معناى کلمه ((سنبل )) معروف است ، که همان خوشه گندم مى باشد بعضى گفته اند: ماده ((سنبل )) در اصل به معناى ((پوشاندن )) است ، و اگر خوشه گندم را سنبل نامیده اند، به این جهت بوده است که سنبل ، دانه هاى گندم را در غلافهائى که دارد مى پوشاند.
و یکى از بى پایه ترین اشکالهائى که به آیه کرده اند این است که : آیه شامل مثالى است که اصلا در خارج وجود ندارد، براى اینکه هیچ خوشه گندمى نداریم که مشتمل بر صد دانه باشد، و دیگر توجه نکرده اند که همانطور که گفتیم : در مثل لازم نیست که مضمونش در خارج تحقق داشته باشد، چون مثلهاى تخیلى آنقدر زیاد هست که از حد شمارش بیرون است ، علاوه بر اینکه هر سنبله صد دانه و یا هر خوشه هفتصد دانه گندم در آن باشد چنان نیست که اصلا وجود نیافته باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
وَ اللَّهُ یُضعِف لِمَن یَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِیمٌ
یعنى خداى تعالى براى هر کس که بخواهد بیش از هفتصد دانه گندم هم مى دهد، براى اینکه او واسع است و هیچ مانعى نیست که از جود او جلوگیرى کرده و فضل و کرمش را محدود سازد، همچنانکه خودش در جاى دیگر فرمود: ((من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا، فیضاعفه له اضعافا کثیرة ؟)) و کثیر را در این آیه مقید به عدد معینى نکرده است .
بعضى از مفسرین در معناى آیه مورد بحث گفته اند: ((مضاعفه )) به معناى چند برابر است ، و نهایت درجه این چند برابر همان هفتصد برابر است ، نه اینکه اگر خدا بخواهد هفتصد را هم چند برابر مى کند ولى این حرف صحیح نیست ، زیرا اگر اینطور مى بود قهرا جمله مورد بحث کار تعلیل را مى کرد، و معنا چنین مى شد: ((انفاق در راه خدا مثل دانه اى است که تا هفتصد دانه بهره دهد، چون خدا براى هر کس بخواهد مضاعف مى کند)) و در این صورت مى بایست جمله نامبرده چنین باشد: ((فى کل سنبله مائه حبه فان الله یضاعف ...))، همچنانکه در آیه شریفه : ((الله الذى جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه ، و النهار مبصرا، ان الله لذو فضل على الناس )) کلمه ((ان )) آمده است ، و چون در آیه مورد بحث کلمه ((فان )) نیامده معلوم مى شود که جمله نامبرده تعلیل نیست .
فوائد و آثار اجتماعى ارفاق به قصد تحصیل رضاى خدا
مطلب دیگر اینکه در آیه مورد بحث ، مثلى را که آورده مقى د به آخرت نکرده و بطور مطلق فرموده : ((خدا انفاق شما را مضاعف مى کند)) پس هم شامل دنیا مى شود، و هم شامل آخرت ، فهم عقلائى هم این را تاءیید مى کند براى اینکه کسى که از دسترنج خود چیزى انفاق مى کند هر چند ابتدا ممکن است به قلبش خطور کند که این مال از چنگش رفت ، و دیگر به او بر نمى گردد، لیکن اگر کمى دقت کند خواهد دید که جامعه انسانى به منزله تن واحد و داراى اعضاى مختلف است ،
و اعضاى آن هر چند اسامى و اشکال مختلف دارند، اما در مجموع ، یک تن را تشکیل مى دهند، و در غرض و هدف زندگى متحد هستند، از حیث اثر هم همه مربوط به هم هستند، وقتى یکى از اعضا، نعمتى را از دست مى دهد مثلا فاقد صحت و سلامتى شده و در عمل خود کند مى گردد، همین عارضه هر چند که در نظر بدوى ، متوجه یک عضو است ، ولى در حقیقت تمام بدن در عملکرد خود کند و سست مى گردد، و به خاطر نرسیدن به اغراض زندگى خسران و ضرر مى بیند.
مثلا چشم و دست آدمى دو عضو از بدن انسان هستند، در ظاهر دو نام غیر مربوط به هم و دو شکل متفاوت ، و دو عملکرد جداگانه دارند، لیکن با کمى دقت مى بینیم که این دو عضو کمال ارتباط را با یکدیگر دارند. خلقت ، آدمى را مجهز به چشم کرده تا اشیا را از نظر نور و رنگ و نزدیکى و دورى تشخیص دهد، بعد از تشخیص چشم ، دست آنچه را که تحصیلش براى آدمى واجب است بردارد، و آنچه را که دفعش بر او لازم است از انسان دفع کند.
پس در حقیقت چشم مثل چراغى است که پیش پاى دست را روشن مى کند، حال اگر دست از کار بیفتد قهرا فوائد و عملکرد دست را باید سایر اعضا جبران کنند، و این باعث مى شود که اولا زحمت و تعبى را که در حال عادى هرگز قابل تحمل نیست ، تحمل کند و در ثانى از عملکرد سایر اعضاى خود به همان مقدار که صرف جبران عملکرد دست نموده بکاهد، و اما اگر از همان اوائلى که دست دچار حادثه شد از نیروئى اضافى سایر اعضا در اصلاح حال همان دست استفاده کند، و دست را به حال عادى و سلامتش برگرداند، حال تمامى اعضا را اصلاح کرده ، و صدها و بلکه هزارها برابر آنچه صرف اصلاح دست کرده عایدش مى شود.
پس یک فرد از جامعه که عضوى از یک مجموعه است ، اگر دچار فقر و احتیاج شد، و ما با انفاق خود وضع او را اصلاح کردیم ، هم دل او را از رذائلى که فقر در او ایجاد مى کند پاک کرده ایم ، و هم چراغ محبت را در دلش ایجاد نموده ایم ، و هم زبانش را به گفتن خوبیها به راه انداخته ایم ، و هم او ر ا در عملکردش نشاط بخشیده ایم ، و این فوائد عاید همه جامعه مى شود، چون همه افراد جامعه به هم مربوط هستند، پس انفاق یک نفر، اصلاح حال هزاران نفر از افراد جامعه است ، و مخصوصا اگر این انفاق در رفع حوائج نوعى از قبیل تعلیم و تربیت و امثال آن باشد. این است آثار و فوائد انفاق .
آثار سوء و مضرات انفاق بدون قصد کسب رضاى خدا
و وقتى انفاق در راه خدا و به انگیره تحصیل رضاى او باشد، نمو و زیاد شدن آن از لوازم تخلف ناپذیر آن خواهد بود،چون فوائد انفاق در غیر راه خدا ممکن است تواءم با ضررهائى باشد که (حتما هست ) براى اینکه وقتى رضاى خدا انگیره آدمى نباشد لابد انگیره این هست که من توانگر به فقیر انفاق کنم تا شر او را از خود دفع نمایم ، و یا حاجت او را برآورم ، تا اعتدالى به حال جامعه ببخشم ، و فاصله طبقاتى را کم کنم (و در همه این فرضها بطور غیر مستقیم منافعى عاید خود انفاق کننده مى شود) و این خود نوعى استخدام و استثمار فقیر به نفع خویش است ، که چه بسا در دل فقیر آثار سوء بجاى گذارد، و چه بسا این آثار سوء، در دل فقرا متراکم شود و ناآرامى و بلواها به راه بیندازد، اما اگر انفاق تنها براى رضاى خدا صورت بگیرد، و انفاق گر بجز خشنودى او هدفى و منظورى نداشته باشد، آن آثار سوء پدید نمى آید، و در نتیجه این عمل خیر محض مى شود.
[ نظرات / امتیازها ]