1- اعمال حبط شده برایش وزنى نیست و تنها اعمال کسانى در قیامت سنجیده مىشود که اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملى که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلى و وزنى دارد.
2- ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن.
3- آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مىشود همانا «حق» است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست.
4- کتاب مقدار حقى را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص مىکند.
5- معناى وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق.
6- براى هر انسانى میزانهاى متعددى است که هر کدام از عملهایش با یکى از آنها سنجیده مىشود.
توضیح : آیه مورد بحث اثبات مىکند که براى نیک و بد اعمال وزنى هست، لیکن از آیه «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» (کهف/105) استفاده مىشود که اعمال حبط شده برایش وزنى نیست و تنها اعمال کسانى در قیامت سنجیده مىشود که اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملى که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلى و وزنى دارد، و میزانى است که آن وزن را معلوم مىکند. لیکن این آیات در عین اینکه براى عمل نیک و بد ثقلى و وزنى قائل است در عین حال این سنگینى را سنگینى اضافى مىداند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن مىداند، نه اینکه هم حسنات داراى سنگینى باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگینتر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگینتر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده مىشود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوى دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنان که مىفرماید: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ» و «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (مومنون/103) و «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ» (قارعه/11). این آیات بطورى که ملاحظه مىکنید سنگینى را در طرف حسنات و سبکى را در طرف سیئات اثبات مىکند. و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت مىکند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیز دیگرى باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مىشود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمىشود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مىنامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مىسنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش مىگذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مىکند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مىدهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، هم چنان که آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» (آل عمران/102) به آن اشاره دارد. بنا بر این، بسیار به نظر قریب مىرسد که مراد از جمله «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» این باشد، که آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مىشود همانا «حق» است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با «حق» مىسنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است. و بعید نیست قضاوت به حقى هم که در آیه «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» (زمر/69) است اشاره به همین معنا باشد. و مراد از کتابى که در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حکم مىکند همان کتابى است که در آیه «هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ» (جاثیه/29) به آن اشاره شده است.
پس کتاب مقدار حقى را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص مىکند، بنا بر این، «وزن» در آیه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدریش (سنجیدن). و اگر در آیه «103» سوره «مؤمنون» و آیه «11» سوره «قارعه» آن را به صیغه جمع آورده براى این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکى نیست، بلکه براى هر کسى میزانهاى زیادى به اختلاف اعمال وى هست، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرایط است، و حق در زکاتش زکات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زکات و حج و امثال آن است.
این بود آنچه از بیان سابق ما بدست آمد، و لیکن بیشتر مفسرین آیه را طور دیگرى معنا کرده و گفتهاند: «وزن «در آیه مورد بحث، مبتدا و مرفوع است، و کلمه «یومئذ» ظرف، و «حق» هم صفت وزن و هم خبر آن است، و تقدیر آیه «و الوزن یومئذ الوزن الحق» است، یعنى وزن در آن روز وزن حق است، و «وزن حق» به معناى وزن عادلانه است، به شهادت اینکه در آیه دیگرى از وزن حق به «وزن قسط» تعبیر شده، و آن آیه «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ» (انبیا/47) است.
بعضى (تفسیر روح البیان ج 3 ص 137) دیگر گفتهاند: کلمه «وزن» مبتدا و خبرش «یومئذ» است، و «حق» صفت وزن مىباشد و تقدیر آیه چنین است: «و الوزن الحق یومئذ» وزن حق در روز قیامت است.
صاحب کشاف (تفسیر کشاف ج 2 ص 88 ط بیروت) گفته: «مرفوع بودن وزن براى این است که وزن در ترکیب مبتدا است، و خبرش «یومئذ «است و حق صفت آن است». آن گاه وقتى آیه را معنا کرده وزن را مبتدا و خبرش را کلمه حق گرفته است، زیرا در معناى آیه گفته است: «معناى آیه این است که در روزى که خداوند امتها و پیغمبران را مورد بازخواست قرار مىدهد وزن وزن حق است» و این از مانند زمخشرى بسیار عجیب است مگر اینکه کلامش را توجیه کرده بگوییم: اینکه در آخر گفت «وزن، وزن حق است» تتمه معناى آیه نیست، بلکه ابتداى کلام دیگرى است.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ»- «موازین» بنا بر بیانى که گذشت جمع «میزان» است، آیه «4» سوره انبیا هم که قبلا ذکر شد این معنا را تایید مىکند. و اگر به آن معنایى باشد که جمهور مفسرین گفتهاند مناسبتر آن است که «موازین» جمع «موزون» باشد، و لو اینکه با صرفنظر از معنایى که ما براى میزان کردیم ممکن هم هست آن را به اعتبار تعدد اعمالى که سنجیده مىشود جمع «میزان» گرفت، و بدین وسیله معنایى را که مفسرین کردهاند توجیه نموده لیکن تصور اینکه میزان با حسنات سنگین و با سیئات سبک شود مشکل است، زیرا چنین چیزى که با حسنات سنگین و با سیئات سبک شود تصور ندارد. علاوه بر اینکه «حق» را صفت وزن گرفتن صحیح نیست، زیرا «حق» که همان «قسط» و عدل مىباشد صفت خداوندى است که اعمال را وزن مىکند، نه صفت وزن، به شهادت اینکه مىفرماید: «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ ...»، چون ظاهر جمله «فَلا تُظْلَمُ ...» این است که خداوند به آنان ظلم نمىکند، نه میزان، پس عدالت صفت خدا است نه صفت میزان- دقت فرمایید-.
غفلت از همین نکته مفسرین (تفسیر ابو الفتوح رازى ج 2 ص 371) را بر آن داشته که به نوعى از تجوز، «ثقل موازین» را به رجحان اعمال تفسیر کرده آن را چنین معنا کنند که «در روز قیامت سنجش، عادلانه است، پس کسى که اعمالش به خاطر غلبه حسناتش رجحان داشته باشد، رستگار و کسى که اعمالش بخاطر غلبه سیئاتش رجحان داشته باشد او از زیانکاران خواهد بود، و به سبب ظلمى که به آیات ما کردند سرمایههاىشان که همان نفسشان است از دست مىرود».
از این مفسرین سؤال مىشود: آن ملاک و محکى که رجحان حسنات بر سیئات را- مخصوصا در آنجا که کسى هم حسنه دارد و هم سیئه- معلوم مىکند چیست؟ و با اینکه حسنات همه مثل هم نیستند و سیئات هم همه از حیث زشتى و مفسده در یک درجه نیستند آن ملاکى که غلبه یکى را بر دیگرى معلوم کند کدام است؟ از آیه شریفه بر مىآید که چنین چیزى در روز قیامت هست، و یقینا میزان عادلانهاى که حجت را بر بندگان تمام کند در کار هست، و یقینا آن میزان چیزى است که تنها حسنات بر آن مشتمل است نه سیئه، و در جایى که از هر کدام تعدادى وجود داشته باشد رجحان و غلبه یکى بر دیگرى به وسیله آن معلوم مىشود بدون اینکه گزافى لازم آید. و اینها همه مؤید احتمال ما است که گفتیم میزان همان حق است، و مراد از توزین عادلانه همان است، و اعمال بندگان را به همان محک مىسنجند، هر کس که اعمالش مشتمل بر مقدار بیشترى از حق بود او رستگارتر است و هر کس میزانش سبک بود یعنى اعمالش مشتمل بر حق نبود او از کسانى است که نفس خود را باخته و خود را زیانکار ساختهاند و با ظلم به آیات خدا و تکذیب آن چیزى براى خود باقى نگذاشتهاند که در مثل چنین روزى با آن اعاشه و زندگى کنند.
از بیان قبلى ما دو نکته روشن گردید:
نکته اول: اینکه معناى وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصى پاداش نیکش به مقدار حقى است که عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصى، به هیچ مقدارى از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمىشود، و این همان توزین عدلى است که در سایر آیات بود.
با این بیان دیگر محتاج به این نمىشویم که آیه مورد بحث را تاویل نموده آن را بر خلاف ظاهرش حمل کنیم، و مانند بعضىها بگوییم در آیه یک نوع استعاره به کار رفته و مراد از وزن، عدالت و مراد از ثقل میزان، رجحان عمل است. و یا مثل بعضى دیگر بگوییم: خداوند در روز قیامت ترازویى نصب مىکند که مانند ترازوهاى معمولى دنیا داراى دو کفه و یک زبانه است، و اعمال نیک و بد بندگان را با آن موازنه مىکند. و اگر کسى بپرسد که عمل قابل کشیدن و سنجیدن نیست علاوه بر اینکه عمل پس از صدورش معدوم مىشود، و اعاده معدوم هم در اعراض باطل و محال است، در جواب مىگویند: اینکه گفتیم عمل کشیده مىشود مرادمان دفتر اعمال است نه خود آن. و یا مىگویند: در نشات آخرت براى هر عمل نیک و بدى آثار و علامتهاى مخصوصى ظاهر گشته و آن آثار در ترازوها کشیده مىشود. یا مىگویند: حسنات به صورت زیبا و سیئات به صورت زشتى مجسم شده بین آن مجسم شدهها اندازهگیرى و موازنه بعمل مىآید. و یا مىگویند: خود مؤمن و کافر وزن مىشوند نه اعمالشان. و یا مىگویند: وزن عبارت است از ظهور مقدار و منزلت آدمى، و ثقل میزان عبارت است از کرامت و جلالت قدر او، و خفت میزان عبارت است از خوارى و ذلتش. (نقل از تفسیر مجمع البیان ج 4 ص 299 ط تهران)
نه تنها هیچ کدام از این حرفها با ظاهر آیه نمىسازد و از الفاظ آیه دلیل و شاهدى ندارد بلکه اشکالى هم بر همه آنها وارد است، و آن این است که لازمه این حرفها گزاف بودن وزن است، و سابقا گفته شد که میزان در آن روز علاوه بر اینکه گزافى نیست، بلکه آن قدر دقیق است که حجت را بر عبد تمام مىکند.
نکته دوم: اینکه معلوم شد که براى هر انسانى میزانهاى متعددى است که هر کدام از عملهایش با یکى از آنها سنجیده مىشود، و میزان هر عملى همان مقدار حقى است که عمل مشتمل بر آن است، چون روز قیامت روزى است که کسى جز حق، سلطنت نداشته و ولایت در حق هم تنها و تنها در دست خداى تعالى است، به شهادت اینکه از یک طرف مىفرماید «امروز روز حق است» (نبا/39) و از طرفى دیگر مىفرماید: «اینجا ولایت بر حق، تنها و تنها براى خدا است» (کهف/44) و نیز مىفرماید: «هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» (یونس/30)
[ بستن توضیحات ]