● عدم تناقض شفاعت با عدالت خداوند
یکى از آن اشکال ها درباره شفاعت این است که بعد از آنکه خداى تعالى در کلام مجیدش براى مجرم در روز قیامت عقاب هایى معین نمود، برداشتن آن عقاب یا عدالتى از خداست و یا ظلم است. اگر برداشتن آن عقاب ها عدالت باشد، پس تشریع آن حکمى که مخالفتش عقاب مى آورد در اصل ظلم بوده است و ظلم لایق ساحت مقدس خداى تعالى نیست. اگر برداشتن عقاب نامبرده ظلم است چون تشریع حکمى که مخالفتش این عقاب را آورده به عدالت بوده است، پس در خواست انبیا یا هر شفیع دیگر درخواست ظلم خداست و این درخواست جاهلانه است و ساحت مقدس انبیا از مثل آن منزه است.
ما از این اشکال به دو جور پاسخ می دهیم: 1- نقضى. 2- حلى.
1- اما جواب نقضى این است که به ایشان مى گوییم شما درباره اوامر امتحانى خداوند چه مى گویید؟ آیا رفع حکم امتحانى- مانند جلوگیرى از کشته شدن حضرت اسماعیل (علیه السلام) در مرحله دوم و اثبات آن در مرحله اول- ماموریت حضرت ابراهیم (علیه السلام) به کشتن او- هر دو عدالت است؟ یا یکى ظلم و دیگرى عدالت است؟ چاره اى جز این نیست که بگوئیم هر دو عدالت است و حکمت در آن آزمایش و بیرون آوردن باطن و نیات درونى مکلف و یا به فعلیت رساندن استعدادهاى او است. در مورد شفاعت هم مى گوییم ممکن است خداوند مقدر کرده باشد که همه مردم با ایمان را نجات دهد، ولى در ظاهر احکامى مقرر کرده است و براى مخالفت آن ها عقاب هایى معین نموده است تا کفار به کفر خود هلاک گردند و مؤمنان به وسیله اطاعت به درجات محسنین بالا روند و گنهکاران به وسیله شفاعت به آن نجاتى که گفتیم خداوند برایشان مقدر کرده برسند، هر چند که نجات از بعضى انواع عذاب ها یا بعضى افراد آن باشد، ولى نسبت به بعضى دیگر از عذاب ها از قبیل حول و وحشت برزخ و یا دلهره و فزع روز قیامت را بچشند که در این صورت هم آن حکمى که در اول مقرر کرد بر طبق عدالت بوده است و هم برداشتن عقاب از کسانى که مخالفت کردند عدالت بوده است. این بود جواب نقضى از اشکال.
2- و اما جواب حلى آن این است که برداشته شدن عقاب به وسیله شفاعت وقتى مغایر با حکم اولى خداست و آن گاه آن سؤال پیش مى آید که کدامیک عدل است و کدام ظلم؟ که این بر طرف شدن عقاب به وسیله شفاعت، نقض حکم و ضد آن باشد و یا نقض آثار و تبعات آن حکم باشد. آن تبعات و عقابى که خود خداوند معین کرده است، ولى خواننده عزیز توجه فرمود که گفتیم شفاعت نه نقض اصل حکم است و نه نقض آن عقوبتى که براى مخالفت آن حکم معین کرده اند. بلکه شفاعت نسبت به حکم و عقوبت نامبرده حکومت دارد. یعنى مخالفت کننده و نافرمانى کننده را از مصداق شمول عقاب بیرون مى کند و او را مصداق شمول رحمت و یا صفتى دیگر از صفات خداى تعالى از قبیل عفو و مغفرت می سازد که یکى از آن صفات احترام گذاشتن به شفیع و تعظیم او است.
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 245 و 246 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم تناقض شفاعت با سنت های الهی
یکی از اشکال ها درباره شفاعت این است که سنت الهیه بر این جریان یافته است که هیچ وقت افعال خود را در معرض تخلف و اختلاف قرار ندهد و چون حکمى براند آن حکم را به یک نسق و در همه مواردش اجرا کند و استثنایى به آن نزند. اسباب و مسبباتى هم که در عالم هست بر طبق همین سنت جریان دارد همچنانکه خداى تعالى فرموده است: «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» (حجر/43) و «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» (انعام/153) و «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» (فاطر/43). مسئله شفاعت و پارتى بازى این هم آهنگى و کلیت افعال و سنت هاى خداى را بر هم مى زند. چون عقاب نکردن همه مجرمین و رفع عقاب از همه جرم هاى آنان نقض غرض مى کند و نقض غرض از خداوند محال است. نیز این کار یک نوع بازى است که قطعا با حکمت خداوند نمی سازد و اگر بخواهد شفاعت را در بعضى گنهکاران، آن هم در بعضى گناهان قبول کند لازم مى آید سنت و فعل خداوند اختلاف و دوگانگى و بلکه چند گانگى پیدا کند، که قرآن آن را نفى مى کند. چون هیچ فرقى میان این مجرم و میان آن مجرم نیست که شفاعت را از یکى بپذیرد و از دیگرى نپذیرد. نیز هیچ فرقى میان جرم ها و گناهان نیست. همه نافرمانى خدا و در بیرون شدن از زى بندگى مشترکند. آن وقت شفاعت را از یکى بپذیرد و از دیگرى نپذیرد یا از بعضى گناهان بپذیرد و از بعضى دیگر نپذیرد ترجیح بدون جهت و محال است. این زندگى دنیا و اجتماعى ما است که شفاعت و امثال آن در آن جریان مى یابد، چون اساس آن و پایه اعمالى که در آن صورت می دهیم هوا و اوهامى است که گاهى درباره حق و باطل به یک جور حکم مى کند و در حکمت و جهالت به یک جور جریان مى یابد.
در جواب از این اشکال مى گوییم که درست است که صراط خداى تعالى مستقیم و سنتش واحد است، ولکن این سنت واحد و غیر متخلف، قائم بر اصالت یک صفت از صفات خداى تعالى مثلا صفت تشریع و حکم او نیست تا در نتیجه هیچ حکمى از موردش و هیچ جزا و کیفر حکمى از محلْش تخلف نکند و به هیچ وجه قابل تخلف نباشد، بلکه این سنت واحد قائم است بر آنچه که مقتضاى تمامى صفات او است، آن صفاتى که ارتباط به این سنت دارند (هر چند که ما از درک صفات او عاجزیم).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : توضیح اینکه خداى سبحان واهب و افاضه کننده تمامى عالم هستى از حیاة، موت، رزق و یا نعمت و یا غیر آن است. این ها امورى مختلف هستند که ارتباطشان با خداى سبحان على السوا و یکسان نیست و به خاطر یک رابطه به تنهایى نیست. چون اگر این طور بود لازم مى آمد که ارتباط و سببیت به کلى باطل شود. آرى خداى تعالى هیچ مریضى را بدون اسباب ظاهرى و مصلحت مقتضى شفا نمی دهد و نیز براى اینکه خدایى است ممیت و منتقم و شدیدالبطش او را شفا نمى بخشد. بلکه از این جهت که خدایى است رووف و رحیم و منعم و شافى و معافى او را شفا می دهد. و یا اگر جبارى ستمگر را هلاک مى کند، این طور نیست که بدون سبب هلاک کرده باشد و نیز از این جهت نیست که رووف و رحیم به آن ستمگر است. بلکه از این جهت او را هلاک مى کندکه خدایى است منتقم و شدیدالبطش و قهار مثلا. همچنین هر کارى که مى کند به مقتضاى یکى از اسما و صفات مناسب آن مى کند و قرآن به این معنا ناطق است. هر حادث از حوادث عالم را به خاطر جهات وجودى خاصى که در آن هست، آن حادث را به خود نسبت می دهد. از جهت یک یا چند صفتى که مناسب با آن جهات وجودى حادث نامبرده است و نوعى تلاؤم و ائتلاف و اقتضا بین آن دو هست.
به عبارتى دیگر، هر امرى از امور از جهت آن مصالحى و خیراتى که در آن هست مربوط به خداى تعالى می شود.
حال که این معنا معلوم شد خواننده متوجه گردید که مستقیم بودن صراط و تبدل نیافتن سنت او و مختلف نگشتن فعل او همه راجع است به آنچه که از فعل و انفعال و کسر و انکسارهاى میان حکمت ها و مصالح مربوط به مورد حاصل می شود نه نسبت به مقتضاى یک مصلحت. اگر در حکمى که خداوند جعل کرده است، تنها مصلحت و علت جعل آن مؤثر باشد، باید حکم او نسبت به نیکوکار و بدکار و مؤمن و کافر فرق نکند و حال آنکه مى بینیم فرق پیدا مى کند، پس معلوم می شود غیر آن مصلحت اسباب بسیارى دیگر هست که بسا می شود توافق و دست به دست هم دادن یک عده از آن اسباب و عوامل چیزى را اقتضا کند که مخالف اقتضاى عاملى دیگر باشد (دقت بفرمائید).
پس اگر شفاعتى واقع شود و عذاب از کسى برداشته شود هیچ اختلاف و اختلالى در سنت جارى خداوند لازم نیامده است و هیچ انحرافى در صراط مستقیم او پدید نمى آید براى اینکه گفتیم: شفاعت اثر یک عده از عوامل از قبیل رحمت و مغفرت و حکم و قضا و رعایت حق هر صاحب حق و فصل القضا است.
[ بستن توضیحات ]
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 246 تا 248 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم تناقض شفاعت با علم الهی
یکی از اشکال هایی که به شفاعت شده است این است که شفاعتى که در بین مردم معروف است این است که شافع مولا را وادار کند بر اینکه بر خلاف آنچه خودش در اول اراده کرده است و به آن حکم نموده کارى را صورت دهد و یا کارى را ترک کند. چنین شفاعتى صورت نمى گیردمگر آنکه مولا به خاطر شفیع از اراده خود دست برداشته و آن را نسخ کند. و مولاى عادل هرگز چنین کارى نمی کند و حاکم عادل هرگز دچار اینگونه تزلزل نمی شود مگر آنکه اطلاعات تازه ترى پیدا کند و بفهمد که اراده و حکم اولش خطا بوده است، آن گاه بر خلاف حکم اولش حکمى کند و یا بر خلاف رویه اولش روشى پیش بگیرد. بلکه اگر حاکمى مستبد و ظالم باشد او شفاعت افراد مقرب درگاه خود را مى پذیرد، چون دل به دست آوردن از شفیع در نظر او مهم تر از رعایت عدالت است و لذا با علم به اینکه قبول شفاعت او ظلم است و عدالت در خلاف آن است، مع ذلک عدالت را زیر پا مى گذارد و شفاعت او را مى پذیرد و از آنجایى که هم خطاى حکم و هم ترجیح ظلم بر عدالت از خداى تعالى محال است، به خاطر اینکه اراده خداوند بر طبق علم است و علم او ازلى و لا یتغیر است، لذا قبول شفاعت هم از او محال است.
جواب این اشکال این است که قبول شفاعت از خداى تعالى نه از باب تغیر اراده او است و نه از باب خطا و دگرگونى حکم سابق او. بلکه از باب دگرگونى در مراد و معلوم اوست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : توضیح اینکه خداى سبحان می داند که مثلا فلان انسان به زودى حالات مختلفى به خود مى گیرد، در فلان زمان حالى دارد چون اسباب و شرائطى دست به دست هم می دهند و در او آن حال را پدید مى آورند. خدا هم در آن حال درباره او اراده اى مى کند، سپس در زمانى دیگر حال دیگرى بر خلاف حال اول به خود مى گیرد چون اسباب و شرائط دیگرى پیش مى آید. لذا خدا هم در حال دوم اراده اى دیگر درباره او مى کند «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (رحمن 29). همچنانکه خودش فرموده است: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» (رعد/39) و «بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ» (مائده/64).
مثالى که مطلب را روشن تر سازد این است که ما می دانیم که هوا به زودى تاریک می شود و دیگر چشم ما جایى را نمىبیند. با اینکه احتیاج به دیدن داریم و این را می دانیم که دنبال این تاریکى دوباره آفتاب طلوع مى کند و هوا روشن می شود، لاجرم اراده ما تعلق مى گیرد به اینکه هنگام روى آوردن شب چراغ را روشن کنیم و بعد از تمام شدن شب آن را خاموش سازیم. آیا در این مثل علم و اراده ما دگرگون شده است؟ نه، پس دگرگونگى از معلوم و مراد ما است. این شب است که بعد از طلوع خورشید از علم و اراده ما تخلف کرده است و این روز است که باز از علم و اراده ما تخلف یافته است و بنا نیست که هر معلومى بر هر علمى و هر اراده اى بر هر مرادى منطبق شود. بله آن تغیر علم و اراده که از خداى تعالى محال است این است که با بقاى معلوم و مراد بر حالى که داشتند، علم و اراده او بر آن ها منطبق نگردد که از آن تعبیر به خطا و فسخ مى کنیم. همچنانکه در خود ما انسان ها بسیار پیش مى آید که معلوم و مراد ما به همان حال اول خود باقى است ولى علم و اراده ما تغییر مى کند. مثل اینکه شبحى را از دور مى بینیم و حکم مى کنیم که انسانى است دارد مى آید، ولى چون نزدیک می شود مى بینیم که اسب است. این اسب از همان اول اسب بود ولى علم ما به اینکه انسان است دگرگون شد و یا تصمیم مى گیریم کارى را که داراى مصلحت تشخیص داده ایم انجام دهیم، بعدا معلوم می شود که مصلحت بر خلاف آن است، لاجرم فسخ عزیمت نموده و اراده خود را عوض مى کنیم.
اینگونه دگرگونى در علم و اراده از خداى تعالى محال است و همانطور که توجه فرمودید مسئله شفاعت و برداشتن عقاب به خاطر آن از این قبیل نیست.
[ بستن توضیحات ]
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 248 تا 250 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم تناقض شفاعت با تحریک بندگان به گناه
یکی از اشکال هایی که به شفاعت شده است این است که وعده شفاعت به بندگان دادن و تبلیغ انبیا این وعده را به آنان، باعث جرأت مردم بر معصیت و وادارى آنان بر هتک حرمت محرمات خدایى است و این با یگانه غرض دین که همان شوق بندگان به سوى بندگى و اطاعت است منافات دارد. به ناچار آنچه از آیات قرآن و روایات درباره شفاعت وارد شده است، باید به معنایى تاویل شود تا مزاحم با این اصل بدیهى نشود.
جواب از این اشکال را به دو نحو می دهیم: 1- نقضى. 2- حلى.
1- جواب نقضى اینکه شما درباره آیاتى که وعده مغفرت می دهد چه مى گوئید؟ عین آن اشکال در این آیات نیز وارد است چون این آیات نیز مردم را به ارتکاب گناه جرى مى کند، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه مغفرت واسعه رحمت خداوند را شامل تمامى گناهان سواى شرک می سازد مانند آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» (نسا/48) و این آیه به طورى که در سابق هم گفتیم مربوط به غیر مورد توبه است. چون اگر درباره مورد توبه بود استثنا شرک صحیح نبود چون توبه از شرک هم پذیرفته است.
2- جواب حلى اینکه وعده شفاعت و تبلیغ آن به وسیله انبیا وقتى مستلزم جرئت و جسارت مردم می شود و آنان را به معصیت و تمرد وامی دارد که اولا مجرم را و صفات او را معین کرده باشد و یا حداقل گناه را معین نموده و فرموده باشد که چه گناهى با شفاعت بخشوده می شود و طورى معین کرده باشد که کاملا مشخص شود. اما آیات شفاعت این طور نیست. اولا خیلى کوتاه و سربسته است و در ثانى شفاعت را مشروط به شرطى کرده است که ممکن است آن شرط حاصل نشود و آن مشیت خدا است. ثانیا شفاعت در تمامى انواع عذاب ها و در همه اوقات مؤثر باشد به اینکه به کلى گناه را ریشه کن کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : مثلا اگر گفته باشند که فلان طائفه از مردم و یا همه مردم در برابر هیچ یک از گناهان عقاب نمی شوند و ابدا از آن ها مؤاخذه نمى گردد و یا گفته باشند فلان گناه معین عذاب ندارد و براى همیشه عذاب ندارد. البته این گفتار بازى کردن با احکام و تکالیف متوجه به مکلفین بود. اما اگر به طور مبهم و سربسته مطلب را افاده کنند به طورى که واجد آن دو شرط بالا نباشد، یعنى معین نکنند که شفاعت در چگونه گناهانى و در حق چه گنهکارانى مؤثر است. دیگر اینکه عقابى که با شفاعت برداشته می شود، آیا همه عقوبت ها و در همه اوقات و احوال استیا در بعضى اوقات و بعضى گناهان؟. در چنین صورتى هیچ گنهکارى خاطر جمع از این نیست که شفاعت شامل حالش بشود. در نتیجه جرى به گناه و هتک محارم الهى نمی شود، بلکه تنها اثرى که وعده شفاعت در افراد دارد این است که قریحه امید را در او زنده نگه دارد و چون گناهان و جرائم خود را مى بیند و مى شمارد، یک باره دچار نومیدى و یاس از رحمت خداوند نگردد.
علاوه بر اینکه در آیه «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» (نسا/31) مى فرماید: اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید ما گناهان صغیره شما را مى بخشیم. وقتى چنین کلامى از خدا و چنین وعده اى از او صحیح باشد، چرا صحیح نباشد که بفرمایداگر ایمان خود را حفظ کنید به طورى که در روز لقا با من با ایمان سالم نزدم آئید، من شفاعت شافعان را از شما مى پذیرم؟ چون همه حرف ها بر سر حفظ ایمان است. گناهان هم که حرام شده اند چون ایمان را ضعیف و قلب را قساوت می دهند و سرانجام آدمى را به شرک مى کشانند که در این باره فرموده است: «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ» (اعراف/99) و «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» (مطففین/14) و «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى، أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» (روم/10). چه بسا این وعده شفاعت بنده خداى را وادار کند به اینکه به کلى دست از گناهان بردارد و به راه راست هدایت شود و از نیکوکاران گشته و اصلا محتاج به شفاعت به این معنا نشود و این خود از بزرگ ترین فوائد شفاعت است.
این در صورتى بود که گفتیم که گنهکار را معین کند و نه گناه را. همچنین اگر گنهکار مشمول شفاعت را معین بکند و یا گناه قابل شفاعت را معین بکند ولى باز این استخوان را لاى زخم بگذارد که این شفاعت از بعضى درجات عذاب و یا در بعضى اوقات فائده دارد در این صورت نیز شفاعت باعث جرأت و جسارت مجرمین نمی شود. چون باز جاى این دلهره هست که ممکن است تمامى عذاب هاى این گناهى که می خواهم مرتکب شوم مشمول شفاعت نشود.
قرآن کریم درباره خصوص مجرمین و خصوص گناهان قابل شفاعت اصلا حرفى نزده است و نیز در رفع عقاب هیچ سخنى نگفته است به جز اینکه فرموده است: «به بعضى اجازه شفاعت می دهیم و شفاعت بعضى را مى پذیریم» که توضیحش به زودى خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالى پس اصلا اشکالى به شفاعت قرآن وارد نیست.
[ بستن توضیحات ]
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 250 تا 252 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دلالت قرآن بر وجود شفاعت
یکی از اشکال هایی که به شفاعت شده است این است که مسئله شفاعت مانند هر مسئله اعتقادى دیگر باید به دلالت یکى از ادله سه گانه عقل و کتاب و سنت اثبات شود اما عقل خود آدمى یا اصلا اجازه شفاعت و پارتى بازى را نمی دهد و یا اگر هم بدهد تنها می گوید چنین چیزى ممکن است ولى دیگر نمی گوید که چنین چیزى واقع هم شده است. و اما کتاب یعنى آیات قرآن؟ آنچه از آیات قرآن متعرض مسئله شفاعت شده است هیچ دلالتى ندارد بر اینکه چنین چیزى واقع هم می شود. چون در این مسئله آیاتى هست که به طور کلى شفاعت را انکار مى کند مانند آیه «لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ» (بقره/255) و آیاتى دیگر هست که منفعت شفاعت را نفى مى کند مانند آیه «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ» (مدثر/48) و آیاتى دیگر هست که آن را مشروط به اذن خداوند مى کند مانند آیه «إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» (یونس/3) و آیه «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیا/28) و مثل این استثناها. یعنى استثنا بخواست و مشیت و اذن خداوند. تا آنجا که از قرآن کریم و اسلوب کلامى آن معهود است براى افاده نفى قطعى است، می خواهد بفرماید اصلا شفاعتى نیست چون هر چه هست اذن و مشیت خداى سبحان است مانند آیه «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى، إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» (اعلی/7) یعنى هیچ فراموش نمى کنى و آیه «خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ» (هود/107). پس در قرآن کریم هیچ آیه اى که به طور قطع و صریح دلالت کند بر وقوع شفاعت نداریم. اما سنت: در روایات هم آنچه درباره خصوصیات شفاعت وارد شده است قابل اعتماد نیست و آن مقدار هم که قابل اعتماد است به بیش از آنچه در قرآن دیدیم دلالت ندارد. پس نه عقل بر آن دلالت دارد و نه کتاب و نه سنت.
جواب از این اشکال این است که اما کتاب و آیاتى که در آن شفاعت را نفى مى کند وضعش را بیان کردیم و خواننده گرامى متوجه شد که آن آیات شفاعت را به کلى انکار نمى کند، بلکه شفاعت بدون اذن و ارتضاى خداوند را انکار مى کند. اما آن آیاتى که منفعت شفاعت را انکار مى کردبر خلاف آنچه اشکال کننده فهمیده است مى گوییم: اتفاقا آن آیات شفاعت را اثبات مى کند نه نفى. براى اینکه آیات سوره مدثر انتفاع طائفه معینى از مجرمین را از شفاعت نفى مى کند نه انتفاع تمامى طوائف را. علاوه بر آن کلمه شفاعت بهکلمه (شافعین) اضافه شده و فرموده است شفاعت شافعین سودى به ایشان نمی دهد و نفرموده است: «و لا تنفعهم الشفاعة». آخر فرق است بین اینکه کسى بگوید «فلا تنفعهم الشفاعة» و بین اینکه بگوید: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ». براى اینکه مصدر وقتى اضافه شد بر وقوع فعل در خارج دلالت مى کند و مى فهماند که این فعل در خارج واقع شده است به خلاف صورت اول. بر این معنا شیخ عبد القاهر در کتاب دلائل الاعجاز تصریح کرده است. پس جمله (شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ) دلالت دارد بر اینکه به طور اجمال در قیامت شفاعتى واقع خواهد شد ولى این طائفه از آن بهره نمى برند.
از این هم که بگذریم جمع آوردن شافع در جمله (شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ) نیز دلالت دارد بر اینکه شفاعتى خواهد بود. همچنانکه جمله (کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ) دلالت دارد بر اینکه کسانى در عذاب باقى ماندند. جمله (وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ) و جمله (فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ) و جمله (لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ) و امثال این ها دلالت بر این معنا دارد وگرنه تعبیر به صیغه جمع که می دانیم معنایى زائد بر معناى مفرد دارد لغو مى بود. پس جمله (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ) از آیاتى است که شفاعت را اثبات مى کند نه نفى.
اما آیاتى که شفاعت را مقید به اذن و ارتضای خداوند مى کند، مانند جمله (الا باذنه) و جمله (إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ). دلالتش بر اینکه چنین چیزى واقع می شود قابل انکار نیست چون عارف به اسلوب هاى کلام می داند که مصدر وقتى اضافه شد دلالت بر وقوع مى کند و همچنین اینکه گفته اند جمله (الا باذنه) و جمله (إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى) به یک معنا است و هر دو به معناى (مگر آنکه خدا بخواهد است) اشتباه است و نباید به آن اعتنا کرد.
علاوه بر اینکه استثناهایى که در مورد شفاعت شده است به یک عبارت نیست بلکه به وجوه مختلفى تعبیر شده است. یکى فرمود: (الا باذنه)، و یک جا (الا من بعد اذنه) یک جا، (الا لمن ارتضى)، یک جا (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) و امثال این ها. گیرم که اذن و ارتضا به یک معنا باشد و آن یک معنا عبارت باشد از مشیت (خواست خدا)، آیا این حرف را در آیه (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) نیز می توان زد؟ و آیا می توان گفت (مگر کسى که به حق شهادت دهد و با علم باشد) به معناى (مگر به اذن خداست)؟ و وقتى چنین چیزى را ممکن نباشد بگوئیم، پس آیا مراد به این جمله صرف سهل انگارى در بیان است؟ آن هم از خداى تعالى؟ با اینکه چنین نسبتى را به مردم کوچه و محله نمی توان داد آیا می توان به قرآن کریم و کلام بلیغ خداوند نسبت داد؟ قرآنى که بلیغ تر از آن در همه عالم کلامى نیست.
پس حق اینست که آیات قرآنى شفاعت را اثبات مى کند. چیزى که هست همانطور که گفتیم به طور اجمال اثبات مى کند نه مطلق. اما سنت دلالت آن نیز مانند دلالت قرآن است که ان شاء اللَّه روایاتش را خواهید دید.
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 252 تا 254 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای شفاعت
یکی از اشکال هایی که به شفاعت شده است این است که آیات قرآن کریم دلالت صریح ندارد بر اینکه شفاعت عقابى را که روز قیامت و بعد از ثبوت جرم بر مجرمین ثابت شده است، برمی دارد، بلکه تنها این مقدار را ثابت مى کند که انبیا جنبه شفاعت و واسطگى را دارند. مراد به واسطگى انبیا این است که این حضرات به آن جهت که پیغمبرند، بین مردم و بین پروردگارشان واسطه می شوند. احکام الهى را به وسیله وحى مى گیرند و در مردم تبلیغ مى کنند و مردم را به سوى پروردگارشان هدایت مى کنند. این مقدار دخالت که انبیا در سرنوشت مردم دارند مانند بذرى است که به تدریج سبز شود و نمو نماید و منشا قضا و قدرها و اوصاف و احوالى بشود. پس انبیا (علیهالسلام) شفیعان مؤمنین اند چون در رشد و نمو و هدایت و برخوردارى آنان از سعادت دنیا و آخرت دخالت دارند. این است معناى شفاعت.
جواب این اشکال این است که ما نیز در معناى از شفاعت که شما بیان کردید حرفى نداریم، لکن این یکى از مصادیق شفاعت است نه اینکه معنایش منحصر به آن باشد که در سابق بیان معانى شفاعت گذشت. دلیل بر اینکه معناى شفاعت منحصر در آن نیست علاوه بر بیان گذشته یکى آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» (نسا/48) است که ترجمه اش گذشت و در بیانش گفتیم این آیه در غیر مورد ایمان و توبه است در حالیکه اشکال کننده با بیان خود شفاعت را منحصر در دخالت انبیا از مسیر دعوت به ایمان و توبه کرد و آیه نامبرده این انحصار را قبول ندارد و مى فرماید: «مغفرت از غیر مسیر ایمان و توبه نیز است».
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 254 و 255 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تناقض بین شفاعت و عقل
یکی از اشکال هایی که به شفاعت شده است این است که اگر راه سعادت بشرى را با راهنمایى عقل قدم به قدم طى کنیم، هرگز به چیزى به نام شفاعت و دخالت آن در سعادت بشر برنمی خوریم. آیات قرآنى اگر به طور صریح آن را اثبات مى کرد، چاره اى نداشتیم جز اینکه آن را بر خلاف داورى عقل خود و به عنوان تعبد بپذیریم اما خوشبختانه آیات قرآنى مربوط به شفاعت صریح در اثبات آن نیستند. یکى به کلى آن را نفى مى کند و جایى دیگر اثبات می نماید. یک جا مقید مى آورد، جایى دیگر مطلق ذکر مى کند. چون چنین است پس هم به مقتضاى دلالت عقل خودمان و هم به مقتضاى ادب دینى جا دارد آیات نامبرده را که از متشابهات قرآن است مسکوت گذاشته و علم آن ها را به خداى تعالى ارجاع دهیم و بگوئیم ما در این باره چیزى نمى فهمیم.
جواب این اشکال هم این است که آیات متشابه وقتى ارجاع داده شد به آیات محکم خودش نیز محکم می شود و این ارجاع چیزى نیست که از ما برنیاید و نتوانیم از محکمات قرآن توضیح آن را بخواهیم همچنانکه در تفسیر آیه اى که آیات قرآن را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم مى کند، یعنى آیه هفتم از سوره آل عمران، بحث مفصل این حقیقت خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالى.
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 255 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت -
نصرت عزتي ساميان
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قیامت |
گوینده : نصرت عزتی سامیان |
1)
نصیری خلیلی : با سلام
باید به شأن نزول و تدریجی بودن نزول قرآن توجه کرد.
مطمئنا، مفاهیم به صورت جزئی نیز در آیات دیگر آورده شده.
یا علی
2)
عالمی (داور) : سلام
تفسیر قران به قران و روش تفسیری علامه طباططبایی به ما می آموزد که برای فهمیدن نظر قرآن در یک مساله باید به تمام آیات مذتیط و البته به روایات معصومین مراجعه کرد و در اخر به مراد الهی در آیه رسید
برای تعمق در بحث شفاعت به کلام علامه در ابتدای جلد اول المیزان مراجعه کنید
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شبهه1 -
سيد علي بهبهاني
شفاعت سبب رفع عقاب مى شود و مرتفع شدن عقاب یا عدل است یا ظلم ؛
اگر عدل باشد پس اصل جعل عقاب از جانب خداى سبحان - معاذاللّه - ظلم است، در حالى که خدا هرگز به هیچ کس ظلم نمى کند (ولایظلم ربّک احدا)
و اگر ظلم است و وجود عقاب عدل است، پس شفاعت شافعان و اقدام آنان براى رفع عقاب، ظلم است!
[ پاسخ ها / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : سید علی بهبهانی |
1)
شاه آبادی (داور) : آیت الله جوادی آملی: شفاعت ازشفع به معناى جفت است و شفیع کسى است که جفت شفاعت شونده واقع مى شود. توضیح این که، اگر بنا شود کارى براى شفاعت شونده انجام گیرد ولى مشکلى در بین باشد که یا قابلیلت او کمبود دارد و به حدّ نصاب لازم نرسیده یا فاعلیّت فاعل، گسترش لازم را ندارد و لازم است بعضى از اوصاف دیگر فاعل وارد عمل شود و فاعلیّتش گسترش یابد، در چنین مواردى نقش شفیع این است که یا قابلیت قابل را تکمیل مى کند و مثلا عجز و مسکنت او را به میان مى کشد و به این صورت سبب انعطاف فاعل مى شود، یا فاعلیت فاعل را وسیع تر مى کند و مثلا احسان و کرم او را ضمیمه عدلش مى سازد تا به عنوان محسن و به شیوه فضل، با متهم و مجرم رفتار کند، نه به عنوان عادل و در کسوت عدل، و ممکن است شفیع هر دو کار را با هم انجام دهد.
یکى از شفیعان توبه است:لاشفیع أ نجح من التوبة (524) و این که در هنگام توبه گفته مى شود: خدایا تو عفوّ و غفور و رؤ وفى، اهل فضل و احسان و جودى، اهل گذشت و صفحى، از بنده ات در گذر، از قبیل قسم دوم است و این که گاهى اوصاف بنده ذکر مى شود و مثلا گفته مى شود:عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک (525)، از قبیل قسم اوّل است و جمع بین هر دو نظیر آن است که عرض مى شود: أ نت المالک و أ نا المملوک و أ نت الرب و أ نا العبد و أ نت الرازق و أ نا المرزوق و أ نت المعطى و أ نا السائل و أ نت الجواد و أ نا البخیل و... (526).
اگر عبد به تنهایى به محکمه خدا دعوت شود محکوم است ؛ چنان که اگر خداى عادل با صفت عدل تنها، بخواهد حکومت کند باز هم عبد محکوم است. اما اگر عبد به ضمیمه صفت ذلّت و مسکنت در محکمه حضور یابد، یا حاکم عادل به ضمیمه فضل و احسان خود داورى کند هم راه فیض رسانى فاعل تکمیل مى شود و هم راه فیض یابى قابل.
از این بیان روشن مى شود که شفیع جز تکمیل قابلیت قابل یا به میان آوردن وصفى از اوصاف فاعل، نقش دیگرى ندارد؛ یعنى چنین نیست که خود شفیع فاعلیّتى داشته باشد تا راه سومى در عرض دو راه قبلى مطرح گردد و اگر بعضا شفیع حق خود را مطرح مى کند و حیثیّت خود را به رخ مى کشد صرفا از باب زمینه سازى براى یکى از دو راه مزبور است، نه عمال راهى سوم در عرض آن دو راه. به بیان دیگر، شفیع نمى گوید: چون پیش تو آبرو دارم فلان مشکل را حل کن، بلکه مقرّب بودن او نزد مولا و وجیه عنداللّه بودن او سبب مى شود که از یکى از آن دو راه (به نحو منع خلوّ) استفاده ببرد. آنچه گفته شد مربوط به شفاعت تشریعى است. امّا شفاعت تکوینى گذشته از معناى قبلى ممکن است ویژگى خود را داشته باشد. در عالم تکوین همه کارها بر عهده خداى سبحان و ملک اوست: تبارک الذى بیده الملک (527). در عین حال عالمى که ما در آن به سرمى بریم عالم حرکت، برخورد، تغییرو تبدیل است.از این رو ممکن است فیض خاصّى واسطه شود و جفت قابل گردیده قابلیتش را تکمیل کند و در نتیجه سبب بالا آمدن و آمادگى او براى فیض یابى شود یا وصفى از اوصاف فاعل، ضمیمه و جفت وصف دیگر او شده، باعث افاضه فیض جدیدى از جانب او گردد. یا اگر وساطت فیض را شفیع بدانیم همه علل و اسباب تکوینى شفیع معلول است و معناى شفع و جفت شدن نیز به همان تقریبى که گفته شد محفوظ است.
به بیان دیگر، شفیع شدن برای کسی که استحقاق عذاب دارد ب شرایطی این استحقاق را به قابلیتی برای کرم و لطف خدا تبدیل میکند.
2)
هادیزاده : به نظر این حقیر می توان به علت حادث شدن شفاعت هم فکر کرد اگر فرض کنیم در روز قیامت یکی از صالحین و یا بزرگان بخواهد شفاعت کسی را به اذن پروردگان که اولین شرط شفاعت است انجام دهد آیا این کار بدون دلیل صورت می گیرد ؟ حتما شخصی که قصد شفاعت را دارد و آبرویی برای شفیع شدن نزد پروردگار دارد برای عمل خود دلیلی دارد و حتما این دلیل ، فعلی است که فرد شفاعت شونده در حق وی انجام داده است که این فعل می تواند مستقیما در حق وی باشد و یا در راستای خشنودی فرد شفاعت کننده ، که در هر دو صورت اگر شفاعت کننده آبرویی برای شفاعت داشته باشد پس فردی صالح و موجه نزد خداوند می باشد پس فعلی که موجب خشنودی چنین شخصی باشد حتما موجب خشنودی خداوند نیز می باشد و در حقیقت این عمل صالح فرد است که موجبات شفاعت او رابه همراه داشته و این امر به هیچ وجه از عدالت خداوند به دور نیست .
یاری رساندن به انبیا و اولیا همواره جز اعمال نیک و پسندیده در قرآن ذکر شده و می توان اینگونه نیز برداشت کرد که خداوند با ذکر وجود شفاعت در روز قیامت برای بندگان ایجاد انگیزه بیشتر برای یاری رساندن به اولیا خدا را موجب شده است یعنی عملی که فرد در این راستا انجام می دهد بجز پاداش مستقیم خود عمل موجب پاداش دیگری به نام شفاعت نیز خواهد شد .
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شفاعت و ارادهى خدا -
سيد علي بهبهاني
منبع : |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : شفاعت |
گوینده : سید علی بهبهانی |
1)
شاه آبادی (داور) : شفیع شدن و مشفوع شدن همه به اراده خداست و با تغییر قابلیت فرد، او امکان و شرایط پذیرش رحمت و لطف و مغفرت خدا را پیدا میکند و یا تغییر شرایط اراده عذاب به اراده رحمت تغییر مییابد.
پاسخ شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.