کسی که مردمان را به سوی خدا میخواند لازم است بداند که او باید خویشتن را از تکیهگاهها و پشتوانههای زمین برهاند، و حتّی تکیهگاهها و پشتوانههای زمین را حـقیر و نـاچیز شـمارد... ایـن چنین تکـیهگاهها و پشتوانههائی خود به خود خیالی و پوشالی و سست و زبون هستند، هر چند که نیرومند و توانا جلوهگر آیند:
(یا أیها الناس ضرب مثل فاستمعوا له:إن الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذباباً ولو اجتمعوا له , وإن یسلبهم الذباب شیئاً لا یستنقذوه منه . ضعف الطالب والمطلوب !)
ای مردم مثلی زده شده است (به دقّت) بدان گوش فـرا دهید. آن کسانی را که پیغمبر از خدا به کمک مـیطلبید و پرستش میکنید، هرگز نمیتوانند مگسی را بـیافرینند، اگر هــم همگان (بـرای آفرینش آن) دست بـه دست یکدیگر دهند. حـتّی اگر هـم مگس چیزی را از آنـان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مـطلوب (کـه بـتان سنگی و یـا مـعبودهای دروغین هسـتند) درمانده و ناتوانند). (حج/ 73)
(مثل الذین اتخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً , وإن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون !).
کار کسانی که جز خدا، (اشخاص و اصنام و اشیائی را به دوستی برگرفتهاند، و از میان آفریدگان، برای خود) سرپرستانی برگزیدهاند، همچون کار عنکبوت است که (برای حفظ خود از تـارهای نـاچیز) خـانهای برگزیده است (بدون دیوار و سقف و در و پیکری کـه وی را از گزند باد و باران و حوادث دیگر در امان دارد). بیگمان سستترین خانهها خانه و کاشانۀ عنکبوت است، اگر (آنان از سستی معبودها و پایگاههائی که غیر از خدا برگزیدهاند با خبر بودند، به خوبی) میدانستند (که در
اصل بر تار عنکبوت تکیه زدهاند. (عنکبوت/41)
دعوتکنندۀ به سوی خدا بر خدا تکیه میکند و بس. این اولیاء و تکیهگاههای دیگر کیستند و چیستند؟ اصلاً چنین چیزهائی در شعور و احساس شخص دعوتکننده به سوی خدا ارزش و بهائی ندارند، هر چند هم آنـها بتوانند بدو اذیت و آزار برسانند، خداوندگاری که او بدو پشت بسته است و تکیهگاه خود ساخته است. اذیت و آزار برسانند. اگر آنـها بتوانند بدو اذیت و آزار برسانند با اجـازۀ خـداونـدگارش مـیتوانـند اذیت و آزاری که از سوی آنها بدو میرسد بدان خاطر نیست که خدا نتوانسته است از او حمایت و حفاظت کـند و یزدان سبحان جلو اذیت و آزارشان را بگیرد. همچنین بدین خاطر هم نیست که ایزد متعال از یاری و کـمک دوستانش دست کشیده است... بلکه این کار از یک سو برای آزمایش بندگان صالح و شایسته است تا ایشان را پرورده و سره سازد و آنان را تمرین دهد. و از دیگر سو این کار استدراج بندگان ناصالح و ناشایست بوده و بدیشان مهلت و فرصت داده میشود تا پلّه پلّه به سوی دوزخ روند و سرانجام گرفتار دام آن شوند.
مشرکان ابوبکر رضی الله عنهُ را مـیگرفتند و اذیت و آزارش میکردند. بر رخسار مبارک او با کفشهای بافته چروکیده میزدند. گاهی به رخسار بسنده نمیکردند و گفتها را بر چشمانش میکوبیدند، تـا بـدانجا کـتک میخورد که دهان او از چشمان او شـناخته نـمیشد! ابوبکر - آن کسی که زمین پس از پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم گرامیتر از او را به خود ندیده است - در طـول ایـن تـعدّی زشت بـزهکارانه، ایـن را مـیگفت و تکرار میکرد: پروردگارا، چه شکیبائی! پـروردگارا، چه شکیبائی! پروردگارا، چه شکیبائی!). او میدانست کـه شکیبائی پروردگارش در فـراسـوی ایـن اذیت و آزار است. مطمئن بود که پروردگارش نـاتوان از نابودی دشــمنان خـود نـیست. هـمچنین یـقین داشت کـه پروردگارش دوستان خود را رها نـمیسازد و آنـان را برای همیشه اسیر دشمنان نمیگرداند.
عبدالله پسر مسعود رضی الله عنهُ در آن هنگام که مشرکان او را میازردند و کتک میزدند، بدان خاطر که قرآن را در باشگاه ایشان نزدیک کعبه بر ایشان خوانده بود و به گوش آنان رسانده بود، و آن اندازه کتک خورده بود و شکنجه دیده بود که مینالید و نمیتوانست کمر خود را راست کند، در این اوضاع و احوال که مشرکان به ترک او گفته بودند، میگفت: (به خدا سوگند بدان هنگام از آنان خوارتر و ناچیزتر برای من نبوده است). عبدالله پسر مسعود میدانست که آنان با یزدان سبحان دشمنی میورزند. مطمئن بود کسی که با خدا دشـمنی ورزد شکست میخورد و در نزد خدا خوار و پست است. بس باید در نزد دوستان خدا نیز خوار و پست بشمار آید.
عبدالله پسر مظعون رضی الله عنهُ از پناه عتبه پسر ربیعه مشرک به در آمد، چون به خود نپسندید که به پناه مشرکی رود تا اذیت و آزار را از او دفع کند، در حالی که برادران دینی او در راه خدا شکنجه داده میشوند. در آن هنگام که مشرکان پیرامون او گرد آمده بودند و او را میزدند و شکنجه میکردند، تا بدانجا که یک چشم او را کور نمودند، و عتبه او را میدید و فریاد میزد که به پـناه من در آی تا در امان بمانی، میگفت: (من در پناه کسی هستم که از تو نیرومتدتر است)... هنگامی که عتبه خطاب بدو گفت: (برادر من چشم تو بینیاز از ایـن چیزی بود که بدان رسید). در پاسخ به عتبه گفت: (نه به خدا سوگند به پناه تو برنمیگردم. چشم دوم نیز سزاوار چیزی است که آن را در راه یـزدان خوب و روبراه کند)... او میدانست که پـناه پروردگارش گرامیتر و والاتر از پناه بندگان است. یقین داشت که خداوندگارش او را به دیگران نمیسپارد و دست از او برنمیدارد. اگر هم خدا او را رها کند تا در راه او اذیّت و آزار شود، نفس او بدین افق شگفت میرسد که فریاد برآورد: (نه به خدا سوگند به پناه تو برنمیگردم. چشم دوم نیز سـزاوار چیزی است که ان را در راه یـزدان خوب و روبراه کند).
اینها نمونههائی از آن نسل والای گزیدهای است که به وسـیلۀ قـرآن در آغـوش مـحمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم در پـرتو رهنمودهای ارزشمند ربّانی پرورده شدند:
(قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (١٩٥)إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) (١٩٦)
بگو: این بتهائی را که شریک خدا میدانید فرا خوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر در بـارۀ مـن نیرنگ و چـارهجوئی کنید و اصــلاً مـرا مـهلت نـدهید (و اگر میتوانید غضبم کنید و نابودم گردانید... امّا بدانید که اینها موجودات غیرمؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند). بیگمان سرپرست من خدائـی است که این کتاب (قرآن را بر من) نازل کرده است، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی میکند. آن گاه پس از ایـن اذیّت و آزاری که مسـلمانان از نیرنگ مشرکان تحمّل کردند، و این پشت بستن و توکّل نمودن آنان به خدائی که قرآن را به تـدریج نـازل فرموده و صالحان و خوبان را سرپرستی میکند و یاری مینماید، چه شد؟
همان چیزی شد که تاریخ بدان آشنا است! غلبه و عزّت و استقرار از آن دوستان یـزدان گردید، و شکست و خواری و نابودی از آن طاغوتهائی شد که صالحان، ایشان را کشتند، و فرجام کار بهرۀ کسانی از بازماندگان ایشان گردید که خدا دریچههای سینههای آنـان را بر روی اسلام گشود، یعنی فرزندان پیشتازانی که اذیّت و آزار را در راه خدا به جان خریدند، و آن را با ایـمان خللناپذیر به یزدان سبحان و ارادۀ اسـتوار در راه خداوند منّان پذیرفتند.
قطعاً کسی که مردمان را به سوی یزدان - در هر زمانی و در هر مکانی - دعوت میکند، به چیزی دسترسی پیدا نمیکند مگر با داشتن چنین ایمان محکمی و اطـمینان استواری، و با چنین ارادۀ آهنینی، و با چنین یـقین پابرجائی که قرآن آن را فریاد میدارد:
(إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) (١٩٦)
بیگمان سرپرست من خدائی است که این کتاب (قرآن را بـر مـن) نــازل کرده است، و او است کـه بندگان شایسته را یاری و سرپرستی میکند.
به رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور داده میشود که مشرکان را به تحدّی و مبارزه بخوانـد، او آنـان را به تـحدّی و مبارزه خواند. و بدو دسـتور داده میشود که برای مشرکان عجز و درماندگی بتها و خداگونههایشان را و بیهودگی و بیارزشی انباز نمودن آنها را بیان و روشن کند، او چنین کرد:
(وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ) (١٩٧)
[ نظرات / امتیازها ]