از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلابسیمهم و نادوااصحاب الجنه ان سلام علیکم لم یدخلوها وهم یطمعون ):(میان بهشتیان ودوزخیان حائلی است و بر بالای آن مردمی هستند که همه مردم را به سیما ورخسارشان می شناسند و اهل بهشت را ندا می دهند که سلام بر شما باد،اینان داخل بهشت نشده اند، اما طمع آن را دارند)،(حجاب )ساتری است که بین دو چیزحائل شود و اینجا مراد حائل میان اهل دوزخ و اهل بهشت می باشدو (اعراف )دراینجا به معنای قسمتهای بالای حجاب و تل های شنی است و کلا معنای علو وبلندی در آن وجود دارد و می فرماید: اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم اعم ازبهشتیان و دوزخیان می باشند و هر دو دسته را می بینند و ایشان هر دو گروه راازسیما و اعلام ظاهریشان می شناسند و مردمی که بر فراز اعراف هستند، متمایزاز بهشتیان و دوزخیان می باشند و در مورد آنها سه احتمال وجود دارد، اول ):اینکه انسان نباشند و از دو طائفه جن یا ملک باشند که این احتمال مردود است ،چون اولا بالفظ(رجال )به آنها اشاره شده و این لفظ مختص به انسان است و ثانیاآوردن رجال بصورت نکره به حسب عرف دلالت بر احترام و ارجمندی شأن اشخاصی که از آن منظور هستند دارد، احتمال دوم ): اینکه مراد از آنهامستضعفینی باشند که حجت بر آنهاتمام نشده و این احتمال نیز مردود است ،چون مستضعفین غالبا شامل زنان و کودکان و یا مردان دیوانه و کم عقل می شودو هرگز عبارت (رجال یعرفون )درموردآنها بکارنمی رفت وقرآن آنهارا با منزلتی رفیع توصیف نمی نمود. احتمال سوم ): اینکه اینها از افرادی باشند که تعداد اعمال حسنه و سیئه آنهاباهم برابر است و لذا نه لیاقت بهشت را دارند و نه جهنم شایستگی آنها را دارد،ولی این احتمال نیز مردود است ، زیرا چنانچه گفتیم از سیاق استفاده می شود که اینها افرادی با منزلتی رفیع هستند، بطوریکه سلام آنها به اهل بهشت باعث ایمنی آنان می شود و به فرمان آنهاوارد بهشت می گردند و نیز این اصحاب اعراف از اهل سستی در دین و اهل فترت نیز نمی باشند. بلکه آنچه محرز است و از آیات استفاده می شود این است که اینها افرادی دارای فضل و شرف و دارای ایمان و کمالات هستند و اغلب از مردان می باشندو اگر فرض شود که زنانی نیز در بینشان باشند از باب تغلیب (غلبه دادن )لفظرجال شامل آنان نیز می گردد، لذا آنها دارای منزلت و مقامی هستند که از آنجا برجمیع مردم اشراف دارند و هر انسانی را از سیمای مخصوص او می شناسند و به خصوصیات نفسانی آنان احاطه دارند و تفاصیل اعمال آنها را می دانند و این وجه مشخصه بیانگر منزلت رفیع آنانست و نیز ایشان دارای آنچنان مرتبه عالی هستند که به اهل بهشت سلام می دهند و این سلام باعث امنیت آنان می شود ونیز در تکلم به حق مجازند و می توانند شهادت دهند و شفاعت کنند، امر نموده وحکم نمایند و دعایشان مستجاب است و اهل آتش را سرکوب می نمایند وبعضی می گویند: ایشان انبیاء یا شهداء و یا علماء و فقهاءویا حکما و عارفان به حقند که مقامشان فوق دو گروه بهشتی و دوزخی است و مسلط بر آنان هستند واین قول معتبرترین اقوال در مورد رجال اعراف می باشد. به هر صورت این رجال ، انسانهای بهشتی را قبل از ورود به بهشت ندامی کنند و به آنها سلام می نمایند و این سلام باعث ایمنی آنها از هر مکروهی می شود و دو جمله (لم یدخلوها و هم یطمعون ) هر دو (حال ) برای اصحاب جنت می باشند،یعنی اهل بهشت قبول از دخول در بهشت و در حالیکه اشتیاق دارندکه هر چه زودتر به بهشت وارد شوند مورد خطاب رجال اعراف قرار می گیرند،و این قول که آنها را وصف رجال اعراف بدانیم سخن بسیار بعید و سخیفی است . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عطيه صفاري - تفسیر نمونه
اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت! در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن در باره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.

نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).

از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.

سپس قرآن مى‏گوید: «بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).

سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم
حجاب گاهی مادی و ظاهری است مثل آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ احزاب آمده است که ذات اقدس اله در سوره احزاب به همسران پیغمبر آیه 53 سوره احزاب به همسران پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید به اینکه شما مواظب باشید اگر کسی با شما سخن می‌گوید یا به مخاطبان این همسران خطاب می‌کند ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ یا پشت دیوار یا پشت در یا پشت پرده و مانند آن که این حجاب حجاب مادی و حجای ظاهری است گاهی حجاب معنوی است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آمده است در سوره اسراء آیه 45 این است ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ یعنی وقتی تو قرآن خواندی و در محضر و مشهد قرآن بودی بین تو و بین کافران یک حجابی است که این حجاب نادیدنی است نه اینکه اینجا مفعول به معنی فاعل باشد مستور یعنی ساتر باشد نه مستور به معنای خود مستور است خود این حجاب مستور است حجابی است نادیدنی خب بین مومن و بین کافر حجابی است نادیدنی در حقیقت کافر محجوب است ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ با اینکه الله نور السمٰوات و الارض اگر حجاب است خود شخص است و خود بینی شخص است پس حجاب دو قسم است یا حجاب حسی است یا حجاب معنوی در موارد دیگر هم در قرآن کریم حجاب معنوی بکار رفت این که فرمود و بینهما حجاب لازم نیست که یک دیوار مادی باشد یا پرده مادی باشد یا در مادی باشد بالأخره بین بهشتی‌ها و بین دوزخی‌ها چیزی است که نمی‌گذارد دوزخی‌ها به بهشت برسند همین می‌شود حجاب نظیر آن روایتی که وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) فرمودند و مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) آن را در توحیدشان نقل کردند که بین خلق و خالق هیچ حجاب نیست مگر خود خلق فقد استتر بغیر ستر مستور و احتجب بغیر حجاب محجوب لیس بینه سبحانه و تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه یعنی بین زید و خدا خود زید فاصله است زید وقتی خود را ندید لقاء الله نصیبش می‌شود که خدا بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر مستور است بین خدا و بنده خدا هیچ حجاب ینیست مگر خود بنده و هر کس که خود را نبیند خب به لقاء الله راه پیدا می‌کند پس حجاب دو قسم است گاهی حجاب مستور است گاهی غیر حسی حجاب غیر حسی و حجاب مستور بین خود بینی خود بینی نظیر پرده حسی نیست نظیر دیوار یا در حسی نیست ولی مانع خدا بینی است بین دوزخیان و بهشتی یان حجاب است نه حالا حجاب مادی نظیر پرده و سور سور هم اگر آمد و دیوار گفته شد نه یعنی دیوار دنیایی ممکن است دیوار مناسب با همان عالم باشد آنگاه فرمود و علی الاعراف حجاب ظاهرش این است که آن حجاب اعراف است که هر کسی بر این حجاب مشرک بود می‌تواند دو طرف را ببیند این حجاب که مراتبی دارد روی بالای این روی عرف این عرف همان یال اسب را می‌گویند یال خروس را می‌گویند پشت گردن او را می‌گویند آنجا که بلند ترین جاست اعراف جمع عرف است به این معنا و علی الاعراف یعنی علی ا عراف الحجاب رجال از مجموعه آیاتی که امروز تلاوت شد چند مطلب استفاده می‌شود یکی اینکه بین دوزخیان و بهشتیان یک حجاب و مانع است که دوزخیان و بهشتیان رابطه برقرار نکنند با بهشت رابطه برقرار نکنند یک دوم اینکه خود این حجاب اعراف است سوم اینکه برده بلندای این اعراف یک عده مستقرند و آن عده هم رجالند نه از جنند نه از ملک منافاتی ندارد که در بین اینها زنانی هم باشند که تعبیر رجاب تعبیر تغلیب باشد این رجال در مقابل نساء نیست این رجال در مقابل جن و انس است و علی الاعراف رجال آنگاه گروه دیگری هم در اعراف به سر می‌برند یعنی دره مین محدوده حجاب بین النار و الجنة به سر می‌برند که اینها مستضعفانند اینها منتظران دستورات الهی‌اند هنوز تکلیفشان روشن نشده که آیا به بهشت می‌روند یا به دوزخ اینها هم هستند بالای اعراف هم مردان لااهی هستند چون مردان الهی اوصاف فراوانی دارند که خداوند چند وصف از اوصاف کریمه اینها را ذکر می‌کند پس فرمود و علی الاعراف حجاب پس ظاهر این اعراف همان حجاب است در محدوده اعراف هم گروهی هستند که آیات بعد تلاوت می‌کند روی بلندای این اعراف عده‌ای هم مستقرند و آن عده رجالند یعنی از جن نیستند از فرشته نیستند و رجالند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
این که فرمود و نادوا یعنی همین رجالی که بر اعراف حجاب مستقرند اصحاب جنت را ندا دادند گفتند ان سلام علیکم این سلام تکلیفی و عبادی نیست که انسا به قصد ثواب سلام بکند که جزء مستحبات باشد که جوابش بشود واجب نظیر دنیا بلکه یک تسلیم لذیذی است اینها از این تسلیم اینها از این تسبیح اینها از تحمید لذت می‌برند مثل اینکه آن تحمیدی که بهشتی‌ها داشتند از ان حمد لذت می‌برند گفتند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ﴾ آن را کسی که در دنیاست می‌گوید به قصد ثواب می‌گوید یک امر عبادی است ولی در آخرت چنین حرفی به عنوان لذت مطرح است نه به عنوان عبادت چون تکلیف در آنجا نیست ﴿أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ﴾ این طمع به معنای یقین نیست گرچه درباره یقین هم به کار می‌برد پس آن که بخشی در تفسیر فخر رازی آمده مقداری هم در تفسیر جامع قرطبی آمده که الطمع هو الیقین بعد هم استشهاد می‌کردند به جریان حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) که والذی اطمع ان یغفر لی یوم الدین خیال می‌کردند مظنور از طمع در اینجا یقین است این تامنیست طمع همان مورد خودش است معنای خودش ار دارد منتها گاهی در بعضی از موارد یقین وجود دارد در بعضی از موارد یقین وجود ندارد اینها در خصوصیت مورد است که در مفهوم ماخوذ نیست که حالا اینجا الطمع هوا لیقین باشد اینطور نیست ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرمودید که این صیغه اگر مصدر باشد بر وزن تفعال است مثل تکرار تعداد تذکار و مانند آن و اگر مصدر باشد به وزن تفعال خیلی کم می‌آید مثل همین تلقاء تبیان و مانند آن ولی اگر مصدر نباشد بر وزن تفعال کم نیست مثل تمثال ... و مانند آن این تلقاء همم صدر است گاهی هم ممکن است به معنای جهت و غیر مصدر باشد برابر با قانون خودش است یعنی اگر مصدر نباشد بر وزن تفعال خواهد آمد ﴿وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ ظاهر این ضمیر به همین کسانی که همین رجالی که لم یدخلوها و هم یطعمون برمی‌گردد نه آن گروه دیگری که در اعراف بلا تکلیف منتظرند چون هنوز نام آنها به میان نیامده قهرا ضمیر بی مرجع است نمی‌شود گفت فاذا صرفت ابصار هم یعنی ابصار آن گروهی که هنوز بلا تکلیفند و حسنات و سیئات آنها برابر است و در اعراف به سر می‌برند آنها اگر چنانچه به چشمشان به دوزخی‌ها بیفتد آنها دعا می‌کنند می‌گویند ﴿رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ ظاهر این واذا صرفت آن است که مقابل آن و نادا اصحاب الجنة ان سلام علیکم است یعنی رجال اعراف که مشرف بر سورند یا مستقیما با بهشتی‌ها در تماسند و با آنها سخن می‌گویند ولی مایل نیستند جهنمی‌ها را ببیند اگر چشمشان به جهنیمی‌ها افتاد می‌گویند خدایا ما را با جهنمی‌ها قرار نده و این دعای آنها هم دعای عبادی تکلیفی دنیا نیست بلکه یک التذاذی است با این جمله یک مناجاتی است با خدا دارند وگرنه دعا با شد و نالیدن باشد و گریه و زاری دنیای و تکلیفی باشد نیست چون آنجا دیگر روز حساب است روز عمل که نیست پس ظاهرش این است که ضمیر اذا صرفت ابصارهم به همین رجال اعراف برمی‌گردد و این حرف اینها که می‌گویند ﴿ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین﴾ از این مناجات با خدا لذت می‌برند مثل اینکه بهشتی‌ها می‌گویند ﴿الحمد لله الذی هدانا لهذا﴾ یا سبحانک اللهم و مانند آن که از این اذکار و اقوا ل لذت می‌برند می‌گویند بهشتی وقتی در بهشت نیاز به یکمیوه دارد به جای اینکه از کسی بخواهد یا خودش میوه‌ای را بچیند همین که بگوید سبحانک اللهم آن میوه مطلوب پیش او می‌آید یعنی به نقص خود توجه می‌کند به نزاهت خدا و سبوح و قدوس بودن خدا از نقص توجه می‌کند می‌گوید سبحانک اللهم یعنی خدایا تو بی نیاز از اکل و شربی ما الان نیازمند به اکل و شربیم با همین سبحانک اللهم آن مدعو اینها حاصل می‌شود دعواهم فیها سبحانک اللهم اینها وقتی دعا می‌خواهند بکند یعنی چیزی را بخواهند بخوانند یا چیزی را بخواهند وقتی می‌خواهند میوه‌ای را بخوانند یا شخصی را بخوانند می‌گویند سبحانک اللهم آن وقت آن شیء حاصل می‌شود نه اینکه دعای آنها سبحانک اللهم است یا ذکر عبادی آنها سبحانک اللهم است بلکه ﴿دعواهم فیها سبحانک اللهم﴾ بهشتی اگر بخواهد میوه‌ای را بچیند بدون اینکه دستی دراز بکند بدون اینکه به کسی بگوید میوه برای من بیاور همین که بگوید سبحانک اللهم میوه برای او حاصل است ﴿دعواهم فیها سبحانک اللهم﴾ بنابراین پس این اذکاری که در بهشت است یک لذتی است و آثار بهشتی را دارد بدون اینکه جنبه تکلیف را به همراه داشته باشد دعای آنها هم از همین قبیل است ﴿ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین﴾ هم از سنخ دعای مصطلح دنیا نیست با همین اذکار هم لذت می‌برند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
این و بینهما حجاب یک وقت حجاب حجاب مطلق است مانع از دیدن شنیدن رفتن و مانند آن است یک وقت حجاب مانع از رفتن است ولی مانع مکالمه نیست نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ احزاب قبلاً نقل شد که ذات اقدس اله خطاب می‌کند به مسلمانها می‌فرماید اگر با همسران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواستید سخنی بگویید چیزی از آنها بپرسید ﴿فاذا سالتموهن فاسئلوهن من وراء حجاب﴾ معلوم می‌شود حجاب را در جایی هم می‌توان به کار برد که مانع رویت هست ولی مانع مکالمه نیست گاهی حجاب را جایی به کار می‌برند که مانع مکالمه نیست مانع رویت نیست ولی مانع وصول است اگر آن حجاب رقیق باشد که نمی‌توان به سراغ یکدیگر رفت ولی می‌توان یکدیگر را دید و حرف یکدیگر را هم شنید آنچه که فعلاً به عنوان و بینهما حجاب مطرح است به دو شاهد و دو قرینه معلوم می‌شود که هم مکالمه ممکن هست هم مشاهد و این حجاب حجاب از وصول و برخورد و ورود است نه حجاب از مکالمه یا حجاب از معاینه برای اینکه فرمود اینها با یکدیگر حرف می‌زنند و یکدیگر را می‌بینند وقتی یکدیگر را می‌بینند حرف زدن هم ممکن است قبلاً فرمود اصحاب الجنة و اصحاب النار می‌گویند که ما آنچه را که خدا وعده داد یافتیم شما آیا آنچه را که خدا وعده داد یافتید یا نه؟ این قبل از ورود در بهشت هم صادق است کسی که بالقوة القریبة من الفعل وارد بهشت یا جهنم می‌شود می‌شود گفت که این اصحاب جنتند یا اصحاب نارند که حکم شده به اینکه اینها اصحاب جنتند یا اصحاب نار معلوم می‌شود مکالمه در آنجا هست با اینکه بینهما حجاب است مشاهده هم هست به دلیل اینکه فاذا صرفت ابصارهم تلقآء اصحاب النار ملوم می‌شود این حجاب مانع از حصول و ورود به جایگاه دیگری است وگرنه مانع رویت نیست مانع مکالمه هم نیست
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
این مردان الهی از دیگر افراد بهشت ممتازند برای اینکه ﴿یعرفون کلا بسیماهم﴾ تمام افارد قیامت را با نشانه‌های خاصی که دارند می‌شناسند گرچه افراد در قیامت به باطنشان محشور می‌شوند یوم تبلی السرائر است اما آیا این در جمیع مواقف قیامت است بالجمله است یا فی الجمله یعنی در تمام مواقف قیامت باطنها آشکار است یا نه در بعضی از مواطن و مواقف قیامت در بحثهای سؤال گذشت که در سوره صافات دارد ﴿و فقوهم انهم مسئولون﴾ قفو یعنی اینها را بازداشت کنید برای اینکه اینها زیر سوالند در سوره الرحمن دارد که ﴿یومئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ چرا لا یسئل برای اینکه ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ معلوم می‌شود آنجا یک موطن و موقف خاص است که با علامتها ظهور می‌کند و نیازی به سؤال نیست در موقف دیگر بازداشت می‌کنند تا اینکه سؤال بکنند حالا ممکن است در یک موقفی بازداشت کنند که سؤال بکنند و نتیجه سؤال هم همان علامتی است که نواصی اینها ظهور می‌کند بعد از اینکه علامت جرم در نواصی اینها ظهور کرد دیگر در مقطع بعد از اینها سؤال نمی‌کنند که ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ چون ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ آیا این یوم تبلی السرائر یعنی جمیع مواقف این روز که پنجاه هزار سال است باطنها علن می‌شود یا نه در بعضی مواطن حالا اگر در جمیع مواطن هست لجمیع آحاد القیامة است یا برای بعضی آحاد قیامة اگر اولی ثابت بشود اثبات دومی آسان نیست سخت است که برای جمیع آحاد قیامت همگان شناخته بشوند نه بعضی‌ها هستند که اینها در دنیا هیچ ابایی نداشتند از تجاهر به فسق اولاً و هتک اسرار و احکام اشخاص و دین ثانیاً چنین گروهی محفوف الستر محشور می‌شوند ثالثاً همه اینها را می‌شناسند اما یک عده هستند که گناه می‌کردند -معاذ‌الله- اما اصرار داشتند که مخفیانه گناه کنند تجاهری به فسق نداشتند یا اگر -معاذ‌الله- تجاهر به فسق داشتند سعی می‌کردند آبروی خودشان را ببرند پرده دری نکنند آبروی دیگری را نبرند چنین گروهی از نعمت ستر الهی در بعضی از مواقف بهره مندند د ر روایات معاد هست بخشی از این روایات را مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف بحار در بحث معاد نقل کرده که در صحنه قیامت افراد کنار هم هستند ذات اقدس اله با بعضی‌ها اینچنین رفتار می‌کند آنها را محاکمه می‌کند اعمال او را به او نشان می‌دهند از او اقرار می‌گیرند همه این صحنه‌های دنیا را نشانش می‌دهند از او اقرار می‌گیرند بدون اینکه کسی که در کنار او ایستاده است با خبر باشد که به او چه گفتند اینها بدنشان نزدیک هم است کنار هم ایستاده‌اند تک تک محاسبه می‌شوند و تمام اعمال این شخص به نام زید را خدا نشانش می‌دهد و از او اقرار می‌گیرد بدون اینک که عمروی که در کنار او ایستاده است بفهمد خب یک چنین آدمی است آن دوتا روایتی که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده بسیار روایات پر محتواست منتها ما باید درست توجه کنیم که نگوییم -معاذ‌الله- قیامت خواب است فرمود از سنخ منام است آن دوتا روایت که ما ده‌ها بار آنها را نقل کنیم باز جا دارد این است مرحوم فیض اینها را در کتاب البعث وافی نقل کرد مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) اینها را نقل کرد که بهشرهای اولی خواب نمی‌دیدند می‌خوابیدند ولی خواب نمی‌دیدند انبیاء آنها را به مبدأ و معاد دعوت می‌کردند آنها نمی‌پذیرفتند به انبیایشان می‌گفتند اگر ما حرفهای شما را گوش بدهیم چه می‌شود؟ می‌گفتند بعد از مرگ پاداشش را می‌بینید انکار اینها افزوده می‌شود می‌گفتند بعد از مرگ که خبری نیست انسان که می‌میرد نانبود می‌شود انکار آنها افزوده می‌شود تا خداوند رویا را نصیب بشر اولی کرد حالا این بشر اولی از آدم به بعد است یا آن آدمهایی که قبل از آ دم بودند چون دارد الف الف آدم بود‌ای نجهان سخن از یک میلیارد میلیارد نیست یک بیلیارد بیلیارد نیست اینچنین نیست که آدم بتواند با ارقام نجومی عمر جهان را مشخص کند این جریانی که ما ها زندگی می‌کنیم محدود است ولی قبل از ما آ دمی بود آدمی بود و آدمی بود و آدمی خب در بعضی از روایات دارد ما در هشتمین عالمیم هشتمین عالم نسبت به آدم دارد الف الف آدم خب معلوم نیست که این بشر اولی کدام سنخ از بشرها بودند به هر تقدیر وقتی رویا را خداوند نصیب اینها کرد اینها به انبیایشان مراجعه کردند این چیست که ما در خواب می‌بینیم؟ می‌فرمودند این خواب که شما می‌بینید از سنخ همانهایی است که ما به شما می‌گوییم که شما اگر آدم خوب بودید پاداش می‌گیرد یعنی در یک چنین عالمی نه در خواب -معاذ‌الله- یک واقعیت عینی خارجی است که وزان وزان نوم است وگرنه آن عالم ع الم یقضه و بیداری است و دنیا نسبت به او خواب است یک چنین عالمی است پس معنای اینکه افراد با سرائر و اسرارشان ظاهر می‌شوند این نیست که در جمیع مواقف قیامت فعل علن می‌شود شاید فی الجمله باشد و شاید بالجمله و اگر ثابت شد که بالجمله است یعنی اشخاص همین که وارد صحنه قیامت شدند تا آن آخرین لحظه 50 هزار سال .. در تمام این مواقف اسرارشان علن است آیا بجمیع من فی المحشر علن است؟ یا للخواص علن است به دلیل آن روایتی که مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) نقل کرده معلوم می‌شود که خدا اسرار همگان را برای همگان روشن نمی‌کند خب بالأخره یک کسی سعی کرد آبروی دیگران را حفظ کند این استحقاق را ندارد که .. بشود این تازیانه می‌خورد اما در خفا به دلیل اینکه گناه می‌کرد اما در خفا در علن او را شلاق نمی‌زنند معلوم نیست همگان را در علن عذاب کنند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
بین جهنم و بهشت و همچنین بین جهنمی‌ها و بهشتی‌ها حجاب است لکن بین تمام کسانی که در قیامت بر اساس درجاتی که دارند یا آن درکاتی که دارند حجاب است یک حجاب خاص هست که این آیه مطرح می‌کند و بینهما حجاب یعنی بین بهشت و جهنم و بهشتی‌ها و جهنمی‌ها و جهنمی‌ها حجاب است که در این بخش از آیات سوره اعراف آن حجاب مطرح است وگرنه کسانی که در بهشتند و دارای درجاتند یا کسانی که در جهنمند و دارای درکاتند بین هر درجه و درجه دیگر حجاب است بین هر درکه و درکه دیگر حجاب است یعنی کسانی که در درکه نازلتر و درکه اسفل درک اسفل به سرمی‌برند آنها نمی‌‌توانند به درک سافل ترقی کنند و بیایند چون عذاب کسانی که در درک اسفلند بیشتر از کسانی است که در درک سافلند که ﴿ان المنافقین لفی الدرک الاسفل من النار﴾ آنها اگر بخواهند یک مقداری راحت تر باشند یا یک مختصری احساس راحتی کنند باید بیایند به درک سافل ولی این قدرت را ندارند پس بین اسفل و سافل حجاب است چه اینکه بین جهنمی‌ها و بهشتی‌ها حجاب است در بهشت هم بین کسانی که در درجات متنوع به سر می‌برند حجاب است بین عالی و اعلی حجاب است کسانی که در مرحله اعلی هستند گرچه اشراف دارند و از لذایذ درجه عالی برخوردارند ولی کسانی که در درجه عالی هستند حق صعود به درجه اعلی را ندارند که آن حجاب حجاب نوری است ولی آنچه که در این بخش از آیه سوره اعراف مطرح است اصل حجابی است که بین بهشت و جهنم یا بهشتی‌ها و جهنمی هاست [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي
برگزیده تفسیر نمونه :
(آیه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت! در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن در باره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.
نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).
از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.
سپس قرآن مى‏گوید: «بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).
سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » سایت تبیان
تفسیر کشاف
(و بینهما حجاب ) یعنی بین الجنة و النار . أو بین الفریقین ، و هو السور المذکور فی قوله تعالی (فضرب بینهم بسور) . (و علی الأعراف ) و علی أعراف الحجاب و هو السور المضروب بین الجنة و النار و هی أعالیه ، جمع عرف استعیر من عرف الفرس و عرف الدیک (رجال ) من المسلمین من آخرهم دخولا فی الجنة لقصور أعمالهم ، کأنهم المرجون لأمر الله ، یحبسون بین الجنة و النار إلی أن یأذن الله لهم فی دخول الجنة (یعرفون کلا) من زمر السعداء و الأشقیاء (بسیماهم ) بعلامتهم التی أعلمهم الله تعالی بها ، یلهمهم الله ذلک : أو تعرفهم الملائکة . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نور
مراد از «حجاب» در این آیه، شاید همان دیوارى باشد که در آیه 13 سوره‏ى حدید مى‏خوانیم که میان بهشتیان و دوزخیان دیوارى زده مى‏شود که سمت بیرونى آن، عذاب و قسمت درونى‏اش رحمت است. «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب» <122> «اعراف» جمع «عُرف»، به معناى مکان بلند است. این سوره نیز به خاطر همین آیه اعراف نامیده شده است و در قرآن تنها در همین مورد از اعراف و اهل آن سخن به میان آمده است. در روایات وتفاسیر، نظرات مختلفى درباره‏ى اهل اعراف به چشم مى‏خورد. برخى آنان را اولیاى خدا دانسته‏اند که بر بلندى میان بهشت و جهنّم قرار مى‏گیرند و از سیماى مردم، همه‏ى آنها را مى‏شناسند، بهشتیان را سلام و تبریک مى‏گویند و از سرنوشت دوزخیان نگرانند. امّا برخى آنان را افراد ضعیفى معرّفى مى‏کنند که گناهان و عباداتى دارند و منتظر لطف خدایند (آنگونه که از آیه 106 سوره‏ى توبه استفاده مى‏شود). شاید بتوان گفت که صاحب و محور اصلى اعراف، اولیاى خدایند و افراد ضعیف، در حاشیه قرار دارند. نیکوکاران به بهشت مى‏روند ومجرمین به دوزخ، افراد متوسّط وضعیف در اعراف گرفتار و منتظر سرنوشت مى‏مانند، ولى اولیاى خدا که بر اعراف قرار دارند، به کمک آنان برخاسته و شفاعت مى‏کنند. این بیان از جمع نظریات مفسّران و روایات استفاده مى‏شود. در روایات مى‏خوانیم که اصحاب اعراف شهدایى هستند که نواقصى در پرونده آنان است، <123> یا افرادى هستند که خوبى‏ها و بدى‏هاى آنان یکسان است، اگر خداوند آنان را به دوزخ ببرد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد از رحمت اوست. <124> 1- رفتار و خصلت‏هاى دنیوى، سیماى انسان را به گونه‏اى مى‏کند که در قیامت دیگران با نگاه او را مى‏شناسند. «یعرفون کلاًّ بسیماهم» البتّه شناسایى به این شکل، در دنیا نیز ممکن است، چنانکه خداوند در مورد منافقان به پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «و لو نشاء لاریناکهم فلعرفتهم بسیماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول» <125> 2- براى ورود به بهشت وبهشتى شدن، لطف و عنایت الهى لازم است. «اصحاب الجنّة... هم یطمعون» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  . پوربافراني
تفسیر کشاف
(و بینهما حجاب ) یعنی بین الجنة و النار . أو بین الفریقین ، و هو السور المذکور فی قوله تعالی (فضرب بینهم بسور) . (و علی الأعراف ) و علی أعراف الحجاب و هو السور المضروب بین الجنة و النار و هی أعالیه ، جمع عرف استعیر من عرف الفرس و عرف الدیک (رجال ) من المسلمین من آخرهم دخولا فی الجنة لقصور أعمالهم ، کأنهم المرجون لأمر الله ، یحبسون بین الجنة و النار إلی أن یأذن الله لهم فی دخول الجنة (یعرفون کلا) من زمر السعداء و الأشقیاء (بسیماهم ) بعلامتهم التی أعلمهم الله تعالی بها ، یلهمهم الله ذلک : أو تعرفهم الملائکة [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
تفسیر نور
مراد از «حجاب» در این آیه، شاید همان دیوارى باشد که در آیه 13 سوره‏ى حدید مى‏خوانیم که میان بهشتیان و دوزخیان دیوارى زده مى‏شود که سمت بیرونى آن، عذاب و قسمت درونى‏اش رحمت است. «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب» <122> «اعراف» جمع «عُرف»، به معناى مکان بلند است. این سوره نیز به خاطر همین آیه اعراف نامیده شده است و در قرآن تنها در همین مورد از اعراف و اهل آن سخن به میان آمده است. در روایات وتفاسیر، نظرات مختلفى درباره‏ى اهل اعراف به چشم مى‏خورد. برخى آنان را اولیاى خدا دانسته‏اند که بر بلندى میان بهشت و جهنّم قرار مى‏گیرند و از سیماى مردم، همه‏ى آنها را مى‏شناسند، بهشتیان را سلام و تبریک مى‏گویند و از سرنوشت دوزخیان نگرانند. امّا برخى آنان را افراد ضعیفى معرّفى مى‏کنند که گناهان و عباداتى دارند و منتظر لطف خدایند (آنگونه که از آیه 106 سوره‏ى توبه استفاده مى‏شود). شاید بتوان گفت که صاحب و محور اصلى اعراف، اولیاى خدایند و افراد ضعیف، در حاشیه قرار دارند. نیکوکاران به بهشت مى‏روند ومجرمین به دوزخ، افراد متوسّط وضعیف در اعراف گرفتار و منتظر سرنوشت مى‏مانند، ولى اولیاى خدا که بر اعراف قرار دارند، به کمک آنان برخاسته و شفاعت مى‏کنند. این بیان از جمع نظریات مفسّران و روایات استفاده مى‏شود. در روایات مى‏خوانیم که اصحاب اعراف شهدایى هستند که نواقصى در پرونده آنان است، <123> یا افرادى هستند که خوبى‏ها و بدى‏هاى آنان یکسان است، اگر خداوند آنان را به دوزخ ببرد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد از رحمت اوست. <124> 1- رفتار و خصلت‏هاى دنیوى، سیماى انسان را به گونه‏اى مى‏کند که در قیامت دیگران با نگاه او را مى‏شناسند. «یعرفون کلاًّ بسیماهم» البتّه شناسایى به این شکل، در دنیا نیز ممکن است، چنانکه خداوند در مورد منافقان به پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «و لو نشاء لاریناکهم فلعرفتهم بسیماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول» <125> 2- براى ورود به بهشت وبهشتى شدن، لطف و عنایت الهى لازم است. «اصحاب الجنّة... هم یطمعون» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  احمد يوسفي - تفسیر المیزان

و بینهما حجاب و على الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم
معناى (اعراف) و مراد از آن در آیه شریفه
معناى (حجاب ) روشن است، و آن ساترى است که بین دو چیز حائل شود، و (اعراف ) به معناى قسمت هاى بالاى حجاب و تل هاى شنى و (عرف ) به معنى یال اسب و تاج خروس و قسمت بالاى هر چیزى است. معلوم مى شود که این کلمه به هر معنا که استعمال شود، معناى علو و بلندى در آن هست. و از اینکه حجاب را قبل از اعراف ذکر کرده و همچنین از اینکه فرموده : اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم از بهشتیان و دوزخیانند، معلوم مى شود که منظور از اعراف قسمت هاى بالاى حجابى است که حائل بین دوزخ و بهشت است، بطورى که اعرافیان در آنجا، هم دوزخیان را مى بینند و هم بهشتیان را.

(سیما) به معناى علامت است، راغب در مفردات مى گوید: (سیما)و (سیمیا) به معناى علامت است، همچنانکه شاعر گفته (له سیمیاء لا تشق على البصر) و در قرآن مى فرماید: (سیماهم فى وجوههم ). بنابراین، معناى (سومته ) (اعلمته ) و معناى (مسومین ) (معلمین ) است.

دقت در این آیه و آیات بعدیش این معنا را بدست مى دهد که حجاب مزبور بین دوزخیان و اهل بهشت قرار دارد، و مرجع ضمیرى که در (بینهما) است همان اهل دوزخ و بهشت است. از آیه (یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب ) هم که درباره محاوره و گفتگوى مؤ منین با منافقین است این معنا استفاده مى شود، و این حجاب از این جهت حجاب خوانده شده که حائلى است بین دو طایفه اهل دوزخ و بهشت، نه از این جهت که مانند حجاب هاى دنیا پارچه اى باشد که از نخ بافته شده و در بین بهشت و جهنم آویزان شده باشد.

بنابراین معناى آیه این مى شود که : در قسمت هاى بالاى حجاب رجالى هستند که بر هر دو طرف مشرفند، چون در محل مرتفعى قرار دارند، مردانى هستند که اهل جهنم و بهشت را به قیافه و علامت هایشان مى شناسند.

رجال اعراف از طایفه جن یا ملک نیستند

و این سیاق بدون تردید این معنا را افاده میکند که رجال اعراف منحاز و متمایز از دو طایفه نامبرده هستند، و خلاصه اینکه نه از اهل بهشتند و نه از اهل دوزخ. حال یا از این جهت است که اصلا انسان نیستند، و یا از این جهت است که از حیث سؤ ال و جواب و سایر شؤ ون و خصوصیات قیامت از آن دو طایفه بیرونند. و در حقیقت اهل محشر سه طایفه هستند: دوزخیان، اهل بهشت و اهل اعراف، همچنانکه در دنیا هم به سه طایفه تقسیم مى شدند: مؤ منین، کفار و مستضعفین، یعنى کسانى که از جهت ضعف عقل حجت بر ایشان تمام نیست مانند برخى از زنان و اطفال و پیران ناتوان و دیوانگان و سفهاء و امثال آنان. و یا از این جهت است که مقام و مرتبه آنان مافوق مقام این دو طایفه است، پس در اصحاب اعراف سه احتمال هست :

اما احتمال اول که انسان نباشند، و از یکى از دو طایفه جن و ملک بوده باشند، احتمالى است که نمى توان به آن اعتناء نمود، زیرا اطلاق لفظ رجال شامل ملک نمى شود، چون این دو طایفه متصف به رجولیت و انوثیت نمى گردند. اگر چه گاهى به شکل مردانى ظاهر شوند، و لیکن صرف تمثل به صورت انسان مصحح اطلاق نیست، علاوه بر اینکه دلیل معتبرى هم بر این معنا نداریم.

ناگفته نگذاریم که تعبیر به (رجال ) آنهم بطور نکره و بدون الف و لام به حسب عرف لغت دلالت بر احترام و اعتنا به شان اشخاصى که مقصود از آن هستند دارد، چون عادتا کلمه (رجل ) دلالت بر انسان قوى در اراده و تعقل دارد، همچنانکه در امثال آیات : (رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ) و (فیه رجال یحبون ان یتطهروا) و (رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ) و (و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الیهم ) و حتى در مثل آیه (ما لنا لا نرى رجالا کنا نعدهم من الاشرار) و آیه (و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن ) این معنا بخوبى مشاهده مى شود. پس منظور از (رجال ) افرادى هستند که در انسانیت خود در سر حد کمال مى باشند، و اگر در میان آنان افرادى از زنان فرض شود از باب تغلیب، لفظ رجال در مورد مجموع ایشان به کار مى رود.

مراد از رجال اعراف، مستضعفین نیستند

اما مستضعفین، چون مزیت قابل اعتنایى ندارند، و غالبا از جنس زنان و یا اطفال و یا مردان دیوانه و خرف هستند، لذا نمى توانیم مراد از (رجال یعرفون ) را چنین کسانى بدانیم زیرا اگر مراد چنین کسانى بود نمى فرمود: (رجال یعرفون ) بلکه مى فرمود: (قوم یعرفون ) یا (طائفه یعرفون ) و یا (اناس یعرفون ) و یا تعبیرات دیگرى که از قرآن کریم معهود است، مانند: (لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم ) و (انهم اناس یتطهرون ) و (فامنت طائفه من بنى اسرائیل و کفرت طائفه ).

علاوه بر اینکه اوصافى که خداى تعالى در آیات بعد براى رجال مزبور ذکر مى کند و تذکراتى که به آنان مى دهد امورى است که جز به اهل منزلت و مقربین درگاه خدا نمى تواند قائم باشد تا چه رسد به اینکه مردم متوسط و مستضعفین را هم شامل شود.

خلاصه کلام اینکه از چند جهت نمى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند:

یکى اینکه این رجال در محلى قرار دارند به نام اعراف، و در مقامى هستند که از خصوصیاتى که در سیماى فرد فرد اهل محشر است به جمیع امتیازات نفسانى و تفاصیل اعمال آنان پى مى برند و حتى اهل دوزخ و بهشت را پس از رفتن به دوزخ و بهشت نیز مى بینند، و این مقام بدون شک مقام و منزلت رفیعى است مخصوص آنان، نه دوزخیان داراى چنان خصوصیتى هستند و نه اهل بهشت، به شهادت اینکه قرآن کریم از زبان اهل دوزخ مى فرماید: (ما لنا لا نرى رجالا کنا نعدهم من الاشرار) و نیز مى فرماید: (ربنا ارنا الذین اضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا لیکونا من الاسفلین ) و نیز مى فرماید: (لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه ).

معناى (سیما) این نیست که در قیامت اهل بهشت را به علامتى و اهل دوزخ را به علامتى دیگر از قبیل رو سفیدى و رو سیاهى نشان کرده باشند تا هر کس بتواند از آن علامت پى به بهشتى بودن و یا دوزخى بودن اشخاص ببرد،

چون از آیه (و نادى اصحاب الاعراف رجالا یعرفونهم بسیماهم قالوا ما اغنى عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون اهولاء الذین اقسمتم لا ینالهم الله برحمه ) استفاده مى شود که اصحاب اعراف نه تنها از سیماى اشخاص کفر و ایمان و بهشتى بودن و دوزخى بودن آنان را درک مى کنند بلکه از قیافه ها به جمیع خصوصیات احوال و اعمال آنان پى مى برند، حتى از دیدن سیماى شخص مى فهمند که این شخص از آنهایى است که در دنیا همش همگى صرف جمع آورى مال دنیا مى شده، و ناگفته پیدا است که مردم مستضعف هرگز داراى چنین قدرتى نیستند.

دوم اینکه رجال اعراف هم با دوزخیان محاوره دارند و هم با بهشتیان، محاوره آنان با اهل دوزخ به این است که آنان را که همان پیشوایان کفر و ضلالت و طغیانند به احوال و اقوال شان بى پروا شماتت و سرزنش مى کنند. و محاوره آنان با اهل بهشت به این است که آنان را با تحیت هاى بهشتى درود مى گویند، با این حال و با اینکه به مقتضاى آیه (لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا) مى دانیم که در روز قیامت هر کسى مجاز به حرف زدن نیست، و تنها بندگان حق گوى خدا حق تکلم را دارند، چگونه مى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند؟

سوم اینکه از سیاق آیه بعد استفاده مى شود که اصحاب اعراف آنقدر مقامشان بلند است که سلام شان به اهل بهشت باعث ایمنى آنان مى شود، و به فرمان آنها وارد بهشت مى شوند، چنین مقامى چطور ممکن است براى مستضعفین دست دهد؟

چهارم اینکه آیات کریمه اى که جاى این رجال و مقام و منزلت شان و محاوره آنها با اصحاب جنت و اصحاب جهنم را بیان مى کند هیچگونه قلق و اضطرابى درباره ایشان نشان نمى دهد و ایشان را اصلا داخل در محضرین (احضار شدگان ) و در هول و فزعى که دارند نمى داند، بلکه مى فرماید: (فانهم لمحضرون الا عباد الله المخلصین ) و بندگان مخلص خود را از حکم کلى احضار و هر گرفتارى و هول دیگرى استثنا مى کند و از اینکه در جمله (و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین ) دعاى شان را نقل نموده و آن را رد نفرموده، استفاده مى شود که رجال اعراف در هر حرفى که بخواهند بزنند مجاز هستند و دعاى شان هم مستجاب است، چون اگر اینطور نبود قطعا دعاى شان را رد مى کرد همچنانکه هر جا دعاى اهل جمع و خواسته هاى اهل دوزخ را حکایت مى کند، بلافاصله آن را جواب داده و رد مى نماید.

اصحاب اعراف از جنس بشر هستند و خصوصیاتى که براى آنان ذکر شده با جمله: (والامر یومئذ للّه) منافات ندارد

از دقت در این آیات این خصوصیات استفاده مى شود که : اولا رجال اعراف از جنس ملائکه نیستند و ثانیا جمعى از بندگان مخلصند که مقام و منزلتشان از سایر اهل جمع بالاتر است، مردمى هستند که هر دو طایفه بهشتى و دوزخى را مى شناسند، و در تکلم به حق مجازند مى توانند شهادت دهند، و شفاعت کنند، امر کنند و حکم نمایند. و اما اینکه این رجال از جنس بشر هستند یا از جنس جن و یا مختلط از این دو جنس، الفاظ این آیات از آن ساکت است، و از خود آیات نمى توان این معنا را استفاده کرد. جز اینکه در هیچ جاى از قرآن کلامى هم که دلالت کند بر تصدى جن نسبت به شاءنى از شؤ ون بشر و وساطتش در کار آخرتى او از قبیل شهادت و شفاعت، دیده نمى شود، پس وقتى از جنس ملائکه و جن نبوده باشند، قهرا از جنس بشر خواهند بود.

خواهید گفت : اثبات اینگونه خصوصیات براى بشر با امثال آیه (یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله ) منافات دارد. جواب این است که این گونه آیات به آیات دیگرى تفسیر شده که دلالت دارند بر اینکه مقصود از آنها بیان این جهت است که در روز قیامت احاطه ملک خداى تعالى بر جمیع موجودات براى مردم ظاهر مى شود و در آن روز مردم به احاطه و اطلاق ملک خدا اعتراف مى کنند، نه اینکه تنها این مالکیت در روز قیامت براى خدا پیدا مى شود، زیرا خداوند پیوسته مالک على الاطلاق است و کسى هیچگاه به نفع کسى مالک چیزى نیست، نه اینکه در آخرت چنین باشد. ملائکه در آن روز در وساطت خود و شهداء بر شهادت خویش و شفعاء داراى شفاعت خویشتن مى باشند و قرآن کریم به این معنا تصریح دارد، چنانکه فرموده : (و تتلقاهم الملائکه هذا یومکم الذى کنتم توعدون )و نیز فرموده : (یوم یقوم الاشهاد) و نیز فرموده : (و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم یعلمون ).

پس در عین اینکه ملکیت و حکم براى خدا است، دیگران هم به اذن او داراى حکم هستند - مانند دنیا - با این تفاوت که در دنیا حکم خداوند براى همه افراد ثابت و ظاهر و خلاصه مورد قبول نبود، و در آخرت بطور عیان ظاهر گشته دیگر کسى درباره آن دچار شک و یا خطا نخواهد شد.

اشاره به اقوال متعددى که درباره معناى اعراف و مراد از اصحاب اعراف گفته شده است

این است آن معنایى که ما از آیات کریمه قرآن درباره اصحاب اعراف مى فهمیم، البته دیگران در این باره حرف هاى دیگرى زده اند که بعضى از آن حرفها خالى از بیهوده گویى نیست، و اینک ما به طور فهرست به آن اقوال اشاره نموده، مى گذریم :
1- اعراف چیزى است که بر هر دو طایفه مشرف است.
2- دیوارى است که مانند خروس داراى تاج است.
3- تلى است بین بهشت و جهنم که عده اى از گنهکاران بر آن تل مى نشینند.
4- این همان دیوار بین مؤ منین و منافقین است که آیه فضرب (بینهم بسور له باب ) اشاره به آن دارد.
5- اعراف به معنى تعرف و آشنایى است، یعنى در قیامت رجالى آگهى از حال مردم دارند.
6- اعراف همان صراط معروف است.
اینها حرفهایى است که درباره معناى اعراف زده اند، درباره رجالى هم که بر اعراف قرار دارند اختلافاتى است که شاید به دوازده قول بالغ شود:
1- اینکه آنها اشراف و بزرگانى هستند که از بین خلائق به کرامت خداوندى مخصوص و ممتاز شده اند.
2- قومى هستند که حسنات و سیئاتشان برابر است، نه حسناتشان بر سیئاتشان ترجیح دارد تا داخل بهشت شوند، و نه سیئاتشان بر حسناتشان فزونى گرفته تا به دوزخ در آیند، ناچار خداوند تا مدتى بر اعراف که درجه اى است بین بهشت و دوزخ بازداشتشان نموده، سپس به رحمت خود، آنها را داخل بهشت مى نماید.
3- اهل فترتند.
4- مؤ منین از طایفه جن هستند.
5- کودکانى هستند از کفار که قبل از رسیدن به حد تکلیف از دنیا رفته اند.
6- زنا زادگانند.
7- کسانى هستند که در دنیا به خوبى خود مى بالیدند.
8- ملائکه اى هستند که بر بالاى اعراف ناظر اشخاصند و هر کسى را از سیما و قیافه اش مى شناسند. و اگر کسى از صاحبان این قول بپرسد با اینکه ملائکه متصف به رجولیت و انوثیت نمى شوند، چطور آیه از آنها تعبیر به (رجال ) کرده ؟ در جواب مى گویند درست است که ملائکه مرد و زن ندارند و لیکن به شکل مرد در مى آیند.
9- انبیاء (علیهم السلام ) اند که هم به خاطر احترامى که دارند و هم براى اینکه گواهان بر خلایقند از مردم جدا شده، و بر اعراف قرار مى گیرند.
10- مردمان عادل از هر امتى هستند که براى شهادت دادن بر افراد امت خود بدانجا مى روند.
11- صلحا و فقها و علما هستند.
روایتى از آلوسى درباره مراد از رجال اعراف نقل کرده و صاحب المنار آن را بى اعتبار دانسته است

12- رجال اعراف عبارتند از: عباس، حمزه، على (علیه السلام ) و جعفر طیار که در نقطه اى از صراط مى ایستند تا دوستان خود را به سفیدى روى و دشمنان خود را به سیاهى روى بشناسند، این قول را آلوسى در روح المعانى از ضحاک از ابن عباس نقل کرده است.

در المنار مى گوید: (من این قول را در کتب تفسیر نیافتم، و ظاهرا آلوسى آنرا از تفاسیر شیعه نقل کرده. و این قول صحیح نیست، زیرا رجال اعراف اهل بهشت و دوزخ را به قیافه هایشان مى شناسند و دیگر حاجتى نیست در اینکه این بزرگواران سر راه صراط بایستند تا منافقین و ناصبیان را که همان دشمنان على (علیه السلام ) و هواخواهان بنى امیه اند از دیگران بشناسند ؟ علاوه بر اینکه از سیاق آیه و نظم کلام خداوند خیلى دور است که مرادش از اعراف، صراط بوده باشد.

مؤلف: اینکه صاحب المنار گفته است که روایت مذکور از کتب شیعه نقل شده صحیح نیست، زیرا هیچ یک از تفاسیر شیعه این روایت را به طریقى که شیعه به ضحاک دارد از ضحاک نقل نکرده، بلکه اگر هم متعرض نقل آن شده از یکى از تفاسیر عامه نقل کرده است،

مثلا مجمع البیان روایت را از تفسیر ثعلبى و او به سند خود از ضحاک از ابن عباس نقل کرده است، و ما به زودى روایاتى را که شیعه درباره رجال اعراف دارد در بحث روایتى آینده ایراد خواهیم نمود - ان شاء الله تعالى -.

سخن ما با صاحب المنار که با مقایسه مسائل قیامت با نظام جارى در دنیا روایت مذکور رامردود دانسته است

در اینجا ما را با صاحب المنار گفتارى است، و آن این نیست که چرا روایت مذکور را طرح کرده و قابل قبول ندانسته، چون روایت مزبور قابل اعتماد نیست، بلکه گفتار ما با او در آن علتى است که براى طرح روایت ذکر کرده، چه از آن بر مى آید که گویا وى در ابحاث راجع به معاد، نظامى را که آیات و احادیث براى روز قیامت بیان مى کند با نظام جارى در دنیا مقایسه نموده و آن را از نوع همین نظام پنداشته، و در نتیجه هر جاى آن با نظام دنیا وفق داشته قبول نموده، و هر کجایش وفق نداشته طرح کرده، و این جمود در فهم، و گزاف گویى عجیبى است - دقت بفرمایید -.

چون اگر صحیح باشد بگوییم با بودن اهل اعراف و تشخیص افراد نیک و بد از هم دیگر چه حاجت به اینکه آن بزرگواران در صراط بنشینند و آنگاه نتیجه بگیریم که پس این روایت باطل است، چرا صحیح نباشد بگوییم : (با بودن اهل صراط و تشخیص شان افراد نیک و بد را از یکدیگر، دیگر چه حاجت به اهل اعراف ؟) و نیز چرا صحیح نباشد بگوییم حالا که اهل اعراف نیک و بد را از هم جدا مى کنند دیگر چه حاجت به سؤ ال و حساب و باز کردن نامه هاى اعمال و نصب میزان ها و حضور اعمال و اقامه شهود و به زبان در آوردن اعضاى بدن ؟ و یا بگوییم این همه راههاى گوناگون براى سنجیدن اعمال براى چه ؟ یکى از این راهها کافى بود. و یا بگوییم با بودن علم خدا به هیچ یک از این راهها حاجت نبود همانطورى که گفتیم.

گویا صاحب المنار صحنه قیامت را به یکى از صحنه هاى دنیا مقایسه کرده و با خود گفته است چطور ممکن است اعراف و دیوار بلندى که کشیده شده با صراط، متحد باشد؟ و یک نفر در عین اینکه در بالاى دیوار اعراف است بر سر راه صراط هم ایستاده باشد؟ لذا از در تعجب گفته است : (اعراف کجا و صراط کجا؟) و حال آنکه جزئیات امور آخرت هیچ ربطى به امور دنیا نداشته و قابل قیاس با آن نیست، و اگر قابل قیاس هم باشد تازه باز اشکال وى بر روایت وارد نیست، زیرا ممکن است صراط و اعراف را طورى معنا کنیم که با هم متحد شده و در نتیجه روایت مورد بحث از کار نیفتد، و آن معنا این است که بگوییم صراط به همان معناى معروف است و اعراف حجابى است که بر بالاى صراط و پل مزبور زده شده، و عباس و حمزه و على (علیه السلام ) و جعفر در آن حجاب قرار مى گیرند،

علاوه بر اینکه صاحب المنار فراموش کرده که اصلا یکى از اقوال در مساءله اعراف این است که اعراف همان صراط است، و این قول را طبرى در تفسیر خود از ابن مسعود، و سیوطى در الدرالمنثور از ابن ابى حاتم از ابن جریح نقل کرده اند.

و اما اینکه گفت : (علاوه بر اینکه از سیاق آیه و نظم کلام خداوند بسیار دور است که بگوییم مرادش از اعراف، صراط است فسادش از حرفهاى قبلى او روشن تر است، براى اینکه این قبیل آیات از جزئیات معاد تنها کلیات و صفات عامى را بیان مى کند که معانیش معلوم ولى حقایقش مبهم و مجهول است، بنابراین ممکن است پاره اى از جزئیات با صفاتى که در پاره اى اشخاص هست منطبق بوده و مراد از آن جزئیات و صفات آن اشخاص بوده باشد، همچنانکه ممکن است پاره اى از بیانات با بیان دیگرى منطبق شود، مثلا مقصود از اعراف، همان صراط باشد، همچنانکه مقصود از میزان، عدل است.

دو قول دیگر در معناى اعراف و بیان اصول اقوال در مسئله اعراف

این بود آن دوازده قولى که در معناى اعراف بود، و ممکن است دو قول دیگر زیر را نیز به آن اضافه کرد: یکى اینکه بگوییم مقصود از رجال اعراف، مستضعفینى هستند که از جهت ضعف عقل، حجت بر آنها تمام نشده و مکلف به تکلیف نشدند، مانند مردان و زنان ضعیف و اطفال غیر بالغ، البته ممکن هم هست این قول را با دومین قول از دوازده قول متقدم یکى گرفته بگوییم این دسته از مردم هم حسنات و سیئاتشان برابر است چون اصلا حسنه و سیئه اى ندارند، و حجت بر آنان تمام نشده و مکلف به تکالیف شرع نبوده اند.

دوم اینکه مراد از رجال اعراف کسانى هستند که بدون اذن پدر به جهاد رفته و در جهاد شهید شده اند، از جهت خروج بدون اذن پدر اهل آتش، و از جهت کشته شدن در راه خدا اهل بهشت هستند، و بر طبق این قول روایتى هم هست، البته این قول را نیز ممکن است به همان قول دوم ارجاع داد. همچنانکه تعدادى از اقوال دوازده گانه را مى توان در عده دیگر آن گنجانید، مثلا مى توان قول پنجم را که مقصود از رجال اعراف را اولاد کفار مى دانست و همچنین قول سوم را که مى گفت مراد اهل فترتند به قول دوم ارجاع داد، چون اهل فترت و اولاد کفار ترجیحى در حسنات و یا سیئاتشان نیست. و همچنین مى توان قول ششم را که مى گفت منظور، اولاد زنا هستند از آن جهت که نه مؤ من و نه کافر شمرده مى شوند، و نیز قول نهم، دهم، و یازدهم و دوازدهم را به قول اول برگردانید.

بنابراین، اصول اقوالى که در مساءله رجال اعراف هست، سه قول خواهد بود:

اول اینکه مراد از رجال اعراف صاحبان مقام و منزلت است، چیزى که هست بعضى گفته اند دارندگان این مقام و منزلت، انبیا (علیهم السلام ) هستند، و بعضى گفته اند گواهان بر اعمالند، و بعضى گفته اند علماء و فقهایند، و بعضى گفته اند اشخاص دیگرى هستند.

دوم اینکه آنها کسانى هستند که نه حسناتشان بر سیئاتشان ترجیح دارد و نه سیئاتشان بر حسناتشان.

سوم اینکه آنها ملائکه هستند.

اغلب مفسرین قول دوم را اختیار کرده و عمده چیزى که به آن استناد کرده اند روایاتى است که آنها را به زودى در بحث روایتى آینده، ایراد خواهیم کرد.

و اگر به خاطر داشته باشید گفتیم سیاق آیات اعراف با قول اول سازگار است، حتى بعضى از مفسرین از قبیل آلوسى با اینکه به قول دوم تمایل داشته مع ذلک از نظر سیاق چاره اى ندیده جز اینکه اعتراف کند به اینکه این قول با سیاق آیات نمى سازد.



و نادوا اصحاب الجنه ان سلام علیکم لم یدخلوها و هم یطمعون



از سیاق آیات استفاده مى شود که این منادیان همان رجال اعراف هستند، و جمله (لم یدخلوها و هم یطمعون ) دو جمله است که هر دو حال براى اصحاب جنت مى باشند، یکى جمله (لم یدخلوها) و دیگرى جمله (و هم یطمعون )، و معنایش این است که : اصحاب جنت در حالى که هنوز به بهشت داخل نشده اند و اشتیاق دارند هر چه زودتر برسند، ندا مى شوند. و ممکن هم هست بگوییم - همچنانکه زمخشرى هم در کشاف گفته - که این دو جمله، حال از ضمیر جمع در (لم یدخلوها) است و همان فعل عامل در حال است و معنایش این است که : اصحاب جنت به این مطلب ندا شدند در حالى که در بهشت بودند و لیکن دخولشان در بهشت در حال یاءس و نومیدى بوده، براى اینکه از مشاهده موقف هولناک قیامت و مساءله دقت حساب دیگر امیدى برایشان نمانده بود.

و لیکن جمله (اهولاء الذین...) احتمال اول را تاءیید مى کند، و از آن استفاده مى شود که سلام رجال اعراف به اهل بهشت قبل از ورود ایشان به بهشت است. و اما احتمال اینکه دو جمله مزبور حال باشند از ضمیر جمع در (نادوا) احتمال ضعیفى است، براى اینکه باعث مى شود جمله از افاده معنا ساقط گردد، و برگشت معنا به این شود که :

(رجال اعراف که نه اهل بهشتند و نه اهل دوزخ و مکانشان در حجاب و حائل بین بهشت و دوزخ است، اهل بهشت را ندا کردند در حالى که خود داخل بهشت نشدند، و خیلى میل دارند داخل شوند) علاوه بر این، کسى که چنین احتمالى را مى دهد لابد باید جمله (لم یدخلوها و هم یطمعون ) را استینافیه بگیرد، و بگوید: این جمله ابتداى مطلب است و خبر مى دهد از حال رجال اعراف. و یا جمله وصفیه است که بیان مى کند اوصاف آنان را، و تقدیر کلام این است که : بر اعراف رجالى هستند که داخل بهشت نشده و آرزوى آن را دارند.

و این بسیار بعید است که جمله مزبور استینافیه باشد، چون اگر استینافیه بود قاعدتا مى بایستى براى رفع اشتباه فاعل را اظهار مى کرد، نه آنکه با ضمیر به آن اشاره کند، همچنانکه در (و نادى اصحاب الاعراف رجالا) که جمله اى است استینافیه، فاعل که همان اصحاب است اظهار شده است.

وصفیه بودن آن نیز بعید است، زیرا جمله (و نادوا اصحاب الجنه ان سلام علیکم ) بدون هیچ ضرورتى بین وصف و موصوف فاصله شده است، و این جائز نیست. و همین احتمال یعنى احتمال برگشتن معناى (لم یدخلوها و هم یطمعون و اذا صرفت ابصارهم ) به اینکه بگوییم : (رجال اعراف وقتى چشم شان به اهل بهشت مى افتد آرزوى بهشت مى کنند، و وقتى چشم شان به دوزخیان مى افتد، از رفتن به دوزخ به خدا پناه مى برند) باعث شده عده اى اصحاب اعراف را رجالى بدانند که حسنات و سیئاتشان برابر است، و لیکن ما به هیچ وجه این احتمال را قبول نمى کنیم، نظر ما این است که جمله (لم یدخلوها) حال از اصحاب جنت است، نه وصف اصحاب اعراف، و اما جمله (و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا). درباره حال بودن آن براى اصحاب اعراف نیز کلامى است که به زودى خواهد آمد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » محسن قرائتی تفسیر نور
مراد از «حجاب» در این آیه، شاید همان دیوارى باشد که در آیه 13 سوره‏ى حدید مى‏خوانیم که میان بهشتیان و دوزخیان دیوارى زده مى‏شود که سمت بیرونى آن، عذاب و قسمت درونى‏اش رحمت است. «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب» [122]
«اعراف» جمع «عُرف»، به معناى مکان بلند است. این سوره نیز به خاطر همین آیه اعراف نامیده شده است و در قرآن تنها در همین مورد از اعراف و اهل آن سخن به میان آمده است.
در روایات وتفاسیر، نظرات مختلفى درباره‏ى اهل اعراف به چشم مى‏خورد. برخى آنان را اولیاى خدا دانسته‏اند که بر بلندى میان بهشت و جهنّم قرار مى‏گیرند و از سیماى مردم، همه‏ى آنها را مى‏شناسند، بهشتیان را سلام و تبریک مى‏گویند و از سرنوشت دوزخیان نگرانند. امّا برخى آنان را افراد ضعیفى معرّفى مى‏کنند که گناهان و عباداتى دارند و منتظر لطف خدایند (آنگونه که از آیه 106 سوره‏ى توبه استفاده مى‏شود).
شاید بتوان گفت که صاحب و محور اصلى اعراف، اولیاى خدایند و افراد ضعیف، در حاشیه قرار دارند. نیکوکاران به بهشت مى‏روند ومجرمین به دوزخ، افراد متوسّط وضعیف در اعراف گرفتار و منتظر سرنوشت مى‏مانند، ولى اولیاى خدا که بر اعراف قرار دارند، به کمک آنان برخاسته و شفاعت مى‏کنند. این بیان از جمع نظریات مفسّران و روایات استفاده مى‏شود.
در روایات مى‏خوانیم که اصحاب اعراف شهدایى هستند که نواقصى در پرونده آنان است، [123] یا افرادى هستند که خوبى‏ها و بدى‏هاى آنان یکسان است، اگر خداوند آنان را به دوزخ ببرد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد از رحمت اوست. [124]

--------------------------------------------------------------------------------
122) تفسیر المیزان‏
123) تفسیر درّالمنثور
124) تفسیر نورالثقلین ؛ کافى، ج‏2، ص‏381



پیام ها

1- رفتار و خصلت‏هاى دنیوى، سیماى انسان را به گونه‏اى مى‏کند که در قیامت دیگران با نگاه او را مى‏شناسند. «یعرفون کلاًّ بسیماهم»
البتّه شناسایى به این شکل، در دنیا نیز ممکن است، چنانکه خداوند در مورد منافقان به پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «و لو نشاء لاریناکهم فلعرفتهم بسیماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول» [125]
2- براى ورود به بهشت وبهشتى شدن، لطف و عنایت الهى لازم است. «اصحاب الجنّة... هم یطمعون»

--------------------------------------------------------------------------------
125) محمّد، 30 [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مريم السادات خطيبي - تفسیر نور
مراد از «حجاب» در این آیه، شاید همان دیوارى باشد که در آیه 13 سوره‏ى حدید مى‏خوانیم که میان بهشتیان و دوزخیان دیوارى زده مى‏شود که سمت بیرونى آن، عذاب و قسمت درونى‏اش رحمت است. «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب» [122]
«اعراف» جمع «عُرف»، به معناى مکان بلند است. این سوره نیز به خاطر همین آیه اعراف نامیده شده است و در قرآن تنها در همین مورد از اعراف و اهل آن سخن به میان آمده است.
در روایات وتفاسیر، نظرات مختلفى درباره‏ى اهل اعراف به چشم مى‏خورد. برخى آنان را اولیاى خدا دانسته‏اند که بر بلندى میان بهشت و جهنّم قرار مى‏گیرند و از سیماى مردم، همه‏ى آنها را مى‏شناسند، بهشتیان را سلام و تبریک مى‏گویند و از سرنوشت دوزخیان نگرانند. امّا برخى آنان را افراد ضعیفى معرّفى مى‏کنند که گناهان و عباداتى دارند و منتظر لطف خدایند (آنگونه که از آیه 106 سوره‏ى توبه استفاده مى‏شود).
شاید بتوان گفت که صاحب و محور اصلى اعراف، اولیاى خدایند و افراد ضعیف، در حاشیه قرار دارند. نیکوکاران به بهشت مى‏روند ومجرمین به دوزخ، افراد متوسّط وضعیف در اعراف گرفتار و منتظر سرنوشت مى‏مانند، ولى اولیاى خدا که بر اعراف قرار دارند، به کمک آنان برخاسته و شفاعت مى‏کنند. این بیان از جمع نظریات مفسّران و روایات استفاده مى‏شود.
در روایات مى‏خوانیم که اصحاب اعراف شهدایى هستند که نواقصى در پرونده آنان است، [123] یا افرادى هستند که خوبى‏ها و بدى‏هاى آنان یکسان است، اگر خداوند آنان را به دوزخ ببرد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد از رحمت اوست. [124]

--------------------------------------------------------------------------------
122) تفسیر المیزان‏
123) تفسیر درّالمنثور
124) تفسیر نورالثقلین ؛ کافى، ج‏2، ص‏381
1- رفتار و خصلت‏هاى دنیوى، سیماى انسان را به گونه‏اى مى‏کند که در قیامت دیگران با نگاه او را مى‏شناسند. «یعرفون کلاًّ بسیماهم»
البتّه شناسایى به این شکل، در دنیا نیز ممکن است، چنانکه خداوند در مورد منافقان به پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «و لو نشاء لاریناکهم فلعرفتهم بسیماهم و لتعرفنّهم فى لحن القول» [125]
2- براى ورود به بهشت وبهشتى شدن، لطف و عنایت الهى لازم است. «اصحاب الجنّة... هم یطمعون»

--------------------------------------------------------------------------------
125) محمّد، 30 [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  بي تا سادات شريفي
اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت! در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن در باره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.

نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).

از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.

سپس قرآن مى‏گوید: «بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).

سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) رمضانی (داور) : منبع، برگزیده تفسیر نمونه می باشد. لطفا منبع را ذکر کنید.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نيره تقي زاده فايند - یوسفعلی
1025. This is a difficult passage, and Commentators have interpreted it in different ways. Three distinct schools of thought may be discerned in the interpretation. (1) One school thinks that the men on the Heights are Angels, or such men of exalted spiritual dignity (e.g., the great Prophets), as will be able to know the souls at sight as regards their spiritual worth: the Heights will be their exalted stations, from which they will welcome the righteous with a salutation of peace, even before the righteous have entered heaven; the salutation of peace being itself an assurance of salvation to those whom they salute. (2) Another school of thought thinks that the men on the Heights are such souls as are not decidedly on the side of merit or decidedly on the side of sin, but evenly balanced on a partition between heaven and hell. Their case is yet to be decided, but their salutation to the righteous is a wistful salutation, because they hope for Allah's Mercy. (3) The third line of interpretation, with which I agree, is close to the first, with this exception, that the partition and the Heights are figurative. The higher souls will rejoice at the approaching salvation of the righteous. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.