دعوت به سوى وحدت
قرآن نخستین بار در ضمن آیات گذشته مسیحیان را دعوت به استدلال منطقى کرد و پس از مخالفت دعوت به مباهله نمود و چون دعوت به مباهله به مقدار کافى در روحیه آنها اثر گذاشت به دلیل اینکه حاضر به مباهله نشدند و شرایط ذمه را پذیرفتند بار دیگر از این آمادگى روحى استفاده کرده ، مجددا شروع به استدلال مى کند - ولى این استدلال با استدلالات سابق تفاوت فراوان دارد.
در آیات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصیات بود ولى در این آیه دعوت به نقطه هاى مشترک میان اسلام و آیینهاى اهل کتاب است روى سخن را به پیامبر کرده ، مى فرماید: بگو: اى اهل کتاب ! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم و بعضى از ما بعضى دیگر را غیر از خداوند یگانه به خدائى نپذیرد (قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک
به لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ).
در واقع قرآن با این طرز استدلال به ما مى آموزد، اگر کسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکارى کنند بکوشید لااقل در اهداف مهم مشترک همکارى آنها را جلب کنید و آن را پایهاى براى پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.
آیه فوق یک نداى وحدت است در برابر تمام مذاهب آسمانى به مسیحیان مى گوید: شما مدعى ((توحید)) هستید و حتى میگویید مساله ((تثلیث )) (اعتقاد به خدایان سهگانه ) منافاتى با ((توحید)) ندارد و لذا قایل به وحدت در تثلیث میباشید.
و همچنین یهود در عین سخنان شرک آمیز عزیر را فرزند خدا پنداشتند مدعى توحید بوده و هستند.
قرآن به همه آنها اعلام مى کند: ما و شما در اصل توحید مشترکیم بیایید دست به دست هم داده این اصل مشترک را بدون هیچ پیرایهاى زنده کنیم و از تفسیرهاى نابجا که نتیجه آن شرک و دورى از توحید خالص است خوددارى نمائیم .
جالب اینکه در این آیه با سه تعبیر مختلف روى مساله یگانگى خدا تاکید شده است اول با جمله ((الا نعبد الا الله )) (جز خدا را نپرستیم ) و بعد با جمله ((لا نشرک به شیئا)) (کسى را شریک او قرار ندهیم ) و سومین بار با جمله و ((لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله )) (بعضى از ما بعضى دیگر را به خدائى نپذیرد).
ضمنا جمله اخیر اشاره لطیفى به این حقیقت است که مسیح یکى از افراد انسان و هم نوع ما است نباید او را به خدائى شناخت .
این احتمال نیز وجود دارد که : بعضى از علماى منحرف اهل کتاب از مقام خود سوء استفاده مى کردند و حلال و حرام خدا را به دلخواه خویش تغییر میدادند و دیگران از آنها پیروى مى کردند.
توضیح اینکه : از آیات قرآن استفاده مى شود که در میان علماى اهل کتاب جمعى بودند که احکام خدا را طبق منافع یا تعصبهاى خود تحریف مى کردند، و از نظر منطق اسلام کسى که از چنین افرادى دانسته پیروى بدون قید و شرط کند یک نوع عبودیت و پرستش نسبت به آنها انجام داده است .
دلیل این موضع روشن است زیرا قانونگزارى و تشریع حلال و حرام مربوط به خدا است هر کس دیگرى را در این موضوع صاحب اختیار بداند او را شریک خدا قرار داده است .
مفسران در ذیل این آیه چنین نقل کرده اند که : عدى بن حاتم که قبلا مسیحى بود و سپس اسلام آورد بعد از نزول این آیه از کلمه ((اربابا)) (خدایان ) این چنین فهمید که قرآن مى گوید اهل کتاب بعضى از علماى خود را میپرستند، لذا به پیغمبر عرض کرد: ما هیچگاه در زمان سابق علماى خود را عبادت نمیکردیم ! پیامبر فرمود: آیا میدانستید که آنها به میل خود احکام خدا را تغییر مى دهند و شما از آنها پیروى میکردید؟ عدى گفت : آرى . پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: این همان پرستش و عبودیت است !.
در حقیقت اسلام بردگى و استعمار فکرى را یک نوع عبودیت و پرستش مى داند و به همان شدتى که با شرک و بت پرستى مبارزه مى کند با استعمار فکرى که شبیه بت پرستى است نیز میجنگد.
ولى باید توجه داشت که ((ارباب )) صیغه جمع است بنابراین نمیتوان تنها از این آیه نهى از پرستش عیسى را استفاده کرد ولى ممکن است منظور از آیه هم نهى از عبودیت مسیح باشد و هم از عبودیت دانشمندان منحرف !
سپس در پایان آیه مى فرماید: اگر آنها (بعد از این دعوت منطقى به سوى
نقطه مشترک توحید باز) سر تابند و رویگردان شوند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم و تسلیم حق هستیم و شما نیستید (فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون ).
بنابراین دورى شما از حق در روح ما کمترین اثرى نمیگذارد و ما همچنان به راه خود یعنى راه اسلام ادامه خواهیم داد تنها خدا را میپرستیم و تنها قوانین او را به رسمیت میشناسیم و بشر پرستى به هر شکل و صورت در میان ما نخواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]