جمله«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ» علم غیب را منحصر در خداى تعالى مىکند، از این جهت که کسى را جز خدا به خزینههاى غیب آگاهى نیست، یا براى اینکه جز او کسى آگاهى به کلیدهاى غیب ندارد، پس آیه به هر معنا باشد، این جهت را افاده مىکند که: کسى جز خدا به آن خزینهها و یا به گشودن درهاى آن و تصرف در آن دسترسى ندارد.
صدر آیه گر چه از انحصار علم غیب به خداى تعالى خبر مىدهد و لیکن ذیل آن منحصر در بیان علم غیب نیست، بلکه از شمول علم او به هر چیز، چه غیب و چه شهود، خبر مىدهد، براى اینکه مىفرماید: خداوند به هر تر و خشکى آگاهى دارد. علاوه بر این، صدر آیه، همه غیبها را هم متعرض نشده است، بلکه تنها متعرض غیبهایى است که در خزینههاى در بسته و در پس پردههاى ابهام قرار دارد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : هم چنان که آیه« وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(الحجر/21) هم متعرض این چنین غیبها است. براى اینکه خزینههاى غیب را عبارت دانسته از امورى که مقیاسهاى محسوسى که هر چیزى را مىسنجد، احاطه به آن نداشته اندازههاى معهود نمىتواند آن را تحدید کند، و بدون شک این چنین غیبها از این جهت مکتوم هستند که بى پایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامى که از آن عالم به عالم شهود و منزلى که در آن، هر چیزى محدود و مقدر است، نازل نشدهاند و خلاصه مادامى که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشته به شهادت این آیه در نزد خدا داراى نوعى ثبوتند، در عین حال علم ما که تنها امور محدود و مقدر را درک مىکند، از درک آنها عاجز است.
پس امورى که در این عالم و در چهار دیوارى زمان قرار دارند، قبل از اینکه موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزینههاى غیب او، داراى نوعى ثبوت مبهم و غیر مقدر بودهاند، اگر چه ما نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم.
ممکن است چیزهاى دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانى نباشند، بنا بر این، باید گفت خزینههاى غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکى غیبهایى که پا به عرصه شهود هم گذاشتهاند، و دیگرى غیبهایى که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیب مطلق مىنامیم، البته آن غیبهایى هم که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهادهاند، در حقیقت و صرفنظر از حد و اندازهاى که به خود گرفتهاند، باز به غیب مطلق برمىگردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود مىگوییم با حفظ حد و قدرى است که دارند، و مىتوانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتى شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، و گر نه غیب خواهند بود.
البته جا دارد که موجودات عالم را در موقعى که متعلق علم ما قرار نگرفتهاند" غیب نسبى" بنامیم، براى اینکه چنین غیبى، وصفى است نسبى، که بر حسب اختلاف نسبتها، مختلف مىشود، مثلا موجودى که در خانه و محسوس براى ما است، نسبت به کسى که بیرون خانه است، غیب است، و لیکن براى ما غیب نیست، و همچنین نور و رنگها براى حس بینایى شهود، و براى حس شنوایى غیب است، و شنیدنىها براى حس شنوایى شهود و براى حس بینایى غیب است و محسوسات این دو حس نسبت به انسانى که داراى آن حس است شهود و نسبت به انسان کر و کور غیب است. روى این حساب غیبهایى را که خداى تعالى در آیه مورد بحث، ذکر کرده، فرمود:« وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ» از نوع همین غیبهاى نسبى است، براى اینکه همه آنچه که در آیه ذکر شده، امور محدود و مقدرى است که تعلق علم به آن محال نیست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
خداوند ، به همه چیز دانا و از همه جزئیات هستی آگاه است ، پس باید مواظب اعمال خود باشیم .
- جز خداوند ، هیچکس از پیش خود علم غیب ندارد.
- نظام هستی ، طبق برنامه پیش بینی شده ای طراحی شده است .
- دامنه غیب، گسترده تر از علوم عادی است.
- در جهان ، برای اطلاعات ، مرکزیتی وجود دارد .
[ نظرات / امتیازها ]