در آن بیت نشانه ها واضح و هویدا است و ایستگاه ابراهیم است و هر کس در آنجا وارد شود ایمن میگردد و حقّ واجب الهى است بر جمیع ناس که حج بیت کنند هر کس استطاعت و تمکن از رفتن آن را پیدا کرد و هر کس کافر شد و امتناع از رفتن نمود محققا خداوند بى نیاز است از جمیع عالمین
فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ آیات واضحه در بیت و بکّة و حرم و مکه و مسجد الحرام دو قسم است یکى آثاریست که خداوند در آن قرار داده مثل حجر الاسود که در حدیث است (نزل الحجر الاسود من الجنّة و هو اشدّ بیاضا من اللبن فسودته خطایا بنى آدم ) ،(مجمع البحرین) و تاویلاتى از براى این حدیث کرده اند مثل اینکه مراد تمثیل بجواهرات بیضاء باشد و اینکه معاصى تأثیر در جمادات میکند چه رسد بقلوب یا اینکه حجر تحمل معاصى کسانى که استلام میکنند میکند و مکفر خطایاى آنها میشود یا اینکه دستهاى گنهکاران او را سیاه نموده
و بنظر میرسد که حدیث را بر ظاهرش بگذاریم و تأویلات را کنار گذاریم و حطیم که بین حجر الاسود است و باب کعبه و افضل بقاع است چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مرویست فرمود (هو ما بین الحجر الاسود و الباب قیل لم سمّى الحطیم قال لأنّ الناس یحطم بعضهم بعضا و هو الموضع الذى تاب اللّٰه على آدم و ان تهیأ لک ان تصلى صلوتک کلّها الفرائض و غیره عند الحطیم فافعل فانه افضل بقعة على وجه الارض و بعده الصلاة فى الحجر افضل) (مجمع البیان) و حجر اسمعیل که بعد از حطیم افضل بقاع است چنانچه ذکر شد
و رکن یمانى، از آن حضرت مرویست فرمود (الرکن الیمانى بابنا الذى ندخل منه الجنة) (مجمع البیان) و ماء زمزم، مرویست (من روى من ماء زمزم احدث له به شفاء و صرف عنه داء) (مجمع البیان) و مستجار و بین رکن و مقام که از ابى حمزه ثمالى از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده (قال قال لنا على بن الحسین علیهما السلام اىّ البقاع افضل فقلنا اللّٰه تعالى و رسوله و ابن رسوله اعلم فقال لنا افضل البقاع بین الرکن و المقام و لو انّ رجلا عمر ما عمر نوح الف سنة الاّ خمسین عاما یصوم النهار و یقوم اللیل فى ذلک المکان ثمّ لقى اللّٰه تعالى بغیر ولایتنا لا ینفعه ذلک شیئا) (مجمع البیان) و غیر اینها از آیات
قسم دوم از آیات باهرات آثاریست که از این خانه ظاهر شد مثل قصّه اصحاب فیل و ابرهة و حضرت عبد المطلب و قصّه یزید و سایر کسانى که قصد سویى بکعبه معظمه نمودند تماما آیات بیّنات است
و محل ولادت خاتم انبیاء و بعثت آن حضرت صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم و طلوع اسلام و نزول قرآن و ولادت امیر المؤمنین علیه السّلام در جوف کعبه و ولادت صدیقه طاهره سلام اللّٰه علیها و توجه عموم مسلمین و مطابقه کعبه با بیت المعمور و بودن مواقف در اطراف آن مثل عرفات، مشعر، منى و عدم پرواز کبوتران بر کعبه و غیر اینها از آثار کثیره که در آن ظاهر میشود
مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ صفت بیت است و ممکن است مراد محل قیام ابراهیم علیه السّلام بر سنگ که جاى قدمش در آن سنگ ظاهر است باشد و ممکن است مراد سکونت ابراهیم در مکه مشرفه باشد بلکه بسیارى از انبیاء که بطواف آن نائل شدند و گذشت در ذیل آیه شریفه وَ اِتَّخِذُوا مِنْ مَقٰامِ إِبْرٰاهِیمَ مُصَلًّى شرح مقام
وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً ظاهر اینست که مراد امنیت تشریعى باشد که هر که پناه برد بکعبه و داخل حرم شد که حدود آن در اطراف مکه معین است کسى حق ندارد متعرض او شود و لو جرمش بسیار باشد یا قتل نفس کرده باشد یا سرقت کرده باشد که موجب حدّ شود بلى با او معامله و معاشرت نشود تا ناچار از حرم خارج شود آن گاه او را گرفته و اقامه حدّ بر او کنند لکن اگر در خود حرم قتل و سرقت شد همانجا اجراء حد میشود حتى طیور، وحوش، سباع در حرم مأمونند کسى نباید متعرّض آنها شود حتى گیاه حرم و حشرات هم بر محرم حرامست قطع و دفع آنها فى الجملة و بر طبق این اخبار بسیار از حضرت باقر و صادق علیهما السلام وارد شده و در فقه متعرض هستند
و ممکن است مراد ایمن بودن از خزى دنیا و عذاب آخرت باشد بشرط ایمان چنانچه از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده (مجمع البیان) و ممکن است مراد این باشد که در زمان جاهلیت مشرکین متعرض کسى که پناه بخانه کعبه میبرد نمیشدند و لو جرمش بسیار بود و اسلام هم این را امضاء فرمود چنانچه بعض مفسرین گفتند و مانعى ندارد حمل بر عموم کنیم و هر یک مصداق باشد وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ لام اختصاص است حق واجب الهیست بر تمام افراد حج بیت اللّٰه در تمام عمر یک مرتبه و حج یکى از ارکان مهمه اسلام است، و اخبار در فضیلة حج و اهمیّة آن و مثوبات آن و عقوبت تارک آن بسیار است، در اول کتاب حج در جواهر نقل فرموده مراجعه شود و نقل آنها از عهده این تفسیر خارج است و موجب تطویل میشود حتى از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود (بنى الاسلام على خمس: الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة الخبر و قبلا متعرّض یک قسمت از آنها شدیم: مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً سه قسم استطاعت داریم: 1 استطاعت مالى کسى که مالیه اش بمقدارى باشد که علاوه از لوازم زندگى از نفقه و خانه محل سکونت و اینکه چون برگردد بتواند امر معاش خود را اداره کند بمقدار ایاب و ذهاب حج داشته باشد واجب است مشرف شود و اما تمکّن از مخارج زیارت مدینه و اماکن مشرفه و تهیه سوقات و مخارج دید و بازدید شرط نیست یا کسى که بدون تحمل منّت باو بذل کنند آنهم بر او واجب میشود و این استطاعت شرط وجوب حج است و بدون آن واجب نیست
2 استطاعت بدنى که مریض و علیل و ضعیف و عاجز نباشد بطورى که بتواند و لو باعانت غیر انجام وظیفه کند در این صورت اگر مأیوس از برء است باید نایب بگیرد و اگر امیدوار است باید صبر کند تا خود متمکن گردد
3 استطاعت خارجى که مانعى از طرف دولت یا دشمن یا قطاع الطریق نباشد که این احکام مخصوصه دارد و قبلا متعرّض شدیم در ذیل آیه فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ الایه وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ کفر در اینجا بمعنى ترک است از روى بى اعتنایى و بى اهمیتى یا انکار وجوب حج که انکار ضرورى دین اسلام است که امروز بسیارى از مردم حج را منکر هستند مخصوص متجددین و میگویند نباید کسى پول خود را بردارد و برود مصرف اعراب کند بلکه بسیارى از ضروریات را انکار میکنند مثل نماز، زکاة، صوم، خمس، اجراء حدود و غیر اینها و البته اینها نجس هستند و مرتد و از دین اسلام خارج هستند
و ممکن است ترک مطلق باشد زیرا کفر مراتبى دارد و در مجلد اول در ذیل آیه شریفه إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ در اوائل سوره بقره متعرّض شدیم
و غنى دو معنى دارد یکى مشهوریست بمعنى سلب احتیاج و از صفات سلبیه بشما رفته و یکى معناى حقیقى است که در مقام خود تحقیق کرده ایم بمعنى دارایى جمیع کمالات که اعظم جمیع صفات ذاتیه است و شامل تمام آنها است و لازمه آن سلب عیب و نقص و احتیاج است
و مفاد این جمله اینست که نه فعل حج بر خداوند نفعى دارد که از ترک آن این نفع از کیسه خدا رفته باشد و نه ترکش بر او ضرر و خسارتى وارد میکند نفع و ضررش راجع بخود بنده است چه منافع دنیوى و چه اخروى که عاید فاعل میشود و چه مضارّ دنیوى و چه اخروى که بر تارک آن متوجه میگردد
[ نظرات / امتیازها ]
فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً
ضمیر فِیهِ راجع به بیت یا بکة است مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ ، بیان یا تخصیص: در آن بیت یا بکة (بیت و حرم و حریم) نشانه هاى روشنگریست که مقام ابراهیم را مى نمایاند، یا مقام ابراهیم نمایانگر آن آیات است مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ به گفتۀ بیشتر مفسران بیت و حجر و ارکان و مناسک است از این نظر آن سنگ اثرى در محلى ساخته شده، و فاصله اى از بیت دارد، رمز قیام و مقام ابراهیم مى باشد: وَ اِتَّخِذُوا مِنْ مَقٰامِ إِبْرٰاهِیمَ مُصَلًّى بقره 125 قیامى که با همۀ قواى فکرى و عملیش، براى شناخت توحید و کوشش در انجام آن بذل کرد و در این بیت و مناسک آن به اجراء و نمایش در آورد قیامش در گردش فکرى و روحى براى شناخت و تمرکز در مرکز هستى و ارادۀ او و هماهنگى با گردش و طلوع و غروب اختران: فَلَمّٰا جَنَّ عَلَیْهِ اَللَّیْلُ رَأىٰ کَوْکَباً إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ انعام 79 76 و کوشش «سعى» او براى پیوستن به حق و نجات خلق و تغییر محورها: آن بت شکنى، آن به آتش رفتن، آن هجرت، آن شناختها و شعارها و مشعرها «عرفات، مشاعر» و قربانى و تسلیم، همه در این خانه و سنگها و وادیها و آهنگها و وقوف و حرکات و دیگر مناسک آن تجسم و تمثل و ابدیت یافته است
هر کس در حدّ دیدش، چشمش باز و چشم اندازش وسیع مى شود، و این آیات و مقام ابراهیم را مى نگرد و همه همرنگ و هماهنگ مى گردند و فاصله ها و امتیازات از میان مى رود و عقده ها گشوده مى شود، همه در حال سلم و امنیت اند: وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً ، عطف به ظرف و تضمن شرط مَنْ دَخَلَهُ و خبر از گذشته، هم خبر و هم حکم، را مى رساند که هر که به راستى و با همۀ وجود در آن داخل شده و بشود امنیت داشته، با خود امنیت مى آورد و باید در امنیت باشد
نظر نهایى بانى و طراح این خانه: گسترده شدن آهنگ و بانگ عرفان و شعور و شعار آن در سراسر گردونۀ زمین بود تا همه جا شعبه و شعاعى از آن بر پا و تابان شود و همه در خانۀ خدا و خلق و خانۀ سلم و امنیت در یک صف و در یک جهت روى آورند و فاصله ها و امتیازات از میان برداشته شود براى گستردن چنین پایگاه توحیدى در همه جا، فرزندان و وارثان ابراهیم سزاوارتر بودند هم آنان سالها پس از ابراهیم، معبد و هیکل اورشلیم را پایه گذارى کردند و بالا آوردند، پس از لشکر کشى ها و جنگها و آتش سوزیها و ویرانى شهرها و کشتار مرد و زن و خرد و کلان و هر چه جاندار بود نه چون پایه گذارى ابراهیم و فرزندش که به سوى آن بیابان باز و بى آب و آبادانى هجرت کردند و براى قبائل پراکنده و جنگجوى عرب خانۀ زندگى و اجتماع و امنیت فراهم کردند به نوشتۀ تورات، کشتارهاى جمعى و تخریب و سوزاندن شهرها با الهام و فرمان «یهوه» خداى اسرائیل و زمینۀ ساختمان اورشلیم و قدس بوده که داوود آن را در میان کشتار و آتش و دود پایه گذارى کرد و در زمان سلیمان کامل و آراسته گردید و یهودیان آن را به صورت معبد قومى و محل خداى خود و مرکز کاهنان و مذبح و بخورات و دودها و مرجع تحلیل و تحریم درآوردند و آئین همگانى و فطرى ابراهیم را در آن مسخ کردند و سپس کانون کینه ها و عقده ها و آزمایش و زور آزمایى و برخوردها و جنگ ها و خونریزى و بازتابها شد چنان که پیش از میلاد مسیح بارها همسایگان نزدیک و دور از آشوریها و سوریها و مصریها و بابلیان و دیگر ملل و قبائل بر آن تاختند و شهر و معبد را ویران کردند و یهودیان را به اسارت بردند و هفتاد سال بعد از مسیح رومیان به کشتار و ویرانى آن پرداختند
به نوشتۀ هاکس در قاموس کتاب مقدس: «در این جنگها حدود ده میلیون کشته شدند و سال 614 میلادى پادشاه ایران آن را فتح کرد و کاهنان و راهبان را کشت و کنائس را ویران کرد پس از آن رومیان و حکام مسیحى و کشیشها حاکم و متصرف در آن و یهودیان اقلیتى محدود و محکوم گردیدند» تا آنکه بانگ تکبیر اسلام دروازه هاى آن را در سال 15 یا 16 هجرى بر روى همه گشود بى آنکه شمشیرى کشیده و خونى ریخته شود و به پیروان هر سه مذهب آزادى و امنیت کامل داد و کلیساها و کنیسه ها و مساجد در جوار هم قرار گرفتند
این فتح پس از سیر معراجى و برق آساى رسول و رهبر اسلام و تابع ملت ابراهیم و شاهد آیات و حوادث این سرزمین از نزدیک بود: سُبْحٰانَ اَلَّذِی أَسْرىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَى اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى اَلَّذِی بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ اسراء 1 تا این مسجد دور و بر کنار شده (الاقصى) را نزدیک سازد و از اقمار مسجد الحرام گرداند چنان که از آغاز بعثت تا چندى پس از هجرت آن را قبلۀ مسلمانان ساخت پس از حدود پنج قرن که در نگهبانى مسلمانان و خانۀ امن و آزادى براى همۀ ملل توحیدى بود، صلیبیان آن را با جنگ و کشتار و خون به تصرف خود درآوردند و قریب یک قرن در انحصار آنان درآمد تا صلاح الدین ایوبى در سال 582 هجرى (1187 میلادى) باز درهاى آن را به روى همه گشود و همه را امان داد و از آن همه کشتارهاى بى رحمانۀ صلیبیان چشم پوشید مردم و ملل پس از آن همه تجربیات تاریخى و ناکامى و تلخکامى از جنگها و کشتارها و ناامنى هاى دوران تعصب ها و برترى جوییها و استعمار که جویاى کانونهاى صلح و امنیت و همکارى و همفکرى مى باشند، به جاى آنکه این کانون وحى و امنیت و هدایت، فروزان و الهامبخش و پرتوافکن باشد، اکنون با تحریکات استعمارى آتش افروزان و انگیزه هاى نژادى ارتجاعى، کانون ناامنى و فتنه و تحریکات و خطر براى منطقه و دنیا گردیده مغزهاى استعمارى براى آنکه پایگاه محکمى در شرق میانه و سراسر آسیا و آفریقا داشته باشند با همکارى صهیونیزم، نقشۀ شوم و نوینى طرح کردند و آن را زیر سرپوش وطن دادن به یهودیان پراکنده و آسیب دیده در فلسطین، از زبان بالفور سیاستمدار انگلیسى در سال 1917 اعلام و سپس سازمان ملل که آلت فعل و نمایشى در دست دولتهاى مقتدر بود آن را در سال 1947 تصویب کرد از آن پس از هر سوى دنیا یهودیانى را که با هم تشابه در چهره و اندیشه ندارند بدین سرزمین کشاندند و به کشتن مرد و زن و کودک و ویران کردن خانه ها و بیرون راندن مردمى دست زدند که قرنها و پیش از جا به جا شدن بیشتر ملل دنیا در این سرزمین وطن داشتند و با سختى و خوشیهایش ساخته و آن را آباد کردند و در برابر مهاجمان ایستادند و سى سال با استعمار انگلیس جنگیدند یهودى که پیش از این بیش از شش صدم از سرزمین فلسطین را مالک نبود سراسر آن را به تصرف گرفت و با شعار محیط امن، با جنگ و خونریزى به سرزمین هاى دیگر عرب تجاوز کرد و باز شعار محیط امن! در سایۀ آخرین سلاحها و تجهیزات استعمارى! دلیلش هم این است که در قرنهاى دور تاریخ این سرزمین را با کشتار و ویرانى و آتش سوزى از بومیان گرفته چند سال با جنگ و گریز در آنجا جاى داشتند
با این دلیل باید مرزها و نقشۀ دنیا دگرگون شود و قبائل و ملل کوچیده به سرزمین هاى قدیم برگردند، و اگر روزى بومیان امریکا قدرت و پشتیبانى یافتند این حق را دارند که اروپائیان مهاجر و مهاجم را بیرون رانند!! در مقابل نقشۀ شوم استعمار و وعدۀ بالفور، نقش و پیش بینى و وعدۀ قرآن است: وَ قَضَیْنٰا إِلىٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ فِی اَلْکِتٰابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی اَلْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ (بارها و بارها همچون لبیک) وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ أُولاٰهُمٰا بَعَثْنٰا عَلَیْکُمْ عِبٰاداً لَنٰا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجٰاسُوا خِلاٰلَ اَلدِّیٰارِ وَ کٰانَ وَعْداً مَفْعُولاً فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا اَلْمَسْجِدَ اسراء 7 4 دیرى نمى پاید که مردانى مؤمن و نیرومند « أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ » همچون صلاح الدین با شناخت و آگاهى و قدرت ایمان برانگیخته شوند تا دستهاى متجاوز را در خلال دیار قطع کنند و روى سیاه اینان را بنمایانند و صلح و امنیت را همچون رسول اسلام در این سرزمین برقرار کنند و این مسجد به دور گردانده شده «الاقصى» را به مسجد الحرام و خانۀ مردم و کعبه و مشعر و عرفات باز گردانند
نظر و چشم انداز ابراهیم و اسماعیل و دیگر فرزندان به حق او همین بود که این خانه و خانۀ سرزمین قدس، براى همۀ مردم خانۀ امن و اجتماع باشد و هستۀ اصلى و مرکزى شود که هر جا مردمى جمع شدند و اجتماعى برپا گردید، مطابق نظر و نقشۀ آن، خانۀ همگانى و امن ساخته شود تا همۀ خانه ها خانۀ مردم و به گونۀ خانۀ خدا درآید و هیچ نقش فردى و قومى در میان نباشد و موجبات اختلاف و ناامنى از آنها محو گردد
وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً، وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ
وَ لِلّٰهِ عطف به آمنا و تعلیق به کان و یا استیناف و انشاء حکم لام للّٰه آن حق و جهت خدایى را مى رساند که با جهات و ابعاد دیگر ترکیب یافته صورت متضاد آدمى را پدید آورده است که هر جهت و بعدى به سویى مى کشاند آنچه به سوى کمال علیا و وحدت و یک رنگى و یک آهنگى و تعاون و محیط ایمان و امن، للّٰه است و چون این کشش مخالف طبیعت عمومى آدمى و تکلیف بر آنست: عَلَى اَلنّٰاسِ که به خودى خود به سوى پستى دنیا و اختلاف و امتیاز و ستیزه و جنگ کشانده مى شوند: لِلّٰهِ ، عَلَى اَلنّٰاسِ ، رهایى از این تضاد درونى که هر یک میدان رشد و بروز کامل خود را مى جوید و حرکت به سوى کمال و جهت الهى، با آگاهى و اراده و قصور و تعهد و جهتگیرى است: حِجُّ اَلْبَیْتِ حج: قصد و آهنگ و غلبه در برخورد، البیت: تصویر ارادۀ خدا و معانى عالى فکرى و اجتماعى انسان
این قصد و آهنگ آدمى را که به رنگ پوستۀ زمین «ادیم» درآمده است و بدان بسته شده، بى رنگ مى سازد و باز مى کند، و الناس را که ناخودآگاه خود را از یاد برده «ناسى»، خود آگاه کند و از بندها و دیوار خانه و شهر و سایۀ کاخهاى طغیان بیرون آرد و به سوى بى آلایشى و بى آرایشى خانۀ مردم و خانۀ خدا پیش مى برد و باید پیش روند، هر چه بتوانند و هر چه توان یابند: مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً ، که بدل عَلَى اَلنّٰاسِ است استطاع، کوشش در حصول طاعت دارد إِلَیْهِ ، راجع به اللّٰه است، یا راجع به البیت که همان راه به سوى اللّٰه است سَبِیلاً تمیز و نکره: هر کس هر چه بتواند راهى یابد و رهسپار به سوى آن شود هر چه در این آهنگ شتاب یابد و پیش رود و به معانى و مقامات آن قرب یابد راهى به سوى آن خانه و راه به سوى خدا و جهت او است که حد و جهت ندارد، تا از هر حد و جهتى که خود «الناس» و من است سر درآورد و غالب شود و به ما و او پیوسته گردد
این نیاز آدمى است نه بى نیازى براى خدا پس هر که بدان کافر شود و این حقیقت را بر خود و خود را از آن بپوشاند نیاز خود را نادیده گرفته است: وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ جواب شرط ضمنى به تقدیر ذهنى اشخاص واگذار شده که فَإِنَّ اَللّٰهَ مشعر بدانست: هر که بدان کافر شود و از آهنگ به سوى آن روى گرداند، نیازمندى خود را نادیده گرفته خود را از کمال و تعالى باز داشته است، چه خدا بینیاز از جهانیان است نه آنکه از لام «للّٰه» سودى براى خدا و از حکم و على، «عَلَى اَلنّٰاسِ » زیانى براى مردم پنداشته شود و نه آن چنان که یهودیان مى پنداشتند که بیت المقدس پایگاه و بارگاه فرمانفرمایى خدا و براى قوم او در زمین و جهان و بر ملتهاى دیگر است و نخستین خانۀ خدا و قبلۀ عالمیان و نمایاننده و بازتابندۀ آئین ابراهیم و احکام حرام و حلال او نه، نه این تحریمها و ذبحها و بخورات کاهنانه از ابراهیم بوده است: « کُلُّ اَلطَّعٰامِ کٰانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ » نه معبد قدس نخستین خانه بود و نه خانۀ امن و نه براى مردم و نه آهنگ به سوى آن بر مردم: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ وَ هُدىً لِلْعٰالَمِینَ فِیهِ آیٰاتٌ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ و تغییر قبلۀ اسلام برگشت به سوى نخستین و چنین خانه است نه برگشت از آن
[ نظرات / امتیازها ]
مجاهد گفت:سبب نزول این آیت آن بود که:جهودان با مسلمانان خلاف کردند در باب کعبه و بیت المقدّس جهودان گفتند که:بیت المقدّس بهتر است از خانۀ کعبه براى آنکه مهاجر انبیا است و زمین مقدّسه است مسلمانان گفتند:کعبه فاضل تر است خداى تعالى این آیت فرستاد و گفت:به درستى که اوّلین خانۀ که در زمین وضع کردند آن خانه است که به مکّه است یعنى کعبه و گفته اند که:مراد آنست که اوّل بقعۀ را از زمین که بر روى آب بنهادند کعبه بود که خداى تعالى آن را از کفى سپید بیافرید پس از آن به دو هزار سال زمین آفرید یعنى فرمود تا از زیر زمین خانه بیرون آوردند مجاهد و قتاده گفتند:اوّل خانۀ که بر روى زمین بنهادند اینست چنانکه از زین العابدین علیه السّلام روایت کردند که:او گفت:در زیر عرش خانۀ بنهادند که آن را بیت المعمور گویند و فرشتگان را که گرد عرش طواف مى کردند فرمود:تا آن را طواف کنند آسانى ایشان را آنگه فرشتگان زمین را فرمود:تا آنجا که امروز خانۀ کعبه است خانۀ بنا کردند بر شکل آن در طول و عرض و نامش ضراح نهادند و ایشان را فرمود:تا آن را طواف کنند چنانکه اهل آسمان بیت المعمور را أبو ذر غفارى روایت کند که از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدند از اوّل مسجدى که در زمین بساختند براى عبادت را؟ گفت:مسجد الحرام بود آنگه بیت المقدّس
گفتند:یا رسول اللّه چه مدّت بود میان ایشان ؟ گفت:چهل سال هرکجا که وقت نماز به تو رسد نماز کن که زمین همه مسجد من است ابن شهاب گفت:[بکّه]زمین مسجد است و خانه و مکّه جملۀ حرم است«و بکّه»از بهر آن خوانند که مردم آنجا بر یکدیگر انبوهى کنند و پیش یکدیگر بگذرند عطا گفت:مردى نماز مى کرد در مسجد الحرام زنى پیش او بگذشت مرد او را زجرى کرد محمّد باقر علیه السّلام گفت:او را رها کن که این بکّه است یبکّ بعضها بعضا اى یدقّ و مکّه از بهر آن گویند که آب درو اندک باشد حسن بصرى از عبد الله عباس روایت کرد که او گفت:بر روى زمین هیچ جائى نمى شناسم که عامل را درو بهر حسنۀ صدهزار بنویسند إلاّ مکّه و یک رکعت نماز به صدهزار رکعت بنویسند و صدقه به صدهزار صدقه برآید در آنجا،سراى ابرار است و نمازگاه اخیار است و نگرستن در خانۀ کعبه برابر عبادة الدّهر و صوم الدّهر باشد و فرشتگان در آنجا بر دعاى دعاکنندگان آمین گویند و مورد و مصدر جملۀ أنبیاء در آنجا بوده است فرداى قیامت پیغمبران و صدّیقان و شهیدان را و صالحان را ازو پیشتر حشر کنند و آنان را که از آنجا حشر کنند ایمن باشند و آن خانۀ مبارک است و قبلۀ عالمیان است و گفته اند که: [هُدىً ] بمعنى دلالت و بیان است در بسیارى معالم دین از نماز و طواف و ذبح و جز آن،درو آیاتى هویدا و روشن است و گفته اند:مراد بآیات مشاعر و معالم است که آنجا هست از حجر اسود و رکن و حطیم و زمزم و جز آن و گفته اند که:در او آیاتى است که دلیل شرف کعبه مى کند جارى مجراى معجزه چنانکه اگر صد و دویست و بیشتر ازآن که در جاى دیگر نگنجند چون در آنجا شوند در آنجا گنجند و هیچ مرغ و کبوتر بر سر آن خانه نپرد و هیچ مرغى در مسجد ذرق نیفکند و چندان سنگ که اندازند در جمار زیادت نشود و اگر جائى دیگر بودى هر یکى کوهى شده بودى و شفاى بیماران درو باشد و هر جبّار که قصد آن کند خداى هلاکش کند و مقام ابراهیم دروست و هرکس که در حرم یا در خانه شود ایمن باشد کس او را نرنجاند قولى دیگر آنست که:هرکه در آنجا شود به شرایط خود در قیامت از آتش دوزخ ایمن باشد قولى دیگر آنست که:هرکه او آن سال که رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم عمره قضا کرد با رسول در آنجا شد ایمن است،بیانش: «لَتَدْخُلُنَّ اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرٰامَ إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ آمِنِینَ » و خداى را هست بر مردمان قصد کردن آن خانه از بهر زیارت آن کسى که تواند که برود بحجّ کردن و استطاعت حرّیّت است و کمال عقل و بلوغ و صحّت و وجود زاد و راحله و تخلیة السّرب من الموانع و إمکان المسیر و الرّجوع الى کفایة،هرگه یکى ازین مختلّ بود وجوب ساقط باشد در خبرست که مردى به نزدیک رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت:یا رسول اللّه ما السّبیل الى الحجّ ؟ راه بحجّ چیست ؟ گفت:زاد و راحله و این روایت عبد الله مسعود و ابن عباس و عائشه و انس و جابر است از پیغمبر [وَ مَنْ کَفَرَ] و هرکه کافر شود یعنى بحجّ ناکردن خداى تعالى مستغنى است از جهانیان تا بدانند که خداى را تعالى در گزاردن حجّ و عبادت منفعتى نیست عبد الله عباس و ضحاک گفتند که:هرکه جحود کند وجوب حجّ را کافر شود و روایت کردند از رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که گفت:مراد آنست که من کفر باللّه و الیوم الآخر هرکه به خداى و قیامت کافر شود سعید بن المسیّب گفت:آیت در جهودان آمد آنگه که گفتند که:حجّ کردن به خانۀ کعبه واجب نیست ضحاک گفت: چون آیت حجّ آمد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم أهل مکّه را جمع کرد و ایشان را بحجّ دعوت کرد أهل یک ملّت اجابت کردند و اهل پنج ملّت کافر شدند گفتند که:ما ایمان نیاوریم بدان و نماز نکنیم فرا جهت او حجّ نکنیم به او خداى تعالى این آیت فرستاد و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت: صلّوا خمسکم و صوموا شهرکم و أدّوا زکاة مالکم و حجّوا بیتکم تدخلوا جنّة ربکم نماز پنجگانه بجاى آرید و روزۀ ماه رمضان بدارید و زکاة مال بدهید و حجّ خانه بگزارید تا به بهشت خداى روید ابو امامه گفت که:رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت:هر کرا حاجتى ظاهر منع نکند و سلطانى قاهر و بیمارى حابس بازندارد از حجّ و حجّ نکند خواه جهود میرد و خواه ترسا
[ نظرات / امتیازها ]