● معنای کلمه «توفی» و «بعث»
«توفى» گرفتن تمامى چیزى را گویند. خداى سبحان در آیات قرآن و از آن جمله در یک آیه بعد از آیه مورد بحث، این کلمه را به معناى گرفتن روح استعمال کرده است، هم چنان که در آیات دیگرى که از آن جمله است آیه مورد بحث، خواب بردن را هم «توفى» نامیده. و در آیه«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها»(الزمر/42) کلمه مزبور را هم به آن معنا و هم به این معنا استعمال کرده است، چون مرگ و خواب، هر دو در قطع کردن رابطه نفس از بدن مشترکند، همانطورى که «بعث» به معناى بیدار کردن و «بعث» به معناى زنده کردن، هر دو در برقرار ساختن این رابطه شریک مىباشند، زیرا هر دو باعث مىشوند که نفس دو باره آن تصرفاتى را که در بدن داشت، انجام دهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اما اینکه «توفى» را مقید به شب و «بعث» را مقید به روز نموده، بدان جهت بوده است که غالبا مردم در شب به خواب رفته و در روز بیدارند، و گر نه خصوصیتى در خواب شب نیست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 184 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حقیقت انسان همان روح اوست نه تن خاکیاش
و اینکه فرمود:«یتوفیکم- مىگیرد شما را» و نفرمود: «یتوفى روحکم- مىگیرد جان شما را» دلالت دارد بر اینکه حقیقت انسانى که ما از آن به کلمه «من» تعبیر مىکنیم، همان روح انسانى است و بس، و چنان نیست که ما خیال مىکنیم که روح جزئى از انسان است و یا صفت و یا هیاتى است که عارض بر انسان مىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و در این دلالت آیه« وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ، قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»(السجده/10و11) از آیه مورد بحث روشنتر است براى اینکه مىرساند که انکار و استبعاد کفار از این رو بوده است که خیال مىکردهاند حقیقت انسان همان تن خاکى او است و بس، به همین جهت به نظرشان بعید مىآمده است که این" تن خاکى" بعد از متلاشى شدن و از دست دادن ترکیب مخصوصى که دارد، دو باره جمع گشته و به صورت نخست برگردد. جوابى هم که در آیه مزبور است، مبنى بر این است که حقیقت آدمى تن خاکى او نیست، بلکه روح او است، و بنا بر این با قبض روح کردن ملک الموت، چیزى از این حقیقت گم نمىشود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 184 و 185 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : روح |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «جرح»
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 185 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان شرح تدبیر خداوند نسبت به انسان
«جرح» به معناى کار کردن با اعضاء (دست) است، و مراد از آن کسب است. یعنى خدا مىداند آنچه را که در روز به دست مىآورید، و مناسبتر چنین به نظر مىرسد که"واو" حالیه و جمله، حال از فاعل« یتوفیکم» بوده باشد، چون در اینصورت جمله «ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ» با جمله «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ» متصل شده و هیچ مطلب اجنبى بین آن دو فاصله نشده است، زیرا این دو آیه، در مقام شرح تدبیر خداوند نسبت به انسان در زندگیش و هنگام مرگ و پس از مرگش مىباشد، و در بیان این جهت اصل و عمده همانا جمله «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ» است و سایر جملات تبع آن هستند و روى این حساب، معناى این دو آیه عبارت خواهد بود از اینکه: خداى تعالى آن کسى است که با علم به اینکه شما در روز چه کارها کردهاید در شب جانتان را گرفته و دوباره در روز بعد، مبعوثتان مىکند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 185 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● غرض از «بعث» وفای به اجل مسمى است
از آنجایى که در جمله قبل خوابانیدن را «توفى» نامیده بود، در این جمله بیدار کردن را «بعث» نامید، تا مقابل آن جمله قرار گرفته باشد و غرض از این بعث را، عبارت دانست از وفاى به اجل مذکور، و به کار بردن آن. و آن اجل وقتى است که در نزد خدا معلوم و معین است، و زندگى دنیوى انسان یک لحظه از آن تخطى نمىکند، هم چنان که در جاى دیگر فرموده:« فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(الأعراف/34) و براى این به کار بردن اجل مسمى را نتیجه قرار داد که چون خداى تعالى به جمیع گناهان بندگانش واقف است، از این رو اگر مىخواست، مىتوانست این قضا را مقرر نفرموده و این اجل و مهلت را ندهد و به محض اینکه گناهى از کسى سر میزد، او را بدون هیچ مهلتى به عذاب دچار نموده و هلاکش کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : همانطورى که خودش فرمود:« وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(الشوری/14) و این قضا همان تعیین مدتى است که آیه«وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِینٍ»(البقره/36) مشتمل بر آن است.
پس معناى آیه چنین مىشود که خداى متعال شما را در شب مىمیراند در حالى که مىداند آنچه را که در روز عمل کرده و انجام دادید، ولى روحهاى شما را نگه نمىدارد، تا مرگشان ادامه یابد بلکه براى اینکه اجلهاى معین شما به آخر برسد شما را دوباره زنده مىکند و پس از آن به واسطه مرگ و حشر به سوى او خواهید برگشت و شما را از اعمالتان که انجام دادهاید، خبر خواهد داد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 185 و 186 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اجل |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.