از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان ):(طلاق دو باراست و پس از دوبار یا نگهداری به شایستگی و یا رها کردن به نیکویی )تا دو بارطلاق شوهر حق رجوع دارد،پس اگر دو بار، طلاق واقع شد یا به نیکی با همسرزندگی کند ـ یعنی نه از روی اجبار و اضطرار ،بلکه برای شروع زندگی سعادتمندانه اقدام کند ـ و یا به خیر و سلامت او راطلاق دهد،یعنی برای بار سوم و این امر واجب است که از روی انتقام و تلافی جویی نباشد و این بار، دیگرشوهر حق رجوع ندارد ،مگر پس از ازدواج زن با مرد دیگری وجداشدن از آن مرد،(و لا یحل لکم ان تاخذوا مما اتیتموهن شیئا):(وبرشما روا نیست که چیزی ازآنچه را به زنان داده اید باز پس بگیرید)از قبیل مهریه و نفقه ای که در طول زندگی زناشویی به زن داده اید و حق ندارید در مقابل طلاق چیزی از آنهابستانید، (الاان یخافاالایقیما حدود الله ):(مگر آنکه بترسید از آنکه حقوق الهی را بر پاندارند)منظور آنست که ظن غالب داشته باشند که حقوق الهی را در مورد هم رعایت نخواهند کرد ،یعنی تشخیص دهند که توافق اخلاقی ندارند و کار آنها به دشمنی منجر شود و در این صورت مرد می تواند چیزی از مهریه زنش را از اوبگیرد و او را طلاق دهد و این گرفتن از جانب مرد و دادن از جانب زن گناهی محسوب نمی شود، (فان خفتم الا یقیما حدود الله فلا جناح علیهما فیما افتدت به ):(که در چنین صورتی در آنچه زن به شوهر خویش عوض می دهد گناهی نیست )،یعنی اگر وضع زن و شوهر بگونه ای بود که تک تک شما مسلمانان اگر از وضع آنها خبردار شوید شما هم دچار آن خوف بشوید ،یعنی عقلا چنین حکمی رابدهند که آنها با هم تفاهم ندارند در این صورت گناهی بر آن دونیست ،اگر زن چیزی از مهریه خود را به مرد بدهد تا او را طلاق دهد،(تلک حدود الله فلاتعتدوها):(این احکام حدود خداست ، پس از آن تجاوز نکنید)یعنی این احکام فقهی بر اساس مصالح اجتماعی و اخلاقی از جانب خداوند تشریع شده ،لذا به آن پایبند باشید و به حدود آنها تجاوزنکنید،(ومن یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون ):(و هرکس به حدود الهی تجاوز کند پس آنان از ستمکارانند)لذا اسلام دین فعل و شریعت عمل است نه دین حرف ، اما صرف عمل به ظواهر دین کفایت نمی کند، بلکه باید روح قوانین اسلام و مصالح تشریعی آنها را رعایت کرد و احکام فقهی را نباید از معارف اخلاقی که منشاء آنها هستند جدا نمود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سمانه بيات - برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1
در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده مى‏کردند، و براى این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مى‏کردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مى‏فرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).

البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمى‏شود.

سپس مى‏افزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).

بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.

منظور از جدا شدن با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایى پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.

و لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها داده‏اید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).

بنابراین، شوهر نمى‏تواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.

در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده مى‏گوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 208

سپس مى‏افزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).

در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایى، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است، با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.

و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده مى‏فرماید:

«اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مى‏کنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حسين پاک دل
در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده مى‏کردند، و براى این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مى‏کردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مى‏فرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).

البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمى‏شود.

سپس مى‏افزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).

بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.

منظور از جدا شدن با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایى پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.

و لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها داده‏اید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).

بنابراین، شوهر نمى‏تواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.

در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده مى‏گوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).

سپس مى‏افزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).

در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایى، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است، با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.

و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده مى‏فرماید:

«اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مى‏کنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) شاه آبادی (داور) : نام گوینده را ذکر فرمایید.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  فاطمه پورمحمدي - ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏
شأن نزول:
هشام بن عروه از پدرش و او از عایشه نقل کرده است که زنى نزد او آمد و از شوهرش شکایت کرد که براى ضرر زدن باو پیوسته طلاقش میدهد و باز رجوع مینماید و این مطابق رسمى بود که در زمان جاهلیت داشتند که زنهاى خود را طلاق میدادند و قبل از تمام شدن مدت و زمان عده رجوع میکردند و این طلاقها و رجوع‏ها حدى نداشت و ممکن بود این کار بهزار مرتبه هم برسد.
عایشه شکایت این زن را به رسول اکرم (ص) عرضه داشت در این وقت آیه فوق نازل شد و طلاق در سه عدد محدود گشت که دو طلاق از جمله «الطَّلاقُ مَرَّتانِ» استفاده میشود و طلاق سوم از این جمله که میفرماید: «فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ» (اگر براى بار سوم طلاق داد دیگر براى او حلال نیست تا وقتى که شوهر دیگر با او ازدواج کند.)
در این صورت اگر شوهر دوم باز او را طلاق داد و عده او سپرى شد شوهر اول
میتواند مجدداً او را عقد نماید.
نقل شده که از پیامبر اکرم سؤال کردند که دو طلاق از «الطَّلاقُ مَرَّتانِ» استفاده میشود اما سوم طلاق از کجا بدست میآید؟
حضرت فرمود از جمله «فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ.»
إِلَّا أَنْ یَخافا ...- این قسمت درباره ثابت قیس بن شماس و همسرش جمیله نازل گشت که ثابت او را دوست میداشت ولى جمیله ثابت را نمى‏خواست و با او دشمنى میکرد رسول اکرم به آن زن فرمود: آیا باغستان ثابت را (که مهریه جمیله بود) باو رد میکنى جمیله گفت بلى زیادتر هم باو میدهم فرمود نه، همان باغستان او را بوى رد کن سپس فرمود اى ثابت آنچه باو داده‏اى بگیر و طلاقش بده ثابت هم باغ را گرفته و جمیله را بطلاق خلع طلاق داد و این اولین طلاق خلع بود که در اسلام واقع شد.
(طلاق خلع همین است که مرد زن را بخواهد ولى زن شوهر را نخواهد و مالى باو ببخشد که او را طلاق دهد و این نوع طلاق را «خلع» گویند). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
در اینجا خداوند عدد طلاق را بیان میکند که طلاقى که در آن رجوع امکان دارد دو طلاق است.
در معناى این آیه دو قول گفته شده است:
1- این بیان طلاق «سنت» است و طلاق سنت عبارتست از اینکه اگر مرد بخواهد همسر خویش را طلاق دهد در وقت پاکى که با او عمل جنسى انجام نداده است او را یک مرتبه طلاق دهد و صبر کند تا از عده خارج شده یا پس از عادت دوباره پاک گردد و پس از رجوع براى بار دوم او را طلاق دهد (ابن عباس- مجاهد) 2- در اینجا عدد طلاقهایى که موجب جدایى و آنهایى که سبب جدایى نمیگردد بیان میشود و آیه شریفه میرساند که پس از دو طلاق که طلاق سوم باشد جدایى حاصل میگردد و اگر چه آیه بصورت خبر است ولى معناى آن امر است یعنى باید دو مرتبه طلاق دهید.
«فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ» یعنى بعد از دو طلاق اگر باز هم رجوع کرد او را به نیکى نگاهدارد و بطور صحیح و پسندیده با او رفتار نماید نه اینکه منظورش از رجوع ضرر زدن به او باشد.
«أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ» یا او را به نیکى رها کردن. در معناى این جمله دو وجه گفته شده است:
1- مراد طلاق سوم است.
2- مقصود اینست که زنى را که طلاق داده شده و در عده است بحال خود واگذارند تا در اثر پایان یافتن عده جدایى حاصل شود (سدى- ضحاک) و این معنا از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام نقل شده است.
«وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ ...» خطاب به شوهران است که براى شما حلال و مشروع نیست که در موقع طلاق بزور از آنچه بزنان داده‏اید بازگیرید و خداوند این حکم را درباره طلاق خلع استثناء زده میفرماید:
إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ، مگر اینکه در اثر عداوت و بغض به یکدیگر گمان قوى داشته باشند که بحدود و احکام خدا عمل نمیکنند.
ابن عباس میگوید مراد اینست که اگر از زن روى بى‏علاقگى به شوهر نشوز و نافرمانى ظاهر شود و ابو عبیده میگوید اگر زن بشوهر خود بگوید من از جنابت تو غسل نمى‏کنم (کنایه از اینکه با تو حاضر بآمیزش نمیشوم) و اطاعت تو را نمینمایم و کسى را بخوابگاه تو راه داده و بدون اجازه تو دیگرى را بخود راه خواهم داد با چنین وضعى بر مرد حلال است که زن را طلاق خلع داده و آنچه را از او بگیرد جایز مى‏باشد.
خلاصه اگر شوهر بترسد که زن با ادامه همسرى مرتکب گناه شود یا واجبى را ترک کند و در مواردى که باید زن شوهر را اطاعت کند اطاعت ننماید در این صورت بر شوهر حلال است که زن را طلاق «خلع» دهد. از حسن نیز همین معنى نقل شده است.
شعبى میگوید: مراد نشوز و سرپیچى زن و مرد هر دو نسبت بحقوق یکدیگر است.
«فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ ...» اگر گمان دارید که اصلاحى میان آنها پدید نمى‏آید باک و گناهى بر آنها نیست و این آیه فقط جواز گرفتن مال را میرساند و در اینکه چرا ضمیر «علیهما» (بر آن دو) آمده با اینکه این حکم درباره شوهر است دو احتمال داده شده است:
1- اگر ضمیر، فقط بمرد برگردد ممکن است گمان و توهم شود که زن اگر چه حق و اجازه پرداخت مال و طلاق گرفتن را دارد ولى گناهکار است براى جلوگیرى از این توهم ضمیر را بهر دو برگردانیده است. این گفته «على بن عیسى» است.
2- مقصود از ضمیر فقط مرد است و زن را نیز براى مقارنت با مرد ذکر کرده است مانند آیه «نَسِیا حُوتَهُما» (ماهى خود را فراموش کردند) (که فراموشى ماهى براى موسى نبوده ولى از نظر مقارنت با رفیقش بهر دو نسبت داده شده است) و مثلا آیه «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» (از میان آن دو لؤلؤ و مرجان بیرون میآید) با اینکه آنها از میان نمک تنها بیرون میآید ولى براى مقارنت بهر دو نسبت داده شده است.
شیخ طوسى میفرماید: معناى دوم بمذهب ما (شیعه) مناسب‏تر است زیرا چیزى که سبب جواز طلاق خلع است اینست که گمان شود زن بگناه میافتد. مؤلف میگوید: بعقیده من امکان وقوع گناه از زن سبب براى اباحه طلاق خلع میباشد و این آیه (لا جناح) مربوط به خود طلاق خلع است نه سبب آن بنا بر این، وجه دوم از نظر من صحیح نیست زیرا اینکه دو نفر بجاى یک نفر ذکر شود از روش صحیح بدور است و همان احتمال اول صحیح مى‏باشد.
فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ (باکى نیست در مالى که زن میدهد).
در اینکه مقدار این مال چه اندازه باشد اقوالى گفته شده است:
1- نزد ما (شیعه) اگر ناراحتى و بغضى از ناحیه زن باشد بر شوهر جایز است که مهریه‏اى که داده و زیادتر از آن را از زن بگیرد ولى اگر ناراحتى از طرف هر دو باشد آنچه مرد مى‏گیرد باید از مقدار مهرى که داده است کمتر باشد.
2- جایز است در هر دو صورت مهریه و زیادتر از آن را بگیرد. این وجه از ابن عباس، عبد اللَّه عمر، رجاء بن حیات، ابراهیم و مجاهد است.
3- مرد فقط مى‏تواند مهر را بگیرد. (در هر دو صورت از ربیع- عطا- زهرى، شعبى و این معنا را از على (علیه السلام) نیز نقل کرده‏اند.
و طلاق خلعى که مال از طرف زن داده مى‏شود بر سه قسم است:
1- چون زن پیر یا زشت است از این رو شوهر او را اذیت مى‏کند تا مالى به شوهر داده طلاق بگیرد. در این صورت بر مرد جایز نیست که چیزى از زن بگیرد چنان که خداوند مى‏فرماید: «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً»: اگر قصد دارید زنى بجاى زنتان اختیار کنید و قنطارى هم باو داده‏اید نباید چیزى از آن را بگیرید. (قنطار بمعناى مال است و نیز واحد وزن مى‏باشد).
2- مرد زن خود را گناهکار و زشتکار مى‏بیند لذا او را اذیت مى‏کند تا زن طلاق گیرد و مالى بدهد در این صورت مال گرفتن از زن جایز است چنان که میفرماید:
«وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ:
(بر شما حلال نیست که بزنان سخت گیرید که قسمتى از مهرى که به آنها داده‏اید بازگیرید مگر این که عمل زشتى از آنها آشکار شود.)
3- هر دو بترسند که در اثر بد اخلاقى یا عدم قدرت مالى شوهر براى نفقه و مانند آن که باحکام و دستورهاى خداوند عمل نکنند در این صورت براى هر کدام جایز است که چیزى بدهند و طلاق واقع شود.
«تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ» اینها اوامر و نواهى و براهینى که (بیان شد) درباره خلع، طلاق، رجوع، عده، احکام خداست. «فَلا تَعْتَدُوها» نباید با مخالفت از آنها تجاوز کنید «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ» کسانى که با مخالفت از آنچه بیان شده تجاوز نمودند «فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (آنان ستمکارند). از آنجا که در آیه فوق فرمود: «طلاق دو مرتبه است و مرتبه سوم را هم با جمله «تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ» یا «فَإِنْ طَلَّقَها» بیان کرده دانشمندان
ما (شیعه) به این آیه استدلال کرده مى‏گویند سه طلاق به یک لفظ واقع نمى‏شود و اگر چنین کند و با یک لفظ سه طلاق دهد هیچ طلاقى واقع نمى‏شود (نه اول و نه دوم و نه سوم).
چنان که در (لعان) چهار مرتبه شهادت واجب است و اگر کسى هر چهار را بیک لفظ بگوید لعان شرعى واقع نشده و حکم آن بار نمى‏گردد و مثل رمى جمره که باید هفت سنگ را در هفت بار بزند که اگر همه را یک جا بزند کافى نیست و این مطلب اتفاقى است و همچنین در طلاق هم اگر سه طلاق را بیک لفظ بدهد بى‏فایده است [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) شاه آبادی (داور) : خلاصه کنید
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
در طلاق رجعی اول و دوم شوهر می‌تواند در عدّه بدون عقد و پس از عده با عقد مجدد به زن رجوع کند؛ ولی برخلاف سنّت رایج در جاهلیت پیش از اسلام در طلاق سوم که بائن است، شوهر حق رجوع ندارد. امساک و تسریح شوهر درباره همسرش باید به معروف و احسان باشد. قرآن کریم ضرورت التزام به این حد الهی را با عبارتهای گوناگون و در فاصله‌ای کوتاه، چهار مرتبه تکرار کرده و متعدیان از آن را ظالم شمرده است.

جایز نیست مرد برای طلاق دادن زن خود از او مالی بگیرد، مگر در طلاق «خلع» که زن به مرد علاقه ندارد و نیز در طلاق «مبارات» که هیچ یک همدیگر را نمی‌خواهند. البته اگر زن و مرد بترسند که احیاناً حدود الهی را رعایت نکنند و گناه کنند، مرد می‌تواند برای قبول پیشنهاد طلاق زن از او مالی بگیرد؛ ولی تشخیص این خوف فقط برعهده زن و شوهر نیست، بلکه با مسئولان جامعه و خانواده آنها هم هست، بدین جهت خداوند در این آیه به مسئولان و خانواده زن و شوهر خطاب کرده است: ﴿فَاِن خِفتُم﴾. آوردن تعبیر «افتداء» (بَدَلْ دادن) به جای «ایتاء» یا «اعطاء»، برای آن است که این مال رایگان به مرد داده نشده است، بلکه در مقابل حق طلاق و حق رجوع مرد در عده است.
همه احکام فقهی یاد شده و اصول اخلاقی و معارف الهی مزبور که ضمانت اجرایی احکام یاد شده‌اند، حدود الهی هستند که پیش از این یکایک آنها گوشزد شده است و اگر کسی از این حدود تجاوز کند، از ستمگران است که از هدایت پاداشی خدا محروم‌اند.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نور
در جاهلیّت، طلاق دادن و رجوع کردن به زن، امرى عادّى و بدون محدودیّت بود.امّا اسلام، حداکثر سه بار طلاق و دو بار رجوع را جایز دانست تا حرمتِ زن و خانواده حفظ شود.
در اسلام، طلاق امرى منفور و بدترین حلال نام گذارى شده است، ولى گاهى عدم توافق تا جایى است که امکان ادامه زندگى براى دو طرف نیست.
در این آیه علاوه بر طلاق رجعى که از سوى مرد است، طرح طلاق خُلع که پیشنهاد طلاق از سوى زن است نیز ارائه شده است. به این معنا که زن، مهریه خود یا چیز دیگرى را فداى آزاد سازى خود قرار دهد و طلاق بگیرد.
تعدّد طلاق، براساس تعدّد رجوع و بقاى ازدواج است. کسى که در یک جلسه مى‏گوید: «من سه بار طلاق دادم»، در واقع یک طلاق صورت گرفته است. چون یک ازدواج را بیشتر قطع نکرده است. لذا بر اساس فقه اهل‏بیت علیهم السلام، چند طلاق باید در چند مرحله باشد و یکجا واقع نمى‏شود. زیرا به مصلحت نیست که زندگى خانوادگى در یک جلسه و با یک تصمیم براى همیشه از هم بپاشد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت، از آن سوء استفاده مى‏کردند، و براى این که همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مى‏کردند این آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مى‏فرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمى‏شود.
سپس مى‏افزاید: «در هر یک از این دو بار باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ).
بنابراین طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد.
منظور از جدا شدن با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدایى پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را نسبت به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج را از او نگیرد. بنابراین جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.
و لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها داده‏اید پس بگیرید» (وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً).
بنابراین، شوهر نمى‏تواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد.
در ادامه آیه به مسأله طلاق خلع اشاره کرده مى‏گوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ).
سپس مى‏افزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقیقت در اینجا سر چشمه جدایى، زن است، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است، با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.
و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده مى‏فرماید:
«اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مى‏کنند ستمگرانند» (تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مسعود ورزيده - تفسیرنمونه
یا زندگى زناشویى معقول یا جدائى شایسته !
در تفسیر آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون عده و رجوع براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدائى و تفرقه است ، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت ، از آن سوء استفاده مى کردند، و براى اینکه همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و قبل از تمام شدن عده رجوع مى کردند، و به این وسیله زن را در تنگناى شدیدى قرار مى دادند.
آیه فوق نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد، مى فرماید: طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است (الطلاق مرتان ).
سپس مى افزاید: ((در هر یک از این دو بار یا باید همسر خود را بطور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود)) (فامساک بمعروف او تسریح باحسان ).
بنابراین طلاق سوم ، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى که دو نوبت کشمکش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت ، باید کار را یکسره کرد، و به تعبیر دیگر اگر در این دو بار، محبت و صمیمیت از دست رفته ، بازگشت مى تواند با همسرش زندگى کند و از طریق صلح و صفا در آید، در غیر این صورت اگر زن را طلاق داد دیگر حق رجوع به او ندارد مگر با شرایطى که در آیه بعد خواهد آمد.
باید توجه داشت ، ((امساک )) به معنى نگهدارى ، و ((تسریح )) به معنى رها ساختن است ، و جمله ((تسریح باحسان )) بعد از جمله ((الطلاق مرتان )) اشاره به طلاق سوم مى کند که آن دو را با رعایت موازین انصاف و اخلاق ، از هم جدا مى سازد (در روایات متعددى آمده است که منظور از ((تسریح باحسان )) همان طلاق
سوم است ).
بنابراین منظور از جدا شدن توام با احسان و نیکى این است که حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدائى ، ضرر و زیانى به او نرساند و پشت سر او سخنان نا مناسب نگوید، و مردم را به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج مجدد را از او نگیرد.
بنابراین همانگونه که نگاهدارى زن و آشتى کردن باید با معروف و نیکى و صفا و صمیمیت همراه باشد، جدائى نیز باید توام با احسان گردد.
و لذا در ادامه آیه مى فرماید: ((براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنها داده اید پس بگیرید)) (و لا یحل لکم ان تاخذوا مما آتیتموهن شیئا).
بنابراین ، شوهر نمى تواند هنگام جدائى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است باز پس گیرد و این یک مصداق جدائى بر پایه احسان است (در سوره نساء آیات 20 و 21، این حکم به طور مشروحتر بیان شده است که شرح آن خواهد آمد).
بعضى از مفسران مفهوم این جمله را وسیعتر از مهر دانسته و گفته اند چیزهاى دیگرى را که به او بخشیده است نیز باز پس نمى گیرد.
جالب توجه اینکه در مورد رجوع و آشتى تعبیر به معروف یعنى کارى که در عرف ناپسند نباشد شده ، ولى در مورد جدائى تعبیر به احسان آمده است که چیزى بالاتر از معروف است ، تا مرارت و تلخى جدائى را براى زن به این وسیله جبران نماید.
در ادامه آیه به مساله طلاق ((خلع )) اشاره کرده مى گوید: تنها در یک فرض ، باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد، و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد، و ((دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى
حدود الهى را بر پا ندارند)) (الا ان یخافا الا یقیما حدود الله ).
سپس مى افزاید: ((اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى ) بپردازد)) و طلاق بگیرد (فان خفتم الا یقیما حدود الله فلا جناح علیهما فیما افتدت به ).
در حقیقت در اینجا سرچشمه جدائى ، زن است ، و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است با او زندگى کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگرى انتخاب کند.
قابل توجه اینکه : ضمیر در جمله ((الا یقیما)) به صورت تثنیه اشاره به دو همسر آمده است و در جمله ((فان خفتم )) به صورت جمع مخاطب ، این تفاوت ممکن است اشاره به لزوم نظارت حکام شرع بر این گونه طلاقها باشد و یا اشاره به اینکه تشخیص عدم امکان ادامه زناشویى توام با رعایت حدود الهى به عهده زن و شوهر گذارده نشده است .
زیرا بسیار مى شود که آنها بر اثر عصبانیت موضوعات کوچکى را دلیل بر عدم امکان ادامه زوجیت مى شمرند.
بلکه باید این مساله از نظر عرف عام و توده مردم و کسانى که با آن دو همسر آشنا هستند ثابت گردد که در این صورت اجازه طلاق خلع داده شده است .
و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده اشاره کرده ، مى فرماید: اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید و آنها که از آن تجاوز مى کنند ستمگرانند (تلک حدود الله فلا تعتدوها و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - روان جاوید
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)
جلد 1 صفحه 288
ترجمه
طلاق دو بار است پس نگاه داشتن بخوبى است یا رها کردن به نیکى و حلال نیست براى شما که بگیرید از آنچه دادید بآنها چیزیرا مگر آنکه بترسند که بر پاى ندارند حدهاى خدا را پس اگر ترسیدید که بر پاى ندارند حدهاى خدا را پس نیست گناهى بر ایشان در آنچه فدا دهد زن بآن این حدهاى خدا است پس تجاوز ننمائید از آنها و هر کس تجاوز نماید از حدهاى خدا پس آن گروه ایشانند ستمکاران.
تفسیر
طلاق رجعى دوبار است و طلاق سوم بائن است و در مجمع از پیغمبر (ص) روایت نموده است که پرسیدند طلاق سوم چه زمان است فرمود زمان تسریح به احسان یعنى بعد از دو طلاق و رجوع و آنزمانى است که دیگر یا باید نگاهدارى کند از زن بخوبى یا باید رها کند او را بخوبى و حق رجوع ندارد ولى شیخ استاد ما علیه الرحمه مى‌فرمودند که از این آیه شریفه استفاده میشود که زن یکى از این دو حقّرا بر مرد دارد مطلقا که یا باید بخوبى از او نگهدارى کند یا بخوبى او را رها نماید و بر این اصل ثمراتى مرتب فرموده بودند که مقام مناسب ذکر آنها نیست و حلال نیست از براى مردان که بگیرند از مهر زنان چیزیرا مگر آنکه بواسطه کراهت شدیده بترسند که بوظائف زناشوئى رفتار ننمایند که در اینصورت بر مرد گناهى نیست در گرفتن فدیه از زن بعوض طلاق خلع و بر زن هم گناهى نیست در بذل مهر و گرفتن طلاق بعوض آن که مقصود از فدیه دادن است آنچه بیان شد حدود و مقررات و احکام الهى است و تجاوز و مخالفت و تعدى از آنها نباید بشود و کسانى که مخالفت نمایند ستمکاران بخود و همسر خودند و این براى مبالغه و تعقیب نهى بتهدید و وعید ذکر شده است و عدول از خطاب بغیبت و از غیبت بخطاب یا براى تفنن در کلام است که نکته غالبى التفات است یا براى تصریح بشمول حکم نسبت بمرد و زن و ممکن است خطاب بحکام شرع باشد چون اخذ و اعطا و حکم بجواز و منع از وظائف ایشان است و عیاشى از حضرت صادق (ع) روایتى نقل نموده که دلالت دارد بر آنکه وقتى زن اظهار کراهت شدیده از مرد نماید بطوریکه خوف آن باشد که اگر بخواهد صبر نماید بزینت او در معصیت واقع شود جائز است طلاق خلع در مقابل مهر و زیادتر هر قدر تراضى نمودند و چون طلاق واقع شد اختیار رجوع با
جلد 1 صفحه 289
زن است و این یکطلاق حساب میشود و مراد از بودن اختیار رجوع با زن آنستکه زن حق دارد رجوع بفدیه نماید و پس از رجوع او مرد میتواند رجوع کند و قریب باین مضمون روایات دیگرى هم از ائمه اطهار وارد شده است و در مجمع شان نزول ذیل آیه را که راجع بطلاق خلع است باین تقریب ذکر نموده که ثابت بن قیس زن جمیله داشت که دختر عبد اللّه بن ابىّ بود و او را بسیار دوست داشت و آنزن بسیار از او بدش میآمد لذا حاضر شد که بستانى را که مهرش بود رد کند باضافه هم چیزى بدهد بعوض طلاق پیغمبر (ص) فرمود همان بستانرا رد نما کافى است و امر بطلاق فرمود و این اول خلعى بود که در اسلام واقع شد و اگر زن و شوهر هر دو از یکدیگر کراهت داشته باشند و خوف وقوع در معصیت براى طرفین باشد آنرا فقها طلاق مبارات نامیده‌اند و همان آثار خلع را دارد نهایت آنکه زیادتر از مهر جائز نیست که مرد از زن فدیه بگیرد [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.