● نحوه بیان داستان حضرت آدم (علیه السلام) توسط قرآن
34) خواننده عزیز متوجه شد که داستان سجده تقریباً و یا تحقیقاً میان دو جمله (انّی اعلم مالا تعقلون) و جمله (و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون) واقع شده است و یا مثل آن است که واقع شده باشد. در نتیجه آیه (و اذ قال ربّک للملائکه اسجدوا لآدم) نظیر جمله ای می ماند که از میان چند جمله استخراج شده باشد تا راهی برای انتقال به داستان بهشت پیدا شود. چون اگر به خاطر داشته باشید گفتیم این آیات منظور اصلی اش بیان خلافت انسان و موقعیت او و چگونگی نازل شدنش به دنیا و مآل کار او از سعادت و شقاوت است. پس در چنین مقامی اعتنای زیادی به نقل داستان سجده ندارد، مگر به اشاره اجمالی آن تا به این ترتیب وسیله ای شود برای ذکر داستان بهشت و هبوط آدم (دقت فرمایید).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس وجه اعراض از تفصیل به اختصار گویی نیز همین بود و ای بسا سرّ التفات از غیب در (اذ قال ربّک) الخ به تکلم در (اذ قلنا) الخ باز همین باشد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 188 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عمومیت دادن کتمان ابلیس به همه ملائکه
34) نسبت کتمان به همه ملائکه دادن با اینکه فقط یک نفر از آنان به نام ابلیس کفر درونی خود را پنهان کرده بود، از باب رعایت دأب کلامی است که عمل یک نفر را به جماعتی که با آن یک نفر آمیخته اند و امتیازی بینشان نیست، نسبت می دهند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : البته ممکن است وجه دیگری داشته باشد و آن این باشد که ملائکه از ظاهر کلام خداوند که فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه» این معنا را فهمیدند و آن را کتمان کردند که مراد خداوند به خلیفه قرار دادن در زمین اطلاق خلافت باشد. چون ملائکه احتمال نمی دادند یک موجود مادی و زمینی بتواند مقام خلافت خدایی را دارا شود. خداوند هم در کلام خود نفرمود چه کسی را می خواهم در زمین خلیفه کنم؛ بلکه به طور مطلق فرمود می خواهم این کار را بکنم، لذا خدای متعال فرمود: «من می دانم آن چه را که همه شما ملائکه اظهار می دارید و هم آن چه را پنهان می کنید». مؤید این وجه این است که بعد از رد کلام ملائکه و اثبات لیاقت برای آدم برای بار دوم به ملائکه فرمود که باید به آدم سجده کنید، چون می فهماند هنوز حضور قلبی ملائکه و آن پندارشان زائل نشده بود. بعضی از روایات نیز به طوری که خواهید دید بر این وجه دلالت دارد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 188 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سجده بر غیر خداوند
34) سجده براى غیر خداوند جائز است در صورتى که منظور از آن احترام و تکریم آن غیر خدا و در عین حال خضوع و اطاعت امر خداوند نیز بوده باشد. {اسْجُدُوا لِآدَمَ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : نظیر این استفاده را از آیه «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا» (یوسف/100) نیز می توان کرد. و این خود اشکالى است که ممکن است به ذهن کسى خطور کند و خلاصه جواب این است که اگر به یاد داشته باشید در سوره فاتحه گفتیم: «عبادت، عبارت از آن است که بنده، خود را در مقام عبودیت درآورد و عملا بندگى و عبادت خود را اثبات هم بکند و همواره بخواهد که در بندگى ثابت بماند. بنابراین فعل عبادى باید فعلى باشد که صلاحیت براى اظهار مولویت مولى و یا عبدیت عبد را داشته باشد، مانند سجده و رکوع کردن و یا جلو پاى مولا برخواستن و یا دنبال سر او راه رفتن و امثال آن و هر چه این صلاحیت بیشتر باشد، عبادت بیشتر و عبادیت متعین تر می شود. و از هر عملى در دلالت بر عزت مولویت و ذلت عبودیت روشن تر و واضح تر، دلالت سجده است، براى اینکه در سجده بنده به خاک مى افتد و روى خود را به خاک مى گذارد».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 188 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سجده |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
موحدی : با توجه به تفسیر علامه طباطبایی میتوان گفت سجده و بوسیدن ضریح ائمه اطهار به منظور احترام و تکریم آن معصومین میباشد نه شرک
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سجده عبادت ذاتى نیست
34) و اما اینکه بعضى چه بسا گمان کردهاند: که سجده عبادت ذاتى است، و بجز عبادت هیچ عنوانى دیگر بر آن منطبق نیست، صحیح نیست، و نباید بدان اعتناء کرد، براى اینکه چیزى که ذاتى شد، دیگر تخلف و اختلاف نمىپذیرد، و سجده اینطور نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : زیرا ممکن است کسى همین عمل را بداعى دیگرى غیر داعى تعظیم و عبادت بیاورد، مثلا بخواهد طرف را مسخره و استهزاء کند، و معلوم است که در اینصورت با اینکه همه آن خصوصیاتى را که سجده عبادتى دارد واجد است، مع ذلک عبادت نیست، بله، این معنا قابل انکار نیست، که معناى عبادت در سجده از هر عمل دیگرى واضحتر و روشنتر بچشم مىخورد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 189 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سجده |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نظر دین درباره سجده برای غیر خداوند
34) آنچه در شرع و یا عقل ممنوع است، این است که انسان با سجده خود براى غیر خداوند بخواهد براى آن غیر، اثبات ربوبیت کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : وقتى معلوم شد که سجده عبادت ذاتى نیست، بلکه قصد عبادت لازم دارد، پس اگر در سجده اى مانعى تصور شود، ناگزیر از جهت نهى شرعى و یا عقلى خواهد بود و آنچه در شرع و یا عقل ممنوع است، این است که انسان با سجده خود براى غیر خدا، بخواهد براى آن غیر اثبات ربوبیت کند. و اما اگر منظورش از سجده صرف تحیت و یا احترام او باشد بدون اینکه ربوبیت براى او قائل باشد بلکه صرفا منظورش انجام یک نحو تعارف و تحیت باشد و بس، در اینصورت نه دلیل شرعى بر حرمت چنین سجده اى هست و نه عقلى. چیزى که هست ذوق دینى که مردم متدیّن آن را از انس ذهن به ظواهر دین کسب کرده اند، اقتضا مى کند که به طور کلى این عمل را به خدا اختصاص دهند و براى غیر خدا هر چند از باب تعارف و تحیت باشد به خاک نیفتند. این ذوق قابل انکار نیست ولکن چنین هم نیست که هر عملى را که به منظور اظهار اخلاص درباره خدا مى آوریم، آوردن آن عمل در باره غیر خدا ممنوع باشد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 189 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سجده |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای پناهندگی ملائکه به عرش
34) 1- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: بعد از آنکه خداى تعالى آدم را آفرید، ملائکه را امر فرمود تا براى او سجده کنند. ملائکه در دل به خود گفتند: «ما گمان نمى کنیم خداوند خلقى بیافریند که نزدش گرامى تر از ما باشد. ما همسایگان او و مقرب ترین خلق نزد اوئیم». خداى تعالى فرمود: «آیا به شما نگفتم که من آنچه را اظهار و یا کتمان مى کردید می دانم؟ یعنى آنچه را درباره جن زادگان (که قبلا در زمین فساد مى کردند) اظهار داشتید و آنچه را که (درباره لیاقت خود براى خلافت) پنهان کردید، می دانم». و به همین جهت ملائکه به خاطر آنچه گفته بودند و نیز آنچه پنهان کرده بودند به عرش خداوند پناهنده شدند.
2- امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: وقتى ملائکه به خطاى خود پى بردند، متوسل به عرش شدند. این خطا از عده اى از فرشتگان بود، نه از همه آنان و آن عده، فرشتگان پیرامون عرش بودند- تا آنجا که فرمود:- و این عده تا روز قیامت هم چنان پناهنده عرش هستند.
علامه طباطبایی: ممکن است مضمون این دو روایت را از آیه اى که حکایت کلام ملائکه است استفاده کرد. آنجا که گفتند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ- تا جمله - سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ». ولکن روایت نامبرده خالى از اشکال نیست، براى اینکه در آیه همه ملائکه مامور به سجده شدند و به غیر از ابلیس کسى در امتثال استثنا نشد. در جاى دیگر هم فرمود: «ملائکه کلهم اجمعین سجده کردند». ولى به هر حال در توجیه روایت مى گوییم که به زودى خواهد آمد که عرش خداوند عبارت است از علم. روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیه السلام) نیز همین را می گوید. پس ملائکه اى که آن اعتراض را کرده بودند، فرشتگانى بودند که با علم خداوند سر و کار داشتند و چون به خطاى خود پى بردند، باز به علم او پناهنده شدند و گفتند: «تو منزهى از آنچه ما پنداشتیم و ما جز آنچه تو به ما داده اى علمى نداریم. تنها داناى حکیم تویى) (دقت بفرمائید).
بنابراین مراد به جمله (وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ) الخ، این خواهد بود که ابلیس از زمره قوم و قبیله جنى خودش بود. همان هایى که قبل از خلقت آدم در زمین زندگى مى کردند. قرآن کریم در جاى دیگر درباره شان فرموده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ» (حجر/27). بنابراین روایت، دیگر نسبت کتمان به همه ملائکه دادن عنایتى زائد لازم ندارد و نسبت نامبرده به نحو حقیقت خواهد بود. براى اینکه معناى مکتوم معنایى بود که به قلب همه ملائکه خطور کرد.
خواهى گفت: «آن وقت این روایت با روایتى که مى گفت منظور، کتمان ابلیس است که نخوت و امتناع از سجده براى آدم را کتمان کرده بود، منافات دارد».
در جواب مى گوییم که هیچ منافاتى نیست و همه آن ها را می توان از آیه استفاده کرد، چون واقع مطلب هم همین بوده است. شیطان تصمیم گرفته بود که اگر مامور به سجده بر آدم شود، مخالفت کند. ملائکه هم آن پندار غلط را پنداشته بودند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1- این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 33 ح 14) روایت کرده است.
2- این روایت را تفسیر عیاشی (ج 1 ص 30 ح 7) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 190 و 19 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سجده ملائکه بر حضرت آدم(علیهالسلام)
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 191 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شرک نبودن سجده ملائکه بر حضرت آدم(علیهالسلام)
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 191 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : سجده |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● برتری پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) بر حضرت آدم(علیهالسلام)
34) موسى بن جعفر (علیه السلام) از پدران بزرگوارش (علیه السلام) روایت آورده است که فرمودند: مردى یهودى از امیر المؤمنین (علیه السلام) از معجزات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) پرسید که آن جناب در مقابل سایر انبیا چه معجزاتى داشت؟ مثلا همین آدم (آن قدر بزرگ بود که) خداوند ملائکه را وادار کرد تا براى او سجده کنند. آیا از محمد (صلّی الله علیه و آله) نیز چنین احترامى کرد؟ ایشان فرمودند: «درست است همین طور بود، ولکن سجده ملائکه براى آدم اطاعت و عبادت آدم نبود و ملائکه آدم را در مقابل خداوند نپرستیدند، بلکه خداى تعالى آنان را بر اینکار واداشت، تا اعترافى باشد از ملائکه بر برترى آدم و رحمتى باشد از خداوند براى او. ولى محمد (صلّی الله علیه و آله) را فضیلتى بالاتر از این داد. خداى جلّ و علا با آن بزرگى و جبروتى که دارد و با تمامى ملائکه اش بر محمد صلوات و درود فرستاد و صلوات فرستادن مؤمنین بر او را عبادت خود خواند و تو اى یهودى تصدیق مى کنى که این فضیلت بزرگتر است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را احتجاج (ج 1 ص 314 طبع نجف) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 191 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم(علیهالسلام)
34) خداوند از آدم نخست مجسمه اش را ساخت و چهل سال به همان حال باقى گذاشت. چون ابلیس لعین از او مى گذشت به آن مجسمه می گفت: «خدا تو را براى امرى درست کرده است». آن گاه عالم آل محمد (علیه السلام) فرمودند: «ابلیس با خود گفت اگر خدا مرا به سجده بر این موجود امر کند هرگز زیر بار نمى روم». تا آنجا که عالم فرمود: «آن گاه خداوند به ملائکه فرمود: «براى آدم سجده کنید». ملائکه سجده کردند و ابلیس آنچه را در دل پنهان کرده بود بیرون انداخت و حسد درونى خود را اظهار کرد و از سجده براى آدم امتناع ورزید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 191 و 192 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : شیطان- ابلیس |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم(علیهالسلام)
34) امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: ابلیس به سجده بر آدم مامور شد. در جواب عرضه داشت: «پروردگارا به عزتت سوگند مرا از سجده بر آدم معاف بدار و من در عوض تو را عبادتى بکنم که تا کنون احدى مثل آن عبادتت نکرده باشد». خداى تعالى فرمود: «من اطاعت بر طبق اراده و خواست خودم را دوست می دارم» آن گاه فرمود: «ابلیس چهار بار ناله کرد. یکى آن روزى که لعنت شد و روزى دیگر روزى که به زمین هبوط نمود و روزى که حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) مبعوث گردید، بعد از مدتى فترت که انبیایى مبعوث نشده بودند و چهارم آن هنگامى که سوره فاتحه نازل گردید. و دو بار صداى فرح آمیزى درآورد. یکى آن هنگامى که آدم از درختى که نهى شده بود بخورد و یکى هم آن هنگامى که از بهشت بیرون شد و به زمین هبوط کرد». و در تفسیر جمله (فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما) ایشان فرمودند: «قبل از خوردن از آن درخت، عورت آن دو دیده نمی شد و بعد از خوردن آن ظاهر گشت و دیدنى شد». و نیز فرمودند: «آن درختى که آدم از خوردنش نهى شده بود سنبله بود».
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را بحار الانوار از قصص الانبیا (ج 11 ص 145 ح 14) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 192 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● داستان سکونت حضرت آدم(علیهالسلام) در بهشت در قرآن
35) مسئله بهشت آدم، و داستان آن جز در سه جای قرآن نیامده است:
1- همین آیات مورد بحث از سوره بقره.
2- در سوره اعراف که فرموده است: «وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ» الخ (اعراف/25- 19).
3- در سوره طه که فرموده است: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى، فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى، فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى؟ فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى، ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى، قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى، قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى؟ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى» الخ (126- 115).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 194 و 195 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اصل خلقت حضرت آدم(علیهالسلام) برای سکونت در زمین بود
35) حضرت آدم (علیه السلام) برای این خلق شده بود که در زمین زندگی کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : سیاق آیات مربوط به سکونت حضرت آدم (ع) در بهشت و مخصوصا آیه (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) الخ، این معنا را دست می دهد که آدم در اصل و در آغاز براى این خلق شده بود که در زمین زندگى کند در زمین بمیرد. و نیز از سیاق آیه سوره طه که مى فرماید: «فَقُلْنا یا آدَمُ» الخ و سوره اعراف که مى فرماید: «وَ یا آدَمُ اسْکُنْ» الخ، که داستان بهشت را با داستان سجده ملائکه به صورت یک داستان و متصل به هم آورده است، به خوبى مى رساند که منظور اصلى از خلقت آدم این بود که در زمین سکونت کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 195 و 196 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت سکونت پیدا کردن حضرت آدم(علیهالسلام) در بهشت
35) اگر خداى تعالى او را (چند روزى) در بهشت منزل داد براى این بود که امتحان خود را بدهد و در نتیجه آن نافرمانى عورتشان هویدا بگردد تا بعد از آن به زمین هبوط کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : راه زمینى شدن آدم همین بوده است که نخست در بهشت منزل گیرد و برتریش بر ملائکه و لیاقتش براى خلافت اثبات شود و سپس ملائکه مامور به سجده براى او شوند و آن گاه در بهشت منزلش دهند و از نزدیکى به آن درخت نهیش کنند و او (به تحریک شیطان) از آن بخورد و در نتیجه عورتش و نیز از همسرش ظاهر گردد و در آخر به زمین هبوط کنند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 196 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت خروج حضرت آدم(علیهالسلام) از بهشت
35) علت بیرون شدن از بهشت و زمینى شدن حضرت آدم (علیه السلام) آن خطیئه نبود بلکه علت این بود که به وسیله آن خطیئه عیب آن دو ظاهر گشت و این به وسیله وسوسه شیطان لعین صورت گرفت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : عیب نامبرده هم به قرینه اى که فرموده است: «بر آن شدند که از برگ هاى بهشت بر خود بپوشانند» الخ، همان عورت آن دو بود. و معلوم است که این دو عضو مظهر همه تمایلات حیوانى است چون مستلزم غذا خوردن و نمو نیز هستند. پس ابلیس هم جز این همّى و هدفى نداشت که (به هر وسیله شده است) عیب آن دو را ظاهر سازد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 196 و 197 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● قضای حتمی خداوند بر هبوط حضرت آدم(علیهالسلام) به زمین
35) ظهور عیب در زندگى زمینى برای حضرت آدم (علیه السلام) به وسیله خوردن از آن درخت، یکى از قضاهاى حتمى خداوند بود که باید می شد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : گو اینکه خلقت بشرى و زمینى آدم و همسرش تمام شده بود و بعد از آن خداوند آن دو را داخل بهشت کرد. ولى مدت زیادى در این بین فاصله نشد. خلاصه آن قدر به آن دو مهلت ندادند که در همین زمین متوجه عیب خود شوند و نیز به سایر لوازم حیات دنیوى و احتیاجات آن پى ببرند. بلکه بلا فاصله آن دو را داخل بهشت کردند و وقتى داخل کردند که هنوز روح ملکوتى و ادراکى که از عالم ارواح و فرشتگان داشتند به زندگى دنیا آلوده نشده بود. به دلیل اینکه فرمود: «لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما» و نفرمود: «لیبدى لهما ما کان ورى عنهما». پس معلوم می شود، پوشیدگى عیب هاى آن دو موقتى بود و یک دفعه صورت گرفته است. چون در زندگى زمینى ممکن نیست براى مدتى طولانى این عیب پوشیده بماند. (و جان کلام و آنچه از آیات نامبرده برمی آید این است که وقتى خلقت آدم و حوا در زمین تمام شد. بلا فاصله و قبل از اینکه متوجه شوند، عیب هایشان پوشیده شده و داخل بهشت شدند).
پس ظهور عیب در زندگى زمینى و به وسیله خوردن از آن درخت یکى از قضاهاى حتمى خداوند بوده است که باید می شد و لذا فرمود: «زنهار که ابلیس شما را از بهشت بیرون نکند که بدبخت می شوید» الخ. و نیز فرمود: «آدم و همسرش را از آن وضعى که داشتند بیرون کرد» الخ. و نیز خداى تعالى خطیئه آنان را بعد از آنکه توبه کردند بیامرزید و در عین حال به بهشتشان برنگردانید بلکه به سوى دنیا هبوطشان داد تا در آنجا زندگى کنند.
و اگر محکومیت زندگى کردن در زمین با خوردن از درخت و هویدا گشتن عیب قضایى حتمى نبود و نیز برگشتن به بهشت محال نبود، باید بعد از توبه و نادیده گرفتن خطیئه به بهشت برگردند (براى اینکه توبه آثار خطیئه را از بین مى برد).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 196 و 197 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای عهدی که خداوند از حضرت آدم(علیهالسلام) گرفت
35) در سوره طه در صدر قصه فرموده است: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115). عهد در این آیه با عهد به معناى میثاق بر ربوبیت خداوند و عبودیت آدم، مناسب تر است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : احتمالات درباره معنای عهد:
1- فرمان نزدیک نشدن به درخت بود که فرمود: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ».
این احتمال صحیح نیست زیرا آیه شریفه «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ، ... وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ» و آیه بعدش «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» تصریح دارد بر اینکه آدم در حین خوردن از درخت نه تنها نهى خداوند را فراموش نکرده بود، بلکه کاملا به یاد آن بود. چیزى که هست ابلیس با فلسفه چینى خود نهى خداوند را براى آدم توجیه کرد که منظور این بود که جز فرشتگان و از خالدین در بهشت نشوى. در حالیکه در آیه مورد بحث درباره عهدى که مورد گفتگو است فرموده است: «آدم آن را فراموش کرد».
2- اعلام دشمنى ابلیس با آدم و همسرش بود که فرمود: «إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ».
این احتمال (که بگوئیم منظور از عهد، همان تهدیدى است که خداى تعالى کرد و ایشان را از پیروى ابلیس زنهار داد) هر چند که احتمال بعیدى نیست ولکن ظواهر آیات با آن نمی سازد. چون از ظاهر آیه نامبرده برمى آید که منظور از آن زنهار، تهدید خصوص آدم است. علاوه بر اینکه زنهارى که از شر ابلیس دادند، به هر دوى آنان دادند نه تنها به آدم و اما فراموشى را تنها به آدم نسبت داد. نیز در ذیل آیات نامبرده در سوره طه که مطابق صدر آن هاست، عهد با معناى میثاق کلى مناسبت دارد نه عهد به معناى زنهار از ابلیس. چه خداى تعالى مى فرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى، وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى» (طه/124).
3- عهد نامبرده به معناى میثاق عمومى است که از همه انسان ها عموما و از انبیا خصوصا و به وجهى مؤکدتر و غلیظ گرفته است.
تطبیق این آیات، با آیات مورد بحث اقتضا مىکند که جمله (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً) در مقابل نسیان عهد در آیات مورد بحث قرار گیرد و معلوم است که اگر با آن تطبیق شود آن وقت با عهد به معناى میثاق بر ربوبیت خداوند و عبودیت آدم مناسب تر است تا آنکه با عهد به معناى تحذیر و زنهار از ابلیس تطبیق گردد.
چون بین اعراض از یاد خداوند و پیروى ابلیس از نظر مفهوم مناسبت زیادى نیست، به خلاف میثاق بر ربوبیت که با آن مناسب تر است. چون میثاق بر ربوبیت به این معنا است که آدمى فراموش نکند که ربى، یعنى مالکى مدبر دارد و یا بگو انسان تا ابد و در هیچ حالى فراموش نکند که مملوک مطلق خداست و خود مالک هیچ چیز براى خود نیست. نه نفعى و نه ضررى نه مرگى و نه حیاتى و نه نشورى. و یا بگو نه ذاتا مالک چیزى است و نه وصفا و نه فعلا. و معلوم است آن خطیئه اى که در مقابل این میثاق قرار مى گیرد، این است که آدمى از مقام پروردگارش غفلت بورزد و با سرگرم شدن به خود و یا هر چیزى که او را به خود سرگرم مى کند، از قبیل زخارف حیات دنیاى فانى و پوسنده، مقام پروردگارش را از یاد برد (دقت بفرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 197 و 198 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آثار توجه به عهد الهی
35) آثار توجه به عهد الهی (عهد به معناى میثاق بر ربوبیت خداوند و عبودیت آدم):
1- انسان مى فهمد که هیچ چیزى در عالم مکروه نیست تا از آن بدش آید. هیچ مخوفى نیست تا از آن بترسد. هیچ مهیبى نیست تا از آن به دلهره بیفتد. هیچ محذورى نیست تا از آن بر حذر شود.
2- انسان می فهمد که آنچه هست همه حسن و زیبایى و محبوب است مگر آن چیزهایى که پروردگارش به او دستور داده باشد که مکروه و دشمن بدارد.
3-چنین کسى غیر از پروردگارش دیگر هیچ هم و غمى ندارد و به هیچ چیز دیگر نمى پردازد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر آدمى در زندگى دنیا با اختلاف جهات و تشتت اطراف و انحای آن و اینکه این زندگى را تنها به نیکان اختصاص نداده اند، بلکه مؤمن و کافر در آن مشترکند، در نظر بگیریم خواهیم دید که این زندگى به حسب حقیقت و باطن و از نظر علم به خداى تعالى و جهل به او مختلف است. آن کس که عارف به مقام پروردگار خویش است، وقتى خود را با زندگى دنیا که همه رقم کدورت ها و انواع ناملایمات و گرفتاری ها دارد مقایسه کند و در نظر بگیرد که این زندگى آمیخته اى از مرگ و حیات و سلامتى و بیمارى و فقر و توانگرى و راحت و تعب و وجدان و فقدان است و نیز در نظر بگیرد که همه این دنیا چه آن مقدارش که در خود انسان است و چه آن ها که در خارج از ذات آدمى است، مملوک پروردگار اوست، و هیچ موجودى از این دنیا استقلال در خودش و در هیچ چیز ندارد، بلکه همه از آن کسى است که نزد وى به غیر از حسن و بها و جمال و خیر، آن هم به آن معنایى از جمال و خیر که لایق عزت و جلال او باشد وجود ندارد و از ناحیه او به جز جمیل و خیر صادر نمی شود، آن وقت مى فهمد که هیچ چیزى در عالم مکروه نیست تا از آن بدش آید و هیچ مخوفى نیست تا از آن بترسد و هیچ مهیبى نیست تا از آن به دلهره بیفتد و هیچ محذورى نیست تا از آن بر حذر شود.
بلکه با چنین نظر و دیدى مى بیند که آنچه هست همه حسن و زیبایى و محبوب است مگر آن چیزهایى که پروردگارش به او دستور داده باشد که مکروه و دشمن بدارد. تازه همان چیزها را هم باز به خاطر امر خداوند مکروه و دشمن می دارد و یا محبوب قرار مى دهد و از آن لذت برده و به امر آن ابتهاج به خرج می دهد. خلاصه چنین کسى غیر از پروردگارش دیگر هیچ هم و غمى ندارد و به هیچ چیز دیگر نمى پردازد. و همه این ها براى این است که چنین کسى همه عالم را ملک مطلق پروردگار خود مى بیند و براى احدى غیر خداوند بهره و نصیبى از هیچ ناحیه عالم قائل نیست. چنین کسى چه کار دارد به اینکه مالک امر، چه تصرفاتى در ملک خود مى کند؟ چرا زنده مى کند؟ و یا مى میراند؟ و چرا نفع می رساند؟ و یا ضرر؟ و همچنین در هیچ حادثه اى که او ب وجود مى آورد، چون و چرا نمى کند.
این است آن زندگى طیب و پاکى که هیچ شقاوتى در آن نیست. نورى است که آمیخته با ظلمت نیست. سرورى است که غم با آن نیست. وجدانى است که فقدى با آن جمع نمی شود. غنائى است که با هیچ قسم فقرى آمیخته نمى گردد. همه این ها موهبت هایى است که با ایمان به خداى سبحان دست می دهد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 198 و 199 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بیعت- پیمان- عهد |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آثار غفلت از عهد الهی
35) آثار عدم توجه به عهد الهی (عهد به معناى میثاق بر ربوبیت خداوند و عبودیت آدم):
1- چنین فردی در سرتاسر زندگى دارای ترس است از آنچه مى رسد و دارای حذر از آنچه از آن پرهیز مى کند و دارای اندوه از آنچه از دست می دهد و دارای حسرت از آنچه از او کم می شود از مال و جاه و فرزندان و یاران و سایر آنچه محبوب او است و به آن تکیه و اعتماد دارد و در زندگى خود مؤثر می داند.
2- چنین فردی هرگاه با یک ناملایمى خو بگیرد و با تلخى آن عادت کند با ناملایم تازه ترى و سوزنده ترى روبرو می شود تا عذاب را با ذائقه قلبش بچشد و دلش همواره دچار اضطراب و پریشانى باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : آن زندگى کسى است که به مقام پروردگار خود جاهل است. چون این بى نوا با انقطاع از پروردگار خود چشمش به هیچ چیز از خودش و از خارج خودش نمى افتد مگر آنکه آن را مستقل بالذات و مضر و یا نافع، خیر و یا شر بالذات مى بیند. در نتیجه ر سرتاسر زندگى دارای ترس است از آنچه مى رسد و دارای حذر از آنچه از آن پرهیز مى کند و دارای اندوه از آنچه از دست می دهد و دارای حسرت از آنچه از او کم می شود از مال و جاه و فرزندان و یاران و سایر آنچه محبوب او است و به آن تکیه و اعتماد دارد و در زندگى خود مؤثر می داند.
او مانند دوزخیان که هر وقت پوست بدنشانبسوزد، پوستى دیگر بر تن آنان می کنند؛ هرگاه با یک ناملایمى خو بگیرد و با تلخى آن عادت کند با ناملایم تازه ترى و سوزنده ترى روبرو می شود تا عذاب را با ذائقه قلبش بچشد و دلش همواره دچار اضطراب و پریشانى باشد و جانش همواره چون شمع بسوزد و آب بشود و سینه اش همواره تنگ و بى حوصله باشد، گویى می خواهد به آسمان بالا رود. آرى خداوند اینچنین پلیدى را بر کسانى که ایمان نمى آورند مسلط مى کند «کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ» (انعام/125).
حال که این معنا روشن شد، خواننده عزیز متوجه شد که بازگشت این دو امر، یعنى فراموش کردن میثاق و شقاوت در زندگى دنیا به یک امر است و شقاوت دنیوى از فروغ فراموشى میثاق است. و این همان نکته ای است که خداى سبحان مى فرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى، وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى» (طه/124) به آن اشاره نموده است. چون خطاب را در آن متوجه عموم بشر و اهل دنیا کرده است. و آن گاه در سوره مورد بحث به جاى آن بیان اینطور فرموده است: «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/38).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 199 و 200 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : بیعت- پیمان- عهد |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «رغد»
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 200 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نهی الهی از نخوردن میوه درخت نه خود درخت
35) نهى در این جمله نهى از خوردن میوه آن درخت بود نه خود درخت. {وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر از آن تعبیر کرد به اینکه (نزدیک آن درخت نشوید) براى این بود که شدت نهى و مبالغه در تاکید را برساند. به شهادت اینکه فرمود: «همین که از آن درخت چشیدند، عیب هایشان بر ملا شد» (اعراف/22) و نفرمود: «همین که از آن خوردند»، وگرنه آیه «فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» (طه/121) صریح در این است که منظور از نزدیک نشدن به آن خوردن آن است. مخالفتى هم که نتیجه اش بر ملا شدن عیب ها شد همان خوردن بود نه نزدیکى.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 200 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● آثار نزدیکی به شجره ممنوعه
35) شجره نامبرده درختى بوده است که نزدیکى به آن مستلزم تعب و بدبختى در زندگى دنیا بود. آن بدبختی این است که انسان در دنیا پروردگار خود را فراموش کند و از مقام او غفلت بورزد. گویا آدم نمى خواست میانه آن درخت و میثاقى که از او گرفته بودند جمع کند، هم آن را داشته باشد و هم این را، ولى نتوانست و نتیجه اش فراموشى آن میثاق و وقوع در تعب زندگى دنیا شد و در آخر این خسارت را با توبه خود جبران نمود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این معنا را می توان با توجه به مطالبی که درباره آثار توجه و عدم توجه به عهد الهی بیان شد، فهمید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 200 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «ظالم»
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 200 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ارشادی بودن نهی آدم(علیهالسلام)
35) نهی در این آیه از نوع نهى تنزیهى و ارشادى و خلاصه خیرخواهانه بوده است نه نهى مولوى که نافرمانیش عذاب داشته باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : دلایل:
1- باتوجه به معنای ظلم در این آیه می توان این نتیجه را گرفت. زیرا تعبیر ظلم حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش در سوره (طه) مبدل به تعبیر شقاوت شده است. در اینجا فرموده است: «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» و در آنجا فرموده است: «فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى» و شقا به معناى تعب است، همچنانکه خود قرآن آن را تفسیر نموده و تفصیل داد به اینکه «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى، وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى» الخ (طه/119) که ترجمه اش گذشت. از اینجا به خوبى روشن مى گردد که وبال ظلم نامبرده همان واقع شدن در تعب زندگى در دنیا، از گرسنگى و تشنگى و عریانى و خستگى بوده است. بنابراین ظلم حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش ظلم به نفس خود بود نه نافرمانى خداوند، چون اصطلاحا وقتى این کلمه گفته می شود معصیت و نافرمانى و ظلم به خداى سبحان به ذهن مى رسد. در نتیجه این نیز روشن مى گردد که پس نهى نامبرده یعنى (نزدیک این درخت نشوید) نهى تنزیهى و ارشادى و خلاصه خیرخواهانه بوده است نه نهى مولوى که تا نافرمانیش عذاب داشته باشد. (مثل اینکه شما به فرزند خود بگویى) پا برهنه راه نرو، چون ممکن است میخ پاى تو را سوراخ کند) و مخالفت چنین نهیى را معصیت نمی گویند. پس حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش به نفس خود ظلم کردند و خود را از بهشت محروم ساختند نه اینکه نافرمانى خداوند را کرده و به اصطلاح گناهى مرتکب شده باشند.
2- از این هم که بگذریم اگر نهى خداوند تکلیفى و مولوى بود، باید بعد از آنکه مرتکبش توبه کرد و توبه اش قبول هم شد، کیفرش نیز برداشته شود و ما مى بینیم در مورد حضرت آدم (علیه السلام) این کیفر برداشته نشد. چون توبه کردند و توبه شان هم قبول شد ولى به بهشت برنگشتند و وضعى را که در آنجا داشتند به دست نیاوردند. ولی اگر نهى و تکلیف خداوند ارشادى نبود، باید غیر از اثر وضعى و تکوینى اثر دیگرى شرعى نداشته باشد، چون توبه اثر شرعى گناه را از بین مى برد و باید در مورد حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش نیز اثر شرعى گناه را از بین مى برد و دوباره به بهشت برمى گشتند و مقام قرب را به دست مى آوردند، ولى نیاوردند. پس مى فهمیم که نهى خداوند مولوى نبود و تنها ارشاد حضرت آدم (علیه السلام) و خیر خواهى او بوده است.
ان شاء اللَّه بعدا تتمه اى براى این بحث خواهد آمد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 201 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وسوسه شدن حضرت آدم(علیهالسلام) و همسرش توسط شیطان
36) شیطان با وسوسه ای که در دل ها می اندازد انسان ها را فریب می دهد ولی وسوسه اش در مورد حضرت آدم (علیه السلام) و حوّا به نوعی بود که آن ها شیطان را می دیدند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : (فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ) الخ، ظاهر از این جمله مانند نظائرش این است که شیطان آدم را گول زد و هر چند که این عبارت بیش از این دلالت ندارد که گول زدن آدمش مانند گول زدن ما فرزندان آدم از راه القا وسوسه در قلب بوده است بدون اینکه خودش را به طرف نشان دهد. همچنانکه ما را هم گول مى زند و ما تاکنون خود او را ندیده ایم. لکن از امثال آیه «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ» (طه/117) که خداوند با کلمه (هذا) اشاره به شیطان کرده است، فهمیده می شود که خداوند وى را به آدم و همسرش نشان داده بود و معرفی اش کرده بود، معرفى به شخص او و عین او نه معرفى به وصف او. همچنین آیه «یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ» (طه/120) الخ که حکایت کلام شیطان است که قرآن کریم آن را به صورت حکایت خطاب آورده است و این دلالت دارد بر اینکه گوینده آن که شیطان است در برابر آدم ایستاده و با او صحبت مى کرده بود و خلاصه، سخن، سخن کسى است که شنونده او را مى دید. همچنین آیه «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (اعراف/21). چون قسم خوردن از کسى تصور دارد که دیده شود. همچنین آیه «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ» (اعراف/22) که آن نیز دلالت دارد بر اینکه شیطان براى آدم و همسرش دیده می شد و او را مى دیدند. و اگر حال آن دو نیز نسبت به شیطان مثل حال ما بود که او را نمى بینیم و تنها وسوسه اش به ما مى رسد، می توانستند بگویند: «ما که شیطانى ندیدیم و خیال کردیم این وسوسه ها از افکار خودمان بود و هیچ احتمال ندادیم که از ناحیه او باشد و ما هیچ قصد مخالفت با سفارشى که در خصوص هوشیارى از وسوسه شیطان کردى نداشتیم».
و سخن کوتاه اینکه آدم و همسرش شیطان را مى دیدند و او را مى شناختند. همچنانکه انبیا با اینکه به عصمت خدایى معصومند، او را مى دیدند و هنگامى که می خواست متعرض ایشان بشود مى شناختند. همچنانکه روایات وارده درباره حضرت نوح (علیه السلام)، حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت موسى (علیه السلام) و حضرت عیسى (علیه السلام) و حضرت یحیى (علیه السلام) و حضرت ایوب (علیه السلام) و حضرت اسماعیل (علیه السلام) و حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) بر این معنا دلالت دارد.
و همچنین ظاهر آیات این داستان از قبیل آیه «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ» (اعراف/20) که به روشنى مى رساند شیطان با آن دو تن در برابر درخت نامبرده ایستاده بود و قبلا خود را به بهشت درانداخته و طرح دوستى با آن دو را ریخته بود و با وسوسه خود فریبشان داد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 201 و 202 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ورود شیطان به بهشت
36) شیطان که داخل بهشت نمی شود؟ چطور حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش را فریب داده است؟
این اشکال وقتى وارد است که بهشت مورد بحث بهشت خلد باشد و چنین نبود بلکه این جریان در بهشتى دیگر صورت گرفت به دلیل اینکه همگى آن ها از آن بهشت بیرون شدند و اگر بهشت خلد بود با بیرون شدن نمى ساخت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اما این خطاب که خداى تعالى به ابلیس کرد که «فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ» (اعراف/13) که به ظاهر فرمان بیرون شدن ابلیس از بهشت است، ممکن است بگوئیم مراد از آن بیرون شدنش از میانه ملائکه و یا از آسمان و مقام قرب و تشریف است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 202 و 203 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شیطان- ابلیس |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
حسنی پازکی : جواب از تفسیر نمونه:
در پاسخ این پرسش باید به این نکته توجه داشت که گرچه بعضى آن را بهشت موعود نیکان و پاکان مىدانند، ولى ظاهر این است که آن بهشت نبود. بلکه یکى از باغهاى پر نعمت و روحافزاى یکى از مناطق سر سبز زمین بوده است.
زیرا اولا بهشت موعود قیامت، نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و ثانیا ابلیس آلوده و بىایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسههاى شیطانى است و نه نافرمانى خدا
ثالثا در روایاتى که از طرق اهل بیت ع بما رسیده این موضوع صریحا آمده است.
یکى از راویان حدیث مىگوید از امام صادق ع راجع به بهشت آدم پرسیدم امام ع در جواب فرمود: باغى از باغهاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مىتابید، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمىشد
و از اینجا روشن مىشود که منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامى است نه مکانى یعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائین آمد
2)
ابراهیمی : دوست عزیر که نظر داده اند توجه کنید هرچیزی که در هر جایی باشد قابل اعتنا نیست.
به دلایل علامه درباره برزخی بودن بهشت توجه کنید.
لطفا معیار اصلی را سخنان علامه با دلایلش قرار دهید و بعد تفاسیر دیگر را توجه کنید. زیرا نظرات علامه بر اساس تفسیر قرآن به قرآن است به همین دلیل نظراتش قابل اعتماد تر است نسبت به تفاسیری که روش قرآن به قرآن را ندارند.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● هبوط حضرت آدم(علیهالسلام) و همسرش به زمین
36) از ظاهر سیاق برمى آید که خطاب در این آیه متوجه حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش و ابلیس همگى است. ولى در سوره اعراف خطاب را متوجه خصوص ابلیس کرد و فرمود: «فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها» (اعراف/13) الخ و این از آن جهت است که در حقیقت خطاب در آیه مورد بحث، نظیر جمع بین دو خطاب است تا آنچه خداوند قضائش را رانده است حکایت کند. مانند عداوت میانه ابلیس ملعون و آن دو و ذریه آنان و نیز مانند زندگى کردن آدمیان در زمین و مردنشان در همان جا و مبعوث شدنشان از آنجا.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 203 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عمومیت حکم سجده بر آدم(علیهالسلام) برای تمام انسانها
36) اگر خداوند آن روز ملائکه را وادار کرد تا براى حضرت آدم (علیه السلام) سجده کنند از این جهت که خلیفه خداوند در زمین است، در حقیقت این حکم سجده شامل همه افراد بشر می شود و در حقیقت سجده ملائکه براى خصوص حضرت آدم (علیه السلام) از این باب بود که حضرت آدم (علیه السلام) قائم مقام و نمونه و نایب از همه جنس بشر بوده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : همچنانکه از ظاهر آیه «فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ» (اعراف/25) الخ و نیز از آیه «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (اعراف/11) الخ، که به زودى در تفسیر سوره اعراف خواهد آمد این معنا استفاده می شود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 203 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : خلافت انسان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تمثیلی بودن داستان حضرت آدم(علیهالسلام)
36) بیان سرگذشت حضرت آدم (علیه السلام) در بهشت و فرود آمدن آن بر زمین، مجسم کردن حال انسان است که چگونه با پیروی از نفس به مقام پست زمینی می رسد. در قالب این مثال این معنا را بیان مى کند که نه تنها حضرت آدم (علیه السلام) را بعد از توبه اش به دار کرامت و سعادت برگردانید، بلکه هر انسانى که راه خطا پیموده است، اگر برگردد و به سوى پروردگار خود رجوع کند، خداى تعالى او را به دار کرامت و سعادتش برمى گرداند و اگر برنگردد و همچنین دست به دامن زمین بزند و هواهاى نفس را پیروى کند، چنین کسى به جاى شکر نعمت خداوند، کفران ورزیده و خود را به دار البوار کشانده است. جهنمى که خود افروخته و چه بد قرارگاهى است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 203 و 204 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «تلقی»
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 204 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● انواع توبه
37) توبه دو گونه است:
1. توبه خداوند و بازگشت او به سمت بنده به رحمت.
2. توبه بنده و بازگشت او به سمت خداوند باستغفار، و دست بردارى از معصیت.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 204 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توبه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● یاری خداوند در مورد قبولی توبه عبد
37) توبه بنده محفوف و پیچیده به دو توبه از خدا است و در بین آن دو قرار مى گیرد:
1- اگر بنده بخواهد از لجن زار گناه نجات یافته و توبه کند، محتاج به این است که خداوند چنین توفیقى به او بدهد و اعانت و رحمت خود را شامل حال او بسازد تا او موفق به توبه گردد.
2- اگر بنده موفق به توبه شد، تازه باز محتاج به یک توبه دیگرى از خداست و آن این است که باز خداوند به رحمت و عنایتش به سوى بنده رجوع کند و رجوع او را بپذیرد.
پس توبه بنده وقتى قبول شود، بین دو توبه از خداوند قرار گرفته است همچنانکه آیه «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا» (توبه/118) بر این معنا دلالت دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 204 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توبه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مصداق کلمات در «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»
37) در میانه اسمایى که خداوند به حضرت آدم (علیه السلام) تعلیم داد، چیزى بود که براى معصیت کار بعد از معصیتش به درد می خورد و چاره گناه او را مى کرد. پس اى بسا تلقى حضرت آدم (علیه السلام) از پروردگار خود مربوط به یکى از آن اسما بوده باشد (دقت بفرمائید).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : چه بسا احتمال داده شود که این همان چیزى بود که خداى تعالى از حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش در سوره اعراف حکایت کرده است که قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» (اعراف/23) باشد که ترجمه اش گذشت. ولکن عیبى که در این احتمال هست این است که در سوره اعراف این کلمات قبل از نقل هبوط حضرت آدم (علیه السلام) واقع شده است و بعد از نقل این کلمات فرمود: «قلنا اهبطوا» الخ و در سوره مورد بحث اول آیه (قلنا اهبطوا) الخ آمد بعدا آیه (فتلقى) الخ. لکن در این بین مطلبى هست و آن این است که اگر به خاطر داشته باشید در صدر این داستان وقتى خداى تعالى به ملائکه فرمود: «می خواهم در زمین خلیفه قرار دهم - ملائکه گفتند:- «آیا می خواهى در آن کسى را قرار دهى که فساد انگیزد؟ و خونریزى کند؟ با اینکه ما تو را به حمدت تسبیح مى گوییم و تقدیست مىکنیم»- تا آخر. خداى تعالى این سخن ملائکه را و این ادعایشان را که درباره خلیفه زمینى کردند و این نسبتى را که به وى دادند رد نکرد و در پاسخ نفرمود نه، خلیفه زمینى این کارها را نمى کند بلکه تنها اسما را به آدم تعلیم کرد. معلوم می شود با همین تعلیم اسما اعتراض ملائکه خود به خود باطل می شود وگرنه اعتراض ملائکه هم چنان به قوت خود باقى می ماند و حجت علیه آنان تمام نمی شد. پس معلوم می شود در میانه اسمایى که خداوند به حضرت آدم (علیه السلام) تعلیم داد، چیزى بود که براى معصیت کار بعد از معصیتش به درد می خورد و چاره گناه او را مى کرد. پس اى بسا تلقى حضرت آدم (علیه السلام) از پروردگار خود مربوط به یکى از آن اسما بوده باشد (دقت بفرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 204 و 205 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توبه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نتایج هبوط حضرت آدم(علیهالسلام) به زمین
37) اگر پدر و مادر بشر به زمین نمى آمدند چه وقت می توانستند متوجه فقر و ذلت و مسکنت و حاجت و قصور خود شوند؟ چگونه بدون برخورد با تعب و زحمت و رنج زندگى به روح و راحت در حظیرة القدس و جوار رب العالمین مى رسیدند؟ و براى جلوه کردن اسمای حسناى خداوند از عفو، مغفرت، رأفت، توبه، ستر، فضل، رأفت و رحمت موردى یافت نمی شد. چون مورد این اسمای حسناى خداوند گنهکارانند و خدا را در ایام دهر نسیم هاى رحمتى است که از آن بهره مند نمی شوند مگر گنهکارانى که متعرض آن شوند و خود را در معرض آن قرار دهند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس این توبه همان است که به خاطر آن راه هدایت را به روى انسان گشودند تا آن را مسیر خود قرار دهند و تنظیف منزلى است که باید در آنجا سکونت کنند و به دنبال همان راه و آن هدایت بود که در هر عصرى دینى و ملتى براى بشر تشریع شد. دلیل این معنا کلام خدا است که مى بینى مکرر سخن از توبه آورد و آن را بر ایمان مقدم ذکر کرد. مثلا فرمود: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود/112) و نیز فرمود: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ» (طه/82) و آیات دیگرى نظیر آن.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 205 و 206 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عصاره احکام الهی
38) این آیه و آیه بعد خلاصه و عصاره تمام احکام و تشریعاتی است که خداوند به وسیله انبیا و کتب آسمانی نازل کرده است و تا قیامت چیزی به آن ها افزوده نمی گردد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 206 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : آیات خاص |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دلیل تکرار امر «اِهبِطُوا»
38) قضایى که خداوند بعد از خطای حضرت آدم (علیه السلام) راند تنها زندگى در زمین بود (همان زندگى شقاوت بارى که آن روز وقتى او را از آن درخت نهى مى کرد، از آن زندگى تحذیرش کرد) ولى با توبه اى که کرد، خداوند همان زندگى را زندگى طیب و طاهرى کرد به نحوى که هدایت به سوى عبودیت را با آن زندگى ترکیب نمود و یک زندگى خاصى از ترکیب دو زندگى زمینى و آسمانى فراهم آورد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این آن نکته ای است که از تکرار او به هبوط در این سوره استفاده می شود. چون در این سوره یک بار مى فرماید: «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ». بار دوم مى فرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً» الخ.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 206 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● زمان توبه حضرت آدم(علیهالسلام) و همسرش
38) توبه وقتى از حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش سر زده است که هنوز از بهشت جدا نشده بودند هر چند که در بهشت هم نبودند و موقعیت قبلى را نداشتند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : زیرا توبه میانه دو امر به هبوط، واسطه شده است بنا بر این اشعار بر این معنا دارد. این اشعار را نیز دارد که نداى «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ» (اعراف/22) الخ بعد از نهى (لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ) الخ، بوده است که در اولى اشاره را با لفظ (تلکما) آورد که مخصوص اشاره به دور است و در دومى که قبل از اولى واقع شده است این اشاره با لفظ (هذا) آمد که مخصوص اشاره به نزدیک است. در اولى کلمه (نادى ندا کرد) آمد که باز مخصوص دور است و در دومى کلمه (قال) که مخصوص نزدیک است به کار رفته است (دقت فرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 206 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نوع بهشت حضرت آدم(علیهالسلام)
38) بهشت حضرت آدم (علیه السلام) در آسمان بوده است هر چند که بهشت آخرت و جنت خلد (که هر کس داخل آن شود دیگر بیرون نمی شود) نبوده باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : از ظاهر جمله (وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ) و جمله «فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ» (اعراف/25) الخ برمى آید که نحوه حیات بعد از هبوط با نحوه آن در قبل از هبوط فرق مى کند. حیات دنیا حقیقتش آمیخته با حقیقت زمین است. یعنى داراى گرفتارى و مستلزم سختى و بدبختى است و لازمه این نیز این است که انسان در آن تکون یابد و دوباره با مردن جزو زمین شود و آن گاه براى بار دیگر از زمین مبعوث گردد. در حالیکه حیات بهشتى حیاتى است آسمانى و از زمینى که محل تحول و دگرگونى است منشا نگرفته است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 207 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عصمت حضرت آدم(علیهالسلام) از گناه
38) اولین تشریعی که در دنیا واقع شد بعد از امر به هبوط و فرود آمدن در زمین بوده است و در نتیجه هنگام مخالفت حضرت آدم (علیه السلام) با نهی خداوند هنوز نه دینی تشریع شده بود و نه تکلیف ولایی در کار بود و معصیت و گناه معنی نداشت.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 209 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای ظلم و عصیان و غوایت آدم(علیهالسلام)
38) وقتى نهى خداوند نهى ارشادى باشد و نه نهى مولوى، دیگر چه معنا دارد که خداوند عمل آدم را ظلم و عصیان و غوایت بخواند؟
در جواب مى گوییم:
1- اما ظلم بودن عمل آدم که در گذشته درباره اش سخن رفت و گفتیم معنایش ظلم به نفس خود بوده است.
2- اما کلمه عصیان در لغت به معناى تحت تاثیر قرار نگرفتن و یا به سختى قرار گرفتن است. مثلا وقتى گفته می شود: «کسرته فانکسر و کسرته فعصى» معنایش این است که من آن چیز را شکستم و آن شکست، و من آن را شکستم ولى نشکست. یعنى از عمل من متاثر نشد. پس عصیان به معناى متاثر نشدن است و عصیان امر و نهى هم به همین معنا است و این هم در مخالفت تکالیف مولوى صادق است و هم در مورد خطاب هاى ارشادى؛ چیزى که هست در عصر ما و در عرف ما مسلمانان این کلمه تنها متعین در معناى مخالفت اوامر مولوى از قبیل (نماز بخوان و روزه بگیر و حج بجاى آر) و نیز مخالفت نواهى مولوى مانند (شراب مخور و زنا مکن) و امثال آن شده است. پس تعیین کلمه مورد بحث در معناى نامبرده تعیین لغوى نیست بلکه یا شرعى است و یا تعیین در عرف متدیّنین است و این جور تعین ضررى به عمومیت معنا از نظر لغت و عرف عام و جهانى نمى زند (دقت بفرمائید).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 209 و 210 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای توبه حضرت آدم(علیهالسلام)
38) اگر ظلم و عصیان و غوایت همه در مورد نهى ارشادى باشد دیگر توبه چه معنا دارد که حضرت آدم (علیه السلام) بگوید: «و اگر ما را نیامرزى و به ما رحم نکنى حتما از خاسران خواهیم شد»؟
در جواب مى گوییم:
توبه همانطور که قبلا نیز گفتیم به معناى برگشتن است و برگشتن در موارد مختلف معانى مختلفى به خود مى گیرد. همانطور که یک بنده سرکش و متمرد از اوامر مولا و اراده او می تواند به سوى مولایش برگردد و مولایش هم او را به مقام قربى که داشت و از دست داده بود برگرداند؛ همچنین یک مریضى که طبیبش او را از خوردن چیزى از میوه ها و یا خوردنى دیگر نهى کرده است و به خاطر حفظ سلامتى او نهى کرد و بیمار دستور وى را مخالفت نمود و در نتیجه بیماریش شدت یافت و خطر مرگ تهدیدش نمود، او هم می تواند توبه کند و دوباره به طبیب مراجعه نماید تا او به رژیمى دستور دهد تا دوباره به حال اول برگردد و عافیت از دست رفته خود را بازیابد که در این مورد طبیب به وى می گوید: «باز یافتن عافیت محتاج به تحمل مشقت و دشوارى و ریاضت در فلان مقدار از زمان است. باید در این مدت این رژیم دشوار را عملى کنى تا سلامتى مزاجت که داشتى، به تو برگردد و بلکه از اول هم بهتر شوى» (دقت بفرمائید). اما مسئله طلب مغفرت آدم و نیز طلب رحمت و همچنین کلمه خسران که در کلامش آورد. پاسخ یک یک آن ها از جواب هاى گذشته به دست مى آید که گفتیم: «اینگونه کلمات در موارد مختلف معانى مختلف به خود مى گیرند».
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 210 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بهشت حضرت آدم(علیهالسلام)
35) امام صادق (علیه السلام) در پاسخ از سوال آیا بهشت آدم از بهشت هاى دنیا بود و یا از بهشت هاى آخرت؟ فرمودند: از بهشت هاى دنیا بود. آفتاب و ماه در آن طلوع مى کردند. و اگر از بهشت هاى آخرت بود آدم تا ابد از آن بیرون نمی شد. و نیز فرمودند: خداى تعالى آدم را در بهشت منزل داد و همه چیز را به غیر از یک درخت برایش مباح کرد و چون مخلوقى از خداوند بود که بدون امر و نهى و غذا و لباس و منزل و ازدواج نمی توانست زندگى کند؛ چون جز به توفیق خداوند نفع و ضرر خود را تشخیص نمی داد، لاجرم فریب دستورات و سوگند ابلیس را خورد. ابلیس نزد او و همسرش آمده و گفت: «اگر از این درخت که خداوند شما را نهى کرده است بخورید، فرشته می شوید و براى همیشه در بهشت باقى می مانید. ولى اگر از آن نخورید، خداوند از بهشت بیرونتان خواهد کرد» و سپس سوگند خورد براى آن دو که من خیرخواه شمایم. همچنانکه خداى عزوجل داستان را حکایت کرده است و مى فرماید: «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (اعراف/21- 20). آدم این سخن را از او پذیرفته و از آن درخت خوردند و شد آنچه که خداى تعالى حکایت کرد: «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» یعنى لباس هاى بهشتى که خداوند بر تن آنان پوشانده بود بیفتاد و شروع کردند به پوشاندن خود از برگ بهشت «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ» (اعراف/22). بعد از این عتاب که خدا به آنان کرد گفتند: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» (اعراف/23). پس خداى تعالى به ایشان فرمود: «فرود شوید در حالیکه بعضى دشمن بعضى دیگرتان باشید و شما در زمین قرارگاه و تا مدتى معین زندگى دارید». آن گاه امام فرمودند: یعنى تا روز قیامت در زمین خواهید بود، سپس فرمودند: آدم بر کوه صفا هبوط کرد و همسرش حوا به کوه مروه و به مناسبت اینکه آدم صفى خدا بود صفا را صفا و به مناسبت اینکه حوا مرئه و زن بود کوه مروه را مروه خواندند.
آدم چهل روز به سجده بود و بر بهشتى که از دست داده بود مى گریست تا آنکه جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «آیا جز این بود که خدا تو را به دست قدرت خود آفریده و از روح خود در تو دمید؟ و ملائکه را به سجده بر تو وا داشت؟» آدم گفت: «همین طور بود». جبرئیل گفت: «پس چرا وقتى تو را نهى کرد از خوردن آن درخت، نافرمانى کردى؟». آدم گفت: «آخر ابلیس به دروغ برایم سوگند خورد».
علامه طباطبایی: در اینکه بهشت آدم از بهشت هاى دنیا بود، روایاتى دیگر از طرف اهل بیت (علیه السلام) رسیده است هر چند که بعضى از آن ها در اینکه یکى از راویانش ابراهیم بن هاشم است، مشترکند. (بحار الانوار ج 11 ص 143 ح 12 و علل)
و مراد به اینکه گفتیم از بهشت هاى دنیا بود، این است که از بهشت هاى برزخى بوده است که در مقابل بهشت خلد است و در بعضى از قسمت هاى این روایات اشاره به این معنا هست. مثل اینکه در روایت بالا فرمود: «آدم بر صفا و حوا بر مروه هبوط کرد». و نیز مانند این تعبیر که فرمود: «مراد به (مَتاعٌ إِلى حِینٍ) تا روز قیامت است». در نتیجه مکثى که مردگان در برزخ و رسیدن روز قیامت دارند مکث زمینى است. و در همین زمین زندگى مى کنند همچنانکه آیه «(قالَ) کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (مومنون/113) و نیز آیه «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (روم/56) نیز این معنا را افاده مى کند (چون در هر دو آیه وقتى سؤال از زندگى برزخ مى کنند، مى پرسند: «چقدر در زمین مکث کردید») پس معلوم می شود زندگى برزخى در همین زمین است. علاوه بر اینکه عده اى از روایات از اهل بیت (علیه السلام) دلالت دارد بر اینکه بهشت آدم در آسمان بود و او با همسرش از آسمان نازل شدند. از این هم که بگذریم کسانى که انس ذهنى به روایات دارند از اینکه بهشت نامبرده در آسمان باشد و آدم از آنجا به زمین هبوط کرده باشد با اینکه در زمین خلق شده و در آن زندگى کرده باشند، هیچ تعجب نمى کند. همچنانکه در روایات در عین اینکه آمده که بهشت در آسمان است در عین حال آمده که سؤال قبر در قبر است و همین قبر یا روضه ای است از ریاض بهشت و یا حفره ای است از حفره هاى دوزخ و از این قبیل تعبیرات. و ما امیدواریم در بحثى که گفتیم به زودى پیرامون معناى آسمان خواهیم کرد این اشکال و اشکال هاى دیگر نظیر آن برطرف شود. ان شاء اللَّه العزیز.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر قمی (ج 1 ص 43) از پدرش که او بدون سند روایت کرده، روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 210 تا 212 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پاسخ به اشکال ورود شیطان به بهشت
36) اینکه مسئله داخل شدن ابلیس در بهشت و اغواى حضرت آدم (علیه السلام) در آنجا، با اینکه بهشت اولا مقام قرب و نزاهت و طهارت است و به حکم آیه «لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ» (طور/23) جاى لغو و گناه و نیرنگ نیست و ثانیا بهشت در آسمان قرار دارد و ابلیس بعد از امتناعش از سجده بر حضرت آدم (علیه السلام) به فرمان «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» (حجر/34) و نیز به حکم «فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها» (اعراف/12) از بهشت رانده شد و چون می خواست تکبر کند و بهشت جاى تکبر نبود فرود آمد و با این حال چطور دوباره به بهشت راه یافت؟
پاسخ:
1- جواب از اشکال اول این است که همانطور که بعضى دیگر نیز گفته اند قرآن کریم آنچه از لغو و تاثیم که از بهشت نفى کرده است، از بهشت خلد نفى کرد یعنى آن بهشتى که مؤمنین در آخرت داخل آن می شوند و همچنین از بهشت برزخى که بعد از مرگ و رحلت از دار تکلیف در آنجا به سر مى برند. اما بهشت دنیایى که حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش داخل آن شدند و هنوز در دار تکلیف و مورد توجه امر و نهى قرار نگرفته بودند، قرآن کریم درباره آن بهشت هیچ مطلبى بیان نکرده است و بلکه می توان گفت بالعکس گفتار اشکال کننده جایى بوده است که لغو و تاثیم در آن ممکن بوده است و شاهد بر آن همین کافى است که قرآن وقوع عصیان حضرت آدم (علیه السلام) را در آن حکایت کرده است. علاوه بر اینکه لغو و تاثیم از امور نسبى است که وقتى تحقق پیدا مى کند که انسان در دنیا آمده باشد و امر و نهى متوجه او شده باشد و خلاصه انسان مکلف شده باشد.
2- جواب از اشکال دوم این است که اولا برگشتن ضمیر (هاء) در جمله (فاخرج منها) و جمله (فاهبط منها) الخ، به کلمه (سماء) از آیه روشن نیست و دلیلى نداریم که به آن برگردد براى اینکه در کلام سابق نامى از سما برده نشد و معهود ذهن نبود. پس ممکن است به عنایتى بگوئیم: مراد خروج از میانه ملائکه و هبوط از میان آنان باشد و یا مراد خروج و هبوط از منزلت و کرامت باشد. ثانیا ممکن است امر به خروج و هبوط کنایه باشد از نهى از ماندن در آن بهشت و میانه ملائکه نه از اصل بودن در آنجا و عروج و عبور. خلاصه ماندن ابلیس چون ملائکه در بهشت ممنوع شد نه بالا رفتن و عبورش از آن.
و این معنا از آیاتى که مىفرماید ابلیس به آسمان مى رفت تا استراق سمع کند نیز استفاده می شود در روایات هم آمده است که شیطان ها تا قبل از بعثت حضرت عیسى (علیه السلام) تا آسمان هفتم بالا مى رفتند. همین که آن جناب مبعوث شد از آسمان چهارم به بالا ممنوع شدند و سپس وقتى پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) مبعوث شد از همه آسمان ها ممنوع گردیدند و هدف تیرهاى شهاب قرار گرفتند. ثانیا اینکه در کلام خداى تعالى نیامده است که ابلیس داخل بهشت شده باشد و بنابراین اصلا موردى براى اشکال نمى ماند. آنچه در این باره آمده است در روایات است که آن هم به خاطر اینکه روایات آحاد است و به حدّ تواتر نمى رسد قابل اعتنا نیست. علاوه بر اینکه احتمال آن هست که راویان آن ها روایت را نقل به معنا کرده باشند و عین الفاظ امام را نیاورده باشند و به همین خاطر چیزى در کلمات آنان اضافه شده باشد.
تنها آیه اى از قرآن که دلالت دارد بر اینکه ابلیس داخل بهشت شده است حکایت کلام ابلیس به آدم است که مى فرماید: «وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ» (اعراف/20). و دلالتش بر این معنا از این جهت است که کلمه (هذا) در آن آمده است و چون این کلمه مخصوص اشاره به نزدیک است، پس گویا ابلیس در نزدیکى آن درخت به آن اشاره کرد و این سخن را به آدم گفت. ولکن استدلال به این آیه نیز درست نیست براى اینکه اگر کلمه (هذا) همه جا دلالت بر نزدیک بودن مکانى مشارالیه باشد باید در آیه «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» (اعراف/19) که نهى خدا و خطابش به حضرت آدم (علیه السلام) و همسر اوست، این دلالت را بکند و حال آنکه خداوند بزرگتر از آن است که به نزدیکى و دورى مکانى توصیف شود (پس همچنانکه در این آیه دلالت ندارد چه مانعى دارد که بگوئیم در آن آیه نیز دلالت ندارد).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 215 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان حقیقت درخت ممنوعه
35) عبد السلام هروى گفت: «به حضرت رضا (ع) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه (ص)، از درختى که آدم و حوا از آن خوردند برایم بگو تا بینم چه درختى بود؟ چون مردم درباره آن اختلاف دارند. بعضى روایت مى کنند که گندم بوده است. بعضى دیگر روایت مى کنند که درخت حسد بوده است». حضرت فرمودند: «هر دو درست است» عرضه داشتم: «با اینکه دو معناى متفاوت دارد چطور ممکن است هر دو درست باشد» ایشان فرمودند: «اى ابى صلت، یک درخت بهشت می تواند چند نوع باشد مثلا درخت گندم می تواند انگور هم بدهد. چون درخت بهشت مانند درخت هاى دنیا نیست و آدم بعد از آنکه خداى تعالى به او احترام کرد و ملائکه را واداشت تا براى او سجده کنند و او را داخل بهشت کرد، در دل با خود گفت: «آیا خداوند بشرى گرامى تر از من خلق کرده است؟». خداى عز و جل از آنچه در دل او گذشت خبردار شد. پس او را ندا داد: «سر خود را بلند کن و به ساق عرش بنگر تا چه مى بینى؟» آدم سر به سوى عرش بلند کرد و به ساق عرش نگریست و در آن دید که نوشته شده است لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه و على بن ابى طالب امیر المؤمنین و همسرش فاطمه سیده زنان عالمیان و حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشتند. آدم پرسید: «پروردگارا، اینان چه کسانیند؟» خداى عزوجل فرمود: «اى آدم اینان ذریه هاى تواند و از تو بهترند و از همه خلایق من بهترند و اگر این ها نبودند من تو را و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمى کردم. پس زنهار مبادا به چشم حسد بر اینان بنگرى که از جوار من بیرون خواهى شد». پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افکند و آرزوى مقام و منزلت آنان کرد و خداوند شیطان را بر او مسلط ساخت تا سرانجام از آن درخت که نهى شده بود بخورد و بر حوا هم مسلطش کرد. او هم به مقام فاطمه به چشم حسد نگریست تا آنکه از آن درخت بخورد. همچنانکه آدم خورد و در نتیجه خداى تعالى هر دو را از بهشت بیرون کرد و به زمین فرستاد تا در جوار زمین باشند».
علامه طباطبایی: «این معنا در عده اى از روایات آمده است که بعضى از آن ها، از روایات مورد بحث مفصل تر و طولانى تر است و بعضى دیگر مجمل تر و کوتاه تر». و این روایت همانطور که ملاحظه مى فرمائید، این معنا را مسلم گرفته است که درخت نامبرده هم گندم بود و هم حسد. اینکه آن دو از درخت گندم خوردند ولى ثمره اش حسد شد و مقام و منزلت محمد و آل او (علیه السلام) را آرزو کردند.
مقتضاى معناى اول این است که درخت نامبرده پست تر و نالایق تر از آن بوده است که اهل بهشت اشتهاى خوردن از آن را بکنند. مقتضاى معناى دوم این است که درخت نامبرده گرانمایه تر از آن بود که آدم و همسرش از آن استفاده کنند. همچنانکه در روایتى دیگر آمده که آن درخت عبارت بوده از علم محمد و آل او (علیه السلام). و به هر حال هر چند حسد و گندم دو معناى مختلف دارند ولکن با رجوع به بیانى که ما درباره میثاق کردیم، خواهى دید که معنا یکى است و آن این است که آدم (علیه السلام) خواسته است میان تمتع و بهره مندى از بهشت که مقام قرب خداست و میثاق در آنجا واقع شده که جز به خدا توجه نکند و میان استفاده از درخت منهیه که مستلزم تعب تعلق به دنیا است جمع کند. ولى این جمع برایش فراهم نیامد و به زمین هبوط نموده و آن میثاق را فراموش کرد و هر دو امر که همان مقام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و تمتع از درخت گندم باشد برایش جمع نشد. آن گاه خداوند او را با اجتبا هدایت نمود و با توبه ارتباط و علقه اش به دنیا را برید و به آن میثاق که از یاد برده بود ملحق نمود (دقت بفرمائید).
و منظور از اینکه در روایت فرمود: «پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افکند و آرزوى منزلت ایشان نمود» الخ، بیان این معنا است که مراد به حسد آدم در حقیقت غبطه و به فارسى رشک بوده است نه حسدى که (طغیان این غریزه) و یکى از اخلاق رذیله است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را عیون اخبارالرضا (ج 2391 ح 1) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 216 تا 218 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم توانایی آدم(علیهالسلام) در جمع بین بهره مندى از بهشت و خوردن از درخت ممنوعه
36) در اینجا دو روایت یکى از امام باقر (علیه السلام) و یکى دیگر از یکى از دو امام باقر و صادق (علیهما السلام) آمده است که به ظاهر با هم متنافیند ولى با بیانی که در ذیل می آید، تنافى آن دو از بین مى رود.
1- امام باقر (ع) فرمودند: خداى عزوجل به آدم عهد کرده بود که به درخت نامبرده نزدیک نشود ولى وقتى آن هنگام رسید که در علم خدا گذشته بود که آدم بالآخره از آن درخت خواهد خورد، آدم عهد نامبرده را فراموش کرد و از آن درخت بخورد و این است مراد خداى تعالى به اینکه فرمود: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) تا آخر حدیث.
2- یکى از دو امام باقر و صادق (علیهما السلام) در پاسخ به سوال چگونه خداى تعالى آدم را به فراموشى مؤاخذه کرد (با اینکه فراموش کار مؤاخذه نمی شود)؟ فرمودند: «آدم فراموش نکرد و چگونه ممکن است بگوئیم فراموش کرد؟ با اینکه ابلیس او را به یاد نهى خداوند انداخت و به او گفت: «پروردگار شما، شما را از این درخت نهى نکرد مگر براى اینکه فرشته نشوید و یا جاودانه در بهشت باقى نمانید) (تا آخر حدیث).
با دقت در بیان گذشته که گفتیم آدم می خواست میان بهره مندى از بهشت و میان خوردن از درخت را جمع کند ولى نتوانست. این تنافى برداشته می شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1- این روایت را اکمال الدین (ج 1 ص 213 ح 2) روایت کرده است.
2- این روایت را تفسیرعیاشى (ج 2 ص 9 ح 9) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 218 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معصیت حضرت آدم(علیهالسلام) در امر ارشادى نه مولوى
36) روزى که مامون دانشمندان مذاهب اسلام و دیانت هاى یهود و نصارى و مجوس و صابئیان و سایر صاحبان نظریه را براى بحث با على بن موسى الرضا (علیه السلام) جمع کرد، هیچ یک با آن جناب طرف بحث نشد مگر آنکه امام او را ملزم کرد به طورى که گویى سنگ به دهانش انداخته است تا آنکه على بن محمد بن جهم برخاسته و عرضه داشت: «یا بن رسول اللَّه (صلّی الله علیه و آله) آیا نظر شما درباره انبیا این است که معصومند؟». ایشان فرمودند: «بله»، پرسید: «با این کلام خداى عزوجل چه مى کنى که فرمود: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» (طه/121)» تا آنجا که می گوید: مولانا حضرت رضا (ع) فرمودند: «واى بر تو اى على، از خدا بترس و نسبت کارهاى زشت به انبیا نده و کتاب خداوند را براى خودت تاویل نکن، چون خداى عزوجل مى فرماید: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (آل عمران/7). اما اینکه خداى عزوجل فرمود: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» در این زمینه بوده است که آدم را به منظور اینکه حجت و خلیفه اش در زمین باشد خلق کرد، نه براى اینکه در بهشت بماند. نافرمانى او در بهشت بود نه در زمین و تازه آن نافرمانى هم به مقتضاى تقدیر الهى بوده است. همین که به زمین هبوط کرد و حجت و خلیفه او در زمین گردید به مقام عصمت نیز برسید که خداى عزوجل درباره عصمتش فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ» (تا آخر حدیث) (آل عمران/33).
علامه طباطبایی: اینکه امام فرمود: «نافرمانى آدم در بهشت بود» اشاره است به آن بیانى که ما کردیم که تکلیف نخوردن از درخت تکلیف مولوى نبود، بلکه ارشادى بوده است. چون در بهشت هنوز تکالیف دینى جعل نشده بود و موطن تکلیف دینى زندگى زمینى است که خداوند براى آدم از پیش مقدر کرده بود. پس معصیت نامبرده معصیت امر ارشادى بوده است نه مولوى. پس دیگر جا ندارد که مانند بعضى از مفسرین خود را به زحمت انداخته و حدیث نامبرده را تاویل کنیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را امالى صدوق (مجلس 20 ص 82 ح 32) از ابی الصلت هروی روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 218 و 219 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عصمت حضرت آدم(علیهالسلام) قبل و بعد از نبوت
36) على بن محمد بن جهم گفت: به مجلس مامون درآمدم و دیدم که على بن موسى (علیه السلام) نیز در آنجا هستند. مامون به آنجناب گفت: «یا بن رسول اللَّه آیا نظر شما این نیست که انبیا معصومند؟» ایشان فرمودند: «بله، همین است». پرسید: «پس چرا خداى تعالى فرموده است: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى». ایشان فرمودند: خداى تعالى به آدم دستور داده بود که تو و همسرت در بهشت سکنى کنید و از هر چه می خواهید بخورید، ولى نزدیک این درخت نشوید. و اشاره فرمود به درخت معینى از گندم که در آنجا بود و فرمود: «اگر از این بخورید از ستمکاران می شوید» و نفرموده بود که از جنس این درخت نخورید. آدم هم خیال کرد تنها از آن بوته معین نهى شده است و لذا از آن بوته معین نخورد، بلکه از بوته اى دیگر خورد، آن هم به وسوسه شیطان خورد. چون شیطان به او و همسرش گفت: «پروردگارتان از خصوص این بوته شما را نهى کرده است که از آن نخورید و اما غیر این بوته را فرموده نزدیکش نشوید نه اینکه از آن نخورید. از خوردن آن هم که نهى کرده است، براى این نهى کرد که مبادا فرشته و یا از جاودانان در بهشت شوید. برایشان سوگند هم خورد که من از خیر خواهان شما هستم. آدم و حوا هم تا آن روز به کسى برنخورده بودند که به دروغ سوگند خورده باشد. به همین جهت فریب او را خورده و به سوگند او اعتماد نمودند و از آن درخت خوردند. تازه این جریان قبل از رسیدن او به مقام نبوت بود و این نافرمانى هم گناه کبیره نبوده که به خاطر آن مستحق آتش شود بلکه از صغیره هایى بوده است که خداوند کسى را به خاطر آن عذاب نمى کند و صدور آن از انبیا قبل از آنکه مورد وحى قرار گیرند جائز است.
و اما بعد از آنکه خدا او را اجتبا کرد و به مقام نبوتش برگزید، از معصومین شد که نه گناه صغیره مى کنند و نه کبیره. به همین جهت است که خداى عزوجل درباره او هم فرموده است: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى، ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى» (طه/122) و هم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى دَمَ، وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ) (تا آخر حدیث) (آل عمران/33).
علامه طباطبایی: صدوق علیه الرحمه بعد از نقل این حدیث که حدیثى است طولانى، گفته است: «این حدیث از طریق على بن محمد بن جهم که یک مرد ناصبى و دشمن اهل بیت بوده است خیلى عجیب است» (این بود گفتار مرحوم صدوق).
و این حدیث آن مرحوم را به تعجب درنیاورده است مگر به خاطر اینکه مشتمل است بر تنزیه انبیا و آن مرحوم در اصولى که در حدیث مزبور مسلم گرفته شده است دقت نکرده است وگرنه متوجه می شد که با مذهب ائمه اهل بیت سازگار نیست. چون مذهب امامان اهل بیت این است که صدور نافرمانى از انبیا به خاطر اینکه معصومند هم قبل از نبوت آنان محال است و هم بعد از نبوت هم نافرمانی هاى صغیره و هم کبیره. علاوه بر اینکه آن طور که این مرد ناصبى حدیث را نقل کرده است مستلزم آن است که جمله اى از آیه حذف شده باشد و تقدیر (ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا)، جمله (ما نهاکما ربکما عن هذه الشجرة و انما نهاکما عن غیرها و ما نهاکما عن غیرها الا ان تکونا) الخ، باشد یعنى خدا اصلا شما را از این بوته نهى نکرده است بلکه از غیر این نهى کرده است و از آن غیر هم نهى نکرده است مگر براى اینکه فرشته و یا جاودان نباشید) در حالیکه آیه «ى آدم آیا می خواهى تو را به درختى راهنمایى کنم که درخت جاودانگى و ملک دائمى است» (طه/120) دلالت دارد بر اینکه ابلیس وى را تشویق مى کرد بر اینکه از عین آن درخت که ممنوع شده بود بخورد و به این منظور او را تطمیع مى کرد به اینکه اگر از آن بخورى جاودان می شوى تا از آن درخت که با نهى خدا از آن محجوب شده بود، بخورد.
از این هم که بگذریم اصلا این مرد یعنى على بن محمد بن جهم در حدیث سابق جواب صحیح و تمام را خودش در مجلس مامون از آن جناب گرفت، پس این روایت که صدوق آورده است خالى از اشکال نیست هر چند که بعضى از وجوه اشکالى که گفتیم امکان حمل بر محملى صحیح داشته باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را عیون اخبارالرضا (ج 1 ص 155 ح 1 ب 15) از علی بن محمد بن جهم روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 219 تا 221 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیرون شدن حضرت آدم (علیهالسلام) و همسرش از بهشت
36) شخصى از امام صادق(علیهالسلام) سؤالى کرد و آن این بود که آدم و همسرش چقدر در بهشت ماندند که به خاطر خطایى که کردند بیرون شدند؟ ایشان فرمودند: خداى تبارک و تعالى بعد از ظهر روز جمعه بود که از روح خود در آدم بدمید و آن گاه از پائین دنده هایش همسرش را خلق کرد و بعد فرشتگان را به سجده بر او امر فرمود و بعد در همان روز او را داخل بهشت کرد و به خدا سوگند که بیش از شش ساعت از همان روز در بهشت نماند که دچار نافرمانى خداوند شد و خدا او و همسرش را از آنجا بیرون کرد، در حالیکه آفتاب تازه غروب کرده بود. آن شب را تا صبح پشت در بهشت به سر بردند تا صبح شد. ناگهان متوجه عریانى خود شدند. پروردگارشان نداشان داد که آیا شما را از آن درخت که می دانید نهى نکردم؟ آدم خجالت کشیده و سر به زیر افکند و گفت: «پروردگارا ما به نفس خود ستم کردیم و اینک به گناهان خود اعتراف مى کنیم. پس ما را بیامرز». خداى تعالى در پاسخشان فرمود: «باید که از آسمان هاى من به زمین هبوط کنید چون هیچ نافرمان و سرکش در آسمان هاى من همجوار من نمی شود.
علامه طباطبایی: ممکن است از آنچه این روایت مشتمل بر آن است کیفیت بیرون شدن آن دو را از بهشت استفاده کرد و فهمید که آن دو نخست از بهشت بیرون شدند و در بیرون در بهشت قرار گرفتند و سپس از بیرون در بهشت به زمین هبوط کردند. چون در قرآن کریم و آیات این قصه که همان آیه فوق باشد دو بار امر به هبوط شده است با اینکه این امر امر شرعى نبود بلکه امر تکوینى بود که به هیچ وجه قابل تخلف نیست. و همچنین از اینکه سیاق را تغییر داده است در آیه «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ» تا به آخر به سیاق (متکلم مع الغیر گفتیم) و در آیه «وَ ناداهُما رَبُّهُما» (اعراف/22) الخ به سیاق غایب (پروردگارشان ندایشان کرد) آورد و نیز در اولى تعبیر به (بگفتار) و در دومى به ندا که صدا زدن از دور است تعبیر کرد و باز در اولى با کلمه (هذا) که مخصوص باشاره به نزدیک است و در دومى با کلمه (تلک) که مخصوص اشاره به دور است بیاورد. از این تعبیرات می توان فهمید که امر به هبوط یک بار در داخل بهشت صورت گرفته است و با آن آدم از بهشت بیرون شد. یک بار هم در بیرون بهشت صورت گرفت و از آنجا به زمین هبوط کرد.
نقطه ضعفى که در این روایت است این است که در این روایت خلقت حوا را مطابق تورات از دنده آدم دانسته است و این معنا را در روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیه السلام) به طورى که در بحث از خلقت آدم خواهى دید تکذیب مى کند، هر چند که ممکن است این نقطه ضعف را جبران نموده و گفت: مراد از دنده پائین آدم زیادى گل آدم است. آن گلى که با آن اضلاع و دنده هاى آدم را آفرید (دقت بفرمائید). اما ساعت هایى که براى مکث آدم در بهشت تعیین نمود؛ در یک جا شش ساعت و جایى دیگر هفت ساعتش خوانده است. علاج این اختلاف آسان است براى اینکه مى گوییم: منظور از ساعت شصت دقیقه نیست بلکه منظور بیان زمان تقریبى جریان است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى(ج 2 ص 10 ح 11) از عبدالله بن سنان روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 221 و 222 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مصداق کلمات در «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»
37) یکى از دو امام باقر و صادق(علیهما السلام) در ذیل جمله «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ» فرمودند: آن کلمات این است لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوءا و ظلمت نفسى فاغفر لى و انت خیر الغافرین لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوءا و ظلمت نفسى فارحمنى و انت خیر الغافرین لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوءا و ظلمت نفسى فارحمنى و انت خیر الراحمین لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوءا و ظلمت نفسى فاغفر لى و تب على انک انت التواب الرحیم.
علامه طباطبایی: این معنا را معانى الاخبار(ص 108 ح 1) و عیاشى(ج 1 ص 41 ح 25) و تفسیر قمى(ج 1 ص 44) و دیگران نیز روایت کردهاند. از طرق اهل سنت و جماعت هم قریب به آن روایت شده است. چه بسا الدر المنثور(ج 1 ص 60) از آیات داستان نیز همین معنا استفاده بشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را روضه کافى(ج 8 ص 253 ح 472) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 222 و 223 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توبه حضرت آدم (علیهالسلام)
37) در تفسیر جمله «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ» آمده است که فرمود: خدا را به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین سوگند داد.
علامه طباطبایی: این معنا را معانى الاخبار(ص 125 ح 1- 2) و عیاشى(ج 1 ص 41 ح 27) و قمى و دیگران نیز روایت کرده اند و قریب به آن از طرق اهل سنت و جماعت نیز روایت شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 223 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توبه حضرت آدم (علیهالسلام)
37) رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) فرمودند: وقتى آدم آن گناه را مرتکب شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و گفت: «از تو به حق محمد مسئلت مىکنم که مرا بیامرزى. پس خدا به او وحى کرد که محمد کیست؟ گفت: «اى خدا که نامت والا است، وقتى مرا آفریدى سر به سوى عرش تو بلند کردم، دیدم در آنجا نوشته شده است لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه، فهمیدم که در درگاه تو احدى عظیم المنزله تر از او نیست که نامش را با نام خود قرار داده اى». پس خداى تعالى وحى کرد که اى آدم، او آخرین پیامبران از ذریه تو است و اگر او نبود تو را خلق نمى کردم.
علامه طباطبایی: و این معنا هر چند که در بدو نظر از ظاهر آیات بعید است ولکن اگر کاملا در آن ها دقت شود، چه بسا تا اندازه اى قریب باشد چون جمله «فَتَلَقَّى آدَمُ» الخ، تنها به معناى قبول آن کلمات نیست بلکه کلمه تلقى به معناى قبول با استقبال و روى آورى است (کانْه آدم روى به آن کلمات آورد و آن را فرا گرفت). این دلالت دارد بر اینکه آدم این کلمات را از ناحیه خداوند گرفته است و قهرا قبل از توبه علم به آن کلمات پیدا کرده بود. قبلا هم تمامى اسما را از پروردگارش آموخته بود، آنجا که پروردگارش فرمود: «من می خواهم در زمین خلیفه بگذارم». ملائکه گفتند: «آیا کسى را در زمین مى گذارى که در آن فساد کند و خونریزی ها کند با اینکه ما تو را به حمدت تسبیح مى گوییم و برایت تقدیس مى کنیم» و پروردگارش به ایشان فرمود: «من چیزى می دانم که شما نمی دانید». سپس علم تمامى اسما را به او آموخت و معلوم است که علم به تمامى اسما هر ظلم و گناهى را از بین مى برد و دواى هر دردى می شود وگرنه جواب از ایراد ملائکه تمام نمی شود و حجت بر آنان تمام نمى گردد. براى اینکه خداى سبحان در مقابل این اشکال آنان که (در زمین فساد انگیزند و خون ها بریزند) چیزى نفرمود و چیزى در مقابل آن قرار نداد به جز اینکه (خدا همه اسما را به او تعلیم کرد). پس معلوم می شود علم نامبرده تمامى مفاسد را اصلاح مى کرد. در سابق هم حقیقت آن اسما را شناختى که گفتیم موجودات عالیه اى غایب و در پس پرده آسمان ها و زمین بوده اند واسطه هایى براى فیوضات خداوند به مادون خود بوده اند که کمال هیچ مستکملى جز به برکات آنان تمام نمیشد. همچنانکه در بحار الانوار (ج 11 ص 175 ح 20) وارد شده است که آدم (علیه السلام) شبح هایى از اهل بیت (علیه السلام) و انوار ایشان را در هنگام تعلیم اسما بدید. و نیز اخبارى رسیده است که آن انوار را در هنگامى دید که خداى تعالى ذریه اش را از پشتش بیرون کشید. نیز وارد شده است که آن انوار را در همان هنگامى که در بهشت بود دید. خواننده عزیز خودش باید به آن اخبار مراجعه نماید (و راهنما خداست).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 223 و 224 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.