این کسى که خدا و رسول او به وى انعام کردهاند، زید بن حارثه است، که قبلا برده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود، سپس آن جناب آزادش کرد و او را فرزند خود گرفت، و این یک انعامى بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به وى کرد، انعام دیگرش این بود که دختر عمه خود -زینب دختر جحش- را همسر او کرد، حالا آمده نزد رسول خدا مشورت مىکند، که اگر صلاح بدانید من او را طلاق دهم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) او را از این کار نهى مىکند، ولى سرانجام زید همسرش را طلاق داد، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با او ازدواج کرد، و این آیه در بیان این قصه نازل شد.
توضیح : از ذیل آیات یعنى جمله «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» (احزاب/39)، بر مىآید که ترس از مردم در جمله مورد بحث (وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ)، این نبوده که آن جناب از جان خود مىترسیده، بلکه ترسش راجع به خدا و مربوط به دین او بوده، و مىترسید مردم به خاطر ازدواجش با همسر زید او را سرزنش کنند، و این ترس را در دل پنهان مىداشته، چون مىترسیده اگر اظهارش کند، مردم او را سرزنش کنند، و بیماردلان هو و جنجال به راه بیندازند، که چرا همسر پسرت را گرفتهاى، و در نتیجه ایمان عوام مردم هم سست شود، و این ترس به طورى که ملاحظه مىکنید ترس مشروعى بوده، نه مذموم، چون در حقیقت ترس براى خداى سبحان بوده است.
جمله «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» هم که ظاهرش نوعى عتاب است، که از مردم مىترسى؟ با اینکه خدا سزاوارتر است به اینکه از او بترسى در حقیقت، و بر خلاف ظاهرش، عتاب از یک نوع ترس از خدا است، و این ترس از خدا از طریق مردم است، مىخواهد آن جناب را از این صورت ترس از خدا نهى نموده و به صورتى دیگر هدایت کند، و آن این است که در ترس از خدا مردم را دخالت مده، مستقیما از خدا بترس، و آنچه در دل پنهان کردهاى، که همان ترس باشد، از مردم پنهان مکن، چون خدا آن را آشکار مىکند.
و این خود شاهد خوبى است بر اینکه خداى تعالى بر پیامبر خود واجب کرده بوده که باید با همسر زید، پسر خواندهاش ازدواج کند، تا به این وسیله همه بفهمند که همسر پسر خوانده محرم انسان نیست، و سایر مسلمانان نیز مىتوانند با همسر پسر خواندههایشان ازدواج کنند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این معنا را در دل پنهان مىداشت، چون از اثر سوء آن در مردم مىترسید، خداى تعالى با این عتاب او را امنیت داد، نظیر امنیتى که در آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ... وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» ( مائده/67) داد.
پس ظاهر عتابى که از جمله «وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» استفاده مىشود، این است که مىخواهد آن جناب را نصرت و تایید کند تا جبران طعن طاعنان بیمار دل را بکند، نظیر آنچه در تفسیر آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» (مائده/67) گذشت.
یکى از ادلهاى که دلالت دارد بر اینکه منظور از آیه مورد بحث تایید و انتصار آن جناب است، که به صورت عتاب آمده، این است که بعد از آن جمله فرموده: «فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها- همین که زید از همسرش صرفنظر کرد، ما او را به ازدواج تو در مىآوریم»، و از این تعبیر به خوبى پیداست که گویى ازدواج با زینب از اراده و اختیار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خارج بوده، و خدا اینکار را کرده، دلیل دومش جمله «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا- کارهاى خدا انجام شدنى است» مىباشد، که باز داستان ازدواج را کار خدا دانسته.
پس جمله «فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها» نتیجهگیرى از مطالب قبل است، که مىفرمود: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ، (و حاصل مجموع آن دو این است که چنانچه قبلا گفتیم، خدا آنچه را تو پنهان کردهاى آشکار مىسازد، پس به زودى بعد از آنکه زید او را طلاق داد به ازدواج تو در مىآوریم». و تعبیر قضاى وطر، کنایه است از بهرهمندى از وى، و همخوابگى با او، و جمله «لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً» تعلیل ازدواج مورد بحث، و بیان مصلحت این حکم است، مىفرماید: اینکه ما زینب را به ازدواج تو در مىآوریم، و این عمل را حلال و جایز کردیم، علتش این است که خواستیم مؤمنین در خصوص ازدواج با همسران پسر خواندههایشان، بعد از آنکه بهره خود را گرفتند، در فشار نباشند، آنها نیز مىتوانند با همسران پسر خوانده خود ازدواج کنند.
از اینجا روشن مىشود که آنچه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دل پنهان مىداشته همین حکم بوده، و معلوم مىشود این عمل قبلا براى آن جناب واجب شده بود، نه اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن طورى که بعضى از مفسرین (تفسیر کشاف، ج 3، ص 541) گفتهاند عاشق زینب شده باشد، و عشق خود را پنهان کرده باشد، بلکه وجوب این عمل را پنهان مىکرده.
مفسرین در اثر این اشتباه به حیص و بیص افتاده و در مقام توجیه عشق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر آمدهاند، که او هم بشر بوده، و عشق هم یک حالت جبلى و فطرى است، که هیچ بشرى از آن مستثنى نیست، غافل از اینکه اولا با این توجیه نیروى تربیت الهى را از نیروى جبلت و طبیعت بشرى کمتر دانستهاند، و حال آنکه نیروى تربیت الهى قاهر بر هر نیروى دیگر است، و ثانیا در چنین فرضى دیگر معنا ندارد که آن جناب را عتاب کند، که چرا عشق خودت را پنهان کردهاى، چون معنایش این مىشود که تو باید عشق خود را نسبت به زن مردم اظهار مىکردى، و چرا نکردى؟ و رسوایى این حرف از آفتاب روشنتر است، چون از یک فرد عادى پسندیده نیست که دنبال ناموس مردم حرفى بزند، و به یاد آنان باشد، و براى بچنگ آوردن آنان تثبیت کند، تا چه رسد به خاتم انبیاء (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
[ بستن توضیحات ]