از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
31) (ان للمتقین مفازا):(بدرستی که اهل تقوی ، رستگاری و آسایش دارند) [ نظرات / امتیازها ]
32) (حدائق و اعنابا:(باغهایی سرسبز و انواعی از انگورها) [ نظرات / امتیازها ]
33) (و کواعب اترابا):(و دختران زیبا که همه در نیکی و خوبرویی مانندیکدیگرند) [ نظرات / امتیازها ]
34) (و کاسا دهاقا):(و جامهایی مملو از شراب طهور) [ نظرات / امتیازها ]
35) (لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا):(هرگز سخن بیهوده و دروغ نشنوند) [ نظرات / امتیازها ]
36) (جزاءمن ربک عطاء حسابا):(این پاداشی به عطا و حساب از ناحیه پروردگار توست ) [ نظرات / امتیازها ]
37) (رب السموات و الارض و ما بینهما الرحمن لا یملکون منه خطابا):(خدایی که آسمانها و زمین و همه مخلوقاتی که در میان آندوست را آفریده ،خدایی مهربان که درعین مهربانی ، کسی از جهت قهر و عظمتش نمی تواند با او سخن بگوید)در این آیات به توصیف اهل تقوی و جایگاه ایشان در روز جزا می پردازد ومی فرماید: همانا اهل تقوی که در دنیا ملبس به لباس عبودیت بوده و ملتزم اوامر و نواهی پروردگار خود بوده اند، درآن روز با خیر و سلامت از شر آن روز نجات یافته و به سعادت نایل می شوند و بوستانهای محصور و انواع درختان انگور در اختیار آنهاست ودختران نو رسی که هم سن و سال و شبیه هم هستند و قدحهایی پر از شراب پاکیزه ، ودرآن بهشت نه سخن لغوی می شنوند و نه دروغ ، سخن لغو سخنی است که اثر مطلوبی برآن مترتب نمی شود و سخن دروغ سخنی است که اجزایش یکدیگر را تکذیب می کند،ولی سخن بهشتیان هر چه هست حق است و اثر مطلوب دارد، آنگاه خطاب به رسولخدا ص می فرماید: این نعمات و رفتاری که با متقین می شود هر چه هست درحالیست که جزایی حساب شده و عطیه ای از ناحیه پروردگار توست و بی حساب وگزاف نیست ، و پروردگار تو همان پروردگار آسمانها و زمین و همه مخلوقات میان آندوست و او رحمان است ، بطوریکه سعه رحمتش سراسر عوالم وجود را در بر گرفته وهیچ موجودی از آن محروم نمانده و از دایره رحمت و ربوبیت او خارج نیست مگرطاغیان و سرکشان که خودشان با سوء اختیارشان رحمت الهی را از خود دفع کرده وشقاوت و بدبختی را برای خود برگزیده اند و از زی عبودیت او خارج شده اند.و در پیشگاه چنین خدای مقتدر و عظیمی هیچ کس مالک شفاعت و سایر وسایل رهایی از عذاب مانند دوستی و وساطت و فداء و عوض و ...، نخواهد بود، یعنی هیچ یک از حاضران در عرصه محشر نمی توانند بدون اذن خدا در پیشگاه او شفاعت یاچون و چرا کنند همچنانکه فرمود:(لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون (34)اوازآنچه می کندبازخواست نمی شودوغیراوهمه بازخواست می گردند) [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیر راهنما
31) به یقین براى تقواپیشگان کامیابى اى [بزرگ ]هست;

1 - تقواپیشگان در آخرت، اهل بهشت، سعادتمند و رهیده از عذاب اند.

إنّ للمتّقین مفازًا

«مفاز» (مانند «فوز» و «مفازة») مصدر و به معناى دستیابى به خیر و رهایى از شرّ است (لسان العرب). هم چنین ممکن است اسم مکان و کنایه از بهشت نیز باشد که مکان رستگارى و سعادت است. آیات بعد ـ که بیان «مفازاً» است و از بوستان ها و دیگر لذت هاى بهشتى سخن مى گوید - این احتمال را تقویت مى کند.

2 - پرهیز از طغیان گرى، ترس از حسابرسى اعمال و پذیرش آیات الهى، مصداق تقواپیشگى است.

للطّـغین ... إنّهم کانوا لایرجون حسابًا . و کذّبوا بـایـتنا ... إنّ للمتّقین مفازًا

از تقابل بین متقین و طغیان گران، دانسته مى شود که منزّه بودن از صفات طغیان گران، تقواپیشگى است.

3 - بهشت، جایگاه خوشبختى و به دور از آزار و نوشیدنى هاى ناگوار و رنج گرما و تشنگى است.

لایذوقون فیها بردًا و لاشرابًا . إلاّ حمیمًا و غسّاقًا ... إنّ للمتّقین مفازًا

رهایى از شرّ ـ که جزئى از معناى «مفاز» است ـ ناظر به شرورى است که دامنگیر دوزخیان است و آیات پیشین، گوشه هایى از آن را بیان کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
32) باغ ها و تاکستان ها،

1 - تقواپیشگان در آخرت، برخوردار از چندین باغ و تاکستان بزرگ، با انگورى فراوان

حدائق و أعنـبًا

«حدیقة» (مفرد «حدائق») به باغى گفته مى شود که اطراف آن را برجستگى هاى طبیعى یا دست ساز احاطه کرده باشد (لسان العرب). کلمه «حدائق» بدل براى «مفازاً» و بیانگر این است که بوستان هاى متعدد، گوشه اى از جایگاه سعادت و خوشبختى متقین است. نکره آوردن «حدائق» و «أعناب»، براى بیان عظمت آنها است.

2 - بهشت، سراى ناز و نعمت، همراه با تأمین تمام نیازمندى ها براى تقواپیشگان

حدائق و أعنـبًا

تأمین انگور و باغ میوه ـ با آن که از نیازهاى ضرورى انسان نیستند ـ نشانگر آن است که بهشتیان در مرحله نیازهاى اولیه، کمبودى ندارند و باید از امور دیگرى ـ که به تجمّلات و تشریفات زندگى مربوط مى شود ـ سخن گفت.

3 - برخوردارى تقواپیشگان از باغ ها و میوه جات بهشت و موهبت هاى مادى جهان آخرت نمونه اى از سعادتمندى آنها است.

مفازًا . حدائق و أعنـبًا
[ نظرات / امتیازها ]
33) و دخترانى نارپستان و هم سال،

1 - تقواپیشگان در بهشت، بهره مند از حوریانى نورس و نار پستان

کواعب

«کاعب» (مفرد «کواعب») به زنى گفته مى شود که پستان هایش برجسته شده باشد. (لسان العرب)

2 - حوریان بهشتى، در زیبایى بر یکدیگر برترى ندارند.

أترابًا

«أتراب»، جمع «ترب» بر وزن «مصر» است. کسانى که تولد هم زمان داشته باشند، «ترب» یکدیگرند و چون حوریان بهشتى تولد ندارند، مراد از «ترب» در مورد آنان، همسانى در شمایل و صفات جذاب است. (اقتباس از لسان العرب)

3 - تقواپیشگان، برخوردار از هم نشینى صمیمانه حوریان جوان در بهشت

أترابًا

در «معجم مقاییس اللغة»، «تِرْب» با «خِدْن» (دوست و همراه) به یک معنا گرفته شده است.

4 - وجود لذت هاى جنسى در بهشت

و کواعب أترابًا

5 - لذت هاى جنسى تقواپیشگان در بهشت، گوشه اى از سعادتمندى آنها است.

مفازًا ... و کواعب أترابًا

6 - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله... «و کواعب أتراباً» أى الفتیات الناهدات;(1)

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند ... «و کواعب أتراباً» روایت شده که فرمود: یعنى دختران نوجوانى که پستان هاى آنان برآمده است».
[ نظرات / امتیازها ]
34) و پیمانه هائى لبریز [از شراب]،

1 - تقواپیشگان در بهشت، با جام لبریز از شراب پذیرایى خواهند شد.

و کاسًا دهاقًا

«کأس» به جامى گفته مى شود که در آن «خمر» باشد. گاهى بر خود «خمر» نیز «کأس» اطلاق مى شود. «دهاق» که در دو معناى متضاد (با فشار پر کردن ظرف و یا خالى کردن آن) کاربرد دارد، در این آیه به معناى پرکردن به صورت فشرده و متراکم است (لسان العرب). این کلمه گرچه مصدر است; ولى چون وصف «کأساً» مى باشد، به معناى اسم مفعول آن (لبالب و پر شده) است.

2 - مى گسارى بهشتیان و استفاده آنان از جام هاى شراب آماده، جلوه اى از خوشبختى آنان است.

إنّ للمتّقین مفازًا ... و کأسًا دهاقًا

3 - جام هایى پیاپى از شراب ناب، وسیله پذیرایى از تقواپیشگان در بهشت

و کأسًا دهاقًا

برخى گفته اند: «دهاقاً»; ـ از ریشه «دهق» (گره زدن پیاپى) به معناى رساندن پیاپى به نوشندگان است. برخى دیگر آن را به معناى خالص و صاف دانسته اند. (لسان العرب)

4 - آرمیدن متقین در سایه بوستان ها و مى گسارى آنان، در برابر محرومیت جهنمیان از خنکى و نوشیدنى، انعکاسى از تقابل آثار طغیان گرى و تقوا است.

لایذوقون فیها بردًا و لا شرابًا ... حدائق و أعنـبًا ... و کأسًا دهاقًا
[ نظرات / امتیازها ]
35) در آن جا نه بیهوده اى مى شنوند و نه تکذیب سخنى،

1 - تقواپیشگان در بهشت، هیچ سخن یاوه، زشت و بى فایده اى نخواهند شنید.

لایسمعون فیها لغوًا

«لغو»; یعنى، بى فایده و آنچه قابل اعتنا نباشد (قاموس) و گاه سخنان زشت نیز «لغو» نامیده مى شود. (مفردات راغب). نشنیدن سخنان لغو، کنایه از نبود آن سخنان در بهشت است. ضمیر «فیها» به «مفازاً» برمى گردد; به این اعتبار که مراد از آن «جنّة» (بهشت) باشد.

2 - تقواپیشگان در دنیا، گرفتار سخنان زشت و یاوه سرایى هاى مخالفان

لایسمعون فیها لغوًا

مژده به نبود بعضى از زشتى ها در بهشت ـ با توجّه به بى شمار بودن آنچه بهشت عارى از آن است ـ بیانگر این مطلب است که بهشتیان در دنیا، با این امور ناخوشایند مواجه و از آن در رنج خواهند بود.

3 - لزوم پرهیز از گفتن سخن هاى یاوه و زشت

لایسمعون فیها لغوًا

توصیف بهشتیان به خصلت هاى نیک، ترغیب به کسب آن صفات در دنیا است.

4 - پرهیز از گوش دادن به سخنان یاوه و دروغین، حالتى پسندیده است.

لایسمعون فیها لغوًا

5 - گفتار بهشتیان با یکدیگر، عارى از هرگونه سخن زشت و بیهوده است.

لایسمعون فیها لغوًا

6 - بهشتیان، هرگز دروغ نمى گویند و یکدیگر را به دروغ گویى متهم نمى کنند.

و لا کذّابًا

«کذّاباً» یا به معناى «کَذِباً» (دروغ) و یا مصدر باب تفعیل و به معناى تکذیب است (لسان العرب). بنابراین مفاد «و لا کذّاباً» این است که در بهشت، دروغ وجود ندارد یا این که کسى تکذیب گفتار خویش را از دیگران نمى شنود; زیرا همگان صداقت یکدیگر را باور دارند.

7 - نوشندگان شراب بهشتى، منزّه از زبان گشودن به هذیان و دروغ

و کأسًا دهاقًا . لایسمعون فیها لغوًا و لا کذّابًا

ارتباط این آیه با آیه قبل، بیانگر این نکته است که شراب بهشتى، از نوع شراب هاى دنیا نیست که بر عقل انسان تأثیر منفى گذاشته، مایه هذیان گویى و لاف زدن گردد.

8 - تقواپیشگان در دنیا، مواجه با تکذیب گفته هاى خویش و در رنج از برخورد تکذیب گران

لایسمعون فیها ... کذّابًا

9 - دروغ گویى و تکذیب گفتار تقواپیشگان، خصلت هایى ناروا و مذموم است.

و لا کذّابًا

پاکیزه خواندن فضاى بهشت از کذب و تکذیب، نشانگر منفور بودن آن در پیشگاه خداوند است.
[ نظرات / امتیازها ]
36) جزایى است از پروردگار تو و عطایى است حساب شده.

1 - بهشت و نعمت هاى آن، پاداش و مزد تقواپیشگى است.

إنّ للمتّقین ... جزاء

«جزاء» مفعول مطلق و تأکید کننده مفاد «إنّ للمتّقین مفازاً» است.

2 - خداوند، به اقتضاى ربوبیت خویش، تقواپیشگان را از پاداش هاى اخروى بهره مند مى سازد.

جزاء من ربّک

3 - پیامبر(ص)، فراهم آورنده زمینه دستیابى تقواپیشگان به پاداش هاى آخرت

ربّک

خطاب به پیامبر(ص) در «ربّک»، گویاى آن است که آن حضرت در رسیدن متقین به بهشت و نعمت هاى آن، نقش اساسى داشته است.

4 - بهره مند ساختن تقواپیشگان از پاداش هاى آخرت، جلوه تدبیر خداوند در ترفیع بخشیدن به مقام پیامبر(ص) است.

ربّک

«ربّ» مصدر و به معناى تربیت است و مجازاً در معناى «تربیت کننده» استعمال مى شود (مفردات راغب). تأکید بر واژه «ربّک»، گویاى آن است که اعطاى پاداش به متقین، در راستاى تربیت پیامبر(ص) و افزودن رشد آن حضرت است.

5 - پاداش هاى بهشتیان، عطا و تفضّل خداوند است.

عطاء

«عطاء» اسم مصدر و به معناى پرداختن و نیز به معناى چیزى است که به دیگرى پرداخته مى شود. راغب در «مفردات» مى گوید: «این کلمه به جایزه و بخشش اختصاص یافته است».

6 - پاداش اعمال بندگان، بر خداوند الزامى نیست.

جزاء ... عطاء

توصیف نعمت هاى اخروى به دو وصف «جزاء» ـ که در مقابل عمل است ـ و «عطاء» ـ که بدون توجّه به عمل داده مى شود ـ حاکى از آن است که خداوند آنچه را در آخرت، برابر اعمال انسان به او مى دهد، از روى تفضّل و احسان است; نه این که انسان استحقاق آن را داشته باشد.

7 - نعمت هاى اعطایى خداوند به بهشتیان، تأمین کننده تمام خواسته هاى ایشان است.

حسابًا

«حساباً» اسم مصدر براى «إحساب» است و «أحسب»; یعنى، عطا را افزایش داد تا حدى که دریافت کننده گفت: «حسبى» ;یعنى، مرا کافى است (تاج العروس) و ممکن است «حساباً» مصدر و به معناى محاسبه کردن باشد. در هر صورت به دلیل صفت بودن آن براى «عطاء»، معناى مصدرى ندارد; بلکه به معناى «مُحْسَب» (کافى) و یا «محسوب» (شمرده شده) است. در برداشت یاد شده، معناى اول مورد نظر است.

8 - پاداش و عطاهاى خداوند به بهشتیان، داراى نظم و حسابى خاص و مناسب با درجات تقواى آنان است.

إنّ للمتّقین ... عطاء حسابًا

چنانچه «حساب» به معناى اسم مفعول (محاسبه شده) باشد، مراد از جزاء حساب شده، جزائى است که با میزان اعمال تقواپیشگان مناسب باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
37) [همان] خداوندگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است; خداى رحمان که [آفریدگان] در برابر او قدرت هیچ خطابى ندارند;

1 - خداوند، مالک و مدبّر آسمان ها و زمین و تمام موجودات بین آنها است.

ربّ السمـوت و الأرض و ما بینهما

2 - تدبیر امور انسان ها، در اختیار مالک و مدبّر جهان هستى است.

ربّک ... ربّ السمـوت و الأرض و ما بینهما

«ربّ السماوات» ـ که بیانگر «ربّک» در آیه قبل مى باشد ـ گویاى این است که ربّ تو همان ربّ جهان هستى است و آنان که به ارباب متعدد مى اندیشند، بر خطایند.

3 - جهان، داراى آسمان هاى متعدد است.

السمـوت

4 - وجود موجوداتى بین آسمان ها و زمین

و ما بینهما

5 - خداوند، داراى رحمتى گسترده بر انسان ها و تمام موجودات آسمان ها و زمین است.

ربّک ... ربّ السمـوت و الأرض و ما بینهما الرحمـن

«رحمان» صیغه مبالغه است و به قرینه «ربّک» و «ربّ السماوات»، مراد گسترش رحمت الهى بر تمام مشمولان ربوبیت او است.

6 - پاداش رسانى به اهل تقوا در قیامت، اقتضاى تدبیر نظام هستى و لازمه ربوبیت خداوند بر جهان است.

جزاء من ربّک ... ربّ السمـوت و الأرض و ما بینهما

7 - «رحمان»، از اسامى و اوصاف خداوند است.

الرحمـن

8 - نعمت هاى بهشت و پاداش تقواپیشگان در آن، جلوه رحمت گسترده خداوند است.

جزاء من ربّک ... الرحمـن

9 - تدبیر امور آسمان ها و زمین و موجودات بین آنها از سوى خداوند، بر پایه رحمت و عطوفت است.

لایملکون منه خطابًا

توصیف «ربّ» به «رحمان»، حاکى از نقش رحمت در تدبیر نظام هستى است.

10 - خداوند، تنها تصمیم گیرنده صحنه هاى آخرت و کیفر و پاداش مردم

لایملکون منه خطابًا

11 - ناتوانى همگان، از گفتوگوى خودسرانه با خداوند در قیامت

لایملکون منه خطابًا

مرجع ضمیر فاعلى «لایملکون»، موجودات عاقلى است که از «ما بینهما» دانسته مى شود. «منه» حال براى «خطاباً» و حرف «من» براى اتصال و ارتباط است. مفاد آیه این است که در رابطه با خداوند، هیچ سخنى براى آنان مقدور نیست. به قرینه آیه بعد، مى توان گفت: مراد کلام نادرست و شفاعت غیر مأذون است.

12 - خداوند در امور جهان آخرت، به هیچ کس اختیار تصمیم گیرى و اظهار نظر نداده است.

لایملکون منه خطابًا

ممکن است «منه» به «لایملکون» متعلق باشد; یعنى، آن موجودات از جانب خداوند، مالک هیچ خطاب و اظهار نظرى درباره حوادث قیامت قرار داده نشده اند. به قرینه آیه بعد، مراد از آن، استقلال در تصمیم گیرى است.

13 - ناتوانى همگان، از اعمال نظر و دخالت در تصمیم گیرى هاى جهان آخرت، برخاسته از فراگیر بودن ربوبیت خداوند و گستردگى رحمت او است.

ربّ السمـوت و الأرض و ما بینهما الرحمـن لایملکون منه خطابًا

14 - خداوند، در تدبیر امور عالم و گستراندن رحمت خویش، به احدى از مخلوقات خود حق اعتراض نداده است.

ربّ السمـوت ... الرحمـن لایملکون منه خطابًا

به قرینه صدر آیه، مى توان گفت: مراد از خطاب، اعتراض به کارهایى است که از ربوبیت و رحمانیت خداوند نشأت گرفته است. بنابراین محتواى آیه شریفه، به نظام کنونى جهان نیز ارتباط داشته و اختصاص به جهان آخرت ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
31) [31] در برابر این، مشاهده مى‏کنیم که آن دسته از پرهیزگاران که در دنیا از موجبات رسیدن به آتش قیامت پرهیز کردند، و کارهاى بد را که سبب درآمدن به جهنم است کنار گذاشتند، در قیامت همان اندازه از دوزخ دورند که در دنیا از آن دورى مى‏کردند.

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً- پرهیزگاران رستگارند.»

بزرگترین رستگارى ایشان رهایى از آتش جهنم است. آیا این گفته خدا را ملاحظه نمى‏کنى که گفته است: فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ- هر کس که از آتش دور شود و به بهشت درآید، رستگار شده و به مراد رسیده است»؟ «12» [ نظرات / امتیازها ]
32) [32] و علاوه بر رهایى از آتش، از نعیم ابدى برخوردارند.

حَدائِقَ وَ أَعْناباً- باغها و تاکستانها.»

شاید ذکر انگور در میان دیگر میوه‏ها از آن روى بوده باشد که خوراک و میوه‏اى است داراى فوایدى که در دیگر میوه‏ها یافت نمى‏شود، حتى در حدیث آمده است که: «بهترین میوه‏هاى شما انگور است». «13» [ نظرات / امتیازها ]
33) [33] همسر موافق مایه تکمیل خوشبختى است، بدان سبب که نه فقط با کامبردارى جنسى همراه است، بلکه نیز از آن جهت که نیاز روح را از لحاظ همکارى با روحى دیگر تکمیل مى‏کند که براى آن همچون آینه‏اى است که خود را در آن مى‏بیند و بالعکس، و خدا براى بندگان صالح حور العین فراوان در بهشت به بهترین صورتى که بشر تصور کند آفریده است، بلکه گاه چنان تصور مى‏شود که در زیبایى و جمال ظاهرى برترى از آن تصور نمى‏شود، و نمونه اعلایى براى جمال‏روحى و خلق عالى و ادب رفیع است تا شایسته مؤمنان و تراز بالاى ایشان بوده باشد.

وَ کَواعِبَ أَتْراباً- و کنیزکان نارپستان و همسال.»

کاعب به معنى دخترى است که پستانهایش برجسته و گرد شده و خصوصیات زنانگى در او پدید آمده که براى مرد لذیذتر و شهوت‏انگیزتر است، و در عین حال آنان همسالانى با مردان‏اند که با روح مرد از لحاظ خلقى و عقلى و جنسى توافق بیشترى دارند، و مرد مؤمن بر حسب مقدار اعمال صالح خویش بیش از یکى از آنان را در اختیار دارد که همانند این در دنیا میسر نیست. [ نظرات / امتیازها ]
34) [34] جلسات انس بدون شراب و نوشابه‏اى نشاط انگیز صفایى ندارد، و خدا این شراب را به نیکوترین صورتى مطلوب در اختیار صالحان قرار مى‏دهد.

وَ کَأْساً دِهاقاً- و جامهاى شراب لبریز و پیاپى.»

گفته‏اند: الدهاق شراب آکنده در جام است، و به قولى آنچه پیاپى نوشیده شود، یا صافى است، و این همه درباره شراب فردوس صدق مى‏کند. [ نظرات / امتیازها ]
35) [35] و نعمتهاى زندگى بدون امنیت و آرامش صورت کمال پیدا نمى‏کند، و بهشت دار السلام است و هیچ تجاوز و ستم و بیمارى و بیم تمام و نابود شدن نعمت و ... در آن وجود ندارد، و حتى زخم زبان که مایه ترس و اضطراب و دردى در نفس شود، در آن شنیده نمى‏شود.

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً- در آن نه سخنان بیهوده و لغو مى‏شنوند و نه کسى دیگرى را دروغزن مى‏خواند.»

با یکدیگر علم و محبت و یادهاى خوش گذشته را مبادله مى‏کنند و به سپاسگزارى نعمتهاى پروردگار مى‏پردازند. و در آن صورت که جانهاى پاک دارند و خوشیها براى ایشان فراوان در دسترس است، دیگر چگونه میل آن مى‏کنند که به لغو از غیبت و تهمت و فحش بپردازند؟ و چرا دروغ بگویند که جز نشانه‏اى از خبث و پلیدى یا ترس و آزمندى نیست، در صورتى که اهل بهشت از این همه منزّه‏اند؟ [ نظرات / امتیازها ]
36) [36] همه این نعمتها، به فضل خدا، همیشه و پیاپى به ایشان مى‏رسد، از آن روى که آنان راه راست و عمل صالح را در دنیا برگزیده بودند.

جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً- پاداشى از خداوند تو که بخششى بسنده است.»

چنان مى‏نماید که معنى این آیه بخشش بزرگى متناسب با اعمال ایشان بوده باشد، بدان سبب که درجات مؤمنان در آن جا بر حسب درجات در این جا تفاوت پیدا مى‏کند.

و به قولى: «حسابا» لما عملوا یعنى با در نظر گرفتن آنچه کرده‏اند، چه حساب به معنى شمارش است یعنى به اندازه آنچه براى او در وعده پروردگار واجب است، چه او وعده کرده است که در مقابل یک حسنه و کار نیک پاداشى ده برابر دهد، و براى گروهى هفتصد برابر وعده داده است، و براى گروهى دیگر بى نهایت و از اندازه بیرون، چنان که خداى تعالى گفت: إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ- پاداش شکیبایان بى‏حساب به ایشان داده مى‏شود». «14»

و همه اقوال به یک چیز باز مى‏گردد و آن بخشش فراوان است. [ نظرات / امتیازها ]
37) [37] و براى آن که انسان این نعمتها را بیش از اندازه تصور نکند، خدا بیان کرده است که آنها از جانب پروردگار بزرگ است که ملک آسمانها و زمین از آن او و بخشنده است:

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ- پروردگار آسمانها و زمین است و آنچه در میان آنها قرار دارد، و بخشنده است،» و در حق آن کس که بخشندگى او همه چیز را فرا مى‏گیرد، و چون بخواهد بخشش خود را فراوان مى‏کند، چه گمان مى‏کنى؟

لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً- از او بر هیچ سخنى مالک نیستند.»

به درجه‏اى بزرگ است که اگر بخشندگى او نبود که بر اثر آن وحى خود رابه میانجیگرى فرستاده‏اش یا از پشت پرده نازل کند، از خطاب کردن با آفریدگانش تعالى و برترى و خوددارى پیدا مى‏کرد.

اگر چنان نبود که خداوند سبحانه و تعالى به بندگانش اجازه دعا کردن و خواندن خود را داده باشد، و در قلوب خواهندگان خود انوار دوستى و مناجات با او را القا کند، کدام انسان- هر انسان- استطاعت آن را داشت که چندان بالا رود تا به درجه خطاب کردن به او برسد؟ آیا خطاب و سخن گفتن نیازمند خرسندى دو طرف یا واجب کردن طرفى بر طرف دیگر نیست؟ و خدا در تراز آفریدگانش نیست تا با او توافق حاصل شود، و هیچ کس نمى‏تواند او را به سخن گفتن مجبور کند. و آیه بدین گونه به آن اشاره مى‏کند که بشر و دیگر آفریدگان در سطح او و همتراز با او نیستند، و چیزى از او را در ملکیت خود ندارند تا انجام کارى را بر او واجب سازند، و او مالک ایشان است و به بخشندگى خویش بر آنان تفضل مى‏کند و به مخاطبه با آنان مى‏پردازد، و گاه به بعضى از آنان، به صورت تکوینى یا تشریعى، اجازه سخن گفتن و مخاطبه با خودش را مى‏دهد، و این در آن هنگام است که خود را به ایشان مى‏شناساند و مناجات کردن با خودش را به ایشان الهام مى‏کند.

در این اختلاف است که چه کس مالک خطاب نیست، آیا آن گروه از مؤمنان‏اند که ذکرشان پیش از این گذشت، یا کفارند بدان سبب که از در رحمت او رانده شده‏اند، یا هر دو گروهند؟ چنان مى‏نماید که ضمیر تنها مؤمنان و کافران را شامل نمى‏شود، بلکه دیگر آفریدگان (جن و فرشته و روح) را نیز فرا مى‏گیرد، به گواهى آیه بعد که براى تفصیل همین آیه نازل شده است، و مثلى آشکار است بر آن که این آیه- به نظر من- اختصاص به روز قیامت ندارد، آرى، در روز قیامت این حقیقت با وضوح بیشتر تجلّى پیدا مى‏کند. [ نظرات / امتیازها ]
 » مجمع البیان
31) در شمارى از آیات پیش، فرجام شوم سرکشان و عذاب و کیفر سخت آنان و نیز از راز نگونسارى آنان سخن رفت، اینک در ترسیم پرتوى از پاداش شکوهبار خدا به مردم شایسته کردار و بشردوست و توحیدگرا مى فرماید:

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً

بى گمان آن کسانى که از خدا حساب بردند و از قانون شکنى و گناه دورى جستند، برایشان کامیابى و رستگارى بزرگى است.

از دیدگاه پاره اى واژه «مفاز» اسم مکان و به معنى جایگاه رستگارى است؛ درست بسان «منجاة» که مکان نجات و رهایى است. [ نظرات / امتیازها ]
32) آن گاه در تفسیر این رستگارى بزرگ مى فرماید:

حَدائِقَ وَ أَعْناباً

باغ هایى پرطراوت و پر میوه و محفوظ از هر آسیب و انواع انگورها. [ نظرات / امتیازها ]
33) سپس مى افزاید:

وَ کَواعِبَ أَتْراباً

و نیز براى پرواپیشگان حوریانى است بسیار جوان و همسال، که سینه هاى آنان تازه برآمده و برجسته شده است.

به باور «قتاده» براى آنان دوشیزگانى است همسال که تازه سینه هاى آنان برآمده است. اما به باور «ابوعلى» منظور این است که: این حوریه ها و یا دوشیزگان در زیبایى سیما و اخلاق و سیرت و سن وسال، نظیر همسران خویش اند. [ نظرات / امتیازها ]
34) در آیه بعد در بیان نعمت دیگرى مى فرماید:

وَ کَأْساً دِهاقاً

و جام هایى لبریز از شراب پاک بهشت.

به باور گروهى منظور این است که: به مردم پرواپیشه جامهایى لبریز از نوشیدنى هاى بهشت مى دهند. امّا به باور پاره اى دیگر منظور جام هاى پیاپى به آنان مى دهند.

و از دیدگاه «مقاتل» منظور این است که: به آنان جام هایى از نوشیدنى هاى بهشت مى دهند تا سیراب گردند. [ نظرات / امتیازها ]
35) و مى افزاید:

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً

بهشتیان سعادتمند، در آنجا نه گفتار بیهوده اى مى شنوند و نه دروغ شمردن و انکارى.

چنان نیست که آن شراب پاک بهشت و یا نوشابه هاى آن، خرد آنان را دچار سستى و کاستى کند و بى برنامه سخن بگویند و بى ادبانه رفتار کنند، نه هرگز. [ نظرات / امتیازها ]
36) در ادامه آیات در این مورد مى فرماید:

جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً

آنچه به پرواپیشگان در سراى آخرت ارزانى مى گردد پاداش پروردگار تو به آنان در برابر ایمان به خدا و پیامبر و عمل به مقررات او، و بخششى است حساب شده و پرشکوه و بسنده.

در مورد واژه «حساباً» چند نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى منظور این است که: پاداش پروردگارت براى آنان کافى و بسنده است.

2 - امّا به باور پاره اى دیگر، بسیار گسترده و فراوان است.

3 - از نظر برخى پاداش پروردگارت به اندازه عملکرد شایسته آنان است.

4 - امّا از نظر برخى دیگر این پاداش به گونه اى است که هر آنچه آنان بخواهند، خداى فرزانه از فضل خود به آنان ارزانى مى دارد. [ نظرات / امتیازها ]
37) و روشنگرى مى کند که:

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً

آن کسى که به مردم با ایمان و شایسته کردار این پاداش پرشکوه را ارزانى مى دارد، همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است؛ همان خداى بخشاینده اى که هیچ کسى بدون اجازه او در پیشگاه اش سخنى نمى گوید و درخواستى نمى کند.

آیه مورد بحث در حقیقت بسان این آیه است که مى فرماید:

و لایشفعون الّا لمن ارتضى(17) و جز براى کسى که خدا رضایت دهد، شفاعت نمى کنند...

و نیز بسان این آیه که:

یوم یات لاتکلم نفس الّا باذنه(18) آن روز، روزى است که چون فرارسد، هیچ کس جز به اذن او سخن نگوید...

واژه «خطاب» توجه دادن روى سخن به وسیله بیان و در قالبى رسا و روشنگر به فردى است خردمند و خردورز که مقصود گوینده را در مى یابد.

«مقاتل» در تفسیر آیه مى گوید: در روز رستاخیز مردم جز با اجازه خدا قدرت سخن گفتن نخواهند داشت. [ نظرات / امتیازها ]
  صفدر فولادي - کتاب تفسیر راهنما – تالیف آیت الله هاشمی رفسنجانی و شواهد التنزیل، ج 2، ص 419،
31) «مفاز» (مانند «فوز» و «مفازة») مصدر و به معنای دستیابی به خیر و رهایی از شرّ است (لسان العرب). هم چنین ممکن است اسم مکان و کنایه از بهشت نیز باشد که مکان رستگاری و سعادت است. آیات بعد ـ که بیان «مفازاً» است و از بوستان ها و دیگر لذت های بهشتی سخن می گوید - این احتمال را تقویت می کند.
از تقابل بین متقین و طغیان گران، دانسته می شود که منزّه بودن از صفات طغیان گران، تقواپیشگی است.
رهایی از شرّ ـ که جزئی از معنای «مفاز» است ـ ناظر به شروری است که دامنگیر دوزخیان است و آیات پیشین، گوشه هایی از آن را بیان کرده است.
1 - تقواپیشگان در آخرت، اهل بهشت، سعادتمند و رهیده از عذاب اند.
2 - پرهیز از طغیان گری، ترس از حسابرسی اعمال و پذیرش آیات الهی، مصداق تقواپیشگی است
3 - بهشت، جایگاه خوشبختی و به دور از آزار و نوشیدنی های ناگوار و رنج گرما و تشنگی است.

ابن عباس - مشهورترین مفسر صدر اسلام- زیر آیه کریمه «ان للمتقین مفازا (63) » می گوید: او[قهرمان این آیه] علی بن ابی طالب علیه السلام است، به خدا او سرور کسانی است که تقوا و خوف الهی داشتند. [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 276
36) یعنى رفتارى که با متقین مى شود هر چه باشد در حالى است که جزایى حساب شده ، و عطیه اى از ناحیه پروردگار تو است ، پس کلمه ((جزاء)) و همچنین کلمه ((عطاء)) حال است ، و کلمه ((حسابا)) مصدرى است به معناى اسم مفعول ، و صفت است براى عطاء، احتمال هم دارد که کلمه ((عطاء)) تمیز و یا مفعول مطلق باشد.
بعضى گفته اند: در این آیات جزاى متقین را به ((رب )) نسبت داده ، و ((رب )) را به ضمیر راجع به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) اضافه کرده ، تا به این وسیله از آن جناب احترامى به عمل آورده باشد، ولى در جزاى طاغیان این کار را نکرد و آن را به ((رب )) نسبت نداد و نفرمود: ((جزاء وفاقا من ربک )) تا بفهماند خداى تعالى منزه از رساندن شر است ، هر شرى که باشد به دست خود طاغیان درست مى شود، همچنان که در جاى دیگر فرموده : ((ذلک بما قدمت ایدیکم و ان اللّه لیس بظلام للعبید.))
نکته اینکه کلمه ((حسابا)) را بعد از جزاى طاغیان نیاورد، و گذاشت تا بعد از جزاى آنان و جزاى متقین بیاورد، این است که مفاد آیه ((ان یوم الفصل کان میقاتا)) را که در اول گفتار بود تثبیت نموده ، بفهماند فصل در آن روز خرافى نیست ، بلکه با حساب است .
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
37) ربّ السماوات» ـ که بیانگر «ربّک» در آیه قبل مى باشد ـ گویاى این است که ربّ تو همان ربّ جهان هستى است و آنان که به ارباب متعدد مى اندیشند، بر خطایند.
رحمان» صیغه مبالغه است و به قرینه «ربّک» و «ربّ السماوات»، مراد گسترش رحمت الهى بر تمام مشمولان ربوبیت او است
توصیف «ربّ» به «رحمان»، حاکى از نقش رحمت در تدبیر نظام هستى است.
ممکن است «منه» به «لایملکون» متعلق باشد; یعنى، آن موجودات از جانب خداوند، مالک هیچ خطاب و اظهار نظرى درباره حوادث قیامت قرار داده نشده اند. به قرینه آیه بعد، مراد از آن، استقلال در تصمیم گیرى است.

به قرینه صدر آیه، مى توان گفت: مراد از خطاب، اعتراض به کارهایى است که از ربوبیت و رحمانیت خداوند نشأت گرفته است. بنابراین محتواى آیه شریفه، به نظام کنونى جهان نیز ارتباط داشته و اختصاص به جهان آخرت ندارد.
1 - خداوند، مالک و مدبّر آسمان ها و زمین و تمام موجودات بین آنها است.
2 - تدبیر امور انسان ها، در اختیار مالک و مدبّر جهان هستى است.
3 - جهان، داراى آسمان هاى متعدد است.
4- خداوند، داراى رحمتى گسترده بر انسان ها و تمام موجودات آسمان ها و زمین است.
5- پاداش رسانى به اهل تقوا در قیامت، اقتضاى تدبیر نظام هستى و لازمه ربوبیت خداوند بر جهان است.
6- نعمت هاى بهشت و پاداش تقواپیشگان در آن، جلوه رحمت گسترده خداوند است [ نظرات / امتیازها ]
 » کتاب تفسیر راهنما – تالیف آیت الله هاشمی رفسنجانی
35) لغو»; یعنی، بی فایده و آنچه قابل اعتنا نباشد (قاموس) و گاه سخنان زشت نیز «لغو» نامیده می شود. (مفردات راغب). نشنیدن سخنان لغو، کنایه از نبود آن سخنان در بهشت است. ضمیر «فیها» به «مفازاً» برمی گردد; به این اعتبار که مراد از آن «جنّة» (بهشت) باشد
مژده به نبود بعضی از زشتی ها در بهشت ـ با توجّه به بی شمار بودن آنچه بهشت عاری از آن است ـ بیانگر این مطلب است که بهشتیان در دنیا، با این امور ناخوشایند مواجه و از آن در رنج خواهند بود.
توصیف بهشتیان به خصلت های نیک، ترغیب به کسب آن صفات در دنیا است.
«کذّاباً» یا به معنای «کَذِباً» (دروغ) و یا مصدر باب تفعیل و به معنای تکذیب است (لسان العرب). بنابراین مفاد «و لا کذّاباً» این است که در بهشت، دروغ وجود ندارد یا این که کسی تکذیب گفتار خویش را از دیگران نمی شنود; زیرا همگان صداقت یکدیگر را باور دارند.
1 - تقواپیشگان در بهشت، هیچ سخن یاوه، زشت و بی فایده ای نخواهند شنید.
2 - تقواپیشگان در دنیا، گرفتار سخنان زشت و یاوه سرایی های مخالفان
3 - لزوم پرهیز از گفتن سخن های یاوه و زشت
4 - پرهیز از گوش دادن به سخنان یاوه و دروغین، حالتی پسندیده است.
5 - گفتار بهشتیان با یکدیگر، عاری از هرگونه سخن زشت و بیهوده است.
6 - بهشتیان، هرگز دروغ نمی گویند و یکدیگر را به دروغ گویی متهم نمی کنند.
7 - نوشندگان شراب بهشتی، منزّه از زبان گشودن به هذیان و دروغ
8 - تقواپیشگان در دنیا، مواجه با تکذیب گفته های خویش و در رنج از برخورد تکذیب گران
9 - دروغ گویی و تکذیب گفتار تقواپیشگان، خصلت هایی ناروا و مذموم است. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تدبر
36) پاداشی است از پروردگارت، عطایی است از روی حساب.
در مورد جهنمیان خدا می‌فرماید: «جزاء وفاقا»، ولی در مورد متقین می‌فرماید: «جزاء … عطاءً» یعنی جهنمیان آتش را خودشان روشن کرده‌اند، ولی «عطاء» یعنی خیلی بیشتر از چیزی است که خودش آماده کرده است، ولی عطای ما عطای از روی حساب است.
یعنی عطای الهی درجه بندی دارد، و به اندازه درجه‌ای که انسان دارد، از عطا بهره‌مند است.
و «زینّا السماء الدنیا بمصابیح» که در اینجا مشخصا می‌فرماید «السماء الدنیا» و در غیر این صورت «سماء» یعنی غیر الارض یعنی‌‌ آسمان که اعم از آسمانهای هفت‌گانه نه فقط آسمانی که آسمان اول است [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
31) بخشى از پاداش عظیم پرهیزگاران
در آیات پیشین سخن از سرنوشت طغیانگران و قسمتى از کیفرهاى دردناک آنها و علت این بدبختى بود ، در آیات مورد بحث به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته از مؤمنان راستین ، و پرهیزگاران ، و قسمتى از مواهب آنها در قیامت سخن مى‏گوید تا در یک مقایسه رویارو میان این دو ، حقایق روشنتر گردد ، همانگونه که سیره قرآن مجید در سوره‏هاى دیگر مى‏باشد که اضداد را در مقابل هم قرار داده ، و وضع آنها را در این مقابله تبیین مى‏کند .
نخست مى‏فرماید : براى پرهیزگاران پیروزى و نجات بزرگى است ( ان للمتقین مفازا).
مفاز اسم مکان یا مصدر میمى از ماده فوز به معنى رسیدن به خیر و نیکى توام با سلامت است ، و به معنى نجات و پیروزى که لازمه این معنى است نیز آمده ، و با توجه به اینکه مفازا به صورت نکره ذکر شده ، اشاره به پیروزى عظیم و رسیدن به خیر و سعادت بزرگى است . [ نظرات / امتیازها ]
33) سپس به همسران بهشتى که یکى دیگر از مواهب پرهیزگاران است اشاره کرده ، مى‏افزاید : براى آنها حوریانى است بسیار جوان که تازه برآمدگى سینه آنها ظاهر شده ، و هم سن و سالند ( و کواعب اترابا).
کواعب جمع کاعب به معنى دوشیزه‏اى است که تازه برآمدگى سینه او آشکار شده ، و اشاره به آغاز جوانى است ، و اتراب جمع ترب ( بر وزن حزب ) به معنى افراد هم سن و سال است ، و بیشتر در مورد جنس مؤنث به کار مى‏رود ، و به گفته بعضى در اصل از ترائب به معنى دنده‏هاى قفسه سینه گرفتهشده که شباهت زیادى با هم دارند.
این هم سن و سال بودن ممکن است در میان خود زنان بهشتى باشد ، یعنى همگى جوان ، و همسان در زیبائى و حسن و جمال و اعتدال‏قامتند ، و یا میان آنها و همسرانشان ، چرا که توافق سنى میان دو همسر سبب مى‏شود که بهتر احساسات یکدیگر را درک کنند ، ولى تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد . [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
34) چهارمین نعمت بهشتى را که در انتظار پرهیزگاران است چنین شرح مى‏دهد : و جامهائى پر و لبریز و پیاپى از شراب طهور ! ( و کاسا دهاقا).
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنیا که عقل را مى‏زداید ، و انسان را تا سر حد یک حیوان تنزل مى‏دهد ، بلکه شرابى که عقل آور ، و نشاط آفرین و جان‏پرور و روح‏افزا است.
کاس ( بر وزن راس ) به معنى جام مملو از نوشیدنى است ، و گاه به خود جام یا محتواى آن نیز اطلاق مى‏شود.
دهاق را بسیارى از مفسران و اهل لغت به معنى لبریز تفسیر کرده‏اند ولى ابن منظور در لسان العرب دو معنى دیگر نیز براى آن نقل کرده : پى در پى و صاف و زلال.
بنا بر این اگر مجموع این معانى را در نظر بگیریم مفهوم آیه چنین مى‏شود که براى بهشتیان جامهاى مملو از شراب طهور زلال و لبریز و پى در پى مى‏آورند.
و از آنجا که سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنیا مى‏کند ، در حالى که شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شیطانى دنیا است
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
35) بهشتیان در آنجا نه سخن لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند ، و نه دروغ و تکذیبى را ( لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا ) .
شراب دنیا عقل را مى‏زداید ، و هوش را از سر مى‏برد ، و انسان را به بیهوده گوئى و سخنان ناموزون وامى‏دارد ، اما شراب طهور بهشتى به انسان روح و عقل و نور و صفا مى‏بخشد.
در اینکه مرجع ضمیر فیها چیست ؟ دو احتمال داده‏اند : نخست اینکه به بهشت باز مى‏گردد ، و دیگر اینکه به کاس ( جام).
بنا بر تفسیر اول مفهوم آیه چنین خواهد بود که در بهشت سخن لغو و دروغى نمى‏شنوند مانند آنچه در آیه 10 و 11 سوره غاشیه آمده است فى جنة عالیة لا تسمع فیها لاغیة : آنها در بهشت عالى جاى خواهند داشت بهشتى که در آن سخن لغو و بیهوده نخواهى شنید .
و بنا بر تفسیر دوم مفهوم آیه این است که از نوشیدن آن جام شراب لغو و بیهوده و دروغى حاصل نمى‏شود ، مانند آنچه در آیه 23 طور آمده است : یتنازعون فیها کاسا لا لغو فیها و لا تاثیم : آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را از یکدیگر مى‏گیرند که نه بیهوده گوئى در آن است و نه گناه.
به هر حال یکى از مواهب بزرگ معنوى بهشتیان این است که در آنجا اثرى از دروغپردازیها ، بیهوده‏گوئیها ، تهمتها و افتراها ، تکذیب حق، و توجیه باطل ، و گفتگوهاى ناهنجارى که قلب پرهیزکاران را در این دنیا آزار مى‏دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زیباست آن محیطى که اثرى از این سخنان ناموزون و رنج‏آور در آن وجود ندارد ، و طبق آیه 62 مریم جز سلام و تحیت و سخنان مسالمت‏آمیز در آنجا چیزى نمى‏شنوند لا یسمعون فیها لغوا الا سلاما. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
36) و در پایان ذکر این نعمتها به نعمت معنوى دیگرى اشاره مى‏کند که از همه بالاتر است ، مى‏فرماید : این جزائى است از سوى پروردگارت ، و عطیه‏اى است کافى ( جزاء من ربک عطاء حسابا).
چه بشارت و نعمتى از این برتر و بالاتر که بنده ضعیف ، مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى کریم خود قرار گیرد ، او را اکرام کند ، بزرگ دارد ، و خلعت بخشد ، این توجه و عنایت ، و این لطف و محبت ، چنان لذتى به مؤمنان مى‏دهد که با هیچ نعمتى برابر نیست .
و به گفته شاعر : من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها مى‏کنى اى خاک درت تاج سرم تعبیر به رب ( پروردگار ) همراه با ضمیر مخاطب و توام با کلمه عطاء همگى بیانگر لطف فوق العاده‏اى است که در این پاداشها نهفته است.
واژه حسابا به عقیده بسیارى از مفسران در اینجا به معنىکافیا مى‏باشد ، چنانکه گاه گفته مى‏شود احسبت یعنى آنقدر به او بخشیدم که گفت حسبى ( کافى است).
در حدیثى از امام امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) آمده است که در قیامت خداوند حسنات مؤمنان را حساب مى‏کند ، و هر حسنه را ده برابر تا هفتصد برابر پاداش مرحمت مى‏کند ، همانگونه که خدا در قرآن فرموده : جزاء من ربک عطاء حسابا.
از این روایت ، استفاده مى‏شود که عطایاى الهى با آنکه جنبه تفضل دارد ، در عین حال روى حساب اعمال است ، یعنى تفضلات و عطایاى او ، تناسب با اعمال صالحه انسانهادارد ، و به این ترتیب مى‏توان حسابا را در آیه فوق به همان معنى معروف محاسبه تفسیر کرد ، و جمع میان این معنى و معنى گذشته نیز مانعى ندارد ( دقت کنید).
سپس در آخرین آیه مورد بحث مى‏افزاید : این عطایاى بزرگ را همان کسى مى‏بخشد که پروردگار آسمان و زمین است و آنچه میان آن دو قرار دارد همان خداوند رحمان و بخشنده ( رب السماوات و الارض و ما بینهما الرحمن).
آرى آن کس که مالک این جهان با عظمت و مدبر و مربى آن است ، و رحمتش همه جا ، و همه کس را فرا گرفته ، همو بخشنده آنهمه عطایا در قیامت به نیکان و پاکان است.
در حقیقت ، آیه فوق اشاره‏اى به این واقعیت است که اگر خداوند چنین وعده‏هائى را به متقین مى‏دهد گوشه‏اى از آن را در این دنیا ، به صورت رحمت عامش ، به اهل آسمانها و زمین نشان داده است.

[ نظرات / امتیازها ]
37) و هیچکس حق ندارد بى‏اجازه او در پیشگاهش سخنى بگوید ، یا شفاعتى کند ( لا یملکون منه خطابا).
ضمیر در لا یملکون ممکن است به همه اهل آسمانها و زمین بر گردد ، یا تمام متقین و طاغیان که در عرصه محشر براى حساب و جزاء جمع مى‏شوند ، و در هر حال اشاره به این است که هیچکس را در آن روز حق اعتراض و چون وچرا نیست ، زیرا آنقدر حساب الهى دقیق و عادلانه است که جائى براى چون و چرا باقى نمى‏ماند.
علاوه بر این ، هیچکس حق شفاعت را نیز ندارد جز به اذن و اجازه او من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه ( بقره - 255
[ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه ج : 26ص :48
32) سپس به شرح این فوز و سعادت پرداخته ، مى‏افزاید : باغهائى خرم و سرسبز و محفوظ با میوه‏هائى از انواع انگورها ( حدائق و اعنابا).
حدائق جمع حدیقه به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است که دیوار گرداگرد آن کشیده شده و از هر نظر محفوظ است ، راغب در مفردات مى‏گوید : حدیقه در اصل به زمینى مى‏گویند که داراى آب است
همچون حدقه چشم که همیشه آب در آن وجود دارد ! جالب اینکه از میان تمام میوه‏ها در اینجا روى انگور تکیه شده ، به خاطر مزایاى فوق العاده‏اى که این میوه در میان میوه‏ها دارد ، زیرا به گفته دانشمندان غذاشناس انگور علاوه بر اینکه از نظر خواص یک غذاى کامل محسوب مى‏شود و مواد غذائى آن بسیار نزدیک به شیر مادر است ، دو برابر گوشت در بدن ایجاد حرارت مى‏کند ، گذشته از این ، به قدرى مواد مفید در آن وجود دارد که مى‏توان گفت یک داروخانه طبیعى است.
انگور داراى خاصیت ضد سم ، مفید براى تصفیه خون ، دفع رماتیسم ، نقرس ، و عامل مبارزه با افزایش اوره خون است .
اضافه بر اینها انگور اعصاب را تقویت کرده ، و تولید نشاط مى‏کند ، و به خاطر داشتن انواع ویتامینها به انسان نیرو و توان مى‏بخشد.
اینها گوشه‏اى از آثار و خواص انگور است ، و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم : خیر فواکهکم العنب : بهترین میوه‏هاى شما انگور است. [ نظرات / امتیازها ]