عده یا حریم ازدواج ؟
در آیه قبل سخن از طلاق بود و در این بخش از احکام طلاق و یا آنچه مربوط به آن است بیان مى شود و در مجموع پنج حکم در آن بیان شده :
نخست درباره عده مى فرماید: زنان مطلقه باید به مدت سه بار پاک شدن انتظار بکشند (و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلثة قروء).
قروء جمع قرء (بر وزن قفل ) هم به معنى عادت ماهیانه و هم پاک شدن از آن گفته شده ، ولى این دو معنى را مى توان در یک مفهوم کلى جمع کرد و آن انتقال از یکى از دو حالت به حالت دیگر است ، راغب در مفردات معتقد است که
قرء در حقیقت ، اسم براى داخل شدن از حالت حیض به پاکى است ، و چون هر دو عنوان در آن مطرح است گاهى بر حالت حیض و گاهى به پاکى اطلاق مى شود، از بعضى از روایات و بسیارى از کتب لغت نیز استفاده مى شود که قرء به معنى جمع است و چون در حالت پاکى زن خون عادت در وجود او جمع مى شود، این واژه به پاکى اطلاق شده است ، به هر حال در روایات متعددى ، تصریح شده که منظور از ثلثة قروء که حد عده است سه مرتبه پاک شدن زن از خون حیض است .
و از آنجا که طلاق باید در حال پاکى که با شوهر خود آمیزش جنسى نکرده باشد انجام گیرد، این پاکى یک مرتبه محسوب مى شود، و هنگامى که بعد از آن دو بار عادت ببیند و پاک شود، به محض اینکه پاکى سوم به اتمام رسید و لحظه اى عادت شد، عده تمام شده و ازدواج او در همان حالت جایز است . ولى علاوه بر این روایات ، این حقیقت را از خود آیه نیز مى توان استفاده کرد زیرا:
اولا قرء دو جمع دارد، یکى قروء، دیگرى اقراء، و بعضى تصریح کرده اند که قرء به معنى پاکى جمعش قروء، و قرء به معنى حیض ، جمعش اقراء است بنابراین قروء در آیه فوق به معنى ایام پاکى زن مى باشد نه ایام حیض .
ثانیا همان گونه که در بالا اشاره شد، قرء اصلا به معنى جمع شدن است ، و جمع شدن با حالت طهر و پاکى ، تناسب بیشترى دارد، زیرا در این حالت خون در رحم تدریجا جمع مى گردد، و در هنگام عادت بیرون مى ریزد و پراکنده مى شود.
دومین حکم ، این است که براى آنها حلال نیست که آنچه را در رحم آنان آفریده شده کتمان کنند، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند
(و لا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان کن یومن بالله و الیوم الاخر).
قابل توجه اینکه مساله آغاز و پایان ایام عده را که معمولا خود زن مى فهمد نه دیگرى بر عهده او گذارده ، و گفتار او را سند قرار داده لذا امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیه فوق مى فرماید: قد فوض الله الى النساء ثلاثة اشیاء الحیض و الطهر و الحمل : خداوند سه چیز را به زنان واگذار کرده عادت ماهانه ، پاک شدن و حامله بودن .
از آیه فوق نیز مى توان این معنى را اجمالا استفاده کرد زیرا مى فرماید براى زن جایز نیست آنچه را خداوند در رحم او آفریده کتمان کند، و بر خلاف واقع سخن گوید، یعنى سخن او مورد قبول است .
جمله ما خلق الله فى ارحامهن به گفته جمعى از مفسران ، دو معنى مى تواند داشته باشد، فرزند و عادت ماهانه ، زیرا هر دو را خداوند در رحم زن آفریده است ، یعنى نباید حمل خود را مخفى کند و بگوید به عادت ماهانه مبتلا مى شود، تا مدت عده را کمتر کند (زیرا عده زن باردار وضع حمل است ) و در مورد عادت ماهانه ، چه از نظر شروع ، و چه از نظر پایان ، نیز نباید خلاف گوئى کند، استفاده هر دو معنى از تعبیر فوق نیز بعید به نظر نمى رسد.
سومین حکمى که از آیه استفاده مى شود، این است که شوهر در عده طلاق رجعى ، حق رجوع دارد، مى فرماید: همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترک ) در این مدت عده (از دیگران ) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند (و بعولتهن احق بردهن فى ذلک ان ارادوا اصلاحا).
در واقع در موقعى که زن در عده طلاق رجعى است ، شوهر مى تواند بدون هیچ گونه تشریفات ، زندگى زناشویى را از سر گیرد، با هر سخن و یا عملى که به قصد بازگشت باشد، این معنى حاصل مى شود، منتها با جمله ان ارادوا اصلاحا این حقیقت را بیان کرده که باید هدف از رجوع و بازگشت ، اصلاح باشد، نه همچون دوران جاهلیت که مردان با سوء استفاده از این حق ، زنان را تحت فشار قرار داده و در حالتى میان داشتن شوهر و مطلقه بودن ، نگه مى داشتند.
این حق در صورتى است که راستى از کار خود پشیمان شده و بخواهد به طور جدى زندگى خانوادگى را از سر گیرد، و هدفش ایجاد ضرر و بلا تکلیف ساختن زن نباشد.
ضمنا از اینکه در ذیل آیه ، مساله رجوع مطرح شده استفاده مى شود که حکم عده نگه داشتن در آغاز آیه ، نیز مربوط به این گروه از زنان است ، و به تعبیر دیگر، آیه به طور کلى از طلاق رجعى ، سخن مى گوید، بنابراین مانعى ندارد که بعضى از اقسام طلاق ، اصلا عده نداشته باشد.
سپس به بیان چهارمین حکم پرداخته ، مى فرماید: و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است حقوق شایسته اى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند (و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة ).
به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البیان ، این جمله از کلمات عجیب و جالب و جامعى است که فواید بسیارى را در بر دارد و در واقع بحث را به مسائل مهمترى فراتر از طلاق و عده کشانیده و به مجموعه حقوق زناشویى مردان و زنان ، اشاره مى کند و مى گوید: همان طور که براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده همچنین زنان حقوقى بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آنند زیرا در اسلام
هرگز حق یک طرفه نیست ، و همیشه به صورت متقابل مى باشد.
واژه معروف که به معنى کار نیک و شناخته شده و معقول و منطقى است ، در این سلسله آیات دوازده بار تکرار شده (از آیه مورد بحث تا 241) تا هشدارى به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود، سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویى و جلب رضاى الهى بکوشند.
جمله و للرجال علیهن درجة در حقیقت تکمیلى است بر آنچه درباره حقوق متقابل زن و مرد قبلا گفته شد، و در واقع مفهومش این است که مساله عدالت میان زن و مرد به این معنى نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه یکدیگر گام بردارند، آیا راستى لازم است آن دو در همه چیز مساوى باشند؟
با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، پاسخ این سوال روشن مى شود، جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد قانون آفرینش ، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده ، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است ، در حالى که طبق این قانون ، وظایف خشن و سنگین تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده ، و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته بنابراین اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پاره اى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود، و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را مى طلبد بر عهده زنان ، و به همین دلیل مدیریت خانواده بر عهده مرد، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و به هر حال این مانع از آن نخواهد بود که زنان در اجتماع ، کارها و وظایفى را که با ساختمان جسم و جان آنها مى سازد، عهده دار شوند، و در کنار انجام وظیفه مادرى ، وظایف حساس دیگرى را نیز انجام دهند.
ونیز این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفته تر باشند.
اینکه بعضى از روشنفکران اصرار دارند که این دو جنس را مساوى در همه چیز قلمداد کنند، اصرارى است که با واقعیتها هرگز نمى سازد، و مطالعات مختلف علمى آن را انکار مى کند، حتى در جوامعى که شعار مساوات و برابرى در تمام جهات ، همه جا را پر کرده ، عملا غیر آن دیده مى شود، مثلا مدیریت سیاسى و نظامى تمام جوامع بشرى - جز در موارد استثنائى همه در دست مردان است ، حتى در جوامع غربى که شعار اصلى شعار مساوات است ، این معنى به وضوح دیده مى شود.
به هر حال قوانینى همچون بودن حق طلاق ، یا رجوع در عده یا قضاوت به دست مردان ، (جز در موارد خاصى که به زن یا حاکم شرع حق طلاق داده مى شود) از همین جا سرچشمه مى گیرد، و نتیجه مستقیم همین واقعیت است .
بعضى از مفسران گفته اند که جمله للرجال علیهن درجة ، تنها نظر به مساله رجوع در عده طلاق دارد.
ولى روشن است که این تفسیر با ظاهر آیه سازگار نیست ، زیرا قبل از آن یک قانون کلى درباره حقوق زن و رعایت عدالت ، به صورت و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف بیان شده ، سپس جمله مورد بحث به صورت یک قانون کلى دیگر به دنبال آن قرار گرفته است .
و بالاخره در پایان آیه مى خوانیم : خداوند توانا و حکیم است (و الله عزیز حکیم ).
و در واقع پاسخى است براى آنها که در این زمینه ایراد مى گیرند، و اشاره اى است به اینکه حکمت و تدبیر الهى ، ایجاب مى کند که هر کس در جامعه به وظایفى بپردازد که قانون آفرینش براى او تعیین کرده است ، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است ، حکمت خداوند ایجاب مى کند که در برابر وظایفى که بر عهده
زنان گذارده ، حقوق مسلمى قرار گیرد، تا تعادلى میان وظیفه و حق بر قرار شود.
[ نظرات / امتیازها ]