● معنای کلمه «غسل»
کلمه (غسل) به فتح غین به معناى عبور دادن آب بر جسم است، و غالبا به منظور تنظیف و پاک کردن چرک و کثافت از آن جسم صورت می گیرد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 356 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «وجه»
کلمه (وجه) به معناى روى و ظاهر سمت مقابل هر چیز است، لیکن در غالب موارد در چهره و صورت آدمى و یا به عبارتى سمت جلو سر انسان استعمال می شود، آن سمتى که چشم و بینى و دهان در آن سمت است و حد آن همان مقدارى است که هنگام گفتگو پیدا است این معناى لغوى وجه است ولى ائمه اهل بیت (علیه السلام) آن را در تفسیر آیه مورد بحث به حد معینى از سمت جلو سر تفسیر کرده اند، و آن عبارت است از طرف طول بین ابتداى موى سر به پائین تا آخر چانه، و از طرف عرض آن مقدار از صورت که میان دو انگشت شست و میانى و یا شست و ابهام قرار گیرد، البته در این میان اندازهگذاری هاى دیگرى براى کلمه (وجه) شده که مفسرین و فقها آن را نقل کرده اند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 356 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «ید»
کلمه دست سه معنا دارد، 1- از نوک انگشتان تا مچ 2- از نوک انگشتان تا مرفق 3- از نوک انگشتان تا شانه.
این اشتراک در معنا باعث شده که خداى تعالى در کلام خود قرینه اى بیاورد تا یکى از این سه معنا را در بین معانى مشخص کند، و آن قرینه کلمه (إِلَى الْمَرافِقِ) است، تا بفهماند منظور از شستن دستها در هنگام وضو، شستن از نوک انگشتان تا مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه، چیزى که هست از آنجا که ممکن بوده کسى از عبارت دستها را بشوئید تا مرفق، خیال کند که منظور از شانه تا مرفق است سنت این جمله را تفسیر کرد به اینکه منظور از آن قسمتى از دست هست که کف در آن قرار دارد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : کلمه (ایدى) جمع کلمه (ید) است، که نام عضو خاصى از انسان است که با آن می گیرد و می دهد و می زند و کارهایى دیگر می کند، و آن عضو که نامش به فارسى دست است از شانه شروع شده تا نوک انگشتان ادامه می یابد، و چون عنایت در اعضاى بدن به مقدار اهمیت مقاصدى است که آدمى از هر عضوى از اعضاى خود دارد، و مثلا غرض و مقصدش از دست دادن و گرفتن است، بدین جهت از همین عضو که گفتیم حدش از کجا تا به کجا است به خاطر اینکه نیمه قسمت پائین آن یعنى از مرفق تا سر انگشتانش بیشتر و یا بگو مثلا 90 درصد مقاصدش را انجام می دهد، لذا کلمه (ید_ دست) را بیشتر در همین قسمت به کار می زند، و باز به خاطر اینکه از آن 90 درصد باز 90 درصد از مقاصدش را به وسیله قسمت پائین تر یعنى از مچ دست تا سر انگشتان انجام می دهد، این کلمه را بیشتر در همین قسمت به کار می برد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 356 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
: منظور از اِلی به سوی است البته با این نکته که کف دست (مخالف) به سوی آرنج (موافق)[شست و شوی ابتدایی کف دست ها و بعد حمل آب بواسطه کف دست های مخالف به سمت آرنج های موافق برای شستشوی محدوده متذکر شده به نام دست] - لعلکم تعقلون
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «الی»
کلمه (إلى) این کلمه بطورى که استعمال آن به ما می فهماند وقتى در مورد فعلى که عبارت باشد از امتداد حرکت استعمال شود، حد نهایى آن حرکت را معین می کند، (وقتى می گوئیم من تا فلان جا رفتم، معنایش این است که نقطه نهایى عمل من که همان رفتن باشد فلان جا است و اما اینکه خود آن نقطه هم حکم ما قبل از کلمه (الى_ تا) را داشته باشد و یا حکم آن را نداشته باشد مطلبى است که از معناى این کلمه خارج است) (مثلا وقتى گفته شود: من ماهى را تا سرش خوردم، کلمه تا دلالت نمی کند بر اینکه سر آن را هم خورده ام، و یا نخورده ام) بنا بر این حکم شستن خود مرفق از کلمه (إلى) استفاده نمی شود، آن را باید سنت بیان کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بعضى از مفسرین گفته اند که کلمه (إلى) به معناى کلمه (مع_ با) است، و جمله (وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ) به معناى این است که فرموده باشد: و ایدیکم مع المرافق و دست ها را با مرفق ها بشوئید، هم چنان که در آیه «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ» (نسا/2) به این معنا آمده، دلیلى که براى این دعوى خود آورده اند روایاتى است که می گوید رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام وضو مرفق خود را نیز می شست (تفسیر المنار ج 6 ص 223) و این جرأت عجیبى است که در تفسیر کلام خداى عز و جل به خود داده اند، براى اینکه روایاتى که در این باب هست خالى از دو حال نیست، یا صرفا عمل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حکایت می کند، که پر واضح است نمی تواند بیانگر آیه قرآن باشد، براى اینکه عمل مبهم است، و زبان ندارد، و با این حال نمی تواند به لفظى از الفاظ قرآن معنایى غیر آنچه در لغت دارد بدهد، تا بتوانیم بگوئیم یکى از معانى کلمه (إلى) معنایى است که کلمه (مع) دارد، و یا آنکه حکم خدا را بیان می کند نه عمل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را، که در این صورت آن روایات نمی تواند تفسیر آیه باشد، و اینکه در شق اول گفتیم عمل مبهم است، و می تواند وجوهى داشته باشد، یکى دیگر از وجوه آن این است که شستن خود مرفق از باب مقدمه علمى بوده باشد، یعنى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرفق را هم می شسته تا یقین کند به اینکه دستها را تا مرفق شسته است، یکى دیگر از وجوه آن این است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مقدار را بر حکم خدا افزوده باشد، و آن جناب چنین اختیارى را دارد، هم چنان که می دانیم نمازهاى پنجگانه همه از طرف خداى تعالى بطور دو رکعتى واجب شده بود، و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بعضى از آن ها دو رکعت و در نماز مغرب یک رکعت اضافه کرد، و روایات صحیحه اى این معنا را ثابت کرده است.
اما اینکه آیه مورد بحث را تشبیه کرده به آیه (وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ)، این تشبیه درست نیست، زیرا در این آیه نیز کلمه (الى) به معناى کلمه (مع) نیامده، بلکه فعل (لا تَأْکُلُوا) متضمن معناى (لا تضموا_ ضمیمه مکنید) یا مثل آن است، مىخواهد بفرماید مال مردم را ضمیمه مال خود نکنید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 357 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● میزان و محدوده مسح دست در وضو
جمله (إِلَى الْمَرافِقِ) قید است براى کلمه (ایدیکم) در نتیجه حکم وجوب شستن به اطلاق خود باقى است و مقید به آن غایت نیست یعنی بر شستن مرفق در هنگام شستن دست دلالت ندارد (واضح تر بگویم یک مرتبه موضوع حکم را عبارت می دانیم از دست به تنهایى و می گوئیم آن را تا مرفق بشوى که در اینجا حکم شستن مقید به قید تا مرفق است، و بار دیگر موضوع حکم را عبارت می دانیم از دست تا مرفق و سپس می گوئیم این را بشوى، که در این صورت حکم ما مطلق است، موضوع حکم مقید است اگر تعبیر اول را بیاوریم، معنایش این می شود که شستن دست را از سر انگشتان شروع کن تا برسى به مرفق، و اگر تعبیر دوم را بیاوریم معنایش این است که این عضو محدود و معین شده را بشوى، حال چه اینکه از بالا به پائین بشویى یا از پائین ببالا، مؤلف فرموده: جمله (إِلَى الْمَرافِقِ) قید موضوع است نه قید حکم؛ علاوه بر اینکه هر انسانى که بخواهد دست خود را بشوید- چه در حال وضو و چه در غیر حال وضو- بطور طبیعى می شوید، و شستن طبیعى همین است که از بالا به پائین بشوید، و از پائین به بالا شستن هر چند ممکن است، لیکن طبیعى و معمولى نیست، و روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیه السلام) هم به همان طریقه طبیعى فتوا می دهد نه به طریقه دوم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : با این بیان پاسخ از سخنى که ممکن است گفته شود داده شد، و آن این است که کسى بگوید: مقید شدن جمله (دستها را بشوئید) به جمله (تا مرفق) دلالت دارد بر اینکه واجب است شستن از ناحیه انگشتان شروع شده، در ناحیه مرفق تمام شود، و آن پاسخ این است که همه حرفها در این بود که آیا قید (إِلَى الْمَرافِقِ) قید جمله (فاغسلوا) است، و یا قید موضوع حکم، یعنى کلمه (ایدى) است، و ما گفتیم که قید کلمه (ایدى) است و در این صورت دستها باید تا مرفق شسته شود، نه اینکه شستن تا مرفق باشد، و دستها تا مرفق را دو جور می توان شست یکى از مرفق به پائین و دیگرى از انگشتان ببالا، پس باید بگوئیم لفظ (إِلَى الْمَرافِقِ) لفظ مشترکى است که باید قرینه اى از خارج یکى از دو قسم شستن را معین کند، و معنا ندارد بگوئیم قید (إِلَى الْمَرافِقِ) قید هر دو قسم است. علاوه بر اینکه بنا به گفته صاحب مجمع البیان (ج 3 ص 164) امت اجماع دارد بر اینکه وضوى کسى که از بالا به پائین می شوید- صحیح است و این نیست مگر بخاطر اینکه جمله مورد بحث با آن سازگار است و این هم نیست مگر بخاطر اینکه جمله (إِلَى الْمَرافِقِ) قید براى موضوع یعنى (ایدیکم) است، نه براى حکم یعنى جمله (فاغسلوا).
کلمه (إلى) این کلمه بطورى که استعمال آن به ما می فهماند وقتى در مورد فعلى که عبارت باشد از امتداد حرکت استعمال شود، حد نهایى آن حرکت را معین می کند، (وقتى می گوئیم من تا فلان جا رفتم، معنایش این است که نقطه نهایى عمل من که همان رفتن باشد فلان جا است و اما اینکه خود آن نقطه هم حکم ما قبل از کلمه (الى_ تا) را داشته باشد و یا حکم آن را نداشته باشد مطلبى است که از معناى این کلمه خارج است) (مثلا وقتى گفته شود: من ماهى را تا سرش خوردم، کلمه تا دلالت نمی کند بر اینکه سر آن را هم خورده ام، و یا نخورده ام) بنا بر این حکم شستن خود مرفق از کلمه (إلى) استفاده نمی شود، آن را باید سنت بیان کند.
بعضى از مفسرین گفته اند که کلمه (إلى) به معناى کلمه (مع_ با) است، و جمله (وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ) به معناى این است که فرموده باشد: و ایدیکم مع المرافق و دست ها را با مرفق ها بشوئید، هم چنان که در آیه «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ» (نسا/2) به این معنا آمده، دلیلى که براى این دعوى خود آورده اند روایاتى است که می گوید رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام وضو مرفق خود را نیز می شست (تفسیر المنار ج 6 ص 223) و این جرأت عجیبى است که در تفسیر کلام خداى عز و جل به خود داده اند، براى اینکه روایاتى که در این باب هست خالى از دو حال نیست، یا صرفا عمل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حکایت می کند، که پر واضح است نمی تواند بیانگر آیه قرآن باشد، براى اینکه عمل مبهم است، و زبان ندارد، و با این حال نمی تواند به لفظى از الفاظ قرآن معنایى غیر آنچه در لغت دارد بدهد، تا بتوانیم بگوئیم یکى از معانى کلمه (إلى) معنایى است که کلمه (مع) دارد، و یا آنکه حکم خدا را بیان می کند نه عمل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را، که در این صورت آن روایات نمی تواند تفسیر آیه باشد، و اینکه در شق اول گفتیم عمل مبهم است، و می تواند وجوهى داشته باشد، یکى دیگر از وجوه آن این است که شستن خود مرفق از باب مقدمه علمى بوده باشد، یعنى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرفق را هم می شسته تا یقین کند به اینکه دستها را تا مرفق شسته است، یکى دیگر از وجوه آن این است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مقدار را بر حکم خدا افزوده باشد، و آن جناب چنین اختیارى را دارد، هم چنان که می دانیم نمازهاى پنجگانه همه از طرف خداى تعالى بطور دو رکعتى واجب شده بود، و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بعضى از آن ها دو رکعت و در نماز مغرب یک رکعت اضافه کرد، و روایات صحیحه اى این معنا را ثابت کرده است.
اما اینکه آیه مورد بحث را تشبیه کرده به آیه (وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ)، این تشبیه درست نیست، زیرا در این آیه نیز کلمه (الى) به معناى کلمه (مع) نیامده، بلکه فعل (لا تَأْکُلُوا) متضمن معناى (لا تضموا_ ضمیمه مکنید) یا مثل آن است، مىخواهد بفرماید مال مردم را ضمیمه مال خود نکنید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 357 تا 359 |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «مسح»
کلمه (مسح) به معناى کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس است بر شى ملموس، بدون اینکه حائلى بین لامس و ملموس باشد، و نیز خود لامس دست و یا عضو دیگر خود را به آن شى بکشد، وقتى گفته می شود: مسحت الشیء و یا گفته شود: مسحت بالشىء هر دو به یک معنا است، هم چنان که در آیه مورد بحث نیز حرف (با) آمده و فرموده: برءوسکم، لیکن اگر بدون حرف با استعمال شود، و شى ملموس را مفعول خود بگیرد، استیعاب و شمول را می رساند، و اگر با حرف با مفعول بگیرد، دلالت می کند بر اینکه بعضى از شى ملموس را لمس کرده، نه همه آن را.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 359 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● محدوده مسح سر در وضو
مسح سر، فى الجمله واجب است نه بالجمله، ساده تر بگویم مسح مقدارى از آن واجب است نه همه آن، و اما اینکه آن مقدار کجاى سر است؟ از مدلول آیه خارج است و این سنت است که عهده دار بیان آن است، و سنت صحیح وارد شده به اینکه سمت پیشانى یعنى جلو سر باید مسح شود. {وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : کلمه (مسح) به معناى کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس است بر شى ملموس، بدون اینکه حائلى بین لامس و ملموس باشد، و نیز خود لامس دست و یا عضو دیگر خود را به آن شى بکشد، وقتى گفته می شود: مسحت الشیء و یا گفته شود: مسحت بالشىء هر دو به یک معنا است، هم چنان که در آیه مورد بحث نیز حرف (با) آمده و فرموده: برءوسکم، لیکن اگر بدون حرف با استعمال شود، و شى ملموس را مفعول خود بگیرد، استیعاب و شمول را می رساند، و اگر با حرف با مفعول بگیرد، دلالت می کند بر اینکه بعضى از شى ملموس را لمس کرده، نه همه آن را.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 359 |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسح کردن پاها در وضو
کلمه (ارجلکم) عطف است بر موضعى که کلمه (رؤسکم) دارد، و در جمله (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ) کلمه رئوس هر چند که به ظاهر مجرور به حرف جر است، ولى موضعش موضع مفعول براى فعل (امسحوا) است (چون می فرماید: سر خود را مسح کنید)، و چون موضع کلمه رئوس نصب است، کلمه (ارجل) نیز باید به نصب خوانده شود، در نتیجه از کلام آیه می فهمى که در وضو واجب است صورت و دو دست را بشویى، و سر و دو پا را مسح کنى. (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ اَرجُلَکُم)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بعضى کلمه (ارجل) را به صداى پائین لام قرائت کرده اند، که قهرا آن را عطف بر کلمه (على رؤسکم) گرفته اند، و تفسیر روح المعانى (ج 6 ص 66) گفته است: مجرور بودنش از باب تبعیت است نه از باب عطف، نظیر آیه «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» (انبیا/30) که مجرور بودن کلمه (حىّ) به صرف تبعیت است و گر نه مفعول جعلنا بود، و باید منصوب خوانده می شد؛ ولى این حرف اشتباه است، براى اینکه در ادبیات گفته اند که تبعیت لغت طرد شده و بدى است و ما نمی توانیم کلام خداى عز و جل را بر چنین لغتى حمل کنیم، و جمله اى که به عنوان شاهد آورده یعنى جمله (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ) به معناى (قرار دادیم) نیست تا کلمه (حىّ) مفعول آن باشد و به نصب خوانده شود و اگر به نصب خوانده نشده بگوئیم به تبعیت مجرور خوانده شده، بلکه کلمه (جعلنا) به معناى (خلقنا) است و معناى جمله این است که ما از آب هر چیزى را خلق کردیم که معلوم است در این صورت مجرور بودن کلمه (حىّ) بخاطر تبعیت نیست، بلکه بخاطر این است که صفت کلمه (شىء) است علاوه بر اینکه مساله تبعیت بطورى که تفسیر المنار (ج 6 ص 227) گفته است اگر هم ثابت شده باشد در مورد خاصى ثابت شده، و آن جایى است که تابع و متبوع متصل به هم باشند، هم چنان که در عبارت( حجر ضب خرب) لانه سخت سوسمار، گفته اند: کلمه خرب از باب تبعیت بجر خوانده می شود، نه مثل آیه مورد بحث ما که واو عاطفه بین (بِرُؤُسِکُمْ) و (ارجلکم) فاصله شده است.
بعضى دیگر کلمه (ارجلکم) را به نصب- صداى بالا- خوانده اند، و شما خواننده عزیز اگر با ذهن خالى از هر شائبه و اینکه فلانى چه گفته و آن دیگرى چه گفته این کلام را از گوینده اى بشنوى، بدون درنگ حکم می کنى به اینکه کلمه (ارجلکم) عطف است بر موضعى که کلمه (رؤسکم) دارد، و در جمله (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ) کلمه رئوس هر چند که به ظاهر مجرور به حرف جر است، ولى موضعش موضع مفعول براى فعل (امسحوا) است (چون می فرماید: سر خود را مسح کنید)، و چون موضع کلمه رئوس نصب است، کلمه (ارجل) نیز باید به نصب خوانده شود، در نتیجه از کلام آیه می فهمى که در وضو واجب است صورت و دو دست را بشویى، و سر و دو پا را مسح کنى، و هرگز به خاطرت خطور هم نمی کند که از خودت بپرسى چطور است ما کلمه (ارجلکم) را بر گردانیم به کلمه (وجوهکم) که در اول آیه است، زیرا خودت در پاسخ خودت می گویى حکم اول آیه یعنى شستن بخاطر آمدن و فاصله شدن حکمى دیگر (یعنى مسح کردن) بریده شد، آرى طبع سلیم هیچ گاه حاضر نیست کلامى بلیغ چون کلام خداى عز و جل را جز بر چنین معنایى حمل کند حتى در کلمات معمولى مانند این کلام که (من صورت و سر فلانى را بوسیدم و به شانه او دست کشیدم و دستش) بگوید معنایش این است که من صورت و سر و دست فلانى را بوسیدم، و به شانه اش دست کشیدم، و به عبارتى دیگر با اینکه می تواند کلمه (دستش) را عطف کند به موضع کلمه شانه و در نتیجه (دستش) نیز مجرور به حرف (با) و تقدیر کلام (به شانه او دست کشیدم و به دستش) بشود، این کار را نکند و به جاى آن کلمه (دستش) را بشکل مفعول بخواند و بگوید این کلمه عطف است بر کلمات صورت و سر و معناى جمله چنین است: من صورت و سر زید را بوسیدم، و به شانه او دست کشیدم، و دستش را، آرى با اینکه وجه اول وجهى است رو براه و کثیر الورود در کلام عرب هیچ انسان سلیم الفطره اى وجه دوم را اختیار نمی کند.
اتفاقا بر طبق وجه اول روایاتى از ائمه اهل بیت (علیه السلام) وارد شده، و اما روایاتى که از طرق اهل سنت آمده هر چند که ناظر به تفسیر لفظ آیه نیست، و تنها عمل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یا فتواى بعضى از صحابه را حکایت می کند، که در وضو پاى خود را می شسته اند، و لیکن از آنجایى که خود آن روایات در مضمونى که دارند متحد نیستند، و در بین خود آن ها اختلاف است، بعضى حکایت کرده اند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پاى خود را مسح می کرده، و بعضى دیگر حکایت کرده اند که می شسته، و چون این دو دسته روایات با هم متعارضند، ناگزیر باید طبق روایات ائمه اهل بیت عمل کرد.
ولى بیشتر علماى اهل سنت اخبار دسته دوم را بر اخبار دسته اول ترجیح داده اند. و ما نیز در اینجا که مقام تفسیر آیه قرآن است سخنى با آنان نداریم، زیرا جاى بگومگوى در این مساله، کتب فقهى است و ربطى به کتاب تفسیر ندارد، تنها بگومگویى که ما با آنان داریم این است که در صدد بر آمده اند آیه را طبق فتوایى که خود در بحث فقهى داده اند حمل کنند، و به این منظور براى آیه توجیهات مختلفه اى ذکر کرده اند، که آیه شریفه تحمل هیچیک از آن ها را ندارد، مگر در یک صورت و آن این است که قرآن کریم را از اوج بلاغتش تا حضیض پست ترین و نسنجیده ترین کلمات پائین بیاوریم.
مثلا (پناه می بریم به خدا از خطر تعصب جاهلانه) مجمع البیان (ج 3 ص 164) و تفسیر المنار (ج 6 ص 229) گفته اند: کلمه (ارجلکم) عطف است بر کلمه (وجوهکم)، به آن بیانى که گذشت.- البته این در صورتى است که (ارجلکم) به نصب خوانده شود، و اما بنا به قرائت (ارجلکم) به صداى پائین لام، مساله تبعیت را که بیان مختصر آن گذشت، پیش کشیده اند، و شما خواننده محترم فهمیدى که آیه شریفه و هیچ کلام بلیغى که در آن وضع و طبع تطابق داشته باشد نه تحمل آن را دارد و نه تحمل این را.
مجمع البیان (ج 3 ص 165) و تفسیر المنار (ج 6 ص 229) در توجیه قرائت به صداى پائین لام، گفته اند: این از قبیل عطف در لفظ به تنهایى است. خلاصه گفتارشان این است که کلمه (ارجلکم) فقط لفظش عطف شده به کلمه (رؤسکم)، و اما معناى آن عطف است به کلمه (وجوهکم)، پس اگر آن را به صداى پائین لام می خوانیم دلیل بر این نیست که پاها نیز مانند سر باید مسح شود، هم چنان که شاعر گفته: علفتها تبنا و سقیتها ماء باردا، یعنى من به شتر خود غذایى از کاه و آب خنک دادم، که تقدیر کلام (علفتها تبنا و سقیتها ماء باردا) است، یعنى به شتر خود غذایى از کاه خوراندم و آبى خنک نوشاندم. خلاصه کلام اینکه خواسته است بگوید: در آیه مورد بحث نیز فعلى در تقدیر هست که عمل کرد به آن موافق است با عمل کرد فعل قبلى، آرى از اینکه به شعر آن شاعر استشهاد کرده معلوم می شود خواسته است این معنا را بگوید، حال از او می پرسیم: آن فعلى که در آیه مورد بحث در تقدیر گرفته اى چیست؟ اگر فعل (اغسلوا) باشد، و تقدیر آیه (فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق، و امسحوا برءوسکم و اغسلوا ارجلکم) است که فعل (اغسلوا) بدون احتیاج به حرف جر مفعول می گیرد، پس چرا کلمه (ارجلکم) را به صداى بالا نمی خواند و در صدد توجیه صداى زیر آن بر آمده؟ و اگر چیز دیگرى در تقدیر بگیرد با ظاهر کلام نمی سازد و لفظ آیه به هیچ وجه با آن مساعدت ندارد. آن شعرى هم که به عنوان شاهد بر گفتار خودش آورده یا از باب مجاز عقلى است، که نوشاندن آب خنک به حیوان را تعلیف حیوان خوانده، و یا اینکه تعلیف متضمن معناى دادن و یا سیر کردن و یا امثال آن شده، (همانطور که چند صفحه قبل در باره آیه (لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ ...) گفتیم که جمله (لا تَأْکُلُوا) متضمن معناى لا تضموا است)، علاوه بر اینکه بین این شعر و آیه فرق هست، زیرا اگر در شعر فعلى در تقدیر گرفته نشود معنایش فاسد می شود، پس براى رو براه شدن معناى آن بطور قطع علاجى لازم است، به خلاف آیه شریفه که از جهت لفظ رو براه است هیچ احتیاجى قطعى به علاج ندارد.
مجمع البیان (ج 3 ص 165) و تفسیر المنار (ج 6 ص 229) در توجیه صداى زیر لام در جمله (ارجلکم) (البته بنا بر اینکه شستن پاها در وضو واجب باشد) گفته اند: عطف جمله (ارجلکم) به جمله (رؤسکم) به جاى خود محفوظ است، و معناى آیه این است که سر و پاها را مسح کنند، لیکن منظور از مسح شستن خفیف و یا به عبارتى تر کردن است، پس چه مانعى دارد که منظور از مسح پاها شستن آن ها باشد، چیزى که این احتمال را تقویت می کند این است که تحدید و توقیتى که در این باب وارد شده همه راجع به عضوى است که باید شست، یعنى صورت (و دست) و در باره عضو مسح کردنى هیچ تحدید حدودى نشده، به جز پا که فرموده پا را تا کعب مسح کنید، از همین تحدید می فهمیم که مسح پا هم حکم شستن آن را دارد.
این سخن از نامربوط ترین سخنانى است که در تفسیر آیه مورد بحث و توجیه فتواى بعضى از صحابه در مورد شستن پاها در وضو گفته اند، براى اینکه هر کسى می داند که مسح غیر شستن و شستن غیر مسح کردن است، (در مثل معروف توپ صدا دار و توپ آهسته معنا ندارد، شستن خفیف هم مثل توپ آهسته است) علاوه بر اینکه اگر بنا باشد مسح پاها را به شستن پاها معنا کنیم چرا این کار را در مورد مسح سر نکنیم؟ و براستى من نمی فهمم که در چنین صورتى چه چیز ما را مانع می شود از اینکه هر جا در کتاب و سنت به کلمه مسح بر خوریم آن را به معناى شستن گرفته و هر جا که به کلمه غسل (شستن) بر خوریم بگوئیم منظور از آن مسح (دست کشیدن) است؟ و چه چیز مانع می شود از اینکه ما تمامى روایاتى که در باره غسل وارد شده همه را حمل بر مسح کنیم؟ و همه روایاتى که در باره مسح رسیده حمل بر شستن نمائیم؟ و آیا اگر چنین کنیم تمامى ادله شرع مجمل نمی شود؟ چرا مجمل می شود آن هم مجملى که مبین ندارد.
اما اینکه گفتار خود را با تحدید مسح پاها تا بلندى کعب تقویت کرد این کار وى در حقیقت تحمیل کردن دلالتى است بر لفظى که به حسب لغت آن دلالت را ندارد، به صرف قیاس کردن آن با لفظى دیگر، و این خود از بدترین نوع قیاس است.
تفسیر المنار (ج 6 ص 229) گفته است: خداى تعالى دستور کلى داده به اینکه در وضو باید دست را به روى پاها بکشند، هم چنان که دستور عمومى دیگرى داده به اینکه در تیمم دست خاک آلود را به صورت بکشند، حال وقتى که شما در وضو دست به روى پاها بکشید هم عنوان ماسح بر شما صادق است، هم عنوان غاسل، اما ماسح صادق است، براى اینکه دست به روى پاى خود کشیده اید و اما عنوان غاسل صادق است، براى اینکه دست تر به روى آن کشیده اید و در واقع آن را شسته اید، پس شما هم غاسل هستید و هم ماسح، بنا بر این اگر کلمه (ارجلکم) را به صداى بالا می خوانیم به این عنایت است که شستن پا واجب است، (و در حقیقت کلمه مذکور را عطف بر کلمه (وجوهکم) گرفته ایم، و اگر به صداى پائین بخوانیم به این عنایت است که دست تر روى پا کشیدن واجب است،) (و در حقیقت کلمه مذکور را عطف به کلمه (برءوسکم) کرده ایم)؛ این بود خلاصه گفتار آن شخص.
ما نفهمیدیم که این شخص چطور در مورد سر و پاها فرق می گذارد و می گوید مسح سر مسح بدون غسل و مسح پاها مسح با غسل است؟ و این وجه در حقیقت همان وجه قبلى است، ولى با فسادى بیشتر، و به همین جهت همان اشکالى که به آن وجه وارد بود به این نیز وارد است به اضافه اشکالى دیگر و آن این است که گفته بود خداى تعالى دستور کلى داده به اینکه در وضو چنین و چنان کنند، اگر منظورش از قیاس وضو به تیمم این بوده که حکم اینجا را قیاس به حکم آنجا کند، و به وسیله روایاتى که تنها مورد قبول خود او است به آیه شریفه دلالت بدهد، در پاسخش می گوئیم روایاتى که می گوید باید در وضو پاها را شست چه دلالتى و چه ربطى به دلالت آیه دارد؟- در حالى که همانطور که توجه کردید- روایات اصلا در صدد تفسیر لفظ آیه نیست؛ اگر منظورش این است که آیه (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ) را که در خصوص وضو است قیاس کند به آیه (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ) که راجع به تیمم است، می گوئیم مدعاى وى را نه در آیه مقیس یعنى آیه اول که مربوط به وضو است قبول داریم، و نه در آیه دوم که مقیس علیه و مربوط به تیمم است، نه در آیه اول مسح همه سر واجب است، و نه در آیه دوم دست کشیدن به همه صورت و همه دست، براى اینکه خداى تعالى در هر دو آیه مسح متعدى به حرف با را آورده، نه مسح متعدى بخودى خود، در اولى فرموده:« وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ ...» و در دومى فرموده: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ ...» و ما در سابق گفتیم که ماده (م- س- ح) اگر به وسیله (با) متعدى شود دلالت ندارد که مسح همه سطح ممسوح را فرا گرفته وقتى بر این فراگیرى دلالت دارد که خود به خود متعدى شود.
این بود آن وجوهى که خواستند با آن و با امثال آن آیه را طورى معنا کنند که بالاخره مساله شستن پاها در وضو را به گردن آن بگذارند، چرا؟ براى اینکه روایاتى که گفته باید پاها شسته شود را بدان جهت که مخالف کتاب است طرح نکرده باشند، خلاصه کلام اینکه به خاطر تعصبى که نسبت به بعضى روایات داشته اند آیه را با توجیهاتى نچسب طورى توجیه کرده اند که موافق با روایات نامبرده بشود، و در نتیجه آن روایات عنوان مخالفت کتاب بخود نگیرد، و از اعتبار نیفتد، حرفى که ما با این آقایان داریم این است که اگر این عمل شما درست باشد و بشود هر آیه اى را به خاطر روایتى حمل بر خلاف ظاهرش کرد، پس دیگر چه وقت و کجا عنوان مخالفت کتاب مصداق پیدا می کند. پس خوب بود آقایان براى حفظ آن روایات همان حرفى را بزنند که بعضى از پیشینیان از قبیل انس و شعبى و غیر آن دو زده اند بطورى که تفسیر کشاف (ج 1 ص 611) از ایشان نقل کرده است که گفته اند: جبرئیل امین در وضو مسح بر پاها را نازل کرد، ولى سنت شستن پاها را واجب ساخت. معناى این حرف این است که کتاب خدا به وسیله سنت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسخ شد و در این صورت عنوان بحث برگشته و صورتى دیگر به خود می گیرد، و آن این است که آیا جائز است که کتاب خدا به وسیله سنت نسخ بشود یا نه؟ آن وقت این بحث از جنبه تفسیرى بى ارتباط با تفسیر می شود، بلکه مساله اى اصولى می شود که باید در علم اصول پیرامون آن بحث کرد و اگر مفسرى بدان جهت که مفسر است می گوید: فلان روایات مخالف با کتاب است نمی خواهد (در بحث اصولى دخالت نموده، نظر بدهد که آیا سنت می تواند کتاب را نسخ کند یا نه، و نمی خواهد) در یک بحث فقهى دخالت نموده، به حکمى شرعى بر مبناى نظریه اى اصولى فتوا بدهد، بلکه تنها می خواهد بگوید: کتاب به چیزى دلالت می کند، و فلان روایت به چیز دیگر.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 359 تا 365 |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «کعب»
کلمه (کعب) به معناى استخوان بر آمده در پشت پاى آدمى است، هر چند که بعضى گفته اند به معناى غوزک پا یعنى آن استخوان بر آمده اى است که در نقطه اتصال قدم به ساق آدمى قرار دارد، ولى اگر کعب این باشد در هر یک از پاهاى انسان دو کعب وجود دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 365 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «جنب»
کلمه (جنب) در اصل مصدر بوده، ولى استعمالش در معناى فاعل غلبه یافته، در نتیجه هر کس آن را بشنود معناى شخصى که حالت جنابت دارد به ذهنش می رسد، و به همین جهت که مصدر است در مذکر و مؤنث و مفرد و غیر مفرد به یک شکل می آید، می گوئیم: مردى جنب، و زنى جنب، و دو زن جنب، و دو مرد جنب، و زنانى جنب و مردانى جنب، و در هنگامى که بخواهند معناى مصدرى را حکایت کنند، تنها از کلمه جنابت استفاده می کنند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 365 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «تیمم»
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 372 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «صعید»
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 372 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای طهارت خواستن خداوند برای انسان
لازمه مطلبى که ما در معناى حرج نخواستن آوردیم این است که مراد از جمله «یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ» این باشد که بفرماید غرض ما از تشریع وضو و غسل و تیمم تنها حاصل شدن طهارت در شما است، چون این سه دستور سه وسیله و سبب براى طهارت است، و این طهارت هر چه باشد غیر از پاکیزگى ظاهرى و بر طرف شدن خبث و کثافات از بدن است، بلکه طهارتى است معنوى، که به وسیله یکى از این سه دستور حاصل می شود، و آنچه که در نماز شرط شده علاوه بر پاکى ظاهر بدن، همین طهارت معنوى است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 375 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : پاکیزگی- طهارت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● جواز خواندن چند نماز بوسیله یک وضو
وقتى غرض از تشریع وضو و غسل و تیمم طهارت معنوى است، پس کسى که وضوى قبلیش نشکسته و هنوز آن را دارد براى خواندن نماز بعدى دیگر حاجت به طهارت جدید ندارد، و این استفاده ما با اطلاق آیه منافات ندارد، زیرا تشریع منحصر در تکلیف وجوبى نیست، بلکه تکلیف استحبابى نیز تشریع می خواهد (در نتیجه می گوئیم به حکم اطلاق آیه وضو گرفتن براى هر نمازى خوب و مستحبّ است، هر چند که وضوى نماز قبلى باقى باشد، ولى واجب نیست، بلکه تنها در جایى واجب است که وضوى قبلى شکسته شده باشد).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 375 |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای دین در آیه
مراد از نعمت در آیه مورد بحث نعمت دین است، البته نه از حیث اجزاى آن، یعنى تک تک معارف و احکامش، بلکه از حیث اینکه دین عبارت است از تسلیم خدا شدن در همه شؤون و این همان ولایت خدا بر بندگان و حکمرانیش در ایشان است، و این ولایت وقتى تمام می شود و به حد کمال می رسد که همه احکام دینى که قسمتى از آن طهارتهاى سهگانه است را تشریع بفرماید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در سابق یعنى در ذیل آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...» (مائده/3)، کلمه نعمت را معنا کردیم و نیز گفتیم که اتمام نعمت به چه معنا است، و در ذیل آیه «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ» (آل عمران/144). در جلد چهارم این کتاب معناى شکر را بیان کردیم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 375 و 376 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : آیین- دین- شریعت- مذهب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وجوب گرفتن وضو برای نماز خواندن بعد از خوابیدن
امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه (إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ) فرمودند: یعنى هر گاه از خواب برخاستید براى نماز، راوى- که ابن بکیر است- می گوید: عرضه داشتم: مگر خواب وضو را باطل می کند؟ فرمود: بله، البته در صورتى که بر گوش مسلط شود و گوش چیزى نشنود.
علامه طباطبایی: این معنا در روایاتى دیگر نیز آمده، سیوطى آن روایات را در الدر المنثور از زید بن اسلم و نحاس نقل کرده، و این روایات منافاتى با گفتار قبلى ما ندارد، که گفتیم مراد از قیام به نماز، اراده نماز خواندن است، زیرا آنچه ما گفتیم معناى قیامى بود که با حرف (الى) متعدى شده باشد، و آنچه در روایت آمده به معناى قیامى است از آن جهت که با حرف (من) متعدى شود، و امام فرموده: کلمه (الى) در آیه به معناى (من) است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تهذیب الاحکام (ج 1 ص 7 ح 9) با ذکر سند روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 377 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● میزان مسح پاها در وضو
زراره از امام ابى جعفر باقر (علیه السلام) عرضه پرسید: از کجا فهمیدى که فرمودى: مسح به پاره اى از سر و پاره اى از پاها واجب است نه بر همه آن دو؟ حضرت خندید، و سپس فرمود: اى زراره! هم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان کرده و هم کتاب خدا طبق آن نازل شده، براى اینکه خداى عز و جل می فرماید: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ» که از آن می فهمیم همه صورت باید شسته شود، آن گاه فرموده: «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ» که با واو عاطفه دستها تا مرفق را متصل به وجه فرموده، و از این اتصال می فهمیم که دو دست تا مرفق نیز همه اش باید شسته شود، آن گاه با آوردن فعلى دیگر بین کلام فاصله انداخته فرموده: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» که از این فاصله انداختن و از حرف (با) در (برءوسکم) می فهمیم، که مسح به بعض سر واجب است و چون با آوردن واو عاطفه پاها را وصل به سر کرد، و فرمود: «وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ» می فهمیم مسح بر بعض پاها واجب است. از سوى دیگر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را براى مردم تفسیر فرمود، لیکن مردم تفسیر آن جناب را ضایع کرده، (به آراى خود سرانه خود عمل کردند) خداى تعالى سپس فرمود: «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ» که چون وضو را در صورت دسترسى نداشتن به آب ساقط کرده، بعضى از اعضاى شستن در وضو را یعنى از مچ تا انگشتان دست و صورت را محل مسح در تیمم قرار داده فرمود: «بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ» و در آخر کلمه (منه) را اضافه کرد، می فهمیم که بعضى از صورت و دستها باید تیمم شود و مسح همه صورت واجب نیست، چون آن مقدار غبارى که از خاک زمین به دست مىچسبد به بعضى از کف دست مىچسبد و به بعضى دیگرش نمىچسبد خداى تعالى سپس فرمود: «ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ» که منظور از حرج در تنگنا قرار گرفتن است.
علامه طباطبایی: اینکه امام در ضمن گفتار خود فرمود: «فان لم تجدوا ماء ...» منظورش این نبوده که آیه قرآن چنین است زیرا آیه (فَلَمْ تَجِدُوا ماءً) است، بلکه خواسته است آیه را نقل به معنا کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را فروع کافی (ج 3 ص 30 ح 4) به سند خود از زراره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 377 و 378 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نحوه وضو گرفتن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
زراره و بکیر از امام باقر (علیه السلام) از وضوى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسیدند، حضرت دستور داد طشتى- و یا ظرف کوچکى- آوردند که در آن آب بود، پس دست راست خود را در آب فرو برد، و مشتى از آن بر گرفت و به صورت خود ریخت، و صورت خود را با آن شست، سپس دست چپ خود را در آب فرو برده مشتى از آن گرفت و به ساعد خود- یعنى مرفق به پائین- ریخت، و دست راست خود را با آن شست، ولى همواره دست را از بالا به پائین کشید، و هیچگاه از پائین به طرف مرفق نکشید، نه در دست راست و نه در دست چپ، سپس کف دست راست خود را در آب فرو برد، و مشتى آب بر گرفته به ذراع- مرفق تا سر انگشتان- خود ریخت، و در دست چپ همان کرد که در دست راست کرد، آن گاه سر و دو پاى خود را با ترى کف دستش مسح کرد، و آب جدیدى براى مسح به کار نبرد، آن گاه فرمود: نباید انگشتان را در زیر بند کفش برد، و سپس اضافه کرد که خداى تعالى می فرماید: «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ» و به حکم این فرمایش هیچ مقدار (و بفرموده فقها حتى سر سوزنى) از صورت و دستها باید نشسته نماند، براى اینکه فرموده: «بشوئید صورت و دستهایتان را تا مرفق ها» آن گاه فرموده: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ» و به حکم این دستور اگر مقدارى از سر و یا مقدارى از روى دو پاى خود را از اول سر انگشتان تا به کعب مسح کند کافى است، راوى می گوید: عرضه داشتم کعب پاها کجاى آن است؟ فرمود: اینجا یعنى بند پا و پائینتر از ساق، پرسیدم: این چیست؟ (که نشان می دهى) فرمود: این جز استخوان ساق است، و کعب پائینتر از آن است، پرسیدیم: خدا تو را اصلاح کند آیا یک مشت آب براى شستن صورت و یک مشت براى شستن هر ذراع بس است؟ فرمود: آرى، البته در صورتى که با منتهاى دقت آن مشت آب را به همه ذراع و کف برسانى، البته با دو مشت این کار بهتر صورت می گیرد.
علامه طباطبایی: این روایت از روایات معروف است، تفسیر عیاشى (ج 1 ص 299- 298 ح 51) آن را از بکیر و زراره از امام باقر (علیه السلام) و در سندى دیگر (ج 1 ص 300 ح 56) مثل آن را از عبد اللَّه بن سلیمان از ابى جعفر روایت کرده و در معناى آن و معناى روایت سابق روایاتى دیگر هست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را فروع کافی (ج 3 ص 26- 25 ح 4) به سند خود از بکیر و زراره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 378 و 379 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نسخ شدن مسح بر پاپوش و کفش
مردى وضو گرفت و مسح پاها را بر چکمه خود کشیده، داخل مسجد شد، و به نماز ایستاد، على (علیه السلام) آمد و با پاى خود به گردن او زد، و فرمود: واى بر تو چرا بى وضو نماز می خوانى؟ آن مرد عرضه داشت: عمر بن خطاب به من چنین دستور داد، حضرت دست او را گرفته نزد عمر آورد، و با صداى بلند فرمود: ببین این شخص چه چیزى از تو روایت می کند، عمر گفت: بله من به او گفتم چون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن طور مسح کرد، حضرت فرمود: قبل از مائده یا بعد از آن؟ گفت: این را نمی دانم، فرمود: حال که نمی دانى پس چرا فتوا می دهى؟ مسح بر چکمه در سابق نازل شد (و در مائده نسخ شد).
علامه طباطبایی: در عهد عمر اختلاف در جواز و عدم جواز مسح بر روى کفش شایع بود، و نظر على (علیه السلام) این بود که آن دستور به آیه سوره مائده نسخ شده، این نظریه از روایات این باب استفاده می شود، و به همین جهت از بعضی ها از قبیل براء و بلال و جریر بن عبد اللَّه روایت شده که آنان از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده اند که آن جناب بعد از مائده نیز بر روى کفش و پاپوش مسح می کرده (تفسیر المنار ج 6 ص 237)، و لیکن روایاتشان خالى از اشکال نیست، و گویا منشا اختلاف مذکور این پندار بوده که مدعیان نسخ دلیل ناسخ را غیر از آیه می دانند، و غیر آیه نمی تواند ناسخ باشد، در حالى که این پندار صحیح نیست و دلیل نسخ خود آیه مائده است براى اینکه آیه شریفه مسح بر قدم را واجب کرده، و معلوم است که پا افزار و کفش قدم نیست، و همین پاسخ را روایت بعدى داده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر برهان (ج 1 ص 452 ح 10) از عیاشى از زرارة بن اعین و ابو حنیفه از ابى بکر بن حزم روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 379 و 380 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسح پاها در وضو
مردى به حضور امیر المؤمنین (علیه السلام) آمد، و از مسح بر پا افزار پرسید، حضرت لحظه اى سر به پائین انداخت، آن گاه سر بلند کرد و فرمود: خداى تبارک و تعالى بندگان خویش را امر به طهارت فرموده، و آن را در بین اعضاى بدن تقسیم کرده، سهمى از آن را به صورت، و سهمى به سر، و نصیبى به دو پا و بهره اى به دو دست داده، اگر پا افزار یکى از این اعضاى بدن است می توانى آن را مسح کنى.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشی (ج 1 ص 301 ح 59) از محمد بن احمد خراسانى- وى بقیه راویان حدیث تا زمان امام را ذکر نکرده- روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 380 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسح بر پاپوش و کفش
امام جعفر بن محمد (علیه السلام) فرمودند: على (علیه السلام) در عهد عمر بن خطاب در مساله مسح بر پا افزار مخالف سایرین بوده، آن ها می گفتند: ما دیدیم که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر پا افزار خود مسح می کرد و حضرت در پاسخ هر کس که این استدلال را می کرد می پرسید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قبل از نزول مائده چنین می کرد یا بعد از آن؟ می گفتند نمی دانیم، آن جناب می فرمود: ولى من می دانم که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از نزول سوره مائده دیگر بر پا افزار مسح نکرد و هر آینه مسح کردن بر پشت یک الاغ را بیشتر دوست دارم تا مسح کردن بر پا افزار، آن گاه این آیه را تلاوت کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- تا آنجا که فرموده- الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشی (ج 1 ص 302- 301 ح 62) از حسن بن زید روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 380 و 381 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وضو گرفتن برای نماز
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 381 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : نماز |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای جمله «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ»
از امام صادق (علیه السلام) از کلام خداى عز و جل پرسیده شد که فرموده: «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» حضرت فرمودند: منظور جماع است، و لیکن خداى تعالى از آنجا که پرده پوش است دوست می دارد سر بسته سخن گوید، و لذا عمل نامبرده را به آن صراحت که شما تعبیر می کنید نکرده.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را فروع کافی (ج 5 ص 555 ح 5) به سند خود از حلبی روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 381 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نحوه تیمم کردن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
زراره از امام باقر (علیه السلام) از تیمم پرسید، فرمود: عمار بن یاسر روزى نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و عرضه داشت: جنب شدم و آب نداشتم تا غسل کنم، حضرت فرمود: خوب بگو ببینم چه کردى؟ عرضه داشت: لباسهایم را کندم و توى خاک غلت زدم حضرت (شاید بعنوان مزاح) فرمود: همانطور که الاغها غلت می زنند، سپس فرمود: خداى تعالى کیفیت تیمم را که بیان کرده و فرموده: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ»، آن گاه خود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه کف دو دست خود را بر صعید گذاشت، و سپس بر داشت بین دو چشم تا آخر دو ابروى خود مسح کرد، آن گاه کف هر دست را به پشت دست دیگر کشید، البته اول به پشت دست راست کشید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشی (ج 1 ص 302 ح 63 و 64) از زراره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 381 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : تیمم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسح دست ها در وضو و تیمم
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: خداى تعالى شستن صورت و دو دست را و مسح کشیدن بر سر و پشت دو پا را واجب کرد، تا هر گاه کسى در حالت سفر و بیمارى و ضرورت نتوانست صورت و دست را بشوید به جاى شستن آن دو موضع را مسح کند و فرمود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ ... وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ».
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشی (ج 1 ص 302 ح 63 و 64) از زراره روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 381 و 382 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم وجود حرج در دین
عبد الاعلى مولى آل سام به امام صادق (علیه السلام) گفت: من در اثر زمین خوردن ناخنم شکست، و انگشتم را باند پیچى کردم، حال بفرما براى وضو چه کنم؟ می گوید امام (علیه السلام) فرمود: حکم این مساله و امثال آن در کتاب خداى تبارک و تعالى آمده، می فرماید: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ».
علامه طباطبایی: امام (علیه السلام) به آیه سوره حج اشاره نموده، که در آن نیز حرج نفى شده، و اگر به ذیل آیه مورد بحث اشاره نکرد که در خصوص وضو است، براى این بوده که به مطلبى اشاره کرده باشد، که ما قبلا خاطرنشان ساختیم که منظور از نفى حرج، نفى حرج در ملاکهاى دینى است، نه در خود احکام و در اخبارى که ما نقل کردیم نکات بسیارى است، که با در نظر گرفتن بیانى که ما در ذیل آیات داشتیم آن نکات روشن می شود، بنا بر این خواننده محترم می تواند همان بیانات را به عنوان شرح این روایات تلقى کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشی (ج 1 ص 303- 302 ح 66) از عبد الاعلى مولى آل سام روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج5، ص: 382 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● لزوم رعایت ترتیب در افعال وضو -
فاطمه نصيري خليلي
فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم إلى المرافق و امسحوا برءوسکم و ارجلکم
تقدم ذکرى صورت بر دستها و مسح سر بر مسح پاها، دلالت بر لزوم ترتیب در شستن و مسح اعضاى وضو دارد. مؤید برداشت فوق، فرمایش امام باقر (ع) است که در مورد افعال وضو در آیه فوق فرمود: ... ابدأ الوجه ثم بالیدین ثم امسح الراس و الرجلین ... ابدأ بما بدأ اللّه به.(کافى، ج 3، ص 34، ح 5; نورالثقلین، ج 1، ص 599، ح 79)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رعایت ادب در قرآن نسبت به بیان مسائل جنسى و مانند آن -
فاطمه نصيري خليلي
او جاء أحد منکم من الغائط او لمستم النساء
«غائط» به معناى گودال است و آمدن از گودال، کنایه از خروج بول و مدفوع است و «المس» به معناى تماس، کنایه از جماع و نزدیکى است. برداشت فوق را فرمایش امام صادق (ع) تأیید مى کند که درباره «او لامستم النساء» فرمود: هو الجماع و لکن اللّه ستیر یحب الستر فلم یسم کما تسمون.(کافى، ج 5، ص 555، ح 5; تفسیر برهان، ج 1، ص 452، ح 9)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وضو شرط نماز است -
رضا رضائي
و کوتاه سخن اینکه آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه نماز مشروط بشرطى است که در آیه آمده ، یعنى شستن و مسح کردن که همان وضو باشد، و از آن بیش از این مقدار استفاده نمى شود که نماز وضو مى خواهد، و اما اینکه آنقدر اطلاق داشته باشد بطورى که دلالت کند بر اینکه هر یک نماز یک وضو لازم دارد، هر چند که وضوى قبلى باطل نشده باشد، منوط بر این است که آیه شریفه اطلاق داشته باشد، و آیات تشریع کمتر اطلاق از جمیع جهات دارد، البته این سخن با قطع نظر از جمله : (و ان کنتم جنبا فاطهروا) است ، چون با در نظر گرفتن این جمله هیچ حرفى نیست که آیه شریفه نسبت به حال جنابت اطلاق ندارد بلکه مقید به نبودن جنابت است ، و حاصل معناى مجموع آیه این است که اگر جنب نباشید، و بخواهید به نماز بایستید، باید که وضو بگیرید و اما اگر جنب بودید باید خود را طاهر سازید.
گفتیم جمله مورد بحث اطلاق ندارد تا دلالت کند که یک یک نمازها وضو مى خواهد اینک اضافه مى کنیم که ممکن است همین معنا رااز جمله : (و لکن یرید لیطهرکم ) استفاده کرد، چون این جمله به ما مى فهماند که غرض خداى تعالى از تشریع غسل و وضو و تیمم این نیست که تکلیف و مشقت شما را زیاد کند، بلکه غرض این است که شما داراى طهارت معنوى به آن معنائى که خواهد آمد بشوید خوب وقتى غرض داشتن طهارت است ، نمازگزار مادام که وضوى قبلیش باطل نشده طهارت معنوى را دارد، پس تک تک نمازها وضو نمى خواهد.
این بود آن مقدار سخنى که به عنوان بحث تفسیرى در تفسیر آیه مى توان گفت ، و اما زائد بر آن ربطى به تفسیر ندارد، بلکه بحثهاى فقهى است که باید در کتب فقه دید، هر چند که مفسرین همه حرفهاى فقهى و تفسیرى را در تفسیر خود آورده و کلام را طولانى کرده اند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : سایت لیله القدر |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : رضا رضائی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دستور وضو ساختن -
رضا رضائي
فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق
کلمه (غسل ) به فتح غین به معناى عبور دادن آب بر جسم است ، و غالبا به منظور تنظیف و پاک کردن چرک و کثافت از آن جسم صورت مى گیرد، و کلمه وجه به معناى روى و ظاهر سمت مقابل هر چیز است ، لیکن در غالب موارد در چهره و صورت آدمى و یا به عبارتى سمت جلو سر انسان استعمال مى شود، آن سمتى که چشم و بینى و دهان در آن سمت است و حد آن همان مقدارى است که هنگام گفتگو پیدا است این معناى لغوى وجه است ولى ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) آن را در تفسیر آیه مورد بحث به حد معینى از سمت جلو سر تفسیر کرده اند، و آن عبارت است از طرف طول بین ابتداى موى سر به پائین تا آخر چانه ، و از طرف عرض آن مقدار از صورت که میان دو انگشت شست و میانى و یا شست و ابهام قرار گیرد، البته در این میان اندازه گذاریهاى دیگرى براى کلمه (وجه ) شده ، که مفسرین و فقها آنرا نقل کرده اند.
کلمه : (ایدى ) جمع کلمه (ید) است ، که نام عضو خاصى از انسان است که با آن مى گیرد و مى دهد و مى زند و کارهایى دیگر مى کند، و آن عضو که نامش به فارسى دست است از شانه شروع شده تا نوک انگشتان ادامه مى یابد، و چون عنایت در اعضاى بدن به مقدار اهمیت مقاصدى است که آدمى از هر عضوى از اعضاى خود دارد، و مثلا غرض و مقصدش از دست دادن و گرفتن است ، بدین جهت از همین عضو که گفتیم حدش از کجا تا به کجا است به خاطر اینکه نیمه قسمت پائین آن یعنى از مرفق تا سر انگشتانش بیشتر و یا بگو مثلا 90 مقاصدش را انجام مى دهد، لذا کلمه ( ید دست ) را بیشتر در همین قسمت به کار مى زند، و باز به خاطر اینکه از آن 90 درصد باز 90 درصد از مقاصدش را به وسیله قسمت پائین تر یعنى از مچ دست تا سر انگشتان انجام مى دهد، این کلمه را بیشتر در همین قسمت به کار مى برد، بنابراین کلمه (دست ) سه معنا دارد، 1 از نوک انگشتان تا مچ 2 از نوک انگشتان تا مرفق 3 از نوک انگشتان تا شانه .
و این اشتراک در معنا باعث شده که خداى تعالى در کلام خود قرینهاى بیاورد تا یکى از این سه معنا را در بین معانى مشخص کند، و آن قرینه کلمه الى المرافق است ، تا بفهماند منظور از شستن دستها در هنگام وضو، شستن از نوک انگشتان تا مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه ، چیزى که هست از آنجا که ممکن بوده کسى از عبارت دستها را بشوئید تا مرفق خیال کند که منظور از شانه تا مرفق است سنت این جمله را تفسیر کرد به اینکه منظور از آن قسمتى از دست هست که کف در آن قرار دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : سایت لیله القدر |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : رضا رضائی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توضیحى در مورد قید (الى المرافق ) و شستن دست از بالا به پائین ، در وضو -
رضا رضائي
و اما کلمه (الى ) این کلمه بطورى که استعمال آن به ما مى فهماند وقتى در مورد فعلى که عبارت باشد از امتداد حرکت استعمال شود، حد نهائى آن حرکت را معین مى کند، (وقتى مى گوئیم من تا فلان جا رفتم ، معنایش این است که نقطه نهائى عمل من که همان رفتن باشد فلان جا است و اما اینکه خود آن نقطه هم حکم ما قبل از کلمه (الى تا) را داشته باشد و یا حکم آن را نداشته باشد مطلبى است که از معناى این کلمه خارج است ) ( مثلا وقتى گفته شود (من ماهى را تا سرش خوردم ) کلمه (تا) دلالت نمى کند بر اینکه سر آنرا هم خورده ام ، و یا نخورده ام ) بنابراین حکم شستن خود مرفق از کلمه (إ لى ) استفاده نمى شود، آنرا باید سنت بیان کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : ولى بعضى از مفسرین گفته اند که کلمه (الى ) به معناى کلمه (مع با) است ، و جمله (و ایدیکم الى المرافق ) به معناى این است که فرموده باشد (و ایدیکم مع المرافق و دست ها را با مرفق ها بشوئید) همچنانکه در آیه : (و لا تاکلوا اموالهم الى اموالکم ) به این معنا آمده ، دلیلى که براى این دعوى خود آورده اند روایاتى است که مى گوید رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) در هنگام وضو مرفق خود را نیز مى شست ، و این جراءت عجیبى است که در تفسیر کلام خداى عزوجل به خود داده اند، براى اینکه روایاتى که در این باب هست خالى از دو حال نیست ، یا صرفا عمل رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) را حکایت مى کند، که پر واضح است نمى تواند بیانگر آیه قرآن باشد، براى اینکه عمل مبهم است ، و زبان ندارد، و با این حال نمى تواند به لفظى از الفاظ قرآن معنائى غیر آنچه در لغت دارد بدهد، تا بتوانیم بگوئیم یکى از معانى کلمه (الى ) معنائى است که کلمه (مع ) دارد، و یا آنکه حکم خدا را بیان مى کند نه عمل رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم )را، که در این صورت آن روایات نمى تواند تفسیر آیه باشد، و اینکه در شق اول گفتیم عمل مبهم است ، و مى تواند وجوهى داشته باشد، یکى دیگر از وجوه آن این است که شستن خود مرفق از باب مقدمه علمى بوده باشد، یعنى رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) مرفق را هم مى شسته تا یقین کند به اینکه دستها را تا مرفق شسته است ، یکى دیگر از وجوه آن این است که رسولخدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) این مقدار را بر حکم خدا افزوده باشد، و آنجناب چنین اختیارى را دارد، همچنانکه میدانیم نمازهاى پنجگانه همه از طرف خداى تعالى بطور دو رکعتى واجب شده بود، و رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) در بعضى از آنها دو رکعت و در نماز مغرب یک رکعت اضافه کرد، و روایات صحیحه اى این معنا را ثابت کرده است .
و اما اینکه آیه مورد بحث را تشبیه کرده به آیه : (و لا تاکلوا اموالهم الى اموالکم ) این تشبیه درست نیست ، زیرا در این آیه نیز کلمه (الى ) به معناى کلمه (مع ) نیامده ، بلکه فعل (لا تاکلوا) متضمن معناى (لا تضموا ضمیمه مکنید) یا مثل آن است ، مى خواهد بفرماید مال مردم را ضمیمه مال خود نکنید.
از آنچه گذشت روشن گردید که جمله (الى المرافق ) قید است براى کلمه (ایدیکم )، در نتیجه حکم وجوب شستن به اطلاق خود باقى است و مقید به آن غایت نیست (واضح تر بگویم یک مرتبه موضوع حکم را عبارت میدانیم از (دست ) به تنهائى : و مى گوئیم آنرا تا مرفق بشوى که در اینجا حکم شستن مقید به قید تا مرفق است ، و بار دیگر موضوع حکم را عبارت مى دانیم از دست تا مرفق و سپس مى گوئیم این را بشوى ، که در این صورت حکم ما مطلق است ، موضوع حکم مقید است اگر تعبیر اول را بیاوریم ، معنایش این مى شود که شستن دست را از سر انگشتان شروع کن تا برسى به مرفق ، و اگر تعبیر دوم را بیاوریم معنایش این است که این عضو محدود و معین شده را بشوى ، حال چه اینکه از بالا به پائین بشوئى یا از پائین ببالا، مؤ لف فرموده جمله : (الى المرافق ) قید موضوع است نه قید حکم ) علاوه بر اینکه هر انسانى که بخواهد دست خود را بشوید چه در حال وضو و چه در غیر حال وضو بطور طبیعى مى شوید، و شستن طبیعى همین است که از بالا به پائین بشوید، و از پائین به بالا شستن هر چند ممکن است ، لیکن طبیعى و معمولى نیست ، و روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) هم به همان طریقه طبیعى فتوا مى دهد نه به طریقه دوم .
با این بیان پاسخ از سخنى که ممکن است گفته شود داده شد، و آن این است که کسى بگوید: مقید شدن جمله (دستها را بشوئید) به جمله (تامرفق ) دلالت دارد بر اینکه واجب است شستن از ناحیه انگشتان شروع شده ، در ناحیه مرفق تمام شود، و آن پاسخ این است که همه حرفها در این بود که آیا قید (الى المرافق ) قید جمله : (فاغسلوا) است ، و یا قید موضوع حکم ، یعنى کلمه (ایدى ) است ، و ما گفتیم که قید کلمه (ایدى ) است و در این صورت دستها باید تا مرفق شسته شود، نه اینکه شستن تا مرفق باشد، و دستها تا مرفق را دو جور مى توان شست یکى از مرفق به پائین و دیگرى از انگشتان ببالا، پس باید بگوئیم لفظ (الى المرافق ) لفظ مشترکى است که باید قرینه اى از خارج یکى از دو قسم شستن را معین کند، و معنا ندارد بگوئیم قید (الى المرافق ) قید هر دو قسم است .
علاوه بر اینکه بنا به گفته صاحب مجمع البیان امت اجماع دارد بر اینکه وضوى کسى که از بالا به پائین میشوید صحیح است و این نیست مگر بخاطر اینکه جمله مورد بحث با آن سازگار است و این هم نیست مگر بخاطر اینکه جمله : (الى المرافق ) قید براى موضوع یعنى (ایدیکم ) است ، نه براى حکم یعنى جمله (فاغسلوا).
و امسحوا برؤ سکم و ارجلکم الى الکعبین
کلمه (مسح ) به معناى کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس است بر شى ء ملموس ، بدون اینکه حائلى بین لامس و ملموس باشد، و نیز خود لامس دست و یا عضو دیگر خود را به آن شى ء بکشد، وقتى گفته مى شود: (مسحت الشى ء) و یا گفته شود (مسحت بالشى ء) هر دو به یک معنا است ، همچنانکه در آیه مورد بحث نیز حرف (با) آمده و فرموده : (برؤ سکم ) لیکن اگر بدون حرف با استعمال شود، و شى ء ملموس را مفعول خود بگیرد، استیعاب و شمول را مى رساند، و اگر با حرف باء مفعول بگیرد، دلالت مى کند بر اینکه بعضى از شى ء ملموس را لمس کرده ، نه همه آنرا.
پس اینکه فرمود: (و امسحوا برؤ سکم ) دلالت دارد بر اینکه مسح سر، فى الجمله واجب است نه بالجمله ، ساده تر بگویم مسح مقدارى از آن واجب است نه همه آن ، و اما اینکه آن مقدار کجاى سر است ؟ از مدلول آیه خارج است و این سنت است که عهده دار بیان آن است ، و سنت صحیح وارد شده به اینکه سمت پیشانى یعنى جلو سر باید مسح شود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : سایت لیله القدر |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : رضا رضائی |
1)
ابراهیمی (داور) : دقت شود که این آیه فقط محدوده شستن دست د وضو را مشخص می کند و محل شروع و اتمام را بیان نمی کند.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فلسفه وچگونگی وضو -
ابراهيم چراغي
در آیهى 43 سوره نساء، به موضوع غسل و تیمّم اشاره شد، در اینجا علاوه بر آن دو، به مسألهى وضو هم اشاره شده است.
واژهى «قیام»، هرگاه با حرف «الى» همراه شود، به معناى اراده کردن است. «اذا قُمتم الى الصّلاة» یعنى هرگاه تصمیم به نماز خواندن گرفتید.
کلمهى «جُنب»، به زن و مرد، مفرد و جمع، بطور یکسان اطلاق مىشود. شاید در این آیه، مراد از جنب شدن، تنها احتلام باشد و منظور از لمس زنان، آمیزش جنسى.
مراد از فرمان «فاطّهروا» انجام غسل است. به قرینه اینکه در آیهى 43 نساء به جاى «فاطّهّروا»، «تغتسلوا» فرموده است.
قید «الى المرافق»، براى بیان محدودهى شستن است، نه جهت شستن. از آنجا که کلمهى «یَد» در زبان عربى، هم به دست، از انگشتان تا مچ و هم به دست، از انگشتان تا آرنج و هم به دست، از انگشتان تا کتف، اطلاق مىشود این آیه مىفرماید: در وضو، دست تا آرنج را بشویید، نه کمتر و نه بیشتر.
در تیمّم، روح بندگى نهفته است، چون دست به خاک زدن ومالیدن آن به پیشانى که بلندترین عضو بدن است همراه با قصد قربت، نوعى تواضع وخاکسارى در برابر خداست.
آن گونه که آب آلودگى را برطرف مىکند، خاک پاک هم خاصیّت میکرب کشى دارد. چون در معرض تابش آفتاب و ریزش باران است.
«صَعید»، از «صعود» به معناى زمین بلند است. امام صادقعلیه السلام در تفسیر «صعیداً طیّباً» فرمودند: زمین بلندى که آب از آن سرازیر شود. [25] آرى، زمین گودى که آب آلوده در آن جمع مىشود، براى تیمّم مناسب نیست، زیرا شرط تیمّم، خاک پاک است.
در حدیث مىخوانیم: «لا صلاة الاّ بطهور» [26] ، نماز جز با طهارت (وضو یا غسل یا تیمم) صحیح نیست.
در حدیث مىخوانیم: «اِبدأ بما بدء اللّه» [27] از همانجا آغاز کن که خداوند در قرآن آغاز نموده است. همان گونه که در قرآن اوّل شستن صورت، بعد دستها وبعد مسح سر وبعد مسح پا آمده است، ترتیب وضو نیز همین گونه است.
از امام سؤال شد که چرا در وضو بخشى از سر مسح مىشود؟ فرمودند: «لمکان الباء» به خاطر حرف «باء» در کلمهى «برؤسکم» زیرا معناى آن قسمتى از سر است واگر آیه «وامسحوا رؤسکم» بود در آن صورت باید همهى سر را مسح مىکردیم. [28]
امام صادقعلیه السلام فرمود: مراد از «لامستم»، آمیزش جنسى است، ولى خداوند آن را پوشانده و پوشاندن امورى را دوست دارد، لذا آن گونه که شما نام مىبرید، نام نبرده است. [29]
امام رضا علیه السلام دربارهى فلسفه وضو مىفرماید:
* «یکون العبد طاهراً اذا قام بین یدى الجبّار»، زمینه پاکى هنگام ایستادن در برابر خداست.
* «مطیعاً له فیما أمره»، نشانهى بندگى و اطاعت است.
* «نقیّاً من الادناس و النّجاسة»، عامل دورى از آلودگىها و نجاست است.
* «ذهاب الکسل و طرد النّعاس»، مایهى دورى از کسالت و خواب آلودگى است.
* «وتزکیة الفؤاد للقیام»، آماده سازى و رشد روحى براى نماز است. [30]
--------------------------------------------------------------------------------
25) معانىالاخبار، ص283.
26) تهذیب، ج1، ص49.
27) تفسیر نورالثقلین.
28) کافى، ج3، ص30.
29) کافى، ج5، ص 555.
30) وسائل، ج1، ص 367.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : آیه- آیات |
گوینده : ابراهیم چراغی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● طهارت روح -
رعنا سليمان عباسي
طهارت روح
ذات اقدس اله در قرآن کریم، هدف بسیارى از احکام را تحصیل طهارت روح مىداند; منظور از طهارت، بهداشتبدنى نیست; گرچه رعایت احکام، آن را هم به همراه دارد; زیرا خداى سبحان در قرآن، پس از ذکر احکام وضو، غسل و تیمم مىفرماید: خدا مىخواهد شما را تطهیر کند. اگر در آیه مذکور، فقط وضو و غسل ذکر مىشد، ممکن بود پنداشته شود منظور از این طهارت، تنها شستشو و نظافت ظاهرى است; ولى در کنار وضو و غسل «تیمم» را هم مطرح مىکند:
«فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه»: مائده ایه 5
اگر آب براى وضو یا غسل نیافتید خدا به شما امر مىکند که صورتها و دستها را به خاک بمالید تا پاک شوید. آنگاه مىفرماید:
«... ولکن یرید لیطهرکم»
معلوم مىشود که منظور، طهارت بدنى محض نیست; زیرا روشن است انسانى که ستخاکآلود به صورت مىکشد، از گرد و غبار ظاهرى پاک نمىشود بلکه از رذایل اخلاقى چون تکبر و منیت پاک مىشود. چنانکه در حال سجده، که انسان پیشانى را بر خاک مىنهد، از منیت و تکبر، طاهر مىشود.
البته شایسته است نمازگزار، ذکر سجود را طولانىتر از ذکر رکوع کند. و نیز شایسته است وقتى نعمتى به انسان مىرسد یا مصیبت و بلایى از او دور مىشود یا خبر خوبى را مىشنود سجده شکر کند; اما درباره رکوع چنین دستورى داده نشده; زیرا عظمتسجده، بیش از عظمت رکوع، است. گرچه در رکوع انسان سر به پیشگاه ذات اقدس اله خم مىکند ولى در سجده، پیشانى را بر خاک مىنهد که این نشانه تذلل بنده در ساحت قدس خداى سبحان است و لذا انسان در سجده پاکتر از رکوع است. و از این آیه استفاده مىشود که احکام الهى براى تحصیل طهارت است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر موضوعی ایه الله جوادی عاملی |
قالب : اخلاقی |
موضوع اصلی : قرآن کریم |
گوینده : رعنا سلیمان عباسی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تیمم بدل از وضو -
محمدامين احمدي فقيه
آیه وضو و تیمم بدل از وضو؛ غسل مقدم بر وضو است و در آیه 43 سوره نسا که مشترکاتی با این آیه دارد، در مورد غسل و تیمم بدل از غسل ذکر شده است. باید در ترجمه این دو آیه را در نظر داشت و به ظرافتهای آن دقت کرد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : وضو |
گوینده : محمدامین احمدی فقیه |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تیمّم -
مسعود ورزيده
در آیهى 43 سورهى نساء، به موضوع غسل و تیمّم اشاره شد، در اینجا علاوه بر آن دو، به مسألهى وضو هم اشاره شده است.
واژهى «قیام»، هرگاه با حرف «الى» همراه شود، به معناى اراده کردن است. «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» یعنى هرگاه تصمیم به نماز خواندن گرفتید.
کلمهى «جنب»، به زن و مرد، مفرد و جمع، بطور یکسان اطلاق مىشود.
مراد از فرمان «فَاطَّهَّرُوا» انجام غسل است. به قرینه اینکه در آیهى 43 سورهى نساء به جاى «فَاطَّهَّرُوا»، «تَغْتَسِلُوا» فرموده است.
قید «إِلَى الْمَرافِقِ»، براى بیان محدودهى شستن است، نه جهت شستن. از آنجا که کلمهى «یَد» در زبان عربى، هم به دست، از انگشتان تا مچ و هم به دست، از انگشتان تا آرنج و هم به دست، از انگشتان تا کتف، اطلاق مىشود این آیه مىفرماید: در وضو، دست تا آرنج را بشویید، نه کمتر و نه بیشتر.
در تیمّم، روح بندگى نهفته است؛ چون دست به خاک زدن ومالیدن آن به پیشانى که بلندترین عضو بدن است همراه با قصد قربت، نوعى تواضع وخاکسارى در برابر خداست.
. امام صادق علیه السلام در تفسیر «صَعِیداً طَیِّباً» فرمودند: زمین بلندى که آب از آن سرازیر شود. «1» آرى، زمین گودى که آب آلوده در آن جمع مىشود، براى تیمّم مناسب نیست، زیرا شرط تیمّم، خاک پاک است.
در حدیث مىخوانیم: «لا صلاة الّا بطهور» «2»، نماز جز با طهارت (وضو یا غسل یا تیمم) صحیح نیست.
در حدیث مىخوانیم: «ابدأ بما بدء اللّه» «3» از همانجا آغاز کن که خداوند در قرآن آغاز کرده است. همان گونه که در قرآن ابتدا شستن صورت، بعد دستها وبعد مسح سر وبعد مسح پا آمده است، ترتیب وضو نیز همین گونه است.
از امام سؤال شد که چرا در وضو بخشى از سر مسح مىشود؟ فرمودند: «لمکان الباء» به خاطر حرف «باء» در کلمهى «بِرُؤُسِکُمْ» زیرا معناى آن قسمتى از سر است واگر آیه «و امسحوا رؤسکم» بود در آن صورت باید همهى سر را مسح مىکردیم. «1»
امام صادق علیه السلام فرمود: «مراد از «لامَسْتُمُ»، آمیزش جنسى است؛ ولى خدا آن را پوشانده و پوشاندن امورى را دوست دارد؛ لذا آن گونه که شما نام مىبرید، نام نبرده است». «2»
امام رضا علیه السلام دربارهى فلسفهى وضو مىفرماید:
* «یکون العبد طاهراً اذا قام بین یدى الجبّار»، زمینه پاکى هنگام ایستادن در برابر خداست.
* «مطیعاً له فیما أمره»، نشانهى بندگى و اطاعت است.
* «نقیّاً من الادناس و النّجاسة»، عامل دورى از آلودگىها و نجاست است.
* «ذهاب الکسل و طرد النّعاس»، مایهى دورى از کسالت و خواب آلودگى است.
* «وتزکیة الفؤاد للقیام»، آماده سازى و رشد روحى براى نماز است. «3»
______________________________
(1). معانىالاخبار، ص 283.
(2). تهذیب، ج 1، ص 49.
(3). تفسیر نورالثقلین.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور(10جلدى)، ج2، ص: 247 |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : احکام |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● امت نورانی بواسطه ی تاثیر وضو -
مرضيه علمدار
پیامبر اکرم فرمودند: امت من در قیامت میان سایر امت ها ممتاز و نورانی محشور میشوند و این بر اثر وضوی آنان است .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : - |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : عبادت- پرستش |
گوینده : مرضیه علمدار |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.