وَلِیِّیَ : «ولی» نزدیک، قرب. «تَوْلِیَة» والی و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست کردن، یاور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرایش، تمایل، روی کردن، توجه، متوجه کردن «تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستی، گرایش و رابطه نزدیک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذیرفتن، پشت کردن، سرپرست «ولى» سرپرست، اداره کننده امر، دوست و یارى کننده، جمع آن اولیاء «مولى» سرپرست، مالک عبد، صدیق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خویشاوند، یاور، بره آزاد شده که همپیکان صاحب خود است «اولى» نزدیکتر، سزاوارتر. «ولایة» به کسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضيح : راغب مىگوید: وَلاء توالى آن است که دوچیز چنان بهم نزدیک باشند که میانشان چیز دیگرى نباشد و بطور استعاره به نزدیکى وَلاء و تَوالى گویند خواه در مکان باشد یا صداقت یا نصرت یا اعتقاد.
تَوْلِیَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روکردن و اگر با دو حرف مذکور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه کردن آید. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست کردن و غیره آید.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزدیکى بدون فاصله و او کسى است که به تدبیر امور از دیگرى احق و سزاوارتر است. به رئیس قوم والى گویند که به تدبیر و امر ونهى امور نزدیک و مباشر است. به آقا مولى گویند که به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىکند به بنده مولى گویند که با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى یتیم که مباشر مال یتیم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گویند که در نسب به انسان نزدیک است [مریم:5]
[ نظرات / امتیازها ]