● سيد علي بهبهاني -
تفسیر تسنیم
مانند صنادید قریش نباشید مشرکین مکه نباشید که آنها با بطر و فخر فروشی آمدند بطر در قبال شکر است شکر نعمت آن است که انسان نعمت را به جا مصرف کند بطر آن است که او را به عنوان فخر فروشی صرف بکند این ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ ظاهراً غیر از آن ریای مصطلح است ریای مصطلح آن است که کسی به دیگری یا به دیگران نشان بدهد که من دارم برای خدا عبادت میکنم مشکل مرائی دو چیز است یکی ارائه میکند که میگوید یا با زبان یا با فکر که من دارم برای رضای خدا عبادت میکنم حالا یا نشان میدهد میشود ریا یا سعی میکند به گوش دیگران برسد میشود سمعه حالا یا ارائه است یا اسماع آن کار یا ریاست یا سمعه مشکل اولش این است که دارد نشان میدهد مشکل دوم این است که دروغ میگوید او برای خدا کار نمیکند چون اگر برای خدا باشد که نیازی به نشان دادن ندارد مشکل مرائی این است که نشان میدهد که ببین من دارم برای خدا کار میکنم خب یقیناً برای خدا کار نمیکند چون برای خدا باشد که نشان دادن لازم نیست مرائی از آن جهت که مشرک است برای خدا کار نمیکند این ریاست اما این ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ که اینجاست چون مشرکین که این چنین نبودند که به دیگران نشان بدهند بگویند که ما برای خدا آن کار مقدس فریب خورده است یک مقدس متحجر این به چنین دامی میافتد اما صنادید مکه که این چنین نبودند که ریائاً کار بکنند که اینها فخرفروشی به دیگری است میخواهند به مردم نشان بدهند که ما شجاعیم در چشم مردم بیاوردند که ما برندهایم این است این ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ است نه ریای مصطلح خب
مطلب دیگر آن است که فرق ریا و نفاق چیست پس این ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ که اینجا آمده با ریای مصطلح فرق میکند
مطلب دیگر آن است که فرق بین ریای مصطلح با نفاق چیست نفاق آن است که شخص باطناً کافر است ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾ و ظاهراً مسلمان ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ﴾ باطناً کافر و ظاهراً مسلم اما در ریا باطناً عاصی ظاهراً مطیع آن عصیان باطنش هم احیاناً ممکن است سر از شرک در بیاورد چه اینکه میآورد ولی ظاهراً اطاعت میکند خب غرض آن است که این ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ غیر از آن ریای مصطلح است جریان ذکر و اهمیت ذکر به قدری است که قرطبی در تفسیر جامعاش از محمد ا.. نقل میکند که هیچ کس به ترک ذکر مرخص نیست و اگر ذات اقدس الهی به کسی اجازه میداد که ذکر را ترک کند به زکریا (سلام الله علیه) اجازه میداد برای اینکه زکریایی که آن آیت را از ذات اقدس الهی خواست خدا فرمود آیت تو ﴿أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلاّ رَمْزًا﴾ نشانه اینکه تو پدر میشوی و فرزند صالح به تو داده میشود این است که سه روز زبانت بند میآید نمیتوانی حرف بزنی اما درباره ذکر زبانت بند نمیآید باید هم این ذکرها را بگویی نه اینکه بند نمیآید بلکه موظفی بگویی ﴿أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلاّ رَمْزًا وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثیرًا﴾ خب این میخواهد حرف بزند بگوید در را ببند نمیتواند بگوید آب بیاور نمیتوانست بنشین برو نمیتوانست فقط با اشاره میگفت که بیا و برو کسی که زبانش بند میآید از اینکه در را ببند یا برو یا نرو یا بنشین یا بلند شو یا آب بیاور یا آب بنوش مریض نیست فرمود او سالم است ولی زبانش بند آمده همان خدایی که جلوی دید را میگیرد جلوی گفتار را هم میگیرد همان خدایی که ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ ﴿أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلاّ رَمْزًا﴾ را هم میگیرد خب در بخش دیگر فرمود اینکه من میگویم نمیتوانی حرف بزنی سکته نکردی فلج نشدی سویاً هستی مستوی الخلقهای سالمی اما بند میآید زبانت سه شبانه روز انسان سالم که هیچ نقص طبی ندارد زبانش بند میآید و هر کاری هم میخواهد بکند با اشاره انجام میدهد اما وقتی میخواهد بگوید یا الله کاملاً زبانش گویاست نه تنها میتواند بلکه باید ﴿وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثیرًا﴾ معلوم میشود ذکر به قدری مهم است که اگر بنا شد به کسی رخصت ترک بدهند باز به زکریا رخصت بدهند آنکه زبانش بند آمده باید به او رخصت بدهند فرمود نه این چنین نیست ﴿أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلاّ رَمْزًا وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثیرًا﴾ بعد هم در جریان مجاهدین فرمود اگر ذکر خدا بنا بود به کسی اجازه ترک بدهند به این مجاهدی که در میدان جنگ قرار گرفته حالا همه جبهههای جنگ که ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ نیست در بسیاری از موارد جنگها نابرابر بود و همان جریان عادی هم پیش بود طرفین یکدیگر را میدیدند که مسلمین کماند آنها زیادند در چنین فضایی هم فرمود: ﴿فَاثْبُتُوا﴾ اینکه اختصاصی به بدر ندارد فرمود: ﴿إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا﴾ پس اگر کسی به ترک ذکر مرخص بود اول زکریا (سلام الله علیه) مرخص بود دوم مجاهدان
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ :و نباشید مانند کسانى که بیرون شدند از شهرها و منازل خود، بَطَراً وَ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ :از روى سرکشى و فخر و نمایش مردم مراد اهل مکه اند که به جماعت کاروان بیرون آمدند در جحفه
سفیر أبو سفیان رسید که بازگردید، ما کاروان را به سلامت آوردیم پس مردم برگشتند أبو جهل گفت: به بدر مى رویم مى رویم به شرب خمر مشغول، و مغنیان سرود کنند، و دف زنیم، و مردم را طعام دهیم تا آوازۀ ابهت و کرم ما در عرب منتشر، و از شجاعت ما حساب برند پس حق تعالى فرماید: اى مؤمنان شما باید مثل کفار از شهر خود بیرون نروید، زیرا آنها یاغى و مرائیند
وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ :و منع مى کنند و بازمى دارند مردم را از دین خدا که راه حق است، وَ اَللّٰهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ :و خداى تعالى به آنچه آنها مى کنند دانا است به نحوى که احاطۀ کلى دارد به تمام جزئیات، پس بر آنها جزا خواهد داد خلاصه أبو جهل و تابعان او که به قصد سرکشى و تعیش به بدر آمدند، بجاى میهمانى و کشتن شتر، خود را به کشتن دادند، و بجاى خمر، کاس مرگ چشیدند، و بجاى تغنى، بر آنها نوحه نمودند و مقابل طمع عزت، ذلت یافتند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بَطَراً وَ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ الخ مفسرین گفته اند آیه اشاره به گروهى است که از مکه به حمایت کاروان ازروى سرکشى و نمایاندن به مردم خارج گردیدند و راه خدا را ببستند و خدا به آنچه مى کنند احاطه دارد (وَ لاٰ تَکُونُوا) خطاب بمؤمنین است که شما مثل آنها نباشید،به طورى که گفته اند چون سپاه از مکه حرکت کرد و رسیدند به جحفه رسول ابو سفیان به آنها رسید و گفت برگردید به مکّه ما کاروان را به سلامت آوردیم مردم عزم رجوع نمودند ابو جهل گفت ما ببدر مى رویم که در آنجا اسباب تعیّش خود را فراهم کنیم از اسباب لهو و لعب و شرب مسکرات و شتر بکشیم و طعام دهیم تا اینکه عرب بزرگى و ثروت ما را بدانند وقتى ببدر آمدند بجاى مهمانى و کشتن شتر خود را بکشتن دادند و بجاى خمر کأس مرگ چشیدند و بجاى عزّت ذلّت و خوارى دیدند،غرض اینکه شما مؤمنین با نیّت پاک بدون آلایش براى دفاع از دشمن بیرون روید و مثل آنان نباشید
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
در آخرین آیه مسلمانان را از پیروى کارهاى ابلهانه و اعمال غرور آمیز و بى محتوا و سر و صداهاى تو خالى و بى معنى باز مى دارد،و با اشاره به جریان کار ابو سفیان و طرز افکار او و یارانش مى فرماید: مانند کسانى که از سرزمین خود از روى غرور و هوا پرستى و خودنمایى خارج شدند،نباشید ( وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بَطَراً وَ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ ) همانها که هدفشان جلوگیرى مردم از راه خدا بود ( وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ ) هم هدفشان نامقدس بود و هم وسائل رسیدنشان به این هدف،و دیدیم که سر انجام با آن همه نیرو و ساز و برگ جنگى در هم کوبیده شدند و به جاى عیش و طرب گروهى در خاک و خون غلطیدند و گروهى در عزاى آنها اشک ریختند و خداوند به کارهایى که اینگونه افراد انجام مى دهند محیط است و از اعمالشان با خبر ( وَ اَللّٰهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ )
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
نکته ها:
چون کاروان تجارتى ابو سفیان از دست مسلمانان سالم به مکّه رسید، ابو سفیان به ابوجهل پیغام داد که ما به سلامت به مکّه رسیدیم، شما که براى یارى ما رفته اید، برگردید
ابوجهل مغرورانه گفت: تا مسلمانان را سرکوب نکنیم و به افتخار پیروزى شراب ننوشیم و قدرت خود را نشان ندهیم، برنمى گردیم امّا سرانجام شکست خوردند و ابوجهل در آن جنگ، جام مرگ را نوشید
در این آیه و دو آیه ى قبل، عوامل موفقیّت چنین بیان شده است: ثبات قدم، یاد خدا، اطاعت از رهبرى، پرهیز از اختلاف، صبر، پرهیز از غرور، ریا و دنیاطلبى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بَطَراً وَ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ پس از آن خداوند مسلمانان را، درحالى که آنها به جنگ مى رفتند، به سه چیز دستور داد: پایدارى، اخلاص و اتّحاد؛ آنها را از سه چیز دیگر نهى کرد که عبارتند از: غرور، خودنمایى و مانع شدن از راه خدا این سه ویژگى را به کفّار قریش نسبت داده است؛ زیرا آنان در حالى به جنگ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در بدر آمدند که مغرور بودند، خودنمایى مى کردند و مانع مسلمانان از راه خدا مى شدند
مفسران گفته اند: فرمانده سپاه قریش در جنگ با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در بدر، ابو جهل بود در بین راه، ابن حقاف کنانى با هدیه اى که از سوى پدرش با خود داشت به نزد ابو جهل رفت و به او گفت: پدرم به تو مى گوید: اگر بخواهى، تو را با مردان کمک کنم و اگر بخواهى من به همراهت بیایم ابو جهل در پاسخ او گفت: اگر آن گونه که محمّد صلّى اللّه علیه و آله عقیده دارد ما با خدا بجنگیم، به خدا سوگند! که ما توان جنگیدن با خدا را نداریم و اگر با مردم بجنگیم، به خدا سوگند! که توان و نیروى جنگ با مردم را داریم و از نبرد با محمّد صلّى اللّه علیه و آله برنمى گردیم، تا اینکه بدر را پس بگیریم و در آن شراب بنوشیم و خوانندگان براى ما آواز بخوانند و این به گوش تمام عرب برسد
غرور و خودخواهى به معناى گستردۀ آن در این سخن ابو جهل پیداست: «ما نیروى جنگ با مردم را داریم» امّا خودنمایى و ریا در این سخن او تجسم یافته است: «مردم بشنوند» ازاین رو، ما بر این نظریه هستیم که مى گوید: این آیه دربارۀ ابو جهل نازل شده است اما سرانجام این غرور و خودنمایى، کشته شدن کسانى بود که [در بدر] کشته شدند که ابو جهل نیز در میان آنها بود و نیز اسیر شدن کسانى که به اسارت رفتند و شکست افراد برجاى مانده
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.