سیاق آیه، یعنى وقوع آن در جواب از سؤال فرعون، که پرسید: (پروردگار شما کیست ) این معنا را مى رساند که کلمه (خلقه ) به معناى اسم مصدر باشد و ضمیر آن به کلمه شى ء برگردد، پس مراد، وجود خاص هر چیزى است.
کلمه هدایت به معناى این است که راه هر چیز را به آن طورى نشان دهیم که او را به مطلوبش برساند، و یا لااقل راهى که به سوى مطلوب او منتهى مى شود به او نشان دهیم و برگشت هر دو معنا به یک حقیقت بر مى گردد و آن عبارت است از نوعى رساندن مطلوب، حال یا رساندن به خود مطلوب، و یا رساندن به طریق منتهى به آن.
در این آیه نامى از هدایت برده شده ولى از هدف برده نشده، و در کلام چیزى که بتواند مفعول (هدى ) واقع باشد جز کلمه (شى ء) نیست، پس ظاهر آیه این مى شود که مراد هدایت همه اشیاى مذکور در سابق - به سوى مطلوبش باشد و مطلوب آن همان هدفى است که به خاطر آن خلق شده، و معناى هدایتش به سوى آن هدف راه بردن و به کار انداختنش به سوى آن است، همه این استفاده هایى که کردیم از راه مناسبت بعضى از جملات با بعضى دیگر است.
پس برگشت معناى آیه به این مى شود که پروردگار من آن کسى است که میان همه موجودات رابطه برقرار کرده و وجود هر موجودى را با تجهیزات آن یعنى قوا و آلات و آثارى که به وسیله آن به هدفش منتهى مى شود، با سایر موجودات مرتبط نموده است، مثلا جنین از انسان را که نطفه است به صورت انسان فى نفسه مجهز به قوا و اعضایى کرده که نسبت به افعال و آثار تناسبى دارد، که همان تناسب او را به سوى انسانى کامل منتهى مى کند، کامل در نفس، و کامل از حیث بدن.
پس به نطفه آدمى، با استعدادى که براى آدم شدن دارد خلقتى که مخصوص او است داده شده و آن خلقت مخصوص همان وجود خاص انسانى است، آنگاه همان وجود با آنچه از قوا و اعضاء که دارد بدان مجهز شده به سوى مطلوبش که همان غایت وجود انسانى و آخرین درجه کمال مخصوص به این نوع است سیر داده مى شود.
با این بیان وجه عطف کلمه (هدى ) بر جمله (اعطى کل شى ء خلقه ) به وسیله کلمه (ثم ) معلوم گردید، چون این کلمه نوعى تاءخیر را مى رساند و در مورد بحث مقصود تاءخیر رتبى است، چون سیر و حرکت هر چیزى رتبه بعد از خلقت و وجود او است، گو اینکه همین تاءخر در موجودات جسمانى که وجودشان تدریجى است تاءخر زمانى هم به خود مى گیرد.
و نیز روشن شد که مراد از هدایت، هدایت عمومى است که دامنه اش تمامى موجودات را گرفته است، نه هدایت مخصوص به انسانها و معناى هدایت عمومى با تجزیه و تحلیل هدایت خاص انسانى و سپس القاء خصوصیت انسانى آن به خوبى معلوم مى شود، زیرا اگر این کار را بکنیم مى فهمیم که هدایت هر چیزى عبارت از راه نشان دادن به آن است، راهى که آن را به مطلوبش برساند، و به طور کلى (راه ) عبارت است از رابطه میان قاصد و مقصود، پس هر چیزى که مجهز به جهازى شده که او را به چیزى برساند و بدان مربوطش کند در حقیقت به سوى آن چیز هدایت شده است، پس به این اعتبار هر چیزى با جهازى که بدان مجهز گشته به سوى کمالش هدایت شده و هادى او خدا است.
بنابراین نظام فعل و انفعالى که در همه موجودات هست (و یا به عبارت دیگر) نظام جزئى که مخصوص به هر موجودى است و نظام عامى که جامع همه نظامهاى جزئى است، از حیث ارتباطى که اجزاى آن به یکدیگر دارند و موجودات از یک جزء آن به سوى جزئى دیگر منتقل مى شوند، خود مصداق هدایت خداى تعالى است که به عنایتى دیگر مصداق تدبیر او نیز هست.
و معلوم است که تدبیر به خلق منتهى مى شود، به این معنا که آن کسى که تدبیر موجودات و هدایت آنها منسوب و منتهى به او است همان کسى است که موجودات را ایجاد کرده، پس هر وجودى و هر صفت وجودى منتهى به او و قائم به وجود او است.
پس معلوم شد که کلام مورد بحث یعنى جمله (الذى اعطى کل شى ء خلقه ثم هدى) مشتمل بر برهانى است که ربوبیت منحصره را براى خداى تعالى اثبات مى کند، چون خلقت موجودات و ایجاد آنها فرع این است که مالک وجود آنها باشد، زیرا موجودات به (وجود) قائمند - و نیز مالک تدبیر آنها بوده باشد.
اینجا است که خوب روشن مى گردد که نظم طبیعى آیه و سیاق آن بر طبق مقتضاى مقام جریان یافته است، چون مقام، مقام دعوت به سوى توحید و اطاعت رسول بوده است و فرعون هم بعد از شنیدن دعوت، عکس العملى نشان داده که حاصلش تغافل از داشتن رب است، و چنین وانمود کرده که شما مرا به سوى رب خودتان مى خوانید، (چون خود من که ربى ندارم ) آنگاه پرسیده (رب شما دو نفر کیست ؟) چون مقام چنین مقامى بوده، جا داشته که در جواب بگویند: (رب ما همان رب همه عالمیان است ) تا ربوبیت ربشان شامل خود آنان و فرعون بشود.
ولى اینطور جواب ندادند بلکه بلیغ تر جواب داده و گفتند: (پروردگار ما آن کسى است که خلقت هر چیزى را به آن چیز داده و سپس هدایتش کرد) و در عین حال که آن مدعا را معرفى نموده برهانش را هم افاده کردند، و اگر جواب اولى را داده بودند یعنى گفته بودند: (رب ما همان رب همه عالمیان است ) تنها مدعا را افاده مى کرد، دیگر برهان را نمى رسانید، (دقت فرمایید).
و اگر در کلام تنها هدایت موجودات اثبات شد، و اسمى از تدبیر آنها به میان نیامد، با اینکه مورد هر دو عنوان یکى است که در سابق بیانش گذشت، براى این بود که مقام، مقام دعوت و هدایت بوده و هدایت عامه با چنین مقامى مناسبت بیشترى داشت.
این آن نکاتى است که دقت در آیه ما را بدان ارشاد مى کند و با در نظر گرفتن آن، حال و وضع تفاسیرى که براى آیه شده به دست مى آید، مانند بعضى از ایشان که گفته اند: مراد از کلمه (خلقه ) (مثل خلقه ) است که همان جفت هر چیزى باشد و معنایش این است که خداى من آن کسى است که براى هر چیزى زوجى آفرید و در نتیجه آیه مورد بحث از نظر معنا مثل آیه (و من کل شى ء خلقنا زوجین ) مى باشد.
و مانند بعضى دیگر که گفته اند: مراد از (کل شى ء) انواع نعمت ها است و کلمه مذکور مفعول دوم براى (اعطى ) است، و مراد از خلق، مخلوق است که مفعول اول (اعطى )است،
و معنا این است که : پروردگار ما آن کسى است که به مخلوقات خود هر نعمتى را داد. و مانند گفتار بعضى دیگر که گفته اند: مراد از (هدایت )، ارشاد و راهنمایى به وجود خداى تعالى و یگانگى او است، و معناى آیه این است که پروردگار ما کسى است که به هر چیزى از موجودات آنچه را که با زبان استعداد طلب مى کرد داد و سپس آن را با همین وسیله به وجود و یگانگى خود ارشاد فرمود.
ولى اگر در آنچه گذشت دقت و تأمل شود همان کافى است براى اینکه تو را بر فساد وجوه مذکور ارشاد و راهنمایى کند و بفهماند که چقدر معانى بعیدى است از سیاق، و چه تقییدات بدون مقیدى را مستلزم است.
[ نظرات / امتیازها ]