● . پوربافراني
تفسیر نور
توجیه منافقان براى داورى نزد طاغوت این بود که هدف، آشتى دادن بوده و اگر براى داورى نزد پیامبر مىرفتیم و او به نفع یک طرف حکم مىداد، قهراً دیگرى از رسول خدا دلگیر مىشد و سر و صدا به پا مىکرد که با شأن پیامبر سازگار نبود، از این رو براى حفظ آبرو و موقعیّت و محبوبیّت پیامبر، نزاع را نزد وى نبردیم. 1- عامل خطر کارهاى خود انسان است. «مصیبة بما قدّمت ایدیهم» 2- مسلمانان چند چهره و منافق، هنگام بروز مشکل و احساس خطر به سراغ رهبران الهى مىآیند. «جاؤک» 3- مراجعه به طاغوت، نابسامانىها و مصائبى دارد، «اصابتهم مصیبة» که ناگزیر باید به راه انبیاء برگردید. «جاؤک» 4- منافقان، خلافهاى خود را توجیه مىکنند. «ان اردنا الاّ احساناً» 5 - منافق سوگند به خدا را پوششى براى اهداف خود قرار مىدهد. «یحلفون بالله» 6- گاهى واژههاى مقدّس دستاویز افراد نامقدّس مىشود. «احساناً و توفیقاً»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر کشاف
( فکیف ) یکون حالهم ، و کیف یصنعون ؟ یعنی أنهم یعجزون عند ذلک فلا یصدرون أمرا و لا یوردونه ( إذا أصابتهم مصیبة بما قدمت أیدیهم ) من التحاکم إلی غیرک و اتهامهم لک فی الحکم ( ثم جاؤک ) حین یصابون فیعتذرون إلیک ( و یحلفون ) ما أردنا بتحاکمنا إلی غیرک ( إلا إحسانا ) لا إساءة ( و توفیقا ) بین الخصمین ، و لم نرد مخالفة لک و لا تسخطا لحکمک ، ففرج عنا بدعائک و هذا وعید لهم علی فعلهم ، و أنهم سیندمون علیه حین لا ینفعهم الندم . و لا یغنی عنهم الاعتذار عند حلول بأس الله . و قیل : جاء أولیاء المنافق یطلبون بدمه و قد أهدره الله فقالوا : ما أردنا بالتحاکم إلی عمر إلا أن یحسن إلی صاحبنا بحکومة العدل و التوفیق بینه و بین خصمه ، و ما خطر ببالنا أنه یحکم له بما حکم به .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نمونه
نتیجه داورى طاغوت بـه دنـبـال نهى شدید از مراجعه به طاغوت ، و داوران جور، که در آیه سابق آمد، در این سه آیه نتایج این گونه داوریها و دستاویزهایى که منافقان براى توجیه کار خود به آن متشبث مى شدند، مورد بررسى قرار گرفته است . در آیه نخست مى فرماید: ((این گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به سـراغ طـاغـوت مـى روند، بلکه هنگامى که به آنها تذکر داده مى شود که به سوى حکم خـدا بـیـایـید و داورى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را بپذیرید، مقاومت به خرج داده و از قبول دعوت تو اعراض و امتناع مى ورزند و با اصرار روى این کار مى ایستند)) (و اذا قـیـل لهـم تـعـالوا الى مـا انـزل الله و الى الرسول راءیت المنافقین یصدون عنک صدودا) در حقیقت قرآن مى گوید: مراجعه آنها به طاغوت یک اشتباه زودگذر نبوده که با یادآورى اصـلاح گـردد، بـلکـه مقاومت و اصرار آنها در این کار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ایمان آنـهـا اسـت ، و الا بـا دعـوت پـیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بیدار مى شدند و به اشتباه خود معترف مى گشتند. و در آیـه بـعـد ایـن حـقـیـقـت را بـیـان مى کند که : ((همین افراد منافق هنگامى که در نتیجه اعـمـالشان گرفتار مصیبتى مى شوند، و در بن بست قرار مى گیرند، به حکم اجبار به سوى تو مى آیند)) (فکیف اذا اصابتهم مصیبة بما قدمت ایدیهم ثم جاؤ ک ). و در این موقع ((سوگند یاد مى کنند که منظور و هدف ما از بردن داورى به نزد دیگران جـز نـیـکـى کـردن و ایـجـاد توافق در میان طرفین دعوى نبوده است )) (یحلفون بالله ان اردنا الا احسانا و توفیقا). در ایـنـجـا باید به دو نکته توجه داشت : نخست اینکه ببینیم منظور از مصیبتى که دامنگیر آنـهـا مـى شـود چـیـسـت ؟ بـعـید نیست که منظور از آن نابسامانیها و بدبختیها و مصیبتهایى بـاشـد، کـه بر اثر داورى طاغوت دامنگیر آنها مى شود، زیرا جاى تردید نیست که اگر بر اثر داورى افراد ناصالح و ستمگر، منفعت آنى عائد یکى از طرفین دعوى شود، چیزى نمى گذرد که ادامه این داوریها باعث توسعه ظلم و فساد و هرج و مرج ، و از هم پاشیدن سازمان اجتماع مى گردد، بنابر این چنین افرادى به زودى نتایج کار خود را خواهند دید و از کرده خود پشیمان مى شوند. بـعـضـى از مـفسران احتمال داده اند که منظور از ((مصیبت )) همان رسوایى منافقان در میان جـمـعـیـت و یـا مـصـایـبـى بـاشـد کـه بـه فرمان خدا، دامن آنها را مى گیرد (همانند بلاها و شکستهاى غیر منتظره ). نکته دیگر اینکه آیا منظور منافقان از کلمه احسان و نیکى کردن ، احسان به طرفین دعوى بـوده ، و یـا نـسـبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم )؟ ممکن است منظورشان هر دو بـاشـد، آنها بهانه هاى مضحکى براى ارجاع داورى به بیگانگان درست کرده بودند، از جـمـله ایـنـکـه مـى گـفتند آوردن داورى به نزد پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دون شـاءن او اسـت ! زیـرا غـالبـا طـرفـیـن دعـوى جـار و جـنـجـال بـه راه مـى اندازند و این با مقام پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) سازگار نیست ! بـه عـلاوه قـضـاوت و داورى هـمـیشه به زیان یک طرف تمام مى شود و طبعا دشمن تراش اسـت ، گـویـا آنـها با چنین بهانه هایى مى خواستند خود را تبرئه کنند که منظور ما خدمت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و طرفین دعوى بوده است . و یا اینکه اصولا نظر ما داورى نبوده ، بلکه نظر ما آشتى دادن و ایجاد توفیق و توافق در میان طرفین نزاع بوده است . ولى خـداوند در آیه سوم نقاب از چهره آنها کنار مى زند و این گونه تظاهرات دروغین را ابـطـال مى کند، و مى فرماید: ((اینها کسانى هستند که خداوند اسرار درون دلهاى آنها را مى داند)) (اولئک الذین یعلم الله ما فى قلوبهم ). ولى در عـین حال به پیامبر خود دستور مى دهد که از مجازات آنها صرفنظر کن (فاعرض عـنـهـم ) و پـیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام کـردن تـا آنـجـا کـه مـمـکـن بـود مـدارا مـى کـرد، زیرا ماءمور به ظاهر بود و جز در موارد اسـتـثـنـائى آنـها را مجازات نمى کرد، چه اینکه ظاهرا در صفوف مسلمانان بود و ممکن بود مجازات آنها به یک نوع تصفیه حساب شخصى تفسیر شود. سـپـس دسـتـور مـى دهـد: ((کـه آنـهـا را مـوعـظـه کـن و انـدرز ده و بـا بـیـانى رسا که در دل و جـان آنـهـا نـفـوذ کـنـد، و نـتـائج اعـمـالشـان را بـه آنـهـا گـوشزد کن )) (و عظهم و قل لهم فى انفسهم قولا بلیغا
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تفسیر نمونه
و در آیه این حقیقت را بیان مىکند که همین افراد منافق هنگامى که در نتیجه اعمالشان گرفتار مصیبتى مىشوند ، و در بنبست قرار مىگیرند ، به حکم اجبار به سوى تو مىآیند ، ( فکیف اذا اصابتهم مصیبة بما قدمت ایدیهم ثم جاؤک ... ) .
و در این موقع سوگند یاد مىکنند که منظور و هدف ما از بردن داورى به نزد دیگران جز نیکى کردن و ایجاد توافق در میان طرفین دعوى نبوده است ، ( یحلفون بالله ان اردنا الا احسانا و توفیقا).
در اینجا باید به دو نکته توجه داشت : نخست اینکه ببینیم منظور از مصیبتى که دامنگیر آنها میشود چیست ؟ بعید نیست که منظور از آن نابسامانیها و بدبختیها و مصیبتهائى باشد ، که بر اثر داورى طاغوت دامنگیر آنها مىشود ، زیرا جاى تردید نیست که اگر بر اثر داورى افراد ناصالح و ستمگر ، منفعت آنى عائد یکى از طرفین دعوى شود ، چیزى نمىگذرد که ادامه این داورىها باعث توسعه ظلم و فساد و هرج و مرج ، و از هم پاشیدن سازمان اجتماع مىگردد ، بنا بر این چنین افرادى بزودى نتایج کار خود را خواهند دید و از کرده خود پشیمان مىشوند .
بعضى از مفسران احتمال دادهاند که منظور از مصیبت همان رسوائى منافقان در میان جمعیت و یا مصائبى باشد که به فرمان خدا ، دامن آنها را مىگیرد ( همانند بلاها و شکستهاى غیر منتظره).
نکته دیگر اینکه آیا منظور منافقان از کلمه احسان و نیکى کردن ، احسان به طرفین دعوى بوده ، و یا نسبت به پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ؟ ممکن است منظورشان هر دو باشد ، آنها بهانههاى مضحکى براى ارجاع داورى به بیگانگان درست کرده بودند ، از جمله اینکه میگفتند آوردن داورى به نزد پیغمبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دون شان او است ! زیرا غالبا طرفین دعوى جار و جنجال به راه مىاندازند و این با مقام پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) سازگار نیست ! .
به علاوه قضاوت و داورى همیشه به زیان یک طرف تمام مىشود و طبعا دشمن تراش است ، گویا آنها با چنین بهانههائى مىخواستند خود را تبرئه کنند که منظور ما خدمت به پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و طرفین دعوى بوده است .
و یا اینکه اصولا نظر ما داورى نبوده ، بلکه نظر ما آشتى دادن و ایجاد توفیق و توافق در میان طرفین نزاع بوده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اطیب البیان
پس چگونه است حال کسانى که بر خورد میکنند ببلیات و مصائب اعمال زشت خود که بدست خود انجام دادند سپس آمدند نزد تو و اظهار کردند که ما غرضى نداشتیم جز احسان و رفع تنازع این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر نمود چون مربوط بآیه قبل است یک نحوه بنا بر قول مفسرین که آیه قبل راجع بتنازع و ترافع نزد حکام جور بوده که پس از رجوع بحاکم جور و حکم آن بر خلاف حق و گرفتار شدن آنها ببلا و مصیبت آمدند خدمت پیغمبر صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم بعذر خواهى که ما غرضمان از رجوع بحاکم جور این بوده که مزاحم حال شما نشویم و هتک حرمت شما نشود که در حضور شما تشاجر و تنازع کنیم و داد و فریاد بزنیم و جار و جنجال نمائیم و نیز غرض حکم حاکم جور نبوده بلکه میخواستیم بیک نحوى اصلاح کنند و رفع تنازع نمایند که معناى توفیق است
و اما نحوه دیگر اینست که بگوئیم آیه قبل که إِذٰا قِیلَ لَهُمْ الایه باشد راجع بمنافقین است که بعد از رحلت پیغمبر صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم تخلف از بیعت على علیه السّلام کردند و ابا بکر و عمر را گرفتند و پشت پا زدند بآیات قرآنیه و اخبار متواتره فرداى قیامت که گرفتار عذاب میشوند یا در دنیا که گرفتار ظلمهاى خلفاء شدند قیامت حضور پیغمبر صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم که از آنها سؤال فرماید که چرا از آیات قرآنى و فرمایشات من تخلف کردید اعتذار بجویند و قسم یاد کنند که ما غرضمان احسان بامت و اینکه شق عصاى مسلمین نشود و اختلاف ایجاد نگردد بود نه از راه دشمنى با على(ع) و مخالفت با شما
و بر طبق این معنى هم اخبارى داریم مثل خبر على بن ابراهیم از ابن ابى عمیر از منصور از صادقین علیهما السلام که فرمودند (المصیبة هى الخسف و اللّٰه بالمنافقین عن الحوض و نیز روایت از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود در تفسیر آیه(یعنى فلان و فلان) و روایت عیاشى از آن حضرت فرمود (الخسف و اللّٰه عند الحوض بالفاسقین) و خبر جابر از حضرت باقر علیه السّلام مثله، و خبر نجاشى از حضرت صادق فرمود (یعنى فلان و فلان) و اللّٰه العالم
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ » 62 طبرى: یعنى اگر بواسطه ى به حکومت طاغوت رفتن و رضاى بحکم او، خداوند آنها را گرفتار کند باز هم توبه نمى کنند و به خود نمى آیند، و در عوض اصلاح خود سوگند دروغ یاد مى کنند
فخر: در مقصود از «مُصِیبَةٌ » چند قول است: 1 یعنى چون آن مصیبت به آنها رسید که عمر آن منافق را کشت و یاران و خویشانش براى دادخواهى حضور پیغمبر آمدند و گفتند: ما نظر بد نداشتیم که به حکومت پیغمبر راضى نشدیم و این خویشاوند ما که کشته شده است بمنظور خوشرفتارى بود که به حکومت نزد دیگرى رفت
2 ابو على جبّائى گفته است مقصود از مصیبت اهانتهائى است که به آنها شد و در قرآن یاد شده است مثل آنکه پیغمبر (ص) به ایشان فرمود: شما لیاقت همکارى مسلمین را ندارید و با ما به جنگ نیائید در این آیه «لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقٰاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا» و باز در آیت دیگر که به پیغمبر گفته شده است، اگر آنها از بدرفتارى دست بر ندارند، تو را وادار مى کنیم که آنها را خوار کنى و از خود برانى در این آیه «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ
وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِی اَلْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاٰ یُجٰاوِرُونَکَ فِیهٰا إِلاّٰ قَلِیلاً، مَلْعُونِینَ أَیْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً»
3 ابو مسلم اصفهانى گفته است یعنى: چه خواهد شد که در دنباله ى بدرفتارى و نفاق گرفتار شوند و ناچار شوند و بیایند و سوگند یاد کنند
ابو الفتوح: گفته اند که این آیه براى عبد اللّه بن ابى سلول است که، در جنگ بنى المصطلق چیزى گفت و سوره ى منافقین براى او نازل شد و رسوا شد و نزد پیغمبر (ص) رفت و سوگند یاد کرد که من از سخنم جز نیکى قصدى نداشتم، و بازگفته اند: یعنى این مصیبت که چون مرگ او رسید از پیغمبر (ص) پیراهنى خواست که از عذاب جهنّم حفظش کند، به او گفتند تو دروغ مى گوئى و او آمد و سوگند یاد کرد «إِنْ أَرَدْنٰا إِلاّٰ إِحْسٰاناً وَ تَوْفِیقاً» 62 فخر: یعنى ما که به محاکمه نزد پیغمبر نرفتیم، براى احسان به طرفهامان که حضور پیغمبر خجالت مى کشیدند مطالب خود را بگویند و از فرمان آن حضرت سرپیچى کنند پس مى خواستیم با طرف خصومت خود ارفاق و موافقت کنیم نزد دیگرى رفتیم، و معنى دیگر این جمله آن است که مقصود ما از مراجعه به دیگرى براى این بود که پیغمبر باصل حقّ حکم مى کند و از آن تجاوز نمى فرماید لیکن نزد دیگرى رفتیم تا در حکم خود احسان بهر دو طرف را منظور کند و توفیق و موافقت میان ما حاصل شود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عرفانی اشراق
فَکَیْفَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ، ثُمَّ جٰاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ ؛ إِنْ أَرَدْنٰا إِلاّٰ إِحْسٰاناً وَ تَوْفِیقاً
پس چگونه خواهد بود حال آنانى که چون مصیبتى از کردار زشتشان به آنان رسد، پس از آن پیش تو مى آیند و به خدا سوگند مى خورند، که ما از این کار هدفى جز نکویى و همآوازى با مسلمین نداشتیم
خودِ انسان، غم و اندوه بر خود وارد مى کند، امّا گناه آن را بر دوش دیگران مى اندازد کردار و رفتار انسان یکى از ملاکهاى سنجش وحدت عارفانۀ انسان است که با آن مى توان درجۀ تهذیب نفس انسان را تشخیص داد
انبیا را داد حق تنجیمِ این غیب را چشمى بباید غیب بین در چَهِ دنیا فتادند این قُرون عکسِ خود را دید هر یک چَه درون از برون دان آنچه در چاهت نمود ورنه آن شیرى که در چه شد فرود آن عداوت اندر او عکسِ حق است کز صفاتِ قهر آنجا مُشْتَق است وآن گنه در وى ز جِنْسِ جُرمِ تُست باید آن خُو را ز طَبْعِ خویش شُست (2) در حاشیه نیکلسون این بیت آمده است:
عکس در چه دید و از بیرون ندید همچو شیر گولْ اندر چَه دوید
خُلقِ زشتت اندر او رُؤیت نمود که تو را او صفحۀ آیینه بود چون که قُبْحِ خویش دیدى اى حَسَن اندر آیینه، بر آیینه مزن حق چو بخشِش کرد بر اهلِ نیاز با عطا بخشیدشان عمرِ دراز خالِدین شد نعمت و مُنْعَم عَلَیْه مُحْیِىُ المَوْتاست فاجْتازوا إِلَیْه دادِ حق با تو درآمیزد چو جان آنچنان که آن تو باشى و تو آن گر نماند اِشتهاى نان و آب بِدْهدت بى این دو قُوتِ مستطاب پادشاهان مَظْهَرِ شاهىِّ حق فاضلان مِرآةِ آگاهىِّ حق قَرْن ها بگْذشت و این قرنِ نَوى است ماه آن ماه است، آب آن آب نیست عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم لیک مُسْتَبْدَل شد آن قَرْن و اُمَم قرن ها بر قرن ها رفت اى هُمام وین معانى برقرار و بر دوام آن مُبْدَل شد در این جُو چند بار عکسِ ماه و عکسِ اختر برقرار پس بِنایش نیست بر آبِ روان بلکه بر اَقْطارِ عَرْضِ آسمان این صفت ها چون نجومِ معنوى است دان که بر چرخِ معانى مُسْتَوى است خوب رویان آینۀ خوبىِّ او عشقِ ایشان عکسِ مطلوبىِّ او هم به اَصْلِ خود رود این خدّ و خال دایما در آب کَى ماند خیال ؟ شد فنا هستش مخوان، اى چشم شوخ در چنین جُو خشک کَىْ ماند کلوخ ؟ پیشِ این خورشید کَىْ تابد هلال با چنان رُستم چه باشد زورِ زال ؟ طالب است و غالب است آن کردگار تا ز هَسْتى ها برآرد او دمار دو مگو و دو مدان و دو مخوان بنده را در خواجۀ خود محو دان خواجه هم در نورِ خواجه آفرین فانى است و مُرده و مات و دفین چون جُدا بینى ز حَقّ این خواجه را گُم کنى هم مَتْن و هم دیباجه را چشم و دل را هین گذاره کن ز طین این یکى قبله ست، دو قبله مبین چون دو دیدى، ماندى از هر دو طَرَف آتشى در خَف فتاد و رفت خَف
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
فَکَیْفَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بزرگ ترین مصیبت براى منافقان آن است که ماهیت آنان، آشکار شود و در انظار عموم رسوا گردند؛ زیرا در این صورت مردم به خیانت، نیرنگ، دروغ، مکر، فریب، ترس و پستى آنها پى مى برند
ثُمَّ جٰاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ إِنْ أَرَدْنٰا إِلاّٰ إِحْسٰاناً وَ تَوْفِیقاً منافقان با فروتنى و چاپلوسى نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى آیند و عذرهایى مى آورند؛ امّا خدا و رسول او و مردم مى دانند که آنان دروغ مى گویند و ایمانشان را سپر و پناهى براى حفظ خود از ذلّت و مجازات، قرار مى دهند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
حضرات منافقین وقتى مورد عقوبت الهى و سخط پیغمبر (ص) واقع مى شدند براى اعراض از آن حضرت و رجوع به طاغیان ناچار در محضر آن حضرت حاضر مى شدند و معذرت مى طلبیدند و قسم یاد مى نمودند که ما غرضى در این عمل نداشتیم جز آنکه چون مشاغل حضرتت زیاد بود نخواستیم مزاحم شویم غرض ما نیکوئى بود نسبت به تو و طرفین مرافعه که توافق نظر بین آنها حاصل شود و رفع خصومت گردد بدون آنکه گرد ملال از این قیل و قال بر خاطر مبارکت بنشیند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.