از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
17) (قتل الانسان ما اکفره ):(خدا بکشد انسان را، چقدر کفران پیشه است ) [ نظرات / امتیازها ]
18) (من ای شی ء خلقه ):(مگر خدا ا ورا از چه خلق کرده که به خود چنین اجازه ای می دهد؟) [ نظرات / امتیازها ]
19) (من نطفه خلقه فقدره ):(مبدأخلقتش نطفه ای بوده که بعدااوراتقدیرنمود) [ نظرات / امتیازها ]
20) (ثم السبیل یسره ):(و سپس راه سعادتش را آسان و فراهم کرد) [ نظرات / امتیازها ]
21) (ثم اماته فاقبره ):(آنگاه او را دچار مرگ نمود و سپس او را وارد قبرساخت ) [ نظرات / امتیازها ]
22) (ثم اذا شاء انشره ):(و سپس هر وقت که بخواهد او را زنده می کند) [ نظرات / امتیازها ]
23) (کلا لما یقض ما امره ):(اما آیا شکر خدا را به جا آورد؟ نه بلکه کفر و عصیان ورزید) این آیه در مقام نفرین است به انسان که طبیعتش دل دادن به شهوات و فراموشی پروردگار خود و استکبار ورزیدن از اوامر اوست ، می فرماید: خدا انسان را بکشد،چقدر کفر می ورزد؟ و کفر در اینجا مطلق حق پوشی است و دو مصداق دارد: یکی انکار ربوبیت خدا و دیگر، ترک عبادت او، به گونه ای که تدبیر خود را به غیر خدا نسبت دهد و منکر ربوبیت خداوند شود، در ادامه می فرماید: مگر انسان از چه چیزی خلق شده و در خلقت او چه علتی بوده که باعث شده او اینطور کفر بورزد و استکبار کند؟ اواز نطفه ای حقیر و بی ارزش آفریده شده و سپس خداوند او را در ذات ، صفات وافعالش تقدیر نموده و به او قدرت و توانایی داده ، پس او نباید از حد بندگی پروردگارش تجاوز کند، چون تدبیر ربوبی از هر سو به او احاطه دارد و او نمی تواندبدون تقدیر الهی مستقلا به خواسته خود برسد.و همه افعال و اعمال او توسط خدا تقدیر شده ، اما در عین حال این امر مستلزم جبرنیست ، چون هر فعلی که از انسان سر می زند به اختیار خود اوست و خدا راه خیر وسعادت را به او نمایانده و پیمودنش را برای او آسان و فراهم کرده و این خود اوست که با اختیار یا سوء اختیار راه خود را در زندگی انتخاب می کند، پس انسان در قبال اعمال خود مسئول است ، اگر چه که اعمال او به تقدیر الهی نیز بستگی دارد، و در ادامه می فرماید: خداست که پس از طی دوران زندگی زمینی ، انسان را می میراند و سپس انسانهای دیگر را هدایت می کند که جسد او را در زمین دفن کنند(38).و سپس همین خداست که هر وقت اراده کند انسان را بعد از مرگ و به منظور تصرف مجددا زنده می سازد، با این همه این انسان که از اولین لحظه وجودش تا به آخرین مرحله آن تحت تدبیر خدای تعالی است ، به جای آنکه در برابر مقام ربوبیت الهی خاضع شود و لوازم عبودیت را به جا آورد و نعمات او را شکر گزارد، هرگز دستورات الهی رابه انجام نرساند، بلکه کفران ونافرمانی کرد، پس شأن این آیات این است که می خواهدطبیعت انسان را ملامت و مذمت کند و بفرماید: طبع انسان چنین است که اگربه خودش وانهاده شوددرکفرافراطمی کند. [ نظرات / امتیازها ]
  حامد دارخال - الدر المنثور
17) (روایتى درباره : ((قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ))،جهل ابوبکر و عمر به معناى ((ابا)) شدت روز قیامت و...)
در الدر المنثور است که ابن منذر از عکرمه روایت کرده که در تفسیر آیه ((قتل الانسان ما اکفره )) گفته : این آیه در شاءن عتبه بن ابى لهب نازل شده ، که وقتى آیه ((و النجم اذا هوى )) را شنید، گفت : من کفر مى ورزم به پروردگار نجم وقتى که فرو مى ریزد، ناگزیر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) او را نفرین کرد، و در سفرى که به شام مى رفت شیر او را پاره کرد.
و در احتجاج از امیر المؤ منین (علیه السلام ) روایت کرده که در حدیثى طولانى در معناى ((قتل الانسان ما اکفره )) فرمود: یعنى انسان لعنت شده است . [ نظرات / امتیازها ]
 » ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 336
17) این جمله نفرینى است بر انسان که طبعش طبع دلدادن به شهوات ، و پیروى هواى نفس ، و فراموش کردن پروردگار خود، و استکبار ورزیدن از پیروى اوامر او است .
و جمله ((ما اکفره )) شگفت انگیزى از اصرار انسان در کفران ، و پوشاندن حق صریح است ، با اینکه او خودش مى بیند و احساس ‍ مى کند که مدبر خود نیست ، و کسى جز خداى سبحان مالک تدبیر امر او نمى باشد.
پس مراد از ((کفر)) در این جمله مطلق حق پوشى است ، که دو مصداق دارد: یکى انکار ربوبیت خدا، و یکى ترک عبادت او است ، و موید این سخن ذیل آیه است که به جهات تدبیر ربوبى اشاره مى کند البته آن جهاتى که با حق پوشى و ترک عبادت تناسب دارد. ولى بعضى از مفسرین ، کفر در این آیه را به ترک شکر و کفران نعمت معنا کرده اند.
[ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر راهنما
17)
1 - کافران، مورد غضب و نفرین خداوند و مشمول شدیدترین توبیخ هاى او هستند.

قتل الإنسـن ما أکفره

فعل ماضى (قتل الإنسان) براى نفرین بکار رفته است. مفاد نفرین هاى خداوند توبیخ و تهدید است; زیرا معناى حقیقى نفرین، درباره او قابل تصور نیست. «ال» در «الإنسان» ـ به قرینه «فلینظر الإنسان...» در آیات بعد ـ براى ماهیت است و جمله «ما أکفره» نشان مى دهد که در نفرین «قتل الإنسان»، تنها کافران مد نظر مى باشند.

2 - کشته شدن و مرگ، سزاوارترین فرجام براى کفرپیشگان

قتل الإنسـن ما أکفره

کفر در «ما أکفره» مطلق است و هر کفرى، حتى ترک عبادت را نیز شامل است. البته به قرینه آیات بعد ـ که به بیان تدبیر خداوند پرداخته و در مقابل منکران این حقیقت موضع گیرى کرده است ـ بارزترین مصداق مورد نظر از آن، انکار ربوبیت خداوند است.

3 - منکران معاد، فرو رفته در کفر و در اوج پافشارى بر پندار باطل خویش

ما أکفره

از آیات بعد ـ که توجّه به مبدأ خلقت انسان را مقدمه توجّه به معاد در «ثمّ إذا شاء أنشره» قرار داده است ـ استفاده مى شود که آیه شریفه بر منکران معاد نیز قابل تطبیق است. مفاد جمله «ماأکفره»، تعجّب از رسوخ کفر در کافران است تا آن حد که به هیچ نحو زایل نمى شود. این تعبیر ممکن است، صیغه تعجب و یا استفهام باشد.

4 - پافشارى کافران بر کفر خویش، شگفت آور و توجیه ناپذیر است.

قتل الإنسـن ما أکفره

5 - بخش عظیمى از انسان ها ـ با وجود دلایل فراوان بر ربوبیت خداوند ـ همچنان بر انکار آن اصرار مىورزند.

قتل الإنسـن ما أکفره

نفرین «قتل الإنسان» عموم انسان ها و افراد را مى گیرد زیرا حرف «ال» در آن یا براى استغراق است و یا بر ماهیت دلالت دارد و جنس انسان مورد نفرین قرار گرفته است. از آنجا که در این موارد عموم حقیقى مراد نیست، چنین تعبیرى بیانگر کثرت چشمگیر افراد مورد نظر خواهد بود.

6 - کفران نعمت، مایه استحقاق شدیدترین عقوبت ها است.

قتل الإنسـن ما أکفره

مراد از «کفر» در «ماأکفره» ممکن است کفران نعمت هاى خداوند باشد که آیات بعد به بعضى از آنها اشاره دارد. نفرین «قتل الإنسان» در معناى عرفى آن ـ که بیان استحقاق شدیدترین عقوبت ها مى باشد ـ استعمال شده است.

7 - کسانى که خود را از رهنمودهاى خداوند و تذکرات قرآن بى نیاز مى پندارند، کافر و سزاوار سخت ترین کیفرهایند.

قتل الإنسـن ما أکفره

این آیه و آیات بعد را مى توان با آیات پیشین، مرتبط دانست; در این صورت حرف «ال» در «الإنسان» عهد ذکرى بوده و اشاره به «من استغنى» در آیات قبل خواهد بود.

8 - «عن أمیرالمؤمنین(ع) ...«قتل الإنسان ما أکفره» أى لعن الإنسان;(1)

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که در معناى «قتل الإنسان ما أکفره» فرمود: یعنى لعنت بر این انسان [چقدر ناسپاس است]».
[ نظرات / امتیازها ]
18)
1 - خداوند، ترغیب کننده انسان ها به اندیشه و دقت در نخستین عنصر آفرینش خود

من أىّ شىء خلقه

2 - توجّه به ماده اولیه خلقت انسان و سیر پیدایش وى، مانع کفر به خداوند و قدرت او و زمینه ساز باور به معاد

قتل الإنسـن ماأکفره . من أىّ شىء خلقه

3 - ماده اصلى در آفرینش انسان، ماده اى پست و ناچیز بوده است.

من أىّ شىء خلقه

استفهام در این آیه، براى تحقیر است. نکره بودن کلمه «شىء» نیز به قرینه سیاق آیات ـ که مراحل تکامل انسان از مرحله نطفه تا مرحله حشر را بر مى شمرد ـ مفید تحقیر است.

4 - خداوند، خالق همه انسان ها است.

قتل الإنسـن ... من أىّ شىء خلقه

فاعل «خلقه» خداوند است که سیاق آیه شریفه، از تصریح به آن بى نیاز ساخته است.

5 - توجّه انسان به مراحل آفرینش خویش به دست خداوند، بازدارنده او از کفران نعمت هاى الهى

ما أکفره . من أىّ شىء خلقه

در برداشت یاد شده، مراد از کفر ـ در آیه قبل ـ کفران نعمت دانسته شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
19)
1 - خداوند، آفریننده انسان ها است.

خلقه

2 - انسان ها، از نطفه آفریده شده اند.

من نطفة خلقه

3 - نطفه در مقایسه با جسم کامل انسان، ناچیز و غیر قابل توجّه است.

من نطفة خلقه

نکره بودن «نطفة» مفید تحقیر است. بى اهمیت خواندن نطفه ـ با وجود حیرت آور بودن بافت آن ـ بیانگر اهمیت جسم کامل انسان است که در مقایسه با آن، تمام ویژگى هاى نطفه هیچ انگاشته مى شود.

4 - توجّه انسان به پیدایش او از نطفه اى ناچیز، بازدارنده وى از کفرورزى به خداوند و قدرت او و مایه باور به معاد است.

ما أکفره ... من نطفة خلقه

5 - توجّه انسان به دوران نطفه بودن و ناتوانى هاى خویش در آغاز پیدایش، از میان برنده احساس بى نیازى از رهنمودهاى خداوند است.

أمّا من استغنى ... من أىّ شىء خلقه . من نطفة خلقه

6 - توانمندى هاى انسان و ویژگى هاى جسمى، اخلاقى و رفتارى او، داراى میزانى تعیین شده از سوى خداوند

فقدّره

حدّ نهایى و اندازه هر چیزى را «قدر» آن مى گویند (مقاییس اللغة). بنابراین، تقدیر; یعنى، اندازه و مقدار چیزى را مشخص ساختن.

7 - خداوند، در پى آفرینش انسان از نطفه، او را توانمند و مهیّا براى رسیدن به مصلحت هاى خویش قرار داد.

من نطفة خلقه فقدّره

برخى از اهل لغت، ضمن بر شمردن معانى متعددى براى «تقدیر»، دقّت و تفکر در متعادل ساختن امور و مهیّا ساختن آنها را، از جمله معانى آن قرار داده اند (لسان العرب). «فاء» در «فقدّره» گویاى این است که مهیّا شدن انسان براى مصالح خویش، از آثار و پیامدهاى سیستم خلقت او است.
[ نظرات / امتیازها ]
20)
1 - خداوند، پیمودن راه طاعت و حرکت در راه راست را، براى انسان ها آسان ساخته است.

ثمّ السبیل یسّره

«ال» در «السبیل» بیانگر ماهیت است. کلمه «السبیل» گرچه مطلق است، ولى به قرینه سیاق آیه ـ که در مقام بیان معذور نبودن کافران است ـ مراد راه طاعت خداوند است.

2 - کفر کافران با وجود آسانى راه هدایت، توجیه ناپذیر است.

ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره

3 - هدایت انسان به راه راست و آسان ساختن سلوک آن، مهم تر از آفرینش اندام او است.

ثمّ السبیل

حرف «ثمّ» براى تراخى است و چنانچه جمله «ثمّ السبیل یسّره»، تفسیر جمله «قدّره» و بیان گوشه اى از تقدیرات الهى درباره انسان باشد; مراد تراخى رتبى خواهد بود; یعنى، آنچه بعد از ثمّ ذکر شده است، والاتر و ارجمندتر است.

4 - توانمندى براى حرکت در راه اطاعت خداوند، از جمله مقدرات الهى در وجود انسان است.

فقدّره . ثمّ السبیل یسّره

5 - انسان، موجودى تکامل پذیر و آماده رشد

ثمّ السبیل یسّره

فراهم آوردن «راه» براى انسان و آسان سازى پیمودن آن، نشانگر این است که انسان، به گونه اى آفریده شده که کمالات خود را بالفعل دارا نیست و براى تحصیل آن باید راهى را طى کند.

6 - فراهم بودن زمینه آشنایى با راه خدا و آسان بودن سلوک آن، نعمتى سزاوار شکرگزارى است.

قتل الإنسـن ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره

چنانچه کفر در «ما أکفره» به معناى کفران نعمت باشد; آیات پس از آن ـ از جمله این آیه ـ درصدد بیان نعمت هایى خواهد بود که ناسپاسى آنها، موجب نفرین خداوند است.

7 - توجه به آسانى سلوک راه هدایت، مانع کفرورزى به خداوند است.

ما أکفره ... ثمّ السبیل یسّره [ نظرات / امتیازها ]
21)
1 - مرگ، سرنوشت محتوم همه انسان ها است.

ثمّ أماته

2 - مرگ انسان ها، به دست خداوند است.

ثمّ أماته

3 - لحظه مرگ، لحظه پایان فرصت براى حرکت در راه خدا است.

ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته

حرف «ثمّ» براى ترتیب زمانى است و دلالت مى کند که با فرا رسیدن مرگ، فرصت حرکت در راه خدا سپرى شده است.

4 - توجّه به وابستگى مرگ انسان ها به خداوند، مانع کفر به او است.

ما أکفره ... ثمّ أماته

5 - خداوند، الهام بخش دفن مردگان در قبرها است.

فأقبره

تفاوت فعل «أقْبَر» با «قَبَر»، این است که «قابر»; یعنى، کسى که با دست خود مرده اى را دفن کند و «إقبار» این است که براى مرده قبرى فراهم سازند و یا فرمان به دفن او دهند. (لسان العرب)

6 - اقدام بى درنگ به دفن جنازه مردگان، مطلوب خداوند است.

فأقبره

حرف «فاء» در «فأقبره» بر نبود فاصله بین مرگ و دفن دلالت دارد. از آن جا که تمام شیوه هاى برخورد با اموات (از قبیل «سوزاندن» و غیر آن) در حقیقت مستند به خداوند و وابسته به مسبب الاسباب است; اکتفا به استناد مراسم خاک سپارى به خداوند، حاکى از ناهنجارى آن شیوه ها و مطلوب بودن دفن مردگان است.

7 - مرگ براى انسان و دفن اموات، دو نعمت از جانب خداوند و سزوار شکرگزارى است.

قتل الإنسـن ماأکفره ... ثمّ أماته فأقبره

برداشت یادشده، بر این اساس است که کفر در «ماأکفره» به معناى کفران نعمت باشد.

8 - خاک سپارى مردگان، شیوه اى سابقه دار در دوران جاهلیت

فأقبره

یادآورى مراسم خاک سپارى در ضمن بر شمردن نعمت هاى خداوند براى مردم عصر بعثت، نشانه جارى بودن آن مراسم در آن روزگار است.

9 - نقش اساسى جسم در حقیقت انسان

من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره

تشریح مراحل وجودى انسان، با بیان پیدایش او از نطفه و مردن و دفن او و نیز محدود دانسته شدن حرکت تکاملى او در فاصله شکل گیرى از نطفه تا لحظه مرگ، گویاى نقش اساسى جسم انسان در مراحل وجودى او است.

10 - کار طبیعت و عوامل مؤثر در آن، در حقیقت کار خداوند است.

ثمّ أماته فأقبره

نسبت یافتن میراندن و دفن انسان به خداوند ـ با آن که دخالت عوامل طبیعى در آن بدیهى است ـ مى رساند که طبیعت مجراى افعال خداوند است. فعل هاى «أمات» و «أقبر» گرچه ماضى است; ولى به قرینه ارتباط آن به «جنس انسان»، هر سه زمان را شامل مى شود.

11 - توجّه به پایان زندگى و مدفون شدن انسان ها در قبر، مانع کفرورزى به خداوند است.

ما أکفره ... فأقبره

12 - وجود نشانه هاى خداشناسى، در مراحل پیدایش تا مرگ انسان

ما أکفره . من أىّ شىء خلقه ... ثمّ أماته فأقبره
[ نظرات / امتیازها ]
22)
1 - زنده شدن مردگان در قیامت، حتمى است.

ثمّ إذا شاء أنشره

«إنشار» (مصدر «أنشر») به معناى احیا است (لسان العرب). حرف شرط «إذا» در مواردى به کار مى رود که وقوع کار، مسلّم گرفته شده است.

2 - فرا رسیدن زمان پیدایش قیامت و محشور شدن انسان ها در آن، در گرو خواست خداوند است.

ثمّ إذا شاء أنشره

3 - حیات اخروى انسان، به دست خدا است.

أنشره

4 - خواست خداوند، تخلّف ناپذیر است.

ثمّ إذا شاء أنشره

5 - زمان قیامت، نامعلوم است.

ثمّ إذا شاء أنشره

کارهایى که در آیات پیشین به خداوند نسبت داده شد، گرچه مقید به مشیت الهى است; ولى قید «إذا شاء» تنها در مورد محشور شدن انسان ذکر شده است تا این نکته را برساند که هر چند براى آن افعال (خَلَقه، یسّره، أماته و أقبره) مى توان زمانى را حدس زد; ولى در مورد قیامت، تنها باید به خواست خداوند نظر داشت.

6 - وجود فاصله، بین مرگ انسان ها و برپایى قیامت

فأقبره . ثمّ إذا شاء أنشره

حرف «ثمّ»، بیانگر برداشت یاد شده است.

7 - قدرت خداوند بر آفرینش انسان ها، تنظیم توانمندى هاى آنان، هدایت تکوینى و نیز میراندن و به گور افکندن آنها، دلیل قدرت او بر زنده ساختن آنان در قیامت است.

خلقه فقدّره . ثمّ السبیل یسّره . ثمّ أماته فأقبره . ثمّ إذا شاء أنشره

8 - معاد، جسمانى است.

أنشره

مرجع ضمیر مفعولى در «أنشره»، همان چیزى است که ضمیر «أماته فأقبره» به آن بازمى گردد. بنابراین آنچه محشور مى شود، از نوع همان چیزى است که در قبر نهاده مى شود.
[ نظرات / امتیازها ]
23)
1 - کفر به خداوند، با آن که هدایت و مرگ و قیامت انسان به دست او است، توجیه ناپذیر و مطرود است.

قتل الإنسـن ماأکفره ... کلاّ

حرف «کلاّ»، یا به معناى «حقّا» و تأکید ما بعد است و یا براى ردع و زجر از چیزى است که در جملات قبلى، از آن سخن به میان آمده بود، در صورت دوم مفاد آن در این آیه، باز داشتن از کفرورزى است.

2 - کافران، بى اعتنا به مرگ، قبر و قیامت خود و بى توجّه به نشانه هاى خدا در خلقت خویش

کلاّ

«کلاّ» مى تواند براى ردع و باز داشتن از توهّمى باشد که آیات پیشین، زمینه ساز پیدایش آن بود و آن این که با وجود زمینه هاى توجّه به خداوند در آفرینش انسان از نطفه تا زمان مرگ و دفن او، ممکن نیست کسى در کفر بماند. «کلاّ» دلالت دارد که نباید چنین پنداشت، زیرا افرادى با وجود تمام این نشانه ها، بر کفر خود اصرار ورزیدند.

3 - معاد و زنده شدن دوباره انسان ها، در گرو انجام پذیرفتن تمام خواسته هاى تکوینى خداوند از انسان ها است.

کلاّ لمّا یقض ما أمره

مفاد «کلاّ» ممکن است ردع و زجر از چیزى باشد که مخاطب با شنیدن «ثمّ إذا شاء أنشره» آن را توهم مى کند. به این بیان که نباید در محشور شدن انسان ها تعجیل داشت; زیرا آنان هنوز خود را به پایان کارى که برایشان مقرر شده است، نرسانده اند.

4 - خداوند، تمام امکانات لازم را براى اقدام انسان ها به انجام دادن تکالیف الهى، در اختیار آنان قرار داده است.

لمّا یقض

حرف «لمّا» در موردى به کار مى رود که انتظار وقوع کارى بوده; ولى تا کنون انجام نگرفته باشد. قابل انتظار بودن کار، زمانى است که زمینه انجام آن فراهم باشد.

5 - خداوند براى انسان ها، اوامر و تکالیفى دارد که باید بدون کم و کاست انجام پذیرد.

لمّا یقض ما أمره

«قضاء» در وجوه گوناگونى استعمال دارد که بازگشت همه آنها، به پایان یافتن و کامل شدن است. این ماده در معانى «فیصله دادن»، «فراغت یافتن»، «اداکردن» و «به پایان رساندن» کاربرد دارد.(لسان العرب)

6 - پذیرش معاد و ترک کفر، فرمان خداوند به همه انسان ها است.

ما أکفره ... ثمّ إذا شاء أنشره ... ما أمره

از مصادیق بارز «ما أمره» ـ به قرینه آیات پیشین ـ کنار نهادن کفر و پذیرش معاد است.

7 - کافران، با وجود فراهم بودن شرایط براى رها ساختن کفر و پرداختن به تکالیف الهى، از آن سر باز زدند.

لمّا یقض ما أمره

ضمیر فاعلى «یقض» به «الإنسان» برمى گردد که به قرینه «ما أکفره» تنها بر کافران منطبق است.

8 - راه ایمان و روى آوردن به تکالیف الهى، حتى براى کافرانى که در کفر شدید به سر مى برند، بسته نیست.

قتل الإنسـن ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره

حرف «لمّا» دلالت دارد که هر چند تا کنون انجام کار منتفى بوده است; ولى انتظار وقوع آن مى رود.

9 - توجّه به وابستگى آفرینش، تدبیر، هدایت، مرگ و قبر انسان به خداوند، زمینه ساز انجام دادن تکالیف الهى

من نطفة خلقه ... ثمّ أماته فأقبره ... کلاّ لمّا یقض ما أمره

10 - سرپیچى از فرمان خداوند، موجب استحقاق نفرین او

قتل الإنسـن ... لمّا یقض ما أمره

11 - بسنده کردن به بخشى از فرمان هاى خداوند و به کار نبستن تمام آن، رفتارى نکوهیده در پیشگاه خداوند

لمّا یقض ما أمره

«لمّایقض» (به پایان نرساند)، گویاى توبیخ کسانى است که در انجام دادن فرمان هاى خداوند، سنگ تمام نمى گذارند.

12 - کفران نعمت هاى خداوند، سرپیچى از فرمان او است.

ما أکفره ... لمّا یقض ما أمره

چنانچه مراد از کفر در «ما أکفره» کفران نعمت باشد، شکرگزارى نعمت مصداق مورد نظر از «ما أمره» خواهد بود. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
19) مِن‌ نُطفَةٍ خَلَقَه‌ُ فَقَدَّرَه‌ُ‌-‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ نطفه‌ آفرید و اندازه‌ نهاد.»
‌اینکه‌ قطره‌ آبی‌ ‌که‌ ‌از‌ تیره‌ پشت‌ بیرون‌ می‌آید، و ‌آن‌ قطره‌ ‌که‌ ‌از‌ استخوانهای‌ سینه‌ بیرون‌ می‌جهد، ‌با‌ یکدیگر تلاقی‌ می‌کنند و ‌خدا‌ ‌با‌ ‌آنها‌ ‌در‌ تاریکیهای‌ زهدانها انسان‌ ‌را‌ می‌آفریند، ‌یعنی‌ ‌در‌ جایی‌ ‌که‌ ‌حتی‌ پدر و مادرش‌ ‌هم‌ نمی‌دانند ‌در‌ ‌آن‌ جا چه‌ می‌گذرد، ‌پس‌ پیوسته‌ چشم‌ ‌خدا‌ نگران‌ ‌او‌ ‌است‌، و دست‌ ‌او‌ وی‌ ‌را‌ ‌از‌ حالی‌ ‌به‌ حال‌ دیگر می‌گرداند، و چنین‌ ‌است‌ ‌تا‌ ‌به‌ صورت‌ انسانی‌ تمام‌ عیار درآید. ‌خدا‌ چگونه‌ اندازه‌ مواد بدن‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ عناصر گوناگون‌ معین‌ کرد ‌که‌ بعضی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌را‌ پروردگار ‌از‌ ستارگانی‌ ‌به‌ زمین‌ آورده‌ ‌است‌ ‌که‌ میلیاردها کیلومتر ‌از‌ ‌ما دورند، و سپس‌ حجم‌ و مقدار ‌هر‌ عنصر ‌را‌ ‌در‌ ساختمان‌ بدن‌ ‌او‌ تقدیر کرد، و ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ نیکوترین‌ صورت‌ مصوّر ساخت‌، اندامهای‌ وی‌ ‌را‌ ‌با‌ نظامهای‌ پیچیده‌ای‌ تنظیم‌ و تقدیر و اندازه‌گیری‌ کرد ‌که‌ هنوز جز ‌از‌ اندکی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ آگاهی‌ نداریم‌ ‌که‌ مربوط ‌به‌ غده‌های‌ تنظیم‌ کننده‌ رشد اندامها ‌است‌، و اندازه‌ وزن‌ بدن‌ ‌او‌ ‌را‌ معین‌ و مقدر کرد ‌که‌ نه‌ ‌به‌ اندازه‌ کیلوگرمهای‌ بالا و تنها برسد و نه‌ ‌به‌ ‌آن‌ اندازه‌ ‌که‌ ‌در‌ آغاز بیرون‌ آمدنی‌ ‌از‌ رحم‌ داشت‌ ثابت‌ بماند، و ‌اینکه‌ وزن‌ نهایی‌ ‌را‌ میان‌ شصت‌ و نود کیلوگرم‌ مقرر داشت‌، و ‌به‌ همین‌ گونه‌ حدی‌ ‌برای‌ بلندی‌ قامت‌ ‌او‌ قرار داد و چنین‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ قامتهای‌ چند متری‌ ‌بر‌ نمی‌خوریم‌، ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ شماره‌ کوتوله‌ها بسیار اندک‌ ‌است‌.
‌به‌ همین‌ گونه‌ خواهشهای‌ نفسانی‌ و شهوتهای‌ بدنی‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ اندازه‌ قرار داد، و ‌با‌ وجود ‌اینکه‌، همه‌ اینها ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پروردگارش‌ راهنمایی‌ نمی‌کند، و ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ نمی‌دارد ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ خدایش‌ تسلیم‌ کند؟ آری‌، آدمی‌ بس‌ کافر نعمت‌ ‌است‌، بس‌ کافر نعمت‌ ‌است‌؟؟ [20] [ نظرات / امتیازها ]
  نيره تقي زاده فايند - تفسیر هدایت
17) [17] نعمتهاى خدا پیاپى به انسان مى‏رسد، ولى او همیشه طمع در چیزى مى‏بندد که در دستهاى دیگران است، به جاى آن که خود را تسلیم به خداى خود کند که نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را به او ارزانى داشته است، او را مى‏بینى که به بندگى گردنکشان گردن مى‏نهد، یا در مقابل مترفانى که اندکى روزى به او مى‏دهند سر خضوع و خشوع فرو مى‏آورد.

چرا در رحمت خدا را نمى‏کوبد که بر همه چیز گسترده است؟! آیا پروردگار عادات بخشندگى و تفضل خود را نسبت به او تغییر داده است؟! آیا خدا بر این قادر نیست که او را از آنچه در دستهاى بندگان است بى نیاز سازد؟! بزرگترین نعمتهاى خدا کتابى است که راه خوشبختى را به او نشانمى‏دهد، و نه تنها او را از مالهاى دنیا بى‏نیاز مى‏سازد، بلکه نسبت به هر چیز از دنیا تا آخرت چنین مى‏کند، ولى او با وجود این کافر نعمت است خدا او را به کفر و کفرانش بکشد! قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ- کشته باد آدمى، زیرا ناسپاس است و ناگرویده.»

کلمه «قتل» لعنتى بر او و تعبیرى از نهایت خشم، و در عین حال در آن اشاره‏اى به این امر است که کفر انسان را مى‏کشد، یعنى موهبتها و فضیلتها و فرصتهاى او را مى‏کشد، و تا به آن جا مى‏رسد که همه او را به قتل مى‏رساند! مگر قتل درجاتى ندارد، و کفران هر نعمت الاهى به کشتن فرصتى از فرصتهاى زندگى در نزد انسان نمى‏انجامد، و در نتیجه آن همچون درجه و ترازى از قتل در نظر گرفته مى‏شود؟! آیا کسى را ندیده‏اى که مبلغ زیادى پول در بانک دارد ولى به آن اعتراف نمى‏کند، و هر وقت که با او در خصوص آن گفتگو شود به تکذیب و امتناع مى‏پردازد! آیا چنین کسى یک موهبت الاهى را از دست نداده است؟! و چنین است کسى که سرمایه بزرگى در قرآن دارد و مى‏تواند آن را وسیله خوشبختى و رستگارى خود قرار دهد ولى به آن کفران مى‏ورزد.

تعبیر «ما أکفره» نماینده دامنه کفر او است کفرى گسترده دامن و چند بعدى است، و به همین سبب بعضى گفته‏اند: کفر در این جا به معنى لغوى آن یعنى پوشاندن است و کفر نسبت به خدا یا نعمتهاى او یا حتى کفر به یک نعمت را شامل مى‏شود، و لذا کلمه «الإنسان» در این جا همه مردم را شامل مى‏شود، چه هیچ انسانى نیست مگر آن که به اندازه‏اى نسبت به نعمتهاى خدا کفران مى‏ورزد. [ نظرات / امتیازها ]
18) [18- 19] سپس سیاق به شمارش نعمتهاى خدا بر انسان مى‏پردازد و کفرى که در مقابل آنها از او صادر مى‏شود، و نخستین آنها آفرینش وى از نطفه است که مى‏گوید:

مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ- از چه چیز او را آفرید او را از نطفه آفرید و اندازه نهاد.»این قطره آبى که از تیره پشت بیرون مى‏آید، و آن قطره که از استخوانهاى سینه بیرون مى‏جهد، با یکدیگر تلاقى مى‏کنند و خدا با آنها در تاریکیهاى زهدانها انسان را مى‏آفریند، یعنى در جایى که حتى پدر و مادرش هم نمى‏دانند در آن جا چه مى‏گذرد، پس پیوسته چشم خدا نگران او است، و دست او وى را از حالى به حال دیگر مى‏گرداند، و چنین است تا به صورت انسانى تمام عیار درآید. خدا چگونه اندازه مواد بدن او را از عناصر گوناگون معین کرد که بعضى از آنها را پروردگار از ستارگانى به زمین آورده است که میلیاردها کیلومتر از ما دورند، و سپس حجم و مقدار هر عنصر را در ساختمان بدن او تقدیر کرد، و او را به نیکوترین صورت مصوّر ساخت، اندامهاى وى را با نظامهاى پیچیده‏اى تنظیم و تقدیر و اندازه‏گیرى کرد که هنوز جز از اندکى از آنها آگاهى نداریم که مربوط به غده‏هاى تنظیم کننده رشد اندامها است، و اندازه وزن بدن او را معین و مقدر کرد که نه به اندازه کیلوگرمهاى بالا و تنها برسد و نه به آن اندازه که در آغاز بیرون آمدنى از رحم داشت ثابت بماند، و این وزن نهایى را میان شصت و نود کیلوگرم مقرر داشت، و به همین گونه حدى براى بلندى قامت او قرار داد و چنین است که به قامتهاى چند مترى بر نمى‏خوریم، به همان گونه که شماره کوتوله‏ها بسیار اندک است.

به همین گونه خواهشهاى نفسانى و شهوتهاى بدنى او را به اندازه قرار داد، و با وجود این، همه اینها او را به پروردگارش راهنمایى نمى‏کند، و او را بر آن نمى‏دارد که خود را به خدایش تسلیم کند! آرى، آدمى بس کافر نعمت است، بس کافر نعمت است! [ نظرات / امتیازها ]
20) [20] و او را به شناختن آنچه برایش سود یا زیان دارد هدایت کرد، و به آنچه مایه خوشبختى یا بدبختى او است، و به روزى او که از کجا مى‏آید و چگونه باید آن را به مصرف برساند. انسان بنا بر فطرت و عقل خود، به منظومه‏اى از غریزه‏ها و اندیشه‏ها مجهز است که او را به راههاى زندگى رهبرى مى‏کنند.

ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ- سپس راه (زندگى) را براى او آسان کرد.»

آرى، پرهیزگارى و فجور را به او الهام کرد، و پیامبران را برانگیخت تا تقواو پرهیزگارى را یادآور او شوند، و او را از پرداختن به فسق و فجور بیم دهند، و قوانین و شریعتها را به وسیله پیامبران خود براى او فرستاد که راههاى سلامت و درستى و پاکى را به او نشان دهند. [ نظرات / امتیازها ]
21) [21] پس از آن که دوران زندگى وى به پایان رسید، او را ناگزیر مقهور مرگ ساخت تا عبرتى براى آیندگان او باشد، و او را به زندگانى دیگرى انتقال داد، که اگر در زندگى دنیوى خود کار نیک و صالح کرده باشد، در این زندگى تازه سعادتمند خواهد بود، و جسم او را در معرض گزیدن و دریدن حشرات و درندگان قرار نداد، بلکه براى او گورى آماده ساخت که به منظور اکرام و احترام وى او را در آن به خاک بسپارند. [ نظرات / امتیازها ]
22) [22] و خدایى که انسان را در میان دستهاى قدرت خود گرداند و به گونه‏هاى مختلفش درآورد، بر آن توانایى دارد که هر وقت بخواهد وى را به زندگى بازگرداند.

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ- سپس هر وقت که بخواهد او را برمى‏انگیزد تا زنده بر سر پا بایستد.» [ نظرات / امتیازها ]
23) [23] ولى انسانى که خدا این همه نعمت به او ارزانى داشته، پیوسته در بند چالش با قدرت و سلطنت او است، و به اوامر او نافرمانى مى‏کند و به روان کردن آنها بر نمى‏خیزد.

کَلَّا لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ- آگاه باشید که (انسان) آنچه را که به انجام دادن آن مأمور بوده، به انجام نرسانیده است.»

آیا معنى «کلّا» چیست؟ چنان مى‏نماید که معنى آن در این جا و در سایر جاهاى به کار رفتن آن آگاه کردن از وقوع چیزى است که شایسته نبوده است، و عقل پس از عرضه شدن و بیان نعمتها توقعى جز آن نداشته است که انسان منتها درجه تسلیم در برابر پروردگار خود اختیار کند تا مگر بتواند پاره‏اى از دین خود را بپردازد، ولى آنچه اتفاق افتاده کاملا بر عکس این بوده است.امّا کلمه «لمّا» به معنى نفى همراه با توقع است، یا نفى چیزى که توقع آن نمى‏رفته است، و این هر دو در این سیاق درست است، چه انجام دادن فرمان پروردگار از انسان مورد انتظار است، به همان گونه که انجام ندادن آن بر خلاف چیزى است که انتظار آن مى‏رفته است. [ نظرات / امتیازها ]
  صفدر فولادي - تفسیر نور
23) « کَلاّ » : حَقّا . هرگزا هرگز . این واژه می‌تواند معنی مشهور خود ، یعنی ( نه چنین است ) داشته باشد . چرا که بسیاری از افراد کوتاه‌بینِ پرادّعاء چنین می‌پندارند که وظائف خود را در برابر خدا به انجام رسانیده‌اند ولی این آیه شریفه ، اندیشه و گفته ایشان را نادرست می‌شمارد . « لَمَّا یَقْضِ » : هنوز انجام نداده است . تاکنون به وظیفه خود عمل نکرده است .‏
[ نظرات / امتیازها ]
 » سایت احادیث
21) همه روزی می میرند و وارد قبر خواهند شد
امام صادق (ع) : جبرئیل بر رسول خدا (ص) فرود آمد و گفت ای محمد (ص) شاد زندگی کن و هرچه میخواهی شاد باش اما مرگ در راه است به هرچیزی که میخواهی علاقه مند باش و هرکه را میخواهی دوست بدار اما روز جدائی و فراق نزدیک است سعی و کوشش کن هر اندازه که میتوانی اما بدان که روز بازتاب عمل نزدیک است. گزیده کافی جلد 2 صفحه 178
امام صادق (ع) : روزی جناب سلیمان (ع) با یکی از نزدیکانش نشسته بود که ناگاه فرشته مرگ مانند جوانی بر او وارد شد و به آن شخص که نزیک سلیمان بود نگاهی تند نمود هنگامی که فرشته بیرون رفت همنشین سلیمان (ع) به او گفت این مرد جوان که بود ؟ سلیمان فرمود او ملک الموت بود مرد گفت من دیدم به من چنان نگریست که گویا قصد مرا دارد سلیمان که ناراحتی و اضطراب او را ید به او گفت حالا از من چه میخواهی مرد گفت از شما میخواهم که مرا از دست او نجات دهی و به باد دستور دهی تا مرا به دورترین نقاط هند ببرد پس سلیمان (ع) به باد دستور این کار را داد و باد آن فرمان را به انجام رسانید پس ساعتی بعد از این ماجرا فرشته مرگ دوباره نزد سلیمان حاضر شد سلیمان به وی گفت چرا تو به همنشین من نگاهی طولانی کردی ؟ ملک الموت پاسخ داد : زیرا من از جانب خدا مامور شده بودم که در ساعتی نزدیک او را در دورترین نقاط هند قبض روح کنم ولی ساعتی پیش که برای سرکشی به وضعیت او آمدم او را نزد تو و در اینجا دیدم و تعجب نمودم اما اینک او را در همانجائی که مقرر بود قبض روحش نمودم و از آنجا باز میگردم. محجته البیضاء جلد 8 صفحه 319
مولا علی بن ابی طالب (ع) : ای بندگان خدا اگر راهی برای زندگی جاودانه وجود میداشت یا از مرگ گریزی بود حتما سلیمان بن داود این چنین میکرد هم او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت در اختیارش قرار داد اما آنگاه که پیمانه عمرش لبریز و روزی او تمام شد تیرهای مرگ از نیستی بر او باریدن گرفت و خانه و دیار او خالی گشت و خانه های او بی صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند. نهج البلاغه خطبه 182
امام علی بن موسی الرضا (ع) : از قول جدشان فرمودند : روزی سلیمان بن داود به اصحابش فرمود خداوند تبارک و تعالی به من سلطنتی داده که بعد از من زیبنده احدی نیست حکومت بر باد انسان و جن و حوش و زبان پرندگان را تعلیم من نموده و علاوه بر این آنچه موجب سرور و شادی من از ابتدا روز تا شب میباشد را نیز هم فراهم نموه اینک مایلم که داخل قصرم شوم و به بالاترین نقطه آن روم و آنچه تحت قدرت و سلطنتم است بنگرم از شما میخواهم که به احدی اجازه ندهید که نزد من آید و نشاط و سرور مرا به گرفتگی تبدیل نماید.فردا شد سلیمان عصایش را به دست گرفت و به بلند ترین مکان قصرش رفت و به عصایش تکیه داده بود که ناگهان جوانی جلویش ظاهر شد سلیمان به او گفت چه کسی تو را به اینجا راه داد با آن که من به نگهبانان سپرده بودم که میخواهم تنها باشم و به کسی اجازه داخل شدن بر من را ندهند.پس جوان گفت من کسی هستم که برای ورود و خروجم از کسی اجازه نمی گیرم و صاحب این قصر مرا راه داده و به اجازه او وارد بر تو شدم من ( ملک الموت هستم ) این را بگفت و سلیمان را قبض روح نمود و سلیمان که در بالای قصرش تکیه بر عصا زده بود با همان حال باقی بود تا یکسال و چون کسی اجازه ورود نداشت هیچ کس از مرگش خبر نداشت تا اینکه موریانه ای عصای او را خورد و سلیمان با رو بر زمین افتاد و لشکریانش فهمیدند که او وفات نموده است. علل الشرایع جلد 1 صفحه 265
صادق (ع) : همانا ارسطو طالیس و افلاطون و جالینوس استاد و رئیس اطباء و حکماء و دانشمندان زمان خود بودند و هریک در درمان مرضی تبحر خاصی داشتند اما هر کدام از ایشان در همان مرضی که تخصص درمانش را داشتند مرگ را ملاقات نمودند پس چه بسا شخص مریضی که معالجه و درمان اطباء مرضش را سخت تر کرد و چه بسا طبیبی که اطلاعاتش نسبت به مرضها و داروها فراوان است اما این علمش موقع مواجه گشتن با مرگ سودی به حالش نمی دهد و او راه گریزی از مرگ نخواهد داشت. سفینه البحار جلد 4 صفحه 410
امام علی (ع) : ای مردم شما در این دنیا هدف تیرهای مرگ هستید که در هر جرعه ای اندوهی گلوگیر و در هر لقمه ای استخوان شکسته ای قرار دارد.در دنیا به نعمتی نمی رسید جز با از دست دادن نعمتی دیگر روزی از عمر سالخورده نمی گذرد مگر به ویرانی یک روز از مهلتی که دارد و بر خوردنی او چیزی افزوده نمیشود مگر به نابود شدن بخشی از رزق تعیین شده اش پس بدانید ریشه هائی رفتند که ما شاخه های آن میباشیم پس چگونه شاخه ها بدون ریشه ها برقرار می مانند. نهج البلاغه خطبه 145

از تیر اجل کسی نخواهد جان برد هرکس که زاد عاقبت خواهد مرد
[ نظرات / امتیازها ]
 » سایت درسهایی از قرآن
19) آیه قران می گوید «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» عبس/19. « فَقَدَّرَهُ » یعنی اندازه گیری شده. یعنی هم مخلوط است هم فرمول دارد. این هستی همه‌اش فرمول دارد. یعنی یک دانه سیب زمینی معلوم است چند درصدش قند است چند درصدش نشاسته است. چند درصدش هم حساب و کتاب دارد. اصلا ما خداشناسی‌مان روی همین حساب و کتاب هاست. ببینید ما از چه آفریده شده ایم؟ ما از یک تک سلول، نطفه، اسپرم. این از چیست؟ این از غذای بابا و ننه است که می خوردند تبدیل به نطفه و اسپرم می شود. غذای بابا و ننه از چیست؟ از همین عناصر طبیعت است که قدیم می گفتند عناصر اصلی چهار تاست: آب و خاک و باد و آتش. امروز می گویند نمی دانم صد و چند عنصر. این ریشه انسان است. انسان از نطفه، نطفه از غذا، غذا از ذرات طبیعی. تا اینجا خدا پرست و مادی با هم‌اند. یعنی هر دو می گویند ما از نطفه هستیم، هر دو می گویند نطفه از غذاست، هر دو می گویند که غذا از ذرات ترکیب شده است. یک قدم دیگر با مادیون، با آنها که منکر خدا هستند، یک قدم دیگر با هم می رویم. آنها می گویند اینها وقتی با هم ترکیب می شوند، دو جزء ترکیب می شود آب می دهد، دو جزء ترکیب می شود نمک می شود، چند ترکیب می شود سیب زمینی یا برنج یا گندم. ترکیب هم قبول داریم. از اینجا از هم جدا می شویم. سئوال: می گوئیم ترکیب اینها حساب شده است یا ترکیب اینها بی حساب است؟ این ذرات طبیعت که با همدیگر ترکیب می شوند، ترکیب حساب شده است یا بی حساب؟ اگر حساب شده هست، حساب شده حسابگر لازم دارد. نمی شود یک چیزی حساب شده باشد حسابگر نداشته باشد. و لذا قرآن می گوید« مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ». «قَدَّرَهُ» یعنی اندازه گیری شده، حساب شده. اگر یکی از این فرمول‌ها جابجا شود. . . حساب شده است [ نظرات / امتیازها ]
 » کتابخانه طهور
22) مرحله رستاخیز انسانها
بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، مى افزاید: " سپس هر زمان که بخواهد او را زنده و براى حساب و جزا محشور مى کند؛ ثم إذا شاء أنشره" در مجمع البیان گفته: کلمه ی " انشار" به معناى زنده کردن بعد از مرگ به منظور تصرف است، هم چنان که جامه را بعد از تا کردن و پیچیدن دوباره باز مى کنند، (تا در آن تصرفى کنند) پس مراد از این جمله این است که خداى تعالى هر وقت بخواهد مردگان در قبر را مبعوث مى کند، و در این تعبیر اشاره اى هم به این معنا است که روز بعث را جز خداى تعالى کسى نمى داند.

پس از آرامگاه قبر آن گاه که پروردگار اراده کند او را بر- مى انگیزد و منتشرش می کند، این تحول و طور نهایى که پس از آن رهروان انسانى وارد زندگى و عالم دیگر می شوند، بیش از اراده عام و افاضه حیات اولى و تحولات طبیعى، مستند به اراده خاص خداوند است، این مشیت با فراهم نمودن مقدمات و دمیدن حیات جدید بروز می نماید. همان سان که تحول فصل و آماده شدن هوا و زمین و تابش نور و حرارت معتدل، بذرهاى مدفون گیاه و تخمهاى مقبور حیوانات را بیدار می کند و برمى انگیزد و باز و منتشر می گرداند: این ساق و شاخه و برگ و گل بوته هاى کوتاه تا درخت هاى تنومند و انواع میوه ها مگر همان بذرهاى ریز و پنهان نبوده؟ این پروانه لطیف با اعضاء دقیق درونى و بیرونى و پر و بال و خط و خالش و این حیواناتى سترگ چون شتر و فیل مگر تخمهاى ریزى نبودند که پس از زمانى که در خلال زمین و درون حیوانات دیگر آرمیدند و پس از گذراندن برزخ موت و حیات گذشته و آماده شدن شرائط زندگى و دمیده شدن نفخه حیات به این صورت برانگیخته و منتشر شدند. همین قانون در حیات انسان هم که ماده اولیش از صفات ذاتى و میراثى و استعدادهاى نامحدود گذشته فراهم و ساخته شده جاریست.

همان قدرت پرورش پروردگار که از این غرائز و صفات، بدن و چهره باطن و ظاهر او را نخست پدید آورد و به راهش انداخت، بار دیگر پس از اکتساب و اعمال فکرى و عضوى، در این جهان، و درآمدن به صورت نیروى فشرده اى از معنویات و ملکات در مى آید که شعاع عمل و قشر غیر مادى او را تشکیل می دهند و پیوسته اند به ماده فشرده اى که همه آثار گذشته ها را در برمی گیرد، سپس از میان این شعاع و قوا، به مشیت الهى از آرامگاه قبر خود را برانگیخته و باز و شکفته و منتشر و مشهود می گردد: «ثم إذا شاء أنشره». قابل توجه اینکه در مساله مردن و در قبر پنهان شدن تعبیر به " مشیت الهى" شده است، ولى در اینجا مى گوید: هر وقت خدا بخواهد او را زنده مى کند، این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچکس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ (قیام قیامت) آگاه نیست، و تنها او است که مى داند، ولى در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که انسان بعد از پیمودن یک عمر طبیعى خواه ناخواه مى میرد. [ نظرات / امتیازها ]
  مسعود ورزيده - تفسیر نمونه
20) سپس راه را براى او آسان ساخت ( ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر ، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پائین رحم است ، ولى هنگامى که فرمان تولد صادر مى‏شود ناگهان واژگونه مى‏گردد سر او به طرف پائین مى‏آید ، و همین موضوع امر تولد را براى او و مادرش سهل و آسان مى‏کند ، البته گاهى بچه‏هائى هستند که از طرف پا متولد مى‏شوند و مشکلات زیادى براى مادر ایجاد مى‏کنند .
بعد از تولد نیز در مسیر نمو و رشد جسمى در دوران کودکى ، و سپس نمو و رشد غرائز ، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوى و ایمان ، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براى او سهل و آسان ساخته است.
چه جمله جامع و جالبى است که در عین فشردگى به همه این مسائل اشاره مى‏کند ثم السبیل یسره.
این نکته نیز قابل توجه است که مى‏فرماید:راه را براى انسان آسان ساخت و نمى‏فرماید : او را مجبور بر پیمودن این راه کرد و این خود تاکید دیگرى بر مساله آزادى اراده انسان و اختیار است. [ نظرات / امتیازها ]
21) سپس به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره مى‏فرماید : بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود ( ثم اماته فاقبره).
مسلما اماته ( میراندن ) کار خدا است ، ولى مساله پنهان ساختن در قبر به ظاهر کار انسان است ، اما از آنجا که عقل و هوش لازم براى این کار ، و همچنین وسائل دیگر را خداوند فراهم ساخته این کار به او نسبت داده شده است.
بعضى نیز گفته‏اند منظور از نسبت دادن این کار به خدا این است که او براى انسان قبرى آفریده و آن دل خاک است ، و بعضى نیز این جمله را به معنى حکم تشریعى و دستور الهى درباره دفن کردن اموات دانسته‏اند .
و به هر حال یکى از احترامات خداوند نسبت به نوع بشر همین برنامه دفن اجساد آنها است ، چرا که اگر راهى براى دفن وجود نداشت ، و یا دستورى در این زمینه صادر نشده بود ، و جسد آدمى روى زمین مى‏ماند و متعفن مى‏گشت و سپس طعمه حیوانات درنده و پرندگان مى‏شد ، ذلت و خوارى عجیبى بود ، بنا بر این الطاف الهىنه تنها شامل حال انسان در حیات دنیا است که بعد از مرگ نیز مشمول الطاف او است.
از این گذشته دستور به دفن کردن بدن مردگان ( بعد از غسل و کفن و نماز ) دستورى است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها ! این نکته نیز قابل توجه است که مساله مرگ در این آیه نیز در عداد نعمتهاى الهى ذکر شده ، و اگر دقت شود مطلب همین گونه است ، چرا که اولا مرگ مقدمه‏اى است براى آسودگى از رنجهاى این جهان ، و انتقال به سراى دیگر که عالمى است بسیار گسترده‏تر ، و ثانیا مرگ نسلهاى موجود سبب مى‏شود که جا براى نسلهاى آینده گشوده شود ، و نوع انسان طى نسلها تداوم و تکامل یابد ، و در غیر این صورت چنان عرصه بر انسانها تنگ مى‏شد که زندگى کردن در روى زمین غیر ممکن بود .
جالب اینکه همین معنى ضمن اشاره لطیفى در سوره الرحمن آیات 26 تا 28 نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید : کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام فباى آلاء ربکما تکذبان : تمام کسانى که روى زمین زندگى مى‏کنند مى‏میرند ، تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند ، پس کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید ؟ ! مطابق این آیات مرگ یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است .
آرى دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤمن ، و خروج از ایندنیا آزاد شدن از این زندان است ، و از این گذشته نعمتهاى فراوان الهى گاه براى گروهى مایه غفلت و بى‏خبرى مى‏شود ، و یاد مرگ پرده‏هاى غفلت را مى‏درد و از این نظر نیز نعمتى است و هشدارى ، از همه گذشته زندگى دنیا اگر ادامه یابد مسلما ملال آور و خسته کننده است ، نه همچون زندگى آخرت که سرتاسر نشاط و خوشدلى است.
[ نظرات / امتیازها ]
22) بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته ، مى‏افزاید : سپس هرزمان که بخواهد او را زنده و براى حساب و جزا محشور مى‏کند ( ثم اذا شاء انشره).
انشره از ماده انشار به معنى گستردن بعد از جمع کردن است ، و این تعبیر جالبى است که نشان مى‏دهد با مرگ زندگى انسان به کلى جمع مى‏شود و در رستاخیز در محیطى بزرگتر و عالى‏تر گسترش مى‏یابد.
قابل توجه اینکه در مساله مردن و در قبر پنهان شدن تعبیر به مشیت الهى شده است ، ولى در اینجا مى‏گوید : هر وقت خدا بخواهد او را زنده مى‏کند ، این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچکس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ ( قیام قیامت ) آگاه نیست ، و تنها او است که مى‏داند ، ولى در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که انسان بعد از پیمودن یک عمر طبیعى خواه ناخواه مى‏میرد . [ نظرات / امتیازها ]
23) با اینهمه مواهب الهى نسبت به انسان از آن روز که به صورت نطفه‏اى بى‏ارزش بود تا آن روز که قدم در ایندنیا گذارد ، و راه خود را به سوى کمال طى کرد و سپس از این دنیا مى‏رود و در قبر نهان مى‏گردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمى‏کند چنین نیست که او مى‏پندارد ، او هنوز فرمان الهى را انجام نداده است ( کلا لما یقضما امره).
تعبیر به لما که معمولا براى نفى توام با انتظار مى‏باشد اشاره به این است که با اینهمه مواهب الهى و اینهمه وسائل بیدارى که در اختیار بشر قرار داده انتظار مى‏رود که او در راه امتثال اوامر الهى جدى و کوشا باشد ، ولى تعجب است که هنوز این وظیفه را انجام نداده.
در اینکه منظور از انسان در اینجا چه اشخاصى هستند ؟ دو تفسیر وجود دارد : نخست اینکه منظور انسانهائى هستند که در مسیر کفر و نفاق و انکار حق و ظلم و عصیان گام بر مى‏دارند ، به قرینه آیه 34 سوره ابراهیم که مى‏فرماید : ان الانسان لظلوم کفار انسان بسیار ظالم و کافر و ناسپاس است .
تفسیر دیگر این است که همه انسانها را شامل مى‏شود چرا که هیچکس ( اعم از مؤمن و کافر ) حق عبودیت و بندگى و اطاعت خدا را آنچنان که شایسته مقام با عظمت او است انجام نداده آن گونه که گفته‏اند : بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد!
[ نظرات / امتیازها ]
  عبد بائس - تفسیر مجمع البیان
17) عذاب و نفرین بر این انسان ناسپاس! چه چیزى او را در برابر خدا به کفرانگارى کشانده است؟
از دیدگاه پاره‏اى پیام و هشدار آیه متوجه هر انسان ناسپاس و حق‏ناپذیر است.
امّا از دیدگاه پاره‏اى دیگر منظور یکى از سردمداران شرک و بیداد، به نام «امیةبن خلف» یا «ابولهب» مى‏باشد، چراکه پس از فرود سوره مبارکه «نجم» یکى از آن دو، نعره برآورد که: او به پروردگار ستاره فروزان کافر است. به همین دلیل قرآن روشنگرى مى‏کند که با وجود این همه دلیل و برهان بر وجود خدا و یکتایى ذات پاک و بى‏همتاى او، و با این همه وسایل هدایت و اصلاح، چگونه این انسان در گمراهى پاى مى‏فشارد و ناسپاسى مى‏کند!
از دیدگاه «مقاتل» و «کلبى» در آغاز آیه، «ما» پرسشى است و مى‏پرسد: راستى چه چیزى او را گمراه ساخته است؟ و این بیان نشانگر آن است که اگر انسان درست بیندیشد و بر کران تا کران هستى نیک بنگرد و به فطرت پاک خویش باقى بماند و خردمندانه رفتار کند، با این همه اسبات نجات و وسایل هدایت و راهیابى به سوى حق و این نعمت‏هاى متنوع و بى‏شمار، راه و موجبى براى گمراهى و ناسپاسى نیست. [ نظرات / امتیازها ]
18) قالب و چهره آیه شریفه پرسشى است، امّا مفهوم آن تقریر و بیان مى‏باشد، و منظور این است که: چرا این انسان ناسپاس، به اصل آفرینش خویش نمى ‏نگرد که خدا او را از چه چیزى آفرید، تا آفرینش شگفت ‏انگیز خود او باعث بیدارى و هشیارى او گردد و او را به یکتایى خدا راه نماید. [ نظرات / امتیازها ]
  عليرضا يعقوبي سورکي - تدبردرقران - استاد صبوحی
23) قطعا اینگونه نیست یعنی توهمی که انسان بواسطه آن خیال کرده که حق عبودیت خدا را بجا آورده وهمچنین همان انسانی که درآیات قبل اشاره شد به او که چقدر حق پوش وناسپاس است ، در این آیه تاکید مینماید که هرگز چنین انسانی حق عبودیت حضرت حق را بجا نیاورده و نسبت بدانچه که امرشده است ( امر به بجای آوردن بندگی محض خدا ) آن را انجام نداده است. [ نظرات / امتیازها ]
 » کتاب تدبر در قران - استادصبوحی
18) آیه ذهن انسان را به نحوه آفرینش اولیه او که از ماده ای ناچیز وبی ارزش میباشد معطوف نموده تا آدمی با اندک تامل در آن تلنگری بر ذهنش زده شود که اینقدر ناسپاسی و حق پوشی نکند [ نظرات / امتیازها ]