وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً، وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ سَنَجْزِی اَلشّٰاکِرِینَ
این بیان تبیین حقیقتى دیگر براى مسلمانان پیشرو و نفى این گمان است که جهاد و پایدارى در راه خدا، مرگ آور و گریز و رویگرداندن از آن زندگى بخش است و با چنین گمانى اختیار زندگى و مرگ را براى خود و خود را مالک آن دانند و از ارادۀ قاهر و محیط خدا غفلت کنند و خدا را از تصرف در همۀ شؤون جهان و انسان برکنار پندارند این تعبیر خاص مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ همین حقیقت را مى نمایاند که براى هیچ زنده اى که حرکت و تنفس حیاتى دارد، اختیار مرگ نیست، چنان که حرکت و تنفس حیاتى نیز به اختیار جاندار نیست با این بیان « إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ » استثناء از «مٰا کٰانَ » است یعنى همانگاه که انسان مرگ را اختیار مى کند، همان اختیار به اذن خدا مى باشد و اگر استثنا از «أَنْ تَمُوتَ » باشد چنان که ظاهر است، یعنى مرگ چه طبیعى و چه اختیارى به اذن خدا است
اذن خدا همان قوانین و اسباب و علل و ترتیباتى است که براى ادامۀ زیست هر زیست کننده اى قرار داده است کِتٰاباً مُؤَجَّلاً ، به زبان اصطلاحى، مفعول براى فعل مقدر: کتب کتابا مؤجلا، مرگ مکتوب شده به کتابى محدود و تخلف ناپذیر، و یا چون حال براى بِإِذْنِ اَللّٰهِ : آن اذن خدا در حالى که کتاب مؤجل است، همان اذن که به ترتیب علل و استعدادها، سرنوشتى مؤجل در آمده است همان اذن تکوینى، گاه در طریق تکامل و تحرک انسانها به گونۀ تشریع جهاد و شهادت در مى آید، تا مردمى به صورت شهداء درآیند
إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً که قانونى ثابت و سنتى جارى و سرنوشت شده است
همین که زمان کتاب مؤجل فرا رسید، موانع و حفاظها و سپرها از میان مى رود و عوامل ایجابى مرگ ایجاد و کارى مى شود یا قدرت و مدت حیات به پایان مى رسد که اجل مسمى و حتمى است: ثُمَّ قَضىٰ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ انعام 2
وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى مؤمن 67، وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اَللّٰهُ نَفْساً إِذٰا جٰاءَ أَجَلُهٰا منافقون 11، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ حج 5 از این آیات دو گونه اجل و وفات بر مى آید: اجل مسمى و حتمى که به پایان رسیدن مدت و مایۀ حیات است و اجل غیر مسمى و تغییر پذیر که هر دو در واقع تقدیر و سرنوشت و کتابى دارد و به ارادۀ تام شخص نیست آنچه در بین حیات و موت به اختیار انسان مختار است همین جهتیابى و جهتگیرى اراده و عمل است: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهٰا چه اراده در جهت نتایج و بازتاب دنیا باشد یا آخرت بهره اى از آن دارند اگر من تبعیض باشد نه بیانى که از همۀ اراده و افعال ناشى از آن بهره ور نمى شود تا قدرت تأثیر اراده و عمل چگونه باشد و تأثیر موانع و برخوردها و زمینۀ رشد بازتاب آن در چه حدى ؟ که حد اختیار همین اراده و عمل ناشى از آن است و از آن پس علل و عواملى خارج از اختیار تأثیر دارد همچون بذرى که افشانده و به دست عوامل غیر اختیارى سپرده مى شود آنان که در هر نعمت و قدرتى، بخشنده و مقصد آن را مى شناسند و انعام را در طریق خواست او و براى آنچه اعطاء شده به کار مى برند، همان سپاسگزارانند که دیدار و اراده شان برتر و میدان عملشان وسیع تر از ثواب دنیا و آخرت است و پاداششان تخلف ناپذیر: وَ سَنَجْزِی اَلشّٰاکِرِینَ ، که سنجزى، مؤکد و مطلق آمده که قطعیت و وسعتى بیش از نُؤْتِهِ مِنْهٰا را مى رساند و نیز جمع متکلم اشعار به همکارى و تعاون قواى فعالۀ عالم امداد و به نتیجه رساندن پاسدارى و سپاسگزارى دارد آیۀ سابق که راجع به نعمت رسالت و هدایت الهى است، پاداششان تنها به خدا نسبت داده شده: وَ سَیَجْزِی اَللّٰهُ اَلشّٰاکِرِینَ این آیه همچون دیگر آیات چشم مؤمنان را به علل و موجبات حوادث و نتایج تاریخى آیندۀ نزدیک و دور آنها باز مى کند تا دیدشان بسته و محدود به این گونه حوادث گذرا نباشد و از اندیشه هاى محدود و تردیدهاى ناشى از آنها برآیند و از انجام مسئولیتها باز نایستند و به عقب باز نگردند آنها که مى گفتند و مى پنداشتند که محمد (ص) باید براى همیشه و یا تا پایان رسالت خود زنده بماند یا کسانى که به میدان جنگ احد رفتند، اگر آنها هم در مدینه مى ماندند و یا از میدان روى مى گرداندند، کشته نمى شدند یا اگر و اگر اینگونه گفته ها و اندیشه ها ناشى از دیدن امواج حوادث و حبابهاى چشمگیر آنست و ندیدن ما وراء آن، دریا و اعماق و محرکهاى آن: وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ و ندیدن و نادیده گرفتن تاریخ و تعمق نداشتن در آن:
[ نظرات / امتیازها ]
«إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ » 145 مفسّرین گفته اند: یعنى علم خدا و یا امر و فرمان خدا
«کِتٰاباً مُؤَجَّلاً» 145 مفسّرین کلمه ى «کتابا» را براى تأکید دانسته اند و این طور معنى کرده اند: (خداوند نوشته است مرگ مردم را به کتابت معیّن)
«وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا» 145 طبرى: ابن اسحاق گفت: یعنى هرکه فقطّ بهره هاى مادّى و زندگى موقّت را بخواهد، و بعالم دیگر کار ندارد آنچه روزى و بهره در سرنوشتش معیّن شده است به او مى رسانیم، و در عالم دیگر محروم خواهد بود، و آنکه به آرزوى عالم دیگر است آنچه به او وعده شده است در آنجا به او داده مى شود و هم آنچه باید در دنیا به او برسد از آن بهره مند خواهد بود و پاداش شکرگزاران این طور است که سود در آخرت دارند و از آنچه در دنیا باید به آنها برسد محروم نیستند
مجمع: یعنى اگر کسى از جهاد غنیمت و بهرۀ مالى بخواهد به او مى دهیم ، و اگر ثواب و مزد در عالم دیگر بخواهد به او مى دهیم
«وَ سَنَجْزِی اَلشّٰاکِرِینَ » 145 مجمع: جهت تکرار این جمله یا تأکید است و یا براى اظهار این است که اگر کسى ثواب آخرت خواست ممکن است از دنیا محروم نباشد و اگر شاکر باشد از دنیا هم بهره مند مى شود
[ نظرات / امتیازها ]
وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً و نیست براى هیچ نفسى اینکه بمیرد و از کالبد بدن جدا گردد مگر باذن خدا و به مشیت او و آنچه در ازل در عالم قضاء و قدر و در لوح محفوظ مقرر گردیده «لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ » سوره نحل آیه 63،سوره یونس آیه 50،سوره اعراف آیه 32 و از آن وقت مقرر ساعتى یعنى آنى نه عقب مى افتد نه جلو
خلاصه حق تعالى تحریص و ترغیب نموده مؤمنین را بجهاد که از ترس کشته شدن از جنک فرار منمائید و بدانید اگر اجل موقتى شما رسیده خواه در رختخواب آسایش باشید یا در میدان جنک مرک شما را فراخواهدگرفت و هرگاه اجل موقت شما هنوز نرسیده در جنک باشید و مقابل دشمن شما از کشته شدن محفوظ خواهید ماند
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهٰا آیه ارشاد بر این است که مرگ و حیات بدست خود آدمى نیست انسان هر قدر خود را از مرگ حفظ کند و در جاى استراحت خود را محفوظ گرداند که مبادا مرگ وى را دریا بد فائده بخش نخواهد بود وقتى مدت سرآمد و اجل رسید خواهد مرد فقط انسانى که طالب شرافت و فضیلت و سعادت خود مى باشد چون درعمل مختار است در اعمال اختیارى مى تواند خود را در اثر اعمال نیک به سعادت و مقامات بلند اخروى رساند و مى تواند پیرو هواى نفسانى گردد و خود را بدرک نفس پرستى پرتاب نموده و مستحق عذاب و سخط الهى گرداند
این است که آیه بصداى بلند به مردم اعلام مى کند که اى انسان بدان که تو بالاخره به نتیجه اعمال خودت خواهى رسید و به آنچه آن مراد و مقصود تو بوده به تو بازگشت خواهد نمود اگر مقصود و مراد تو از اعمال نیک بدست آوردن منافع دنیوى و رسیدن به حظوظات نفسانى و جبلى باشد البته خداى جلیل که فرموده «أَنِّی لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثىٰ » سوره عمران آیه 193،آنچه مراد تو از عمل بود به تو خواهد رسانید و اگر مقصود تو از عمل نیکى که کرده اى و بوجه خودش واقع گردیده پاداش اخروى باشد همین طورى که در سوره شورى آیه 19 فرموده «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مٰا لَهُ فِی اَلْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ » خلاصه کسى که بعمل خیر خود مرادش آخرت باشد در ثواب او افزائیم و هرکس که مرادش از عمل خیرى که کرده پاداش دنیوى باشد از همین دنیا که مراد او بوده پاداش مى دهیم و در آخرت براى او از عملش بهره و نصیبى نخواهد بود وَ سَنَجْزِی اَلشّٰاکِرِینَ و از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که «من کانت نیّته طلب الآخرة جعله اللّه غناه فى قلبه و جمع له شمله و آتیه الدنیا و هى راغمة،و من کانت نیّته طلب الدنیا جعل اللّه الفقر بین عینیه و شتت علیه شمله و لا یأتیه الا ما کتب له و نیز در حدیث مشهور فرموده «انما الاعمال بالنیات»
[ نظرات / امتیازها ]
وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً نزدیک به معناى این آیه، آیۀ ذیل است
اجل قطعى «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ ؛ هر امتى را مدّت عمرى است چون اجلشان فراز آید، یک ساعت پس وپیش نشوند» معناى این آیه آن است که زندگى و مرگ در دست خداست و او اجل را مى داند به گونه اى که پس و پیش ندارد؛ خواه سبب آن، شمشیر باشد یا بیمارى، یا پیرى و یا علل دیگر امام على علیه السّلام فرمود: «اجل برترین مراقب انسان است» و نیز فرموده است: «اجل به سان دژى است که نمى توان از آن گریخت» در این آیه به جهاد تشویق شده است؛ زیرا اجل، قطعى است و هیچ کس پیش از فرارسیدن اجل خود نمى میرد؛ هرچند به کام خطرها رود
ممکن است بپرسید: آنچه ما شاهد آن هستیم این است که مرگ علل خاصّى دارد؛ مانند قتل، غرق شدن، وبا و و این نکته با این سخن که اجل انسان را تنها خدا مى داند، در تضاد است ؟
شیخ محمّد عبده آن گونه که در تفسیر المنار آمده به این پرسش پاسخ داده است: جز همان اجل مقدّرشدۀ نزد خدا، علل دیگرى براى مرگ وجود ندارد ازاین رو، مثلا بیمارى وبا وقتى شیوع پیدا مى کند، گاه جوان نیرومند را از بین مى برد، امّا پیر ضعیف را بر جاى مى گذارد چه بسیار ضربه اى که فردى را کشته ولى فرد دیگرى را نکشته است اگر ضربۀ مزبور علّت قتل مى بود، باید اثر آن در تمامى موارد ظاهر مى شد و استثنا نمى پذیرفت
دومین پرسش این است: بنا بر آنچه گفته شد، قاتل نباید در پیشگاه خدا مسئول باشد، درحالى که خدا فرموده است: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً؛ هرکس مؤمنى را به عمد بکشد، کیفر او جهنّم است که در آن همواره خواهد بود و خدا بر او خشم گیرد و لعنتش کند و برایش عذابى بزرگ آماده سازد»
پاسخ: مقتول به اجل معیّن خود مرده است؛ امّا قاتل مستحق مجازات مى باشد؛ چرا که وى کارى را که خدا نهى کرده، انجام داده است بااینکه مى توانست از آن دورى کند و فرد مورد تجاوز را بگذارد تا به علّت دیگرى از دنیا برود، به بیانى دیگر در اینجا
دو نکته است: نخست اینکه فردى عمدا فعل حرام را مرتکب مى شود و چنین شخصى مسئول است نکتۀ دوم اینکه فرد مورد تجاوز، اجل معینى دارد این هر دو نکته در یک مورد جمع شده اند و هرکدام حکم و اثر خود را دارد.
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ. ظاهر آیه، عام ولى سیاق آن در خصوص جهاد است. معناى آیه این است که هرکس براى سود و غنیمت مادّى و نه به منظور پاداش الهى بجنگد و کشته شود، در دنیا و آخرت زیان دیده است و اگر سالم بماند و ارتش اسلام از دشمن غنیمت بگیرد، تنها بهره خود را از غنیمت جنگى گرفته است و هیچگونه پاداش خداوندى ندارد. اگر کسى براى پیروزى حق و اعتلاى کلمه دین بجنگد، هم بهره خود را از غنیمت جنگ مىگیرد و هم استحقاق پاداش خدا را دارد. همچنین اگر کسى هم دنیا را قصد کند و هم آخرت را، استحقاق پاداش خدا را دارد؛ زیرا خدا مىگوید: «برخى از مردم مىگویند: اى پروردگار ما! ما را در دنیا چیزى بخش، اینان را در آخرت نصیبى نیست. و برخى از مردم مىگویند: «فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ؛ «بقره/200- 202» اى پروردگار ما! ما را هم در دنیا خیرى بخش و هم در آخرت و ما را از عذاب آتش نگه دار. اینان از آنچه خواستهاند، بهرهمند مىشوند و خدا به سرعت به حساب هرکس مىرسد». بنابراین، طبیعت جهاد، دو قصد را طلب مىکند؛ قصد دنیا و قصد آخرت. برخلاف نماز و روزه و زکات و حج که تنها براى خداست و اندک شایبهاى آن را فاسد مىکند.
آنچه انسان نیّت کند نصیبش خواهد شد
کسى که در آیات خدا و احادیث پیامبر او تتبّع کند، مىبیند که نیّت، در داورى درباره گفتارها، کردارها و انسانها تأثیر بزرگى دارد. خداوند فرموده است: «کسى که پاداش دنیا را بخواهد به او مىدهیم و ...» و نیز فرموده است: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ .... وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً؛ «اسراء/18- 19» هرکس خواهان این جهان باشد هرچه بخواهد زودش ارزانى داریم ... و هرکه خواهان آخرت باشد و در طلب آن سعى کند و مؤمن باشد، جزاى سعیش داده خواهد شد». همچنین در سوره شعراء آیات 88 و 89 گفته است: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ روزى که نه مال سود مىدهد و نه فرزندان، مگر آنکس که با قلب رسته از شرک به نزد خدا بیاید». در حدیث شریف آمده است:
1. آنچه انسان نیت کند، نصیبش خواهد شد ... 2. مردم با نیتهاى خود محشور مىشوند ... 3. عملها در گرو نیّتهاست ... 4. نیّت انسان بهتر از عمل اوست.
البتّه، هیچجاى شگفتى نیست اگر عمل براساس نیّت ارزیابى شود؛ زیرا قلب، اساس زندگى است و با حرکت آن، زندگى انسان آغاز مىشود و با ایستادن آن، زندگى پایان مىیابد. قلب جایگاه ایمان و کفر، خوف و رجا، حبّ و بغض، شجاعت و ترس، اخلاص و نفاق، قناعت و طمع و دیگر فضیلتها و رذیلتهاست. در حدیث قدسى آمده است که خداوند فرمود: «گنجایش مرا نه زمین دارد و نه آسمان، بلکه گنجایش مرا دل بنده مؤمنم دارد»؛ یعنى عظمت خدا را درک مىکند.
بنابراین، تمامى اعمال به وضعیت قلب شکل مىیابند و رنگ دل را به خود مىگیرند؛ زیرا دل، منشأ و سرچشمه اعمال است. در تفسیر آیه 84 سوره اسراء: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» آمده که مراد آن است که هر انسانى طبق نیّت خود عمل مىکند.
بر این اساس است که انسان مىتواند با انتخاب اهداف و آرمانهایش- چه خیر و چه شر- راهش را از آغاز تا پایان خود انتخاب کند، چنانکه ما نیز مىتوانیم از طریق اهداف و آرمانهایى که وى برگزیده است، دربارهاش قضاوت کنیم.
اگزیستانسیا لیستها گفتهاند: «نمىتوان درباره انسان حکم کرد، مگر اینکه آخرین مرحله از مراحل زندگىاش را سپرى کند». معناى این سخن، آن است که اگزیستانسیالیسم باید تنها بر مردگان حکم کند، امّا درباره زندگان نه مىتوان به خوبى آنها حکم کرد و نه به بدى آنها؛ نه به محکومیّت آنان و نه به بىگناهى آنان، درحالىکه ما مىدانیم اگزیستانسیا لیستها و در رأس آنها رهبرشان، سارتر در مورد زندگان حکم مىکنند. البتّه ما منکر آن نیستیم که انسان تا وقتى که زنده است مىتواند کردارهایش را اصلاح و خطاهایش را تصحیح کند؛ لکن این امر، مانع از این نمىشود که در زندگىاش براساس آنچه پیش از مردن از وى صادر مىشود، درباره او حکم کرد.
ممکن است بپرسید: شما پیشتر، چندین بار و به مناسبتهاى مختلف گفتید که میزان، اعمال است و بدون تقوا و عمل صالح، ایمان وجود ندارد. این سخن با سخن کنونى شما که مىگویید: میزان، نیّتها و اهداف است، تضاد دارد؟
پاسخ: مراد ما در اینجا از نیّت، انگیزه قوى و تصمیم جدّى است که در صورت آماده بودن شرایط و وجود علل دیگر، از عمل جدا نیست و آیه 19 سوره اسراء نیز به این موضوع اشاره کرده است: «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها ...»؛ کسى که در طلب آخرت باشد و براى آن تلاش کند. اینگونه نیّت- همانگونه که امام صادق علیه السّلام فرموده است- در حکم عمل بلکه خود عمل است؛ زیرا نیّت، ریشه و سرچشمه عمل است. کسى که قصد نکند، عمل نمىکند. بنابراین، پاداش چنین نیّتى، پاداش عمل است. امّا نیّت شر، یعنى تصمیم بر انجام دادن شر، بدون شک حرام است و کسى که چنین نیّتى داشته باشد، مستحقّ مجازات مىباشد؛ لکن خداى سبحان از باب لطف، مجازات را از وى ساقط کرده است. البتّه در صورتى که فرد به معصیت آلوده نشود، حتّى اگر یک مانع قهرى وى را از ارتکاب معصیت منصرف کرده باشد. بر این اساس، از دیدگاه اسلام نیّت فعل خیر، خیر است، امّا نیّت فعل شر، شر محسوب نمىشود.
[ نظرات / امتیازها ]