وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ «10»
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ: و گفتند منکران بعث از روى انکار آیا چون گم شویم در زمین، یعنى خاک شویم و با زمین آمیخته شویم چنانچه متمیز نشویم، أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ: آیا ما در آن هنگام که با خاک برابر شدیم هر آینه در خلقت جدید خود خواهیم بود؟!! (تکریر استفهام براى مبالغه است در انکار) یعنى هرگز ما مبعوث نشویم، بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ:
بلکه ایشان به ملاقات جزاى پروردگار خود کافر هستند و به ملاقات ملک الموت و آنچه بعد از آنست از ثواب و عقاب، ایمان ندارند. این اضراب است از قول آنها و انکار بعث به آنچه ابلغ است در کفر، که آن انکار آنهاست به جمیع آنچه در عاقبت باشد از بعث و ثواب و عقاب و میزان و حساب و صراط و جهنم و بهشت.
[ نظرات / امتیازها ]
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلنا فِی الأَرضِ أَ إِنّا لَفِی خَلقٍ جَدِیدٍ بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرُونَ «10»
و گفتند آیا زمانی که ما گم شدیم در روی زمین یعنی مردیم و هیچ اثری از ما باقی نماند آیا ما دو مرتبه خلق میشویم و تجدید میشویم!.
یعنی زنده میشویم که اینکه جمله انکار اصل معاد است و بسیار مورد تعجب است زیرا اینکه کلام فقط مقاله طبیعی است که منکر خدا است و اینکه مشرکین که اصنام خود را میپرستیدند و طریقه خود را دین حق میگفتند و دیگران را بر باطل میدانستند چه گونه منکر معاد میشوند!
وَ قالُوا اینکه مشرکین یا طبیعی، دهری لا مذهب.
أَ إِذا ضَلَلنا استفهام انکاری است یعنی هرگز چنین نیست که ما زمانی که گم شدیم.
فِی الأَرضِ در صفحه زمین و از بین رفتیم و فانی و نابود شدیم.
أَ إِنّا لَفِی خَلقٍ جَدِیدٍ چنان چه حکما اعاده معدوم را محال دانستند.
اعادة المعدوم ممن امتنعا
و بعضهم فیه الضرورة ادعى
لکن این براى معدوم صرف است ولى به موت انسان معدوم نمىشود. اما بدنش خاک مىشود تغییر صورت داده شده چنانچه نطفه علقه مضغه لحم و استخوان مىشود باز همین خاک تغییر صورت پیدا مىکند و اما روحش فقط تعلق او از این بدن بریده مىشود آن هم تعلق تدبیرى باز تعلق میگیرد.
بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ بلکه اینها به ملاقات پروردگار خود کافر هستند و بر آنها پوشیده است.
یعنى منکر معاد هستند نه حسابى و نه کتابى و نه بهشتى و نه جهنمى و نه ثوابى و نه عقابى فقط همین دنیا است آمدن و رفتن. و مسئله معاد قطع نظر از آیات قرآنى و اخبار متواتره و ضرورت دین اسلام و ضرورت جمیع ادیان عالم ادله و براهین عقلى بر او قائم است:
اما طبیعى دهرى لا مذهب از او سؤال مىشود از نفس طبیعت که آیا موجود است یا معدوم؟ اگر معدوم است معدوم چه نحوه تأثیر دارد در ایجاد موجود و اگر موجود است آیا واجب است وجود او یا ممکن؟ اگر واجب است همان واجب الوجودى است که ملیین قائل هستند تو نامش را طبیعت و دهر گذاردهاى لذا در خبر است که مىفرماید
«لا تسبوا الدهر لانه اسم من اسامى اللَّه»
و اگر ممکن است احتیاج به موجد دارد اگر موجد او هم طبیعت است تسلسل لازم مىآید تا باید منتهى شود به واجب و آن خدا است.
و اما غیر طبیعى که قائل به وجود واجب الوجود و پروردگار عالمین و خالق آسمان و زمین هستند.
مىگوئیم: اگر قیامتى نباشد و فقط همین دنیا باشد این کار بسیار لغو بلکه قبیح و ظلم است زیرا در دنیا بعضى ظالم بعضى مظلوم بعضى غنى بعضى فقیر بعضى صحیح بعضى سقیم بعضى سالم بعضى مریض بعضى متنعم بعضى مبتلاء همیشه بجان هم ریخته خون یکدیگر را مىریزند و این دستگاه عبث و بیهوده و زشت و قبیح است و محال است از خدا صادر شود: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (مؤمنون آیه 115) لذا مىفرماید:
بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ مراد از لقاء رب لقاء رحمت و غضب و ثواب و عقاب و کتاب و حساب و جنت و نار است که به تمام اینها کافر هستند نه آن که مجسمه قائلند که خدا جسم است و فرداى قیامت بر تخت مىنشیند و مؤمنین او را مىبینند و کفار محروم هستند.
[ نظرات / امتیازها ]