● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر راهنما
17) 1 - کافران، مورد غضب و نفرین خداوند و مشمول شدیدترین توبیخ هاى او هستند.
قتل الإنسـن ما أکفره
فعل ماضى (قتل الإنسان) براى نفرین بکار رفته است. مفاد نفرین هاى خداوند توبیخ و تهدید است; زیرا معناى حقیقى نفرین، درباره او قابل تصور نیست. «ال» در «الإنسان» ـ به قرینه «فلینظر الإنسان...» در آیات بعد ـ براى ماهیت است و جمله «ما أکفره» نشان مى دهد که در نفرین «قتل الإنسان»، تنها کافران مد نظر مى باشند.
2 - کشته شدن و مرگ، سزاوارترین فرجام براى کفرپیشگان
قتل الإنسـن ما أکفره
کفر در «ما أکفره» مطلق است و هر کفرى، حتى ترک عبادت را نیز شامل است. البته به قرینه آیات بعد ـ که به بیان تدبیر خداوند پرداخته و در مقابل منکران این حقیقت موضع گیرى کرده است ـ بارزترین مصداق مورد نظر از آن، انکار ربوبیت خداوند است.
3 - منکران معاد، فرو رفته در کفر و در اوج پافشارى بر پندار باطل خویش
ما أکفره
از آیات بعد ـ که توجّه به مبدأ خلقت انسان را مقدمه توجّه به معاد در «ثمّ إذا شاء أنشره» قرار داده است ـ استفاده مى شود که آیه شریفه بر منکران معاد نیز قابل تطبیق است. مفاد جمله «ماأکفره»، تعجّب از رسوخ کفر در کافران است تا آن حد که به هیچ نحو زایل نمى شود. این تعبیر ممکن است، صیغه تعجب و یا استفهام باشد.
4 - پافشارى کافران بر کفر خویش، شگفت آور و توجیه ناپذیر است.
قتل الإنسـن ما أکفره
5 - بخش عظیمى از انسان ها ـ با وجود دلایل فراوان بر ربوبیت خداوند ـ همچنان بر انکار آن اصرار مىورزند.
قتل الإنسـن ما أکفره
نفرین «قتل الإنسان» عموم انسان ها و افراد را مى گیرد زیرا حرف «ال» در آن یا براى استغراق است و یا بر ماهیت دلالت دارد و جنس انسان مورد نفرین قرار گرفته است. از آنجا که در این موارد عموم حقیقى مراد نیست، چنین تعبیرى بیانگر کثرت چشمگیر افراد مورد نظر خواهد بود.
6 - کفران نعمت، مایه استحقاق شدیدترین عقوبت ها است.
قتل الإنسـن ما أکفره
مراد از «کفر» در «ماأکفره» ممکن است کفران نعمت هاى خداوند باشد که آیات بعد به بعضى از آنها اشاره دارد. نفرین «قتل الإنسان» در معناى عرفى آن ـ که بیان استحقاق شدیدترین عقوبت ها مى باشد ـ استعمال شده است.
7 - کسانى که خود را از رهنمودهاى خداوند و تذکرات قرآن بى نیاز مى پندارند، کافر و سزاوار سخت ترین کیفرهایند.
قتل الإنسـن ما أکفره
این آیه و آیات بعد را مى توان با آیات پیشین، مرتبط دانست; در این صورت حرف «ال» در «الإنسان» عهد ذکرى بوده و اشاره به «من استغنى» در آیات قبل خواهد بود.
8 - «عن أمیرالمؤمنین(ع) ...«قتل الإنسان ما أکفره» أى لعن الإنسان;(1)
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که در معناى «قتل الإنسان ما أکفره» فرمود: یعنى لعنت بر این انسان [چقدر ناسپاس است]».
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) 1 - خداوند، ترغیب کننده انسان ها به اندیشه و دقت در نخستین عنصر آفرینش خود
من أىّ شىء خلقه
2 - توجّه به ماده اولیه خلقت انسان و سیر پیدایش وى، مانع کفر به خداوند و قدرت او و زمینه ساز باور به معاد
قتل الإنسـن ماأکفره . من أىّ شىء خلقه
3 - ماده اصلى در آفرینش انسان، ماده اى پست و ناچیز بوده است.
من أىّ شىء خلقه
استفهام در این آیه، براى تحقیر است. نکره بودن کلمه «شىء» نیز به قرینه سیاق آیات ـ که مراحل تکامل انسان از مرحله نطفه تا مرحله حشر را بر مى شمرد ـ مفید تحقیر است.
4 - خداوند، خالق همه انسان ها است.
قتل الإنسـن ... من أىّ شىء خلقه
فاعل «خلقه» خداوند است که سیاق آیه شریفه، از تصریح به آن بى نیاز ساخته است.
5 - توجّه انسان به مراحل آفرینش خویش به دست خداوند، بازدارنده او از کفران نعمت هاى الهى
ما أکفره . من أىّ شىء خلقه
در برداشت یاد شده، مراد از کفر ـ در آیه قبل ـ کفران نعمت دانسته شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) 1 - خداوند، آفریننده انسان ها است.
خلقه
2 - انسان ها، از نطفه آفریده شده اند.
من نطفة خلقه
3 - نطفه در مقایسه با جسم کامل انسان، ناچیز و غیر قابل توجّه است.
من نطفة خلقه
نکره بودن «نطفة» مفید تحقیر است. بى اهمیت خواندن نطفه ـ با وجود حیرت آور بودن بافت آن ـ بیانگر اهمیت جسم کامل انسان است که در مقایسه با آن، تمام ویژگى هاى نطفه هیچ انگاشته مى شود.
4 - توجّه انسان به پیدایش او از نطفه اى ناچیز، بازدارنده وى از کفرورزى به خداوند و قدرت او و مایه باور به معاد است.
ما أکفره ... من نطفة خلقه
5 - توجّه انسان به دوران نطفه بودن و ناتوانى هاى خویش در آغاز پیدایش، از میان برنده احساس بى نیازى از رهنمودهاى خداوند است.
أمّا من استغنى ... من أىّ شىء خلقه . من نطفة خلقه
6 - توانمندى هاى انسان و ویژگى هاى جسمى، اخلاقى و رفتارى او، داراى میزانى تعیین شده از سوى خداوند
فقدّره
حدّ نهایى و اندازه هر چیزى را «قدر» آن مى گویند (مقاییس اللغة). بنابراین، تقدیر; یعنى، اندازه و مقدار چیزى را مشخص ساختن.
7 - خداوند، در پى آفرینش انسان از نطفه، او را توانمند و مهیّا براى رسیدن به مصلحت هاى خویش قرار داد.
من نطفة خلقه فقدّره
برخى از اهل لغت، ضمن بر شمردن معانى متعددى براى «تقدیر»، دقّت و تفکر در متعادل ساختن امور و مهیّا ساختن آنها را، از جمله معانى آن قرار داده اند (لسان العرب). «فاء» در «فقدّره» گویاى این است که مهیّا شدن انسان براى مصالح خویش، از آثار و پیامدهاى سیستم خلقت او است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) 1 - خداوند، پیمودن راه طاعت و حرکت در راه راست را، براى انسان ها آسان ساخته است.
ثمّ السبیل یسّره
«ال» در «السبیل» بیانگر ماهیت است. کلمه «السبیل» گرچه مطلق است، ولى به قرینه سیاق آیه ـ که در مقام بیان معذور نبودن کافران است ـ مراد راه طاعت خداوند است.
2 - کفر کافران با وجود آسانى راه هدایت، توجیه ناپذیر است.
ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره
3 - هدایت انسان به راه راست و آسان ساختن سلوک آن، مهم تر از آفرینش اندام او است.
ثمّ السبیل
حرف «ثمّ» براى تراخى است و چنانچه جمله «ثمّ السبیل یسّره»، تفسیر جمله «قدّره» و بیان گوشه اى از تقدیرات الهى درباره انسان باشد; مراد تراخى رتبى خواهد بود; یعنى، آنچه بعد از ثمّ ذکر شده است، والاتر و ارجمندتر است.
4 - توانمندى براى حرکت در راه اطاعت خداوند، از جمله مقدرات الهى در وجود انسان است.
فقدّره . ثمّ السبیل یسّره
5 - انسان، موجودى تکامل پذیر و آماده رشد
ثمّ السبیل یسّره
فراهم آوردن «راه» براى انسان و آسان سازى پیمودن آن، نشانگر این است که انسان، به گونه اى آفریده شده که کمالات خود را بالفعل دارا نیست و براى تحصیل آن باید راهى را طى کند.
6 - فراهم بودن زمینه آشنایى با راه خدا و آسان بودن سلوک آن، نعمتى سزاوار شکرگزارى است.
قتل الإنسـن ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره
چنانچه کفر در «ما أکفره» به معناى کفران نعمت باشد; آیات پس از آن ـ از جمله این آیه ـ درصدد بیان نعمت هایى خواهد بود که ناسپاسى آنها، موجب نفرین خداوند است.
7 - توجه به آسانى سلوک راه هدایت، مانع کفرورزى به خداوند است.
ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) 1 - مرگ، سرنوشت محتوم همه انسان ها است.
ثمّ أماته
2 - مرگ انسان ها، به دست خداوند است.
ثمّ أماته
3 - لحظه مرگ، لحظه پایان فرصت براى حرکت در راه خدا است.
ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته
حرف «ثمّ» براى ترتیب زمانى است و دلالت مى کند که با فرا رسیدن مرگ، فرصت حرکت در راه خدا سپرى شده است.
4 - توجّه به وابستگى مرگ انسان ها به خداوند، مانع کفر به او است.
ما أکفره ... ثمّ أماته
5 - خداوند، الهام بخش دفن مردگان در قبرها است.
فأقبره
تفاوت فعل «أقْبَر» با «قَبَر»، این است که «قابر»; یعنى، کسى که با دست خود مرده اى را دفن کند و «إقبار» این است که براى مرده قبرى فراهم سازند و یا فرمان به دفن او دهند. (لسان العرب)
6 - اقدام بى درنگ به دفن جنازه مردگان، مطلوب خداوند است.
فأقبره
حرف «فاء» در «فأقبره» بر نبود فاصله بین مرگ و دفن دلالت دارد. از آن جا که تمام شیوه هاى برخورد با اموات (از قبیل «سوزاندن» و غیر آن) در حقیقت مستند به خداوند و وابسته به مسبب الاسباب است; اکتفا به استناد مراسم خاک سپارى به خداوند، حاکى از ناهنجارى آن شیوه ها و مطلوب بودن دفن مردگان است.
7 - مرگ براى انسان و دفن اموات، دو نعمت از جانب خداوند و سزوار شکرگزارى است.
قتل الإنسـن ماأکفره ... ثمّ أماته فأقبره
برداشت یادشده، بر این اساس است که کفر در «ماأکفره» به معناى کفران نعمت باشد.
8 - خاک سپارى مردگان، شیوه اى سابقه دار در دوران جاهلیت
فأقبره
یادآورى مراسم خاک سپارى در ضمن بر شمردن نعمت هاى خداوند براى مردم عصر بعثت، نشانه جارى بودن آن مراسم در آن روزگار است.
9 - نقش اساسى جسم در حقیقت انسان
من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره
تشریح مراحل وجودى انسان، با بیان پیدایش او از نطفه و مردن و دفن او و نیز محدود دانسته شدن حرکت تکاملى او در فاصله شکل گیرى از نطفه تا لحظه مرگ، گویاى نقش اساسى جسم انسان در مراحل وجودى او است.
10 - کار طبیعت و عوامل مؤثر در آن، در حقیقت کار خداوند است.
ثمّ أماته فأقبره
نسبت یافتن میراندن و دفن انسان به خداوند ـ با آن که دخالت عوامل طبیعى در آن بدیهى است ـ مى رساند که طبیعت مجراى افعال خداوند است. فعل هاى «أمات» و «أقبر» گرچه ماضى است; ولى به قرینه ارتباط آن به «جنس انسان»، هر سه زمان را شامل مى شود.
11 - توجّه به پایان زندگى و مدفون شدن انسان ها در قبر، مانع کفرورزى به خداوند است.
ما أکفره ... فأقبره
12 - وجود نشانه هاى خداشناسى، در مراحل پیدایش تا مرگ انسان
ما أکفره . من أىّ شىء خلقه ... ثمّ أماته فأقبره
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) 1 - زنده شدن مردگان در قیامت، حتمى است.
ثمّ إذا شاء أنشره
«إنشار» (مصدر «أنشر») به معناى احیا است (لسان العرب). حرف شرط «إذا» در مواردى به کار مى رود که وقوع کار، مسلّم گرفته شده است.
2 - فرا رسیدن زمان پیدایش قیامت و محشور شدن انسان ها در آن، در گرو خواست خداوند است.
ثمّ إذا شاء أنشره
3 - حیات اخروى انسان، به دست خدا است.
أنشره
4 - خواست خداوند، تخلّف ناپذیر است.
ثمّ إذا شاء أنشره
5 - زمان قیامت، نامعلوم است.
ثمّ إذا شاء أنشره
کارهایى که در آیات پیشین به خداوند نسبت داده شد، گرچه مقید به مشیت الهى است; ولى قید «إذا شاء» تنها در مورد محشور شدن انسان ذکر شده است تا این نکته را برساند که هر چند براى آن افعال (خَلَقه، یسّره، أماته و أقبره) مى توان زمانى را حدس زد; ولى در مورد قیامت، تنها باید به خواست خداوند نظر داشت.
6 - وجود فاصله، بین مرگ انسان ها و برپایى قیامت
فأقبره . ثمّ إذا شاء أنشره
حرف «ثمّ»، بیانگر برداشت یاد شده است.
7 - قدرت خداوند بر آفرینش انسان ها، تنظیم توانمندى هاى آنان، هدایت تکوینى و نیز میراندن و به گور افکندن آنها، دلیل قدرت او بر زنده ساختن آنان در قیامت است.
خلقه فقدّره . ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته فأقبره . ثمّ إذا شاء أنشره
8 - معاد، جسمانى است.
أنشره
مرجع ضمیر مفعولى در «أنشره»، همان چیزى است که ضمیر «أماته فأقبره» به آن بازمى گردد. بنابراین آنچه محشور مى شود، از نوع همان چیزى است که در قبر نهاده مى شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
23) 1 - کفر به خداوند، با آن که هدایت و مرگ و قیامت انسان به دست او است، توجیه ناپذیر و مطرود است.
قتل الإنسـن ماأکفره ... کلاّ
حرف «کلاّ»، یا به معناى «حقّا» و تأکید ما بعد است و یا براى ردع و زجر از چیزى است که در جملات قبلى، از آن سخن به میان آمده بود، در صورت دوم مفاد آن در این آیه، باز داشتن از کفرورزى است.
2 - کافران، بى اعتنا به مرگ، قبر و قیامت خود و بى توجّه به نشانه هاى خدا در خلقت خویش
کلاّ
«کلاّ» مى تواند براى ردع و باز داشتن از توهّمى باشد که آیات پیشین، زمینه ساز پیدایش آن بود و آن این که با وجود زمینه هاى توجّه به خداوند در آفرینش انسان از نطفه تا زمان مرگ و دفن او، ممکن نیست کسى در کفر بماند. «کلاّ» دلالت دارد که نباید چنین پنداشت، زیرا افرادى با وجود تمام این نشانه ها، بر کفر خود اصرار ورزیدند.
3 - معاد و زنده شدن دوباره انسان ها، در گرو انجام پذیرفتن تمام خواسته هاى تکوینى خداوند از انسان ها است.
کلاّ لمّا یقض ما أمره
مفاد «کلاّ» ممکن است ردع و زجر از چیزى باشد که مخاطب با شنیدن «ثمّ إذا شاء أنشره» آن را توهم مى کند. به این بیان که نباید در محشور شدن انسان ها تعجیل داشت; زیرا آنان هنوز خود را به پایان کارى که برایشان مقرر شده است، نرسانده اند.
4 - خداوند، تمام امکانات لازم را براى اقدام انسان ها به انجام دادن تکالیف الهى، در اختیار آنان قرار داده است.
لمّا یقض
حرف «لمّا» در موردى به کار مى رود که انتظار وقوع کارى بوده; ولى تا کنون انجام نگرفته باشد. قابل انتظار بودن کار، زمانى است که زمینه انجام آن فراهم باشد.
5 - خداوند براى انسان ها، اوامر و تکالیفى دارد که باید بدون کم و کاست انجام پذیرد.
لمّا یقض ما أمره
«قضاء» در وجوه گوناگونى استعمال دارد که بازگشت همه آنها، به پایان یافتن و کامل شدن است. این ماده در معانى «فیصله دادن»، «فراغت یافتن»، «اداکردن» و «به پایان رساندن» کاربرد دارد.(لسان العرب)
6 - پذیرش معاد و ترک کفر، فرمان خداوند به همه انسان ها است.
ما أکفره ... ثمّ إذا شاء أنشره ... ما أمره
از مصادیق بارز «ما أمره» ـ به قرینه آیات پیشین ـ کنار نهادن کفر و پذیرش معاد است.
7 - کافران، با وجود فراهم بودن شرایط براى رها ساختن کفر و پرداختن به تکالیف الهى، از آن سر باز زدند.
لمّا یقض ما أمره
ضمیر فاعلى «یقض» به «الإنسان» برمى گردد که به قرینه «ما أکفره» تنها بر کافران منطبق است.
8 - راه ایمان و روى آوردن به تکالیف الهى، حتى براى کافرانى که در کفر شدید به سر مى برند، بسته نیست.
قتل الإنسـن ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره
حرف «لمّا» دلالت دارد که هر چند تا کنون انجام کار منتفى بوده است; ولى انتظار وقوع آن مى رود.
9 - توجّه به وابستگى آفرینش، تدبیر، هدایت، مرگ و قبر انسان به خداوند، زمینه ساز انجام دادن تکالیف الهى
من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره ... کلاّ لمّا یقض ما أمره
10 - سرپیچى از فرمان خداوند، موجب استحقاق نفرین او
قتل الإنسـن ... لمّا یقض ما أمره
11 - بسنده کردن به بخشى از فرمان هاى خداوند و به کار نبستن تمام آن، رفتارى نکوهیده در پیشگاه خداوند
لمّا یقض ما أمره
«لمّایقض» (به پایان نرساند)، گویاى توبیخ کسانى است که در انجام دادن فرمان هاى خداوند، سنگ تمام نمى گذارند.
12 - کفران نعمت هاى خداوند، سرپیچى از فرمان او است.
ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره
چنانچه مراد از کفر در «ما أکفره» کفران نعمت باشد، شکرگزارى نعمت مصداق مورد نظر از «ما أمره» خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
19) مِن نُطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ-او را از نطفه آفرید و اندازه نهاد.»
اینکه قطره آبی که از تیره پشت بیرون میآید، و آن قطره که از استخوانهای سینه بیرون میجهد، با یکدیگر تلاقی میکنند و خدا با آنها در تاریکیهای زهدانها انسان را میآفریند، یعنی در جایی که حتی پدر و مادرش هم نمیدانند در آن جا چه میگذرد، پس پیوسته چشم خدا نگران او است، و دست او وی را از حالی به حال دیگر میگرداند، و چنین است تا به صورت انسانی تمام عیار درآید. خدا چگونه اندازه مواد بدن او را از عناصر گوناگون معین کرد که بعضی از آنها را پروردگار از ستارگانی به زمین آورده است که میلیاردها کیلومتر از ما دورند، و سپس حجم و مقدار هر عنصر را در ساختمان بدن او تقدیر کرد، و او را به نیکوترین صورت مصوّر ساخت، اندامهای وی را با نظامهای پیچیدهای تنظیم و تقدیر و اندازهگیری کرد که هنوز جز از اندکی از آنها آگاهی نداریم که مربوط به غدههای تنظیم کننده رشد اندامها است، و اندازه وزن بدن او را معین و مقدر کرد که نه به اندازه کیلوگرمهای بالا و تنها برسد و نه به آن اندازه که در آغاز بیرون آمدنی از رحم داشت ثابت بماند، و اینکه وزن نهایی را میان شصت و نود کیلوگرم مقرر داشت، و به همین گونه حدی برای بلندی قامت او قرار داد و چنین است که به قامتهای چند متری بر نمیخوریم، به همان گونه که شماره کوتولهها بسیار اندک است.
به همین گونه خواهشهای نفسانی و شهوتهای بدنی او را به اندازه قرار داد، و با وجود اینکه، همه اینها او را به پروردگارش راهنمایی نمیکند، و او را بر آن نمیدارد که خود را به خدایش تسلیم کند؟ آری، آدمی بس کافر نعمت است، بس کافر نعمت است؟؟ [20]
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: هر کسی که قرآن می خواند برداشتی از آن دارد. اینها نامش تفسیر نیست.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نيره تقي زاده فايند -
تفسیر هدایت
17) [17] نعمتهاى خدا پیاپى به انسان مىرسد، ولى او همیشه طمع در چیزى مىبندد که در دستهاى دیگران است، به جاى آن که خود را تسلیم به خداى خود کند که نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را به او ارزانى داشته است، او را مىبینى که به بندگى گردنکشان گردن مىنهد، یا در مقابل مترفانى که اندکى روزى به او مىدهند سر خضوع و خشوع فرو مىآورد.
چرا در رحمت خدا را نمىکوبد که بر همه چیز گسترده است؟! آیا پروردگار عادات بخشندگى و تفضل خود را نسبت به او تغییر داده است؟! آیا خدا بر این قادر نیست که او را از آنچه در دستهاى بندگان است بى نیاز سازد؟! بزرگترین نعمتهاى خدا کتابى است که راه خوشبختى را به او نشانمىدهد، و نه تنها او را از مالهاى دنیا بىنیاز مىسازد، بلکه نسبت به هر چیز از دنیا تا آخرت چنین مىکند، ولى او با وجود این کافر نعمت است خدا او را به کفر و کفرانش بکشد! قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ- کشته باد آدمى، زیرا ناسپاس است و ناگرویده.»
کلمه «قتل» لعنتى بر او و تعبیرى از نهایت خشم، و در عین حال در آن اشارهاى به این امر است که کفر انسان را مىکشد، یعنى موهبتها و فضیلتها و فرصتهاى او را مىکشد، و تا به آن جا مىرسد که همه او را به قتل مىرساند! مگر قتل درجاتى ندارد، و کفران هر نعمت الاهى به کشتن فرصتى از فرصتهاى زندگى در نزد انسان نمىانجامد، و در نتیجه آن همچون درجه و ترازى از قتل در نظر گرفته مىشود؟! آیا کسى را ندیدهاى که مبلغ زیادى پول در بانک دارد ولى به آن اعتراف نمىکند، و هر وقت که با او در خصوص آن گفتگو شود به تکذیب و امتناع مىپردازد! آیا چنین کسى یک موهبت الاهى را از دست نداده است؟! و چنین است کسى که سرمایه بزرگى در قرآن دارد و مىتواند آن را وسیله خوشبختى و رستگارى خود قرار دهد ولى به آن کفران مىورزد.
تعبیر «ما أکفره» نماینده دامنه کفر او است کفرى گسترده دامن و چند بعدى است، و به همین سبب بعضى گفتهاند: کفر در این جا به معنى لغوى آن یعنى پوشاندن است و کفر نسبت به خدا یا نعمتهاى او یا حتى کفر به یک نعمت را شامل مىشود، و لذا کلمه «الإنسان» در این جا همه مردم را شامل مىشود، چه هیچ انسانى نیست مگر آن که به اندازهاى نسبت به نعمتهاى خدا کفران مىورزد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) [18- 19] سپس سیاق به شمارش نعمتهاى خدا بر انسان مىپردازد و کفرى که در مقابل آنها از او صادر مىشود، و نخستین آنها آفرینش وى از نطفه است که مىگوید:
مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ- از چه چیز او را آفرید او را از نطفه آفرید و اندازه نهاد.»این قطره آبى که از تیره پشت بیرون مىآید، و آن قطره که از استخوانهاى سینه بیرون مىجهد، با یکدیگر تلاقى مىکنند و خدا با آنها در تاریکیهاى زهدانها انسان را مىآفریند، یعنى در جایى که حتى پدر و مادرش هم نمىدانند در آن جا چه مىگذرد، پس پیوسته چشم خدا نگران او است، و دست او وى را از حالى به حال دیگر مىگرداند، و چنین است تا به صورت انسانى تمام عیار درآید. خدا چگونه اندازه مواد بدن او را از عناصر گوناگون معین کرد که بعضى از آنها را پروردگار از ستارگانى به زمین آورده است که میلیاردها کیلومتر از ما دورند، و سپس حجم و مقدار هر عنصر را در ساختمان بدن او تقدیر کرد، و او را به نیکوترین صورت مصوّر ساخت، اندامهاى وى را با نظامهاى پیچیدهاى تنظیم و تقدیر و اندازهگیرى کرد که هنوز جز از اندکى از آنها آگاهى نداریم که مربوط به غدههاى تنظیم کننده رشد اندامها است، و اندازه وزن بدن او را معین و مقدر کرد که نه به اندازه کیلوگرمهاى بالا و تنها برسد و نه به آن اندازه که در آغاز بیرون آمدنى از رحم داشت ثابت بماند، و این وزن نهایى را میان شصت و نود کیلوگرم مقرر داشت، و به همین گونه حدى براى بلندى قامت او قرار داد و چنین است که به قامتهاى چند مترى بر نمىخوریم، به همان گونه که شماره کوتولهها بسیار اندک است.
به همین گونه خواهشهاى نفسانى و شهوتهاى بدنى او را به اندازه قرار داد، و با وجود این، همه اینها او را به پروردگارش راهنمایى نمىکند، و او را بر آن نمىدارد که خود را به خدایش تسلیم کند! آرى، آدمى بس کافر نعمت است، بس کافر نعمت است!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) [20] و او را به شناختن آنچه برایش سود یا زیان دارد هدایت کرد، و به آنچه مایه خوشبختى یا بدبختى او است، و به روزى او که از کجا مىآید و چگونه باید آن را به مصرف برساند. انسان بنا بر فطرت و عقل خود، به منظومهاى از غریزهها و اندیشهها مجهز است که او را به راههاى زندگى رهبرى مىکنند.
ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ- سپس راه (زندگى) را براى او آسان کرد.»
آرى، پرهیزگارى و فجور را به او الهام کرد، و پیامبران را برانگیخت تا تقواو پرهیزگارى را یادآور او شوند، و او را از پرداختن به فسق و فجور بیم دهند، و قوانین و شریعتها را به وسیله پیامبران خود براى او فرستاد که راههاى سلامت و درستى و پاکى را به او نشان دهند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) [21] پس از آن که دوران زندگى وى به پایان رسید، او را ناگزیر مقهور مرگ ساخت تا عبرتى براى آیندگان او باشد، و او را به زندگانى دیگرى انتقال داد، که اگر در زندگى دنیوى خود کار نیک و صالح کرده باشد، در این زندگى تازه سعادتمند خواهد بود، و جسم او را در معرض گزیدن و دریدن حشرات و درندگان قرار نداد، بلکه براى او گورى آماده ساخت که به منظور اکرام و احترام وى او را در آن به خاک بسپارند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) [22] و خدایى که انسان را در میان دستهاى قدرت خود گرداند و به گونههاى مختلفش درآورد، بر آن توانایى دارد که هر وقت بخواهد وى را به زندگى بازگرداند.
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ- سپس هر وقت که بخواهد او را برمىانگیزد تا زنده بر سر پا بایستد.»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
23) [23] ولى انسانى که خدا این همه نعمت به او ارزانى داشته، پیوسته در بند چالش با قدرت و سلطنت او است، و به اوامر او نافرمانى مىکند و به روان کردن آنها بر نمىخیزد.
کَلَّا لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ- آگاه باشید که (انسان) آنچه را که به انجام دادن آن مأمور بوده، به انجام نرسانیده است.»
آیا معنى «کلّا» چیست؟ چنان مىنماید که معنى آن در این جا و در سایر جاهاى به کار رفتن آن آگاه کردن از وقوع چیزى است که شایسته نبوده است، و عقل پس از عرضه شدن و بیان نعمتها توقعى جز آن نداشته است که انسان منتها درجه تسلیم در برابر پروردگار خود اختیار کند تا مگر بتواند پارهاى از دین خود را بپردازد، ولى آنچه اتفاق افتاده کاملا بر عکس این بوده است.امّا کلمه «لمّا» به معنى نفى همراه با توقع است، یا نفى چیزى که توقع آن نمىرفته است، و این هر دو در این سیاق درست است، چه انجام دادن فرمان پروردگار از انسان مورد انتظار است، به همان گونه که انجام ندادن آن بر خلاف چیزى است که انتظار آن مىرفته است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تفسیر نمونه
20) سپس راه را براى او آسان ساخت ( ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر ، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پائین رحم است ، ولى هنگامى که فرمان تولد صادر مىشود ناگهان واژگونه مىگردد سر او به طرف پائین مىآید ، و همین موضوع امر تولد را براى او و مادرش سهل و آسان مىکند ، البته گاهى بچههائى هستند که از طرف پا متولد مىشوند و مشکلات زیادى براى مادر ایجاد مىکنند .
بعد از تولد نیز در مسیر نمو و رشد جسمى در دوران کودکى ، و سپس نمو و رشد غرائز ، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوى و ایمان ، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براى او سهل و آسان ساخته است.
چه جمله جامع و جالبى است که در عین فشردگى به همه این مسائل اشاره مىکند ثم السبیل یسره.
این نکته نیز قابل توجه است که مىفرماید:راه را براى انسان آسان ساخت و نمىفرماید : او را مجبور بر پیمودن این راه کرد و این خود تاکید دیگرى بر مساله آزادى اراده انسان و اختیار است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) سپس به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره مىفرماید : بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود ( ثم اماته فاقبره).
مسلما اماته ( میراندن ) کار خدا است ، ولى مساله پنهان ساختن در قبر به ظاهر کار انسان است ، اما از آنجا که عقل و هوش لازم براى این کار ، و همچنین وسائل دیگر را خداوند فراهم ساخته این کار به او نسبت داده شده است.
بعضى نیز گفتهاند منظور از نسبت دادن این کار به خدا این است که او براى انسان قبرى آفریده و آن دل خاک است ، و بعضى نیز این جمله را به معنى حکم تشریعى و دستور الهى درباره دفن کردن اموات دانستهاند .
و به هر حال یکى از احترامات خداوند نسبت به نوع بشر همین برنامه دفن اجساد آنها است ، چرا که اگر راهى براى دفن وجود نداشت ، و یا دستورى در این زمینه صادر نشده بود ، و جسد آدمى روى زمین مىماند و متعفن مىگشت و سپس طعمه حیوانات درنده و پرندگان مىشد ، ذلت و خوارى عجیبى بود ، بنا بر این الطاف الهىنه تنها شامل حال انسان در حیات دنیا است که بعد از مرگ نیز مشمول الطاف او است.
از این گذشته دستور به دفن کردن بدن مردگان ( بعد از غسل و کفن و نماز ) دستورى است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها ! این نکته نیز قابل توجه است که مساله مرگ در این آیه نیز در عداد نعمتهاى الهى ذکر شده ، و اگر دقت شود مطلب همین گونه است ، چرا که اولا مرگ مقدمهاى است براى آسودگى از رنجهاى این جهان ، و انتقال به سراى دیگر که عالمى است بسیار گستردهتر ، و ثانیا مرگ نسلهاى موجود سبب مىشود که جا براى نسلهاى آینده گشوده شود ، و نوع انسان طى نسلها تداوم و تکامل یابد ، و در غیر این صورت چنان عرصه بر انسانها تنگ مىشد که زندگى کردن در روى زمین غیر ممکن بود .
جالب اینکه همین معنى ضمن اشاره لطیفى در سوره الرحمن آیات 26 تا 28 نیز آمده است آنجا که مىفرماید : کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام فباى آلاء ربکما تکذبان : تمام کسانى که روى زمین زندگى مىکنند مىمیرند ، تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند ، پس کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مىکنید ؟ ! مطابق این آیات مرگ یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است .
آرى دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤمن ، و خروج از ایندنیا آزاد شدن از این زندان است ، و از این گذشته نعمتهاى فراوان الهى گاه براى گروهى مایه غفلت و بىخبرى مىشود ، و یاد مرگ پردههاى غفلت را مىدرد و از این نظر نیز نعمتى است و هشدارى ، از همه گذشته زندگى دنیا اگر ادامه یابد مسلما ملال آور و خسته کننده است ، نه همچون زندگى آخرت که سرتاسر نشاط و خوشدلى است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته ، مىافزاید : سپس هرزمان که بخواهد او را زنده و براى حساب و جزا محشور مىکند ( ثم اذا شاء انشره).
انشره از ماده انشار به معنى گستردن بعد از جمع کردن است ، و این تعبیر جالبى است که نشان مىدهد با مرگ زندگى انسان به کلى جمع مىشود و در رستاخیز در محیطى بزرگتر و عالىتر گسترش مىیابد.
قابل توجه اینکه در مساله مردن و در قبر پنهان شدن تعبیر به مشیت الهى شده است ، ولى در اینجا مىگوید : هر وقت خدا بخواهد او را زنده مىکند ، این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچکس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ ( قیام قیامت ) آگاه نیست ، و تنها او است که مىداند ، ولى در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که انسان بعد از پیمودن یک عمر طبیعى خواه ناخواه مىمیرد .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
23) با اینهمه مواهب الهى نسبت به انسان از آن روز که به صورت نطفهاى بىارزش بود تا آن روز که قدم در ایندنیا گذارد ، و راه خود را به سوى کمال طى کرد و سپس از این دنیا مىرود و در قبر نهان مىگردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمىکند چنین نیست که او مىپندارد ، او هنوز فرمان الهى را انجام نداده است ( کلا لما یقضما امره).
تعبیر به لما که معمولا براى نفى توام با انتظار مىباشد اشاره به این است که با اینهمه مواهب الهى و اینهمه وسائل بیدارى که در اختیار بشر قرار داده انتظار مىرود که او در راه امتثال اوامر الهى جدى و کوشا باشد ، ولى تعجب است که هنوز این وظیفه را انجام نداده.
در اینکه منظور از انسان در اینجا چه اشخاصى هستند ؟ دو تفسیر وجود دارد : نخست اینکه منظور انسانهائى هستند که در مسیر کفر و نفاق و انکار حق و ظلم و عصیان گام بر مىدارند ، به قرینه آیه 34 سوره ابراهیم که مىفرماید : ان الانسان لظلوم کفار انسان بسیار ظالم و کافر و ناسپاس است .
تفسیر دیگر این است که همه انسانها را شامل مىشود چرا که هیچکس ( اعم از مؤمن و کافر ) حق عبودیت و بندگى و اطاعت خدا را آنچنان که شایسته مقام با عظمت او است انجام نداده آن گونه که گفتهاند : بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.