17) تعبیر به یوم الفصل تعبیر بسیار پر معنائى است که بیانگر جدائیها در آن روز عظیم است.
جدائى حق از باطل.
جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدکار.
جدائى پدر و مادر از فرزند ، و برادر از برادر.
میقات از ماده وقت مانند میعاد و وعد به معنى وقت معین و مقرر است ، و اینکه به مکانهاى معینى که زائران خانه خدا از آنجا محرم مىشوند میقات گفته مىشود به خاطر آن است که در وقت معینى در آنجا اجتماع مىکنند.
سپس به شرح بعضى از ویژگیها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته مىگوید همان روزى که در صور دمیده مىشود ، و شما فوج فوج وارد محشر مىشوید ( یوم ینفخ فى الصور فتاتون افواجا).
از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که دو حادثه عظیم به عنوان نفخ صور واقع مىشود ، در حادثه اول نظام جهان هستى به هم مىریزد ، و تمام اهل زمین و همه کسانى که در آسمانها هستند مىمیرند ، و در حادثه دوم جهان ، نوسازى مىشود ، و مردگان به حیات جدید باز مىگردند ، و رستاخیز بزرگ انجام مىگیرد .
نفخ به معنى دمیدن و صور به معنى شیپور است که معمولا آن را براى توقف قافله و لشکر ، یا براى حرکت آن به صدا در مىآورند ، و اهل قافله و لشکریان از آهنگ مختلف این دو صدا مىفهمند که باید توقف کنند ، یا حرکت نمایند.
این تعبیر کنایه لطیف و زیبائى از آن دو حادثه عظیم است ، و آنچهدر آیه بالا آمده اشاره به نفخ صور دوم است که نفخه حیات و زندگى مجدد و رستاخیز مىباشد.
(درباره نفخ صور و نکات مربوط به آن به طور مشروح در جلد 19 ، ذیل آیه 68 زمر ، صفحه 534 تا 542 بحث کردهایم ) آیه مورد بحث مىگوید : در آن روز فوج فوج وارد محشر مىشوید ، در حالى که آیه 95 مریم مىگوید : هر کس در آن روز تنهاست و کلهم آتیه یوم القیامة فردا و آیه 71 اسراء مىگوید : هر گروهى با پیشواى خودشان وارد عرصه محشر مىشوند یوم ندعوا کل اناس بامامهم.
جمع میان این آیات چنین است کهفوج فوج بودن مردم منافاتى با این ندارد که هر فوج با رهبرش وارد محشر شود ، و اما فرد بودن آنها به خاطر این است که قیامت مواقف متعددى دارد ، ممکن است در مواقف نخستین مردم گروه گروه با رهبران هدایت و ضلال وارد محشر شوند ، اما به هنگام قرار گرفتن در پاى محکمه عدل الهى فرد فرد باشند ، و به تعبیر قرآن در آیه 21 سوره ق هر کدام با یک نفر مامور و یک گواه در آنجا حاضر مىگردند و جائت کل نفس معها سائق و شهید.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از فرد بودن جدا شدن از دوستان و حامیان و یار و یاور باشد ، چرا که انسان در آنجا خودش هست و عملش
[ نظرات / امتیازها ]
17) معنی میقات
میقات از ماده «وقت» است. اگر برای امری و قضیه ای زمانی را معین کنند که با رسیدن آن زمان و آن لحظه مثلا فلان تحول باید به وجود بیاید؛ فرض کنید که می گوییم فلان قضایا در آینده واقع می شود یا باید واقع بشود؛ اگر یک لحظه معینی را تعیین کردید که قرارها برای آن لحظه معین باشد (سررسید مانندی)، به آن لحظه معین «میقات» می گویند.
در مفهوم «میقات» این معنی افتاده است که آنچه که قبلا بوده است، برای کی؛ برای چه وقتی؛ برای چه زمانی؛ مقدمه چیست؛ می گویند مقدمه فلان چیز. بعد که فرمود آیا ما زمین را آرامگاه و گاهواره برای شما قرار ندادیم؛
آیا کوهها را به منزله میخها برای زمین قرار ندادیم؛ آیا شما را جفت نیافریدیم؛آیا خواب را موجب آسایش شما قرار ندادیم؛ روز و شب را چنین قرار دادیم ، نظام عالم را چنین ، ماه و خورشید را چنین ، ابر را چنین ، گیاه و درختان را چنین قرار دادیم ، کانه همه برای این است که وعده گاه همه اینها کجاست؛
گویی همه اینها به سوی یک وعده گاه می روند. می فرماید: ان یوم الفصل کان میقاتا. کان ، در گذشته ، از اول اول ، میعادگاه و وعده گاه همه اینها یوم الفصل است. مانند این که قافله ای را به حرکت در می آورند، هر فردی از جای خودش حرکت می کند، این فرد یک ساعت قبل حرکت می کند، او یک ساعت بعد حرکت می کند، دیگری یک روز قبل حرکت می کند و دیگری دو روز بعد؛ ولی یک جا و یک زمان را وعده گاه کل قرار می دهند، می گویند فلان روز فلان جا وعده گاه ما؛ یعنی همه اینها با همه اختلافی که دارند، با همه پس و پیشی ها، با این که مثلا یکی با اتومبیل می رود یکی با هواپیما و یکی با اسب ، ولی همه اینها یک وعده گاه دارند که در آن وعده گاه همه باید جمع بشوند.
از اول اول وعده گاه همه که به سوی او می روند و همه بالاخره کارشان به آنجا منتهی می شود یک چیز است. پس نهایت و منتها و آخر همه این جریان ها به یک جا منتهی می شود که آن اسمش «یوم الفصل» است و در واقع آن یوم الفصل است که به وجود آورنده همه اینهاست. اصلا فلسفه وجود همه اینها اوست.
اگر همه حرکتها به سوی یک وعده گاه باشد، یعنی فلسفه همه این حرکتها بودن در آن وعده گاه است. او خودش به منزله فلسفه وجودی همه اینهاست.
[ نظرات / امتیازها ]
17) معنی «یوم الفصل»
حال چرا قیامت را «یوم الفصل» می گویند؛ اصل لغت «فصل» به معنی جدا کردن است. اگر بخواهند چیزهایی را که از یک جنس نیستند و مختلفند و با یکدیگر آمیخته هستند از یکدیگر جدا کنند، این کار را «فصل» می گویند.
آن کاری که یک کشاورز می کند که مثلا گندم می کارد؛ بعد که این گندم رشد می کند، دانه و کاه پیدا می کند ولی دانه ها در میان کاهها در خوشه ها مخفی هستند، بعد اینها را درو می کند، بعد خرمن می کند، بعد این کاهها را به اصطلاح می کوبد، بعد در نسیم باد دانه ها را از کاهها جدا می کند؛ این کار اسمش «فصل» است.
برای یک نفر کشاورز روز خرمن یوم الفصل است. مثلی است که گویا در حدیث آمده و مولوی هم به شعر آورده. می گوید موسی از خدا سوال کرد: ای خدا چرا بندگان را می آفرینی و بعد می میرانی ، فلسفه این کار چیست؛
کانه این طور سوال کرد که اگر بناست اینها نباشند پس چرا از اول اینها را می آفرینی ، اگر بناست باشند چرا بعد از این که به وجود می آیند اینها را می بری؛
به موسی جواب داده شد: موسی! جوابت باشد برای بعد، فعلا خدا به تو دستوری می دهد برو آن دستور را عمل کن ، هر امری هست اطاعت کن. برو کمی کشاورزی کن ، زمینی شخم کن و گندمی بکار.
موسی شد مثل یک کشاورز، گندمی تهیه کرد و زمینی را شخم زد و سرگرم کار خودش بود. آن گندم از زمین رویید و دمید و تدریجا رشد کرد و بزرگ شد در حالی که سبز بود و بعد به منتهای رشد خودش رسید. قهرا زرد شد و بعد موقع درو فرا رسید.
داسش را برداشت و رفت درو کرد. بعد که درو کرد و داشت مشغول خرمن کردن می شد به او وحی رسید که موسی این چه کاری بود؛ چرا گندمی را که خودت کاشتی و از زمین روییده است درو می کنی؛ اگر این باید باشد چرا درو می کنی ، اگر نباید باشد چرا از اول کاشتی؛
گفت: خدایا! برای این که ابتدا که من این دانه ها را کاشتم از زمین رویید فقط یک گیاه بود، گندم و کاه با یکدیگر مخلوط بودند. تدریجا رشد کرد و کمال یافت. بعد گندم برای خودش استقلال پیدا کرد، کاه هم استقلال پیدا کرد.
قبلا کاه و گندم با یکدیگر آمیخته و به صورت یک ماده بودند ولی در اثر رشد کردن و تکامل پیدا کردن از یکدیگر جدا شدند.
حالا که گندم به کمال خودش رسیده و کاه را پشت سرش انداخته من باید این دو را جدا کنم ، گندم را ببرم و کاه را مثلا به حیوانات بدهم.
فرمود: انسان ها هم همین طورند. آمدن انسان ها در دنیا برای همین است که روح ها و واقعیت اینها به کمال برسد. روح یک انسان حال می خواهد شقی باشد یا سعید به منزله آن دانه گندم یا دانه جو است و بدن او به منزله آن کاه.
این دانه بالاخره باید از این کاه جدا شود؛ این برود دنبال کار خودش ، آن هم برود دنبال کار خودش. این همان معنی فصل است ، یعنی در ابتدا یکی بودن و بعد از یکدیگر جدا شدن. این امر لازمه نظام عالم است. اصلا این که هر چیزی به کمال شایسته خودش برسد جز از این طریق ممکن نیست.
وجه اول نامیدن قیامت به «یوم الفصل»
پس مرگ برای انسان فصل است میان جسم و روح ، فصلی است که قبلا وصل و وحدت بوده ؛ تدریجا این ، راه خودش را می گیرد و آن راه خودش را، این کهنه و فرسوده می شود، می افتد و آن رشد می کند، در هر راهی که می افتد به اصطلاح گنده می شود و بعد رابطه شان با یکدیگر قطع می شود، مثل میوه سر درخت می شود که یک اشاره بکنی می افتد، یا مثل همان گندم داخل کاه.
وجه دوم
مردم تا در دنیا هستند با یکدیگر مخلوطند و متشابه و شبیه یکدیگر هستند چون در دنیا حاکمیت ، حاکمیت ماده و حاکمیت ظاهری و بدنی است.
وقتی که مردم در این خیابانها و کوچه ها راه می روند همه شبیه یکدیگر هستند، همه موجوداتی هستند با یک سر و دو گوش و روی پای خود حرکت می کنند و انگشتانشان یک شکل است و چشمها و حرف زدنهایشان خیلی به هم شبیه است ، در نتیجه ما می گوییم همه یک جور هستند، همه انسانند. ولی در قیامت حکومت ، حکومت باطن است نه حکومت ظاهر.
تعبیر قرآن این است که یوم تبلی السرائر. روزی که آشکار می شود سریره ها نه صورتها؛ دیگر حکومت ، حکومت صورتها نیست ، حکومت سیرتها و سریره هاست.
وقتی که پای سریره ها در میان بیاید اختلافات از زمین تا آسمان است ، یعنی مردم در آن وقت محشور می شوند نه بر طبق صورتی که در دنیا داشته اند بلکه بر طبق سیرت و سریره ای که در دنیا کسب کرده اند.
اختلاف آن سریره ها گاهی به اختلاف زمین و آسمان است. یک نفر ممکن است فرشته سیرت و فرشته سریرت باشد ، یکی دیگر می شود دیو سیرت و دیو سریرت. یکی می شود حیوان سیرت و حیوان سریرت ، آن هم انواع حیوانات.
آنجا اصلا عالمهایشان متفاوت می شود همین طور که در اینجا عالم انسان با عالم حیوانات متفاوت است و معنی ندارد که انسانها و گوسفندها با یکدیگر اشتراک مساعی کنند و یک جامعه تشکیل بدهند. گوسفند و انسان نمی توانند یک جامعه تشکیل بدهند.
اگر گوسفند و انسان باشد، انسان باید متصدی رعایت گوسفند باشد، به او آب و علف برساند و چوپانی اش را بکند، از گوشتش هم استفاده کند. آنها دیگر در جامعه با یکدیگر شریک نمی شوند. یا مثلا گربه ها و گوسفندها یک جامعه تشکیل بدهند.
چنین چیزی امکان ندارد. در آن عالم وقتی که مردم به حسب سریره ها محشور می شوند بالطبع از یکدیگر جدا می شوند، بنابراین می شود یوم الفصل. در آیه سوره مبارکه یس بود که به مجرمین خطاب می رسد که و امتازوا الیوم ایهاالمجرمون امروز ای مجرمان ، دیگر جدا بشوید، حسابتان باید جدا باشد، اصلا باید جدا باشید، دیگر نمی توانید با غیر مجرمین یک جا باشید.
وجه برتر
در این آیه که می فرماید: ان یوم الفصل ، از این دو معنی که ذکر کردیم و گفتیم به دو جهت قیامت یوم الفصل است : یکی فصل روح از بدن و دیگر فصل گروهها از یکدیگر به حسب سریرتها، آیه بعد قرینه است برای معنی دوم ، چون می فرماید: یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا روزی که در صور دمیده می شود (یعنی روزی که حیات قیامتی به انسانها داده می شود) در آن روز فوج فوج و گروه گروه خواهید آمد نه یک گروه.
آنجا مردم تیپ تیپ اند ولی آن تیپها دیگر تیپهای دنیایی نیست که مثلا بگوییم به کار و کسب ها مربوط می شود، تیپ خرازی فروش در مقابل تیپ میوه فروش ، یا تیپ ارتشی و تیپ غیرارتشی ، تیپ روحانی و تیپ غیرروحانی ، یا تیپ اغنیا و تیپ فقرا؛ این حرفها مطرح نیست.
تیپها همه به سریره ها و باطنها مربوط می شود. هر گروهی که باطنهایشان با یکدیگر شبیه تر است با یکدیگرند و معمولا هر گروهی الگو و امام و پیشروی دارند، یا امام به حق یا امام باطل ، یا امام سعید یا امام شقی ؛ هر گروهی دنبال یک پیشرو هستند و با همان پیشرو خودشان که شبیه و تیپ آن پیشرو هستند محشور می شوند، حالا خود آن پیشرو به چه شکل و صورتی باشد خدا می داند.
در یک آیه دیگر قرآن می خوانیم: یوم ندعوا کل اناس بامامهم روزی که ما هر گروهی را با پیشوای خودشان می خوانیم و قرآن تصریح می کند که بعضی از ائمه یعنی بعضی از پیشوایان ائمه نارند، پیشوایانی هستند که مردم را به سوی آتش دعوت می کنند و می خوانند و به سوی آتش می برند. درباره فرعون آیه قرآن می فرماید: یقدم قومه یوم القیمه.
خیلی تعبیر عجیبی است! یعنی پیشاپیش گروه خودش در روز قیامت حرکت می کند. آن ، تشخص ساختگی نیست ، این طور نیست که آنجا پز می دهد، بلکه نمی تواند غیر از این باشد، یعنی او واقعا پیشاپیش قومش هست چون قومش او را الگو قرار دادند، پا جای پای او گذاشتند و در قیامت آن چیزی تحقق پیدا می کند که در دنیا بوده ، یعنی قیامت تمثل و تجسم آن چیزی است که در دنیا بوده است.
در تفسیر صافی در ذیل آیه شریفه یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا حدیث آمده است که مردم در قیامت به صورت ظاهرا ده فوج ، ده گروه مختلف محشور می شوند. یک گروه ، گروه انسانهاست.
مردمی که در دنیا خدا آنها را انسان آفریده و به انسانیت باقی مانده اند، در قیامت هم انسان هستند. گروههای دیگر هستند که اینها به صورت انسانها محشور نمی شوند بلکه به صورت حیوانی محشور می شوند که خلق و خوی آن حیوان را داشته اند.
مثلا اگر مردمی با خلق سگی در این دنیا زندگی کرده اند که خلق سگی دریدن و حمله کردن و گاز گرفتن بلاجهت و بدون سابقه دشمنی است و در دنیا واقعا سگ بوده اند، در آخرت هم سگ محشور می شوند. مردمی که با خلق و خوی خوک در دنیا زندگی کرده اند، در قیامت هم به صورت خوک محشور می شوند. مردمی به صورت مورچه محشور می شوند.
بعد می فرماید: مردمی هم به صورتی محشور می شوند که هیچ حیوان نمونه ای در دنیا ندارد: یحسن عندها القرده والخنازیر با صورتهایی محشور می شوند که آدم اگر به میمون یا خوک نگاه کند به نظرش خیلی زیبا می آید نسبت به آن صورت.
و فتحت السمائ فکانت ابوابا آسمان گشوده می شود، پس آسمان درهاست. نمی گوید درهای آسمان گشوده می شود، بلکه می گوید آسمان گشوده می شود پس تمام آسمان درهاست. همین طور که بعضی مفسرین گفته اند معنایش این است که حجاب میان زمین و آسمان ، میان ملک و ملکوت برداشته می شود، دیگر تمام آن می شود در، یعنی عالم ملک با عالم ملکوت یکی می شود.
و سیرت الجبال فکانت سرابا کوهها به حرکت آورده می شود، بعد کوهها به صورت سراب درمی آید. سراب شی ئ موهوم را می گویند. در بیابانهای شنزار در وقتی که آفتاب می تابد، گاهی که انسان یک طرف را نگاه می کند به نظرش می آید که یک دریای آب است ، درست به چشم انسان دریای آب می آید، احیانا با یک درختهایی که در آن دریای آب منعکس شده ، شک نمی کند که آب است و به خیال آب به آن سو می رود و هر چه می رود می بیند آب نبوده ، خیال آب و موهوم بوده است.
کوهها به حرکت درآورده می شود، بعد این کوهها مانند سراب می شوند یعنی اصلا به صورت یک حقیقت موهومی درمی آیند. این گونه از هم پاشیده می شوند که گویی اصلا کوهی در عالم نبوده.
[ نظرات / امتیازها ]