از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  شرح اجمالی آیه
این آیه به فرازى دیگر شروع شده است و آن ذکر پاره ‏اى از داستان ‌هاى حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) است که نسبت به آیات مربوط به قبله و تغییر آن از بیت المقدس به طرف کعبه به منزله مقدمه و زمینه ‌چینى است، همچنین نسبت به آیات راجع به حج و بیانى که در خلال آن درباره حقیقت دین حنیف اسلامى و مراتب آن به میان آمده است، مرتبه اول بیان اصول معارف اسلامى و مرتبه دوم اخلاق و مرتبه سوم احکام فرعیه که همه این ها به طور اجمال در آن آیات آمده است.و آیات نامبرده این معنا را نیز در برگرفته که خداى تعالى ابراهیم ع را بچند خصیصه اختصاص داده، یکى بامامت و یکى به بناى کعبه و دیگر بعثتش براى دعوت بدین توحید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 403 قالب : تفسیری موضوع اصلی : آیات خاص گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امامت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در اواخر عمر
این آیه شریفه اشاره دارد به اینکه خداى تعالى مقام امامت را به حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) داد و این واقعه در اواخر عمر ایشان اتفاق افتاده است. در دوران پیریش و بعد از تولد حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) و حضرت اسحاق (علیه‌السلام) و بعد از آنکه حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) و مادرش را از سرزمین فلسطین به سرزمین مکه منتقل کرد. {إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 403 تا 405 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «ابتلا»
کلمه «ابتلاء» و بلا یک معنى دارد. اگر بخواهى بگویى: «من فلان را با فلان عمل و یا پیش آوردن فلان حادثه امتحان کردم» هم می توانى بگویى: «ابتلیته بکذا» و هم مى ‏توانى بگویى: «بلوته بکذا».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 406 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای امتحان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) با کلمات
اگر در آیه مورد بحث امتحان حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به وسیله کلمات دانسته است، به فرضى که منظور از کلمات الفاظ بوده باشد، باز به آن جهت است که الفاظ وظائف عملى براى آن جناب معین می کرد و از عهد و پیمان ها و دستور العمل ‏ها حکایت مى ‏کرد. همچنانکه در آیه «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) منظور از گفتن، معاشرت کردن است. می خواهد بفرماید با مردم به نیکى معاشرت کنید. {إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 406 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مراد از «کلمة اللَّه» در قرآن‏
کلمات جمع است و کلمه هر چند در قرآن کریم بر موجودات و اعیان خارجى اطلاق شده است نه بر الفاظ و اقوال، مانند «بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ»(آل عمران/45) ولیکن همین نیز به عنایت قول و لفظ است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 406 تا 408 قالب : تفسیری موضوع اصلی : کلمه گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مراد از «کلمات» در «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّه‏ بِکَلِمات‏»‏
مراد از (کلمات) در آیه مورد بحث، قضایایى است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) با آن ها آزمایش شد و عهدهایى است الهى که وفاى به آن ها را از او خواسته بودند، مانند قضیه کواکب و بت ها و آتش و هجرت و قربانى کردن فرزند و غیره.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 408 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مراد از تمام کردن کلمات‏ در «بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن‏»
اگر ضمیر در (اتمهن) به حضرت ابراهیم (علیه السلام) برگردد، معنایش این می ‌شود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن کلمات را تمام کرد، یعنى آنچه را خدا از او مى‏ خواست انجام داد و امتثال نمود. اما اگر ضمیر در آن به خداى تعالى برگردد، همچنانکه ظاهر هم همین است، آن وقت معنا این می ‌شود که خدا آن کلمات را تمام کرد، یعنى توفیق را شامل حال حضرت ابراهیم (علیه السلام) کرد و مساعدتش فرمود تا همانطور که وى می خواست دستورش را عمل کند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 408 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «امام»
امام یعنى مقتدا و پیشوایى که مردم به او اقتدا نمایند و در گفتار و کردارش پیروی اش کنند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 408 تا 410 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حقیقت امامت
امام هدایت کننده ‏اى است که با امرى ملکوتى که در اختیار دارد هدایت مى ‏کند. پس امامت از نظر باطن یک نحوه ولایتى است که امام در اعمال مردم دارد و هدایتش چون هدایت انبیا و رسولان و مؤمنین صرف راهنمایى از طریق نصیحت و موعظه حسنه و بالأخره صرف آدرس دادن نیست، بلکه هدایت امام دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 410 تا 413 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای «امر» در کلام الهی
امر الهى «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» (یس/82-83) که قرآن آن را ملکوت نیز خوانده است، وجه دیگرى از خلقت است که امامان با آن امر با خداى سبحان مواجه می شوند. خلقتى است طاهر و مطهر از قیود زمان و مکان و خالى از تغییر و تبدیل. امر همان چیزی است که مراد از کلمه (کن) آن است و آن غیر از وجود عینى اشیا چیز دیگرى نیست. امر در مقابل خلق یکى از دو وجه هر چیز است، خلق آن وجه هر چیز است که محکوم به تغیر و تدریج و انطباق بر قوانین حرکت و زمان است، ولى امر در همان چیز، محکوم به این احکام نیست. این بود اجمالى از معناى امر تا ان شاء اللَّه تفصیلش در آینده بیاید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 411 قالب : تفسیری موضوع اصلی : افعال خداوند گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سبب رسیدن به مقام امامت
خداى تعالى براى موهبت امامت سببى معرفى کرده است و آن عبارت است از صبر و یقین.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 412 و 413 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ویژگی‌های ذاتی امام
مقام امامت با این شرافت و عظمتى که دارد هرگز در کسى یافت نمى ‏شود مگر آنکه ذاتا سعید و پاک باشد که قرآن کریم در این باره مى ‏فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى» (یونس/35).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 413 و 414 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عدم سازگاری عصمت امام با ظلم
مراد از کلمه (ظالمین) به نحو مطلق هر کسى است که ظلمى از او صادر شود، هر چند آن کسى که یک ظلم و آن هم ظلمى بسیار کوچک مرتکب شده باشد، حال چه اینکه آن ظلم شرک باشد و چه معصیت، چه اینکه در همه عمرش باشد و چه اینکه در ابتدا باشد و بعد توبه کرده و صالح شده باشد. هیچ یک از این افراد نمى ‏توانند امام باشند. پس امام تنها آن کسى است که در تمامى عمرش حتى کوچک ترین ظلمى را مرتکب نشده باشد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 414 و 415 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نکات مهم مسئله امامت
این هفت مسئله از امّهات و رؤس مسائل امامت است که از آیه مورد بحث در صورتى که منضم با آیات دیگر شود استفاده مى ‏شود (و خدا راهنما است):

1- امامت مقامى است که باید از طرف خداى تعالى معین و جعل شود.

2- امام باید به عصمت الهى معصوم بوده باشد.

3- زمین مادامى که موجودى به نام انسان بر روى آن هست ممکن نیست از وجود امام خالى باشد.

4- امام باید مؤید از طرف پروردگار باشد.

5- اعمال بندگان خدا هرگز از نظر امام پوشیده نیست و امام به آنچه که مردم می کنند آگاه است.

6- امام باید به تمامى ما یحتاج انسان ها علم داشته باشد، چه در امر معاش و دنیایشان و چه در امر معاد و دینشان.

7- محال است با وجود امام کسى پیدا شود که از نظر فضائل نفسانى ما فوق امام باشد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 415 و 416 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای هدایت کردن امام
اگر هدایت امام به امر خدا باشد، یعنى هدایتش به سوى حق باشد که آن هم ملازم با اهتدای ذاتى او است، همچنانکه از آیه «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ» (یونس/35) الخ، استفاده گردید، باید همه انبیا امام هم باشند براى اینکه نبوت هیچ پیغمبرى جز با اهتدای از جانب خداى تعالى و بدون اینکه از کسى بگیرد و یا بیاموزد تمام نمى ‏شود. وقتى بنا شد موهبت نبوت مستلزم داشتن موهبت امامت باشد دوباره اشکال عود مى ‏کند و به خودتان برمى ‏گردد که با آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) سال ها بود که داراى مقام نبوت بود و به حکم گفتار شما امامت را هم داشت، دیگر چه معنا دارد به او بگوئید حالا که خوب از امتحان درآمدى تو را امام می کنیم؟

آنچه از بیان سابق به دست آمد بیانى که از آیه استفاده کردیم تنها این بود که هدایت به حق که همان امامت است، مستلزم اهتدای به حق است و اما عکس آن را که هر کس داراى اهتدای به حق است باید بتواند دیگران را هم به حق هدایت کند و خلاصه باید امام باشد، هنوز بیان نکردیم.

در آیه شریفه «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى، وَ عِیسى، وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِفَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» (انعام/90) هم این ملازمه نیامده است بلکه تنها اهتدای به حق آمده است بدون اینکه هدایت غیر به حق را هم آورده باشد. به طورى که ملاحظه مى ‏کنید در این آیات براى جمع کثیرى از انبیا، اهتدای به حق را اثبات کرده است ولى هدایت دیگران را به حق، اثبات نکرده است و در آن سکوت کرده است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 416 تا 418 قالب : تفسیری موضوع اصلی : امام- امامت گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اجابت دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) درباره امامت در نسلش
پاسخى که خداوند به درخواست حضرت ابراهیم (علیه السلام) درباره امامت در نسلش داد در حقیقت اجابت او بوده است اما با بیان اینکه امامت عهدى است و عهد خداى تعالى به ستمگران نمى ‏رسد.{لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ}

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 418 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مقامات حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداى عز و جل حضرت ابراهیم (علیه السلام) را قبل از آنکه نبى خود بگیرد، بنده خود گرفت و خداى تعالى قبل از آنکه او را رسول خود بگیرد نبى خود گرفت، و خداى تعالى قبل از آنکه او را خلیل خود قرار دهد رسول خودش کرد، و نیز قبل از آنکه امامش کند خلیلش کرد، چون به حکم آیه «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از آنکه خالص در عبودیت و سپس داراى نبوت آن گاه رسالت و در آخر خلّت شده بود، تازه خداوند او را امام کرد. از اینکه از خدا خواست تا این مقام را در ذریه ‏اش نیز قرار دهد معلوم مى ‏شود که این مقام در نظرش بسیار عظیم آمده است و خدا هم در پاسخش فرمود که هر کسى لایق این مقام نیست». آن گاه امام صادق (علیه السلام) در تفسیر جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» فرمودند: «هیچ وقت سفیه امام پرهیزکاران نمى ‏شود».

علامه طباطبایی: این معنا به طریقى دیگر نیز از آن جناب و باز به طریق دیگر از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که شیخ مفید همان را از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است. (تفسیر برهان ج 1 ص 151 حدیث 10). و اینکه فرمود: «خداوند ابراهیم را قبل از آنکه نبى خود کند بنده خود کرد» تا آخر، این معنا را از آیه «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ- تا جمله- مِنَ الشَّاهِدِینَ» (انبیا/51) استفاده فرموده است. چون این آیه مى ‏رساند که خداى تعالى قبل از آنکه او را نبى خود کند در همان ابتدای امر داراى رشد کرد و رشد همان عبودیت است. این نکته را هم باید دانست که اینکه خداوند کسى را بنده خود بگیرد غیر از این است که کسى خودش بنده خدا باشد، براى اینکه بنده بودن چیزى نیست که اختصاص به کسى داشته باشد بلکه لازمه ایجاد و خلقت است. هر موجودى که داراى فهم و شعور باشد همین که تشخیص بدهد که مخلوق است تشخیص می دهد که بنده است. این چیزى نیست که اتخاذ و جعل بردارد. خداوند درباره کسى بفرماید: «من فلانى را بنده خود اتخاذ کردم یا او را بنده قرار دادم». بندگى به این معنا عبارت است از اینکه موجود، هستیش مملوک براى رب خود باشد، مخلوق و مصنوع او باشد، حال چه اینکه این موجود در صورتى که انسان باشد در زندگیش به مقتضاى مملوکیت ذاتى خود رفتار بکند و تسلیم در برابر ربوبیت رب عزیز خود باشد یا آنکه از رسم عبودیت خارج بوده باشد و به لوازم آن عمل نکند، بالأخره آسمان برود یا زمین بنده و مخلوق است همچنانکه خداى تعالى در این باره فرموده است: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» (مریم/93). گو اینکه در صورتى که بر طبق رسوم عبودیت و به مقتضاى سنت ‏هاى بردگى عمل نکند و در عوض پلنگ دماغى و طغیان بورزد. از نظر نتیجه مى ‏توان گفت که او بنده خدا نیست چون بنده به آن کسى مى ‏گویند که تسلیم در برابر مالکش باشد و زمام تدبیر امور خود را به دست او بداند، پس جا دارد که تنها کسانى را بنده بنامیم که علاوه بر عبودیت ذاتیش عملا هم بنده باشد و بنده حقیقى چنین کسى است که خداوند هم درباره او مى ‏فرماید: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» (فرقان/63). بنابراین اگر کسى باشد که علاوه بر بندگى ذاتى و عملیش خدا هم او را بنده خود اتخاذ کرده باشد، یعنى بندگى او را پذیرفته باشد و با ربوبیتش به وى اقبال کرده باشد که معناى ولایت خدایى هم همین است، در نتیجه او خودش متولى و عهده ‏دار امور او مى ‏شود آن طور که یک مالک امور بنده خود را به عهده دارد.

عبودیت، خود کلید ولایت خدایى است همچنانکه کلام حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم که گفت: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ» (اعراف/196). خداى تعالى رسول اسلام را هم در آیات قرآنش به نام عبد نامیده و فرموده است: «الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ» (کهف/1) و «یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ» (حدید/9) و «قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ» (جن/19). پس روشن شد که اتخاذ عبودیت همان ولایت و سرپرستى کردن عبد است.

اینکه امام فرمودند: «و خداوند قبل از آنکه او را رسول بگیرد نبى گرفت»، دلالت دارد بر اینکه میانه رسول و نبى فرق است و فرق آن دو به طورى که از روایات ائمه اهل بیت (علیه السام) برمى ‏آید این است که نبى کسى است که در خواب واسطه وحى را مى ‏بیند و وحى را می گیرد، ولى رسول کسى است که فرشته حامل وحى را در بیدارى مى ‏بیند و با او صحبت مى ‏کند. آنچه از داستان هاى حضرت ابراهیم (علیه السلام) برمى ‏آید این است که مقاماتى که آن جناب به دست آورد به همین ترتیبى بود که در این روایت آمده است. یعنى نخست مقام عبودیت و سپس نبوت و بعد رسالت، آن گاه خلت و در آخر امامت بود. اینک آیاتى که این ترتیب از آن ها استفاده مى ‏شود از نظر خواننده مى ‏گذرد: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً» (مریم/42- 41) از این آیه برمى ‏آید که آن روز که حضرت ابراهیم (علیه السلام) این اعتراض را به پدر خود می کرد که چرا چیزى مى ‏پرستى که نه مى ‏شنود و نه مى ‏بیند و نه دردى را از تو دوا می کند؟ نبى بود- و این آیه آنچه را که حضرت ابراهیم (علیه السلام) در آغاز ورودش در میانه قوم گفت تصدیق می کند. آن روز گفت: «إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ» (زخرف/27).

«وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى، قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ» (هود/69) این آیه راجع به آمدن فرشته نزد حضرت ابراهیم (علیه السلام) است که او را بشارت دادند به صاحب فرزند شدن و خبر دادند که براى نزول عذاب بر قوم حضرت لوط (علیه السلام) آمده ‏اند. این داستان در اواخر عمر حضرت ابراهیم (علیه السلام) و سنین پیرى او و بعد از جدایى از پدر و قومش اتفاق افتاده است که در آن ملائکه خدا را در بیدارى دیده و با آنان صحبت کرده است.

اینکه امام فرمودند: «خدا ابراهیم را قبل از آنکه خلیل و دوست خود قرار دهد رسول خود قرار داد»، آن را از آیه «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا» (نسا/125) استفاده کرده است. چون از ظاهرش برمى ‏آید اگر خداوند او را خلیل خود گرفت براى خاطر این ملت حنفیه ‏اى که وى به امر پروردگارش تشریع کرد بگرفت. چون مقام آیه مقام بیان شرافت و ارج کیش حنیف حضرت ابراهیم (علیه السلام) است که به خاطر شرافت آن کیش، حضرت ابراهیم (علیه السلام) به مقام خلت مشرف گردید.

کلمه خلیل از نظر مصداق خصوصى‏ تر از کلمه (صدیق) است چون دو نفر دوست همین که در دوستى و رفاقت صادق باشند کلمه صدیق بر آن دو صادق است ولى به این مقدار آن دو را خلیل نمى ‏گویند، بلکه وقتى یکى از آن دو را خلیل دیگرى مى ‏نامند که حوائج خود را جز به او نگوید، چون خلت به معناى فقر و حاجت است. و اینکه فرمود: مخداى تعالى ابراهیم را قبل از آنکه امام بگیرد خلیل خود گرفت» الخ، معنایش از بیان گذشته روشن گردید.

اینکه فرمود: «سفیه، امام مردم با تقوى نمى ‏شود» اشاره است به آیه شریفه «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» (بقره/131- 130). خداى سبحان اعراض از کیش حضرت ابراهیم (علیه السلام) را که نوعى ظلم است سفاهت خوانده است و در مقابل آن اصطفا را ذکر کرده است، آن گاه آن را با سلام تفسیر کرد. استفاده این نکته از جمله (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ) الخ، محتاج به دقت است. آن گاه اسلام و تقوى را یکى و یا به منزله یک چیز دانسته و فرموده است: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (آل عمران/102) دقت فرمائید.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 418 تا 421 قالب : روایی موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امامت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)
ائمه (علیهم ‌السلام) فرمودند: ابراهیم نبى بود ولى امام نبود تا آنکه خداى تعالى فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» خداى تعالى در پاسخ درخواستش فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» و معلوم است کسى که بتى و یا وثنى و یا مجسمه‏ اى بپرستد، امام نمى ‏شود.

علامه طباطبایی: معناى این حدیث از آنچه گذشت روشن است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 421 و 422 قالب : روایی موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امامت رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در تفسیر آیه ‏اى که حکایت کلام خداوند به حضرت ابراهیم (علیه السلام) است فرمودند: «کسى که به جاى سجده براى من براى بتى سجده کند، من او را امام نمی ‌کنم». آن گاه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «این دعوت حضرت ابراهیم (علیه السلام) در من و برادرم على که هیچ یک هرگز براى بتى سجده نکردیم منتهى شد». علامه طباطبایی: این روایت از روایاتى است که دلالت بر امامت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صل‍ی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
1) : عالی
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  شیوه صحیح اطاعت خداوند
رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در تفسیر جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» فرمودند: اطاعت خداوند جز در کار نیک صورت نمى ‏گیرد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : اطاعت صحیح- پیروی صحیح گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نهی نافرمانى خداوند برای اطاعت از مخلوق
رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ‏فرمودند: اطاعت هیچ مخلوقى در نافرمانى خداوند مشروع نیست.

علامه طباطبایی: معناى این حدیث از آنچه گذشت روشن است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : اطاعت صحیح- پیروی صحیح گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مصداق کلمات در «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»
صفوان جمال گفت: «ما در مکه بودیم. در آنجا گفتگو از آیه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» به میان آمد، فرمود: «خدا آن را با محمد و على و امامان از فرزندان على تمام کرد آنجا که فرمود: «ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»»».

علامه طباطبایی: این روایت آیه شریفه را بر این مبنا معنا کرده است که مراد به لفظ (کلمه) امامت باشد همچنانکه در آیه «فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ» (زخرف/27-26) نیز به این معنا تفسیر شده است.

بنابراین معناى آیه این مى ‏شود که چون خداى تعالى حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به کلماتى که عبارت بود از امامت خودش و امامت اسحاق و ذریه او بیازمود و آن کلمات را با امامت محمد و امامان از اهل بیت او که از دودمان اسماعیل هستند تمام کرد، آن گاه این معنا را با جمله (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) تا آخر آیه روشن ساخت.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 422 قالب : روایی موضوع اصلی : اهل بیت (علیهم السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  الگو بودن زندگی حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) برای سالکان راه خدا
وقتى به داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) مراجعه مى ‏کنیم، مى ‏بینیم که این سرگذشت یک دوره کامل از سیر عبودیت را در بر دارد. حرکتى که از نفس بنده آغاز گشته است و به قرب خداوند منتهى مى ‏شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 448 و 449 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عباداتى که توسط انبیاء(ع) تشریع شده تمثال‏هایى از سیر عبودى آنان است‏
عباداتى که در دین تشریع شده است (که بر همه تشریع کنندگان آن بهترین سلام باد) صورت هایى از توجه کمّلین از انبیا به سوى پروردگارشان است. تمثال ‏هایى است که مسیر انبیا (علیه السلام) را از هنگام شروع تا ختم مسیر حکایت می کند، سیرى که آن حضرات به سوى مقام قرب و زلفى داشتند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 449 و 450 قالب : تفسیری موضوع اصلی : پیامبران گوینده : علامه طباطبایی
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  کلمات چیست؟ - سيد علي بهبهاني
1. مراد، ده سنت مربوط به طهارت و پاکیزگی است که از ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) به یادگار مانده است. ازاین سنن پنج سنت مربوط به سر و پنج سنت مربوط به بدن است. این سنتهای ده‌گانه عبارت است از کوتاه کردن شارب، مضمضه، استنشاق، مسواک زدن، باز کردن میان موی سر، ناخن گرفتن، ختنه کردن، ستردن موی زهار و موی زیر بغل و شستن موضع بول و غایط با آب
این وجه پذیرفتنی نیست؛ زیرا سنتهای ساده مزبور هرگز نمی‌تواند کلمات تامه‌ای باشد که خدای سبحان بخواهد با آنها یکی از انبیای اولواالعزم را بیازماید؛ به ویژه اگر برای رساندن حضرت ابراهیم به مقام شامخ امامت باشد
2. منظور، حدود سی خصلت از خصال اسلام است، و آن‌ها اوصافی است که در سوره‌های «توبه»، «مؤمنون»، «احزاب» و «معارج» آمده است: ﴿التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف والناهون عن‌المنکر والحافظون لحدود الله وبشّر المؤمنین) 1 ﴿الّذین هم فی‏صلاتهم خاشعون٭ و الّذین هم عن اللغو معرضون٭ و الّذین هم للزکوة فاعلون٭ و الّذین هم لفروجهم حافظون٭ إلاّ علی أزواجهم أو ما ملکت أیمانهم فإنّهم غیر ملومین٭ فمن ابتغی وراء ذلک فأولئک هم العادون٭ و الّذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون٭ و الّذین هم علی صلواتهم یحافظون) 2 ﴿إنّ المسلمین والمسلمات والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدّقین والمتصدّقات والصائمین والصائمات والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیراً والذاکرات أعد الله لهم مغفرةً وأجراً عظیماً) 3 ﴿الّذین هم علیصلاتهم دائمون٭ و الّذین فی أموالهم حقّ معلوم٭ للسائل و المحروم٭ و الّذین یصدّقون بیوم الدّین٭ و الّذین هم من عذاب ربّهم مشفقون٭ إنّ عذاب ربّهم غیر مأمون٭ و الّذین هم لفروجهم حافظون٭ إلاّ علی أزواجهم أوما ملکت أیمانهم فإنّهم غیر ملومین٭ فمن ابتغی وراء ذلک فأولئک هم العادون٭ و الّذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون٭ و الّذین هم بشهاداتهم قائمون٭ و الّذین هم علی صلاتهم یحافظون)
اوصاف مذکور در این آیات، یعنی توبه، عبادت، حمد، سیاحت، رکوع، سجود، امر به معروف، نهی از منکر، حفظ حدود الهی، ایمان، اسلام، قنوت، صدق، صبر، خشوع، تصدّق، روزه‌داری، پاک‌دامنی، ذِکر، اعراض از لغو، زکات، رعایت عهد، رعایت امانت، محافظت بر نماز، مداومت بر نماز و مانند آن را صرف نظر از تکرار و کمبود از نصاب ادعا شده نمی‌توان مصداق کلمات دانست؛ زیرا اولاً، ویژگیهای مزبور جزو اوصاف عامّه مؤمنان است که همگان به آنها مأمور و مورد آزمون‌اند. ثانیاً، هیچ دلیل تعیین‌کننده‌ای نیست که مراد از کلمات در آیه مورد بحث اوصاف یاد شده باشد. ثالثاً، آن کلمات، دستور خدای سبحان است که از راه وحی به یک پیامبر ابلاغ می‌شود؛ در حالی که اگر مراد از ﴿إماماً﴾، «نبیّاً» باشد، نمی‌توان پیش از رسیدن آن مقام والا به حضرت خلیل‌الرحمان یا نیل ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) بدان مقام، آن اوصاف را به وی نسبت داد.
3. مراد، امامت، تطهیر بیت الله، بالا بردن دیوارهای آن و اسلام است که در ادامه آیه مورد بحث و آیات پس از آن بازگو شده است. این وجه نیز مردود است؛ زیرا آزمون الهی درباره انبیا(علیهم‌السلام) نوعاً از طریق وحی است. ابتلای ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) نیز چنین بود؛ پس آن حضرت پیش از این آزمون به مقام نبوّت نایل شده بود؛ بنابراین، آنچه را در این وجه، مصداق کلمات آزمونی پنداشته شده نمی‌توان مقدمه و زمینه نیل حضرت ابراهیم به مقام امامت، به معنای نبوت، دانست و اگر برای نیل به مقام امامتِ بعد از نبوت است در صورتی که از امور مهم باشد قابل طرح و ابداء است.
4. با توجه به نقدهایی که بر این گونه از وجوه که برخی شمار آن را تا سیزده نیز گفته‌اند وارد است، می‌توان گفت: مراد از «کلمات» در آیه شریفه مورد بحث، امور مهمی همچون جدا شدن و دوری گزیدن از قوم خود، مبارزه با بت‌پرستی، بت‌شکنی، محاجّه با نمرود، صبر بر افکنده شدن در آتش، هجرت از وطن خویش، مهمانداری، امتحان به قربانی کردن فرزند و مانند آن است که پیش از این بر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) گذشته است.
خدای سبحان در معرفی ابراهیم(علیه‌السلام) فرمود: او کاملاً و به خوبی وفا کرد؛ ﴿وإبراهیم الذی وفّی) پس آن کلمات، عهدهای الهی بوده است؛ چنان‌که از ارجاع ضمیر جمع‏مؤنث (هُنَّ) به کلمات معلوم می‌شود که آنها حقایقی وجودی بوده، نه الفاظ و حروف و مفاهیم، وگرنه می‌فرمود: «فأتمّها»؛ چنان‌که ارجاع ضمیر «هُم» به اسما، در آیه شریفه ﴿وعلّم ادم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة) نیز بر همین اساس است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : سلام، وقت به خیر
مطالب موجود بسیار کارآمد است من برای تحقیق ارشدم دوست دارم از آنها استفاده نمایم، ولی آدرس منبع کامل نیست، یعنی فقط تفسیر تسنیم کافی نیست، زیرا جلد و صفحه کتاب مشخص نیست، لطفا مرا راهنمایی کنید.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امتحان - سيد علي بهبهاني
1.تعبیر از مواد امتحان به «کلمات» با تنوین تفخیم و تعظیم. این تعبیر بلند برای آن نیست که چون اوامر و نواهی خدا با الفاظ و حروف ابلاغ می‌شود، از آنها به «کلمات» یاد شده است؛ چنان‌که قرطبی بر آن است ؛ زیرا امتحانهای فراوانی به صورت امر و نهی لفظی در قرآن حکیم بازگو شده و از هیچ‌یک از آنها به «کلمات » یاد نشده است. عنوان کلمه که در مطالب حسّاس مبدأ و معاد کاربرد خاص خود را دارد، بیانگر اهمیّت موادّ آزمونی است؛ چنان‌که در جریان توبه آدم صفی(علیه‌السلام) عنوان «تلقی کلمات» مطرح است
2.التفات از غیبت به خطاب سهمی در تبیین این مطلب عالی دارد که حضرت خلیل‌الرحمان قبل از اتمام کلماتِ معهود و انجام آزمونهای توانفرسا به مثابه غایب بود و در لَدُن و محضر ربوبی حضور نداشت و اکنون که آن کلمات آزمونی را اتمام کرد دوره خطیر اِخْتِبا را پشت سر گذاشت و شایان شهود مشهد ربوبی شد و مورد خطاب قرار گرفت و خلْعت امامت را فوق جامه خُلّت و کسوت رسالت دربر کرد و مستقیماً پذیرای ﴿إنّی جاعلک للناس إماماً﴾ شد، نه «إنّا جعلنا»، یا «إنّا نَجْعل»؛ یعنی هرچه به وحدت، توحید و تفرید جاعل نزدیک‌تر باشد نشان اعتلا و شکوه بیشتر است؛ ازاین‌رو عنوان اتمام در ﴿فأتمّهنّ﴾ مطرح است، نه صرف اطاعت و امتثال و با حرف «فاء» که علامت مبادرت و اتمام بی‌درنگ است بیان شد تا سلامت قلب و عبودیّتِ محض آن حضرت آشکار گردد.
3.امتحان حضرت ابراهیم با کلمات ویژه بود و اتمام عملی آن به اتمام علمی آنها مسبوق بود تا ملحوق جعل امامت شود. تفاوت امتحان انسان کامل در عرض کلمات با امتحان ملائکه در عرض اسما این بود که آنجا با عجز ﴿سبحانک لاعلم لنا﴾ همراه بود و اینجا با قوتِ «حسبی من سؤالی عِلْمُه بحالی» مصاحب بود و با بینش ﴿یا نار کونی برداً وسلاماً علی إبراهیم) در متنِ ﴿حرقّوه وانصروا الهتکم) آمیخته بود؛ زیرا قلبِ متیّم به حبّ خدا هیچ احساسی از تحریق، تمزیق، تقطیع، تمثیل و تأریب ندارد. آری چنین انسان کامل معصومی معلّم ملائکه خواهد بود [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مقصود از اتمام کلمات - سيد علي بهبهاني
درباره مرجع ضمیر مستتر در «أتَمّ» دو احتمال مطرح است: یکی اینکه به ابراهیم خلیل بازگردد. در این صورت اتمام کلمات بدین معناست که آن حضرت به خوبی از عهده امتحانات مهمّ الهی برآمد و به آن حقایق راه یافت؛ چنان‌که از تعبیر: ﴿إبراهیم الذی وفّی﴾ و ﴿قد صَدَّقتَ الرؤیا) و... می‌توان اهمیّت آن امور آزمونی را فهمید. دیگر اینکه به «ربّ» بازگردد. در این صورت هرچند کلمات الهی هماره تام است؛ «وتمّت کلمة ربّک صدقاً وعدلاً» لیکن بدین معنا خواهد بود که خدای سبحان کامیابی در آن امتحانات را تسهیل و تتمیم کرد تا حضرت ابراهیم به خوبی از عهده آنها برآمد؛ نظیر آنچه در آیه ﴿أما من أعطی واتقی ٭ وصدق بالحسنی ٭ فسنیسّره للیسری) آمده است. استاد علّامه طباطبایی(قدس‌سرّه) پس از ذکر هر دو وجه، فرموده‌اند: ظاهر، بازگشت ضمیر به «ربّ» است ؛ چنان‌که محمدجواد بلاغی(قدس‌سرّه) ضمیر را به «الله» بازگردانده و ﴿إنّی جاعلک للناس اماماً﴾ را مصداق کلمات دانسته و شاهد این برداشت را روایت ابن‌بابویه در کتاب النبوة از مفضل بن عمر از امام صادق(علیه‌السلام) دانسته است . البته باید اولاً، ظاهر قرآن معلوم شود و ثانیاً، روایت جمع‌بندی شود ثالثاً، محصول روایات بر عصاره قرآن عرضه شود تا نظر نهایی ارائه گردد؛ هرچند رجوع ضمیر به حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) اولی است. اِتمام گاهی به معنای امتثال تکلیف است؛ به طوری که از لحاظ فقهی صحیح بوده، مسقط ادا و قضا باشد و زمانی به معنای حصول قربت و پیدایش تقرب به ساحت قدس الهی است؛ به طوری که از لحاظ کلامی مقبول خدای سبحان باشد و گاهی گذشته از صحت فقهی و قبول کلامی با تأثیر عینی و تحقیق خارجی و تثبیت تکوینی همراه است. آنچه از آزمون ویژه حضرت خلیل‌الرحمان استنباط می‌شود که بعد از دوره نبوت و مقطع رسالت و دوران خُلّت بود این است که مضمون واژه اِتمام در ﴿فأتّمهن﴾ از سنخ ﴿ثم أتمّوا الصیام إلی الیل) ﴿وأتمّوا الحجَّ والعمرة لله) ﴿فأتمّوا إلیهم عهدهم إلی مدتهم) نیست، بلکه از سنخ ﴿و یأبی الله إلّاأن یتمّ ن‏وره ولو ک‏ره الکاف‏رون) و ﴿... والله مُتمّ نورِه ولو کره الکافرون) است؛ به طوری که تمامیت کلمات الهی به صِرف رسیدن غایت حرکت نباشد، بلکه به غایت متحرک و هدف تحریک ختم گردد؛ چنان‌که بازده آن اوّلاً، طلوع شمس امامت از افق اتمام کلمات و کرانه تمامیت نصاب آن بوده است. ثانیاً، بزوغ ستاره‌های فراوان امامت در دوده طاها و یاسین از ذریّه آن حضرت بوده است؛ با این تفاوت که امامت حضرت ابراهیم مِنْحت بدون محنتِ درخواست بوده و امامت ذریّه آن حضرت با مسئلت و تقاضا؛ زیرا کلمه ﴿ومن ذرّیتی﴾، خواسته است، نه استفهام؛ یعنی حضرت ابراهیم در صدد فهمیدن این مطلب نبود که آیا امامتِ مجعول در اُسْره او مستمر است یا با ارتحال وی منقطع می‌گردد، بلکه در صدد تقاضا و درخواست تداوم این نعمت بود؛ بنابراین، حدوث این نعمتِ ملکوتی بی‌درخواست بود و بقای آن با درخواست. تذکّر: در معنای ﴿ومن ذرّیتی﴾ دو احتمال است: یکی درخواست و دیگری استفهام آنچه جنبه درخواست را تأیید می‌کند این است که در موارد دیگر حضرت ابراهیم که بزرگ خاندان خود بود نعمت توحید و نزاهت از بت‌پرستی را برای خود و فرزندان خویش خواست چنان‌که برای آنان توفیق اقامه نماز را درخواست کرد . [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رابطه بین کلمات و جعل امامت - سيد علي بهبهاني
خدای سبحان پس از بیان ابتلای ابراهیم(علیه‌السلام) به کلمات و اتمام آنها از سوی آن حضرت، فرمود: من تو را امام مردم قرار می‌دهم؛ ﴿و إذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلمات فأتمهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً﴾. پیوند بین شرط و جزا و سبب و مسبب اقتضا دارد که بین آن «کلمات» و بین جعل امامت، لااقلّ در خصوص ابراهیم خلیل، پیوندی باشد. همان‌گونه که در بحث از متعلَّق ﴿إذ﴾ بیان شد، در صورتی که ﴿إذ﴾ ظرف برای ﴿قال﴾ باشد پیوند مزبور آشکارتر است. اما اگر ظرف برای «اذکر» مقدّر فرض شود بیش از بیان قضیه‌ای ظرفیه و حینیه از آن استفاده نمی‌شود؛ هرچندِ اشعار فی‌الجمله را نمی‌توان نفی کرد و از این جهت که نفرمود: «فقال إنّی... » بلکه فرمود: ﴿قال إنّی... ﴾، یعنی بدون حرف «فاء» ذکر کرد گذشته از اینکه جواب سؤال مقدر است معلوم می‌شود ترتّبی در کار نیست و موهبت محض است ؛ گرچه زمینه‌سازی لازم بود. تذکّر: نکته فاخری که برخی اهل معرفت برآنند که امامت حضرت خلیل موهبت محض بود و آزمونهای پیشین سهمی در استحقاق این فیض عظیم نداشت، با تقدیر «اذکر» هماهنگ‌تر است تا آنکه متعلق به «قال» باشد؛ زیرا در صورت دوم گرچه صریح در ارتباط ضروری بین ابتلا و جعل امامت نیست، لیکن بی‌اشعار به آن هم نیست، ولی در صورت تعلق به «اذکر» هرچند ممکن است اِشعار مزبور را از آن استنباط کرد ولی ظهور آن در موهبت صرف بیشتر است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مقام موهبتی امامت - سيد علي بهبهاني
برخلاف بسیاری از مقامات و درجات مانند: فقاهت، اجتهاد، تقوا، عدالت و... که تحصیلی است و حتی راه نیل به آنها بیان شده است، چنان‌که راه رسیدن به مقام ابرار انفاق محبوب مجازی در راه محبوب حقیقی، یعنی خدای سبحان است؛ ﴿لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون) 1 امامت، عهدی الهی و مقامی موهبتی است، نه کسبی؛ چنان که خداوند درباره آن فرمود: ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾؛ به طوری که آن را عهد خاص خود اعلام کرد؛ نظیر مقام نبوت و رسالت که همگی از مواهب الهی محسوب می‌شود و براساس: ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته) 2 توزیع می‌گردد. برخی گفته‌اند: چون نیل دوسویه است، حال که عهد و امامت نایل می‌شود انسان هم می‌تواند به آن نایل شود 3 . این سخن اگر چه ممکن است از نظر لغت صحیح باشد لیکن تامّ نیست؛ زیرا برای نیل دو شی‏ء، مانند «الف» و «باء» به یکدیگر، سه حالت متفاوت متصور است: 1.حرکت هر دو به سوی یکدیگر. 2.حرکت الف به سوی باء. 3.حرکت باء به سوی الف؛ یعنی نیل حتی بر حالتی نیز صادق است که یکی از دو شی‏ء قادر بر حرکت به سوی دیگری نباشد و فقط دیگری است که توان حرکت و وصول را دارد و رسیدن امامت به انسان از این قبیل است؛ زیرا امامت، مقامی انتصابی و امری جعلی است که خدای سبحان باید آن را برای انسان قرار دهد و به انسان برساند. آنگاه می‌توان گفت که آن شخص هم به امامت رسیده است؛ هر چند تعبیرها بسیار متفاوت است؛ بنابراین، نمی‌توان گفت: چون امامت به غیر ظالم می‌رسد، پس هر کس ظالم نبود می‌تواند به امامت نایل گردد؛ نظیر امامت نماز جمعه یا جماعت. مقام منیع امامت موهبت ویژه الهی است که بهره هر کس نمی‌شود؛ تنها به کسانی می‌رسد که صحنه دل و ساحت جان آنان از آسیب هرگونه وسوسه و گزند هر نوع گناه معصوم و مصون باشد و هرگز با کسب و سعی، حاصل نمی‌شود بلکه جزو شئونی است که «بی‌خون دل آید به کنار»؛ هرچند تحصیل عصمت معتبر و مورد ترغیب است. به استثنای این دو نکته یکی اینکه در امامت عصمت معتبر است و عصمت که راز مکتوم نهادی و نهانی است مورد اطلاع کسی جز خداوند نیست و دیگری اینکه خود امامت عهد ویژه الهی و موهبتی است، نه کسبی باید باور کرد که چنین مقامی بدون نص معتبر ثابت نمی‌شود؛ یعنی ثبوتاً با هبه الهی حاصل می‌شود و اثباتاً با نص دینی و هرگز در اختیار فرد یا جامعه نیست تا آن را به کسی عطا کنند و کسی را به این سِمَت برگزینند. قرآن حکیم، مرز انتصاب را از قلمرو انتخاب تفکیک کرده است؛ زیرا موردی که عهد خداست، نه عهد مردم حتماً باید با بخشش خداوند که فقط از راه نقل معتبر ثابت می‌شود، اثبات گردد و موردی که امر مردم است: ﴿وأمرهم شوری بینهم) 1 نه امر الله، با رأی مردم حاصل می‌شود و شخصی به سمت خاصی انتخاب می‌گردد؛ بنابراین، اگر کسی بگوید: هرچند نص برای امامت کسی کافی است ولی راه منحصر نیست و راه دیگری هم وجود دارد که با طی آن می‌توان به امامت کسی پی برد، سخن ناصوابی گفته است؛ زیرا عهد خدا غیر از امر مردم است و عهد خدا فقط با نصّ معتبر ثابت می‌شود.
نکته: تعبیر قرآن حکیم در تبیین سنخ امامت با حرف «لام» است، نه «عَلی»؛ ﴿إنّی جاعلک للناس إماماً﴾ نه «علی الناس» و چون ولی با مولّی علیه و با قرب و نزدیکی، انس، غبطه و مصلحت او همراه است ولی سلطنت سلطان با امتیاز و برتری و اعتلا آمیخته است، ازاین‌رو امامت مطلوب از سنخ ولایت است، نه سلطنت. البته سلطان حقیقی با اشراف و عنایت خدمت می‌کند؛ نه با اعتلا و فرمانروایی.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امامت و حکومت - سيد علي بهبهاني
در معنای «امام»، در آیه مورد بحث بین مفسران اختلاف است؛ از این‏رو وجوهی که در این باره ارائه شده بررسی می‌شود:
یکم. نبوّت
بسیاری از مفسران، مراد از «امامت» را «نبوت» دانسته و «إماماً» را به «نبیّاً» تفسیر کرده‌اند 1 . راز چنین برداشتی این است که اینان بر اساس احتمالی خلاف ظاهر، ضمیر «أتمّ» را به خدای سبحان بازگردانده، آنگاه جمله ﴿قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً﴾ را عطف تفسیری بر «أتمّ» گرفته و گفته‌اند: نحوه اِتمام خداوند نسبت به آن کلمات منصوب ساختن ابراهیم(علیه‌السلام) به مقام امامت(نبوّت) است؛ ﴿قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً﴾. در نقد این سخن، می‌توان به دو شاهد در خود آیه شریفه، که یکی نکته‌ای ادبی و دیگری قرینه‌ای لفظی است، اشاره کرد: الف. جعل در این آیه شریفه، جعل تألیفی است، از این‏رو «جاعل» که اسم‏فاعل است، ﴿إماماً﴾ را به عنوان مفعول‏دوم، نصب داده است، و اسم‏فاعل در صورتی عمل می‌کند که به معنای حال یا استقبال باشد، نه ماضی. با توجه به این نکته و بر اساس نظر مفسران مزبور، اگر معنای ﴿إنّی جاعلک للنّاس إماماً﴾ این باشد که «تو را از هم‌اکنون یا در آینده پیامبر خواهم کرد»، مفهوم آن این خواهد بود که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) پیش از این پیامبر نبوده است؛ در حالی که همین مکالمه وحیانی نشانه نبوّت اوست. ب. آنگاه که خدای سبحان به خلیل خود ابراهیم (علیه‌السلام) فرمود: ﴿إنّی جاعلک للنّاس إماماً﴾، آن حضرت عرض کرد: ﴿ومن ذریّتی﴾؛ یعنی از فرزندان من نیز کسانی را به امامت برسان. از این درخواست حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) معلوم می‌شود که وی در آن هنگام دارای ذریّه بود یا آن را پیش‌بینی می‌کرد. این نکته نیز روشن است که آن حضرت، به عنایت الهی، در پیری و کهنسالی دارای فرزند و ذرّیّه شد؛ ﴿قالت یاویلتی ءألد وأنا عجوز وهذا بعلی شیخاً... ) 1 ﴿الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر إسمعیل وإسحق) 2 و قبل از آن نه تنها فاقد فرزند بود بلکه آن را پیش‌بینی هم نمی‌کرد و استعجاب می‌فرمود؛ بنابراین، مکالمه و درخواست مزبور، در زمان پیری حضرت ابراهیم، یعنی پس از آن بوده که وی سالیان زیادی از دوران نبوّت را گذرانده بود؛ در حالی که مفهوم آیه شریفه مورد بحث، بر اساس پندار مفسران مزبور، همان‌گونه که پیش از این بیان شد این خواهد بود که آن حضرت تا این زمان پیامبر نبوده است.
دوم. قُدوه و نمونه
گفته شده: امام به معنای قدوه، نمونه و پیشواست 1 . بر اساس این معنا، امام کسی است که جامعه انسانی بتواند همه عقاید، اخلاق و اعمال خود را بر اساس عقیده، خُلق و عمل او تنظیم کند. به عبارت دیگر، عقیده امام، امام عقاید، اخلاق او امام اخلاق و اعمال او امام اعمال مردم است. امام به معنای قدوه نیز آمده است، لیکن در خصوص آیه شریفه مورد بحث، این وجه ناصواب است؛ زیرا حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) سالیان متمادی پیش از این صحنه، یعنی از زمانی که وحی را دریافت و رسالت الهی را ایفا می‌کرد، نیز الگو و قدوه جامعه و مردم بوده است. باید توجه داشت که امامت به این معنا، اگرچه غیر از نبوت است، لیکن با آن ملازم بوده و از ویژگیهای نبوت عامّه است؛ بنابراین، امامت به معنای الگو و اسوه، ویژه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)، آن هم در دوران پیری وی نیست، بلکه این معنا درباره همه پیامبران(علیهم‌السلام) محقق بوده است؛ زیرا اگر کسی معصوم بود قول، فعل و تقریر او حجت است؛ از این‌رو جامعه انسانی در همه شئون می‌تواند به او اقتدا کند. خدای سبحان در این باره فرمود: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به طور مطلق اطاعت شود؛ ﴿وما أرسلنا من رسول إلاّ لیطاع بإذن الله) 2 پس عقیده و خُلق و عمل هر پیامبری امام عقاید و اخلاق و اعمال دیگران است.
سوم. امامت بر پیامبران
امامت در این آیه شریفه، امامتی خاصّ و بدین معناست که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به امامتی فائق نایل شده که بر اساس آن، امام انبیا و ائمه(علیهم‌السلام) است 1 . این نکته، از فرمان خدای سبحان به خاتم پیامبران(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به تبعیت از آیین ابراهیم خلیل؛ ﴿اتّبع ملّة إبراهیم حنیفاً) 2 نیز استفاده می‌شود؛ زیرا از اینکه آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به چنین تبعیتی مأمور بوده به خوبی برمی‌آید که به طریق اولی همه پیامبرانی که پس از حضرت ابراهیم آمده‌اند، حتی پیامبران اولواالعزم، راهیان راه آن حضرت بوده‌اند؛ بنابراین، ابراهیم خلیل، امام همه پیامبران و امامان معصوم(علیهم‌السلام) است؛ ازاین‌رو خدای سبحان فرمود: ﴿وجاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتباکم وما جعل علیکم فی الدین من حرج ملّة أبیکم إبراهیم) 3 زیرا به شهادت آیه شریفه ﴿ثمّ أوحینا إلیک أن اتّبع ملة إبراهیم حنیفاً) 4 همه پیامبران(علیهم‌السلام) مخاطبِ ﴿ملّة أبیکم إبراهیم﴾ هستند؛ چنان‌که حضرت لوط(علیه‌السلام) با اینکه پیامبر بود، در همان زمان به ابراهیم خلیل ایمان آورد و به او اقتدا کرد؛ ﴿فامن له لوط) 5 این وجه لطیف است، لیکن افزون بر نقدپذیری آنچه به عنوان مؤیّد بدان تمسّک شده، به دو قرینه داخلی و نیز اشکالی خارجی ناتمام است:
قرینه نخست اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿إنّی جاعلک للنّاس إماماً﴾، یعنی «من تو را امام مردم قرار دادم»، نه امام پیامبران و رسولان. دوم اینکه حضرت ابراهیم همین امامت را برای ذرّیه خود درخواست کرد؛ ﴿ومن ذرّیّتی﴾ و خداوند هم به این خواسته نسبت به ذرّیه معصوم آن حضرت پاسخ مثبت داد؛ حال اینکه چنان وجهی، یعنی امامت بر همه پیامبران، نسبت به ذرّیه آن حضرت، متصور و صحیح نیست؛ زیرا از بهترین فرزندان وی حضرت خاتم‌الأنبیاء(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و حضرت خاتم‌الأوصیاء(ارواحنافداه) هستند؛ حال آنکه امام انبیا نبوده‌اند. پذیرش این وجه که مرادِ از آیه امامت بر پیامبران باشد، تنها در صورتی ممکن است که قائل به تفکیک شده و بگوییم: امامت، نسبت به حضرت ابراهیم، به معنای امامت او بر همه انبیا و ائمه(علیهم‌السلام) است و نسبت به ذرّیه وی به معنای الگو و مانند آن است. این تفکیک عقلاً محال نیست، لیکن مخالف سیاق و ظهور لفظی آیه شریفه است؛ زیرا ظاهر آن این است که ابراهیم خلیل‌الرحمان همان امامتی را که خود بدان منصوب شد برای فرزندان و نوادگان منسوب خویش درخواست کرد. امامت، مفهومی جامع است که مصادیق فراوانی دارد؛ هر نبی، رسول، وصی یا خلیفه‌ای امام است. حضرت ابراهیم همان قسم و سنخ از امامت را که مفهوم مزبور در ضمن آن برای خود وی محقق شد، برای ذرّیه خود درخواست کرده است. اشکالِ دیگر این تفکیک آن است که در صورت صحت چنین وجهی، که امامت ذرّیه حضرت ابراهیم از سنخی دیگر باشد راهی برای اثبات امامت موسی و عیسی(علیهماالسلام) بر پیامبران نمی‌ماند؛ زیرا در قرآن کریم ذکری از امامت آن دو پیامبر اولواالعزم نیست و خدای سبحان تنها درباره اسحاق و برخی از فرزندان ابراهیم(علیهم‌السلام) و بعضی از بنی‌سرائیل فرمود: ما آنان را ائمه قرار دادیم؛ ﴿ووهبنا له اسحق ویعقوب...٭ وجعلناهم أئمة... ) 1 ﴿...وجعلناه هدًی لبنی‌سرائیل٭ وجعلنا منهم أئمة... ) 2 حال آنکه بسیاری از پیامبران بنی‌سرائیل یا تابع موسی یا تابع عیسی(علیهماالسلام) بوده‌اند و مسئولیت مهم نبوت و نیز ترسیم سنّت و سیرت انبیای بنی‌سرائیل بر عهده این دو پیامبر بزرگ بوده است؛ اما قرآن کریم از آن دو به عنوان امام یاد نکرده است. غرض آنکه اصل امامت حضرت موسی (علیه‌السلام) و عیسی (علیه‌السلام) از اجابت دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) محرز است لیکن امامت آنان بر پیامبران که از سنخ امامت حضرت خلیل‌الرحمان باشد براساس تفکیک مزبور قابل اثبات نیست. اشکال خارجی وجه مزبور این است که حضرت ابراهیم در وسط تاریخ است، نه آغاز آن؛ زیرا وی اگرچه به تعبیر قرآن کریم 3 پدر مسلمانان و نسبت به آیندگانِ خود امام است لیکن خودْ مأمومِ نوح(علیه‌السلام) و از شیعیان وی است؛ ﴿وإنّ من شیعته لإبراهیم) 4 در قرآن کریم تصریح به امامت حضرت نوح نشده، لیکن ابراهیم(علیه‌السلام) شیعه وی به شمار آمده و پیرو و مأموم را از آن جهت شیعه می‌گویند که تبعیت او از امام سبب شیوع امامت و فکر آن امام و رهبر متبوع می‌شود. این نکته، از سلام ویژه خدای سبحان بر حضرت نوح که با سلام بر پیامبران دیگر متفاوت است نیز استفاده می‌شود؛ زیرا سلام بر او با قید ﴿فی‌العالمین﴾ آمده و این ویژه آن حضرت است؛ ﴿سلام علی نوح فی‌العالمین) 1 استاد علامه طباطبایی(قدس‌سرّه) راز این سلام و درود جهانی بر آن حضرت را این دانسته که وی مبدأ همه شرایع، و کتاب آن حضرت نخستین کتاب آسمانی متضمّن شریعت است و پیش از او شریعتی نبوده است 2 . همچنین آن حضرت نخستین کسی است که برای دعوت به توحید و شرک‌زدایی، قیام کرده و نزدیک به هزار سال شدیدترین رنجها را در این راه متحمّل شده است. او در این ویژگی هیچ شریک و نظیری ندارد و ازاین‌رو از هر خیری که تا روز قیامت انسانها انجام دهند آن حضرت بهره‌ای دارد 3 ؛ بنابراین، اگر امامت به معنایی باشد که در این وجه آمده است، پس نوح(علیه‌السلام) نیز امام انبیا و امتهاست؛ و باید از وی به این عنوان یاد شود؛ همان‌گونه که از او به عنوان «شیخ‌الأنبیاء» یاد می‌شود؛ بر این اساس، امامتِ خودِ حضرت ابراهیم، به این لحاظ که وی از شیعیان نوح(علیه‌السلام) است، نسبی است، نه نفسی. درباره مؤیّد وجه یاد شده؛ ﴿اتبع ملّة إبراهیم حنیفاً﴾ نیز باید گفت: پیامبر گرامی اسلام و نیز امامان معصوم پس از او(صلوات‌الله‏وسلامه‌علیهم‌أجمعین) تابع هیچ یک از پیامبران پیشین نبوده‌اند. توضیح اینکه، انسان گاه تابع یک پیامبر و گاه تابع دین وی است و خدای سبحان به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمان پیروی از ملّت و آیین ابراهیم را داد، نه پیروی از خود ابراهیم را؛ ﴿اتبع ملّة إبراهیم حنیفاً) 4 چنان‌که در بیانی فراگیرتر، به آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمان اقتدای به هدایت مشترکی داده که به همه پیامبران رسیده است؛ ﴿أُولئک الذین هدی الله فبهدیهم اقتده) 1 در این آیه شریفه نیز خداوند فرمان تأسی به هدایت پیامبران داده است، نه تأسی به خود آنان؛ پس سخن از تابع کسی بودن نیست، بلکه سخن از تبعیت از دینی است که بین همه پیامبران(علیهم‌السلام) مشترک بوده است.
چهارم. زعامت سیاسی‌اجتماعی
وجه دیگر این است که امامت به معنای رهبری و زعامت سیاسی‌جتماعی و تشکیل حکومت برای تدبیر امور دینی و دنیوی مردم باشد 2 ؛ بنابراین، حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) تا آن هنگام دارای امامتِ به این معنا نبوده است. بر همین اساس، امین‌الاسلام طبرسی(قدس‌سرّه) نبوت و رسالت را غیر از امامتِ به معنای زعامت و رهبری دانسته، می‌گوید: «ممکن است خدای سبحان کسی را به پیامبری برگزیند، ولی به او فرمان امامت و رهبری ندهد» 3 یعنی او را مأمور ابلاغ احکام فقهی، حدود سیاسی و اجتماعی کند، نه اجرای آنها.
نقد تفسیر امامت به زعامت سیاسی‌اجتماعی
الف. عدم انفکاک پیامبری از زعامت
دلیل عقلی ضرورت نبوت و رسالت، که در سخنان امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز به آن اشاره شده، این است که اوّلاً، انسان برای زندگی به اجتماع نیاز دارد. ثانیاً، بدون قانون، جلوگیری از هرج‏ومرج در اجتماع و ساماندهی و سازماندهی آن ممکن نیست. ثالثاً، این قانون را باید خدای سبحان وضع کند. رابعاً، وجود نوشتاری قانون و قانون مدفون در کتاب مدوّن، مانع هرج‏ومرج نخواهد بود. خامساً، جلوگیری از ستم و تجاوز، تنها با تبیین احکام و تبشیر و انذار، ممکن نیست. بر اساس این مقدّمات پنج‌گانه و مانند آن، از طرف خداوند، دینِ کاملْ تشریع و تبیین، و مسئول اجرای آن مشخص می‌شود. اگر دین در مسائل جزایی و مانند آن برنامه نداشته باشد یا چگونگی اجرای آنها را پیش‌بینی نکرده باشد، چنین دینی ناقص است. پیامبران(علیهم‌السلام) مسئول اجرای احکام‌اند، نه صرف مبیّن احکام، و اجرای احکام بدون زعامت سیاسی اجتماعی بر مردم ممکن نیست. البته پیامبران گاه بر اثر مقاومت مستکبران و درگیری با زمامداران سرکشی همچون نمرود، فرعون و مانند آنان، یا بر اثر هدایت‌گریزی مردم زمان خود، به اجرای احکام موفق نشده‌اند؛ مانند حضرت لوط(علیه‌السلام) که تنها یک خانواده به وی ایمان آورد؛ ﴿إلّاءَال لوط إنّا لمنجّوهم أجمعین٭ إلاّ امرأته) 1 «فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین» 2 حاصل اینکه هر نبوت و رسالتی با امامت فی‌الجمله به معنای زعامت سیاسی اجتماعی، همراه است؛ اگرچه مردم تنها در پاره‌ای از مقاطع، توفیقِ بهره‌وری از زعامت و رهبری پیامبران را داشته‌اند؛ پس عقلاً پذیرفته نیست که پیامبری امام نباشد؛ یعنی از مردم و امور اجتماعی آنان برکنار بوده، در صورت اداره حکومت توسط خود مردم، دیگر او مسئول نباشد، و چنانچه مردم او را انتخاب کردند او بدون اینکه در این باره از سوی خداوند مأموریتی داشته باشد، وکیل مردم در اداره جامعه باشد. غرض آنکه سِمَت اجرایی نداشتن پیامبرْ مقبول نیست، ولی ممکن است مسئولیت سیاسی‌جتماعی وی بر اثر موانع خارجی به فعلیت نرسد. بر مطلب مزبور، شواهدی است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. قیام و اقدام عملی پیامبران علیه شرک و کفر
اگر وظیفه پیامبران(علیهم‌السلام) تنها تبلیغ احکام بود و وظیفه امر به معروف و نهی از منکر 1 و مسئولیت اجرای احکام نداشتند، دیگر به درگیری با مشرکان و اعلام بیزاری و انزجار از آنها نیازی نبود؛ حال اینکه پیامبران گاه به تنهایی و گاه به همراه پیروانشان از بت‌پرستی و مانند آن بیزاری می‌جستند که به مثابه موضع‌گیری سیاسی و قطعنامه در برابر دگراندیشان بدرفتار است؛ چنان‌که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) پس از ناامیدی از تأثیر استدلالهای علمی، در صحنه کارزار عملی دست به تبر برد. اگر کسی مسئول اجرای احکام نباشد نمی‌تواند دست به تبر برده، خود را در معرض سخت‌ترین کیفر از سوی مردم، یعنی خطر سوخته شدن، قرار دهد؛ ﴿قالوا حرّقوه وانصروا الهتکم) 2 قیام در برابر کفر و الحاد و ظلم و اقدام عملی به انگیزه برچیدن بساط تباهی و ستم و گسترش عدل، از مصادیق بارز زعامت سیاسی‌جتماعی است. البته همان‌طور که قبلاً بیان شد ممکن است با تمامیّت نصاب حجت، و انتصاب یکی از انبیا(علیهم‌السلام) به امامت و زعامت سیاسی‌جتماعی، برخی از پیامبران دیگر فقط مسئول تبلیغ، و منصوب برای تبیین و تعلیم باشند.
2. دفاع مسلحانه پیامبران از دین
خدای سبحان در قرآن کریم افزون بر بیان سیره خاص برخی پیامبران، خطوط کلی و اوصاف مشترک انبیا(علیهم‌السلام) را تبیین فرموده است؛ از جمله اینکه پیامبران را با دو نیروی فرهنگی و نظامی تجهیز کرده است: یکی کتاب، برای دعوت مردم به قسط، و دیگری آهن، برای جلوگیری از هرج‏ومرج و برخورد با متجاوزان؛ ﴿لقد أرسلنا رُسلنا بالبیّنات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وأنزلنا الحدید فیه بأس شدید ومنافع للناس ولیعلم الله من ینصره ورسله بالغیب) 1 همه انبیا(علیهم‌السلام) یا صاحب کتاب بوده‌اند یا حافظ آن. آهن نیز که در دست بعضی پیامبران به صورت شمشیر و در دست برخی دیگر همچون حضرت ابراهیم به صورت تبر بوده، برای حمایت از آن کتاب است. ذکر فرودآوردن آهن در همین آیه، و اینکه یاری دین خدا و رسولان او در کنار بیان اِنزال حدید آمده، مانع تصور وجوه دیگر درباره آن و گواه روشنی است بر اینکه مراد از این آهن، ابزار دفاع و جنگ است؛ چنان‌که تعبیر ﴿أنزلنا الحدید فیه بأس شدید﴾ ترغیب به مقاومت، دفاع و جهاد است. البته آهن منافع صنعتی فراوانی نیز برای مردم دارد؛ ﴿ومنافع للناس﴾. لیکن بأس شدید آن در چهره دفاع از کیان دین و دفع متجاوزان به حریم آیین الهی ظهور دارد. آری نکته قبلی همچنان محفوظ است که با قیام برخی از انبیا به وظیفه امامت سیاسی‌جتماعی ممکن است پیامبر دیگری فقط مأمور تبلیغ و مسئول تعلیم کتاب و حکمت باشد و هرگز برخلاف خطوط کلی پیامبر مسئول حرکت نکند.
3. شهادت بسیاری از انبیا(علیهم‌السلام) در نبردها
در آیاتی از قرآن کریم به درگیری و نبرد بسیاری از پیامبران با سران کفر و ستم و شادخواران زراندوز و نیز کشته شدن انبیا(علیهم‌السلام) به دست طاغیان تبهکار، تصریح شده است؛ ﴿وکأیّن من نبی قاتل معه ربّیون کثیر) 1 ﴿قل فلم تقتلون أنبیاء الله من قبل) 2 ﴿...ویقتلون النبیّین بغیر الحق) 3 ﴿کلّما جاءهم رسول بما لاتهوی أنفسهم فریقاً کذّبوا وفریقاً یقتلون) 4 و.... اگر مسئولیت پیامبران(علیهم‌السلام) اجرای احکام و قوانین الهی نمی‌بود و تنها به تبیین احکام و موعظه و همچنین به خودداری از شئون دنیایی و حکومت موظف بودند، کار آنها به درگیری و کشته شدن نمی‌انجامید. انبیا(علیهم‌السلام) پس از رسیدن احتجاج و موعظه حسنه به حدّ نصاب، و نومیدی از تأثیر آن، برای دفاع از حریم دین و حفظ حقوق محرومان، دست به تبر یا شمشیر می‌بردند. شایان ذکر اینکه اگرچه شمشیر، بأس شدید دارد؛ ﴿أنزلنا الحدید فیه بأس شدید) 5 لیکن بیشترین بأس متعلق به بزرگ‌ترین جهاد است که همانا اجتهاد فکری و مبارزه فرهنگی است؛ ﴿وجاهدهم به جهاداً کبیراً) 6 بنابراین، نبوت و رسالت همواره با امامت (سیاسی‌جتماعی) همراه است و هر پیامبری امام هم بوده است. برخی این سخن را به معنای ملازمه دوسویه پنداشته و در ردّ آن گفته‌اند: «طالوت، امام بوده، لیکن پیامبر نبوده است؛ پس تلازمی بین این دو سمت نیست».
این اشکال، از دو جهت موهون است؛ نخست اینکه بر فرض ثبوت امامت طالوت، فرض مزبور با این اصل که هر پیامبری امام هم بوده است منافات ندارد؛ یعنی در اینجا استلزام است، نه تلازم؛ چنان‌که امامان معصوم(علیهم‌السلام) که عصمت، رهبری و زعامت آنها ثابت است پیامبر نیستند. برای اثبات منافات با استلزام باید شاهدی اقامه شود بر اینکه کسی پیامبر بوده ولی امام نبوده است. دوم اینکه اثبات امامت طالوت، دشوار است؛ زیرا عصمت وی ثابت نشده است. از آیات ﴿...قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل‌الله...٭ وقال لهم نبیّهم إنّ الله قدبعث لکم طالوت ملکاً قالوا أنّی یکون له الملک علینا ونحن أحقّ بالملک منه ولم‏یؤت سعة من المال قال إنّ الله اصطفاه علیکم وزاده بسطة فی العلم والجسم... ) 1 نیز سِمَتی بیش از فرماندهی لشکر برای او استفاده نمی‌شود؛ بنابراین، امام سیاسی‌جتماعی عصرْ همان پیامبری است که به فرمان خداوند طالوت را به این سِمَت منصوب کرده و طالوت تحت زعامت و رهبری آن پیامبر بوده و از او مدد فکری و معنوی می‌جسته است. تذکّر 1. برنامه مدوّن انبیا باید اجرا شود. و اجرای احکام عبادی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و دفاعی آنان بدون حکومت و سامان‌دهی نظام‌مند معقول نیست. 2. در صورت تعدّد پیامبران معاصر، با مسئولیت سیاسی‌جتماعی بعضی از آنان، ممکن است دیگری یا دیگران فقط مسئول تبلیغ و مأمور تبیین باشند.
3. اگر عالمان دین در عصر غیبت قیام مسلحانه می‌کردند به استناد نیابت از امام معصوم(علیه‌السلام) بود و اگر مؤمنان صالح که در حدّ نیابت فقهی و حقوقی نبودند قیام مسلحانه مشروع می‌کردند برای این است که در متن دین سیاسی و الهی آمده است که در غیبت امام معصومْ فقیه جامع‌الشرائط عهده‌دار اجرای حدود شرعی است و در صورت فقدان او مؤمنانِ عادل متکفّل چنین مسئولیتی هستند؛ پس همه این امور در متن قانون مدوّن دینی پیش‌بینی شده است.
ب. نادرستی حصر امامت ابراهیم(علیه‌السلام) در زعامت
زعامت سیاسی‌جتماعی و تشکیل حکومت را می‌توان از شئون امامت دانست، لیکن لازمه حصر امامت مذکور در آیه مورد بحث در این معنا آن است که اولاً، حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در گذشته این مقام را نداشته و در پیری به آن رسیده باشد. ثانیاً، بر اثر دعای آن حضرت ذرّیه معصوم وی نیز به این مقام نایل شده باشند؛ زیرا خدای سبحان دعای ابراهیم خلیل را درباره همه ذرّیه معصوم او اجابت کرد. این سخن نیز پذیرفته نیست که گفته شود: امامت نسبت به ابراهیم(علیه‌السلام) به معنای رهبری و زعامت و نسبت به فرزندان و نوادگان معصوم او به معنای نبوت بوده است، تا در جامع انتزاعی بعید با هم شریک باشند؛ زیرا اولاً، حضرت ابراهیم همان امامتی را که خود بدان منصوب شد برای ذرّیه خود خواست؛ پس همان امامت، هر چند به گونه‌ای ضعیف‌تر، باید برای ذرّیه معصوم او حاصل شود. همان‌گونه که اگر کسی در زمره پیامبران قرار گرفت باید سهمی هر چند ضعیف از نبوت و رسالت داشته باشد، امامان نیز همچون پیامبران یکسان نیستند؛ اگرچه سیر کلی نبوت، رسالت و امامت مشخص است. ثانیاً، پذیرفتن سخن مزبور، مستلزم نادیده‌نگاشتن وحدت سیاق و ظهور آیه شریفه است. بنابراین، اگر ثابت شد که ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) در گذشته نیز زعیم و رهبر بوده است، یا اینکه نه در گذشته و نه در آینده، حکومت تشکیل نداده است، یا اگر خود به مقام رهبری رسیده لیکن همه ذرّیه معصوم او به آن مقام نایل نشده‌اند، نمی‌توان امامت را به معنای زعامت و مانند آن دانست. برای روشن شدن مطلب مزبور، تذکّر چند نکته سودمند است: 1. همان‌گونه که در بحث از همراهی پیامبری با امامت بیان شد، قابل تصور نیست که خدای سبحان به پیامبری مانند حضرت ابراهیم، نبوت و رسالت و کتاب بدهد اما او را مسئول اجرای حدود و استیفای حقوق تشریع شده نکند. اگر او مسئول اجرا نمی‌بود و تنها به تبیین احکام و انذار و تبشیر مکلف بود، دیگر به همه خطرها تن‏نمی‌داد و دست به تبر نمی‌برد. خدای سبحان از بت‌شکنی ابراهیم(علیه‌السلام) به عنوان «رشد» یاد کرده است: ﴿ولقد ءَاتینا إبراهیم رشده من قبل) 1 پس متصور نیست که ابراهیم خلیل در گذشته زعامت امت را نداشته است. 2. قرآن کریم روش و آیین حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) را اسوه دیگران معرفی می‌کند؛ بر این اساس حتّی اگر آن حضرت در پیری که زمان جعل امامت برای اوست به زعامت منصوب شده باشد باید نشانه‌هایی از حکومت و رهبری او را نقل می‌کرد تا به عنوان اسوه عملی مورد تبعیت دیگران قرار گیرد؛ چنان‌که درباره داود(علیه‌السلام) در کنار بیان ﴿وشددنا ملکه) 2 و ﴿یا داود إنّا جعلناک خلیفةً فی الأرض) 1 قضا و داوری او را نقل می‌کند؛ حال اینکه هیچ اثری از حکومت ابراهیم‏خلیل در زمان پیری وی در قرآن نیامده است؛ در حالی که دعاهای آن حضرت در پیری و درخواست فرزند از خدا و اجابت دعای مزبور، یعنی تولّد اسماعیل و اسحاق(علیهماالسلام)، در قرآن کریم نقل شده است. در توجیه راز عدم نقل آثار حکومت حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در کهنسالی، ممکن است گفته شود: حکومت گذشتگان همچون زندگی آنان ساده بوده و از این رو تاریخ درباره آن ساکت است. باید توجه داشت که اولاً، نمی‌توان پذیرفت که قرآن کریم امامت را با آن شکوه نقل کند، اما ره‌آورد آن را بیان نکند. ثانیاً، قرآن باید خطوط کلی تاریخ را اجمالاً بیان کند و تفصیل آن بر عهده احادیث و منابع تاریخی است. ثالثاً، خدای سبحان درباره زندگی گذشتگان می‌فرماید: در گذشته اقوامی با وضع مادی بهتر از شما و در قصرهایی بی‌نظیر می‌زیسته‌اند؛ ﴿إرم ذات العماد٭ التی لم‏یخلق مثلها فی البلاد) 2 همچنین بعد از بیان اینکه فراوانی گنجهای قارون به حدی بود که حمل مخازن یا کلیدهایش بر افراد نیرومند نیز دشوار می‌نمود؛ ﴿وءَاتیناه من الکنوز ما إنّ مفاتحه لتنوءُ بالعصبة أولی القوة) 3 می‌فرماید: پیش از قارون افرادی قدرتمندتر و با داراییهایی افزون‌تر از او بوده‌اند که خداوند آنها را نابود کرده است؛ ﴿أنّ الله قد أهلک من قبله من القرون من هو أشدّ منه قوّةً وأکثر جمعاً) 4 از این‏رو به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌فرماید: آیا ندیده‌اند که پیش از آنها چه بسیار امّتها را هلاک کردیم؟ امتهایی که به آنان چنان مکانتی دادیم که برای شما فراهم نکرده‌ایم؛ ﴿ألم یروا کم أهلکنا من قبلهم من قرن مکّنّاهم فی‌الأرض ما لم‏نمکّن لکم) 1 همچنین می‌فرماید: امکانات و دارایی سران متموّل و زورمند قریش که تو را تکذیب می‌کنند به ده‏یک آنچه به پیشینیان داده بودیم نمی‌رسد؛ ﴿وکذّب الذین من قبلهم وما بلغوا معشار ما ءَاتیناهم) 2 بنابراین، نمی‌توان گفت: زندگی گذشتگان ساده بوده و از این‏رو قرآن کریم درباره حکومتهای آنان سخن نگفته است. 3. در اثبات رسیدنِ ذرّیه معصوم ابراهیم خلیل(علیهم‌السلام) به امامت و زعامتی که آن حضرت بدان منصوب شد و همان را برای فرزندانِ منسوب به خود درخواست کرد، به آیه شریفه ﴿فقد ءَاتینا ءَال‌براهیم الکتاب والحکمة واتیناهم مُلکاً عظیماً) 3 استشهاد شده و گفته شده: مراد از کتاب و حکمت، نبوت و مراد از ملک عظیم، امامت است 4. سخن مزبور ناتمام است؛ زیرا قرآن کریم به اصل مُلک و مَلِک، گرچه نعمت خداست چندان اهمیت نداده و از ملوک، و سلاطین باعظمت یاد نکرده است تا امامت به آن معنا باشد. مُلک و سلطنت مادّی، سِمَتی دنیایی و قلیل است که خدای سبحان به عنوان آزمون آن را که متاع قلیل است به هر کس که بخواهد می‌دهد؛ ﴿قل اللّهمّ مالک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممّن تشاء) 5 این مُلک همان‌گونه که به شایستگانی مانند حضرت داود(علیه‌السلام) می‌رسد؛ ﴿وقتل داودُ جالوت وءَاتاه الله الملک والحکمة) 1 در اختیار افرادی همچون نمرود نیز قرار می‌گیرد؛ ﴿ألم تر إلی الذی حاجّ إبراهیم فی ربّه أن ءَاتاه الله الملک) 2 همان‌گونه که مُلک و سلطنت، دو قسم است: مُلک حق و عدل و مُلک باطل و ستم، امامت نیز دو قسم است: بعضی امام ایمان و عدل و طاعت؛ ﴿و جعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا) 3 و برخی امام کفر و شرک و عصیان هستند؛ ﴿فقاتلوا أئمّة الکفر) 4 ﴿و جعلناهم أئمّة یدعون إلی‌النّار) 5 مُلکِ عام، همسطح امامت عامه و کلی است، نه امامتی که در آیه مورد بحث مطرح و مخصوص معصومان است؛ زیرا این امامت، عهد خداست که تنها به افراد معصوم می‌رسد. اگر استشهاد مزبور و تفسیر مُلک عظیم به امامت تامّ باشد و بتوان بر اساس آن امامت مذکور در آیه مورد بحث را به این معنا از مُلک عظیم تفسیر کرد، باید همه ذرّیه معصوم حضرت ابراهیم(علیهم‌السلام) به آن نایل شده باشند؛ زیرا عنوانِ ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ در مقام تحدید و دارای مفهوم و بدین معناست که هر ذریّه آن حضرت که ظالم نبود در معرض امامت و شمول عهد خدا قرار می‌گیرد؛ حال اینکه آل‌براهیم(علیهم‌السلام) به لحاظ برخورداری یا محرومیت از «مُلک عظیم» بر دو قسم‌اند؛ گروهی بدان نرسیدند، مانند حضرت ایوب و یحیی(علیهماالسلام)، و گروهی دارای مُلک عظیم بودند، مانند حضرت یوسف، داود و سلیمان(علیهم‌السلام).
شایان ذکر است که، مراد از «مُلک عظیم» در آیه شریفه مورد استشهاد، سلطنت و زمامداری مصطلح دنیایی نیست، بلکه مقامی است که اگر کسی بدان نایل شد، اطاعت او بر مردم واجب می‌شود. به همین لحاظ، امامان معصوم(علیهم‌السلام) حتی آن امامی که در انزوا، حصر یا حبس است، دارای مُلک عظیم هستند، زیرا همه آنان مفترض‌الطاعةاند 1.
عدم استیلای حضرت یوسف(علیه‌السلام) بر حکومت
مفسرانی که برای اثبات معنای مورد نظر خود از امامت به آیه ﴿فقد ءَاتینا ءَال‌براهیم الکتاب والحکمة وءَاتیناهم مُلکاً عظیماً) 2 استشهاد کرده‌اند، مَلِک شدن حضرت یوسف(علیه‌السلام) را نمونه‌ای از اجابت دعای حضرت ابراهیم(علیهم‌السلام) درباره ذرّیه خود دانسته و مُلک در آیه شریفه ﴿ربّ قد ءَاتیتنی من‌الملک وعلّمتنی من تأویل الأحادیث) 1 را به امامت تفسیر کرده‌اند. در نقد این سخن، باید توجه داشت تنها جریانی که از دوران وزارت حضرت یوسف(علیه‌السلام) در قرآن کریم نقل شده، شیوه‌ای است که وی برای آوردن خانواده خود به مصر در پیش گرفت. آن حضرت برای ممانعت از رفتن برادرش از مصر، او را در معرض اتهام به سرقت قرار داد؛ زیرا بر اساس آیین رسمی آن زمان که دین سلطان مصر بود، اگر کسی به سرقت متهم می‌شد خود او را بازداشت می‌کردند؛ ﴿قالوا جزاؤه من وُجد فی رحله فهو جزاؤه کذلک نجزی الظالمین٭...ما کان لیأخذ أخاه فی دین الملک إلاّ أن یشاء الله‌) 2 بنابراین، دین حضرت یوسف(علیه‌السلام) بر مصر حاکم نبود. زمام حکومت نیز به دست سلطان مصر بود و حضرت یوسف در یکی از بخشهای اجرایی آن مانند پست وزارت اقتصاد و دارایی مسئولیت توزیع عادلانه ارزاق را داشت؛ در صورتی که اگر او امام به معنای مجری حدود الهی می‌بود می‌بایست دین الهی را اجرا کند؛ در حالی که به جهت تقیه و مانند آن مجبور بود به قانون رسمی مصر و حکم طاغوت عمل کند؛ چنان‌که از نمونه فوق به خوبی برمی‌آید. تفسیر مُلکِ حضرت یوسف به امامت، گذشته از نقد قبلی با این اشکال نیز مواجه است که اگر یوسف(علیه‌السلام) که وزیر اقتصاد و دارایی است، امام باشد، پادشاه مصر به امامت سزاوارتر و امام‌الإمام خواهد بود؛ غرض آنکه حکومت حضرت یوسف(علیه‌السلام) هرچند نسبت به حکومت استبدادی، استعماری، استعبادی، استحماری و استثماری طاغیان عصر خود از فیض معنوی و عظمت خاص برخوردار بود، لیکن امامت مطلوب در آیه مورد بحث نبود.
پنجم. هدایت باطنی انسانها به ملکوت
استاد علّامه طباطبایی(قدس‌سرّه) امامت را در آیه شریفه ﴿إنّی جاعلک للناس إماماً﴾ به گونه‌ای معنا کرده‌اند که نه عین نبوت و نه لازمه آن است. توضیح اینکه خدای سبحان در بیان ملاک شمول عهد خود به افراد، می‌فرماید: امامت به ظالمان نمی‌رسد؛ ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾؛ بنابراین، امامت فقط به صالحان خواهد رسید. ذرّیه حضرت ابراهیم نیز دو قسم‌اند: برخی محسن و صالح و برخی دیگر ظالم‌اند؛ ﴿ومن ذریتهما مُحسنٌ وظالمٌ لنفسه مبین) 1 خدای سبحان پس از ذکر بعضی از مصادیق صالحان از ذرّیه حضرت ابراهیم(علیهم‌السلام)؛ ﴿ووهبنا له إسحق ویعقوب نافلة وکلّاً جعلنا صالحین) 2 در اجابت دعای حضرت ابراهیم و در بیان وفای به وعده خود درباره رسیدن عهد الهی به صالحان می‌فرماید: ﴿وجعلناهم أئمة﴾. در ادامه این آیه شریفه برخی از اوصاف ائمه صالح بیان شده است. «هدایت»، یکی از ویژگیهای ائمه حق و عدل به شمار آمده است؛ ﴿وجعلناهم أئمة یهدون بأمرنا) 3 ﴿وجعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا) هدایت که گاه به نحو «ارائه طریق» و گاه به‏گونه «ایصال به مطلوب» است، غیر از مدیریت و مسئولیت امور اجرایی است. در هدایت به معنای ارائه طریق، همه پیامبران و حتی شاگردان آنان سهیم و شریک‌اند و در آن نیازی به مقام امامت نیست؛ چنان‌که مؤمن آل‏فرعون به عنوان عالمی روحانی و متعهّد، مردم را هدایت می‌کرد؛ ﴿وقال الّذی امن یا قوم اتبعونِ أهدکم سبیل الرّشاد) 1 همچنین عالمان باایمان، به امر خدای سبحان دیگران را راهنمایی و به آنان ارائه طریق می‌کنند؛ ﴿ولتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر) 2 بنابراین، هدایت به معنای راهنمایی، ویژه ائمّه نیست و ازاین‌رو هدایت در آیه شریفه ﴿و جعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا) 3 به معنای ارائه طریق نیست. برای روشن شدن ویژگی هدایتی که درباره ائمه صالح مطرح است، دو نکته در جمله ﴿یهدون بأمرنا﴾ باید مورد توجه قرار گیرد: یکی معنای «باء»، و دیگری مراد از «أمرنا». «باء» در «بأمرنا» یا به معنای مصاحبت است یا به معنای ملابست؛ یعنی هدایت امام در صحبت امر خداست و امر خدا مصاحب آن است یا هدایت امام در کسوت امر خداست و لباس امر خدا را دربرکرده، مردم را راهنمایی می‌کند. «امر الله» که هدایت امام در مصاحبت یا کسوت و ملابست آن قرار دارد، امری ثابت و غیرتدریجی است. توضیح اینکه، همه موجودات جهان طبیعت دو چهره دارند: چهره‌ای زمانی و تدریجی و چهره‌ای ثابت و ملکوتی و منزه از تدریج. خدای سبحان درباره چهره زمانی موجودات می‌فرماید: آفرینش آسمانها و زمین و آنچه در آسمان و زمین است در شش مرحله بوده است؛ ﴿خلق السموات والأرض فی ستة أیام) 1 ﴿خلق السموات والأرض وما بینهما فی ستة أیام) 2 همچنین درباره تقدیر ارزاق در فصول چهارگانه می‌فرماید: ﴿وقدّر فیها أقواتها فی أربعة أیام) 3 و درباره مرحله‌ای از رشد نوزادان می‌فرماید: ﴿وحمله وفصاله ثلثون شهراً) 4 اما درباره چهره ملکوتی اشیا که به خدا ارتباط دارد و در آن سخن از زمان نیست، می‌فرماید: زمام همه اشیا به دست خداست؛ ﴿ما من دابّة إلاّ هو ءَاخذ بناصیتها) 5 تصریح به زمام جنبنده به این معنا نیست که خداوند زمامدار غیرجنبنده نباشد؛ زمان، مکان، تدریج، حرکت و... همه زمام دارند و چون خدای سبحان سبب فاعلی هر چیز است، هیچ چیز نیست مگر اینکه کلید و زمام امر آن به دست اوست. از آن زمام که ثابت و غیرتدریجی است با عنوان «ملکوت» یاد شده است؛ ﴿إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون٭ فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ءٍ وإلیه ترجعون) 6 در قرآن کریم «مُلک» خداوند که چهره غیرثابت اشیا در نشئه تدریج با آن مرتبط است، همراه با «برکت» یاد شده است: ﴿تبارک الذی بیده الملک) 7 و «ملکوت» خداوند که چهره ثابت و مصون از تدریج اشیا و مرتبط با امر خداست، با «تسبیح» همراه است؛ ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء) 1 امر خدا همان ﴿کُن﴾ است. کار خدای سبحان این است که به آنچه وجود می‌دهد و انجام آن را اراده کرده بگوید: «باش»، و او به هر چه گفت: «باش»، «می‌شود». ﴿کُن﴾ الهی خطابی مخاطب آفرین است. روشن است که جمله ﴿فیکون﴾ جواب امر ﴿کُن﴾ نیست وگرنه مجزوم می‌شد، بلکه فرع بر آن است. همچنین «کان» در دو جمله ﴿کن﴾ و ﴿یکون﴾ تامه است؛ از این‏رو فقط فاعل می‌گیرد. نکته مزبور، در آیه‌ای دیگر این گونه بیان شده است: ﴿وما أمرنا إلاّ واحدةٌ کلمح بالبصر) 2 عبارت ﴿کلمح بالبصر﴾ به این مطلب اشاره دارد که امر الهی زمان‌بردار نیست؛ اگرچه زمان، خود موجودی گسترده و تدریجی است و جنبه ملکوتی آن ثابت و در دست خدای منزه از دست است. حاصل اینکه هر چیزی قلب و ملکوتی دارد که از آن با عنوان «امر الله» یاد می‌شود؛ پس مراد از اینکه هدایت ائمه صالح مصاحب امر خدا است یا جامه امر الهی را دربر کرده و جامعه را به امر خدا هدایت می‌کنند؛ ﴿و جعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا) 3 این است که آنان در عالم طبیعت مظهر مقلب‌القلوب گشته و هر چیز را بر اساس ملکوت آن و با تصرف در قلب آن هدایت می‌کنند. امام همان‌گونه که مقامی ملکی برای تأمین امور دنیایی مردم دارد، مقامی ملکوتی نیز دارد که با ﴿کن فیکون﴾ و پیوند با روحها، دلهای مردم را هدایت می‌کند و اگر چنین شأنی برای پیامبری ثابت شود از جنبه امامت اوست نه از جنبه رسالت وی. بر اساس تحلیل فوق، امامت فراتر از شئون ظاهری و دنیایی است و به معنای حاکمیت و ارشاد و سایر شئون نبوت نیست. شاهد بر اینکه مراد از امامت در آیه مورد بحث همان است که در آیات دیگر به هدایت امر تفسیر شده اینکه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) در پیری و پس از سالها نبوت و پیامبری، بدان مقام نایل شده است. تذکّر 1. واژه امر در قرآن کریم گاهی به معنای «فرمان تشریعی» است و زمانی به معنای «فرمان تکوینی» که همان اراده خدا و ایجاد دفعی اوست. بررسی آیه ﴿إنّ الله یأمر بالعدل و... ) 1 و آیه ﴿إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون) 2 شاهدِ تعدد کاربرد این کلمه در قرآن کریم است. 2.استظهار معنای خاص از این کلمه مرهون مساعدتِ سِباق یا سِیاق یا قرینه منفصل است. 3.واژه «هدایت» در قرآن حکیم و نیز کلمه «امام» و «امامت» همین‌طور است که گاهی تشریعی و زمانی تکوینی است. 4.اگر در موردی ثابت شد که مقصود از عنوان «امامت» در آنجا، نبوت، رسالت و بالاخره صرف هدایت تشریعی نیست، معلوم می‌شود آن امام با امر تکوینی رهبری باطنها را برعهده دارد؛ چنان‌که اگر در موردی ثابت شد که مقصود در آنجا هدایت باطنی است و امر ملکوتی مقصود است، معلوم می‌شود عنوان امامت که در آن مورد مطرح شد، از سنخ امامت باطنی و ملکوتی است. 5.طبق تحلیل سِباق و سیاق و ملاحظه شواهد متصل و منفصل معلوم شد که مقصود از عنوان امامت در آیه مورد بحث، امامت ملکوتی (ایصال به مطلوب) است، نه نبوت، رسالت و هدایت تشریعی (ارائه طریق)؛ زیرا همه این وظایف قبلاً حاصل بوده است؛ بنابراین، چنین امامتی با هدایت تکوینی و با امر ملکوتی مصاحب است.
پاسخ به دو اشکال
1. جمله ﴿یهدون بأمرنا) 1 وصف ائمه است 2 ، نه تعریف آنان. پاسخ: این سخن، خلاف ظاهر است؛ زیرا خدای سبحان همان‌گونه که در معرفی رسولان فرمود: ﴿رسلاً مبشّرین ومنذرین) 3 در معرفی ائمه صالح نیز می‌فرماید: ﴿وجعلناهم أئمة یهدون بأمرنا﴾؛ پس ﴿یهدون بأمرنا﴾؛ معرّف ائمه صالح است، نه صرف وصف ساده آنان؛ یعنی خدای سبحان سمت هدایت را اولاً و دستور راهنمایی جامعه را ثانیاً و فرمان اطاعت از رهبری آنان را به امت اسلامی ثالثاً تبیین کرد؛ زیرا جمله مزبور هرچند ظاهراً خبر است، ولی پیام انشا را به همراه دارد؛ به طوری که همگان باید بدانند سِمَت هدایت به جَعل خداوند است و امامان مأموربه راهنمایی‌اند و امت اسلامی مانند خود امامان مأمور به امتثال‌اند.
2. تفسیر امامت به رهبری و زعامت سیاسی‌جتماعی این‌گونه نقد شد که این معنا لازمه نبوت است. همین اشکال بر مبنای اخیر که امامت را به هدایت باطنی تفسیر می‌کند نیز وارد است؛ زیرا عصمت و هدایتگری به سوی حق از اوصاف پیامبران نیز هست؛ بنابراین، اگر خدای سبحان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) را که از آغاز نبوت، امام هم بوده است در دوران پیری به امامت برساند مستلزم تحصیل حاصل است. پاسخ: مستفاد از جمله ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ این است که هر امامی باید معصوم باشد؛ عکس‏نقیض آن این است که هیچ غیرمعصومی به امامت نمی‌رسد؛ اما اینکه هر معصومی باید امام و هدایتگر باطنی باشد را نمی‌توان از آن استفاده کرد؛ بنابراین، ممکن است کسی معصوم و پیامبر باشد و هدایت به معنای ارائه طریق را انجام دهد، اما هدایت باطنی و تصرف در دلها مقدور وی نباشد؛ یعنی به مقام امامت ملکوتی نایل نشده باشد. البته اگر از ذریّه حضرت ابراهیم باشد ممکن است که مشمول عهد معنوی و امامت ملکوتی شود. حاصل مباحث گذشته اینکه برجسته‌ترین معنایی که امامت مذکور در آیه مورد بحث بر آن قابل تطبیق است، هدایت باطنی و ملکوتی و هدایت به معنای ایصال به مطلوب است. نکته: آنچه درباره حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) مطرح شد امامت ملکوتی بود و آنچه در جمله‌ ﴿لاینال... ﴾ ارائه شده مطلق عهد است، اعم از نبوت، رسالت، خلافت، امامت ملکی و ملکوتی. جمله مزبور چون در مقام تحدید است مفهوم دارد و مفهوم آن این است که عهد خدا حتماً به ذرّیه معصوم می‌رسد و معنای شمول آن فی‌الجمله است، نه بالجمله؛ یعنی عهد خدا فی‌الجمله نه تمام اقسام عهد خدا به همه ذریه معصوم می‌رسد لذا ممکن است بعضی از ذریّه معصوم آن حضرت فقط به برخی از اقسام عهد خدا برسند، نه به همه آن. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : سلام تشکر از مطالب مفید وجامعی که گذاشتید.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  راز عدم شایستگی گنهکار برای امامت - سيد علي بهبهاني
عن علی بن أبی‌طالب عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی قوله: ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ قال: «لا طاعة إلاّ فی‌المعروف» 1 عن عمران بن حصین: سمعت النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یقول: «لا طاعة لمخلوقٍ فی معصیة الله» 2 قال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «و الإمام المستحق للإمامة له علامات: فمنها أن یعلم أنّه معصوم من‌الذنوب، کلّها صغیرها و کبیرها لایزلّ فی الفتیا و لایخطی‏ء فی الجواب و لایسهو و لاینسی و لایلهو بشی‏ءٍ من أمر الدّنیا.... الخامس: العصمة من جمیع الذنوب و بذلک یتمیّز عن المأمومین الّذین هم غیرمعصومین لأنّه لو لم‏یکن معصوماً لم یؤمن علیه أن یدخل فیما یدخل النّاس فیه من موبقات الذنوب المهلکات و الشهوات و اللذات، و لو دخل فی هذه الأشیاء لاحتاج إلی من یقیم علیه الحدود فیکون حینئذ إماماً مأموماً و لایجوز أن‏یکون الإمام بهذه الصفة... » 3 اشاره الف. نعمت مادّی از دنیا محسوب می‌شود و متاع دنیا اندک است؛ ازاین‌رو اعطای آن به عنوان آزمون به صالح و طالح، معقول است. ب. نعمت معنوی بدون مسئولیت الهی و سِمَتهای کلیدی هرچند مادّی، نیست و متاع اندک نخواهد بود. لیکن اعطای آن به عنوان آزمون به برخی افرادی که از حُسن خاتمت محروم‌اند مانع عقلی ندارد؛ نظیر آنچه بهره بلعم باعور و سامری سیهْ‌رو شد.
ج. نعمت نبوّت، رسالت و امامت که حجیّت سنّت را به همراه دارد اگر به کژراهه مبتلا شود اساس دین متزلزل خواهد شد؛ از این‌رو خدای سبحان تهدید پیامبر را در صورت افترا ـ بر فرض محال ـ چنان سخت و توانفرسا بیان کرد که کیفر هیچ مُتَنَبّی و مدّعی دروغین نبوّت را به آن صورت تقریر نکرد 1 ؛ زیرا کسی که دارای سِمَت رسمی رسالت است چون سنّت او به عنوان متن دین با معجزه الهی ثابت شد کژراهه وی عبارت از انهدام ارکان دین خواهد بود؛ پس غیر معصوم هرگز شایستگی چنین منزلت والایی را ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : روایی موضوع اصلی : اولیاءالله گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عصمت امام - سيد علي بهبهاني
تذکّر: امامت خواه به معنای مُلکی و خواه به معنای ملکوتی باشد مصداق عهد خداست، و اصل جامع و کلی درباره عهد خدا این است که هرگز به ظالم نمی‌رسد؛ یعنی امام مردم چه به معنای ملکی و چه به معنای ملکوتی باید از ناحیه خدای سبحان منصوب شود؛ بنابراین، هرچند از امامت حضرت ابراهیم معنای ملکوتی آن استظهار شد، لیکن عمومیت عهد خدا و اینکه هرگز عهد خدا، اعم از ملکی و ملکوتی، به ظالم نمی‌رسد، سند معتبری است که می‌توان برای عصمت امامان به آن استناد کرد. از جمله ﴿لا ینال عهدی الظالمین﴾ برمی‌آید که اولاً، مقام امامت، عهدی الهی است. ثانیاً، آن مقام، موهبتی است، نه کسبی 1 . ثالثاً، آن عهد الهی به ظالمان نخواهد رسید 2 . بر اساس جمله ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ ظالم در زمان ارتکاب ظلم و حین تلبّس به آن، هرگز مقام امامت به او نمی‌رسد و این، امری پذیرفته شده و مفروغ‏عنه است؛ زیرا شخص ظالم، انسان به معنای حیوان است، نه انسانی که به صورت رحمان خلق شده باشد 3 . تعبیر ﴿لا ینال عهدی... ﴾ آثار فراوانی دارد که کوشش برای تربیت صحیح نسل آینده جهت حفظ میراث مجد و اعتلا و سعی در تنزیه حیات از آغشتگی به ظلم و مانند آن از جمله آنهاست اختلاف فرقه ناجیه امامیه که این آیه را دلیل بر لزوم عصمت امام می‌دانند، با دیگران در شمول یا عدم شمول آیه مزبور نسبت به کسی است که در گذشته ظالم بوده و هم‌اکنون توبه کرده و عادل است. پیش از نقل و نقد نظر دیگران در این باره، تذکر این نکته سودمند است که هر معصیتی ظلم است؛ ﴿ومن یتعدّ حدود الله فأولئک هم الظالمون) 1 چنان‌که شرک و کفر، ظلم بزرگ است؛ ﴿إنّ الشرک لظلم عظیم) 2 ﴿والکافرون هم الظالمون) 3 همه ظلمها، ظلم به نفس است؛ خواه شرک باشد که به ظاهر، ظلم به دین خداست؛ ﴿إنّ الشرک لظلم عظیم﴾، ﴿إنّکم ظلمتم أنفسکم باتخاذکم العجل) 4 خواه ظلم به دیگران؛ ﴿وإذا طلّقتم النساء...ولاتمسکوهنّ ضراراً لتعتدوا ومن یفعل ذلک فقد ظلم نفسه) 5 و خواه معاصی دیگر؛ ﴿ومن یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه) 6 زیرا در موطن مناسب خود ثابت شده که عقلاً محال است کسی بتواند بالاصاله به دیگری بدی و ستم کند، بلکه هر ظلمی مانند هر عدل، بالاصاله در محدوده نفس فاعل خود، اعم از ظالم یا عادل اثر می‌کند. آنگاه سایه آن به دیگری می‌رسد: ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسَأتم فلها) 7 بیان حصرآموز قرآن کریم دراین‌باره نیز به همین نکته عقلی ناظر است؛ ﴿لایحیق المکر السیّی‏ء إلاّ بأهله) 1 اگر کسی با توطئه و فریب، دیگری را از حق فردی یا اجتماعی محروم کرد خود را دوزخی ساخته و دیگری را تنها از بهره‌مندی از متاعی دنیایی باز داشته است، و این راز بیان نورانی امیرمؤمنان(علیه‌السلام) است که فرمود: «یوم المظلوم علی الظالم أشدّ من‏یوم الظالم علی المظلوم» 2 بنابراین، عنوان ظالم همان‌گونه که بر ستمکار صدق می‌کند بر مشرک و کافر و فاسق نیز صادق است و از این‏رو امامت و عهد خدا به هیچ یک از این افراد نخواهد رسید. غیر امامیه بر این پندارند که اگرچه مشرک و کافر و ستمکار در حین ابتلا به شرک و کفر و ستم، امامت به آنان نمی‌رسد، لیکن اینان اگر توبه کرده، مسلمان و محسن و عادل شدند، ظلم گذشته آنان مانع نیل فعلی امامت به آنان نخواهد بود. دلیل این گروه بر مدعای خود این است که مشتقّ در متلبّس بالفعل، حقیقت است و استعمال آن در «ما انقضی عنه التلبس» مَجاز است. مثال توضیحی دلیل مزبور اینکه، اگر گفته شد: «به کافر سلام نکنید»؛ به یقین کافری که توبه کرده، مسلمان شده و همه احکام مسلمان درباره او جاری است موضوع این حکم نیست. کفرِ گذشته چنین شخصی، مجوّز و عذر پذیرفته‌ای برای سلام‏نکردن به او نخواهد بود. در جهت عکس نیز این‌گونه است؛ یعنی مثلاً بر اساس ﴿ما علی المحسنین من‏سبیل) 3 اگر مالی که نزد فردی امین و محسن، امانت بود تلف شد، بر این شخصِ امین، ضمان و سبیلی نیست؛ زیرا محسن مورد بازخواست قرار نمی‌گیرد. اما اگر همین شخص که قبلاً امین بود خائن شد دیگر مشمول ﴿ما علی المحسنین من‏سبیل﴾ نیست، بلکه به دلیل ﴿لاتخونوا الله والرسول وتخونوا أماناتکم) 1 خائن محسوب و حکم خائن بر او جاری می‌شود؛ بنابراین، اتصاف ذات به کفر، اسلام، احسان، امانت، خیانت و مانند آن، هر یک در زمان تلبس و اتصاف حکم خاص خود را دارد. به بیان دیگر، مشتق در هر زمان که ذاتْ به مبدأ متلبّس شد حکمی خاص دارد. خلاصه نظر قائلان به عدم لزوم عصمت برای امام این است که استعمال مشتق در ذاتی که هم‌کنون به مبدأ متلبس است حقیقت است؛ پس کسی که در گذشته ظالم بوده و توبه کرده و عادل شده است هم‌کنون حقیقتاً وصف عادل بر او صادق است. اما استعمال مشتق در ذاتی که در گذشته متلبس به مبدأ آن مشتق بوده و هم‌اکنون فاقد آن است مَجاز و نیازمند قرینه است و در آیه شریفه ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ قرینه‌ای نیامده است؛ بنابراین، صحت سلب عنوان «ظالم» از کسی که توبه کرده است و صحت حمل و اثبات وصف «عادل» بر او، نشانه درستی این مدعاست که عهد خداوند به افرادی که سابقه ظلم و گناه داشتند و اکنون عادل‌اند هم می‌رسد.
محرومیت غیرمعصوم از عهد الهی
راز ناتمامی مدعای مزبور، با بیان ادله امامیه بر عدم نیل عهد الهی به ظالم، اعم از ظلم گذشته و حال و آینده روشن خواهد شد. امامیه قائل به لزوم عصمت امام هستند. در اینجا به دلایل اینان در این باره اشاره می‌شود: 1. با توجه به تناسب بین حکم و موضوع، اعتبار و سیره عقلا بر عدم واگذاری مسئولیتها و کارهای مهم و حسّاس به افراد بدسابقه است؛ بنابراین، پذیرفته نیست که خداوند حکیم، شئون روحانی و معنوی و برجسته‌ای مانند نبوت، رسالت و سرپرستی و زعامت انسانها را (بر فرض اینکه مراد از امامت در آیه مورد بحث، زعامت باشد) به افراد بدسابقه بدهد؛ بر این اساس، اگر مشرک و بت‌پرستی توبه کرد و مسلمان شد شایسته زعامت جامعه اسلامی نخواهد بود و حداکثر این است که همچون دیگر مسلمانان با او رفتار خواهد شد و از آیه ﴿قل للذین کفروا إن ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف) 1 و نیز از حدیث «الإسلام یجبّ ما قبله» 2 بیش از بخشایش گناهان پیشین استفاده نمی‌شود و هرگز مضمون آنها تجویز بخشش و عطای سِمَتهای حسّاس دینی نیست؛ بنابراین، استدلال صاحب کشف‌الأسرار 3 ناتمام است. این دلیل را می‌توان دلیل عقلی در حکمت عملی، یا اعتبار عقلایی نامید. 2. دلیل دوم، دلیل لفظی است و آن اینکه جمله ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ اطلاق دارد؛ بدین معنا که عهد خداوند به ظالم نمی‌رسد؛ خواه همچنان این ظالم کنونی بر ظلم خود اصرار ورزد و خواه از آن توبه کند. برخی از مفسران مانند امین‌الاسلام طبرسی با توجه به همین اطلاق فرموده است: این آیه در همان زمان که این شخصْ مشرک و کافر و ظالم بود درباره وی صادق بود 4 و چون عهد خداوند به ظالم نمی‌رسد؛ پس عهد الهی به این شخص نمی‌رسد؛ هرچند احوال او دگرگون گردد، نه اینکه معیار خصوص حال فعلی او در حال توبه باشد. این دلیل لفظی که در حال تلبّس به مبدأ او را شامل شد، اطلاق دارد و معنای آیه این است: این شخص که اکنون مشرک، کافر و ظالم است عهد امامت به او نمی‌رسد؛ خواه بعداً توبه کند یا نکند، مگر اینکه قرینه‌ای خارجی بر تقیید آن دلالت کند. 3. رعایت تناسب بین پرسش و پاسخ، از اموری است که استفاده کردن مطلب را از الفاظ، امکان‌پذیرتر می‌کند؛ زیرا گاه برخی از خصوصیاتِ هر یک از پرسش و پاسخ، از دیگری فهمیده می‌شود، و گاه هر دوی آنها به منزله دو مقدمه است که یک نتیجه را تفهیم می‌کند؛ ازاین‌رو لحاظ پرسش بدون پاسخ و ملاحظه پاسخ بدون پرسش، هریک به تنهایی گویا نبوده، فهم و برداشت از آن ناقص خواهد بود. در کیفیت دلالت آیه مورد بحث بر عصمت امام، تقریبی است که آن را حضرت استاد علامه طباطبایی(قدس‌سرّه) از برخی اساتید خود نقل فرموده‌اند. قبل از نقل آن تقریرْ لازم است به سیر تاریخی آن از یک سو و پاسخ برخی از مفسِّران اهل سنت از سوی دیگر عنایت شود. آنگاه به آنچه در المیزان آمده پرداخته خواهد شد. الف. محور دلالت آیه بر عدم صلاحیت ظالم (به هر معنایی که تفسیر شد) این است که عهد خدا (نبوت، رسالت و امامت به هر معنایی که تبیین شد) به ظالم نمی‌رسد. ب. نقد متوجه آن این است که آیه صلاحیت ظالم بالفعل را نفی می‌کند، نه کسی که عادل بالفعل است و در گذشته ظالم بوده است. ج. به این نقد اعتراض شده که حرف «مِنْ» در ﴿ومن ذریّتی﴾ برای بعیض است؛ پس سؤال حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) برای بعض ذرّیه خود بود، نه همه آنها. آن بعض چهار حالت دارد: اوّل کسی که در همه مدت عمر عادل بود. دوم کسی که در حال امامت ظالم و در باقی عمر یا عادل بود یا ظالم (فرق نمی‌کند). سوم کسی که در بخشی از عمر عادل و در بخش دیگر ظالم بود. چهارم کسی که در بخشی از عمر عادل و در بخش دیگر خواه عادل و خواه ظالم بود (فرق نمی‌کند). بنابر فرض اول جواب مطابق سؤال نخواهد بود. بر فرض دوم لازم آن جهل حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) است که منتفی است. بر فرض سوم مطلوب حاصل است؛ یعنی کسی که در بخشی از عمر ظالم بود امام نخواهد شد. بر فرض چهارم یا مطلوب حاصل است یا فرضی است فاسد. عصاره اعتراض این است که مفاد آیه، نفی صلاحیت کسی است که در بخشی از عمر عادل و در بخش دیگر ظالم بوده و این تحلیل محاوره، بر ظهور مشتق در متلبس فعلی و عدم شمول آن نسبت به کسی که قبلاً متلبس بوده و اکنون متصف نیست، مقدم است. د. شهاب‌الدین سیّد محمود آلوسی بغدادی (م1270 ه.ق.) که پس از رؤیای شگفت‌آوری (به زعم خود) در سنّ 34 سالگی در شانزدهم ماه مبارک شعبان 1252(ه.ق.) به تألیف تفسیر معروف خود به نام روح‌المعانی فی‏تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی مبادرت کرد، در نقد اعتراض مزبور می‌گوید: 1. مبنای استدلالْ حملِ کلمه «عهد» بر اعم از نبوت و امامتی است که ادعا می‌کنند و اثبات آن دشوار است و تصریح بعضی مانند جصّاص مبنای الزام همگان نیست.
2.بعد از تنزّلْ جواب داده می‌شود که امامت به معنای اعم برای بعض ذریّه به طور مبهم بدون در نظر گرفتن عدل و ظلم آنها مورد درخواست واقع شد و آیه مورد بحث جواب آن را با اضافه‌ای که قبلاً بازگو شد بیان داشت. همچنین اگر فرض اول قبول شد اضافه بر آن هم مطرح شده است. 3.ممکن است فرض سوم پذیرفته شود؛ با این تقریر که این فرض دو قسم دارد: یکی آنکه قبل از امامت، ظالم و در وقت امامت، با توبه کامل عادل مطلق شده باشد و دیگر آنکه قبل از امامت، ظالم بود و هنگام امامت از ظلم احتراز می‌کرد، لیکن به ملکه عدالت متصف نبود؛ چون توبه نکرد. شمول سؤال ابراهیم(علیه‌السلام) نسبت به این قسم محذوری ندارد و درصورتی که مردم از فساد او در امان باشند امامت وی محذوری ندارد آنگاه‌جواب آیه این‌است‌که امامت شامل‌این قسم اخیرنمی‌شود. 4. شیخان و عثمان از این قسم نیستند، بلکه آنان در اعلامرتبه قسم اول‌اند؛ یعنی بعد از ظلم توبه کردند و عادل مطلق شدند 1 . آنگاه آلوسی به جریان استعمال مشتق و معنای حقیقی و مجازی آن پرداخته است. آنچه در دیرزمان به صورت مشوش دسته‌بندی شده و آنگاه در دو قرن قبل به آن پاسخ مشوب و ناصواب داده شده است، بعضی از اساتید علّامه طباطبایی(قدس‌سرّه) آن را منقّح و مستدل کرده و عصاره آن به این تحریر است: استفاده از تناسب بین پرسش و پاسخ در برداشت مطلب، نوعی استنباط لفظی است. توضیح و تطبیق این نکته درباره موضوع مورد بحث چنین است: 1.حضرت ابراهیم امامت را برای بعض ذریّه خود درخواست کرد. 2.خداوند بخشی از خواسته‌های وی را پذیرفت و بخش دیگر را نپذیرفت. با عنایت به این دو مطلب روشن گفته می‌شود: برای ذرّیه آن حضرت، بیش از چهار قسم متصور نیست: الف.شماری از آنان در همه عمر خود فاسق و ظالم بوده‌اند. ب. گروهی در همه عمر خویش، عادل و معصوم بوده‌اند. ج. افرادی در آغاز زندگی خود ظالم بوده، سپس توبه کرده و عادل شده‌اند. د.برخی از آنان نیز در آغاز حیات خود عادل بوده‌اند، لیکن از آن پس عصیان کرده فاسق و ظالم شده‌اند. برای تعیین مصداق یا مصادیق جمله ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ از اقسام مذکور، در ابتدا باید مراد حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) از ﴿ومن ذرّیّتی﴾ مشخص شود. به یقین آن حضرت که پیامبر معصوم است و از اوصاف برجسته او اعلام تبری و انزجار از ظالمان است؛ ﴿إنّا بُرَءَاوُا منکم) 1 خواستار نیل امامتِ برای مردم، به ظالمان نبوده است؛ بنابراین، درخواست مقام امامت برای گروههای اول و چهارم از اقسام مزبور، یقیناً مراد حضرت ابراهیم(سلام‌الله‏علیه) نبوده و کاملاً از مدار درخواست آن حضرت بیرون است. بر این اساس، جمله ﴿لاینال عهدی الظالمین﴾ پاسخ به درخواست امامت برای بقیه افراد، یعنی گروههای دوم و سوم است و به دلیل صدق ظالم بر افراد گروه سوم، چنان که توضیح داده شد، مراد آیه، عدم شایستگی این گروه برای امامت است. نتیجه اینکه خواست حضرت ابراهیم فقط درباره گروه دوم یعنی کسانی که در همه عمر خود عادل بوده‌اند اجابت شده است 1 . تذکّر: دعای حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به حال کسی که سابقه سوء داشت سودمند نبود و نیست؛ بنابراین، جریان شفاعت در معاد معیاری دارد که طمع خام برخی را برطرف می‌کند و زمینه غرور نابخردانه بعضی را منتفی می‌کند 2 .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تجلیل از ابراهیم علیه السلام - سيد علي بهبهاني
ابراهیم علیه السلام تنها پیامبرى است که مشرکان و یهود و نصارى، همه خود را پیرو و در راه او مى‏دانند. در این آیه ضمن تجلیل از ابراهیم علیه السلام، به طور غیر مستقیم به همه مى‏فهماند که اگر به راستى او را قبول دارید، دست از شرک برداشته و همانند او تسلیم محض اوامر الهى باشید. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : حجت الاسلام قرائتی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عهد - سيد علي بهبهاني
این آیه، مقام امامت را «عهدى» گفته است، پس آیه؛ «اوفوا بعهدى اوف بعهدکم» یعنى اگر شما به امامى که من تعیین کردم وفادار بودید و اطاعت کردید من نیز به نصرت و یارى که قول داده‏ام وفا خواهم کرد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان قوم بنی اسرائیل گوینده : حجت الاسلام قرائتی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) شاه آبادی (داور) : عهد خداوند مصادیق مختلفی دارد که در مورد آیه به تصریح قرینه لفظی قبل، منظور امامت است. اما برای آنکه در سایر موارد نیز همین مصداق منظور باشد نیاز به دلیل است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حضرت ابراهیم علیه السلام - سيد علي بهبهاني
حضرت ابراهیم علیه السلام در بین انبیا، جایگاه ومنزلت خاصّى دارد. نام آن بزرگمرد، 69 مرتبه ودر 25 سوره قرآن آمده و از او همانند پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به عنوان اسوه و نمونه براى بشریّت یاد شده است. در برخى از آیات، آن بزرگوار در ردیف اخیار، صالحان، قانتان، صدّیقان، صابران و وفاکنندگان شمرده شده است. در بزرگداشت این پیامبر بزرگ، خداوند تعابیر خاصّى بکار برده وحتّى یکى از اسرار حج را یادآورى وزنده نگهداشتن ایثارگرى‏ها واز خودگذشتگى‏هاى حضرت ابراهیم علیه السلام گفته‏اند. آن مرد الهى، در عرصه‏هاى گوناگون با انحراف و شرک مبارزه کرد؛ برهان و استدلال او در مقابل ستاره‏پرستان و ماه‏پرستان، مبارزه عملى او با بت‏پرستان، احتجاج او در برابر نمرود و سربلندى او در آزمایشات دیگر، از او انسانى اسوه ونمونه ساخت که خداوند او را به مقام امامت نصب نمود. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : حجت الاسلام قرائتی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  آزمایش و امتحان - سيد علي بهبهاني
در قرآن حدود بیست مرتبه مسئله آزمایش و امتحان مطرح شده واز سنّتهاى الهى است.
هدف آزمایش؛ آزمایش براى آگاه شدن خداوند نیست، زیرا او از پیش همه چیز را مى‏داند، این آزمایش‏ها براى ظهور و بروز استعدادهاى نهفته و تلاش و عمل انسان‏هاست. اگر انسان کارى نکند، استحقاق پاداش نخواهد یافت. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور قالب : تفسیری موضوع اصلی : امتحان الهی گوینده : حجت الاسلام قرائتی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رسم الخط کلمه ابراهیم - محمدامين احمدي فقيه
بسم الله الرحمن الرحیم
کلمه‌ی ابراهیم، علیه‌السّلام، 15 مرتبه در سوره‌ی بقره تکرار شده است که همگی با رسم‌الخط «إِبْرَهِمَ» است و تکرارهای دیگر در سوره‌ها با رسم‌الخط «إِبْرَهِیمَ» می‌باشد که در مجموع 69 مرتبه تکرار شده است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تحقیقات اینجانب قالب : لغوی موضوع اصلی : آیات خاص گوینده : محمدامین احمدی فقیه
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  منظور از ((کلمات )) چیست ؟ - مسعود ورزيده
از بررسى آیات قرآن و اعمال مهم و چشمگیرى که ابراهیم انجام داد و مورد تحسین خداوند قرار گرفت ، چنین استفاده مى شود که مقصود از ((کلمات )) (جمله هائى
که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) یک سلسله وظائف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود، و این پیامبر مخلص همه آنها را به عالیترین وجه انجام داد، این دستورات عبارت بودند از:
بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا!
بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بى آب و گیاه مکه در جائى که حتى یک نفر سکونت نداشت !
قیام در برابر بت پرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخى و قرار گرفتن در دل آتش ، و حفظ خونسردى کامل و ایمان در تمام این مراحل !
مهاجرت از سرزمین بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمینهاى دور دست براى اداى رسالت خویش ، و مانند اینها.
و براستى هر یک از آنها آزمایشى بسیار سنگین و مشکل بود، اما او با قدرت و نیروى ایمان از عهده همه آنها بر آمد و اثبات کرد که شایستگى مقام ((امامت )) را دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امام کیست ؟ - مسعود ورزيده
از آیه مورد بحث اجمالا چنین استفاده مى شود: مقام امامتى که به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوت و رسالت بود.
توضیح اینکه : امامت معانى مختلفى دارد:
1 ((امامت )) به معنى ریاست و زعامت در امور دنیاى مردم (آنچنان که اهل
تسنن مى گویند).
2 ((امامت )) به معنى ریاست در امور دین و دنیا (آنچنان که بعضى دیگر از آنها تفسیر کرده اند).
3 امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامه هاى دینى اعم از حکومت به معنى وسیع کلمه ، و اجراى حدود و احکام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در ((ظاهر)) و ((باطن )) و این مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است ، زیرا ((نبوت )) و ((رسالت )) تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد ((امامت )) همه اینها وجود دارد به اضافه ((اجراى احکام )) و ((تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن )) (البته روشن است که بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بوده اند).
در حقیقت مقام امامت ، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى ((ایصال به مطلوب )) است ، نه فقط ((ارائه طریق )).
علاوه بر این ((هدایت تکوینى )) را نیز شامل مى شود یعنى تاءثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدایت معنوى آنها (دقت کنید).
امام از این نظر درست به خورشید مى ماند که با اشعه زندگى بخش خود گیاهان را پرورش مى دهد، و به موجودات زنده جان و حیات مى بخشد نقش امام در حیات معنوى نیز همین نقش است .
در قرآن مجید مى خوانیم ((هو الذى یصلى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الى النور و کان بالمؤ منین رحیما)) ((خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى فرستند تا شما را از تاریکیها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤ منان مهربان است )) (احزاب 43).
از این آیه بخوبى استفاده مى شود که رحمتهاى خاص خداوند و امدادهاى
غیبى فرشتگان مى تواند مؤ منان را از ظلمتها به نور رهبرى کند.
این موضوع درباره امام نیز صادق است ، و نیروى باطنى امام و پیامبران بزرگ که مقام امامت را نیز داشته اند و جانشینان آنها براى تربیت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدایت تاءثیر عمیق داشته است .
شک نیست که مراد از امامت در آیه مورد بحث معنى سوم است ، زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مى شود که در مفهوم امامت مفهوم هدایت افتاده ، چنانکه در آیه 24 سوره سجده مى خوانیم : و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون : ((و از آنها امامانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند)).
این هدایت به معنى ارائه طریق نیست ، زیرا ابراهیم پیش از این ، مقام نبوت و رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است .
حاصل اینکه قرائن روشن گواهى مى دهد که مقام امامت که پس از امتحانات مشکل و پیمودن مراحل یقین و شجاعت و استقامت به ابراهیم بخشیده شد غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است .
پس هدایتى که در مفهوم امامت افتاده چیزى جز ((ایصال به مطلوب )) و ((تحقق بخشیدن روح مذهب )) و پیاده کردن برنامه هاى تربیتى در نفوس آماده نیست .
این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده :
ان الله تبارک و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا، و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا، و ان الله اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا، و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما فلما جمع له الاشیاء قال : انى جاعلک للناس اماما قال : فمن عظمها فى عین ابراهیم قال : و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین قال : لا یکون السفیه امام التقى :
((خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد پیش از آنکه او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد، هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم ، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن ، فرمود پیمان من به ستمکاران آنها نمى رسد... یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد)).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  فرق نبوت و امامت و رسالت - مسعود ورزيده
بطورى که از اشارات موجود در آیات و تعبیرات مختلفى که در احادیث وارد شده بر مى آید کسانى که از طرف خدا ماءموریت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:
1 مقام نبوت یعنى دریافت وحى از خداوند، بنابراین نبى کسى است که وحى بر او نازل مى شود و آنچه را بوسیله وحى دریافت مى دارد چنانکه مردم از او بخواهند در اختیار آنها مى گذارد.
2 مقام رسالت یعنى مقام ابلاغ وحى و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت نفوس از طریق تعلیم و آگاهى بخشیدن ، بنابراین رسول کسى است که موظف است در حوزه ماءموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد و از هر وسیله اى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده کند، و براى یک انقلاب فرهنگى و فکرى و عقیدتى تلاش نماید.
3 مقام امامت یعنى رهبرى و پیشوائى خلق ، در واقع امام کسى است که
با تشکیل یک حکومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم ، سعى مى کند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید و اگر هم نتواند رسما تشکیل حکومت دهد تا آنجا که در توان دارد در اجراى احکام مى کوشد.
به عبارت دیگر وظیفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى که وظیفه رسول ابلاغ این دستورات مى باشد، و باز به تعبیر دیگر، رسول ارائه طریق مى کند ولى امام ((ایصال به مطلوب )) مى نماید (علاوه بر وظائف سنگین دیگرى که قبلا اشاره شد).
ناگفته پیدا است که بسیارى از پیامبران مانند پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) هر سه مقام را داشتند هم دریافت وحى مى کردند، هم تبلیغ فرمانهاى الهى ، و هم در تشکیل حکومت و اجراى احکام تلاش مى کردند و هم از طریق باطنى به تربیت نفوس مى پرداختند.
کوتاه سخن اینکه : امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است ، امام رئیس حکومت و پیشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است .
امام از یک سو با نیروى مرموز معنوى خود افراد شایسته را در مسیر تکامل باطنى رهبرى مى کند.
با قدرت علمى خود افراد نادان را تعلیم مى دهد.
و با نیروى حکومت خویش یا قدرتهاى اجرائى دیگر، اصول عدالت را اجرا مى نماید.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : اولواالامر گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امامت یا آخرین سیر تکاملى ابراهیم - مسعود ورزيده
از آنچه در بیان حقیقت امامت گفتیم به خوبى استفاده مى شود که ممکن است کسى مقام پیامبرى و تبلیغ و رسالت را داشته باشد و امام مقام امامت در او نباشد، این
مقام ، نیازمند به شایستگى فراوان در جمیع جهات است و همان مقامى است که ابراهیم پس از آنهمه امتحانات و شایستگیها پیدا کرد، و این آخرین حلقه سیر تکاملى ابراهیم بود.
آنها که گمان مى کنند منظور از امامت تنها ((فرد شایسته و نمونه بودن )) است گویا به این حقیقت توجه ندارند که چنین مطلبى از آغاز نبوت در ابراهیم بوده .
و آنها که گمان مى کنند منظور از امامت سرمشق و الگو بودن براى مردم بوده باید به آنها گفت این صفت براى ابراهیم و تمامى انبیاء و رسل از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به همین دلیل پیامبر باید معصوم باشد چرا که اعمالش الگو است .
بنابراین مقام امامت ، مقامى است بالاتر از اینها و حتى برتر از نبوت و رسالت و این همان مقامى است که ابراهیم پس از امتحان شایستگى از طرف خداوند دریافت داشت .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ظالم کیست ؟ - مسعود ورزيده
منظور از ((ظلم )) در جمله ((لا ینال عهدى الظالمین )) تنها ستم به دیگران کردن نیست ، بلکه ظلم (در برابر عدل ) در اینجا به معنى وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چیز به جاى خویش است .
بنابراین ظلم آن است که شخص یا کار یا چیزى را در موقعیتى که شایسته آن نیست قرار دهند.
از آنجا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق ، مقام فوق العاده پر مسئولیت و با عظمتى است ، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوء پیشینه سبب مى گردد که لیاقت این مقام سلب گردد.
لذا در احادیث مى خوانیم که امامان اهل بیت (علیهمالسلام ) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به على (علیه السلام ) به همین آیه مورد بحث استدلال مى کردند، اشاره به اینکه دیگران در دوران جاهلیت بت پرست بودند، تنها کسى که یک لحظه در مقابل بت سجده نکرد على (علیه السلام ) بود، چه ظلمى از این بالاتر که انسان بت پرستى کند، مگر لقمان به فرزندش نگفت : یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم : ((اى فرزندم شریک براى خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است )) (لقمان 13).
به عنوان نمونه ((هشام بن سالم )) از امام صادق (علیه السلام ) نقل مى کند که فرمود: قد کان ابراهیم نبیا و لیس بامام ، حتى قال الله انى جاعلک للناس اماما، قال و من ذریتى فقال الله لاینال عهدى الظالمین ، من عبد صنما او وثنا لا یکون اماما:
((ابراهیم پیامبر بود پیش از آنکه امام باشد، تا اینکه خداوند فرمود من تو را امام قرار مى دهم ، او عرض کرد از دودمان من نیز امامانى قرار ده ، فرمود پیمان من به ستمکاران نمى رسد، آنان که بتى را پرستش کردند امام نخواهند بود)).
در حدیث دیگرى عبدالله بن مسعود از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نقل مى کند که : خداوند به ابراهیم فرمود: لا اعطیک عهدا للظالم من ذریتک ، قال یا رب و من الظالم من ولدى الذى لا ینال عهدک ؟ قال من سجد لصنم من دونى لا اجعله اماما ابدا، و لا یصلح ان یکون اماما!: ((من پیمان امامت را به ستمکاران از دودمان تو نمى بخشم ابراهیم عرض ‍کرد: ستمکارانى که این پیمان به آنها نمى رسد کیانند؟ خداوند فرمود: کسى که براى بتى سجده کرده هرگز او را امام نخواهم کرد و شایسته نیست که امام باشد)).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : ظلم گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  امام از سوى خدا تعیین مى شود - مسعود ورزيده
از آیه مورد بحث ، ضمنا استفاده مى شود که امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم ) باید از طرف خدا تعیین گردد، زیرا
اولا امامت یک نوع عهد و پیمان الهى است و بدیهى است چنین کسى را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است .
ثانیا افرادى که رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگى آنها نقطه تاریکى از ظلم اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران و حتى یک لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد
آیا کسى جز خدا مى تواند از وجود این صفت آگاه گردد؟
و اگر با این معیار بخواهیم جانشین پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را تعیین کنیم کسى جز امیر مؤ منان على (علیه السلام ) نمى تواند باشد.
جالب اینکه نویسنده ((المنار)) از قول ابى حنیفه نقل مى کند که او معتقد بود، خلافت منحصرا شایسته علویان است و به همین دلیل شورش بر ضد حکومت وقت (منصور عباسى ) را مجاز مى دانست و به همین دلیل او حاضر نشد منصب قضاوت را در حکومت خلفاى بنى عباس بپذیرد.
نویسنده المنار سپس اضافه مى کند که ائمه اربعه اهل سنت همه با حکومتهاى زمان خود مخالف بودند و آنها را لائق زعامت مسلمین نمى دانستند، چرا که افرادى ظالم و ستمگر بودند.
ولى عجیب است که در عصر ما بسیارى از علماى اهل تسنن ، حکومتهاى ظالم و جبار و خودکامه را که ارتباطشان با دشمنان اسلام ، مسلم و قطعى است و ظلم و فسادشان بر کسى پوشیده نیست ، تاءیید و تقویت مى کنند سهل است آنها را
((اولوالامر)) و ((واجب الاطاعه )) نیز مى شمرند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : اولواالامر گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  شخصیت ممتاز ابراهیم - مسعود ورزيده
نام ابراهیم در 69 مورد از قرآن مجید ذکر شده ، و در 25 سوره سخن از وى به میان آمده است ، در آیات قرآن از این پیامبر بزرگ مدح و ستایش فراوان شده ، و صفات ارزنده او یادآورى گردیده است .
او از هر نظر قدوه و اسوه بود، و نمونه اى از یک انسان کامل .
مقام معرفت او نسبت به خدا منطق گویاى او در برابر بت پرستان ، مبارزات سرسختانه و خستگى ناپذیرش در مقابل جباران ، ایثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بى نظیرش در برابر طوفان حوادث و آزمایشهاى سخت او، هر یک داستان مفصلى دارد و هر کدام سرمشقى است براى مسلمانان و رهروان راه ((الله )).
به گفته قرآن او از نیکان صالحان قانتان صدیقان بردباران و وفا کنندگان به عهد بود، شجاعتى بى نظیر و سخاوتى فوق العاده داشت .
به خواست خدا در تفسیر سوره ابراهیم (مخصوصا بخش آخر سوره ) بحث مشروحى در این زمینه مطالعه خواهید کرد (به جلد دهم تفسیر نمونه صفحه 397 به بعد مراجعه کنید).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : مسعود ورزیده
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  کلمات - علي باقري
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
منظور از کلمات که حضرت ابراهیم ( ع) با آن آزموده شد چه بود ؟
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ( بقره 124 )
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم‌] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى‌رسد.»
امتحان با کلمات آخرین و مشکل ترین آزمایش ابراهیم بود و قران از آن با عنوان بلای مبین یاد می کند.
إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبینُ. (صافات 106 ) حقیقتا که امتحان سختی بود .
مفسرین متاسفانه در تفسیر واژه ی" کلمات" دچار مشکل شده اند و چون منظور قرآن را از کلمات نمی دانستند هر یک به بیراه رفته و فهم درست معنی آیه را برای خواننده مشکل کرده اند .
اینها تفاسیری هستند که در مورد کلمات توسط مفسرین ارائه شده است .
"خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود"
"ابراهیم را پروردگارش به اموری [دشوار و سخت] آزمایش کرد"
"پروردگار ابراهیم او را به کارى چند بیازمود . "
" خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود."
و ...
ما باید معنی درست کلمات را در خود قران جستجو کنیم .
با توجه به احادیث و روایاتی که در این مورد توسط معصومین روایت شده . بعد از اینکه آدم ( ع) با فریب شیطان مرتکب گناه می شود سال ها نسبت به این موضوع ناراحت بود و گریه و زاری می کرد ولی بخشیده نمی شد . تا اینکه خداوند راه بخشیدن و توبه را به او نشان داد .
قرآن می فرماید :
فَتَلَقّى آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ ( بقره 37)
پس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت کرد، در نتیجه خدا توبه اش را پذیرفت، همانا او بسیار توبه پذیر و مهربان است .
در قرآن صریحا به کلماتی که آدم(ع) با آن توبه کرد، اشاره نشده است.
علامه مجلسی از صاحب کتاب درّ ثمین در تفسیر آیه شریفه: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»‏، نقل می‌کند که جناب جبرئیل( علیه السلام ) جهت پذیرش توبه حضرت آدم( علیه السلام ) دعایی به آن‌حضرت تعلیم داد:و آن دعا چنین بود
«یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ‏ الْإِحْسَان‏».
طبق آنچه از روایات شیعه و سنّی استفاده می شود، مراد از کلماتی که آدم به وسیله آن توبه نمود، توسّل به پنج تن یا اهل بیت می باشد .
حال سوال این هست که ابراهیم چگونه با کلمات ( اهل بیت ) مورد امتحان قرار گرفت ؟
تورات معتقد است خداوند بارها به ابراهیم علیه‏السلام وعده نسل فراوان داده و از طرفی ساره نیز نازا بود. از این‌روی، ابراهیم علیه‏السلام با کنیزش هاجر ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد و او را اسماعیل (یعنی خدا می‏شنود) نام نهاد. تورات از این وعده ی خداوند با عنوان عهد یاد می کند و می گوید : " و به سبب همین عهد بود که او از ابرام به ابراهیم تغییر نام یافت»
قران می فرماید : "...قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.
خداوند در تورات خطاب به ابراهیم می فرماید : من به تو " ه " دادم و نام تو را که ابرام بود به ابراهیم تغییر دادم . باید اضافه نمود که " هـ" در حروف ابجد نماد عدد پنج می باشد . و در یهود به عنوان نماد برکت است .
ما در سلام نماز هر روز بارها خطاب به پیامبر می گوییم السلام علیک و رحمة الله و برکاته . سلام برتو که برکت و رحمت خدا هستی . در دعای توسل پیامبر را با عنوان امام رحمه خطاب می کنیم .( دقت شود )
تورات درباره ی حضرت اسماعیل علیه‏السلام سخن چندانی نمی‏گوید و فقط پس از داستان تولد او، اشاره می‏کند می‏گوید: «نسل او را بسیار گردانم و دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم»[( سفر پیدایش 17: 20.)
دقت شود که قران به پیامبر (ص )فرمود : إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ
البته کلمه ای که یهود آن را به رئیس ترجمه کرده ناسی هست که معنی امام می دهد . ناسی یعنی کسی که حکومتش شامل حال همه می شود . یعنی کسی که بر کل مردم ( الناس ) ولایت و حق حکومت دارد . وقتی حضرت ابراهیم به مقام امامت می رسد قران می فرماید : ِانِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ . یعنی تو را بر همه ی مردم امام قرار دادم . امروز یهودیان به رئیس جمهور ناسی می گویند
از طرفی حضرت ابراهیم از خدا در خواست کرده که نسل او را در زمین بارور کند و از فرزندان او امامانی قرار دهد و خداوند هم دعای او را اجابت کرده و اسماعیل را به او داده است . و اسحاق هم هنوز به دنیا نیامده است . در چنین شرایطی خدا به او دستور می دهد فرزندت را قربانی کن . بنابراین سختی امتحان ابراهیم قربانی کردن فرزندش نبود بلکه مشکل همان کلمات ( اهلبیت ) بود که خداوند آن را در ذریه ی او قرار داده بود . و از طرفی دستور ذبح فرزند را ابراهیم در رویا و در خواب دریافت کرده بود . و اگر دستور ذبح اسماعیل را اجرا می کرد نسلش منقطع می شد . در آن صورت وعده ی خداوند چه می شد ؟ با خود فکر می کرد شاید این رویا را ابلیس به او تلقین می کند تا نسل او منقطع شود . لذا سختی امتحان ابراهیم گیر کردن او بین دو راهی ای بود که انتخابش کار هر کسی نبود . این امتحان برای ابراهیم چنان سخت بود که خداوند در مورد آن فرمود :
إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبینُ. (صافات 106 ) حقیقتا که امتحان سختی بود .
بنابراین روشن می شود که وقتی گفته می شود که ابراهیم با کلمات امتحان شد . ماجرای امتحانش با کلمات این گونه بود [ نظرات / امتیازها ]
منبع : قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علی باقری
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ظالمان در این آیه - علي باقري
ظالمانی که از نسل ابراهیم امامت به آنها نمی رسد در آیه زیر چه کسانی هستند؟
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ بقره ۱۲۴.
خداوند در قران بعد از اینکه از حضرت ابراهیم (ع) امتحان های سختی می گیرد و حضرت ابراهیم ع از این امتحان ها سر بلند بیرون می آید. به ابراهیم (ع )با تأکید می فرماید. ای ابراهیم من خودم تو را برای همه مردم جهان امام قرار دادم (این یعنی اینکه امامت را خودم به هر کسی بخواهم می دهم) حضرت ابراهیم بلافاصله می پرسد این امامت به ذریه ی من هم خواهد رسید؟ خداوند می فرماید ای ابراهیم امامت عهد من هست و عهد من به ظالمان نمی رسد. اکثر مفسرین ظالمان را گناهکاران معنی کرده اند. شاید یکی از معانی این باشد. ولی به نظر نگارنده منظور اصلی قرآن این نیست.
باید بگویم که ابراهیم ع دو پسر داشت اسحاق (ع) و اسماعیل (ع). ما اعتقاد داریم فرزندی که به وسیله ی آن ابراهیم امتحان شد و قرار شد قربانی شود اسماعیل بوده و یهودیان می گویند اسحاق بوده است. یهود به این دلیل این قضیه را به اسحاق نسبت می دهند که آنها از نسل اسحاق و پیامبر ما از نسل اسماعیل (ع) می باشند و در تورات و قرآن آمده ذبیح عظیم (امام حسین) که شجره طیبه از نسل اوست در آخرالزمان ملک عظیم را صاحب شده و حکومت کل جهان را در دست خواهند گرفت و آخر جهان مال آنها خواهد بود. یهودیان با مطرح کردن اسحاق این وعده را می خواهند به خود نسبت دهند. نام اسماعیل را در تورات پاک کرده و به جایش اسحاق را جایگزین کرده اند غافل از اینکه اسماعیل فرزند بزرگ ابراهیم بوده و خدا در تورات به ابراهیم فرموده تنها فرزند خود را به قربانگاه ببر. آنها از این نکته به کلی غافل بودند که چرا خداوند فرموده تنها فرزندت را.
حال سخن من این هست که منظور خداوند از ظالمان همین یهودیان هستند که این ادعا را دارند. من از قرآن دلیل می آورم .
وَلَقَد جاءَکُم موسى بِالبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ وَأَنتُم ظالِمونَ (البقرة 92)
خداوند در این آیه خطاب به بنی اسرائیل که از نسل اسحاق هستند می فرماید: موسی با دلایل محکم به سوی شما آمد ولی شما از دین او خارج شدید و بعد از این دلایل روشن به گوساله پرستی مشغول شدید. و شما هستید ظالمان .
همچنین در آیه
وَإِذ واعَدنا موسى أَربَعینَ لَیلَةً ثُمَّ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ وَأَنتُم ظالِمونَ (البقرة 51)
و همچنین این آیه:
وَاتَّخَذَ قَومُ موسى مِن بَعدِهِ مِن حُلِیِّهِم عِجلًا جَسَدًا لَهُ خُوارٌ أَلَم یَرَوا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُم وَلا یَهدیهِم سَبیلًا اتَّخَذوهُ وَکانوا ظالِمینَ (الأعراف 148)
و آیاتی از این دست که نمونه هایش در قرآن زیادند. کاملا مشخص می سازند منظور قران از این ظالمان فرزندان اسحاق هستند گرچه از نسل ابراهیم هستند امامت به آنها نخواهد رسید.
(باقری) [ نظرات / امتیازها ]
منبع : نگارنده قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گوینده : علی باقری
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.