آن گاه در همان آسمان بر ملائکه امامت کردم و نماز گزاردیم آن طور که در بیت المقدس بر انبیاء امامت کرده بودم (این روایت از دستبرد عامه محفوظ نمانده و گرنه جا داشت حى على خیر العمل هم در آن ذکر شده باشد).
سپس فرمود بعد از نماز، مهى همانند ابر مرا فرا گرفت به سجده افتادم پروردگارم مرا ندا داد: من بر همه انبیاى قبل از تو پنجاه نماز واجب کرده بودم همان پنجاه نماز را بر تو و امتت نیز واجب کردم این نمازها را در امتت بپاى دار، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مىگوید: من برخاسته به طرف پایین به راه افتادم، در مراجعت به ابراهیم برخوردم، چیزى از من نپرسید، به موسى برخوردم، پرسید چه کردى؟ گفتم: پروردگارم فرمود: بر هر پیغمبرى پنجاه نماز واجب کردم، و همان را بر تو و بر امتت نیز واجب کردم، موسى گفت: اى محمد امت تو آخرین امتند، و نیز ناتوانترین امتهایند، پروردگار تو نیز هیچ خواستهاى برایش زیاد نیست و امت تو طاقت این همه نماز را ندارد برگرد و درخواست کن که قدرى به امت تو تخفیف دهد.
من به سوى پروردگارم برگشتم تا به سدرة المنتهى رسیده در آنجا به سجده افتادم، و عرض کردم پنجاه نماز بر من و امتم واجب کردى نه من طاقت آن را دارم و نه امتم پروردگارا قدرى تخفیفم بده، خداى تعالى ده نماز تخفیفم داد، بار دیگر نزد موسى برگشتم و قصه را گفتم گفت تو و امتت طاقت این مقدار را هم ندارید، برگرد به سوى پروردگار، برگشتم ده نماز دیگر از من برداشت، باز نزد موسى آمدم و قصه را گفتم. گفت باز هم برگرد و در هر بار که بر مىگشتم تخفیفى مىگرفتم. تا آنکه پنجاه نماز را به ده نماز رساندم، و نزد موسى بازگشتم، گفت: طاقت این را هم ندارید، به درگاه خدا شدم پنج نماز دیگر تخفیف گرفته نزد موسى آمدم، و داستان را گفتم، گفت: این هم زیاد است طاقتش را ندارید، گفتم: من دیگر از پروردگارم خجالت مىکشم، و زحمت پنج نماز برایم آسانتر از درخواست تخفیف است، اینجا بود که گویندهاى ندا در داد: حال که بر پنج نماز صبر کردى در برابر همین پنج نماز ثواب پنجاه نماز را دارى، هر یک نماز به ده نماز و هر که از امت تو تصمیم بگیرد که به امید ثواب کار نیکى بکند اگر آن کار را انجام داد ده برابر ثواب برایش مىنویسم و اگر (به مانعى برخورد و نکرد بخاطر همان تصمیمش) یک ثواب برایش مىنویسم، و هر که از امتت تصمیم بگیرد کار زشتى انجام دهد، اگر انجام هم داد فقط یک گناه برایش مىنویسم، و اگر منصرف شد و انجام نداد، هیچ گناهى برایش نمىنویسم.
امام صادق (علیهالسلام) در اینجا فرمود: خداوند از طرف این امت به موسى (علیهالسلام) جزاى خیر بدهد «او باعث شد که تکلیف این امت آسان شود» این است تفسیر آیه: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».
علامه طباطبایی: قریب به مضمون این روایت، روایات بسیار زیادى از طرق شیعه (مجمع البیان، ج 6، ص 395) و سنى (روح المعانى، ج 15، ص 5) وارد شده است، و اینکه در این روایت داشت: («مردى گندمگون» در عبارت عربیش دارد) «رجل آدم» و آدم به معناى گندمگون است، و کلمه: «طامه» به معناى امرى است شدید که با شدتش بر هر امر دیگرى غلبه کند، و به همین جهت در قرآن کریم، قیامت، «طامه» خوانده شده است.
و کلمه: «اکتاف» جمع کتف (شانه) است، ولى مقصود از این کلمه در این روایت، اطراف و نواحى است و اینکه در شرح گذشتن از آسمان چهارم داشت «به خاطر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین خطور کرد که نکند این همان باشد» مقصود این است که نکند این همان کسى باشد که تدبیر امور عالم به دست اوست، و همه امور به او منتهى مىگردد.
و اینکه در عبورش از آسمان ششم داشت که «به مردى برخوردم که گویى از شنوه بود» مقصود از «شنوه» قبیلهایست از عرب که به بلندى قامت معروفند.
و اینکه در خصوص آسمان هفتم داشت «به مردى برخوردم که سر و ریشش اشمط بود» مقصود از «اشمط» این است که موى سر و یا ریش سفید و سیاه باشد.
و اینکه در باره آن خروس داشت «خروس مذکور زغبى سبز روى پرها و زغبى دیگر زیر پرها داشت» معنایش در مرغها آن پرهاى خیلى ریز است و در حیوانات موىدار مویهاى خیلى ریز است.
و اینکه داشت: «نگاهم به مرغان بهشت افتاد که مانند شتران بختى بودند»، مقصود از آن شتران خراسانى است، و کلمه: «دلى» (با ضم دال و کسر لام و تشدید یاء) جمع دلو است که در اصل دلوى بر وزن فعول بوده، و ضبابه اگر با صاد بى نقطه باشد باید به فتحه صاد خواند و معنایش شوق و عشق رقیق است، و اگر ضبابه با ضاد نقطهدار باشد، باید با ضمه ضاد خواند و معنایش ابر رقیق است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج13، ص: 7 تا 19 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نکته 1 -
حسنا پوررحيمي
معراج، مقدّسترین سفر در طول تاریخ است، مسافرش پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله، فرودگاهش مسجدالحرام، گذرگاهش مسجد الاقصى، میزبانش خدا، هدف آن دیدن آیات الهى، سوغاتىاش اخبار آسمانها و ملکوت و بالا بردن سطح فهم بشر از این دنیاى مادّى بوده است
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قرآن کریم |
گوینده : حسنا پوررحیمی |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نکته 2 -
حسنا پوررحيمي
بر اساس روایات، پیامبر یک سال قبل از هجرت، پس از نماز مغرب در مسجدالحرام، از طریق مسجدالاقصى به وسیلهى «بُراق»به آسمانها رفت و چون بازگشت، نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قرآن کریم |
گوینده : حسنا پوررحیمی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نکته 3 -
حسنا پوررحيمي
معراج پیامبر، جسمانى و در بیدارى بوده، نه در خواب و با روح! و اصل آن از ضروریات دین و مورد اتّفاق همهى فرقههاى اسلامى است
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قرآن کریم |
گوینده : حسنا پوررحیمی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نکته 4 -
حسنا پوررحيمي
روایات متواترو برخى دعاها و زیارتنامهها هم به این مسأله اشاره دارد و در برخى احادیث، منکر آن کافر معرّفى شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : خاتمیت |
گوینده : حسنا پوررحیمی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نکته 5 -
حسنا پوررحيمي
خداوند، حضرت آدم را از آسمان به زمین آورد، ولى حضرت رسولصلى الله علیه وآله را از زمین به آسمان برد. پیامبر در آن شب، عوالم بالا، ملکوت آسمانها و عجائب آفرینش را دیده و با انبیا ملاقات کردند. و احادیث قدسى در این سفر بر آن حضرت وارد شده است، رهبرى و ولایت علىعلیه السلام مطرح شد.
در این سفر، حضرت رسول، بهشت و جهنّم را دید، وضعیّت بهشتیان و نعمتهایشان و دوزخیان و عذابهایشان از مشاهدات دیگر پیامبر بود. وقتى پیامبر داستان معراج را بیان فرمود، بعضى مردم کمظرفیّت از دین برگشتند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کیفر |
گوینده : حسنا پوررحیمی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج از نظر قرآن و حدیث -
عبد بائس
در دو سوره از سوره هاى قرآن به این مساله اشاره شده است : نخست همین سوره اسراء است که تنها بخش اول این سفر را بیان میکند (یعنى سیر از مکه و مسجد الحرام به مسجد اقصى و بیت المقدس ).
اما در سوره نجم طى شش آیه از آیه 13 تا 18 قسمت دوم معراج یعنى سیر آسمانى آمده است ، آنجا مى فرماید : و لقد رآه نزلة اخرى . عند سدرة المنتهى . عندها جنة الماوى . اذ یغشى السدرة ما یغشى . ما زاغ البصر و ما طغى . لقد رآى من آیات ربه الکبرى خلاصه مفاد این شش آیه چنین است که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) براى دومین بار فرشته وحى جبرئیل را به صورت اصلى مشاهده و ملاقات کرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحى در کوه حرا بود).
این ملاقات در نزد بهشت جاویدان صورت گرفت .
پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مشاهده این منظره دچار خطا و اشتباه نشد.
آیات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده کرد.
این آیات که به گفته اکثر مفسران از معراج سخن میگوید نیز نشان میدهد که این حادثه در بیدارى اتفاق افتاده است ، مخصوصا جمله ما زاغ البصر و ما طغى چشم پیامبر دچار خطا و انحراف و طغیان نشد) گواه دیگر بر این موضوع است
از نظر حدیث ، روایات بسیار زیادى در زمینه مساله معراج در کتب معروف اسلامى نقل شد که بسیارى از علماى اسلام تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده اند، به عنوان نمونه :
فقیه و مفسر بزرگ شیخ طوسى در تفسیر تبیان ذیل آیه مورد بحث چنین میگوید: علماى شیعه معتقدند خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیت المقدس برد او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خود را در آسمانها به او ارائه فرمود، و این در بیدارى بود نه در خواب .
مفسر عالیقدر مرحوم طبرسى در تفسیر خود مجمع البیان ذیل آیات سوره نجم چنین میگوید مشهور در اخبار ما این است که خداوند پیامبر را با همین جسم در حال بیدارى و حیات به آسمانها برد و اکثر مفسران را نیز عقیده همین است .
محدث شهیر علامه مجلسى در بحار الانوار میگوید: سیر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از مسجد الحرام به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبى است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنى بر آن دلالت دارد، و انکار امثال این مسائل یا تاویل و توجیه آن به معراج روحانى ، یا خواب دیدن پیامبر ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و یا ضعف یقین است .
سپس اضافه میکند اگر بخواهیم اخبارى را که در این باره رسیده جمع آورى کنیم کتاب بزرگى خواهد شد.
از میان دانشمندان اهل تسنن منصور على ناصف که از علماى معاصر و از دانشمندان الازهر و نویسنده کتاب معروف التاج است در کتاب خود احادیث معراج را جمع آورى کرده است .
فخر رازى مفسر معروف در ذیل آیه مورد بحث پس از ذکر یک رشته استدلالات عقلى بر امکان وقوع معراج میگوید از نظر حدیث ، احادیث معراج از روایات مشهوره است که در کتب صحاح اهل سنت نقل شده و مفاد آنها سیر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از مکه به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها است .
شیخ عبد العزیز بن عبد الله بن باز رئیس ادارات بحوث علمیه و افتاء و دعوت و ارشاد که از علماى متعصب وهابى معاصر است ، در کتاب التحذیر من البدع میگوید: شک نیست که اسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است که دلالت بر صدق پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بلندى مقام و منزلت او میکند تا آنجا که میگوید: اخبار متواتر از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که خدا او را به آسمانها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود.
ذکر این نکته کاملا ضرورت دارد که در لابلاى روایات معراج احادیث مجعول یا ضعیفى به چشم میخورد که به هیچوجه قابل قبول نیست .
لذا مفسر بزرگ مرحوم طبرسى ذیل همین آیه مورد بحث احادیث معراج را به چهار گروه تقسیم کرده است :
1 - روایاتى که به حکم تواتر قطعى است ، مانند اصل موضوع معراج .
2 - احادیثى که قبول آنها هیچ مانع عقلى ندارد و در روایات به آن تصریح شده است مانند مشاهده بسیارى از آیات عظمت خدا در پهنه آسمان .
3 - روایاتى که با ضوابط و اصولى که در دست داریم مخالف است ولى میتوان آنها را توجیه کرد، مانند احادیثى که میگوید پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در آسمانها جمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ دید که باید گفت منظور مشاهده صفات بهشتیان و دوزخیان بوده است یا بهشت و دوزخ برزخى ).
4 - روایاتى که مشتمل بر امور نامعقول و باطل مى باشد و وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنها است ، مانند روایاتى که میگوید پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) خدا را آشکارا دید، با او سخن گفت ، و با او نشست که با هیچ منطقى سازگار نمى باشد بلکه مخالف دلیل عقل و نقل است ، و بدون شک این گونه روایات مجعول است .
در تاریخ وقوع معراج در میان مورخان اسلامى اختلاف نظر است ، بعضى آنرا در سال دهم بعثت شب بیست و هفتم ماه رجب دانسته ، و بعضى آنرا در سال دوازدهم شب 17 ماه رمضان ، و بعضى آنرا در اوائل بعثت ذکر کرده اند، ولى اختلاف در تاریخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نیست .
ذکر این نکته نیز لازم است که این تنها مسلمین نیستند که عقیده به معراج دارند، این عقیده در میان پیروان ادیان دیگر کم و بیش وجود دارد از جمله در مورد حضرت عیسى (علیهالسلام ) بصورت سنگینترى دیده میشود، چنانکه در انجیل مرقس باب 6، و انجیل لوقا باب 24، و انجیل یوحنا باب 21، میخوانیم که عیسى پس از آنکه به دار آویخته و کشته و دفن شد از مردگان برخاست و چهل روز در میان مردم زندگى کرد سپس به آسمانها صعود نمود (و به معراج همیشگى رفت )
ضمنا از بعضى از روایات اسلامى نیز استفاده میشود که بعضى از پیامبران پیشین نیز داراى معراج بوده اند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : غیب |
گوینده : آیت الله مکارم شیرازی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آیا معراج جسمانى بوده یا روحانى ؟ -
عبد بائس
علاوه بر اینکه مشهور میان دانشمندان اسلام (اعم از شیعه و اهل تسنن ) این است که این امر در بیدارى صورت گرفته ظاهر خود آیات قرآن در آغاز سوره اسراء و همچنین سوره نجم (چنانکه شرح آن در بالا گذشت ) نیز وقوع این امر را در بیدارى گواهى مى دهد.
تواریخ اسلام نیز گواه صادقى بر این موضوع است ، زیرا در تاریخ مى خوانیم هنگامى که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مساله معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آنرا انکار کردند و آنرا بهانه اى براى کوبیدن پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دانستند، این به خوبى گواهى میدهد که پیامبر هرگز مدعى خواب یا مکاشفه روحانى نبوده و گرنه اینهمه سر و صدا نداشت : و اگر در روایتى از حسن بصرى میخوانیم که کان فى المنام رؤ یارآها: این امر در خواب واقع شده است و یا خبرى که از عایشه نقل شده : و الله ما فقد جسد رسول الله و لکن عرج بروحه به خدا سوگند بدن پیامبر از میان ما نرفت تنها روح او به آسمانها پرواز کرد ظاهرا جنبه سیاسى داشته و براى خاموش کردن جنجالى بوده است که درباره مساله معراج در میان عده اى به وجود آمده بود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : معجزه |
گوینده : آیت الله مکارم شیرازی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج و علوم روز -
عبد بائس
در گذشته بعضى از فلاسفه که معتقد به افلاک نهگانه بطلمیوسى پوست پیازى بودند مانع مهم معراج را از نظر علمى وجود همین افلاک و لزوم خرق و التیام در آنها مى پنداشتند.
ولى با فرو ریختن پایه هاى هیئت بطلمیوسى مساله خرق و التیام بدست فراموشى سپرده شد، اما با پیشرفتى که در هیئت جدید به وجود آمد مسائل تازهاى در زمینه معراج مطرح شده و سؤ الاتى از این قبیل :
1 - براى اقدام به یک سفر فضائى نخستین مانع نیروى جاذبه است که باید با وسائل فوق العاده بر آن پیروز شد، زیرا براى فرار از حوزه جاذبه زمین سرعتى لااقل معادل چهل هزار کیلومتر در ساعت لازم است !.
2 - مانع دیگر، فقدان هوا در فضاى بیرون جو زمین است که بدون آن انسان نمیتواند زندگى کند.
3 - مانع سوم گرماى سوزان آفتاب و سرماى کشنده اى است که در قسمتى که آفتاب مستقیما میتابد و قسمتى که نمیتابد وجود دارد .
4 - مانع چهارم اشعه هاى خطرناکى است که در ماوراء جو وجود دارد مانند اشعه کیهانى و اشعه ماوراء بنفش و اشعه ایکس ، این پرتوها هرگاه به مقدار کم به بدن انسان بتابد زیانى بر ارگانیسم بدن او ندارد، ولى در بیرون جو زمین این پرتوها فوق العاده زیاد است و کشنده و مرگبار اما براى ما ساکنان زمین وجود قشر هواى جو مانع از تابش آنها است .
5 - مشکل بیوزنى است ، گر چه انسان تدریجا میتواند به بیوزنى عادت کند ولى براى ما ساکنان روى زمین اگر بیمقدمه به بیرون جو منتقل شویم و حالت بیوزنى دست دهد، تحمل آن بسیار مشکل یا غیر ممکن است .
6 - و سرانجام مشکل زمان ششمین مشکل و از مهمترین موانع است چرا که علوم روز میگوید سرعتى بالاتر از سرعت سیر نور نیست و اگر کسى بخواهد در سراسر آسمانها سیر کند باید سرعتى بیش از سرعت سیر نور داشته باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مسائل علمی |
گوینده : آیت الله مکارم شیرازی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج پیامبر -
عبد بائس
بعضى در مورد معراج و سفر آسمانى پیامبرصلى الله علیه وآله، سؤالها یا شبهههایى را مطرح مىکنند، از قبیل اینکه: در فضاى بیرون جوّ، هوا نیست، گرماى سوزان وسرماى کشنده هست، مشکل بىوزنى وجود دارد، اشعّههاى کیهانى خطرناک است، یک شب براى سیر در آسمانها کوتاه است و اگر کسى بخواهد در فضا سیر کند، باید سرعتى شبیه سرعت نور یا بیشتر داشته باشد، براى فرار از جاذبه باید سرعتى معادل 40000 کیلومتر در ساعت داشت وامثال اینها. پاسخ اجمالى شبهات این است: اصل معراج در قرآن وروایات متواتر آمده و آنچه مهم است، ایمان به اصل آن است و ایمان به جزئیّاتش ضرورى نیست. از طرفى معجزه باید عقلاً محال نباشد وچون معراج از معجزات پیامبراسلامصلى الله علیه وآله است، مشمول قواعد کلّى همهى معجزات مىشود.
بقیّهى مشکلات وشبهات نیز با توجّه به قدرت الهى قابل حلّ است. علاوه برآنکه امروزه که انسان، هواپیما و قمرمصنوعى وسفینههاى فضایى به کرات دیگر مىفرستد، پذیرفتن معراج آسان است.
چنانکه قرآن، جابهجایى تخت بلقیس را از کشورى به کشور دیگر در یک چشم به هم زدن مطرح مىکند این مسأله، مشکل طىّ مسافت را حلّ مىکند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معجزه |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نامهای دیگر سوره اسراء -
سيده منصوره خادم
1- نامهاى این سوره و محل نزول آن
نام مشهور این سوره" بنى اسرائیل" است و نامهاى دیگرى نیز از قبیل" اسراء" و" سبحان" دارد .
روشن است که هر یک از این نامها به تناسب مطالبى است که در این سوره در رابطه با آن وجود دارد، اگر نام" بنى اسرائیل" بر آن گذارده شده به خاطر آنست که بخش قابل ملاحظهاى در آغاز و پایان این سوره پیرامون بنى اسرائیل است.
و اگر به آن" اسراء" گفته مىشود به خاطر نخستین آیه آن که پیرامون اسراء (معراج) پیامبر ص سخن مىگوید، و" سبحان" نیز از نخستین کلمه این سوره گرفته شده است.
ولى در روایاتى که فضیلت این سوره را بیان مىکند تنها به نام بنى اسرائیل برخورد مىکنیم، و به همین جهت غالب مفسران همین نام را براى سوره، برگزیدهاند.
به هر حال مشهور و معروف این است که تمام یکصد آیه این سوره در مکه نازل شده است، و مفاهیم و محتواى آن نیز کاملا متناسب با سورههاى مکى است.
هر چند بعضى از مفسران معتقدند پارهاى از آیات آن در مدینه نازل شده است، ولى گفتار مشهور صحیحتر به نظر مىرسد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره اسراء |
گوینده : سیده منصوره خادم |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معراج پیامبر -
سيده منصوره خادم
[سوره الإسراء (17): آیه 1]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (1)
پاک و منزّه است آن (خدایى) که بندهاش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى که اطرافش را برکت دادهایم شبانه بُرد، تا از نشانههاى خود به او نشان دهیم. همانا او شنوا و بیناست.
نکتهها:
معراج، مقدّسترین سفر در طول تاریخ است، مسافرش پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله، فرودگاهش مسجد الحرام، گذرگاهش مسجد الاقصى، میزبانش خدا، هدف آن دیدن آیات الهى، سوغاتىاش اخبار آسمانها و ملکوت و بالا بردن سطح فهم بشر از این دنیاى مادّى بوده است.
بر اساس روایات، پیامبر یک سال قبل از هجرت، پس از نماز مغرب در مسجد الحرام، از طریق مسجد الاقصى به وسیلهى «بُراق» به آسمانها رفت و چون بازگشت، نماز صبح را در مسجد الحرام خواند.
معراج پیامبر، جسمانى و در بیدارى بوده، نه در خواب و با روح! و اصل آن از ضروریات دین و مورد اتّفاق همهى فرقههاى اسلامى است.
روایات متواتر و برخى دعاها و زیارتنامهها هم به این مسأله اشاره دارد و در برخى احادیث، منکر آن کافر معرّفى شده است.
خداوند، حضرت آدم را از آسمان به زمین آورد، ولى حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله را از زمین به آسمان برد. پیامبر در آن شب، عوالم بالا، ملکوت آسمانها و عجائب آفرینش را دیده و با انبیا ملاقات کردند. و احادیث قدسى در این سفر بر آن حضرت وارد شده است، رهبرى و ولایت على علیه السلام مطرح شد.
در این سفر، حضرت رسول، بهشت و جهنّم را دید، وضعیّت بهشتیان و نعمتهایشان و دوزخیان و عذابهایشان از مشاهدات دیگر پیامبر بود. وقتى پیامبر داستان معراج را بیان فرمود، بعضى مردم کمظرفیّت از دین برگشتند
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره اسراء |
گوینده : سیده منصوره خادم |
1)
: لطفا کمی عقلانی فکر کنید . درست است که پیامبر با خواست خدا به معراج رفته اند ولی این خرافات مسخره ای که وارد دین میکنید اسلام را به خطر می اندازد . وقتیکه این دروغ ها را به معراج پیامبر نسبت می دهید خیلی ها از دین زده می شوند واصل معراج را هم دروغ می پندارند . اگر واقعا خدا وپیامبر را دوست دارید کمی به آنها احترام بگذارید و در دین اغراق نکنید . وجود پیامبر برای همه نعمتیست ولی اغراق بیش از حد درباره ایشان باعث می شود مردم هم از اسلام و هم از پیامبر زده شوند و گناه آن به گردن آنهاست که فکر می کنند با این کار ارادت خود را نسبت به ایشان نشان می دهند در حالی که نمی دانند که با این کار چقدر به بندگان خدا آسیب میرسانند و آنها را از خدا وپیامبر دور می کنند
رمضانی (داور) : سلام خدمت قرآن پژوه ارجمند
نگرانی شما قابل تقدیر است ولی اغراقی در این مطلب دیده نشد جز آنکه همه مطالب دارای سند قطعی و مسلم تمام فرقههاست.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● گفنگوی پـــروردگار با پیغمبر اکرم ﷺ در سدره المنتهی -
داريوش بيضايي
از اسمعیل جعفی روایت کرده گفت در مسحدالحرام نشسته بودم و حضرت باقر ع نیز تشریف داشتند ناگاه سر مبارک را بسوی آسمان فرموده و سپس به کعبه نظر افکندند و سه مرتبه این آیه را قرائت کردند(سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى) "پاک و منزّه است آن (خدایی ) که بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی",
سپس حضرت بسوی من متوجه شده و فرمودند: ای عراقی مردم عراق در معنای این آیه چه میگویند؟
عرض کردم میگویند پیغمبر اکرم ﷺ از اینجا به مسجد اقصی که بیت المقدس است تشریف بردند!, فرمود: چنین نیست که میگویند بلکه از اینجا به آسمان تشریف بردند و بدست مبارک اشاره به آسمان کرده و فرمودند میان این حرم تا بالا حرم است و سپس فرمودند ماجرا بدینقرار بود که: همینکه پیغمبر اکرم ﷺ به سدره المنتهی رسیدند جبرئیل از حضرتش جدا شد و رسول اکرم ﷺ به جبرئیل فرمود: ای جبرئیل چگونه مرا در چنین موضعی تنها میگذاری؟ جوابداد: ای پیغمبر خــــدا پیش بروید به خــــــــداوند قسم بجائی رسیده اید که هیچ آفریده ای پیش از حضرتت بآنجا نرسیده!, پیغمبر اکرم ﷺ فرمود من بمقام قرب چنان نزدیک شدم که نور پـــــروردگار را مشاهده کردم و میان من و خـــــداوند تسبیحه ای حائل بود, جفعی میگوید پرسیدم تسبیحه چیست؟
فرمودند از مصدر ذات اقدس پــــروردگاری سه مرتبه خطاب شد یا محمّد ﷺ گفت: لبیک ای پــــروردگار بعد خطاب رسید که "در ملاء در چه چیز مخاصمه و حکومت میشود؟" حضرت عرض کرد: تو را ستایش میکنم مرا جز آنچه تعلیم فرموده ای دانشی نیست, بناگاه دست پر قدرت را در سینه ام یافتم بطوری که سردی آنرا از پشت کتفم احساس نمودم و از آن پس از من چیزی را از گذشته و آینده سؤال نکردند مگر آنکه آنرا میدانستم, حضرت میفرماید دوباره ندائی شنیدم که فرمود: "ای محمّد ﷺ در چه چیز در ملاء اعلی مخاصمه میشود؟" عرض کرد: پـــــروردگارا در درجات و حسنات و کفارات, پس ندائی رسید که: "ای محمّد همینکه عمرت به آخر رسد و دورۀ حیات دنیوی ات به پایان رسد وصیت تو به چه کیست؟" عرض کرد: پــــــروردگارا من تمام خلقت را آزمودم و در میان آنها کسی را فرمانبردار تر از عـــلی ع ندیدم و آنچه تجسس کردم محبوب تر از عـــلی ع هیچ بشری را نیافتم, خطاب رسید: "آری همینطور است عـــلی نزد من نیز محبوب ترین خلایق است, ای محمّد باو بشارت بده که چراغ هدایت اولیای من است و پرچمدار افراد مؤمن و صالح است و نور است برای کسانی که اطاعت اوامر مرا می نمایند و برای اشخاص با تقوی کلمه باقیه است که ملازم باشند."
سپس پـــــروردگار میفرماید: "ای محمّد ﷺ هر که عـــلی ع را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کسی با علی خصومت ورزد با من دشمنی و پیکار نموده است, من به عـــلی خصایصی داده ام که کسی جز او شایستگی آنرا نداشته است".
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پیغمبر اکرم ﷺ فرمود: من عرض کردم پــــروردگارا عـــلی ع برادر و وزیر و وارث و صاحب من است, خطاب آمد که: اینها اموری است که قضا و قدر بر آنها سبقت گرفته او امتحان شده و جمیع خلایق باو امتحان میشوند و نهایتاً به عــــلی ع چهار چیز عطا کرده ام که کسی پرده از روی آن بر نخواهد داشت."
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : معراج |
گوینده : بیضائی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فضیلت تلاوت سوره اسراء و خلاصه مطالب -
داريوش بيضايي
سوره اسراء که بنی اسرایبل هم نامیده شده در مکه نازل گردیده و شامل یکصد و یازده آیه و هزار و پانصد و سی کلمه و ششهزار و چهار صد و شصت حرف است.
در ثواب قرائت این سوره عیاشی از حضرت صادق(ع) روایت کرده فرمودند: هر کس سوره اسری را در هر شب جمعه تلاوت نماید نمبمیرد مگر حضرت قائم آل محمد(ص) را درک نموده و از اصحاب او باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : خلاصه مطالب سوره اسراء عبارت است از بیان معراج رسول اکرم(ص) و شرح حالات بنی اسراییل از جهت ترقی و تنزل و انحطاط و پند و اندرز به مسلمانان و پیروی نکردن آنها از یهود در ارتکاب معاصی و کردار زشتیکه سبب سخط و غضب الهی میگردد و بیان آنکه هر چه در آسمان ها و زمین است همه به ذکر و تسبیح پروردگار اشتغال دارند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : سوره اسراء |
گوینده : بیضایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.