1)
: نکته ای که در این آیه می توان پرسید این است که آیا متلقیان دو فرشته هستند همچنانکه در ترجمه¬ها و تفاسیر آمده است. اگر چنین بینگاریم پرسش¬های زیر مطرح است:
-چرا باید متلقیان را دو فرشته نامید؟
-واژه تلقی به معنای کتابت نیست چگونه از آن کتابت فهمیده می¬شود؟
-اگر دو فرشته اند چرا قعید مفرد آمد است؟
-چرا بعد از اینکه خدا خود را نزدیکتر از رگ گردن به انسان معرفی می¬کند وجود این فرشتگان ذکر می¬شود و چرا بر عکس نیامده است؟
-اگر دو فرشته اند و بر اساس روایات یکی کار خوب را می¬نویسد و دیگری کارهای بد را. خوب در مورد افراد خوب، کم گناه و معصوم یا برعکس در مورد افراد تبهکار نقش فرشته دیگر چه می¬شود. آیا بیکار می¬ماند؟
- آیا فرشته مأمور بر کار نیک مزیتی بر فرشته دیگر دارد؟
- آیا عبارت «مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» که جنبه تهدید دارد فقط مخصوص قول است و سایر اعمال و رفتار انسان سخنی به میان نیامده شامل نمی¬شود؟
در پاسخ به این سؤالات باید گفت که سوره ق. با یک نکاه کلی از سه بخش تشکیل شده اول ذکر معاد و نقد مخالفان با ذکر شواهدی از خلقت. دوم خسته نشدن خدا از آفرینش و بیان کیفیت آفرینش بشر در این جهان و سوم مسائل مربوط به قیامت.
از آیه «افععینا فی الخلق اول ...» بخش دوم شروع می شود که مربوط به این جهان است و آیه اذ یتلقی المتلقیان مربوط به وضعیت هر روزه بشر است که وی از جانب افراط و تفریط، چپ و راست، شرق و غرب، تقدم و تأخر، کم¬کاری و بیش¬کاری و مانند آن تهدید می¬شود و القا کنندگان از این دو گروه و جناح که دائماً در کمینند، از انسان یار می¬طلبند و با اصرار، تطمیع و تهدید و یا هر ابزار دیگر با وی برخورد می¬کنند و این همان نقش شیطان است که سوگند خورده از هر راهی که بتواند بشر را گمراه و زمینگیر می¬کند (ص. 82)، و قطعاً انسان اگر جذب هر طرفی بشود قعید (هم به لحاظ مفهوم و هم از نظرمفرد بودن) معنا پیدا می¬کند؛ چه خود با یکی از دو طرف یار و همراه شود و چه آنطرفی که پیروز می¬شود قعید باشد. واژه «تلقی» هم معانی متعددی دارد که نمی¬توان آن را به کتابت مربوط یا منحصر کرد. در معنی تلقی آمده (دهخدا):
لقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی، ملاقات و پذیرفتن چیزی. (ناظم الاطباء). و مترادف آن 1-برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش 2- برخورد، تماس، دیدار، ملاقات 3- پذیرش، درک، فراگیری 4- پذیرفتن، قبول کردن 5- آموختن، فراگرفتن 6- برخورد کردن، ملاقات کردن و انگلیسیtreatment, concerning عربی آن معالجة، علاج، معاملة، مداواة، عرض إستعراض و مرتبط درمان، رفتار، علاج، معالجه، معامله است.
بنابراین از تعاریف فوق کتابت در نمی آید ولی می¬توان تلقی را ملاقات، برخورد معامله، رفتار منحرفان چپ و راست با هر انسان دانست که دائماً وسوسه می¬کنند و نشسته و منتظرند تا او را از رفتن به راه مستقیم بازدارند. این تعبیر با روایت الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجاده (نهج البلاغه، خطبه، 16) و نیز با المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق (صلوات شعبانیه) همخوانی دارد. تکرار «عن» قبل از یمین و شمال بر هم وزنی انحراف چپ و راست تأکید دارد.
از این رو هر تصمیمی انسان بگیرد به عنوان اولین نشان موافقت با انحراف چپ و راست آن را بر زبان می¬آورد و خود را در برابر رقیب عتید قرار می¬دهد که دیگر نمی¬تواند از آن فرار کند مگر توبه نصوح کند. رقیب و عتید همانطور که علامه طباطبائی می¬گوید نام دو فرشته نیست و صفتی برای یک فرد است و با بیان فوق و نفی فرشتگان در «متلقیان»، همنامی با آن دو فرشته کذایی هم منتفی است.
دلیل دیگر اینکه وقتی خدا خود را از رگ گردن به بشر نزدیکتر معرفی می¬کند و بر وساوس نفسانی او آگاه است دیگر منطقی نیست که بعد از آن به نقش پررنگ کاتبان اعمال خوب و بد انسان توسط فرشتگان که امری غیبی است اشاره کند بلکه دادن هشدار به او که وسوسه و القا کنندگان چپ و راست بیرونی منتظر فرصت اند تا او را به انحراف بکشانند توجیه بیشتری دارد.
بنابراین در این آیات بخش دوم، خدا از آفرینش و قدرت خویش بر خلق مجدد سخن می¬گوید، و بیشتر بر محسوسات و واقعیات تأکید دارد، آنگاه به آگاهی خود از وساوس نفسانی بشر یاد می¬کند و اینکه او از رگ گردن به او نزدیکتر است، و لذا مناسب آن این است که از طبیعت بشر و وسوسه پذیری او سخن گوید و اینکه شیاطین جن و انس از چپ و راست برای منحرف کردن او وسوسه و تلاش می¬کنند. هشدار و تحذیر در اینجا معنا پیدا می¬کند.
در آیات بعدی این سوره هم که «قرین» دو بار تکرار شده، این قرین همان شیطان است و آن را یکبار فرشته و بار دیگر شیطان نامیدن صحیح نیست. مؤید ان این آیه است که: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ (زخرف، 36) یعنی: و هرکس از یاد خداوند رحمان، روىگردان شود شیطانى را بر او مسلّط مىسازیم که همواره همنشین او خواهد بود. غلامرضا فدائی