از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا الا خطأ ومن قتل مؤمنا خطاءفتحریررقبه مؤمنه ودیه مسلمه الی اهله الا ان یصدقوا فان کان من قوم عدو لکم وهو مؤمن فتحریررقبه مؤمنه و ان کان من قوم بینکم وبینهم میثاق فدیه مسلمه الی اهله وتحریر رقبه مؤمنه فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین توبه من الله وکان الله علیماحکیما):(هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمن دیگری را بکشد،مگر به خطا،حال اگر کسی مؤمنی را به خطا به قتل برساند باید در کفاره آن یک برده مؤمن را آزاد کند و خون بهایی هم به کسان او تسلیم نماید،مگر آنکه خونخواهان ، آن را ببخشند واگر ورثه مقتول مؤمن از مردمی باشد که بین شما وآنان عداوت و جنگ است ، همان آزاد کردن بنده مؤمن کفایت می کند و اگرمقتول از قومی باشد که بین شماو آنان پیمانی بر قراراست ،باید برده ای مؤمن آزاد کرده و خون بهائی به کسان او تسلیم کند وکسی که نمی تواند برده ای آزادکند،به جای آن دو ماه پی درپی روزه بگیرد، این بخشایشی از جانب خداست که خدا همواره دانا و فرزانه می باشد)،یعنی کسی که مؤمن گشت و داخل در حرم ایمان شد، دیگر هیچ اقتضایی برای کشتن مؤمنی مثل خودش وجود ندارد،مگرکشتن از روی خطا که در مقابل قتل عمد است ،یعنی مؤمنی به عمد، قصد کشتن مؤمنی را نمی کند، پس به طور کنایه از قتل عمد نهی می نمایدو استثناء مزبور درآیه استثناء متصل است . کلمه (تحریر)به معنای آزاد کردن بنده است و (دیه )مالی است که در عوض قتل نفس یا قطع عضو و غیره به خانواده مقتول یا مجروح داده می شود ،مگر آنکه خانواده مقتول از دیه بگذرند و آن را ببخشند، و اینکه اگر فرد کشته شده مؤمن ازقبیله ای کافر باشد، دیه به خانواده او تعلق نمی گیرد، به جهت آنست که کافر ازمؤمن ارث نمی برد و تنها آزاد کردن بنده مؤمن کفایت می کند، اما اگر فرد مؤمن مقتول از قبیله ای مؤمن باشد یا بین شما و آنها پیمانی باشد ،هم دیه تعلق می گیرد و هم آزاد کردن بنده مؤمن واجب می شود، و اگر کسی مالی نداشته باشدکه بنده ای را آزاد کند واجب است که دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد و اینها همه بازگشت و عطف توجه و رحمتی از جانب خدای متعال می باشد که دانا و حکیم است . در حدیث آمده است که >ویران کردن تمام دنیا برای خدا آسانتر از کشته شدن یک انسان مسلمان است اگر شخصی درمشرق کشته شود و فردی دیگر در مغرب به قتل او راضی باشد، همانا در خون او شریک است <. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حمزه خان بيگي - المنیر = زحیلی
مجاهد و دیگران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره‌ عیاش‌بن‌ابی‌ربیعه‌ برادر مادری‌ ابوجهل‌ نازل‌ شد که‌ در روز فتح‌ مکه‌ مردی‌ را که‌ به‌ خاطر اسلام‌ در مکه‌ شکنجه‌اش‌ می‌کرد، کشت‌، درحالی‌که‌ بی‌خبر از آن‌ بود که ‌این‌ مرد مسلمان‌ شده‌ و حتی‌ هجرت‌ نیز کرده‌ است‌.

«و هیچ‌ مؤمنی‌ را نسزد که‌ مؤمنی‌ را ـ جز به‌ خطا ـ بکشد» یعنی‌: مؤمن‌ همچون ‌کافر ـ که‌ حکم‌ انفاذ قتل‌ آن‌ گذشت‌ ـ نیست‌ بنابراین‌، برای‌ مؤمن‌ به‌ هیچ‌ حالی ‌روا نیست‌ که‌ مؤمنی‌ دیگر را ـ جز به‌ خطا و اشتباه‌ ـ به‌ قتل‌ رساند. خاطرنشان‌می‌شود که‌ وجوه‌ خطا و اشتباه‌ بسیار است‌، و ضابطه‌ در همه‌ آنها، عدم‌ وجود قصد و تعمد می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «ریختن‌ خون‌ شخص‌ مسلمانی‌که‌ به‌ یگانگی‌ خداY و رسالت‌ من‌ گواهی‌ می‌دهد، حلال‌ نیست‌ مگر به‌ یکی‌ ازسه‌ چیز: کشتن‌ نفس‌ دربرابر نفس‌، کشتن‌ شخص‌ دارای‌ همسری‌ که‌ مرتکب‌ زنا می‌شود و کشتن‌ کسی‌ که‌ ترک‌کننده‌ دین‌ خویش‌ و جداشونده‌ از جماعت‌ مسلمین‌است». و اگر یکی‌ از این‌ امور سه‌گانه‌ روی‌ داد، باز هم‌، کسی‌ از رعیت‌ حق ‌اجرای‌ قتل‌ را ندارد، بلکه‌ این‌ کار برعهده‌ زمامدار مسلمانان‌، یا جانشین‌ وی‌ می‌باشد «و هرکس‌ که‌ مؤمنی‌ را به‌خطا بکشد، بر اوست‌ که‌ برده‌ مؤمنی‌ را آزاد کند» یعنی‌: باید غلام‌ یا کنیز مؤمنی‌ را به‌ کفاره‌ این‌ قتل‌ خطا آزاد نماید. حکمت‌ در آزاد کردن‌ برده‌ مؤمن‌ در این‌ مورد این‌ است‌ که‌: چون‌ او شخص‌ مؤمنی‌ را از قطار زندگان‌ خارج ‌ساخته‌، لذا بر او لازم‌ است‌ تا جان‌ مؤمن‌ دیگری‌ مانند وی‌ را درقطار اشخاص‌ آزاد در آورد زیرا آزادسازی‌اش‌ از قید بردگی‌، همچون ‌زنده‌کردن‌ وی‌ است‌. این‌ واجب‌ اول‌ بر عهده‌ وی‌ میباشد؛ «و» واجب‌ دوم‌ این‌است‌ که‌: «به‌ اهل‌ او دیه‌ پرداخت‌ کند» دیه‌: مالی‌ است‌ که‌ به ‌عنوان‌ خون‌بهای‌مقتول‌ به‌ ورثه‌ وی‌ داده‌ می‌شود تا آن‌ را همچون‌ میراث‌ میان‌ خود تقسیم‌ نمایند. مراد از (اهل)، ورثه‌ مقتول‌ است‌.

تفاصیل‌ احکام‌ دیه‌ در سنت‌ پاک‌ رسول‌ خداص تبیین‌ شده‌ و فقها احکام‌ آن‌ را تدوین‌ کرده‌اند.

در نزد احناف‌، جنس‌ دیه‌ به‌حسب‌ پول‌ رایج‌ هر سرزمین‌ چنین‌ سنجیده‌ می‌شود: برای‌ دارندگان‌ طلا هزار دینار، برای‌ دارندگان‌ نقره‌ ده‌هزار درهم‌ و برای ‌دارندگان‌ شتر، صد شتر. قابل‌ ذکر است‌ که‌ دیه‌ در قتل‌ خطا بر «عاقله‌ قاتل» لازم‌ می‌گردد نه‌ بر خود وی‌. و «عاقله» در نزد علمای‌ حجاز، نزدیکان‌ قاتل‌ از جهت ‌پدری‌ وی‌ ـ یعنی‌ عصبه‌ وی‌ هستند ـ ولی‌ در نزد احناف‌، «عاقله» کسان‌ و نزدیکان‌ ثبت‌ شده‌ در دیوان‌ (ثبت‌ احوال) قاتل‌اند، آن‌گونه‌ که‌ عمرt این‌ دیوان‌ را تنظیم‌ نموده‌ است‌. و اگر عاقله‌ از پرداخت‌ دیه‌ ناتوان‌ شد، دیه‌ مقتول‌ از بیت‌المال‌ عمومی‌ (خزانه‌ دولت) پرداخت‌ می‌شود.

«مگر این‌ که‌ آنان‌ صدقه‌ کنند» یعنی‌: پرداخت‌ دیه‌ به‌ هر حال‌ برای‌ ورثه‌ مقتول ‌واجب‌ است‌، مگر این‌ که‌ آنان‌ این‌ دیه‌ را بر خانواده‌ قاتل‌ ببخشند. ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ این‌ بخشش‌ را ـ به‌جهت‌ ترغیب‌ و برانگیختن‌ مؤمنان‌ برپرداخت‌ آن‌ ـ صدقه‌ نامید «پس‌ اگر مقتول‌ از گروهی‌ است‌ که‌ دشمنان‌ شمایند» یعنی‌ اگر مقتول‌ منسوب‌ به‌ کفار حربی‌ است‌ «در حالی ‌که‌ خود وی‌ مؤمن‌ است‌» یعنی‌: خود مقتول‌ مؤمن‌ است‌ «قاتل‌ باید بنده‌ مؤمنی‌ را آزاد کند» بنابراین‌، اگرمسلمانی‌، مسلمان‌ دیگری‌ را می‌کشد که‌ در بلاد کفار است‌ و از آنان‌ بوده‌، اما مسلمان‌ شده‌ ولی‌ هجرت‌ نکرده‌، هیچ‌ دیه‌ای‌ بر قاتل‌ وی‌ نیست‌، بلکه‌ قاتل‌ فقط باید برده‌ مؤمنی‌ را آزاد کند و دیه‌ از ذمه‌ عاقله‌ وی‌ ساقط است‌ زیرا کسی‌ که‌ ایمان‌آورده‌ اما هجرت‌ نکرده‌، حرمت‌ و کرامت‌ وی‌ نسبت‌ به‌ مؤمنی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و هجرت‌ کرده‌، کمتر است‌ «و اگر» مؤمن‌ مقتول‌ «از قومی‌ باشد که‌» کافرند و اما «میان‌ شما و میان‌ آنان‌ پیمانی‌ است‌» موقتی‌ یا دائمی‌ «پس‌ باید به‌ خانواده‌ وی‌ دیه‌ پرداخت‌ نماید» یعنی‌: عاقله‌ قاتل‌ این‌ فرد مؤمن‌، باید به‌ ورثه‌ آن‌ مقتول‌ که‌ از اهل‌ذمه‌، یا از هم‌پیمانان‌ مسلمین‌ هستند، دیه‌ بپردازند «و» قاتل‌ وی‌ باید «برده‌ مؤمنی ‌را» نیز «آزاد نماید» چنان‌که‌ گذشت‌ «و هر کس‌ بنده‌ای‌ نیافت‌» یا مال‌ وی‌ برای‌ خریدن‌ برده‌ گنجایش‌ نداشت‌ «بر اوست‌ که‌ دو ماه‌ پیاپی‌ روزه‌ بگیرد» به ‌طوری‌ که ‌هیچ‌ روزی‌ از ایام‌ این‌ دو ماه‌ را نخورد و اگر روزی‌ از روزهای‌ این‌ دو ماه‌ راخورد، باید همه‌ این‌ دو ماه‌ را باز از سر، روزه‌ بگیرد. اما خوردن‌ روزه‌ به‌سبب ‌وجود عذری‌ چون‌ حیض‌ (عادت‌ ماهانه‌ زنان) و مانند آن‌، موجب‌ ازسرگرفتن ‌روزه‌ نیست‌. ولی‌ در خوردن‌ به‌سبب‌ عارض‌شدن‌ بیماری‌، میان‌ فقها اختلاف ‌است‌، که‌ رأی‌ امام‌ ابوحنیفه‌، از سرگرفتن‌ روزه‌ می‌باشد.

این‌ کفاره‌ «به‌ عنوان‌ توبه‌» قاتل‌ مشروع‌ شده‌ «است‌ از جانب‌ الله» به‌ عنوان‌ رحمتی‌ از سوی‌ وی‌ «و خداوند دانای‌ حکیم‌ است‌» داناست؛ چون‌ در هر موردی‌ به ‌حکم‌ مقرر آن‌ فرمان‌ می‌دهد، حکیم‌ است؛ چون‌ از روی‌ حکمت‌ اوامرش‌ را مشروع‌ می‌گرداند. تعبیر قرآنی‌: (فمن‌ لم‌ یجد: هرکس‌ برده‌ای‌ نیافت)، مظهری‌ از مظاهر اعجاز قرآنی‌ است‌ زیرا این‌ حقیقت‌ را می‌رساند که‌ بیان‌ قرآن‌ از نظر دقت‌ چنان‌ بالاست‌ که‌ همه‌ زمان‌ و مکان‌ را می‌گنجاید زیرا مفهوم‌ آن‌، هم‌ شامل‌ عدم ‌توانایی‌ مالی‌ شخص‌ در خریدن‌ برده‌ می‌شود و هم‌ شامل‌ نبودن‌ برده‌ ـ همچون ‌عصر و زمان‌ ما.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » فی ظلال = شهید سید قطب
احکامی که در اینجا ذکر می‌شود، چهار حالت را در بر می‌گیرد. سه تای آنها جزو حالات قتل خطا است‌. کاری که در میان مسلمانان یک سرزمین اسلامی‌، یـا در سرزمینهای ‌گوناگون و در میان اقوام مختلف‌، امکان وقوع آن می‌رود. حالت چهارم‌، حالت قتل عمد است‌. سیاق قرآنی‌، وقوع همچون حالتی را بطور کلّی بعید می‌داند. اصلاً نباید چنین حالتی رخ دهد. زیرا در سراسر گسترۀ سترگ این جهان‌، چیزی وجود ندارد که برابر با خون مسلمانی باشد که عمداً توسط مسلمانی ریخته شود! در میان تمام شرائط و ظروف این جهان‌، چیزی وجود ندارد که ارزش آن را داشته باشد که به خاطرش پیوند مسلمان با مسلمان را قطع‌ کرد، و کار بدانجا کشد که مسلمان با قتل عمد چنان رابطۀ بس استوار و بزرگ را پاره و نابود نماید. ایـن رابطه و پیوندی ‌که اسلام آن را میان مسلمان با مسلمان پدیدار کرده است‌، به اند‌ازه‌ای استوار و ژرف و ستبر و گرانبها، و عزیز و ارزشمند است‌ که اسلام فرض و پیش بینی نمی‌کند که چنین رابطه و پـیوند عظیم و عزیزی هرگز خدشه‌دار شود ... این است‌ که بدون این که از قتل عمد سخنی به مـیان آورد، یک راست از احکام قتل خطا سخن می‌گوید:

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَئاً ).

هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا.

از دیدگاه اسلام تنها چنین قتلی امکان وقوع دارد. این هم احتمال راستینی است ‌که در جهان واقع‌، رخ می‌دهد. زیرا وجود مسلمان در کنار مسـلمان‌، مسألۀ بزرگی است‌، بسیار بزرگ! نعمت سترگی است‌، بسیار سترگ‌! واقعاً دشوار است تصوّر شود مسلمانی برای نابودی این نعمت اقدام ‌کند و خود را از این نعمت والا محروم کند. چگونه تصوّر می‌شود که مسلمانی از روی قصد و عمد، بدین‌ گناه بزرگ دست یازد و همچون بزه‌ کبیره‌ای را انجام دهد! آخر این عنصر مسـلمان‌، در فراخنای جهان‌، بسیار عزیز و عظیم است‌. کسی ‌که از هـمگان بهتر عزّت و عظمت این موجود را می‌شناسد، مسلمانی همچون خودش است‌. پس بسی دشوار می‌نماید کسی که خودش از این‌ کرامت و شرافت آگاه است‌، با کشتن چنین وجود بزرگی و سترگی به نابودی او اقدام نماید. کسانی بدین امر پی می‌برند که خود مسلمان و از مقام والای سوخته دلان مسلمان آگاه باشند. اینان در کانون اندرون خود، و در مـیان افکار و عواطف آتشـین خویش‌، چنین چیزی را می‏بینند و بدان پـی می‏‎برند. چیزی است ‌که یزدان آن را بدیشان آموخته است به وسیلۀ بخشش عقیده و ایمان‌، و استوار داشـتن پـیوند اسلامی‌، و با خویشاوندی و قرابتی ‌که در وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌آنان را به هم می‌رساند، و فراتر از او در خداوندگاری‌، خویشاوندی ایشان را به هم می‌رساند که دلهایشان را به هم پیوند داده است و میان دلهایشان الفت پدیدار فرموده است‌، پیوند و الفت شگفت ربّانی‌! اگر هم قتل خطا رخ داد، یکی از آن سه حالتی خواهد بود که رونـد قرآنـی در ایـنجا احکام آنـها را بیان می‌فرماید:

حالت اوّل :‌کشتن مسلمانی در میان است و صاحبان خونبها مؤمن هستند و در کشور اسلامی می‌زیند. اگر چنین قتلی رخ دهد، باید بردۀ مؤمنی را آزاد کرد، و خونبهائی را به اولیاء دم پرداخت نمود. آزاد کردن بردۀ مؤمن‌، بجای فرد مؤمنی است ‌که جامعۀ اسلامی از دست داده است و با آزادی برده مؤمنی‌، شخص مؤمنی را زنده می‌سازد و زندگی می‏بخشد. بلی آزاد کردن بردگان از دیدگاه اسلامی‌، زندگی دوباره بخشیدن و جان به پیکر انسانها دمیدن است‌! امّا دریافت خونبها، برای خاموش‌ کردن آتشی است‌ که شعله ‌کشیده است و دلهائی را در برگرفته است‌. باید به وسیله‌ای این آتش را خاموش ساخت‌، و با دلجوئی از دردمندان دلسوختۀ آن یار سفر کرده‌، آبی بر آتش درونشان پـاشید، و با پرداخت دیه بخشی از سودهائی‌ که مقتول داشت جبران کرد و نصیب بازماندگان نمود. با وجود همۀ اینها، اسلام به بازماندگان ‌کشته اشاره‌ای به عفو و گذشت می‌نماید

و بدیشان پـیشنهاد می‌کند در صـورتی‌ که دلشـان رضایت می‌دهد، راه عفو در پیش‌ گیرند، چرا که عفو با فضای مهر و عطوفت و مرحمت و گذشت حاکم بر جامعۀ اسلامی‌، سازگاری دارد، و در همه حـال مـیان مسلمانان مهربانی و بزرگوا‌ری برقرا‌ر است‌، و درخت عفو و لطف‌، ‌کام دل به بار آرد:

(وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَئاً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن یَصَّدَّقُواْ ).

کسی که مؤمنی را به خطا کشت‌، باید که بردۀ مؤمنی را آزاد کند، و خونبهائی هم به کسان کشته بپردازد، مگر این که آنان در گذرند (‌و از دریافت خونبها که صد شتر است‌، چشم‌پوشی کنند)‌.

حالت دوم‌: اگر مؤمنی ‌کشته شود و اولیـاء دم‌، یعنی صاحبان خونبها، با مسلمانان درگیر جنگ باشند، در این حالت واجب است بردۀ مؤمنی آزاد گردد تـا جای شخص ‌کشتۀ مؤمن را پر کند و جایگزین او شود، شـخصی‌ که اسـلام او را از دست داده است‌. ولی پرداخت دیه و خونبها به اولیاء دم او که با مسلمانان در جنگ هستند، درست و روا نیست‌. زیرا آنان از این دیه و خو‌نبها در جنگ با مسـلمانان کـمک می‏‎گیرند. از سوی دیگر، در اینجا جای خشنود کـردن اولیـاء دم و بدست آوردن مودّت و محبّت بازماندگان نیست‌. آنان جنگندگانی هستند که با مسلمانان می‌رزمند و دشمنان مؤمنان می‏‎باشند.

حالت سوم‌: اگر مؤمنی ‌کشته شود و قوم و کسان او با مسلمان عهد و پیمان صلح داشته باشند، چـه صلح اصطلاحی ‌که متارکۀ جنگ است‌، و چه صلح ذمّه‌ای ‌که زیستن غـیرمسلمانان در کشور اسـلامی و رعـایت بی‌طرفی است‌. البتّه در این حالت‌، نصّی نیست ‌که بیانگر این باشد که مقتول باید مؤمن باشد. با توجّه بدین امر است‌ که برخی از مـفسّران و فقیهان نصّ را مطلق می بینند و می‌گویند: در اینجا هم باید بردۀ مؤمنی را آزاد کرد و دیه و خونبها به اولیاء دم‌، یعنی به صاحبان خونبهائی پرداخت ‌که با مسلمانان در صلح و صفا بسر می‏‎برند، هر چند هم مقتول مؤمن نبوده باشد. زیرا عهد و پیمان ایشان با مؤمنان‌، خون آنان را همسان خون مسلمانان مصون و محفوظ می‌دارد.

ولی چیزی‌ که به نظر ما می‌رسد این است‌ که سخن از آغاز د‌ربارۀ اصلی راجع به‌ کشته شدن شخص مسلمان است نه فرد غیر مسلمان‌.

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَئاً ).

هیچ ‌مؤمنی را نسزد که مؤمن ‌دیگری ‌را بکشد مگر از روی ‌خطا.

پس از حالتهای ‌گوناگون سخن می‌رود که شـخص مؤمنی در آنها مقتول واقع می‌شود ... وقتی ‌که می‏‎بینیم نصّ قرآنی‌، در حالت دوم فرموده است‌:

(فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ).

اگر هم کشته‌، مؤمن و متعلّق به کافرانی بود که میان شما و ایشان جنگ و دشمنی بود....

تذکّر خویشتنداری و دوری از چنین عمل زشتی‌، برای بار دوم‌، به خاطر شرائطی است ‌که دشمنان مسلمانان دارند و اولیاء دم مقتول بشمارند، نه به خاطر شخص مقتول‌. نصّ قرآنی وقتی‌ که در حالت سوم آزاد کردن مؤمنی را واجب می‌گرداند، چنین فهم و برداشتی را تأیید می‌گردا‌ند. حالت سوم بیانگر این واقعیّت است ‌که مقتو‌ل مؤمن است و این است ‌که بردۀ مؤمنی بجای او آزاد و رها می‏‎گردد. اگر این چنین نبود،‌کافی بود که مطلقاً برده ای آزاد شود، بدون ایـن‌ کـه مشروط فبه داشتن ایمان‌ گردد.

در روایت آمده است ‌که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌دیۀ بعضی از هم‌ییمانان را پرداخته است‌. ولی در روایت نیامده است که به تعداد آنان‌، بردگان مؤمن را آزاد فـرموده است‌. این امر می‌رساند که آنچه در این حالت واجب است‌، پرداخت دیه است و بس. البتّه این ‌کار با توجّه به عمل پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌ثابت شده است‌، نه با این آیۀ شریفه‌. قطعاً همه حالاتی را که این آیه بیان می‌دارد، در بارۀ قتل فرد مؤمن است‌، چه این فرد مؤمن از زمرۀ مؤمنانی باشد که قوم و خانوادۀ او مؤمن بوده و در سرزمین اسلامی بسر برند، و خواه قبیله و خاندان او دشمن مسلمانان بوده و در سرزمین جنگ زندگی ‌کنند، و یا این‌ که او متعلّق به قوم و ملّتی باشد که با مسلمانان پیمان داشته باشند، پیمان صلح یا پیمان ذمّه‌. آنچه از روند قرآنی نمایانتر و روشنتر برمی‌آید همین است‌.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم چراغي - برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 92)
شأن نزول:
یکى از بت‏پرستان مکّه به نام «حارث بن یزید» با دستیارى «ابو جهل» مسلمانى را به نام «عیاش بن ابى ربیعه» به جرم گرایش به اسلام مدتها شکنجه مى‏داد، پس از هجرت مسلمانان به مدینه، «عیاش» نیز به مدینه هجرت کرد.
اتفاقا روزى در یکى از محله‏هاى اطراف مدینه با شکنجه دهنده خود حارث بن یزید رو برو شد، و از فرصت استفاده کرده، او را به قتل رسانید، به گمان این که دشمنى را از پاى درآورده است، در حالى که توجه نداشت که «حارث» توبه کرده و مسلمان شده به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏رود جریان را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند آیه نازل شد و حکم قتلى را که از روى اشتباه و خطا واقع شده بیان کرد.

تفسیر:
احکام قتل خطا- چون در آیات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم کوبیدن منافقان و دشمنان خطرناک داخلى داده شده، براى این که مبادا کسانى از این قانون سوء استفاده کنند و با افرادى که دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفیه حساب خصوصى نمایند در این آیه و آیه بعد احکام قتل خطا و قتل عمد بیان شده است، نخست در این آیه مى‏فرماید: «براى هیچ مؤمنى مجاز نیست که فرد با ایمانى را جز از روى خطا به قتل برساند» (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً).
سپس جریمه و کفاره قتل خطا را در سه مرحله بیان مى‏کند:
صورت نخست این که فرد بیگناهى که از روى اشتباه کشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد که در این صورت، قاتل باید دو کار کند، یکى این که برده مسلمانى را آزاد نماید و دیگر این که خونبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد، آیه شریفه مى‏فرماید: «کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایى به کسان او بپردازد» (وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ).
«مگر این که خاندان مقتول با رضایت خاطر از دیه بگذرند» (إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا).
صورت دوم این که «مقتول مؤمن وابسته به خاندانى باشد که با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند، در این صورت کفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده مسلمان است» (فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).
پرداخت دیه به جمعیتى که تقویت بنیه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط این فرد را با خانواده خود که همگى از دشمنان اسلامند بریده است و بنابراین، جایى براى جبران خسارت نیست.
صورت سوم این که: «خاندان مقتول از کفارى باشند که با مسلمانان هم‏پیمانند، در این صورت براى احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند» (وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى‏ أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).
ظاهرا منظور از مقتول در اینجا «مقتول مؤمن» است.
و در پایان آیه در مورد کسانى که دسترسى به آزاد کردن برده‏اى ندارند یعنى قدرت مالى ندارند و یا برده‏اى براى آزاد کردن نمى‏یابند مى‏فرماید: «و آن کس که دسترسى (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مى‏گیرد» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ).
و در پایان مى‏گوید: «این (تبدیل شدن آزاد کردن برده به دو ماه روزه گرفتن یک نوع تخفیف و توبه الهى است، یا این که آنچه در آیه به عنوان کفاره قتل خطا گفته شد همگى) براى انجام یک توبه الهى است و خداوند همواره از هر چیز باخبر و همه دستوراتش بر طبق حکمت است» (تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  . پوربافراني - تفسیر نمونه
یکى از بت پرستان مکه به نام حارث بن یزید با دستیارى ابوجهل مسلمانى را به نام عیاش بن ابى ربیعه به جرم گرایش به اسلام مدتها شکنجه مى داد، پس از هجرت مسلمانان به مدینه ، عیاش نیز به مدینه هجرت کرد و در شمار مسلمانان قرار گرفت . اتفاقا روزى در یکى از محله هاى اطراف مدینه با شکنجه دهنده خود حارث بن یزید روبرو شد، و از فرصت استفاده کرده ، او را به قتل رسانید، به گمان اینکه دشمنى را از پاى در آورده است ، در حالى که توجه نداشت که حارث توبه کرده و مسلمان شده است و به سوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى رود جریان را به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عرض کردند آیه نازل شد و حکم قتلى را که از روى اشتباه و خطا واقع شده بیان کرد. احکام قتل خطا چون در آیات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم کوبیدن منافقان و دشمنان خطرناک داخلى داده شده ، براى اینکه مبادا کسانى از این قانون سوء استفاده کنند و با افرادى که دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفیه حساب خصوصى نمایند، و یا بر اثر بى مبالاتى خون بى گناهى را بریزند، در این آیه و آیه بعد احکام قتل خطا و قتل عمد بیان شده است ، تا در مسئله ریختن خون که از نظر اسلام موضوع فوق العاده مهم و پر مسئولیتى است رعایت تمام جهات لازم را بکنند. در آغاز این آیه که حکم قتل خطا در آن بیان شده مى فرماید: براى هیچ مؤ منى مجاز نیست که فرد با ایمانى را جز از روى خطا بقتل برساند. (و ما کان لمؤ من ان یقتل مؤ منا الا خطا) این تعبیر در حقیقت اشاره به آن است که اصولا هرگز مؤ من به خود اجازه نمى دهد که دست خویش را به خون فرد بیگناهى بیالاید، چه اینکه در حریم ایمان همه افراد مانند اعضاى یک پیکرند، آیا هیچگاه ممکن است عضوى از بدن انسان ، عضو دیگر را جز از روى اشتباه از بین ببرد یا آزار دهد بنا بر این آنها که در صدد چنین کارى بر آیند ایمان درستى ندارند و از حقیقت ایمان - بى خبرند. جمله الاخطاء (مگر از روى اشتباه ) به این معنى نیست که آنها مجازند از روى اشتباه این عمل را انجام دهند، زیرا اشتباه قابل پیش بینى نیست ، و شخص به هنگام اشتباه متوجه اشتباه خود نمى باشد، منظور این است که مؤ منان جز در مورد اشتباه آلوده چنین گناه بزرگى نخواهند شد. سپس جریمه و کفاره قتل خطا را در سه مرحله بیان مى کند: صورت نخست اینکه فرد بیگناهى که از روى اشتباه کشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد که در این صورت ، قاتل باید دو کار کند، یکى اینکه برده مسلمانى را آزاد نماید و دیگر اینکه خونبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد. (و من قتل مؤ منا خطا فتحریر رقبة مؤ منة و دیة مسلمة الى اهله ). مگر اینکه خاندان مقتول با رضایت خاطر از دیه بگذرند (الا ان یصدقوا ) صورت دوم اینکه مقتول وابسته به خاندانى باشد که با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند((در این صورت کفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده است )) و پرداخت دیه بر جمعیتى که تقویت بنیه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط این فرد را با خانواده خود که همگى از دشمنان اسلامند بریده است و بنا بر این جائى براى جبران خسارت نیست . (فان کان من قوم عدو لکم و هو مؤ من فتحریر رقبة مؤ منة ). صورت سوم اینکه ((خاندان مقتول از کفارى باشند که با مسلمانان هم پیمانند، در این صورت براى احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند.)) (و ان کان من قوم بینکم و بینهم میثاق فدیة مسلمة الى اهله و تحریر رقبة مؤ منة ). در اینکه آیا مقتول در این صورت مانند دو صورت سابق یک فرد مؤ من است یا اعم از مؤ من و کافر ذمى ، در میان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهر آیه و روایاتى که در تفسیر آن وارد شده این است که منظور از آن نیز ((مقتول مؤ من )) است و آیا میتوان دیه چنین مقتول مسلمانى را به ورثه کافر داد در صورتى که کافر از مسلمان ارث نمى برد. از ظاهر آیه چنین استفاده مى شود که باید دیه مزبور را به ورثه او داد هر چند کافر هستند، و این به خاطر پیمان و عهدى است که با مسلمانان دارند، ولى از آنجا که کافر از مسلمان هیچگاه ارث نمى برد جمعى از مفسران بر این عقیده اند که منظور از جمله فوق این است که دیه او را فقط به ورثه مسلمان او بدهند، نه ورثه کفار، در بعضى از روایات نیز اشاره به این موضوع شده است ولى ظاهر جمله من قوم بینکم و بینهم میثاق (از جمعیتى که با شما پیمان دارند) این است که ورثه مقتول جزء مسلمانان نیستند، زیرا مسلمانان با یکدیگر پیمان خاصى ندارند (دقت کنید). و در پایان آیه در مورد کسانى که دسترسى به آزاد کردن بردهاى ندارند (یعنى قدرت مالى ندارند و یا بردهاى براى آزاد کردن نمى یابند) مى فرماید:((چنین اشخاصى باید دو ماه پى در پى روزه بگیرند)). (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین ). و در پایان مى گوید:((این تبدیل شدن آزاد کردن برده به دو ماه روزه گرفتن یکنوع تخفیف و توبه الهى است ، یا اینکه تمام آنچه در آیه به عنوان کفاره قتل خطا گفته شد همگى براى انجام یک توبه الهى است و خداوند همواره از هر چیز با خبر و همه دستوراتش بر طبق حکمت است )). (توبة من الله و کان الله علیما حکیما). در آیه فوق نکات متعددى است که باید به آن توجه نمود: 1 - در اینجا براى جبران قتل خطا، سه موضوع بیان شده است که هر کدام از آن براى جبران یکنوع خسارت است که از این عمل به وجود مى آید، نخست آزاد کردن برده است که در واقع یکنوع جبران خسارت اجتماعى کشته شدن یکفرد با ایمان محسوب مى شود. و دیگر پرداختن دیه است که در واقع یکنوع جبران خسارت اقتصادى است که از کشته شدن یک نفر به خانواده او وارد مى شود، و الا سابقا هم گفتهایم ((دیه )) هیچگاه قیمت واقعى خون یک انسان نیست ، زیرا خون یک انسان بى گناه ما فوق هر قیمت است بلکه یکنوع جبران خسارت اقتصادى خانواده مى باشد. و دیگر مسئله دو ماه روزه پى در پى است که جبران خسارت اخلاقى و معنوى مى باشد که دامنگیر قاتل خطائى مى شود. البته باید توجه داشت که روزه دو ماه پى در پى وظیفه کسانى است که دسترسى به آزاد کردن یک برده با ایمان ندارند یعنى در درجه اول فقط آزاد کردن برده کافى است و درجه بعد اگر نتوانست باید روزه بگیرد، ولى باید توجه داشت که آزاد کردن برده یکنوع عبادت نیز محسوب مى شود و بنا بر این اثر معنوى عبادت را در روح آزاد کننده خواهد داشت . 2 - در موردى که بازماندگان مقتول مسلمان باشند جمله الا ان یصدقوا (مگر آنکه آنها از دیه صرفنظر کنند) ذکر شده ، ولى در مورد کسانى که مسلمان نباشند این جمله ذکر نشده است ، دلیل آن نیز روشن است زیرا در مورد اول زمینه براى چنین کارى وجود دارد اما در مورد دوم چنان زمینه اى نیست ، به علاوه مسلمانان حتى الامکان نیاید زیر بار منت غیر مسلمانان در این موارد بروند. 3 - جالب توجه اینکه در صورت اول که بازماندگان مسلمانند، نخست اشاره به ((آزادى )) یک برده و سپس اشاره به ((دیه )) شده است ، در حالى که در صورت سوم که مسلمان نیستند نخست ((دیه )) آمده است ، شاید این تفاوت تعبیر اشاره به آن باشد که در مورد مسلمانان تاءخیر در دیه عکس العمل نامطلوبى غالبا ندارد، در حالى که در مورد غیر مسلمانان باید قبل از هر چیز دیه پرداخته شود تا آتش نزاع خاموش گردد، و دشمنان آن را بر پیمان شکنى حمل نکنند. 4 - در آیه شریفه اشارهاى به مقدار دیه نشده است و شرح آن به سنت موکول گردیده که مطابق آن دیه کامل هزار مثقال طلا یا یکصد شتر و یا دویست گاو و در صورت توافق قیمت این حیوانات است (البته تعیین طلا و یا بعضى از حیوانات به عنوان دیه طبق یک سنت اسلامى است که مقیاسهاى خود را از امور طبیعى انتخاب مى کند نه مصنوعى و قرار دادى تا با گذشت زمان دگرگون نشوند). 5 - بعضى ممکن است اشکال کنند که خطا مجازات ندارد، چرا اسلام درباره آن این همه اهمیت قائل شده است ، در حالى که مرتکب این کار هیچگونه گناهى مرتکب نشده پاسخ ایراد روشن است ، زیرا مسئله خون ، مسئله سادهاى نیست و با این حکم شدید اسلام خواسته است مردم نهایت دقت و احتیاط را به کار بندند تا هیچگونه قتلى حتى از روى اشتباه از آنها سر نزند زیرا بسیارى از خطاها قابل پیشگیرى است ، به علاوه مردم بدانند با ادعاى خطا در قتل هرگز نمى توانند خود را تبرئه نمایند، جمله آخر آیه (توبة من الله ...) ممکن است اشاره به همین موضوع باشد که اشتباهات معمولا از عدم دقت سرچشمه مى گیرد و لذا در مورد موضوعات مهمى همانند قتل نفس باید به نحوى جبران گردد، تا توبه الهى شامل حال مرتکبان شود [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
( و ما کان لمؤمن ) و ما صح له و لا استقام و لا لایق بحاله . کقوله ( و ما کان لنبی أن یغل ) ، ( و ما یکون لنا أن نعود فیها ) . ( أن یقتل مؤمنا ) ابتداء غیر قصاص ( إلا خطأ ) إلا علی وجه الخطا. فإن قلت : بم انتصب خطأ ؟ قلت : بأنه مفعول له ، أی ما ینبغی له أن یقتله لعلة من اللعلل إلا للخطإ وحدة . و یجوز أن یکون حالا بمعنی لا یقتله فی حال من الأحوال إلا فی حال الخطإ ، و أن یکون صفة للمصدر إلا قتلا خطأ ، و المعنی أن من شأن المؤمن أن ینتفی عنه وجود قتل المؤمن ابتداء البتة . إلا إذا وجد منه خطأ من غیر قصد ، بأن یرمی کافرا فیصیب مسلما ، أو یرمی شخصا علی أنه کافر فإذا هو مسلم . و قرئ خطاء بالمد و خطا، بوزن عمی بتخفیف الهمزة و روی أن عیاش بن أبی ربیعة و کان أخا أبی جهل لأمه أسلم و هاجر خوفا من قومه إلی المدینة ، و ذلک قبل هجرة رسول الله صلی الله علیه و سلم ، فأقسمت أمه لا تأکل و لا تشرب و لا یؤویها سقف حتی یرجع . فخرج أبو جهل و معه الحرث بن زید بن أبی أنیسة فأتیاه و هو فی أطم ففتل منه أبو جهل فی الذروة و الغارب ، و قال : ألیس محمد یحثک علی صلة الرحم ، انصرف و بر أمک و أنت علی دینک ، حتی نزل و ذهب معهما ، فلما فسحا عن المدینة کتفاه ، و جلده کل واحد مائة جلدة ، فقال للحارث : هذا أخی ، فمن أنت یا حارث ؟ لله علی إن وجدتک خالیا أن إقتلک ، و قدما به علی أمه ، فحلفت لا یحل کتافه أو یرتد ، ففعل ثم هاجر بعد ذلک و أسلم ، و أسلم الحارث و هاجر ، فلقیه عیاش بظهر قباء و لم یشعر بإسلامة فأنحی علیه فقتله ، ثم أخبر بإسلامه فأتی رسول الله صلی الله علیه و سلم فقال : قتلته و لم أشعر بإسلامه ، فنزلت ( فتحریر رقبة ) فعلیه تحریر رقبة . و التحریر : الإعتاق . و الحر و العتیق : الکریم ، لأن الکرم فی الأحرار کما أن اللؤم فی العبید . و منه عتاق الخیل ، و عتاق الطیر لکرامها . و حر الوجه : أکرم موضع منه . و قولهم للئیم " عبد " و فلان عبد الفعل : أی لئیم الفعل . و الرقبة : عبارة عن النسمة ، کما عبر عنها بالرأس فی قولهم : فلان یملک کذا رأسا من الرقیق . و المراد برقبة مؤمنة : کل رقبة کانت علی حکم الإسلام عند عامة العلماء . و عن الحسن : لا تجزئ إلا رقبة قد صلت و صامت ، و لاتجزئ الصغیرة . و قاس علیها الشافعی کفارة الظهار ، فاشترط الإیمان . و قیل : لما أخرج نفسا مؤمنة عن جملة الأحیاء لزمه أن یدخل نفسا مثلها فی جملة الأحرار ، لأن إطلاقها من قید الرق کإحیائها من قبل أن الرقیق ممنوع من تصرف الأحرار (مسلمة إلی أهله ) مؤداة إلی و رثته یقتسمونها کما یقتسون المیراث ، لا فرق بینها و بین سائر الترکة فی کل شی ء ، یقضی منها الدین ، و تنفذالوصیة و إن لم یبق وارثا فهی لبیت المال ، لأن المسلمین یقومون مقام الورثة کما قال رسول الله صلی الله تعالی علیه و سلم " أنا وارث من لا وارث له " و عن عمر رضی الله عنه أنه قضی بدیة المقتول ، فجاءت امرأته تطلب میراثها من عقله فقال : لا أعلم لک شیئا ، إنما الدیة للعصبة الذین یعقلون عنه . فقام الضحاک بن سفیان الکلابی فقال : کتب إلی رسول الله صلی الله علیه و سلم یأمرنی أن أورث امرأة أشیم الضبابی من عقل زوجها أشیم . فورثها عمر ، و عن ابن مسعود : یرث کل وارث من الدیة غیرالقاتل . و عن شریک : لا نقضی من الدیة دین ، و لا تنفذ وصیة. و عن ربیعة : الغرة لأم الجنین وحدها ، و ذلک خلاف قول الجماعة . فإن قلت : علی من تجب الرقبة و الدیة ؟ قلت : علی القاتل إلا أن الرقبة فی ماله ، و الدیة تتحملها عنه العاقلة ، فإن لم تکن له عاقلة فهی فی بیت المال ، فإن لم یکن ففی ماله ( إلا أن یصدقوا ) إلا أن یتصدقوا علیه بالدیة و معناه العفو ، کقوله ( إلا أن یعفون ) و نحوه ( و أن تصدقوا خیر لکم ) و عن النبی صلی الله علیه و سلم " کل معروف صدقة " ، و قرأ أبی : إلا أن یتصدقوا . فإن قلت : بم تعلق أن یصدقوا ، و ما محله ؟ قلت : تعلق بعلیه ، أو بمسلمة ، کأنه قیل : و تجب علیه الدیة أو یسلمها ، إلا حین یتصدقون علیه . و محلها النصب علی الظرف بتقدیر حذف الزمان . کقولهم : اجلس مادام زید جالسا . و یجوز أن یکون حالا من أهله بمعنی إلا متصدقین ( من قوم عدو لکم ) من قوم کفار أهل حرب و ذلک نحو رجل أسلم فی قومه الکفار و هو بین أظهرهم لم یفارقهم ، فعلی قاتله الکفارة إذا قتله خطأ و لیس علی عاقلته لأهله شی ء ، لأنهم کفار محاربون . و قیل : کان الرجل یسلم ، ثم یأتی قومه و هم مشرکون فیغزوهم جیش المسلمین ، فیقتل فیهم خطأ لأنهم یظنونه کافرا مثلهم ( و إن کان من قوم ) کفرة لهم ذمة کالمشرکین الذین عاهدوا المسلمین و أهل الذمة من الکتابین ، فحکمه حکم مسلم من مسلمین ( فمن لم یجد ) رقبة ، بمعنی لم یملکها و لا ما یتوصل به إلیها ( ف ) علیه ( صیام شهرین متتابعین توبة من الله ) قبولا من الله و رحمة منه ، من تاب الله علیه إذا قبل توبته یعنی شرع ذلک توبة منه ، أو نقلکم من الرقبة إلی الصوم توبة منه [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  شهرام سليمان زاده - تفسیر نور
مسلمانى به نام «عیّاش‏بن ابى ربیعه» که سالها در مکّه به دست «حارث» شکنجه شده بود، روزى پس از هجرت مسلمانان به مدینه، حارث را در مدینه دید و بى‏خبر از مسلمان شدنش، او را به عنوان کافر شکنجه‏گر کشت. خبر به پیامبر دادند، و این آیه نازل شد.
پرداخت دیه آثارى دارد:
الف: مرهمى براى بازماندگان مقتول است.
ب: جلوگیرى از بى مبالاتى مردم است، تا نگویند قتل خطایى، بها ندارد.
ج: احترام به جان افراد و امنیّت اجتماعى است.
د: جبران خلأ اقتصادى است که در اثر قتل پیدا مى‏شود.
در جایى که بستگان مقتول، از دشمنان مسلمین باشند، خونبها به آنان داده نمى‏شود، تا بنیه‏ى مالى دشمنان اسلام تقویت نشود. به علاوه اسلام، ارتباط مقتول مؤمن با خانواده‏ى کافرش را بریده است، پس جایى براى جبران نیست.
امام صادق علیه السلام فرمود: آزاد کردن برده، پرداخت حقّ خدا و دیه دادن پرداخت حقّ اولیاى مقتول است.[341]
یک دیه و خونبهاى کامل، به اندازه‏ى متوسط درآمد یک فرد عادّى است. هزار مثقال طلا یا صد شتر و یا دویست گاو.[342]
در آیه مقدار دیه بیان نشده، تا نیاز به مفسران واقعى قرآن و سنّت پیامبر و اهل‏بیت بیشتر احساس شود.
دیه‏ى پرداختى به خانواده مقتول مسلمان، اوّل آزادى برده مطرح شده، سپس خونبها، «تحریر رقبة و دیة» ولى در بستگان کافر، اوّل سخن از خونبهاست، سپس آزادى برده. «فدیة مسلّمة... وتحریر رقبة» شاید چون خویشانِ غیر مسلمان، توجّهشان بیشتر به مادّیات است ویا آنکه پرداخت دیه، در حفظ وبقاى پیمان مؤثّرتر است.

--------------------------------------------------------------------------------
341) نور الثقلین، ج‏1، ص‏530.
342) تفسیر المیزان.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.