پیروزى عظیم موسى(علیه السلام)
در آیات گذشته به اینجا رسیدیم که موسى(علیه السلام) مأمور شد عصاى خود را بیفکند تا دستگاه سحر ساحران را نابود سازد.
در آیات مورد بحث، این مسأله تعقیب شده، منتها جمله هائى که روشن بوده است حذف گردیده (موسى عصاى خود را افکند، عصا تبدیل به مار عظیمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعید، غوغا و ولوله اى در تمام جمعیت افتاد، فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافیانش دهان هاشان از تعجب باز ماند.
ساحران که تا آن زمان با چنین صحنه اى روبرو نشده بودند و به خوبى سحر را از غیر سحر مى شناختند، یقین کردند که این امر، چیزى جز معجزه الهى نیست، و این مرد فرستاده خدا است که آنها را دعوت به سوى پروردگارشان مى کند، طوفانى در دل آنها به وجود آمد و انقلاب عظیمى در روحشان پدیدار گشت، این جمله ها حذف شده).
اکنون دنباله سخن را از زبان آیات مى شنویم:
«ساحران همگى به سجده افتاده گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى(علیه السلام)ایمان آوردیم» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى).
تعبیر به «أُلْقِىَ» (با استفاده از فعل مجهول) گویا اشاره به این است که آن چنان مجذوب موسى(علیه السلام) و تحت تأثیر معجزه او واقع شدند، که گوئى بى اختیار به سجده افتادند.
این نکته نیز قابل توجه است که: به ایمان آوردن تنها قناعت نکردند، بلکه وظیفه خود دیدند: این ایمان را به صورت روشنى و با جمله هائى که هیچ گونه ابهام در آن نباشد، یعنى با تأکید، ایمان خود به پروردگار موسى(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) را اظهار دارند، تا اگر کسانى بر اثر کار آنها گمراه شده اند بازگردند، و از این نظر مسئولیتى بر دوش آنها باقى نماند!
* * *
بدیهى است این عمل ساحران، ضربه سنگینى بر پیکر فرعون، حکومت جبار، خودکامه و بیدادگرش وارد ساخت، و تمام ارکان آن را به لرزه درآورد; چرا که مدت ها در سرتاسر «مصر» روى این مسأله تبلیغ شده بود، ساحران را از هر گوشه و کنار گردآورى کرده بودند، و هر گونه پاداش و امتیازى براى آنها در صورت پیروزى، قائل شده بود.
اما الآن مشاهده مى کند همانها که در صف اول مبارزه بودند یک باره تسلیم دشمن، نه تسلیم، که مدافع سرسخت او شدند، و این مسأله اى بود که هرگز براى فرعون قابل پیش بینى نبود، و بدون شک، گروهى از مردم نیز به پیروى از ساحران به موسى(علیه السلام) و آئینش دل بستند.
لذا فرعون، چاره اى جز این ندید که با داد، فریاد و تهدیدهاى غلیظ و شدید ته مانده حیثیتى را که نداشت، جمع و جور کند، رو به سوى ساحران کرده «گفت: آیا پیش از آن که به شما اذن دهم به او ایمان آوردید»؟! (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).
این جبار مستکبر، نه تنها مدعى بود که بر جسم و جان مردم، حکومت دارد که مى خواست بگوید قلب شما هم در اختیار من و متعلق به من است، و باید با اجازه من تصمیم بگیرد، این همان کارى است که همه فرعون ها در هر عصر و زمان، طرفدار آنند.
بعضى مانند فرعون مصر، ناشیانه به هنگام دستپاچگى بر زبان جارى مى کنند، و بعضى مرموزانه و با استفاده از وسائل تبلیغاتى و ارتباط جمعى و انواع سانسورها عملاً این حق را براى خود قائلند و معتقدند نباید به مردم اجازه اندیشیدن مستقل داد، بلکه، حتى گاهى به نام آزادى اندیشه، باید این سلب آزادى را بر مردم تحمیل کرد.
به هر حال، فرعون به این قناعت نکرد، فوراً وصله اى به دامان ساحران چسبانیده آنها را متهم کرد، و گفت: «او بزرگ شما است، او کسى است که سحر به شما آموخته»، و تمام اینها توطئه است با نقشه قبلى!! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
بدون شک فرعون مى دانست و یقین داشت این سخن دروغ است، و اساساً چنین توطئه اى که سرتاسر مصر را فراگیرد، و مأموران مخفى و جاسوسان او از آن بى خبر بمانند، امکان پذیر نیست.
اصولاً، فرعون موسى(علیه السلام) را در آغوش خود پرورش داده بود، و غیبت او از مصر برایش مسلّم بود، اگر او بزرگ ساحران مصر بود همه جا به این عنوان معروف مى شد، و چیزى نبود که بتوان آن را مخفى کرد.
ولى مى دانیم قلدرها و زورگویان، وقتى موقعیت نامشروع خود را در خطر ببینند از هیچ دروغ و تهمتى باک ندارند.
تازه به این نیز قناعت نکرد، و ساحران را با شدیدترین لحنى، تهدید به مرگ نموده گفت: «سوگند یاد مى کنم که دست و پاهاى شما را به طور مخالف قطع مى کنم، و بر فراز شاخه هاى بلند نخل به دار مى آویزم، تا بدانید مجازات من دردناک تر و پایدارتر است، یا مجازات خداى موسى و هارون»؟ (فَلاَ ُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاف وَ لاَ ُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى).(1)
در حقیقت جمله «أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً» اشاره به تهدیدى است که موسى(علیه السلام)قبلاً کرده بود و مخصوصاً به ساحران قبل از این ماجرا گوشزد کرد که: اگر شما بر خدا دروغ ببندید، شما را با عذاب و مجازات خود ریشه کن خواهد کرد.
تعبیر به «مِنْ خِلاف» (دست و پاى شما را به طور مخالف قطع مى کنم) اشاره به آن است که دست راست با پاى چپ یا به عکس، و شاید انتخاب این نوع شکنجه براى ساحران به خاطر این بوده است که: با این وضع، انسان دیرتر مى میرد یعنى خونریزى کندتر انجام مى گیرد و شکنجه بیشترى خواهند دید، به علاوه گویا مى خواهد بگوید: هر دو سمت بدن شما را ناقص مى کنم.
و اما تهدید به این که شما را بر درختان نخل به دار مى آویزم شاید به خاطر این بوده است که: این درختان از بلندترین درختانند و همه کس از دور و نزدیک کسى را که به آن آویخته باشد مى بیند.
این نکته نیز قابل ملاحظه است که: در عرف آن زمان، دار زدن آن چنان که در عرف ما معمول است نبوده، طناب دار را به گردن شخصى که مى خواستند او را دار بزنند نمى انداختند، بلکه به دست ها یا شانه ها مى بستند، تا زجرکُش شود.
* * *
اما ببینیم عکس العمل ساحران در برابر این تهدیدهاى شدید فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند، جا نخوردند، و از میدان بیرون نرفتند، که حضور خود را در صحنه به طور قاطع ترى ثابت کردند و «گفتند: به خدائى که ما را آفریده است ما هرگز تو را بر این دلائل روشنى که به سراغ ما آمده مقدم نخواهیم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا).
«تو هر حکمى مى خواهى بکن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض).
اما بدان «تو تنها مى توانى در زندگى این دنیا قضاوت کنى» (ولى در آخرت ما پیروزیم و تو گرفتار و مبتلا به شدیدترین کیفرها) (إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا).
و به این ترتیب، آنها سه جمله کوبنده در برابر فرعون بیان کردند:
نخست این که: مطمئن باش ما آن هدایتى را که یافته ایم با هیچ چیز معاوضه نخواهیم کرد.
دیگر این که: از تهدیدهایت ابداً هراسى نداریم.
و سوم این که: قلمرو حکومت و فعالیت تو همین چهار روز دنیا است.
* * *
سپس افزودند: «اگر مى بینى ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم براى آن است که گناهان ما را ببخشد» (ما با سحر و ساحرى مرتکب گناهان بسیارى شده ایم) (إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا).
و همچنین «ما را در برابر این گناه بزرگ که تو بر ما تحمیل کردى (سحر در برابر پیامبر خدا) مشمول رحمتش گرداند و خدا از همه چیز بهتر و باقى تر است» (وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى).
خلاصه این که: هدف ما پاک شدن از گناهان گذشته، از جمله مبارزه با پیامبر راستین خدا است، ما از این طریق مى خواهیم، به سعادت جاویدان برسیم، ولى تو ما را تهدید به مرگ این دنیا مى کنى، ما این ضرر کم را در مقابل آن خیر عظیم پذیرا هستیم!.
در اینجا سؤالى پیش مى آید و آن این که: ظاهراً ساحران با میل خودشان به این میدان گام نهادند، هر چند فرعون وعده هاى فراوانى به آنها داده بود، چگونه در آیه فوق تعبیر به «اکراه» شده است؟
در پاسخ مى گوئیم: هیچ دلیلى در دست نیست که ساحران از آغاز مجبور به پذیرش این دعوت نبودند، بلکه ظاهر جمله: یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِر عَلِیم: «مأموران باید بروند و هر ساحر آگاهى را بیاورند»(2) این است که ساحران آگاه، ملزم به پذیرش بودند، و البته در شرائط حکومت استبدادى و خودکامه فرعونى نیز، این معنى کاملاً طبیعى به نظر مى رسد که: در مسیر منویات او، افراد را به اجبار حرکت دهند، و اما قرار دادن جایزه و امثال آن، براى تشویق آنها هیچ منافاتى با این معنى ندارد; چرا که بسیار دیده ایم، حکومت هاى زورگوى ستمگر در کنار توسل به زور، از تشویق هاى مادى نیز استفاده مى کنند.
این احتمال نیز داده شده است که: در اولین برخورد ساحران با موسى(علیه السلام)روى قرائنى بر آنها روشن شد که: موسى(علیه السلام) حق است، یا لااقل در شک و تردید فرو رفتند، و به همین دلیل در میان آنها «بگو مگو» برخاست چنان که در آیه 62 همین سوره خواندیم «فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ».
فرعون و دستگاهش از این ماجرا آگاه شدند و آنها را به ادامه مبارزه مجبور ساختند.
* * *
ساحران، سپس چنین ادامه دادند: اگر ما ایمان آورده ایم دلیلش روشن است «چرا که هر کس بى ایمان و گنهکار در محضر پروردگارش در قیامت بیاید آتش سوزان دوزخ براى او است» (إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).
و مصیبت بزرگ او در دوزخ این است که: «نه مى میرد و نه زنده مى شود» (لایَمُوتُ فِیها وَ لایَحْیى).
بلکه دائماً در میان مرگ و زندگى دست و پا مى زند، حیاتى که از مرگ تلخ تر و مشقت بارتر است.
* * *
«و هر کس در آن محضر بزرگ، با ایمان و عمل صالح، وارد شود، درجات عالى در انتظار او است» (وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى).
* * *
«بهشت هاى جاویدانى که نهرها از زیر درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنّاتُ عَدْن تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْ َنْهارُ خالِدِینَ فِیها).
«و این است پاداش کسى که با ایمان و اطاعت پروردگار، خود را پاک و پاکیزه کند» (وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى).
در این که: سه آیه اخیر، دنباله گفتار ساحران در برابر فرعون است یا جمله هاى مستقلى است از ناحیه خداوند که در اینجا به عنوان تکمیل سخنان آنها بیان فرموده، در میان مفسران گفتگو است:
گروهى آن را دنباله کلام ساحران مى دانند، و شاید شروع با «إِنَّهُ» که در واقع براى بیان علت است، این نظر را تأئید مى کند.
اما شرح و بسطى که در این آیات سه گانه پیرامون سرنوشت مؤمنان صالح و کافران مجرم بیان شده، و با جمله: وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى: «این است پاداش کسى که پاکى برگزیند»، پایان مى یابد.
و نیز اوصافى که براى بهشت و دوزخ در آن آمده، نظر دوم را تأئید مى کند که اینها از کلام خدا است; زیرا ساحران باید در این مدت کوتاه، سهم وافرى از آگاهى و علوم الهى پیدا کرده باشند که بتوانند این چنین قاطع و آگاهانه درباره بهشت و دوزخ و سرنوشت مؤمنان و مجرمان قضاوت کنند.
مگر این که: بگوئیم خداوند این سخنان پرمحتوا را ـ به خاطر ایمانشان ـ بر زبان آنها جارى ساخت، هر چند از نظر تربیت الهى و نتیجه براى ما هیچ تفاوتى نمى کند که: خداوند فرموده باشد، یا مؤمنان تعلیم یافته از ناحیه خدا، به خصوص این که: قرآن همه را با لحن موافق نقل مى کند.
[ نظرات / امتیازها ]