از آیه استفاده می شود که اگر محرم تیر و یا سلاح دیگر خود را به قصد شکار بکار برد و شکار را از پاى در آورد کفاره واجب می شود، چه اینکه بیاد احرامش باشد یا آن را فراموش کرده باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : جمله «لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» نهى است از کشتن شکار، لیکن جمله بعدى یعنى «أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ» تا اندازه اى آن را از جهت صید بودن تفسیر می کند، و می فهماند مراد از آن صید، صید خشکى و صحرایى است، چنان که از جهت معناى قتل جمله «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ ...» با کلمه (متعمدا) که حال است از (من قتله) آن را تفسیر می نماید، و ظاهر تعمد مقابل خطاست و معناى قتل خطایى این است که قتل را بدون قصد انجام دهد مثلا به منظور تمرین در تیر اندازى تیر به هدفى می اندازد، اتفاقا تیر به شکارى اصابت می کند و آن را از پاى در می آورد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
1-کفاره صید در حال احرام: اگر چنین کند بعهده اوست اینکه جزا و کفاره آن را حیوانى اهلى نظیر حیوانى که کشته است بدهد، و تشخیص اینکه این حیوان نظیر آن شکار هست یا نیست بعهده دو نفر از مردان عادل و دیندار شما است، و در حالى این جزا جزاى در راه خدا می شود که به صورت (هدى) درآید، یعنى به مکه فرستاده شود تا طبق دستور سنت در خود مکه یا در منا نحر و یا ذبح شود.
2-آیه دو خصلت دیگر براى کفاره صید در حرم بیان می کند (اطعام مسکین و روزه)، و اما اینکه آیا بین این سه خصلت ترتیب هست، یعنى اگر ممکن است اول هدى کردن حیوانى نظیر آن شکار، اگر ممکن نشد اطعام مساکین، و اگر این نیز میسور نشد به همان مقدار روزه واجب است، یا اینکه ترتیب در بین نیست حتى اگر دو کفاره اولى هم ممکن باشد می تواند سومى را اختیار کند؟ این سؤالى است که جوابش را باید از اخبار استفاده کرد، و گرنه صرف اینکه کلمه (او) در آیه بکار رفته دلالت بر عدم ترتیب ندارد، و بیش از تردید را نمی رساند، چیزى که هست اینکه فرمود: «او کفارة» از آنجا که طعام مساکین را کفاره نامید سپس معادل آن را از روزه معتبر دانست خالى از اشعار به ترتیب بین سه خصلت نیست.
3- (لام) در (لیذوق) براى غایت است، که با مدخولش متعلقند به کلمه (فجزاء) و بنا بر این، از آیه شریفه این معنا که کفاره خود نوعى از مجازات است بخوبى استفاده می شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بنا بر این، لفظ (جزاء) مرفوع است به ابتدا، و مبتدایى است براى خبر محذوف که ظاهر کلام دلالت بر آن محذوف دارد، و تقدیرش (فعلیه جزاء) است، و جملات «مِثْلُ ما قَتَلَ» و «من النعم» و «یَحْکُمُ بِهِ ...» همه اوصافى هستند از براى کلمه (جزاء)، و جمله «هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ» وصف و موصوف است، و (هدى) همانطورى که گفتیم حال است از (جزاء)، این بود معنایى که ما براى آیه بنظرمان رسید، البته دیگران هم طور دیگرى معنا کرده اند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]