از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
وَ اذْکُرْ فِي الْکِتابِ إِبْراهيمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا41إِذْ قالَ لِأَبيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْني‏ عَنْکَ شَيْئاً42يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني‏ مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِکَ فَاتَّبِعْني‏ أَهْدِکَ صِراطاً سَوِيًّا43يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا44يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا45قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتي‏ يا إِبْراهيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْني‏ مَلِيًّا46قالَ سَلامٌ عَلَيْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّي إِنَّهُ کانَ بي‏ حَفِيًّا47وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسي‏ أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا48فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا49وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا50
شماره صفحه : 308 حزب : 62 جزء : شانزدهم سوره : مریم
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
41) (واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا): (یاد کن در این کتاب ابراهیم را که او بسیار راستگو و پیامبر بود)، (صدیق ) صیغه مبالغه از صدق است ، یعنی شخص بسیار راستگو که بین قول و عملش تناقضی نباشد، و (نبی ) از ریشه (نبأ) یعنی شخصی که بوسیله وحی از عالم غیب خبر دارد. و ابراهیم به این دوصفت آراسته بود، چون در محیطی که همه مردم بت پرست بودندبه تنهایی ندای توحید سر داد و با عمو و قومش به محاجه و استدلال پرداخت و در برابرنمرود پادشاه ستمگر بابل مقاومت کرد و خدایان دروغین را شکست و بر طریقه توحیدی که می گفت ، استقامت ورزید، تا آنکه او را در آتش افکندند و خدا او رانجات داد و در نهایت از همه آن افراد بت پرست و آنچه می پرستیدند اعلام بیزاری نمود و کناره گیری کرد و خداوند هم او را غرق در رحمت و موهبت خود نمود. [ نظرات / امتیازها ]
42) (اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئا):(آن زمانی که به پدرش گفت : ای پدر چرا آنچه را که نه می شنود و نه می بیند و نه تو رااز چیزی بی نیاز می کند، عبادت می کنی ؟)، چنانچه گفتیم مراد از پدر، آزر عموی ابراهیم و یا جد مادری و یا شوهر مادر اوست ، به هر جهت او به نحو استفهام توبیخی وانکاری ، آزر را از پرستش بتها برحذر می دارد و می گوید: عبادت اینها عملی لغو و بی ثمر است ، چون مفهوم عبادت تمام نمی شود، جز وقتی که معبود قدرت شنیدن دعا ودیدن شخص عابد را داشته باشد و نیز بتواند باعث وصول خیر و دفع شر از او گردد، امااین بتها که نه می بینند و نه می شنوند و نه می توانند نفعی را جلب کرده و یا ضرری را دفع کنند، ابدا لیاقت پرستش ندارند. [ نظرات / امتیازها ]
43) (یا ابت انی قد جاءنی من العلم مالم یأتک فاتبعنی اهدک صراطا سویا):(ای پدرم ، به تحقیق علمی نزد من آمده که برای تو نیامده ، مرا پیروی کن ، تا تو را به راهی راست هدایت کنم ) ابراهیم ع بعد از آنکه بطلان بت پرستی و بی ثمر بودن آن رااثبات نمود، در واقع ثابت کرد که آزر راه غیر هموار را پیموده و طریق او طریقه ضلالت است ، او را متوجه کرد که من علمی به این مسأله دارم که تو نداری و تو باید مراپیروی کنی تا تو را به راه مستقیم ، که راهیست بسیار واضح که هرگز رهرو آن گمراه نمی گردد، هدایت کنم . و هدایت ، ارائه طریق و نشان دادن راه است ، اما امامت یعنی رساندن به مطلوب وابراهیم در آن زمان هنوز امام نبوده ، بلکه در اواخر عمر خداوند او را امام قرار می دهد. [ نظرات / امتیازها ]
44) (یا ابت لا تعبد الشیطان ان الشیطان کان للرحمن عصیا): (ای پدرم بندگی شیطان را مکن که همانا شیطان عاصی درگاه خدای رحمان است )، شیطان از جنیان بودکه بت پرستان به آنها اعتقاد داشتند، ولی مراد از عبادت در اینجا اطاعت است ، پس نهی از عبادت شیطان ، نهی از اطاعت او در هر امریست که او به آن امر می کند و از جمله آنهاعبادت غیر خداست . ابراهیم ع پس از آنکه عبادت بتها را عملی لغو نامید، در اینجا اضافه می کند که این عمل ، انسان را در معرض هلاکت و تحت عبودیت شیطان وارد می سازد، و کسی که بنده شیطان باشد، امکان هدایت و سعادت او منتفی گشته و هلاکتش حتمی می شود، چون شیطان خودش خدا را نافرمانی کرده ، با آنکه خدا منبع همه رحمتها و نعمات است ، لذاچنین کسی که خود منبع همه رحمات را نافرمانی می کند، جز به نافرمانی از خدا ودوری و محرومیت از رحمت او فرمان‌ نمی‌دهد. [ نظرات / امتیازها ]
45) (یا ابت انی اخاف ان یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا):(ای پدرم من بیم دارم که از خدای رحمان عذابی به تو برسد و دوستدار شیطان شوی )،(عذاب ) در اینجا به معنای خذلان یا امساک رحمت و به خود واگذاشتن است ، اینکه دراین آیه و آیه قبل به جای اسم (الله ) از (رحمن ) استفاده فرموده ، به جهت آنست که وصف رحمت در هر دو حکم دخالت تام دارد، در آیه قبل چون خدا منبع و سرچشمه همه رحمتها و نعمتهاست ، لذا شایسته نیست انسان غیر او را اطاعت و عبادت کند و دراین آیه نیز منبع و مصدر بودن خدا برای هر رحمت باعث می شود که انسان از عذاب اوو خودداری از رحمتش بترسد. در اینجا ابراهیم ع در ادامه گفتار خود می افزاید ای پدر چون خداوند بخشنده سرچشمه همه نعمات و رحمات است ، من بیم دارم که او رحمتش را از تو دریغ کند وبواسطه آن عذاب خذلان شامل تو شود و سرپرست و ولیی جز شیطان برایت باقی نماند،زیرا وقتی تو در ولایت خدای رحمان نباشی ، شیطان ولی و عهده دار امور تو خواهدبود. [ نظرات / امتیازها ]
46) (قال اراغب انت عن الهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنک واهجرنی ملیا): (گفت : ای ابراهیم ، آیا تو از خدایان من روی گردانی ؟ اگر دست برنداری تو راسنگسار می کنم و آنگاه باید مدت طولانی از من جدا شوی )، (رغب عن ) یعنی متنفر شداز چیزی ، به خلاف (رغب فی ) که به معنای تمایل به چیزیست و (تنته ) از ریشه انتهاء، به معنای خودداری از امریست بعد از آنکه از آن عمل نهی کرده باشند، و (رجم ) یعنی سنگسار و (هجر) یعنی ترک وجدائی و (ملی ) روزگاری طولانی . در این آیه آزر، ابراهیم را به بدترین نوع کشتن تهدید کرده ، چون سنگسار شامل شکنجه ، طرد، تحقیر و کشتن است و آزر در واقع با این کلام ابراهیم را از خود طردکرده است . [ نظرات / امتیازها ]
47) (قال سلام علیک ساستغفر لک ربی انه کان بی حفیا): (ابراهیم گفت : سلام بر تو باد، برای تو از پروردگارم آمرزش خواهم خواست که همانا او نسبت به من مهربان است )، ابراهیم تهدید آزر را که وی را از سلب امنیت و سنگسار بیم داده بود با درود وسلام پاسخ می گوید: سلامی که حاوی احسان و امنیت است ، همچنانکه خداوندمی فرماید: (و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)(21)، (و زمانیکه نادانها آنها را موردخطاب قرار می دهند، می گویند: سلام بر شما)، همچنین به او وعده استغفار داد و درمقابل اینکه او ابراهیم را به جدایی و هجر طولانی تهدید کرد، ابراهیم گفت : بزودی ازپروردگارم برایت طلب آمرزش می کنم ، و این استغفار به جهت آنست که ابراهیم یقین نداشت که آزر از اولیاء شیطان باشد که قلبهایشان با شرک و عناد حق مهر شده است ،وگرنه هرگز برای او طلب آمرزش نمی نمود، و در آخر فرمود: پروردگارم نسبت به من مهربان است ، یعنی بواسطه همین مهربانی مراعات جانب من را می نماید و خواسته مرااجابت می کند. [ نظرات / امتیازها ]
48) (و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربی عسی الا اکون بدعاءربی شقیا): (و از شما و آنچه غیر از خدا می خوانید کناره گیری می کنم و پروردگارم رامی خوانم ، شاید که در دعای پروردگارم محروم و بی بهره نباشم )، ابراهیم برای آنکه بتواند در خلوت و با حالت خلوص خدا را عبادت کند، گفت : من از شما مشرکان وبتهایتان کناره گیری می کنم تا شاید دعایم بی ثمر نشود و این امر را با حالت رجاء و امیداظهار کرد، چون دعا و توجه در خلوت از اسبابی نیست که اجابت را بر خدا واجب کند،بلکه اگر خدا بواسطه دعا و توجه ، سعادتی مرحمت کند یا نعمتی دهد و خواسته ای رااجابت کند، فقط از باب تفضل است ، علاوه بر این ، ملاک امور، خاتمه آنست و جزخدا کسی علم به غیب و عاقبت امور ندارد، پس انسان مؤمن همیشه باید حالتی بین خوف و رجاء داشته باشد. [ نظرات / امتیازها ]
49) (فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبناله اسحق و یعقوب و کلاجعلنا نبیا): (و زمانیکه از آنها و آنچه به جای خدا می پرستیدند کناره گرفت ، اسحاق ویعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را نبی قرار دادیم )، اینکه به جای اسماعیل ، فرزنددیگر ابراهیم ، از یعقوب نوه آن حضرت یاد فرمود به جهت آنست که به متوالی بودن شجره نبوت در خانواده آن حضرت و فرزندان یعقوب (بنی اسرائیل ) اشاره کند. پس خداوند می فرماید: وقتی ابراهیم از مشرکان و بتهایشان کناره گیری کرد و عبادت را منحصر به خداوند دید و فقط او را عبادت کرد ما هم رحمت خود را شامل او کردیم و به او اسحاق و یعقوب و سایر فرزندان یعقوب را بخشیدیم و همه را پیامبر نمودیم ،یعنی شجره نبوت را در دودمان ابراهیم قرار دادیم ، چون عده کثیری از انبیاء در دودمان یعقوب قرار دارند. [ نظرات / امتیازها ]
50) (و وهبنالهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا): (و از رحمت خودبه ایشان عطا کردیم و ذکر خیر بلند آوازه ای برایشان قرار دادیم )، ممکن است مراد ازرحمت ، امامت باشد همچنانکه فرمود: (و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا)، (فرزندان ابراهیم را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند)، و شاید هم مراد از رحمت ،تأیید بواسطه روح القدس باشد، همچنانکه می فرماید: (و اوحینا الیهم فعل الخیرات )،(به ایشان انجام امور نیک را وحی کردیم )، و مراد از (لسان صدق ) ذکر خیر و ثناء جمیل است و (علی ) یعنی رفیع . می فرماید: ما از رحمت خود، به آنها امامت بخشیدیم یا ایشان را با روح القدس تأییدکردیم و برایشان ذکر خیری رفیع القدر و بلند آوازه قرار دادیم . [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
41) وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)
بعد از ذکر احوال یحیى و زکریا و مریم و عیسى، شرح حال حضرت ابراهیم را بیان مى‌فرماید:
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ‌: و یاد کن اى پیغمبر براى قوم خود در قرآن قصه ابراهیم علیه السلام را که همه اهل ملل و ادیان به فضل او مقرّ و معترفند و مشرکان عرب به فرزندى او مباهات مى‌کنند، پس آنها را از توحید او خبر ده و بگو به ایشان که: إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا: بدرستى که او بود بسیار راست گوینده و تصدیق نماینده و پیغمبر. مراد از صدیق آنکه از فرط صدق او که ملاک امر نبوت است، و کثرت آنچه تصدیق به آن نموده از غیوب الهى و آیات و رسل و کتب سبحانى، و همیشه در اقوال و افعال امور اعتقادیه صادق و مصدق بود. [ نظرات / امتیازها ]
42) إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً (42)
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ‌: یاد بیاور زمانى را که گفت مرعمّ خود را که به منزله پدر او بود به سبب تربیت نمودن او را در طفولیت، او را پدر مى‌گفت. و در استعمال قرآن اطلاق پدر شده به عمّ مانند کریمه‌ «قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ ...» «1» وقتى یعقوب از پسران خود سؤال کرد که را پرستش کنید بعد از من، جواب دادند پرستش کنیم خداى تو و خداى پدران تو ابراهیم و اسمعیل و اسحق. و اسمعیل عموى یعقوب بود نه پدر او، و نیز در کتب اصولیه به برهان قاطع ثابت شده که پدران و اجداد انبیاء، مسلمان بوده؛ و ایضا حدیث مشهور خاصه و عامه که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «همیشه مى‌گردانید خداى تعالى مرا از اصلاب طاهره به ارحام مطهره تا خارج فرمود مرا در زمان شما، تدنس ننمود مرا نجاست کفر جاهلیت»، «2» کافى است در اینکه پدر حضرت ابراهیم علیه السلام موحد بوده نه مشرک.
یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ: اى پدر چرا مى‌پرستى و عبادت مى‌کنى. ما لا یَسْمَعُ‌:
چیزى را که نمى‌شنود دعا و نیاز تو را. وَ لا یُبْصِرُ: و نمى‌بیند خضوع و خشوع تو را که نزد او بجا مى‌آورى و اظهار مى‌کنى. وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً: و دفع نمى‌کند از تو چیزى را از مکاره، یا نفع نمى‌رساند تو را در دفع مضارّ و جلب منافع.
تنبیه: حضرت ابراهیم علیه السلام به این کلمات با برکات، دعوت عمّ خود نمود به هدایت و تبیین ضلالت او، و حجت را بر او لازم ساخت به ابلغ احتجاج با مراعات رفق و حسن ادب؛ زیرا تصریح به گمراهى او ننمود، بلکه از او طلب علتى نمود که داعى او بود به عبادت آن چیزى که عقل مستقیم استخفاف آن کند و امتناع مى‌نماید از توجه به آن در عبادت، چه شایسته پرستش نیست مگر ذاتى که متصف باشد به غناى تام و انعام عام، و آن ذات احدیت رب الارباب است که خالق و رازق و ممیت و محیى و سامع و بصیر و دافع و غنى باشد. ایضا عمّ خود را آگاه سازد به آنکه عاقل را سزاوار آنست که آنچه کند به غرض صحیح باشد، و مسلم است که ممکن است با اتصاف به حیات و سمع و بصر مانند ملائکه و انبیاء، هر آینه عقل قویم استنکاف دارد از عبادت ایشان به‌جهت احتیاج آنان، چه برسد به جمادى که بکلى قوه شنیدن و دیدن از آن مسلوب است [ نظرات / امتیازها ]
43) یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا (43)
چون آذر از علم الهى بهره‌اى نداشت و به نظر سوىّ مستقل نبود، از این جهت بعد از آگاهى او را بر پیروى خود دعوت نموده تا هدایت او کند به طریق قویم و صراط مستقیم، و فرمود:
یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ‌: اى پدر من، بدرستى که بتحقیق آمده است مرا به طریق وحى از دانش. ما لَمْ یَأْتِکَ‌: آنچه به تو نیامده، و آن علم به توحید الهى است و صفات کمال سبحانى و بعث بندگان براى ثواب و عقاب.
فَاتَّبِعْنِی‌: پس پیروى کن مرا. أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا: تا بنمایم تو را راهى راست که سالک خود را زود به مطالب دنیوى و اخروى رساند، و او را از مهالک دارین ناجى و رستگار گرداند.
تنبیه: این کلام حضرت ابراهیم که مشتمل است بر دعوت عمّ خود به طریق هدایت، منطوى باشد بر نهایت ملایمت و ملاطفت و مرافقت آن حضرت؛ زیرا جهل مفرط را اسناد به او و به علم فایق خود را ستایش ننموده، بلکه خود را نسبت به او مانند کسى گردانید که در مسیرى رفیق او باشد و اعرف از او بود به راهى که به منزل و مقصد رساند. و این دستور جامعى است براى داعیان به حق و هدایت و مبلغین احکام شریعت. [ نظرات / امتیازها ]
44) یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا (44)
بعد از آن منع او نماید از کیش باطل او به اینکه عبادت اصنام با آنکه از نفع‌خالى است، مستلزم ضرر است، زیرا در حقیقت عبادت شیطان است که امر کند به قبیح، و فرمود:
یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ‌: اى پدر من، مپرست شیطان را، یعنى فرمان او مبر و نافرمانى خدا به شرک منما. إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا:
بدرستى که شیطان هست مر خداوند رحمان را نافرمان. و از جمله نافرمانى او آنکه آدم را سجده نکرد و اولاد او را بر شرک داشت. و این بدیهى است که پیرو نافرمان البته نافرمان خواهد بود، و هر که عاصى منعم و مولاى حقیقى خود باشد، در مظان آنستکه نعمت از او سلب گردد و به چنگال نکال و عقبه عقوبات گرفتار گردد. از این جهت است که در عقب این قول، او را از سوء عاقبت مى‌ترساند [ نظرات / امتیازها ]
45) یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا (45)
یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ‌: اى پدر من، بدرستى که من مى‌ترسم. أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ‌: اینکه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده به سبب پیروى تو شیطان را.
لطیفه: نسبت عذاب به خداوند رحمان، اشعار است به آنکه چنین ذات بخشنده‌اى که من جمیع الجهات، الطاف و رحمتهاى خود را آنا فآنا به بنده رساند، چقدر ناسپاسى و حق ناشناسى است که عنایت و رحمت سبحانى به سخط و غضب مبدل گردد.
خلاصه چون عذاب الهى به سبب مخالفت به تو رسد. فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا: پس باشى مر شیطان را دوست، یعنى واگذاشته به او و قرین او در کفر و همنشین او در عذاب یا ثابت در موالات با او که اکبر است از عذاب، چنانچه رضوان الهى نسبت به موالیان خود اکبر است از ثواب. نزد بعضى مراد به عذاب‌
خذلان و تخلیه است، یعنى مى‌ترسم که به جهت عناد، مستوجب خذلان خدا شوى و بدان جهت یار و دوست شیطان باشى و به عذاب ابدى گرفتار گردى.
تبصره: حضرت ابراهیم علیه السلام اینجا هر چهار نوع کلام خود را در غایت حسن و انتظام بیان فرموده، زیرا اولا: عم خود را آگاه فرمود بر منع عبادت اصنام و اوثان؛ و بعد او را امر نمود به پیروى خود در نظر و استدلال و ترک تقلید؛ و بعد باز او آگاه نمود بر آنکه عقلا اطاعت شیطان جایز نیست؛ و در مرحله چهارم ختم کلام خود نماید به وعید زاجر از اقدام بر آنچه سزاوار است. [ نظرات / امتیازها ]
46) قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا (46)
خلاصه چون حضرت ابراهیم علیه السلام عمّ خود آذر را به توحید دعوت کرد و دلایل قاهره بر فساد عبادت بتان بیان و بعد وعظ بلیغ فرمود تمام را به کمال رفق و لطف، لکن آذر در جواب، ضد این مسلک را اختیار، و در مقابل حجت او به تقلید آغاز کلام نموده:
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی‌: گفت آیا روى گرداننده‌اى از پرستش خدایان من و ترک کننده‌اى ایشان را. یا إِبْراهِیمُ‌: اى ابراهیم. در مقابل کمال رفق و لطف خلیل علیه السلام، آذر به عنف و سختى و درشتى رفتار، و در مقابل ادب آن حضرت که خطاب پدر به او نمود، بى‌ادبى کرده و به اسم ابراهیم خطاب نمود، و در مقابل وعظ و نصیحت آن حضرت، زجر و تهدید و شتم را پیش آورد و با کمال بیشرمى گفت: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ‌: اگر باز نایستى از مقاله خود که آن مذمت بتان یا از مخالفت و رغبت به آنان است. لَأَرْجُمَنَّکَ‌: هر آینه دشنام دهم تو را یا سنگسارت کنم تا هلاک شوى، یا از من دور شوى و گرد من نگردى. و در مقابل مقام وصل آن حضرت، مرحله فصل و تفرق را گویا شد که چون با من در طریق مخالفت سلوک مى‌کنى، حذر کن از من. وَ اهْجُرْنِی‌
مَلِیًّا: و هجرت نما و دور شو از من زمانى دراز پیش از آنکه تو را بزنم و مجروح کنم و هلاک سازم.
تنبیه: خداوند سبحان بیان این واقعه و محاوره را فرماید براى تسلیه خاطر مبارک حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه علیه و آله، تا شاق نگذرد بر قلب مطهر آن سرور اذیتهاى مشرکین، که همیشه جهال بر همین سیرت مذمومه بوده‌اند و در مقابل لطف و مرحمت و موعظه و هدایت، طریق اعراض و شناعت و زجر و ضلالت را مرعى داشته، ابدا التفات به ناهنجارى خود ننمایند. و البته مبلّغین خلاق عالم و هادیان بنى آدم، بدین گونه تجاسر و تهکم، از شیوه مرضیه و دعوت الهیه دست برندارند و در مقابل ناملایمات استقامت ورزند [ نظرات / امتیازها ]
47) قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا (47)
حضرت ابراهیم علیه السلام چون از ایمان او مأیوس شد و این کلمات تهدید آمیز بشنید، بر طریق تودیع و متارکه و مقابله سیئه به حسنه:
قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ‌: گفت سلام بر تو باد، یعنى تو را وداع مى‌کنم و مى‌روم. بعضى گفته‌اند مقابله نمود تهدید و ملام او را به سلام تا شاید متأثر گردد و به ایمان رغبت کند. یا آنکه رعایت حق تربیت او نموده باشد. در بعض اخبار آمده که چون ابراهیم علیه السلام قصد مهاجرت کرد، آذر او را گفت: از رفتن ملول مباش که تو خداى نیک دارى تو را وانخواهد داشت. ابراهیم باز به ایمان او امیدوار شده بر او سلام کرد و گفت: سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی‌: زود باشد که آمرزش خواهم براى تو از پروردگار خود تا شاید که توفیق دهد تو را در توبه و ایمان، چه حقیقت استغفار براى کفار، استدعاى توفیق است مر چیزى را که موجب مغفرت ایشان باشد از ترک عبادت اصنام و ایمان به ملک علام. نزد جمعى استغفار او براى آذر به جهت وعده او بود به ایمان و چون ظاهر گردید کفراو، تبرى جست، چنانچه فرماید: «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» «1». إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا: بدرستى که خداى من هست به من به غایت مهربان و الطاف او به من بى‌پایان. [ نظرات / امتیازها ]
48) وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى‌ أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)
وَ أَعْتَزِلُکُمْ‌: و کناره مى‌نمایم شما را. مراد آذر و امثال او هستند از بت‌پرستان، یعنى از همه شما دورى مى‌جویم. وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‌: و آنچه مى‌خوانید و مى‌پرستید از غیر خدا یعنى بتان. مراد آنکه کناره کنم از دین یا دیار شما. وَ أَدْعُوا رَبِّی‌: و مى‌پرستم پروردگار خود را به یگانگى. عَسى‌ أَلَّا أَکُونَ‌: امید است آنکه نباشم. بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا: به خواندن و پرستش پروردگار خود ناامید و بى‌بهره. این تعریض است بر ایشان، یعنى شما از خواندن بتان بى‌بهره و ضایع هستید در گفتار و کردار، و من امیدوارم که از حق سبحانه بهره تمام گیرم و در سلک مخصوصان و مقربان او باشم.
نکته: تصدیر کلام به عسى جهت تواضع و هضم نفس، و اشعار بر آنکه مؤمن باید همیشه میان خوف و رجا باشد.
هجرت حضرت ابراهیم: مفسرین نقل نموده‌اند که حضرت ابراهیم از بابل به کوهستان فارس آمد و هفت سال در اطراف آن جبال سیر مى‌فرمود و بعد باز به بابل آمد مشغول دعوت شد. این نوبت بتان را شکست و آتش نمرود بر او سرد شد، چنانچه در سوره انبیا بیاید ان شاء اللّه تعالى. و چون به نجران رسید، به ساره خاتون متزوج شد، پس با ساره و لوط عزیمت شام نمود و حق تعالى از این هجرت خبر مى‌دهد [ نظرات / امتیازها ]
49) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (49)
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ‌: پس آن هنگام که دور شد ابراهیم از بت‌پرستان و متوجه ناحیه شام شد که ارض مقدسه است و بگذاشت ایشان را. وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‌: و آنچه مى‌پرستیدند به غیر از خدا. وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ‌: بخشیدیم مر او را از ساره خاتون فرزندى اسحق نام، و نبیره‌اى از اسحق که یعقوب نام داشت بدل کسانى که از آنها مفارقت نمود از کفار و بت‌پرستان، تا به ایشان انس گیرد. وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا: و همه ایشان را قرار دادیم پیغمبر و برگزیده با تقرب و رفعت. تخصیص اسحق و یعقوب به ذکر، به جهت آنست که ایشان شجره انبیاء بودند [ نظرات / امتیازها ]
50) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (50)
وَ وَهَبْنا لَهُمْ‌: و بخشیدیم مر ایشان را سواى اولاد و نبوت. مِنْ رَحْمَتِنا: از بخشایش خود از نعم دین و دنیا. و نزد بعضى مراد مجموع نبوت و اموال و اولاد است که به ایشان ارزانى داشت. حسن رحمت را تفسیر به نبوت نموده‌ «1» به دلیل قوله‌ «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ» «2». وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا: و قرار دادیم مر ایشان را زبان راست در حالتى که بلند و آشکارا بود آن لسان صدق میان مردمان.تنبیه: در آیه وجوهى است:
1- مراد ثناى نیکو و مرتفع است که جمیع اهل ملل از یهود و نصارى و مسلمانان تماما ایشان را به آن ستایش مى‌کنند و به ایشان مفاخرت نمایند و همه دعوى مى‌کنند که ما بر دین ایشان هستیم. این اشاره است به اجابت دعاى ابراهیم که‌ «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» «1» پس لسان صدق، ثناى جمیل و ذکر خیر، و توصیف به علو، دال است بر آنکه ایشان سزاوار ثنا و تمجید و محامدى هستند که مخفى نشود به مرور ایام، و تباعد اعصار، و تحول دول و تبدل ملل.
2- مراد آنست که بلند گرداندیم ذکر ایشان را در میان امت حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله که همه کس وصف جمیل ایشان را خواهد نمود.
3- مراد آن چیزى است که در تشهد مى‌خوانند یعنى (کما صلّیت و بارکت و ترحّمت على ابراهیم و ال ابراهیم).
4- ما ایشان را توفیق دادیم تا به زبان صدق و علوّ بر خداى تعالى ثنا گویند.
در کافى- از حضرت امیر المؤمنین و حضرت صادق علیهما السلام: لسان الصّدق للمرء یجعله اللّه فى النّاس خیر من المال یأکله و یورثه. یعنى: لسان صدق براى مرد آنست که قرار دهد خداوند ذکر او را در مردم بهتر از مالى که مى‌خورد و او ارث گذارد آن را «2».
تتمه: على بن ابراهیم قمى (رحمه اللّه) از حضرت عسکرى علیه السلام:
«و وهبنا لهم» یعنى لابراهیم و اسحق و یعقوب «من رحمتنا» رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله «و جعلنا لهم لسان صدق علیّا» یعنى امیر المؤمنین علیه السّلام.
فرمود حضرت عسکرى علیه السلام: و بخشیدیم مر ابراهیم و اسحق و یعقوب را از رحمت خود که رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله است، و قرار دادیم براى ایشان‌
لسان صدق على، یعنى امیر المؤمنین علیه السلام‌ «1». [ نظرات / امتیازها ]
 » اطیب البیان
41) وَ اذکُر فِی‌ الکِتاب‌ِ إِبراهِیم‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)
‌پس‌ ‌از‌ فراغ‌ ‌از‌ قضایای‌ زکریا و یحیی‌ و مریم‌ و عیسی‌ خداوند قضایای‌ ابراهیم‌ ‌را‌ بیان‌ میفرماید:
و یاد کن‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید ابراهیم‌ ‌را‌ محققا ‌بود‌ ابراهیم‌ صدیق‌ و نبی‌ ذکر احوال‌ سابقین‌ ‌از‌ انبیاء و مؤمنین‌ و صلحاء و متقین‌ و ‌از‌ کفار و مشرکین‌ و فجار و فاسقین‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید ‌برای‌ تنبیه‌ و تذکر ‌اینکه‌ امت‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند ‌با‌ ‌آنها‌ چه‌ معامله‌ فرموده‌ چه‌ الطاف‌ و عنایاتی‌ ‌با‌ دسته‌ اوّل‌ و چه‌ عقوباتی‌ ‌با‌ دسته‌ دوّم‌.
وَ اذکُر فِی‌ الکِتاب‌ِ إِبراهِیم‌َ ‌در‌ موضوع‌ ابراهیم‌ ‌بین‌ شیعه‌ و سنی‌ و مشرکین‌ ‌از‌ جهاتی‌ اختلاف‌ شدیدی‌ ‌است‌.
اولا ‌در‌ نسب‌ ابراهیم‌ اهل‌ تسنن‌ ‌او‌ ‌را‌ فرزند آزر ‌که‌ مشرک‌ و بت‌ پرست‌ ‌بود‌ میدانند بواسطه‌ ظواهر آیات‌ ‌که‌ اطلاق‌ اب‌ ‌بر‌ ‌او‌ کرده‌ مخصوصا ‌در‌ ‌اینکه‌ آیات‌ ‌بعد‌ ‌که‌ چهار مرتبه‌ خطاب‌ ‌ یا ‌ ابت‌ کرده‌ و ‌در‌ جای‌ دیگر میفرماید:
إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ آزَرَ و لکن‌ شیعه‌ مأخوذ ‌از‌ اخبار آل‌ اطهار معتقد هستند ‌که‌ پدر ابراهیم‌ تاریخ‌ بوده‌ مؤمن‌ صالح‌ و آزر عموی‌ ‌او‌ بوده‌ و شوهر مادر ‌او‌ و ‌در‌ دامن‌ ‌او‌ بزرگ‌ ‌شده‌ و باین‌ مناسبت‌ اطلاق‌ اب‌ ‌بر‌ ‌او‌ می‌کرد و دلیل‌ شیعه‌ قطع‌ نظر ‌از‌ اخبار دو آیه شریفه‌ ‌در‌ قرآنست‌ یک‌ ‌آیه‌ ‌در‌ سوره توبه‌ و یک‌ ‌در‌ سوره ابراهیم‌ ‌علیه‌ السّلام‌ اما ‌در‌ توبه‌ وَ ما کان‌َ استِغفارُ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ إِلّا عَن‌ مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه‌ُ فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ آیه 114.
و البته‌ ‌اینکه‌ ‌در‌ زمان‌ جوانی‌ ابراهیم‌ ‌بود‌ ‌که‌ تبرّی‌ جست‌ و عزلت‌ اختیار کرد و ‌از‌ ‌آنها‌ جدا شد.
و اما ‌در‌ سوره ابراهیم‌ ‌در‌ زمان‌ پیری‌ ابراهیم‌ ‌که‌ ‌خدا‌ اسمعیل‌ و اسحق‌ ‌را‌ ‌با‌ عنایت‌ کرده‌ ‌بود‌ میگوید:
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی‌ وَهَب‌َ لِی‌ عَلَی‌ الکِبَرِ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ ‌الی‌ ‌قوله‌ رَبَّنَا اغفِر لِی‌ وَ لِوالِدَی‌َّ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الحِساب‌ُ ‌آیه‌ 41.
‌پس‌ معلوم‌ می‌شود ‌که‌ والد ابراهیم‌ ‌غیر‌ آذر ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ تبرّی‌ جسته‌ (و ثانیا) ‌در‌ عقیده‌ ابراهیم‌ یهود گفتند ‌هم‌ عقیده‌ ‌ما ‌است‌ نصاری‌ گفتند ‌در‌ مذهب‌ ‌ما ‌است‌ مسلمین‌ گفتند مذهب‌ اسلام‌ ‌است‌ ‌خدا‌ میفرماید:
ما کان‌َ إِبراهِیم‌ُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا وَ لکِن‌ کان‌َ حَنِیفاً مُسلِماً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ آل‌ عمران‌ آیه 60 و ‌در‌ جای‌ دیگر خطاب‌ بپیغمبر میفرماید ثُم‌َّ أَوحَینا إِلَیک‌َ أَن‌ِ اتَّبِع‌ مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ نحل‌ ‌آیه‌ 124.
و نیز میفرماید: یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لِم‌َ تُحَاجُّون‌َ فِی‌ إِبراهِیم‌َ وَ ما أُنزِلَت‌ِ التَّوراةُوَ الإِنجِیل‌ُ إِلّا مِن‌ بَعدِه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ آل‌ عمران‌ ‌آیه‌ 65.
(و ثالثا) ‌در‌ ذبیح‌ ابراهیم‌ یهود گفتند اسحق‌ بوده‌ و عقیده‌ مسلمین‌ اسمعیل‌ بوده‌ إِنَّه‌ُ کان‌َ صِدِّیقاً نَبِیًّا ‌از‌ ‌برای‌ صدق‌ اطلاقاتیست‌ صدق‌ ‌در‌ کلام‌ صدق‌ ‌در‌ کتابت‌ صدق‌ ‌در‌ وعد صدق‌ ‌در‌ ایمان‌ ‌که‌ نفاق‌ نباشد صدق‌ ‌در‌ اخلاق‌ صدق‌ ‌در‌ افعال‌ و صدّیق‌ صیغه مبالغه‌ ‌است‌ و ابراهیم‌ بتمام‌ اطلاقات‌ صدق‌ صدّیق‌ بوده‌ و ‌اینکه‌ دلیل‌ ‌بر‌ مقام‌ عصمت‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ آیه شریفه‌ وَ کُونُوا مَع‌َ الصّادِقِین‌َ.
مفصلا بیان‌ کردیم‌ و اما نبوت‌ حضرت‌ ابراهیم‌ مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ و اولوا العزمی‌ ‌را‌ داشت‌، بلکه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ حضرت‌ رسالت‌ افضل‌ ‌از‌ جمیع‌ انبیاء ‌بود‌. [ نظرات / امتیازها ]
42) إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ یا أَبَت‌ِ لِم‌َ تَعبُدُ ما لا یَسمَع‌ُ وَ لا یُبصِرُ وَ لا یُغنِی‌ عَنک‌َ شَیئاً (42)
زمانی‌ ‌که‌ ‌گفت‌ ‌از‌ ‌برای‌ پدرش‌ ای‌ پدر ‌برای‌ چه‌ عبادت‌ می‌کنی‌ چیزی‌ ‌را‌ ‌که‌ نمی‌شنود و نمی‌بیند و بی‌نیاز نمی‌کند ترا چیزی‌ ‌را‌ إِذ قال‌َ لِأَبِیه‌ِ آزر ‌که‌ گفتم‌ عم‌ّ ابراهیم‌ و شوهر مادر ابراهیم‌ ‌بود‌ و باو اطلاق‌ اب‌ میکرد چون‌ ‌در‌ دامن‌ ‌او‌ بزرگ‌ ‌شده‌ ‌بود‌ یا أَبَت‌ِ لِم‌َ تَعبُدُ چون‌ بت‌ پرست‌ ‌بود‌ و ‌در‌ ‌آن‌ زمان‌ بت‌ پرستی‌ بسیار رواج‌ داشت‌ و بت‌های‌ بزرگ‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ بتکده گذارده‌ بودند و ‌هر‌ کدام‌ بت‌ کوچکی‌ میتراشیدند و ‌در‌ نزد ‌خود‌ نگاه‌ داشته‌ بودند و پرستش‌ می‌کردند.
ما لا یَسمَع‌ُ وَ لا یُبصِرُ نه‌ گوش‌ دارند ‌که‌ دعاهای‌ ‌شما‌ ‌را‌ بشنوند و نه‌ چشم‌ دارند ‌که‌ عبادات‌ ‌شما‌ ‌را‌ مشاهده‌ کنند یک‌ چوب‌ خشک‌ ‌ یا ‌ یک‌ فلز آب‌ کرده‌ بیش‌ نیستند.
وَ لا یُغنِی‌ عَنک‌َ شَیئاً نه‌ قدرت‌ دارند ‌بر‌ اینکه‌ نعمتی‌ بشما دهند و نه‌ دفع‌ بلائی‌ ‌از‌ ‌شما‌ کنند و نه‌ حاجت‌ ‌شما‌ ‌را‌ برآورند بلکه‌ بت‌ پرستی‌ ‌از‌ گاو و گوساله‌ و درخت‌ و ماه‌ و ستاره‌ و خورشید و ملائکه‌ و انبیاء و اولیاء پست‌تر هست‌ زیرا یک‌ جمادی‌ مصنوع‌ بشری‌ بیش‌ نیست‌ [ نظرات / امتیازها ]
43) یا أَبَت‌ِ إِنِّی‌ قَد جاءَنِی‌ مِن‌َ العِلم‌ِ ما لَم‌ یَأتِک‌َ فَاتَّبِعنِی‌ أَهدِک‌َ صِراطاً سَوِیًّا (43)
ای‌ پدر ‌من‌ بتحقیق‌ آمده‌ ‌است‌ مرا ‌از‌ علم‌ آنچه‌ نیامده‌ ترا ‌پس‌ متابعت‌ کن‌ مرا هدایت‌ می‌کنم‌ ترا راه‌ مستوی‌ ‌که‌ هیچگونه‌ انحراف‌ و اعوجاجی‌ ‌در‌ ‌او‌ نباشد ‌ یا ‌ ابت‌ بجای‌ ‌ یا ‌ ابی‌ ‌است‌ ‌تا‌ بجای‌ ‌ یا ‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌برای‌ تاکید قَد جاءَنِی‌ مِن‌َ العِلم‌ِ انسان‌ نسبت‌ بهر شیئی‌ تارة یقین‌ بوجود ‌او‌ دارد، و تارة یقین‌ بعدم‌ ‌او‌، و تارة احتمال‌ وجود و عدم‌ ‌را‌ ‌هر‌ دو ‌را‌ میدهد و یقین‌ ‌هم‌ ‌اگر‌ مطابق‌ ‌با‌ واقع‌ ‌باشد‌ ‌او‌ ‌را‌ علم‌ مینامند و ‌اگر‌ ‌بر‌ خلاف‌ واقع‌ ‌باشد‌ جهل‌ مرکب‌ میگویند و احتمال‌ ‌هم‌ سه‌ قسم‌ ‌است‌ ‌اگر‌ احتمال‌ وجود بیشتر ‌است‌ ظن‌ میگویند و ‌اگر‌ احتمال‌ عدم‌ زیادتر ‌است‌ و ‌هم‌ می‌ شمارند و ‌اگر‌ ‌هر‌ دو مساویست‌ شک‌ مینامند و ‌اگر‌ ‌از‌ جهات‌ باطنیه‌ مثل‌ الهام‌ و وحی‌ بدست‌ بیاید علم‌ موهوبی‌ میگویند و علوم‌ انبیاء ‌از‌ ‌اینکه‌ قسمت‌ ‌است‌ و چون‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ جهت‌ ‌است‌ احتمال‌ خطاء و اشتباه‌ ‌در‌ ‌او‌ نمی‌رود ولی‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ادلّه‌ استفاده‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ ممکن‌ ‌است‌ ‌در‌ یکی‌ ‌از‌ مقدماتش‌ خطا رفته‌ ‌باشد‌ و علم‌ ابراهیم‌ ‌از‌ قسمت‌ اوّل‌ ‌است‌ هیچگونه‌ خطایی‌ ‌در‌ ‌او‌ نیست‌.
ما لَم‌ یَأتِک‌َ معلوم‌ ‌است‌ آزر ‌که‌ بت‌ ‌را‌ می‌پرستید اولا یقین‌ ندارد ‌که‌ میفرماید:
ما لَهُم‌ بِذلِک‌َ مِن‌ عِلم‌ٍ إِن‌ هُم‌ إِلّا یَظُنُّون‌َ.
و ثانیا ‌بر‌ فرض‌ یقین‌ داشته‌ ‌باشد‌ جهل‌ مرکب‌ ‌است‌ نه‌ علم‌ فاتبعنی‌ اطاعت‌ انبیاء و اوصیاء معصومین‌ بحکم‌ عقل‌ و شرع‌ واجب‌ ‌است‌ چون‌ احتمال‌ خطاء ‌در‌ ‌او‌ نمیرود اهدک‌ هدایت‌ راه‌نمایی‌ ‌است‌ صراطا سویّا راه‌ راست‌ ‌که‌ ‌از‌ ابتداء خط ‌تا‌ انتهاء ‌او‌ جزئی‌ انحراف‌ ندارد ‌از‌ قدم‌ اول‌ انسان‌ ‌را‌ بمقصد میرساند، ‌که‌ صراط مستقیم‌ ‌است‌ و بعلاوه‌ ‌از‌ رساندن‌ بمقصد اقصر طرق‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
44) یا أَبَت‌ِ لا تَعبُدِ الشَّیطان‌َ إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلرَّحمن‌ِ عَصِیًّا (44)
ای‌ پدرک‌ ‌من‌ عبادت‌ شیطان‌ نکن‌ محققا شیطان‌ هست‌ ‌از‌ ‌برای‌ خداوند رحمن‌معصیت‌ کار، ‌هر‌ امر باطلی‌ عبادت‌ شیطان‌ ‌است‌ چه‌ ‌در‌ امور اعتقادیه‌ ‌باشد‌ ‌ یا ‌ ‌در‌ صفات‌ اخلاقیّه‌ ‌ یا ‌ ‌در‌ اعمال‌ جوارحیّه‌، زیرا شیطان‌ قسم‌ یاد کرده‌ ‌که‌ ‌گفت‌: فَبِعِزَّتِک‌َ لَأُغوِیَنَّهُم‌ أَجمَعِین‌َ إِلّا عِبادَک‌َ مِنهُم‌ُ المُخلَصِین‌َ و خداوند ‌هم‌ میفرماید:
وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَیهِم‌ إِبلِیس‌ُ و تسلط شیطان‌ ‌بر‌ اولاد آدم‌ بسیار روشن‌ ‌است‌ جایی‌ ‌که‌ مثل‌ حضرت‌ آدم‌ و حوّا ‌را‌ ‌از‌ بهشت‌ خارج‌ کند ‌با‌ اینکه‌ دارای‌ مقام‌ عصمت‌ ‌بود‌ و خلیفة اللّه‌ بوده‌ ‌با‌ اولاد ‌او‌ چه‌ می‌کند و عده‌ و عدّه‌ ‌او‌ ‌هم‌ بسیار ‌است‌ ‌حتی‌ باندازه‌ای‌ ‌که‌ ‌در‌ دوره رجعت‌ ‌با‌ امیر المؤمنین‌ جنگ‌ میکند و لشکر ‌او‌ بیشتر هستند ‌تا‌ پیغمبر اکرم‌ میآید و ‌او‌ ‌را‌ بقتل‌ میرساند، لذا فرمود: یا أَبَت‌ِ لا تَعبُدِ الشَّیطان‌َ و چه‌ عبادت‌ شیطان‌ بزرگتر ‌از‌ شرک‌ و بت‌ پرستی‌ ‌تا‌ چه‌ رسد باعمال‌ سیئه‌ و افعال‌ قبیحه‌ و صفات‌ رذیله‌.
إِن‌َّ الشَّیطان‌َ کان‌َ لِلرَّحمن‌ِ عَصِیًّا گفتند رحمن‌ ‌از‌ صفات‌ خاصه‌ خداوند ‌است‌ اطلاق‌ ‌بر‌ ‌غیر‌ ‌او‌ صحیح‌ نیست‌، مثل‌ اسم‌ اللّه‌ ولی‌ صفات‌ دیگر مانعی‌ ندارد، مثل‌ رحیم‌ کریم‌ و ‌غیر‌ اینها و عداوت‌ شیطان‌ ‌با‌ خداوند ‌از‌ امور بسیار واضح‌ ‌است‌، و ‌هم‌ چنین‌ عداوت‌ ‌او‌ ‌با‌ بنی‌ آدم‌.
إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لَکُم‌ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوه‌ُ عَدُوًّا فاطر ‌آیه‌ 6‌-‌ و بدتر ‌از‌ شیطان‌ شیاطین‌ انسی‌ و هوای‌ نفس‌. [ نظرات / امتیازها ]
45) یا أَبَت‌ِ إِنِّی‌ أَخاف‌ُ أَن‌ یَمَسَّک‌َ عَذاب‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ فَتَکُون‌َ لِلشَّیطان‌ِ وَلِیًّا (45)
ای‌ پدرک‌ ‌من‌ محققا ‌من‌ میترسم‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ بتو متوجه‌ شود عذابی‌ ‌از‌ خداوند رحمن‌ ‌پس‌ تو میباشی‌ ‌از‌ ‌برای‌ شیطان‌ ولی‌ و تالی‌ تلو و قرین‌ ‌او‌، معاصی‌ الهی‌ علاوه‌ ‌از‌ استحقاق‌ عذاب‌ اخروی‌ بسا بعذاب‌های‌ دنیوی‌ ‌هم‌ گرفتار می‌کند، چنانچه‌ ‌بر‌ قوم‌ نوح‌ و لوط و موسی‌ و شعیب‌ و ‌غیر‌ اینها نازل‌ ‌شده‌ و گفتیم‌ عقوبات‌ دنیوی‌ معاصی‌ بسیار ‌است‌ ضعف‌ ایمان‌ سواد قلب‌ قساوت‌ ‌بعد‌ ‌از‌ رحمت‌ حق‌ سلب‌ نعمت‌ نزول‌ بلا و غضب‌ الهی‌ قرب‌ بشیطان‌ ‌بعد‌ ‌عن‌ اللّه‌ رنجش‌ قلوب‌ نبی‌ و ائمه اطهار عقوبات‌ ده‌گانه‌
جلد 12 - صفحه 448
لذا میفرماید:
یا أَبَت‌ِ إِنِّی‌ أَخاف‌ُ أَن‌ یَمَسَّک‌َ عَذاب‌ٌ مِن‌َ الرَّحمن‌ِ چنانچه‌ ‌بر‌ کفار و مشرکین‌ و اهل‌ معاصی‌ نازل‌ ‌شده‌. فَتَکُون‌َ لِلشَّیطان‌ِ وَلِیًّا داخل‌ میشوی‌ ‌در‌ حزب‌ شیطان‌ لعین‌ چنانچه‌ میفرماید:
استَحوَذَ عَلَیهِم‌ُ الشَّیطان‌ُ فَأَنساهُم‌ ذِکرَ اللّه‌ِ أُولئِک‌َ حِزب‌ُ الشَّیطان‌ِ أَلا إِن‌َّ حِزب‌َ الشَّیطان‌ِ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ مجادله‌ ‌آیه‌ 20.
و ولّی‌ شیطان‌ دوست‌ و ناصر و قرین‌ و حزب‌ شیطان‌ میشود. [ نظرات / امتیازها ]
46) قال‌َ أَ راغِب‌ٌ أَنت‌َ عَن‌ آلِهَتِی‌ یا إِبراهِیم‌ُ لَئِن‌ لَم‌ تَنتَه‌ِ لَأَرجُمَنَّک‌َ وَ اهجُرنِی‌ مَلِیًّا (46)
‌گفت‌: آزر آیا اعراض‌ می‌کنی‌ تو ‌از‌ خدایان‌ ‌من‌ ای‌ ابراهیم‌ ‌اگر‌ منتهی‌ نشوی‌ ‌هر‌ آینه‌ تو ‌را‌ سنگسار می‌کنم‌ و دور شو و هجر کن‌ ‌از‌ ‌من‌.
قال‌َ أَ راغِب‌ٌ أَنت‌َ عَن‌ آلِهَتِی‌ رغبت‌ ‌اگر‌ متعدی‌ بالی‌ شد مفادش‌ میل‌ و اقبال‌ باو ‌است‌، و ‌اگر‌ متعدی‌ ‌به‌ ‌عن‌ شد بمعنی‌ اعراض‌ و دوری‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌است‌ و آلهه‌ جمع‌ اله‌ ‌است‌ و معلوم‌ می‌شود ‌که‌ آزر بتهای‌ زیادی‌ داشته‌ و می‌پرستید. «‌ یا ‌ ابراهیم‌» و حضرت‌ ابراهیم‌ باتمام‌ ‌آنها‌ طرف‌ بوده‌ ‌یعنی‌ ‌هر‌ چه‌ ‌غیر‌ خدای‌ متعال‌ ‌است‌ عبادتش‌ شرک‌ و کفر و عبادت‌ شیطان‌ و باطل‌ و عاطل‌ ‌است‌.
لَئِن‌ لَم‌ تَنتَه‌ِ لَأَرجُمَنَّک‌َ رجم‌ سنگسار ‌است‌، و یکی‌ ‌از‌ احکام‌ اسلام‌ رجم‌ ‌است‌ ‌در‌ زنا محسنه‌ زن‌ شوهر دار زنا دهد، ‌ یا ‌ مرد زن‌ دار زنا کند. وَ اهجُرنِی‌ مَلِیًّا و دور شو ‌از‌ ‌من‌ و ‌از‌ شهر ‌من‌ بیرون‌ رو ‌تا‌ سالم‌ بمانی‌ و ‌من‌ تو ‌را‌ نه‌ بینم‌، ‌اگر‌ نزد ‌من‌ باشی‌ رجم‌ می‌کنم‌ تو ‌را‌، و ‌اگر‌ ‌از‌ نزد ‌من‌ بروی‌ سالم‌ می‌مانی‌، و کلمه‌ ملیّا گویا اشاره‌ ‌باشد‌ بمدت‌ طولانی‌ ‌که‌ دیگر هرگز تو ‌را‌ نبینم‌. [ نظرات / امتیازها ]
47) قال‌َ سَلام‌ٌ عَلَیک‌َ سَأَستَغفِرُ لَک‌َ رَبِّی‌ إِنَّه‌ُ کان‌َ بِی‌ حَفِیًّا (47)
ابراهیم‌ فرمود: سلام‌ ‌بر‌ تو زود ‌باشد‌ ‌من‌ طلب‌ مغفرت‌ می‌کنم‌ ‌برای‌ تو ‌از‌ پروردگار ‌خود‌ محققا ‌او‌ می‌باشد بمن‌ رءوف‌ و مهربان‌، انبیاء ‌تا‌ مادامی‌ ‌که‌ احتمال‌ تأثیر میدهند ‌با‌ رأفت‌ و مهربانی‌ و ملایمت‌ ‌با‌ کفار و مشرکین‌ رفتار می‌کنند ‌که‌ موجب‌ رغبت‌ ‌آنها‌ شود و تمایل‌ بایمان‌ پیدا کنند، لکن‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آنکه‌ ‌از‌ قابلیت‌ هدایت‌ افتادند ‌در‌ مقام‌ دفع‌ ‌آنها‌ و بی‌زاری‌ ‌از‌ ‌آنها‌ برمی‌آیند. چنانچه‌ ‌در‌ همین‌ مورد میفرماید:
وَ ما کان‌َ استِغفارُ إِبراهِیم‌َ لِأَبِیه‌ِ إِلّا عَن‌ مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه‌ُ فَلَمّا تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ أَنَّه‌ُ عَدُوٌّ لِلّه‌ِ تَبَرَّأَ مِنه‌ُ توبه‌ آیه 115.
قال‌َ سَلام‌ٌ عَلَیک‌َ ‌از‌ ‌برای‌ سلام‌ دو معنی‌ کرده‌اند، یکی‌ آنکه‌ سلام‌ اسم‌ خداوند ‌است‌ ‌یعنی‌ ‌خدا‌ نگهبان‌ تو ‌باشد‌ ‌که‌ ‌از‌ شرک‌ خارج‌ شوی‌ و بتوحید ‌که‌ سلامتی‌ دنیا و آخرت‌ ‌است‌ برساند، دیگر طلب‌ سلامتی‌ ‌از‌ جمیع‌ بلیات‌ و عقوبات‌ دنیوی‌ و اخروی‌ ‌که‌ آنهم‌ شرطش‌ ایمان‌ ‌است‌.
سَأَستَغفِرُ لَک‌َ رَبِّی‌ ‌که‌ ‌اگر‌ موفق‌ بتوحید و ایمان‌ شدی‌ ‌از‌ خداوند طلب‌ می‌کنم‌ ‌که‌ ‌از‌ گناهان‌ قبل‌ بگذرد و بیامرزد تو ‌را‌.
إِنَّه‌ُ کان‌َ بِی‌ حَفِیًّا ‌از‌ ‌برای‌ حفی‌ دو معنی‌ کردند، یکی‌ بمعنی‌ بارّ ‌که‌ نسبت‌ بمن‌ برّ احسان‌ و مهربانی‌ دارد ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ جا مراد همین‌ معنی‌ ‌است‌، دیگر بمعنی‌ استقصاء ‌در‌ سؤال‌ ‌که‌ ‌در‌ کلام‌ امیر ‌در‌ خطاب‌ ‌به‌ پیغمبر ‌بر‌ سر قبر فاطمه‌ می‌گوید:
فاحفها السؤال‌. [ نظرات / امتیازها ]
48) وَ أَعتَزِلُکُم‌ وَ ما تَدعُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ أَدعُوا رَبِّی‌ عَسی‌ أَلاّ أَکُون‌َ بِدُعاءِ رَبِّی‌ شَقِیًّا (48)
و ‌من‌ ‌از‌ ‌شما‌ مشرکین‌ اعتزال‌ می‌جویم‌ و ‌از‌ آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ می‌خوانید ‌از‌ ‌غیر‌ ‌از‌ خداوند متعال‌ و می‌خوانم‌ پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ امید ‌است‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ نباشم‌ بدعاء پروردگار ‌خود‌ شقّی‌ و بد عاقبت‌.
و اعتزلکم‌ اعتزال‌ ‌از‌ مشرکین‌ دور شدن‌ ‌از‌ ‌آنها‌ و بیرون‌ رفتن‌ ‌از‌ میانه‌ ‌آنها‌ و خارج‌ شدن‌ ‌از‌ شهر ‌آنها‌ ‌که‌ قصد بیت‌ المقدس‌ کرده‌ ‌بود‌ ‌که‌ مسافرت‌ کند بآن‌ طرف‌.
وَ ما تَدعُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ اعتزال‌ ‌از‌ آلهه ‌آنها‌ ‌از‌ اصنام‌ ترک‌ عبادت‌ ‌آنها‌ و توجّه‌ بآنها ‌است‌.
وَ أَدعُوا رَبِّی‌ عبادت‌ پروردگار و توجه‌ باو و اطاعت‌ و امتثال‌ باوامر ‌او‌ و منتهی‌ شدن‌ ‌از‌ منهیّات‌ ‌او‌ و رفتن‌ بدرب‌ خانه‌ ‌او‌ و طلب‌ حوائج‌ ‌از‌ ‌او‌ و نجات‌ ‌از‌ مهالک‌.
عَسی‌ أَلّا أَکُون‌َ بِدُعاءِ رَبِّی‌ شَقِیًّا تعبیر بعسی‌ بمعنی‌ امیدواری‌ و رجاء ‌است‌ چون‌ باید مؤمن‌ ‌بین‌ خوف‌ و رجاء ‌باشد‌ نه‌ مطمئن‌ بقبول‌ و نه‌ مأیوس‌ ‌از‌ قبول‌ ‌که‌ گفتند دو معصیت‌ ‌از‌ معاصی‌ کبیره‌ امن‌ ‌من‌ مکر اللّه‌ و یأس‌ ‌من‌ روح‌ اللّه‌ ‌است‌، چه‌ بسا اشخاصی‌ ‌که‌ ‌در‌ عبادت‌ ‌در‌ اوّل‌ امر ‌به‌ مقام‌ بسیار بلندی‌ نائل‌ شدند و لکن‌ ‌در‌ عاقبت‌ بی‌ایمان‌ و بدبخت‌ گشتند، مثل‌ شیطان‌ و بلعم‌ باعوری‌، و چه‌ بسیار ‌در‌ شرک‌ و کفر و فسق‌ و فجور مدتی‌ ‌از‌ عمر ‌خود‌ ‌را‌ طی‌ّ کردند لکن‌ عاقبت‌ موفق‌ بایمان‌ و توبه‌ و ‌با‌ سعادت‌ ‌از‌ دنیا رفتند، و اخبار خوف‌ و رجاء دو قسمت‌ ‌است‌، یک‌ قسمت‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ تساوی‌ و یک‌ قسمت‌ دلالت‌ دارد ‌که‌ رجاء بیشتر ‌باشد‌ ‌از‌ خوف‌ و جمع‌ ‌بین‌ ‌اینکه‌ دو ‌در‌ نظر بخود تساوی‌ و نظر بخدا ترجیح‌ رجاء. [ نظرات / امتیازها ]
49) فَلَمَّا اعتَزَلَهُم‌ وَ ما یَعبُدُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ کُلاًّ جَعَلنا نَبِیًّا (49)
‌پس‌ چون‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اعتزال‌ نمود و ‌از‌ اصنام‌ ‌آنها‌ ‌ما باو عنایت‌ فرمودیم‌ اسحق‌ و یعقوب‌ ‌را‌ و تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ قرار دادیم‌ نبی‌.
فَلَمَّا اعتَزَلَهُم‌ ‌از‌ ‌بین‌ ‌آنها‌ بیرون‌ رفت‌ بطرف‌ بیت‌ المقدس‌. وَ ما یَعبُدُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ ‌که‌ ‌از‌ بتهای‌ ‌آنها‌ و آلهه ‌آنها‌ و توجه‌ بذات‌ اقدس‌ ربوبی‌ خداوند‌برای‌ آنکه‌ وحشت‌ تنهایی‌ باو اثر نگذارد.
وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ ‌که‌ ملائکه‌ نازل‌ شدند ‌بر‌ ابراهیم‌ و بشارت‌ دادند بعیالش‌ چنانچه‌ میفرماید:
وَ امرَأَتُه‌ُ قائِمَةٌ فَضَحِکَت‌ فَبَشَّرناها بِإِسحاق‌َ وَ مِن‌ وَراءِ إِسحاق‌َ یَعقُوب‌َ هود آیه 71 «یعقوب‌» ‌که‌ فرزند اسحق‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ زمان‌ ابراهیم‌ بدنیا آمد ‌که‌ فرزند ابراهیم‌ ‌بود‌.
وَ کُلًّا جَعَلنا نَبِیًّا ‌یعنی‌ ‌کل‌ واحد منهما ‌که‌ اسحق‌ و یعقوب‌ ‌باشد‌، و ممکن‌ ‌است‌ معنی‌ ‌کل‌ واحد منهم‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ابراهیم‌ و اسحق‌ و یعقوب‌ ‌باشد‌.
«تنبیه‌» اختلاف‌ شد ‌بین‌ یهود و ‌بین‌ مسلمین‌ ‌که‌ خداوند ابتداء اسحق‌ ‌را‌ بابراهیم‌ داد ‌ یا ‌ اسمعیل‌ ‌را‌ و مسلمین‌ معتقد باین‌ هستند ‌که‌ ابتداء اسماعیل‌ ‌را‌ ‌از‌ هاجر باو عنایت‌ فرمود عیال‌ ابراهیم‌ ساره‌ حسد برد ‌که‌ ‌خود‌ عقیم‌ ‌بود‌، ‌گفت‌: ‌اینکه‌ بچه‌ ‌را‌ ‌با‌ مادرش‌ ببر جایی‌ ‌که‌ ‌من‌ مشاهده‌ نکنم‌ مأمور شد آورد ‌آنها‌ ‌را‌ بمکّه‌ معظمه‌ ‌که‌ شرحش‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید دارد.
رَبَّنا إِنِّی‌ أَسکَنت‌ُ مِن‌ ذُرِّیَّتِی‌ بِوادٍ غَیرِ ذِی‌ زَرع‌ٍ عِندَ بَیتِک‌َ المُحَرَّم‌ِ ابراهیم‌ آیه 40 و اوست‌ ذبیح‌ اللّه‌ و اهل‌ کتاب‌ اسحق‌ ‌را‌ معتقدند. [ نظرات / امتیازها ]
50)
وَ وَهَبنا لَهُم‌ مِن‌ رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم‌ لِسان‌َ صِدق‌ٍ عَلِیًّا (50)
و عنایت‌ کردیم‌ ‌از‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ ‌از‌ رحمت‌ خودمان‌ و قرار دادیم‌ ‌از‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ زبان‌ صدق‌ بسیار بلند و عالی‌ و مرتفع‌. وَ وَهَبنا لَهُم‌ ابراهیم‌ و اسحق‌ و یعقوب‌ ‌را‌ مِن‌ رَحمَتِنا ‌غیر‌ ‌از‌ کثرة اولاد و اعطاء نبوت‌ و رسالت‌ رحمت‌های‌ دنیوی‌ و اخروی‌ ‌از‌ نعم‌ الهیّه‌ ‌که‌ احصاء نه‌ میتوان‌ کرد.
وَ جَعَلنا لَهُم‌ لِسان‌َ صِدق‌ٍ عَلِیًّا تمام‌ ملل‌ تمجید و اظهار خلوص‌ و ارادت‌ نسبت‌ بآنها دارند، قریش‌ افتخار میکردند ‌که‌ ‌ما ‌از‌ اولاد اسمعیل‌ فرزند ابراهیم‌ هستیم‌، یهود افتخار می‌کنند ‌که‌ ‌ما ‌از‌ بنی‌ اسرائیل‌ ‌که‌ اسحق‌ ‌باشد‌ هستیم‌، ‌حتی‌امروز اسم‌ دولت‌ ‌خود‌ ‌را‌ اسرائیل‌ گذاردند مشرکین‌ دین‌ ‌خود‌ ‌را‌ نسبت‌ بابراهیم‌ میدهند، یهود ابراهیم‌ ‌را‌ ‌هم‌ دین‌ ‌خود‌ میدانند نصاری‌ ‌هم‌ کیش‌ ‌خود‌ می‌پندارند ‌که‌ ‌در‌ قرآن‌ مجید میفرماید:
ما کان‌َ إِبراهِیم‌ُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصرانِیًّا وَ لکِن‌ کان‌َ حَنِیفاً مُسلِماً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ.
آل‌ عمران‌ ‌آیه‌ 60 ‌که‌ معلوم‌ می‌شود مشرکین‌ و یهود و نصاری‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خود‌ می‌دانند و عقیده‌ مسلمین‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ اسلام‌ طبق‌ ملة ابراهیم‌ ‌است‌ چنان‌ چه‌ میفرماید:
ثُم‌َّ أَوحَینا إِلَیک‌َ أَن‌ِ اتَّبِع‌ مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً نحل‌ ‌آیه‌ 124 و نیز میفرماید:
إِن‌َّ أَولَی‌ النّاس‌ِ بِإِبراهِیم‌َ لَلَّذِین‌َ اتَّبَعُوه‌ُ وَ هذَا النَّبِی‌ُّ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا آل‌ عمران‌ ‌آیه‌ 61 و دین‌ مقدّس‌ ابراهیم‌ ‌در‌ بنی‌ اسماعیل‌ باقی‌ ‌بود‌ ‌تا‌ زمان‌ پیغمبر اکرم‌ ‌که‌ آخرین‌ وصی‌ّ ابراهیم‌ حضرت‌ ابی‌ طالب‌ ‌بود‌، و ‌در‌ بنی‌ اسرائیل‌ ‌تا‌ زمان‌ موسی‌ و دین‌ موسی‌ ‌تا‌ زمان‌ عیسی‌ و دین‌ عیسی‌ ‌تا‌ زمان‌ پیغمبر اسلام‌. [ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه
41) (آیه 41)- منطق گیرا و کوبنده ابراهیم (ع): در اینجا از قسمتی از زندگانی قهرمان توحید، ابراهیم خلیل پرده بر می‌دارد و تأکید می‌کند که دعوت این پیامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهی- از نقطه توحید آغاز شده است.
آیه می‌گوید: «در این کتاب [قرآن] از ابراهیم یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ).
«چرا که او مردی بسیار راستگو و تصدیق کننده (تعلیمات و فرمانهای الهی) و نیز پیامبر خدا بود» (إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا).
در واقع بارزترین صفتی که در پیامبران و حاملان وحی الهی لازم است همین معنی می‌باشد که آنها فرمان پروردگار را بی‌کم و کاست به بندگان خدا برسانند. [ نظرات / امتیازها ]
42) (آیه 42)- سپس به شرح گفتگوی او با پدرش «آزر» می‌پردازد- پدر در اینجا اشاره به عمو است- و چنین می‌گوید: «در آن هنگام که به پدرش گفت: ای پدر چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و نمی‌تواند هیچ مشکلی را از تو حل کند» (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً)
.این بیان کوتاه و کوبنده یکی از بهترین دلایل نفی شرک و بت پرستی است چرا که یکی از انگیزه‌های انسان در مورد شناخت پروردگار انگیزه سود و زیان است که علمای عقاید از آن تعبیر به مسأله «دفع ضرر محتمل» کرده‌اند.
او می‌گوید: چرا تو به سراغ معبودی می‌روی که نه تنها مشکلی از کار تو نمی‌گشاید بلکه اصلا قدرت شنوایی و بینائی ندارد. [ نظرات / امتیازها ]
43) (آیه 43)- پس از آن، ابراهیم با منطق روشنی، او را دعوت می‌کند که در این امر از وی تبعیت کند می‌گوید: «ای پدر! علم و دانشی نصیب من شده که نصیب تو نشده، بنا بر این، از من پیروی کن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدایت کنم» (یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا).
ج3، ص92
من از طریق وحی الهی آگاهی فراوانی پیدا کرده‌ام و با اطمینان می‌توانم بگویم که راه خطا نخواهم پیمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمی‌کنم. [ نظرات / امتیازها ]
44) (آیه 44)- سپس این جنبه اثباتی را با جنبه نفی و آثاری که بر مخالفت این دعوت مترتب می‌شود توأم کرده، می‌گوید: «پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بوده است» (یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا).
منظور از عبادت در اینجا به معنی اطاعت و پیروی فرمان است که این خود یک نوع از عبادت محسوب می‌شود [ نظرات / امتیازها ]
45) (آیه 45)- بار دیگر او را متوجه عواقب شوم شرک و بت پرستی کرده، می‌گوید: «ای پدر! من از این می‌ترسم که (با این شرک و بت پرستی که داری) عذابی از ناحیه خداوند رحمان به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی» (یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا).
تعبیر ابراهیم در برابر عمویش «آزر» در اینجا بسیار جالب است از یک سو مرتبا او را با خطاب «یا أَبَتِ» (پدرم) که نشانه ادب و احترام است مخاطب می‌سازد و از سوی دیگر جمله «أَنْ یَمَسَّکَ» نشان می‌دهد که ابراهیم از رسیدن کوچکترین ناراحتی به آزر ناراحت و نگران است. [ نظرات / امتیازها ]
46) (آیه 46)- نتیجه دوری از شرک و مشرکان: سخنان منطقی ابراهیم در طریق هدایت پدرش گذشت، اکنون نوبت باز گو کردن پاسخهای آزر است تا از مقایسه این دو با یکدیگر، حقیقت و واقعیت آشکار و روشن شود.
قرآن می‌گوید: نه تنها دلسوزیهای ابراهیم و بیان پر بارش به قلب آزر ننشست بلکه او از شنیدن این سخنان، سخت برآشفت و «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی گردانی»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ).
«اگر از این کار خودداری نکنی بطور قطع تو را سنگسار خواهم کرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ).
«و اکنون از من دور شو» تا دیگر تو را نبینم (وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا). [ نظرات / امتیازها ]
47) (آیه 47)- ولی با این همه، ابراهیم همانند همه پیامبران و رهبران آسمانی، تسلّط بر اعصاب خویش را همچنان حفظ کرد، و در برابر این تندی و خشونت شدید، با نهایت بزرگواری «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ).
این «سلام» ممکن است تودیع و خداحافظی باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهیم، «آزر» را ترک گفت و ممکن است سلامی باشد که به عنوان ترک دعوی گفته می‌شود.
سپس اضافه کرد: «من به زودی برای تو از پروردگارم تقاضای آمرزش می‌کنم چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا).
در واقع ابراهیم در مقابل خشونت و تهدید آزر، مقابله به ضد نمود. [ نظرات / امتیازها ]
48) (آیه 48)- سپس چنین گفت: «من از شما (از تو و این قوم بت پرست) کناره گیری می‌کنم، و همچنین از آنچه غیر از خدا می‌خوانید» یعنی از بتها (وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و تنها پروردگارم را می‌خوانم، و امید است که دعای من در پیشگاه پروردگارم بی‌پاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا).
این آیه از یک سو، ادب ابراهیم را در مقابل آزر نشان می‌دهد، و از سوی دیگر قاطعیت او را در عقیده‌اش مشخص می‌کند. [ نظرات / امتیازها ]
49) (آیه 49)- ابراهیم به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمامتر باقی ماند، همواره منادی توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قیام کردند، اما او سر انجام تنها نماند، پیروان فراوانی در تمام قرون و اعصار پیدا کرد بطوری که همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار می‌کنند.
قرآن در این زمینه می‌گوید: «هنگامی که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه می‌پرستیدند کناره گیری کرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگی قرار دادیم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا).
این موهبت بزرگ، نتیجه آن استقامتی بود که ابراهیم (ع) در راه مبارزه با بتها و کناره گیری از آن آیین باطل از خود نشان داد [ نظرات / امتیازها ]
50) (آیه 50)- علاوه بر این، «ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصی که ویژه خالصین و مخلصین و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.
و سر انجام «برای این پدر و فرزندانش، نام نیک و زبان خیر و مقام بر جسته (در میان همه امتها) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا).
این در حقیقت پاسخی است به تقاضای ابراهیم که در سوره شعراء آیه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ «خدایا! برای من نام نیک در امتهای آینده قرار ده». [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر احسن الحدیث
41) وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ إِبْرٰاهِیمَ إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا منظور از «الکتاب» قرآن است، ابراهیم صدیق بود که توحید را در محیط شرک آغاز کرد، با جدّ امّى و قوم خود محاجه نمود، با پادشاه بابل مقاومت نشان داد، بتها را شکست، در گفته خود استقامت ورزید تا به آتش انداخته شد و در آخر، از دیار شرک مهاجرت فرمود و ثابت کرد که «صدیق» است و نیز او «نبى» بود و حامل نبأ و خبر آسمان و خدا بود (از المیزان) [ نظرات / امتیازها ]
42) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ یَسْمَعُ وَ لاٰ یُبْصِرُ وَ لاٰ یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً در قاموس قرآن ذیل «آزر» به طور تفصیل نوشته ایم که پدر ابراهیم نامش «تارخ» بود، طبرسى از زجاج نقل مى کند، بین علماء نسب شکى نیست که نام پدر ابراهیم «تارخ» (با خاء نقطه دار) بود، از امام علیه السّلام نقل شده: آزر جدّ امّى ابراهیم (سورۀ انعام 71) یا عمویش و یا ناپدرى اش بود انسانها اگر به چیزى عادت کردند و آن چیز مرسوم شد، دیگر چندان از علل آن سؤال نمى کنند، این است که ابراهیم به آزر مى گوید: این بتها که چیزى را نمى بینند و نمى شنوند و دردى را از تو دوا نمى کنند چرا پرستش مى کنى ؟! مى خواهد او را بیدار کند آیه روشن مى کند که خداى مورد پرستش باید بینا و شنوا و روا کنندۀ حاجات باشد [ نظرات / امتیازها ]
43) یٰا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جٰاءَنِی مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا ادامه محاجۀ با «آزر» است، در این آیه استدلال مى کند که خدا مرا از چیزهاى بسیار آگاه کرده، از من اطاعت کن تا تو را به راه راست هدایت کنم، نکره آمدن صراط شاید براى آنست که: تو ناچار باید راهى را انتخاب کنى پس بهتر است که راه راست را قبول کنى [ نظرات / امتیازها ]
44) یٰا أَبَتِ لاٰ تَعْبُدِ اَلشَّیْطٰانَ إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا آیه تخطئه راه پدرش است که شیطان با عصیان و تمرد از خدا، گمراه گشته است، پس اطاعت او که فرمان پرستش بتها است، گمراهى است، آمدن رحمن به جاى «اللّٰه» شاید براى آن باشد: معصیت خدایى که رحمت او همه جا را احاطه کرده است، کار قبیحى است [ نظرات / امتیازها ]
45) یٰا أَبَتِ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذٰابٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا منظور از عذاب ظاهرا سلب توفیق به طور کلى است، یعنى مى ترسم در اثر ادامه شرک خدا قابلیت هدایت را از تو سلب کند و رحمت از تو منقطع شود در نتیجه دوست خالص شیطان باشى و او هم مولاى تو باشد [ نظرات / امتیازها ]
46) قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یٰا إِبْرٰاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا موعظه ها در قلب مشرک پیر موثر واقع نشد، او به شکل استفهام بیان کرد که تو از خدایان من رو گردانى، اگر از این حرفها دست برندارى به یقین زیر سنگها هلاکت مى کنم، از من دور شو، زمانهاى زیادى دور شو که تو را نه بینم، گویى نظرش آن بود که در اثر طول زمان اصلا تو را نه بینم [ نظرات / امتیازها ]
47) قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا غرض از استغفار آنست که از خدا بخواهد که او را هدایت کند و بیامرزد، این مطلب را در سورۀ توبه ذیل آیه سیزده و چهارده مشروحا گفته ایم و نیز در قاموس قرآن ذیل کلمه «آزر» مشروحتر بیان کرده ایم در اینجا به او سلام گفته که دأب بزرگواران همین است: وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً فرقان 63، وعدۀ استغفار از آن بود که ابراهیم به هدایت او طمع داشت، جمله إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا نشان مى دهد که انتظار آن را داشت خدا دعایش مستجاب کند [ نظرات / امتیازها ]
48) وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسىٰ أَلاّٰ أَکُونَ بِدُعٰاءِ رَبِّی شَقِیًّا وعدۀ هجرت و دورى از آنها و خدایان آنهاست در جاى دیگرى آمده: وَ قٰالَ إِنِّی مُهٰاجِرٌ إِلىٰ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ عنکبوت 26 معلوم نیست که این سخن در جواب وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا باشد، یعنى از شما کنار مى کشم و خداى خود را پرستش مى کنم که امیدوارم شقى نباشم به علت آنکه خدایم را عبادت مى کنم گویى آمدن «عسى» براى آنست که مؤمن باید خوفى از عاقبت خویش داشته باشد که نگفته است: حتما شقى نخواهم بود: فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْخٰاسِرُونَ اعراف 99 [ نظرات / امتیازها ]
49) فَلَمَّا اِعْتَزَلَهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا نَبِیًّا این آیه راجع به موقعى است که آن حضرت از بابل مهاجرت فرموده و در فلسطین ساکن گردید، بشارت اسحاق توسط ملائکه در فلسطین به آن حضرت رسید، یعقوب فرزند اسحق است و همه از جانب خدا به نبوت مبعوث گردیدند گویى تولد اسحاق و یعقوب از جمله پاداشهاى آن حضرت بوده است اینکه فقط اسحاق ذکر شده شاید اشاره به سلسله نبوت در بنى اسرائیل است، لذا یعقوب نیز ذکر شده است و گر نه در جاى دیگر آمده: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى اَلْکِبَرِ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ ابراهیم 39 [ نظرات / امتیازها ]
50) وَ وَهَبْنٰا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنٰا وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا معلوم است که این رحمت غیر از نبوت است، مى شود گفت: مراد از رحمت همان لسان صدق است على هذا ذیل آیه بیان صدر آنست لِسٰانَ صِدْقٍ را ثناء جمیل و نام نیک گفته اند، این همانست که ابراهیم علیه السّلام از خدا مى خواهد: وَ اِجْعَلْ لِی لِسٰانَ صِدْقٍ فِی اَلْآخِرِینَ شعراء 84 و دربارۀ نوح، ابراهیم، موسى، هارون و الیاس در سورۀ صافات آمده است: وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ ، ظاهرا مراد از آن تنها نام نیک نیست، بلکه پیشوا بودن و سرمشق بودن است، به طورى که در به توحید کشیدن مردم مؤثر و پیوسته در جهان باقى باشد المیزان «رحمتنا» را امامت یا تأیید به روح القدس دانسته است به دلیل وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ نٰافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْرٰاتِ انبیاء 73 که منظور از «رحمتنا» ائمّه بودن یا فعل خیرات است آن گاه فرموده: یا منظور مطلق ولایت الهیه است، در آخر لِسٰانَ صِدْقٍ را ثناء جمیل دانسته است رحمت و برکات و عنایات خداى سبحان بر ابراهیم و خاندان پاک او باد که در محیط شرک دعوت توحید را آغاز کرد و چنان استقامت ورزید تا به آتش سوزان انداخته شد، در گذشته در بسیارى از سوره ها حالات این منادى بزرگ توحید آمده است و در آینده نیز خواهد آمد [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
41) وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ إِبْرٰاهِیمَ إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا چون در سوره انبیاء و جاهاى دیگر داستان حضرت ابراهیم علیه السّلام بیان شده اگرچه در تکرار مطالب در هر جایى خصوصیات زائدى است لکن چون اصول مطالب ذکر شده این است که براى وضوح به ترجمه اجمالى از آنچه بعضى از مفسرین در اینجا شرح داده اند قناعت مى نمائیم وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ یعنى قرآن(و صدّیق)از بناهاى صیغه مبالغه است یعنى کثیر الصدق حضرت ابراهیم(ع)بسیار انبیاء و کتب الهى را تصدیق مى نمود و خودش نیز پیمبر بود،و(اذ قال)بدل از ابراهیم است،و(ما بینهما) اعتراض یا متعلق بکان مقدّر است یعنى(کان جامعا)ابراهیم علیه السّلام جامع خصوصیات پیمبران و صدّیقین بود [ نظرات / امتیازها ]
42) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ یَسْمَعُ وَ لاٰ یُبْصِرُ وَ لاٰ یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً وقتى که ابراهیم(ع)به نیکوتر تربیتى به پدرش خطاب مى کند و اولا از او در عبادت نمودن چیزى که نه مى شنود و نه مى بیند دلیل مى جوید و به او تذکر مى دهد که مستحق عبادت نیست مگر منعمى که همه نعمتها از او است و او خداى خالق رازق است که اصل نعمتها از خوان انعام او بروز نموده [ نظرات / امتیازها ]
43) یٰا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جٰاءَنِی مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا به پدر خطاب مى نماید که تابع من شو من بچیزى از علم بخدا و شناسایى او اطلاع یافته ام که تو عالم به آن نشده اى [ نظرات / امتیازها ]
44) پس از آن از عبادت شیطان و از آنچه او را بسوى آن مى خواند نهى مى نماید و به وى تذکّر مى دهد که شیطان پروردگار رحمان را عصیان نمود و استکبار کرد(و بآدم سجده ننمود)این بود که به لعنت ابدى گرفتار گردی [ نظرات / امتیازها ]
45) یٰا أَبَتِ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذٰابٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا پس از آن پدرش را از سوء عاقبت مى ترساند از آنچه در او است از مخالفت و اینکه بلفظ (یا ابت)نصیحت را صادر مى گرداند این است(که بداند) ازروى لطف و مصلحت اندیشى او را اندرز مى دهد(شاید از او بپذیرد)و(تا)در(ابت) عوض از یاء اضافه است،یعنى اى پدر من،و بعضى یا ابت بفتح تاء قرائت نموده اند و(ما)در مٰا لاٰ یَسْمَعُ و مٰا لَمْ یَأْتِکَ جایز است که موصوله یا موصوفه باشد و(مفعول)در لاٰ یَسْمَعُ وَ لاٰ یُبْصِرُ غیر منوى است و مقصود اینست که در آنها نه شنوایى است و نه بینایى و(شیئا)در محل مصدر است یعنى این بتها محتاج به همه چیزند و بى نیاز نمى باشند،یا(مفعول به)است یعنى آنها تو را بى نیاز نمى گردانند [ نظرات / امتیازها ]
46) قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یٰا إِبْرٰاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا پدرش گفت اى ابراهیم آیا تو از خدایان من یعنى بتها اعراض کرده اى و از آنان بیزارى نموده اى اگر از این گفتارت دست برندارى هرآینه تو را سنگسار مى کنم یا بزبان تو را مذمّت مى کنم یا در مقام قتل تو برمى آیم و تو را مى کشم (وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا) یعنى دور شو از من زمانى طولانى یا سالم از عقوبت من [ نظرات / امتیازها ]
47) قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا سلام براى متارکه و دورى کردن ابراهیم(ع)است از قومش مثل قوله تعالى وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً و جایز است که مقصود از سلام دعاء بر او باشد بدلیل اینکه ابراهیم علیه السّلام وعده استغفار به پدرش داد،و(حفىّ ) مبالغه در نیکى و الطاف است چنان که گفته مى شود(حفى به) و چون در محل خود باجماع امامیه مبرهن گردیده که بایستى آباء انبیاء تا آدم همه موحّد باشند و پیمبر از نسل طاهر بوجود آید،این است که گفته اند آذر که ابراهیم(ع)به وى خطاب(یا ابت)مى کند پدر او نبوده بلکه جدّ امّى او بوده و نام پدرش تارخ است،و از حضرت رسول صلى اللّٰه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده همیشه خداوند مرا از اصلاب طاهرین منتقل گردانید برحم طاهرات تا اینکه مرا در عالم شما خارج گردانید و کافر موصوف به طهارت نیست لقوله تعالى إِنَّمَا اَلْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ (مجمع البیان) [ نظرات / امتیازها ]
48) وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسىٰ أَلاّٰ أَکُونَ بِدُعٰاءِ رَبِّی شَقِیًّا پس ازآنکه اصرار و الحاح ابراهیم(ع)در گوش مشرکین تأثیر ننمود و آنچه اصرار مى نمود که از شرک به وحدت آیند و خداى یگانه را پرستش نمایند او را بزبان میراندند و تهدید برجم مى کردند تا اینکه گفت من از شما مشرکین دورى مى جویم (وَ مٰا تَدْعُونَ ) (ما)موصوله یا موصوفه است و بواو عطف داده شده به(اعتزلکم)ابراهیم(ع)وقتى از هدایت شدن آذر و قومش مأیوس گردید گفت من از شما و آنچه را که پرستش مى نمائید کناره جویى مى نمایم و پروردگار خود را مى خوانم امیدوارم که از دعاء و خواندن پروردگارم بى بهره نباشم شاید ابراهیم علیه السّلام خواست به آنان گوشزد نماید که شما هر قدر بتهایتان را بخوانید چون مى دانید که آنها نه مى بینند و نه مى شنوند که شما را اجابت نمایند،لکن من مى دانم که خداى من شنوا و بینا است این است که امیدوارم مرا بلطف و کرمش بپذیرد و دعائم را اجابت نماید و لفظ (عسى)مشعر بر این است که بایستى انسان همیشه بین خوف و رجاء باشد تاریخ نویسان گفته اند ابراهیم(ع)از بابل به کوهستان فارس آمد و هفت سال در اطراف کوه هاى آنجا سیر مى کرد و به مذمّت بتها آغاز مى نمود و در آن مدّت بود که بتها را شکست و آتش نمرودى بر وى سرد گردید و بیان آن مفصّلا در سوره انبیاء شده و چون بحران رسید با ساره ازدواج نمود و با ساره و لوط بشام سفر نمودند [ نظرات / امتیازها ]
49) فَلَمَّا اِعْتَزَلَهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا نَبِیًّا وقتى ابراهیم(ع)از مردم آن دیار و آنچه را که بغیر خدا پرستش مى نمودند اعراض نمود و بطرف شام رفت خداوند اسحاق و یعقوب را به او بخشش نمود و هر دو را نبى قرار داد و خلعت نبوت و ولایت به قامت رساى آن دو پوشانید و اینکه در اینجا موهبت را در بخشش اسحاق و یعقوب اختصاص داده شاید براى این باشد که اکثر انبیاء و بنى اسرائیل از نسل آنها بودند [ نظرات / امتیازها ]
50) وَ وَهَبْنٰا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنٰا وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا و این آیه مشعر بر اینست که رحمتى که خداى تعالى به این پیمبران عطاء نموده شاید یکى رحمت نبوّت و کثرت مال و اولاد باشد و دیگر ثناء جمیل و مقام بلند آنها که در عالم منتشر بود و تا قیامت بین تمام ملل و ادیان دائر است که همه آنها را بصدق و درستى و بمقام بلند توصیف مى نمایند [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر کاشف
42) یٰا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ یَسْمَعُ وَ لاٰ یُبْصِرُ وَ لاٰ یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً پدر او بت ها را مى پرستید ابراهیم با منطق خرد و فطرت برایش دلیل آورد و گفت: آیا سنگ هایى ناشنوا را که نه سود مى رسانند و نه زیان، مى پرستى و سجده مى کنى ؟ پس، خرد و فهمت کجاست ؟ [ نظرات / امتیازها ]
43) یٰا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جٰاءَنِی مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا تمام افرادى که پرستش بت ها را نمى پذیرند، از کسانى که آنها را مى پرستند، خردمندتر و داناترند، چه رسد به پیامبران که دانش را از خدا مى گیرند؟ اگر نادانى موجب عذر نادانان در برخى از امور شود، بت ها خود، براى کسى که آنها را مى پرستد، عذر و بهانه اى باقى نمى گذارند [ نظرات / امتیازها ]
44) یٰا أَبَتِ لاٰ تَعْبُدِ اَلشَّیْطٰانَ إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا مراد از عبادت شیطان، فرمانبردارى از اوست؛ زیرا کسى که از چیزى فرمان ببرد، او را عبادت کرده است بنابراین، هرکس خدا را نافرمانى کند، شیطان را عبادت کرده است [ نظرات / امتیازها ]
45) یٰا أَبَتِ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذٰابٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا «ولیّا»، یعنى موالیا به معناى دوست دارند نیز جایز است «ولیّا» برطبق ظاهرش باشد و معنایش چنین باشد: شیطان دوستدارندۀ کسانى است که بت ها را مى پرستند البتّه، از باب مبالغه چنان که مى گویى: مردم از شیطان به خدا پناه مى برند و شیطان از فلانى درهرصورت، هدف از این جمله، بیم دادن و هشدار در مورد فرمانبردارى و پیروى از شیطان است [ نظرات / امتیازها ]
46) قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یٰا إِبْرٰاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا زمانى که در نجف اشرف درس مى خواندم، در یکى از روزها، ما شاگردان پیرامون استاد حلقه وار نشسته بودیم و او یکى از مسائل مهمّ اصول فقه را براى ما شرح مى داد او پس ازآن که یقین و اطمینان پیدا کرد که همگى مسئله را فهمیده اند، به درس پایان داد؛ لکن چیزى نگذشت که با اعتراض یکى از شاگردان روبه رو شد و اعتراض او، سخت از موضوع درس دور بود ازاین رو، استاد از وى روى گردانید و به سایر شاگردان نگریست و گفت: در گذشته طلبه اى بود که روزه و احکام آن را درس مى گرفت و درس او بیش از یک ماه ادامه پیدا کرد پس از پایان درس، استاد گمان کرد که شاگردش مسئلۀ روزه را با تمام ابعادش فراگرفته است؛ لکن شاگرد از استاد پرسید: شما دربارۀ روزه خیلى سخن گفتید و آن را شرح کردید، لکن ما نفهمیدیم که آیا روزه در شب است یا در روز؟ این جریان عینا براى ابراهیم علیه السّلام و پدرش اتفاق افتاد؛ زیرا پس ازآن که ابراهیم علیه السّلام دلایل گوناگونى براى او ارائه کرد و با گفتن واژۀ «اى پدر» و چهار بار تکرار آن، خواست احساسات و عواطف او را تحریک کند، او در پاسخ ابراهیم علیه السّلام گفت: آیا تو از خدایان من روى برمى تابى ؟ و آیا در حقیقت مى خواهى آنها را به همراه من نپرستى ؟ اگر چنین تصمیمى دارى، جز کشتن و سنگسار شدن و یا گریختن و ناپدید شدن از جلو چشمانم، کیفر دیگرى ندارى [ نظرات / امتیازها ]
47) قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا خداوند ابراهیم را عادت داده بود که او را (پدرش را) اجابت نکند نظیر این سخن در آیۀ 114 سورۀ توبه، جلد چهارم بیان شد [ نظرات / امتیازها ]
48) وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسىٰ أَلاّٰ أَکُونَ بِدُعٰاءِ رَبِّی شَقِیًّا ابراهیم علیه السّلام به خاطر خداوند از قوم و خاندانش نفرت داشت و نیز براى خدا آنان را رها کرد بدین سبب، خدا هم بهتر از آنان را به او داد؛ زیرا اسحاق و سپس یعقوب بن اسحاق را به او بخشید و مقام پیامبرى به این دو عنایت کرد و این، مراد سخن خداوند است که مى گوید [ نظرات / امتیازها ]
49) فَلَمَّا اِعْتَزَلَهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا نَبِیًّا آرى، هیچ کس چیزى از امور دنیاى خود را به خاطر اصلاح دینش رها نکرد، مگر این که خداوند به جاى آن چیزى بهتر از آن را به او عطا کرد [ نظرات / امتیازها ]
50) وَ وَهَبْنٰا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنٰا خداوند نوع آنچه را که بخشیده، یاد نکرده است؛ زیرا واژۀ «رحمتنا» بدان اشاره دارد و بهترین بخشش و نعمت، خشنودى خداوند است وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا مراد از لسان صدق، ستایش از ابراهیم، اسحاق، اسماعیل و یعقوب علیهم السّلام است که مردم، نسل اندر نسل آن را تکرار مى کنند این آیات بر این موضوع تأکید مى کند که هرکس براى خدا اخلاص ورزد، خداوند هم با او اخلاص دارد و در هرجا باشد همراهش خواهد بود، چنان که با ابراهیم علیه السّلام چنین کرد موسى و اسماعیل و ادریس علیهم السّلام [ نظرات / امتیازها ]