مجاهد و دیگران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاند: این آیه درباره عیاشبنابیربیعه برادر مادری ابوجهل نازل شد که در روز فتح مکه مردی را که به خاطر اسلام در مکه شکنجهاش میکرد، کشت، درحالیکه بیخبر از آن بود که این مرد مسلمان شده و حتی هجرت نیز کرده است.
«و هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمنی را ـ جز به خطا ـ بکشد» یعنی: مؤمن همچون کافر ـ که حکم انفاذ قتل آن گذشت ـ نیست بنابراین، برای مؤمن به هیچ حالی روا نیست که مؤمنی دیگر را ـ جز به خطا و اشتباه ـ به قتل رساند. خاطرنشانمیشود که وجوه خطا و اشتباه بسیار است، و ضابطه در همه آنها، عدم وجود قصد و تعمد میباشد. در حدیث شریف آمده است: «ریختن خون شخص مسلمانیکه به یگانگی خداY و رسالت من گواهی میدهد، حلال نیست مگر به یکی ازسه چیز: کشتن نفس دربرابر نفس، کشتن شخص دارای همسری که مرتکب زنا میشود و کشتن کسی که ترککننده دین خویش و جداشونده از جماعت مسلمیناست». و اگر یکی از این امور سهگانه روی داد، باز هم، کسی از رعیت حق اجرای قتل را ندارد، بلکه این کار برعهده زمامدار مسلمانان، یا جانشین وی میباشد «و هرکس که مؤمنی را بهخطا بکشد، بر اوست که برده مؤمنی را آزاد کند» یعنی: باید غلام یا کنیز مؤمنی را به کفاره این قتل خطا آزاد نماید. حکمت در آزاد کردن برده مؤمن در این مورد این است که: چون او شخص مؤمنی را از قطار زندگان خارج ساخته، لذا بر او لازم است تا جان مؤمن دیگری مانند وی را درقطار اشخاص آزاد در آورد زیرا آزادسازیاش از قید بردگی، همچون زندهکردن وی است. این واجب اول بر عهده وی میباشد؛ «و» واجب دوم ایناست که: «به اهل او دیه پرداخت کند» دیه: مالی است که به عنوان خونبهایمقتول به ورثه وی داده میشود تا آن را همچون میراث میان خود تقسیم نمایند. مراد از (اهل)، ورثه مقتول است.
تفاصیل احکام دیه در سنت پاک رسول خداص تبیین شده و فقها احکام آن را تدوین کردهاند.
در نزد احناف، جنس دیه بهحسب پول رایج هر سرزمین چنین سنجیده میشود: برای دارندگان طلا هزار دینار، برای دارندگان نقره دههزار درهم و برای دارندگان شتر، صد شتر. قابل ذکر است که دیه در قتل خطا بر «عاقله قاتل» لازم میگردد نه بر خود وی. و «عاقله» در نزد علمای حجاز، نزدیکان قاتل از جهت پدری وی ـ یعنی عصبه وی هستند ـ ولی در نزد احناف، «عاقله» کسان و نزدیکان ثبت شده در دیوان (ثبت احوال) قاتلاند، آنگونه که عمرt این دیوان را تنظیم نموده است. و اگر عاقله از پرداخت دیه ناتوان شد، دیه مقتول از بیتالمال عمومی (خزانه دولت) پرداخت میشود.
«مگر این که آنان صدقه کنند» یعنی: پرداخت دیه به هر حال برای ورثه مقتول واجب است، مگر این که آنان این دیه را بر خانواده قاتل ببخشند. ملاحظه میکنیم که آیه کریمه این بخشش را ـ بهجهت ترغیب و برانگیختن مؤمنان برپرداخت آن ـ صدقه نامید «پس اگر مقتول از گروهی است که دشمنان شمایند» یعنی اگر مقتول منسوب به کفار حربی است «در حالی که خود وی مؤمن است» یعنی: خود مقتول مؤمن است «قاتل باید بنده مؤمنی را آزاد کند» بنابراین، اگرمسلمانی، مسلمان دیگری را میکشد که در بلاد کفار است و از آنان بوده، اما مسلمان شده ولی هجرت نکرده، هیچ دیهای بر قاتل وی نیست، بلکه قاتل فقط باید برده مؤمنی را آزاد کند و دیه از ذمه عاقله وی ساقط است زیرا کسی که ایمانآورده اما هجرت نکرده، حرمت و کرامت وی نسبت به مؤمنی که ایمان آورده و هجرت کرده، کمتر است «و اگر» مؤمن مقتول «از قومی باشد که» کافرند و اما «میان شما و میان آنان پیمانی است» موقتی یا دائمی «پس باید به خانواده وی دیه پرداخت نماید» یعنی: عاقله قاتل این فرد مؤمن، باید به ورثه آن مقتول که از اهلذمه، یا از همپیمانان مسلمین هستند، دیه بپردازند «و» قاتل وی باید «برده مؤمنی را» نیز «آزاد نماید» چنانکه گذشت «و هر کس بندهای نیافت» یا مال وی برای خریدن برده گنجایش نداشت «بر اوست که دو ماه پیاپی روزه بگیرد» به طوری که هیچ روزی از ایام این دو ماه را نخورد و اگر روزی از روزهای این دو ماه راخورد، باید همه این دو ماه را باز از سر، روزه بگیرد. اما خوردن روزه بهسبب وجود عذری چون حیض (عادت ماهانه زنان) و مانند آن، موجب ازسرگرفتن روزه نیست. ولی در خوردن بهسبب عارضشدن بیماری، میان فقها اختلاف است، که رأی امام ابوحنیفه، از سرگرفتن روزه میباشد.
این کفاره «به عنوان توبه» قاتل مشروع شده «است از جانب الله» به عنوان رحمتی از سوی وی «و خداوند دانای حکیم است» داناست؛ چون در هر موردی به حکم مقرر آن فرمان میدهد، حکیم است؛ چون از روی حکمت اوامرش را مشروع میگرداند. تعبیر قرآنی: (فمن لم یجد: هرکس بردهای نیافت)، مظهری از مظاهر اعجاز قرآنی است زیرا این حقیقت را میرساند که بیان قرآن از نظر دقت چنان بالاست که همه زمان و مکان را میگنجاید زیرا مفهوم آن، هم شامل عدم توانایی مالی شخص در خریدن برده میشود و هم شامل نبودن برده ـ همچون عصر و زمان ما.
[ نظرات / امتیازها ]
احکامی که در اینجا ذکر میشود، چهار حالت را در بر میگیرد. سه تای آنها جزو حالات قتل خطا است. کاری که در میان مسلمانان یک سرزمین اسلامی، یـا در سرزمینهای گوناگون و در میان اقوام مختلف، امکان وقوع آن میرود. حالت چهارم، حالت قتل عمد است. سیاق قرآنی، وقوع همچون حالتی را بطور کلّی بعید میداند. اصلاً نباید چنین حالتی رخ دهد. زیرا در سراسر گسترۀ سترگ این جهان، چیزی وجود ندارد که برابر با خون مسلمانی باشد که عمداً توسط مسلمانی ریخته شود! در میان تمام شرائط و ظروف این جهان، چیزی وجود ندارد که ارزش آن را داشته باشد که به خاطرش پیوند مسلمان با مسلمان را قطع کرد، و کار بدانجا کشد که مسلمان با قتل عمد چنان رابطۀ بس استوار و بزرگ را پاره و نابود نماید. ایـن رابطه و پیوندی که اسلام آن را میان مسلمان با مسلمان پدیدار کرده است، به اندازهای استوار و ژرف و ستبر و گرانبها، و عزیز و ارزشمند است که اسلام فرض و پیش بینی نمیکند که چنین رابطه و پـیوند عظیم و عزیزی هرگز خدشهدار شود ... این است که بدون این که از قتل عمد سخنی به مـیان آورد، یک راست از احکام قتل خطا سخن میگوید:
(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَئاً ).
هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا.
از دیدگاه اسلام تنها چنین قتلی امکان وقوع دارد. این هم احتمال راستینی است که در جهان واقع، رخ میدهد. زیرا وجود مسلمان در کنار مسـلمان، مسألۀ بزرگی است، بسیار بزرگ! نعمت سترگی است، بسیار سترگ! واقعاً دشوار است تصوّر شود مسلمانی برای نابودی این نعمت اقدام کند و خود را از این نعمت والا محروم کند. چگونه تصوّر میشود که مسلمانی از روی قصد و عمد، بدین گناه بزرگ دست یازد و همچون بزه کبیرهای را انجام دهد! آخر این عنصر مسـلمان، در فراخنای جهان، بسیار عزیز و عظیم است. کسی که از هـمگان بهتر عزّت و عظمت این موجود را میشناسد، مسلمانی همچون خودش است. پس بسی دشوار مینماید کسی که خودش از این کرامت و شرافت آگاه است، با کشتن چنین وجود بزرگی و سترگی به نابودی او اقدام نماید. کسانی بدین امر پی میبرند که خود مسلمان و از مقام والای سوخته دلان مسلمان آگاه باشند. اینان در کانون اندرون خود، و در مـیان افکار و عواطف آتشـین خویش، چنین چیزی را میبینند و بدان پـی میبرند. چیزی است که یزدان آن را بدیشان آموخته است به وسیلۀ بخشش عقیده و ایمان، و استوار داشـتن پـیوند اسلامی، و با خویشاوندی و قرابتی که در وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آنان را به هم میرساند، و فراتر از او در خداوندگاری، خویشاوندی ایشان را به هم میرساند که دلهایشان را به هم پیوند داده است و میان دلهایشان الفت پدیدار فرموده است، پیوند و الفت شگفت ربّانی! اگر هم قتل خطا رخ داد، یکی از آن سه حالتی خواهد بود که رونـد قرآنـی در ایـنجا احکام آنـها را بیان میفرماید:
حالت اوّل :کشتن مسلمانی در میان است و صاحبان خونبها مؤمن هستند و در کشور اسلامی میزیند. اگر چنین قتلی رخ دهد، باید بردۀ مؤمنی را آزاد کرد، و خونبهائی را به اولیاء دم پرداخت نمود. آزاد کردن بردۀ مؤمن، بجای فرد مؤمنی است که جامعۀ اسلامی از دست داده است و با آزادی برده مؤمنی، شخص مؤمنی را زنده میسازد و زندگی میبخشد. بلی آزاد کردن بردگان از دیدگاه اسلامی، زندگی دوباره بخشیدن و جان به پیکر انسانها دمیدن است! امّا دریافت خونبها، برای خاموش کردن آتشی است که شعله کشیده است و دلهائی را در برگرفته است. باید به وسیلهای این آتش را خاموش ساخت، و با دلجوئی از دردمندان دلسوختۀ آن یار سفر کرده، آبی بر آتش درونشان پـاشید، و با پرداخت دیه بخشی از سودهائی که مقتول داشت جبران کرد و نصیب بازماندگان نمود. با وجود همۀ اینها، اسلام به بازماندگان کشته اشارهای به عفو و گذشت مینماید
و بدیشان پـیشنهاد میکند در صـورتی که دلشـان رضایت میدهد، راه عفو در پیش گیرند، چرا که عفو با فضای مهر و عطوفت و مرحمت و گذشت حاکم بر جامعۀ اسلامی، سازگاری دارد، و در همه حـال مـیان مسلمانان مهربانی و بزرگواری برقرار است، و درخت عفو و لطف، کام دل به بار آرد:
(وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَئاً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن یَصَّدَّقُواْ ).
کسی که مؤمنی را به خطا کشت، باید که بردۀ مؤمنی را آزاد کند، و خونبهائی هم به کسان کشته بپردازد، مگر این که آنان در گذرند (و از دریافت خونبها که صد شتر است، چشمپوشی کنند).
حالت دوم: اگر مؤمنی کشته شود و اولیـاء دم، یعنی صاحبان خونبها، با مسلمانان درگیر جنگ باشند، در این حالت واجب است بردۀ مؤمنی آزاد گردد تـا جای شخص کشتۀ مؤمن را پر کند و جایگزین او شود، شـخصی که اسـلام او را از دست داده است. ولی پرداخت دیه و خونبها به اولیاء دم او که با مسلمانان در جنگ هستند، درست و روا نیست. زیرا آنان از این دیه و خونبها در جنگ با مسـلمانان کـمک میگیرند. از سوی دیگر، در اینجا جای خشنود کـردن اولیـاء دم و بدست آوردن مودّت و محبّت بازماندگان نیست. آنان جنگندگانی هستند که با مسلمانان میرزمند و دشمنان مؤمنان میباشند.
حالت سوم: اگر مؤمنی کشته شود و قوم و کسان او با مسلمان عهد و پیمان صلح داشته باشند، چـه صلح اصطلاحی که متارکۀ جنگ است، و چه صلح ذمّهای که زیستن غـیرمسلمانان در کشور اسـلامی و رعـایت بیطرفی است. البتّه در این حالت، نصّی نیست که بیانگر این باشد که مقتول باید مؤمن باشد. با توجّه بدین امر است که برخی از مـفسّران و فقیهان نصّ را مطلق می بینند و میگویند: در اینجا هم باید بردۀ مؤمنی را آزاد کرد و دیه و خونبها به اولیاء دم، یعنی به صاحبان خونبهائی پرداخت که با مسلمانان در صلح و صفا بسر میبرند، هر چند هم مقتول مؤمن نبوده باشد. زیرا عهد و پیمان ایشان با مؤمنان، خون آنان را همسان خون مسلمانان مصون و محفوظ میدارد.
ولی چیزی که به نظر ما میرسد این است که سخن از آغاز دربارۀ اصلی راجع به کشته شدن شخص مسلمان است نه فرد غیر مسلمان.
(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَئاً ).
هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا.
پس از حالتهای گوناگون سخن میرود که شـخص مؤمنی در آنها مقتول واقع میشود ... وقتی که میبینیم نصّ قرآنی، در حالت دوم فرموده است:
(فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ).
اگر هم کشته، مؤمن و متعلّق به کافرانی بود که میان شما و ایشان جنگ و دشمنی بود....
تذکّر خویشتنداری و دوری از چنین عمل زشتی، برای بار دوم، به خاطر شرائطی است که دشمنان مسلمانان دارند و اولیاء دم مقتول بشمارند، نه به خاطر شخص مقتول. نصّ قرآنی وقتی که در حالت سوم آزاد کردن مؤمنی را واجب میگرداند، چنین فهم و برداشتی را تأیید میگرداند. حالت سوم بیانگر این واقعیّت است که مقتول مؤمن است و این است که بردۀ مؤمنی بجای او آزاد و رها میگردد. اگر این چنین نبود،کافی بود که مطلقاً برده ای آزاد شود، بدون ایـن کـه مشروط فبه داشتن ایمان گردد.
در روایت آمده است که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دیۀ بعضی از همییمانان را پرداخته است. ولی در روایت نیامده است که به تعداد آنان، بردگان مؤمن را آزاد فـرموده است. این امر میرساند که آنچه در این حالت واجب است، پرداخت دیه است و بس. البتّه این کار با توجّه به عمل پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم ثابت شده است، نه با این آیۀ شریفه. قطعاً همه حالاتی را که این آیه بیان میدارد، در بارۀ قتل فرد مؤمن است، چه این فرد مؤمن از زمرۀ مؤمنانی باشد که قوم و خانوادۀ او مؤمن بوده و در سرزمین اسلامی بسر برند، و خواه قبیله و خاندان او دشمن مسلمانان بوده و در سرزمین جنگ زندگی کنند، و یا این که او متعلّق به قوم و ملّتی باشد که با مسلمانان پیمان داشته باشند، پیمان صلح یا پیمان ذمّه. آنچه از روند قرآنی نمایانتر و روشنتر برمیآید همین است.
[ نظرات / امتیازها ]