● نيره تقي زاده فايند -
تفسیر راهنما
1) - تسبیح خداوند و دور نگه داشتن نام هاى او از اوصاف ناروا، وظیفه اى الهى برعهده پیامبر(ص)
سبّح
2 - خداوند، از هر عیب و نقصى مبرّا است.
سبّح اسم ربّک
لزوم منزّه قرار دادن نام، بیانگر منزّه بودن صاحب نام است.
3 - اعتراف به پاک بودن خداوند از هر عیب و نقصى، وظیفه اى الهى بر عهده همه انسان ها است.
سبّح اسم ربّک
خطاب «سبّح»، ممکن است ویژه پیامبر(ص) نباشد; گرچه روى سخن با آن حضرت است; زیرا مفاد آیات قرآن بدون توجه به آیه هاى قبل و بعد نیز مراد بوده و در محتواى عام خود قابل تمسک هستند.
4 - نام خداوند، هرگز نباید با اثبات صفات ناشایست و سلب صفات بایسته، همراه شود.
سبّح اسم ربّک
تسبیح و تقدیس و تنزیه به یک معنا است (مصباح). مراد از تسبیح نام خداوند، پاک و دور از عیب معرفى کردن آن است که مستلزم چند چیز است: 1. همراه نساختن نام خداوند با وصفى ناشایست; 2. حمل نکردن نام او بر معنایى نادرست; 3. سلب نکردن صفات نیکو از آن; 4. به کار نبردن نام هاى اختصاصى خداوند براى غیر او; 5. پرهیز از بى احترامى به نام هاى او. برداشت یاد شده به برخى از امور یاد شده نظر دارد.
5 - لزوم پرهیز از حمل نام هاى خداوند، بر معنایى که زیبنده او نیست.
سبّح اسم ربّک
6 - لزوم پرهیز از هرگونه جسارت و بى احترامى، به نام هاى خداوند
سبّح اسم ربّک
7 - نام هاى اختصاصى خداوند، نباید بر غیر او نهاده شود.
سبّح اسم ربّک الأعلى
پاکیزه نگه داشتن نام خداوند، معنایى عام است و شامل نکته یاد شده نیز مى باشد.
8 - هر نام که بر ربوبیت دلالت کند، ویژه خداوند است و بر غیر او روا نیست.
سبّح اسم ربّک
9 - باور به ربوبیت خداوند، زمینه ساز پرهیز از همراه ساختن نام او با هرگونه وصف ناشایست.
سبّح اسم ربّک
10 - تسبیح پیامبر(ص)، مایه رشد و تعالى او است.
ربّک
11 - خداوند، داراى برترین مقام ها و کامل ترین ویژگى ها است.
ربّک الأعلى
وصف «الأعلى» ـ به قرینه آیه بعد ـ به «ربّک» ارتباط دارد; نه «اسم ربّک».
12 - اختصاص والاترین مقام ها به خداوند، دلیل لزوم تنزیه نام او از هر عیب و نقص است.
سبّح اسم ربّک الأعلى
وصف «الأعلى»، در مقام تعلیل براى «سبّح» است.
13 - ملاک شایستگى اسامى و اوصاف براى خداوند، دلالت آنها بر بى عیب بودن خداوند و سازگارى شان با مقام والاى او است.
سبّح اسم ربّک الأعلى
14 - خداوند، داراى نام هایى منزّه از دلالت بر کمترین عیب و سازگار با مقام والاى او است.
سبّح اسم ربّک الأعلى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) - خداوند آفریننده تمامى موجودات
الذى خلق
بیان نکردن مفعولى خاص براى «خلق»، بیانگر تعمیم است و به آفرینش تمام مخلوقات نظر دارد.
2 - خداوند، آفریده هاى خویش را کامل و به دور از هرگونه کاستى و اضافات، قرار داده است.
فسوّى
تسویه و تعدیل، به یک معنا است (مصباح) و اعتدال هر چیز، به دور ماندن آن از افراط و تفریط است.
3 - برابرى همه مخلوقات، در داشتن ابزار وجودى خاص خویش*
فسوّى
«تسویه» ـ آن گونه که از «مقاییس اللغة» استفاده مى شود ـ ایجاد اعتدال بین دو چیز است. براساس این معنا جمله «سوّى» دلالت دارد که خداوند در اعطاى شرایط مناسب با وضعیت هر یک از مخلوقات، تبعیض روا نداشته و این گونه نیست که از ابزار لازم براى وجود برخى، بکاهد و یا افزون تر از ظرفیت وجودى برخى دیگر، به آنها عطا کند; بلکه به همه نگاهى برابر داشته است.
4 - نبودن افراط و تفریط در ساختار مخلوقات، دلیل لزوم تسبیح خداوند و اعتراف به دور بودن او از هر عیب و نقص
سبّح اسم ربّک ... الذى خلق فسوّى
وصف «الذى ...»، بیانگر علت تسبیح است و حرف «فاء» در «فسوّى» دلالت دارد که غرض اصلى از توصیف خداوند با جمله «خلق فسوّى»، بیان تسویه است و ذکر خلقت، به عنوان مقدمه براى بیان تسویه مى باشد.
5 - باور به خالقیت خداوند و کمال بخشى او، زمینه ساز تسبیح نام او و پرهیز از همراه ساختن آن با هرگونه وصف نامناسب است.
سبّح اسم ... الذى خلق فسوّى
6 - آفریدن و نظام دادن به جهان هستى، اقتضاى ربوبیت خداوند است.
ربّک ... الذى خلق فسوّى
7 - تکامل تدریجى پدیده هاى هستى
خلق فسوّى
حرف «فاء» در «فسوّى» ممکن است براى بیان ترتیب معنوى باشد، در نتیجه هر موجودى پس از آفریده شدن، وارد مرحله تسویه و تعدیل مى شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) - خداوند، براى هر یک از مخلوقات، اندازه و ویژگى هاى مشخص قرار داده و زمینه پیدایش شکل ها و شایستگى هاى خاصى را در آن فراهم آورده است.
و الذى قدّر فهدى
مفاد «قدّر»، اشاره به آن چیزى است که بالقوه در موجودات وجود دارد و در حالات پیاپى، در صحنه وجود ظاهر مى شود و صورت مى پذیرد. (مفردات راغب)
2 - خداوند، هر یک از موجودات را در مسیرى مناسب، با شایستگى هاى ذاتى اش قرار داده است.
فهدى
مراد از «هدایت»، یا ارشاد و راهنمایى است که در این صورت محدود به موجودات شعورمند خواهد شد و یا قرار دادن چیزى در جهت و مسیرى خاص است که آن مسیر را به طبیعت خود و یا از روى اختیار طىّ کند. در این فرض همه موجودات، مشمول هدایت خواهند بود. متعلق «هدى» ـ به قرینه «قدّر» ـ تمام امورى است که در وجود هر مخلوق تقدیر شده است.
3 - خداوند، آفریده هاى با شعور خویش را بر شیوه به کار بردن توانمندى هاى خود، آگاه ساخته است.
فهدى
4 - خداوند، به دلیل ایجاد زمینه براى ظهور شایستگى هاى نهفته در هر یک از موجودات، سزاوار تسبیح و مبرّا دانستن او از هر عیب و نقص
سبّح ... الذى قدّر فهدى
5 - جهان آفرینش، هدف دار و قانونمند است.
قدّر فهدى
6 - وجود حد و مرز مشخّص در استعدادهاى هر یک از موجودات و فراهم بودن زمینه ظهور آنها، جلوه هایى از ربوبیت خداوند است.
ربّک الأعلى ... الذى قدّر فهدى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) - خداوند، رویاننده نباتات و تأمین کننده علوفه گیاه خواران
و الذى أخرج المرعى
«مرعى» یا مصدر میمى و یا اسم مکان است و به صورت مجاز در معناى گیاهان چراگاه به کار رفته است. برگزیدن این لفظ، به منظور بیان منافع گیاه است که خوراک دام ها را تأمین مى کند.
2 - توجّه به قدرت خداوند بر رویاندن گیاهان و به وجود آوردن چراگاه ها، مایه منزّه دانستن او از هر عیب و نقص و پیراستن نام او، از هر وصف ناروا است.
سبّح اسم ... و الذى أخرج المرعى
3 - آفرینش چراگاه ها، از جلوه هاى ربوبیت خداوند است.
ربّک ... الذى أخرج المرعى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) - تبدیل گیاهان سبز و خرّم، در زمانى کوتاه به خس و خاشاک تیره و سیاه فام، کار خداوند است.
فجعله غثاء أحوى
«غثاء» به گیاهان خشکى گفته مى شود که روى سیلاب ها، قرار گرفته و جابه جا مى شوند و «أحوى» به معناى سیاه پر رنگ است. (مفردات راغب)
2 - پژمرده ساختن گیاهان و تبدیل آن به هیزم و خرده کاه، جلوه هاى حاکمیت تدبیر خداوند بر جهان هستى است.
ربّک ... الذى أخرج المرعى . فجعله غثاء أحوى
در این آیات، همان گونه که رویاندن گیاهان از جلوه هاى ربوبیت خداوند معرفى شده; پژمرده ساختن آنها نیز براساس تدبیر و ربوبیت او دانسته شده است. این تدبیر، ممکن است ناظر به منافعى نظیر تهیه هیزم و کود، غذاى زمستانى حیوانات و غیر آن باشد که از گیاهان خشک شده حاصل مى شود.
3 - سیر صعودى و نزولى گیاهان و روییدن و تبدیل شدن آنها به خاشاک، نمونه اى از نظم تقدیر شده آفریده هاى خداوند است.
الذى قدّر ... أخرج المرعى . فجعله غثاء أحوى
4 - دور بودن خداوند از هر عیب و نقص، در تغییرات و تحولات آفریده هاى او جلوه گر است.
سبّح ... الذى أخرج المرعى . فجعله غثاء أحوى
5 - عملکرد عوامل طبیعى، فعل خداوند است.
و الذى أخرج المرعى . فجعله غثاء أحوى
6 - توجّه به روییدن و خشکیدن گیاهان، زمینه ساز یاد معاد
أخرج المرعى . فجعله غثاء أحوى
ارتباط آیات آغاز سوره، با جمله هایى نظیر «یصلى النار الکبرى» و «و الأخرة خیر و أبقى» (در ادامه سوره) بیانگر آن است که این آیات، زمینه توجّه به مفاد آیات مربوط به معاد را فراهم مى سازد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) - آگاهى پیامبر(ص) بر وحى و زبان گشودن آن حضرت به قرائت قرآن، وابسته به خواست خداوند و در گرو عنایت ویژه او بود.
سنقرئک
2 - خداوند، پیامبر(ص) را به آموختن قرآن و جارى ساختن آن بر زبان او وعده داد.
سنقرئک
«إقراء»; یعنى، دیگرى را قارى ساختن و حرف «سین» در «سنقرئک» براى تأکید وعده است. بنابراین مفاد آیه شریفه، این است که وحى همچنان ادامه یافته، زبان تو در حال و آینده به قرائت آن توانمند خواهد بود.
3 - توانمند ساختن پیامبر(ص) بر قرائت قرآن و فراموش نکردن آن، از جلوه هاى ربوبیت خداوند بر آن حضرت است.
سنقرئک فلاتنسى
4 - وحى و نزول قرآن، به صورت قرائت آن بر پیامبر(ص) و جارى ساختن آن بر زبان او بوده است.
سنقرئک
5 - خداوند، پیامبر(ص) را به حافظ قرآن شدن بشارت داده و به آن حضرت اطمینان داد که هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
فلاتنسى
6 - پیامبر(ص)، نگران فراموش کردن آیات قرآن و در تلاش براى حفظ آن
سنقرئک فلاتنسى
اطمینان بخشیدن به پیامبر(ص) که قرآن را فراموش نخواهد کرد نشانگر نگرانى آن حضرت از خطر فراموشى است.
7 - دریافت قرائت قرآن از جانب خداوند، مصون سازنده پیامبر(ص) از فراموش کردن آن
سنقرئک فلاتنسى
حرف «فاء»، جمله «فلاتنسى» را بر «سنقرئک» تفریع کرده است.
8 - آیات قرآن، در طول زندگانى پیامبر(ص) از خطا و کاستى مصون ماند.
سنقرئک فلاتنسى
درباره مفاد «إلاّ ما شاء اللّه» در آیه بعد، دو دیدگاه وجود دارد: 1. بیان حاکمیت مشیت خداوند که در نتیجه مراد، استثناى حقیقى نخواهد بود; بلکه تنها نشانگر آن است که «لاتنسى» هر چند مطلق است و هیچ استثنایى ندارد; ولى مشیت خداوند بر همه چیز حاکم است و نسیان و عدم نسیان پیامبر(ص)، بیرون از مشیت او نیست. 2. حرف «إلاّ» در استثناى حقیقى به کار رفته است و بیانگر آن است که خداوند، بخشى از آیات را براساس مشیت خویش از یاد پیامبر(ص) خواهد برد. برداشت یاد شده براساس نظر اول است.
9 - تسبیح خداوند، زمینه ساز شایستگى پیامبر(ص) براى دریافت قرآن و حفظ آن
سبّح اسم ربّک ... سنقرئک فلاتنسى
10 - وابستگى رویش گیاهان و خشکیدن آنها به خواست خداوند، گواه توانمندى او بر آموزش قرائت قرآن به پیامبر(ص) و حاکمیت مشیت او بر حفظ یا فراموش کردن آن
و الذى أخرج المرعى . فجعله غثاء أحوى . سنقرئک فلاتنسى
برشمردن صفات خداوند ـ پیش از وعده به قرائت و حفظ ـ نشانگر ارتباط آن صفات با این وعده است; به این بیان که چون زوال گیاهان سر سبز، وابسته به خواست خداوند است، زوال قرآن از حافظه انسان نیز مقهور اراده او مى باشد.
11 - وجود خبرهاى غیبى و پیشگویى از آینده، در قرآن
فلاتنسى
12 - خداوند پیامبر(ص) را به داشتن حافظه اى نیرومند و فراموش نکردن آنچه خوانده است، وعده داد.
سنقرئک فلاتنسى
حذف مفعول از فعل هاى «نقرء» و «لاتنسى»، ممکن است براى افاده عموم باشد; یعنى، تو را بر قرائت توانا مى سازیم و تو خوانده هاى خویش را، از یاد نخواهى برد.
13 - پیامبر(ص)، از سهو و نسیان تعالیم الهى، مصون بوده است. *
فلاتنسى
14 - تکرار قرائت قرآن بر پیامبر(ص) از سوى خداوند، مایه فراموش نشدن آن بود.*
سنقرئک فلاتنسى
حرف «سین» ـ که براى استقبال است ـ اگر بر فعلى درآید که در زمان تکلم نیز در حال انجام گرفتن است، دلالت بر تداوم فعل خواهد کرد و چون آیه «سنقرئک ...»، خود نیز مصداق قرائت قرآن است; بنابراین حرف «سین» بر استمرار قرائت در آینده دلالت مى کند و حرف «فاء» در «فلاتنسى»، فراموش نکردن قرآن را بر استمرار قرائت آن تفریع کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) - عارض شدن فراموشى آیات قرآن بر پیامبر(ص)، تنها در صورتى امکان پذیر است که خداوند بخواهد.
فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه
2 - حاکمیت مشیت خداوند، بر توانمندى هاى همه انسان ها حتى پیامبر(ص)
فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه
مفاد استثنا در «إلاّ ماشاء اللّه» الزاماً این نیست که خداوند براى پیامبر(ص) فراموشى آیات را اراده خواهد کرد; بلکه مى توان گفت: این استثنا را فرموده است تا این نکته را بفهماند که مصونیت پیامبر(ص) از فراموشى; همواره معلّق بر خواست خداوند است و آن حضرت از خود استقلالى ندارد.
3 - اراده و مشیّت الهى، نافذ و تخلف ناپذیر است.
إلاّ ما شاء اللّه
4 - هیچ یک از وعده هاى خداوند، او را بر کارى مجبور نساخته و مشیت او را مقهور خود نمى سازد.
فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه
جمله «فلاتنسى» وعده خداوند به پیامبر(ص) است که قرآن از خاطر او محو نخواهد شد و استثناى «إلاّ ما شاء اللّه» ـ در صورتى که مراد استثناى حقیقى نباشد ـ بیانگر این نکته است که حتى پس از این وعده نیز اختیار، از خداوند سلب نمى شود و مشیت او هم چنان حاکم است.
5 - امکان تعلّق مشیت الهى بر آگاه نساختن پیامبر(ص)، از برخى معارف و یا محو آن از حافظه آن حضرت(ص)
سنقرئک فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه
استثنا، ممکن است به «سنقرئک» نیز مربوط باشد و مى تواند تنها به «فلاتنسى» ارتباط داشته باشد. برداشت یاد شده ناظر به احتمال نخست است.
6 - بقا و زوال علوم اعطایى خداوند به بشر، حتى دریافت وحى به وسیله پیامبر(ص)، منوط به مشیت خدا است.
سنقرئک فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه
7 - خداوند، به تمام آنچه آشکار است و یا همواره مستور مى ماند، آگاه است.
إنّه یعلم الجهر و ما یخفى
فعل مضارع در «مایخفى» ـ به قرینه آن با کلمه «الجهر» ـ دلالت بر تجدد و استمرار خفا دارد و مى رساند که مراد از «مایخفى»، چیزهایى است که مخفى شدن اقتضاى طبیعت آن باشد.
8 - قرائت کامل قرآن بر پیامبر(ص) و بقاى آن در حافظه آن حضرت، نویدى متکى بر علم خداوند
سنقرئک فلاتنسى ... إنّه یعلم الجهر و ما یخفى
9 - آگاهى خداوند از آشکار و نهان، پشتوانه نفوذ مشیت خداوند در پیدایش و زوال آموخته هاى انسان
سنقرئک فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه إنّه یعلم الجهر و ما یخفى
10 - مشیت هاى خداوند، گزاف و ناپسند نبوده و متکى به علم همه جانبه او است.
إلاّ ما شاء اللّه إنّه یعلم الجهر و ما یخفى
11 - علم خداوند به آشکار و نهان، توجیه کننده مشیت او درباره محو یا ابقاى معارف در ذهن پیامبر(ص)
فلاتنسى . إلاّ ما شاء اللّه إنّه یعلم الجهر و ما یخفى
جمله «إنّه یعلم...»، تعلیل براى «شاء اللّه» و بیانگر این است که اگر خداوند براى پیامبر(ص)، نسیان آیه اى را بخواهد و آن را از صفحه خاطر آن حضرت محو سازد; دلیلى عالمانه داشته و بر پایه علم مطلق خود به هر نهان و آشکار، چنین اراده اى کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) - خداوند به پیامبر(ص) وعده داد که او را به برنامه و شریعتى ساده راهنمایى کرده و بر انجام دادن آن آماده و توانا سازد.
و نیسّرک للیسرى
«یسرى» وصف براى موصوفى محذوف از قبیل «الطریقة» یا «الشریعة» و به معناى سهل تر و آسان تر است. اسناد فعل «نیسّر» به ضمیر خطاب ـ با آن که در این موارد طبیعى آن است که تعبیر «آسان کردن یسرى براى پیامبر(ص)» به کار رود; نه «آسان ساختن پیامبر(ص) براى یسرى» بیانگر آن است که خداوند وعده ایجاد تحولات درونى در شخص پیامبر(ص) را، به آن حضرت داده است که با سهولت پذیراى برنامه الهى گردد.
2 - اسلام، آسان ترین شریعت و به دور از تکالیف دشوار و مشقّت بار
و نیسّرک للیسرى
به قرینه «فذکّر» در آیه بعد ـ که تذکّر به انسان ها را بر این آیه تفریع کرده است ـ مراد از «یسرى» همان آیین اسلام است که پیامبر(ص) مأمور یاد آورى آن به مردم شده است.
3 - توفیق یافتن پیامبر(ص) به فراگیرى قرآن و به خاطر سپردن آن، نیازمند امدادهاى ویژه خداوند
و نیسّرک للیسرى
به قرینه «سنقرئک فلاتنسى» (در آیات پیشین) مى توان گفت: مراد از «نیسّرک»، آماده ساختن پیامبر(ص) براى قرائت و حفظ قرآن است.
4 - تسبیح خداوند، زمینه ساز امدادهاى ویژه خداوند به پیامبر(ص) و فراهم آورنده تسهیلات براى عمل کردن آن حضرت به تکلیف الهى خویش
سبّح ... و نیسّرک للیسرى
5 - فراهم ساختن شریعتى ساده براى پیامبر(ص)، از جلوه هاى ربوبیت خداوند است.
سبّح اسم ربّک ... و نیسّرک للیسرى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر هدایت
1) [1] برای نام خدا عظمتی است که برخاسته از بزرگی خود او است، زیرا که راهنمای به او و یادآوری به ما است، و گواه بر شکوه و زیبایی و عظمت و بزرگواری او است، و بدان جهت که پروردگار ما در آغاز اسم اعظم خود را آفرید، و آن را بر چهار چیز قرار داد که اختصاص به یکی داشت، پس آن را پوشیده نگاه داشت که از آفریدگانش هیچ کس بر آن آگاه نبود، و آن سه را در کلمات: اللّه و تعالی و تبارک قرار داد، تا اولی راهنمای ما به ذاتش باشد، و دومی به صفاتش، و سوم به افعالش، سپس اشیاء را به اسم او آفرید، و آنچه در آفریدهها از آثار عظمت او میبینیم، چیزی جز تجلیهایی از نامهای او نیست.
بدین گونه به ما فرمان داد تا او را به نامهایش بخوانیم: «وَ لِلّهِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوهُ بِها- و خدا را نامهای نیکویی است، پس او را به آنها بخوانید».
آنچه در دعاهای مأثوره میخوانیم تأویلی برای اینکه فرمان الاهی است که به خدا به توسط نامهای نیکوی او توسل جوییم، و میگوییم: «اعوذ بنور وجهک الذی أضاءت له السماوات و الأرضون و انکشفت له الظلمات، و صلح علیه امر الأولین و الآخرین، من فجاءة نقمتک، و من تحویل عافیتک، و من زوال نعمتک«1»- پناه میبرم به روشنی روی تو که برای آن روشن شد آسمانها و زمین، و تاریکیها برای آن آشکار شد، و نیکو شد بر آن امر اوّلیان و آخریان، از ناگهانی بودن انتقامت، و ازدگرگون شدن عافیتت، و از نابود شدن نعمتت».
«اللهم إنّی أسألک باسمک العظیم الأعظم، الأعزّ الأجلّ الأکرم، الّذی إذا دعیت به علی مغالق أبواب السّماء للفتح بالرحمة انفتحت، و إذا دعیت به علی مضائق أبواب الإرض للفرج انفرجت و إذا دعیت به علی العسر للیسر تیسّرت، و إذا دعیت به علی الأموات للنّشور انتشرت، و إذا دعیت به علی کشف البأساء و الضّراء انکشفت«2» خدایا از تو به نام بزرگ بزرگتر و تواناتر و با شکوهتر و بزرگوارترت، که چون به آن بر قفلهای درهای آسمان برای باز شدن به رحمت خوانده شوی باز میشود، و چون به آن بر درهای تنگ زمین برای گشوده شدن خوانده شوی گشوده میشود، و چون به آن برای آن خوانده شوی که سختی به آسانی مبدل شود آسانی فراهم آید، و چون به آن بر مردگان خوانده شوی که برخیزند برخیزند، و چون به آن برای از میان رفتن سختی و قحطی خوانده شوی از میان برود».«3»
در دعاهای رسیده به ما از پیامبر و اهل بیت پاکیزه او- علیه و علیهم صلوات اللّه- نامهای نیکو و حسنای خدا رکنی اساسی در آنها است، همچون دعای جوشن کبیر که مشتمل بر هزار اسم و صفت از نامها و صفات خدا است، و دعای بهاء و دعای کمیل.«4»
آیا دریافتهاید که اینکه نامها چیست! به حق باید گفت که دانش خردهای ما به آن احاطه پیدا نمیکند، چگونه میتواند چنین شود در صورتی که ما نمیتوانیم بر همه آفریدههای او احاطه و علم پیدا کنیم، و میدانیم که آفریدههای او نموداری از نمودارهای اسماء او است! ولی خدا آن اندازه و علم به ما داد که به نامهای او اشاره کنیم و به آنها او را بخوانیم ... سپس به وسیله آنها ما را به آنچه بر پیامبرش از کتاب وحی کرد و بر زبان اولیای خود از علم روان ساخت که همچون تفسیری برای کتاب است، آگاه ساخت، و بدین گونه نامها نمودارهای عظمت او، ونشانههای گواهی و نگاهبانی او است، و او را جز به اینکه صفت تقدیس، و جز بدین اعتبار تسبیح نمیکنیم، پس چون اینکه وسیلهای به سوی او است تقدیس، و چون راهی برای شناخت او است تسبیح میشود.
هر کس نام را بدون صاحب نام یا با صاحب نام تقدیس کند، به پروردگار پاک خود شرک ورزیده است، و جز اینکه نیست که تقدیس ما برای اسم بدان سبب است که اسمی برای معنی و وسیلهای برای نزدیکی به او است نه چیزی بیش از اینکه.
بدین گونه در بعضی از آیات ذکر را تسبیحی برای خدا و در بعضی دیگر برای اسمش مییابیم، پس چون خدا را تسبیح کنیم، اینکه تسبیح به وسیله نامهای او صورت میگیرد، زیرا که راهی برای دست یافتن ما به معرفت ذات خدا وجود ندارد، و هنگامی که نام خدا را تسبیح میکنیم، بدان سبب است که نام خدا است و راه رسیدن ما به شناخت خدا، و بدان جهت که توانایی شناخت او را جز به اسم او نداریم.
خدای تعالی گفت: سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ،«5» یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ المَلِکِ القُدُّوسِ العَزِیزِ الحَکِیمِ،«6» و گفت: وَ سَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا،«7» چنان که گفت: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ اقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ،«8» تَبارَکَ اسمُ رَبِّکَ ذِی الجَلالِ وَ الإِکرامِ«9» که دو صفت جلال و اکرام در اینکه آیه بدین گونه آمده است، در صورتی که در جای دیگر اینکه دو صفت برای وجه خداوند سبحانه و تعالی آمده است و گفته است: کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبقی وَجهُ رَبِّکَ ذُو الجَلالِ وَ الإِکرامِ.«10»پس آیا در اینکه تناقضی وجود دارد! هرگز ... زیرا که از وجه اللّه چیزی جز مخصوص خدا منظور نیست، پس آن تنها وسیله است، به همان گونه که جلال و اکرام الاهی با وجه او برای ما تجلّی پیدا میکند.
به همین سبب خدا در آغاز سورة الأعلی به ما فرمان داده است که نام خدا را تسبیح کنیم که تسبیح او- سبحانه و تعالی- همین است:
«سَبِّحِ اسمَ رَبِّکَ الأَعلَی- نام پروردگار بلند مرتبهات را تسبیح گوی.»
از همین رو از إبن عبّاس روایت شده است که گفت: «پیامبر- صلی اللّه علیه و آله- چون آیه «سَبِّحِ اسمَ رَبِّکَ الأَعلَی» را میخواند، میگفت: «سبحان ربی الأعلی»، و از علی- علیه السلام- نیز چنین روایت شده است.«11»
و از امام باقر- علیه السلام- روایت شده است که: «هنگامی که سَبِّحِ اسمَ رَبِّکَ الأَعلَی» میخوانی، بگو: «سبحان ربّی الأعلی، و اگر در نماز باشی، میان خود و نفس خویش اینکه را بگو».«12»
از إبن عامر جهنی روایت کردهاند که گفت: «چون «فَسَبِّح بِاسمِ رَبِّکَ العَظِیمِ» نازل شد، رسول اللّه- صلّی اللّه علیه و آله- گفت: آن را در رکوع خود قرار دهید، و چون «سَبِّحِ اسمَ رَبِّکَ الأَعلَی» نازل شد، گفت: آن را در سجود خود قرار دهید.«13»
اینکه نصها دلیل بر آن است که تفسیر آیه تسبیح کردن خدا است نه مجرد تقدیس نام او، و به همین سبب در ذکر رکوع و سجود کلمه «اسم» حذف شده، و نیز چنین است پس از قراءت اینکه آیه و تسبیح خدا گفتن بعد از آن.
و بعضی گفتهاند: تنزیه نام خدای تعالی و تسبیح اسم او، به اینکه تمام و کامل میشود که گفتار از یاد کردن چیزی که یاد کرد آن با ذکر نام خدای تعالی مناسب نیست خالی باشد، پس روا نیست که نام شرکای خدا با اسم او برده شودکه مشرکان چنین میکردند و نام خدا را جز همراه با شرکا بر زبان نمیراندند، و اگر نام خدا تنها میبود دلهای ایشان میرمید و مشمئز میشد، چنان که خداوند سبحانه و تعالی گفته است: وَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَحدَهُ اشمَأَزَّت قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذا هُم یَستَبشِرُونَ.«14»
ولی چنان معلوم میشود که اینکه تفسیر با سیاق قرآن و با دیگر بصیرتهای قرآنی در پیرامون نام خدا مناسب نیست، پس چون «اسم اللّه» به معنی کلمه «اللّه» و نه مسمّای آن که «خداوند سبحانه و تعالی» باشد، دیگر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» چه معنی میدهد! آیا یاری خواستن از «خدا» تمام و کامل است یا از کلمه «خدا»! سبحان اللّه و تعالی که یاری خواستن به جز او- هر که و هر چه باشد- تمام شود؟ و صفت «الأعلی» برای ضرورت تسبیح کردن خدا آمده است، چه او پروردگار ما و او برتر و اعلی است، و آیا جز ربّ اعلی دیگری تسبیح میشود!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) [2] چه چیز است که ما را به تسبیح و تقدیس خدا میخواند! هنگامی که شخص از برابر چشمان خود پرده غفلت را کنار میزند، و از اراده خود حجابهای انکار را بر میدارد، و به آنچه در پیرامون او در ابعاد کاینات وجود دارد نظر میکند و نجواهای آنها را میشنود، و با آهنگ تسبیحهای آنها هماهنگ میشود، و اشارات حرکت آنها را ضبط میکند ... در اینکه صورت به افقهای معرفت پروردگار خویش منتقل میشود، و جز اینکه نمیتواند که پروردگار خود را تسبیح گوید. آسمان محافظی را میبیند که بر او محیط است، و زمین نرم و آرامی را که بر پشت آن قرار گرفته و خود را مسخر و رام او ساخته است، و گیاهان و جانورانی را مشاهده میکند که میان زمین و افقهای آسمان از نشاط زندگی برخوردارند، و هر یک از آنها به صورتی جز دیگران آفریده شده است، ولی همه با هم هماهنگی دارند و چنان است که گویی، از ستاره گرفته تا ذره، و از بزرگترین درخت تا کوچکترین گیاه، و ازبزرگترین وال تا کوچکترین ماهی، و از فیل تا کوچکترین حشره، و از عقاب تا پشه ... همه به وقتی متناهی آفریده شدهاند. آیا خبر ذرهای را که دیده نمیشود شنیدهای، و اینکه را که خدا چگونه در عالم بزرگ کوچک او مملکتی عظیم بنا کرده است! اگر او را با کهکشانی که قدرت تخیل کردن بزرگی آن را نداریم مقایسه کنیم، خواهیم دید که همه آنها با یک اندازه از دقت و انتظام بزرگ آفریده شدهاند، ولی کهکشان- در واقع- مجموعه بسیار بسیار عظیمی از ذرات است، و اینکه همان حقیقتی است که گاه در شکل ذرّه (اتم) تجلی میکند و گاه در شکل کهکشان ...
و میان ذره و کهکشان میلیونها آفریدههای گوناگون است که خدا آنها را به دقت برابر آفریده و برای هر یک هدف و مسیری قرار داد، و پروردگار توانای ما گفت:
«الَّذِی خَلَقَ فَسَوّی- آن که آفرید، و آفریده را آماده و کامل کرد.»
خلق به معنی ایجاد کردن یا ساختن بعد از ایجاد است، و تسویه آن به معنی تکمیل کردن است به صورتی که برای تحقق بخشیدن به آنچه برای آن آفریده شده، نیازمند به چیزی نباشد، و هیچ نقص و کاستی در آفریده خدای تعالی، چه کوچک و چه بزرگ، مشاهده نشود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) [3] خدا برای هر چه از جماد و نبات و حیوان و انسان که آفریده، هدفی قرار داده و آن را ملزم به کوشش برای رسیدن به اینکه هدف ساخته است، و برای هر هدف وسیله و برای هر غایت راهی معین ساخته، و هر چیز را به طرف آنچه برای او مقدّر ساخته رهبری کرده است. اما جمادات را خدا با نیرو و امکانیاتی که در آنها آفریده، و با فشاری که از پیرامون بر آنها وارد میشود، هدایت کرده است. شاید سیب احساس آن نکند که برای چه آفریده شده، و خود به خود به هدف برآوردن نیاز ویتامین بدن آدمی پس از خوردن آن، و نیاز روحی او برای لذت بردن از زیبایی و تر و تازگی پی نبرد، ولی خدا در سیب اینکه خاصیتها و در انسان نیازمندی به آنها را آفریده، پس تلاش آدمی را برای دست یافتن به سیب همچون تلاش سیب برای پیوستن به آدمی قرار داده است، چیزی که هست ما هنوز معرفت کامل به آنچه در سیب یا در هر جماد و نبات یا حیوان از لحاظ احساس کردن میگذرد آگاهینداریم.
و برای آن که شناخت ما نسبت به خدا و تسبیح کردن ما برای او افزایش یابد، بندهایی از کتاب «علم آدمی را به ایمان خواند» نوشته دانشمند امریکایی، کریسی موریسون، رئیس فرهنگستان علوم در نیویورک را در اینکه جا نقل میکنیم که در آن اشاره به بعضی از آیات و نشانههای خدا در طبیعت شده است:
«پرندگان غریزه بازگشت به زادگاه خود دارند، و به همین سبب فلان پرنده که در جایی در شمال امریکا برای خود لانه ساخته، در فصل پاییز به طرف جنوب مهاجرت میکند، ولی در بهار سال بعد به لانه قدیمی خود باز میگردد. و در ماه سپتامبر گروههای بزرگی از پرندگان ما به جنوب مهاجرت میکنند و گاه نزدیک 1500 کیلومتر از زادگاه خود دور میشوند، ولی هرگز راه خود را گم نمیکنند.
و زنبور عسل، هر اندازه باد به شدت بوزد و وضع گیاهان و درختان را تغییر دهد، کندوی خود را گم نمیکند، و اینکه همه دلیل بر دید قوی آن است، و ناگزیر باید گفت که بعضی از حشرات چشمهایی دارند که دیدنیها را برای آنها همچون ذرهبین بزرگ میکند که ما از مقدار قدرت آن آگاهی نداریم، و بازها از چشم شبیه دوربین برخوردارند.
زنبورهای عسل کارگر، در کندوهای تازه حجرههایی به حجمهای مختلف میسازند: کوچک برای کارگرها، بزرگتر از آن برای زنبوران نر، و حجره خاصی برای ملکههای باردار. ملکه تخمی بارور ناشده در هر غرفه مخصوص زنبوران نر میگذارد، و تخمی بارور شده در غرفههای فراهم آمده برای زنبوران کارگر ماده، و ملکههای منتظر و کارگران مادهای که پس از مدتها انتظار کشیدن برای ورود نسل جدید زنبوران، آمادگی آن پیدا کردهاند که با جویدن عسل و فراهم آوردن مقدمات هضم به خوراک دادن به زنبوران کوچک بپردازند، و سپس در مرحله معینی از تطوّر نر و مادهها از جویدن و مقدمات هضم فراهم کردن باز ایستادهاند ... و مادههایی که به اینکه صورت در آمدهاند کارگر میشوند».«15»آن کیست که کار زنبور عسل را مقدر و اینکه حیوان را به آن هدایت کرده است، و آن کیست که به مرغان تهیه روزی را آموخته، و هر موجود زندهای را به آنچه شایسته و مقدر شده برای آن است هدایت کرده است! آیا خدا نیست! پس سبحان ربی الاعلی.
بهتر است به داستان عنکبوت آبی گوش کنیم، نویسنده مذکور میگوید:
«یکی از گونههای عنکبوت آبی برای خود لانهای به شکل بالون از رشتههای تار عنکبوت میسازد، و آن را به چیزی زیر آب میآویزد، سپس با مهارت حباب هوایی را زیر مویی در بدنش نگاه میدارد و آن را به زیر آب میبرد، و از دهانه زیر لانه به داخل آن رهایش میکند، و اینکه کار را چندان ادامه میدهد تا بالون لانه پر از هوا متورم شود باد کند. سپس در آن به تخم گذاشتن و بچه آوردن میپردازد و دیگر بیم آن ندارد که باد بوزد و لانه را از جا بکند. و در اینکه جا مشاهده میکنیم که عنکبوت با عمل بافتن و مراعات نکات لازم چگونه به انجام وظیفه خود و آوردن نوزاد میپردازد.
خدا بدین گونه برای اینکه جانور یا آن گیاه آنچه را که به صلاح آن است مقدر میکند و سپس راه رسیدن به هدف را با الهام به او میآموزد، پس سبحان ربنا الاعلی، ولی اینکه اختصاص به جانور یا گیاه تکامل یافته ندارد، بلکه یاختهها نیز مشمول اینکه تقدیر و هدایت الاهی هستند. مؤلف میگوید:
«هر یاخته که در موجودی زنده به وجود میآید، باید خود را چنان کند که در جایگاه مناسبی که برای آن مقدر و تعیین شده قرار گیرد، مثلا به صورت پارهای از گوشت درآید، یا جزئی از پوست یا مینای دندان شود، یا مایع شفاف درون چشم را بسازد، و برای اینکه منظور باید با هدفی که برای آن مقدر شده است سازگاری پیدا کند، تصور اینکه امر دشوار است که یاختهای دست راست یا چپ داشته باشد، ولی یکی از یاختهها جزئی از گوش راست میشود، در صورتی که یکی دیگر باید جزئی از گوش چپ باشد، و صدها هزار یاخته چنان به نظر میرسد که هر یک موظف است آنچه را که شایسته است در وقت درست و در مکان صحیح انجامدهد».«16»
بدین گونه یک یاخته شایستگی آن را دارد که یک مدرسه توحیدی باشد، به شرط آن که تو شاگردی از آن باشی، پس آیا آمادگی اینکه کار را داری!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) [4] ولی اینکه قدرت عظیمی که در کاینات تجلّی پیدا میکند، قدرت ذاتی در آنها نیست، بلکه از جانب پروردگار آنها است، و بدین گونه همه آنها دوران زندگی معینی دارند و بر حسب تقدیر پروردگار خود به سوی نیستی پیش میروند، و اینکه همه دلیل بر آن است که هر چه نیرو و توان و کارآیی و زرنگی که در آنها است از جانب خدا است، و کاستی و ناتوانی و حدّ و قیدی که در آنها مشاهده میشود، گواه بر تعالی آفریننده آنها است، و اینکه که او، سبحانه و تعالی، بینقص و عجز و حدّ و قید است.
و قرآن مثال آشکاری برای اینکه دوره زندگی سریع میزند و میگوید:
«وَ الَّذِی أَخرَجَ المَرعی- و آن که (گیاهان) چراگاه را بیرون آورد.»
زمین آبستن به موادی بود که خدا آنها را به وسیله آب و پرتوهای خورشید به صورت گیاه درآورد، و ناگهان سطح زمین پوشیده از علف و گل شد، ولی اینها چه مدت دوام خواهد داشت! چند روزی بیش چنین نخواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) [5] و پس از چند روز سطح زمین زرد میشود، و برگهای درختان و بازماندههای درو کردن مزارع روی هم انباشته و عنوان وسیلهای برای تغذیه جانوران پیدا میکند. و اگر چراگاهها بدین صورت باقی بماند و لایههایی از خاک آن را بپوشاند، به صورت زغال سنگ در میآید که نسلهای آینده از آن بهرهمند خواهند شد. هیچ جزئی از آفریدههای خدا باطل و بیهوده نمیماند: یا به صورت مادهای برای یک آفرینش تازه در میآید، و یا به حالت چیزی نافع برای آفریدههای تازه.
«فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحوی- پس آن را به صورت خاشاک سیاه شده درآورد.»
گفتهاند: اصل کلمه غثاء کف سیل و چیزهایی است که در اطراف آبهااز بازماندههای گیاه و نظایر آن جمع میشود، و سبزیها و علفهای خشک شده را نیز به همین نام مینامند. و أحوی به معنی سیاه است، و چون گیاه متراکم شود و سبزی آن شدت پیدا کند به نظر سیاه مینماید، و به همین جهت است که سرزمین عراق را ارض السّواد نامیدهاند.
آیا چه قدرتی است که زمین را به هر گونه که بخواهد زیر و زبر میکند، زمانی گیاه آن را از دل خاک بیرون میآورد، و زمانی دیگر آن را خشک و بیآب و علف میسازد که بر آن خس و خاشاکهای سیاه متراکم شده است!
به همان گونه که دوره گیاهی سریع است، دوران زندگی در نزد انسان نیز به سرعت میگذرد، و ناگهان سرسبزی زندگی به سیاهی مرگ تبدیل پیدا میکند، و بدین سبب است که برای صاحبان خرد و بصیرت، دومی از اولی بهتر و نیکوتر است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) [6] رسالتهای الاهی جدا از جریان کلی کاینات نیست. او خدایی است که آفریدگان به پاکی و بزرگی او گواهاند، و به سوی ما فرستادهای میفرستد و کتاب هدایت را به توسط او به ما میرساند، پس: ای آسمان خاشع باش، و ای زمین شاد باش، و ای انسان، خود را برای دریافت رسالت خدا به سوی خودت و تسلیم شدن به رسول بزرگوار آماده ساز.
«سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسی- تو را خوانا خواهیم کرد، پس فراموش مکن.»
آیا خبر حراء که در آن جا روح یعنی جبرییل بر محمّد راستگوی امین فرود آمد و به او گفت بخوان ... و آیات پیاپی را بدین گونه بر او فرو خواند: اقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الإِنسانَ مِن عَلَقٍ ... به تو نرسیده است! بدین گونه خدا پیامبرش را به قراءت و خواندنی روشن و آشکار خوانا ساخت، پس در سینه او وسوسههایی، و در قلب او افکاری وجود نداشت، و آیهها به صورت حقایق مجردی نبود که بعضی از آنها را بشناسد و از بیشتر آنها بیخبر باشد، هرگز ... اینها کلمات آشکاری بود که به گوش پیامبر رسید، و آشکارا آنها را بر زبان راند، و اینکه است معنی اقرأ و خوانا شدن او به وسیله خدا، جمله به جمله، و کلمه به کلمه، و حرف بهحرف.
در آن هنگام که خوانا کننده خدا باشد، و دریافت کننده خوانایی کسی که خدا با علم خود او را برای رساندن رسالت مستولی بر همه رسالتها برگزید، بدان منظور نبود که رسول از حدّ بشری که فراموشی برای او جایز است خارج شود، بلکه خدا نمیخواست که او فراموش کند، پس ضمانت در اینکه جا از جانب خدا است، و آن که خدا ضامن او باشد، چگونه ممکن است فراموش کند!؟ اینکه است حقیقت عصمت بدان گونه که صاحبان بصیرت آن را میفهمند، یعنی اینکه که خدا بندهای را از اینکه که در زیر تأثیر عوامل انحراف و لغزشگاههای ضعف بشری و مراکز هوا و هوس و شهوت باشد، نگاه دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) [7] و برای آن که مردمان ساده دل چنان گمان نکنند که فرستاده خدا بر اثر رسالت اله شده است، کتاب خدا اینکه یادآوری را فراموش نکرده است ... در بیشتر جاهایی که از فرستادگان بزرگوار خود سخن گفته، یا از نقاط ضعفی در ایشان یاد کرده که خدا آن را با عصمت خود جبران میکند، و یا از حالت بشری آنان یا اینکه که کار ایشان، حتی در وعدهای که به آنان داده، وابسته به مشیت خدا است، پس هیچ کس قدرت آن ندارد که آنان را به کاری مجبور کند. آری، وعده خدا راست است و او هرگز خلف وعده نمیکند، ولی میان آن که چنین باشد، و اینکه که کسی از بیرون چارچوب فضل و رحمت و مشیت او چیزی را به او قبولاند، فرق بسیار است.
اینکه چیزی است که از آیه کریمه به ما الهام میشود.
«إِلّا ما شاءَ اللّهُ- مگر آنچه خدا بخواهد.»
چنان که خداوند متعال در قصه شعیب گفت: قالَ المَلَأُ الَّذِینَ استَکبَرُوا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّکَ یا شُعَیبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِینَ قَدِ افتَرَینا عَلَی اللّهِ کَذِباً إِن عُدنا فِی مِلَّتِکُم بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّهُ مِنها وَ ما یَکُونُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلّا أَن یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیءٍ عِلماً عَلَی اللّهِ تَوَکَّلنا رَبَّنَاافتَح بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا بِالحَقِّ وَ أَنتَ خَیرُ الفاتِحِینَ.«17»
پس آیا چنان میخواهد که مؤمنان به ملت کفر باز گردند! و چنان که خداوند سبحانه و تعالی درباره اصحاب فردوس گفته: وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرضُ إِلّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ.«18»
ممکن است خواننده بپرسد: پس رابطه میان علم داشتن خدا به نهان و آشکار با اینکه استثنا چگونه است! آن جا که پروردگار ما میگوید:
«إِنَّهُ یَعلَمُ الجَهرَ وَ ما یَخفی- او آشکار و پنهان را میداند.»
جواب آن سؤال چنین است: مثل اینکه علاقه و رابطه را در آیه سوره اعراف در قصه شعیب مییابیم که گفت: إِلّا أَن یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیءٍ عِلماً، چه آن کس که مشیت و قدرت داشتن بر ایجاد استثنا به دست او است، دانایی است که فراموش نمیکند، و او پیامبر را از فراموشی، به حکمت بالغه خود، محفوظ میدارد.
شاید اینکه کلمه متصل به «سنقرئک» باشد، که او هر که را بخواهد خواننده میکند، بدان جهت که از آشکار و نهان آگاه است.
مفسران درباره اینکه کلمه به تفصیل سخن گفتهاند، و یکی از ایشان به جاهای دور رفته و چنین گفته است: مقصود از «ما شاء اللّه نسیانه- آنچه خدا فراموشی آن را بخواهد»، آن قسمت از نصّ کتاب است که نسخ شده باشد. ولی آیه بر اینکه دلالت ندارد، و به صورت تاریخی به اثبات نرسیده است که در قرآن آیهای منسوخ (به اینکه معنی) بوده باشد، و حتی سیاق آیات قرآن و اینکه آیه خود آن را به تمامی نفی میکند. چگونه!
نخست: خداوند متعال کتاب خود را به عنوان کتاب بزرگ توصیف میکند، و اینکه که راهنمای جهانیان و نور مبین و کتاب آخرین رسالت الاهی برایآفریدگان او است، پس چگونه روا میدارد که چنین کتابی در معرض دسیسه و تزویر و تحریف و فراموشی قرار گیرد.
دوم: پیامبر به اینکه کتاب ایمان آورد، و مؤمنان همه به اینکه کتاب با صفاتی که در آن است ایمان آوردند، پس چگونه ممکن است بگذارند که آن در معرض تحریف و فراموشی قرار گیرد، در صورتی که میدانیم آنان سازندگان تمدنی پیشرو شدند، و مسلمانان- به صورت مجموع- هرگز به جنگی برای برانداختن اصولی نپرداختند تا امکان اینکه فرض پیدا شود که اوضاع و احوال وابسته به یک کار سرّی، بعضی از آنچه را که در کتاب ایشان است از یادشان برد.
سوم: خواندن و نوشتن در آغاز اسلام شایع و رایج شد، و مسلمانان به همه تفصیلات تاریخ خود، و حتی به بعضی از چیزهایی که معمولا نویسندگان و مورخان آنها را مهمل میگذارند، اهتمام و توجه فراوان کردند، و قرآن در اینکه باره ترغیب میکند و به قلم و آنچه با قلم نوشته میشود سوگند یاد میکند، پس چگونه ممکن است کلمات پروردگارشان با اینکه اهتمام از یاد ایشان برود.
چهارم: در اینکه جا خدا به پیامبرش- صلّی اللّه علیه و آله- میگوید «سنقرئک فلا تنسی»، پس چه حکمتی در پس خوانا کردن و فراموش نکردن وجود داشته است! آیا نباید رسالت الاهی که آخرین رسالت او است باقی و برقرار ماند! پس چگونه ممکن است فرض کنیم که اینکه رسالت در معرض تحریف قرار گرفته است.
بنا بر اینکه شواهد و جز آن، اعتقاد من آن است که قرآن رسیده به ما، همان است که از جانب خدا به همین صورت که هست نازل شده، و اینکه که جمع کننده آن شخص رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله- بود که با رسیدن هر آیه فرمان میداده است که آن را در جای مخصوص به آن در فلان سوره ثبت و ضبط کنند، و حتی اگر اینکه آیه در آغاز بعثت در مکه یا در پایان آن در مدینه نازل شده، باز وضع به همین ترتیب بوده است.
تصور اینکه مطلب برای من امکان پذیر نیست که رسول خدا کتاب پروردگارخویش را که مأمور به ابلاغ کردن آن به جهانیان بوده است، بینظم و ترتیب بر جای گذارد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) [8] به همان گونه که خدا برای هر چیز تقدیری مقدّر ساخته، و آن را به سوی اینکه تقدیر راهنمایی کرده، به همین گونه هم برای انسان تقدیری، و برای زندگی او سنتها و برنامههایی قرار داده و به آنها راهنمای او شده، ولی اینکه به صورتی است که با وضع دیگر چیزها و موجودات زنده تفاوت دارد. به او عقل بخشیده و اینکه عقل را با وحی برانگیخته، و اراده و مسئولیت را بر عهده او گذاشته، تا به وسیله بینش عقل خودش و راهنمایی وحی کشف کند. که از چه راههایی میتواند به هدفهای خود برسد، پس اگر از راههای ایمن به راه افتد، به آسانی به هدفهای خویش خواهد رسید، و اگر از آنها اعراض کند، با گرفتاری سخت رو به رو خواهد شد، و همچون کسی است که راه آسفالت شده را بگذارد و از کوره راهها روانه مقصد شود که اگر هم به مقصد برسد با رنج و زحمت فراوان همراه خواهد بود.
«وَ نُیَسِّرُکَ لِلیُسری- و رسیدن به راه آسان را برای تو میسّر میسازیم.»
خدا آدمی را برای اینکه که عذابش کند، یا با آفرینش او به بازی بپردازد، نیافریده است، بلکه برای آن که او را مشمول رحمت خویش گرداند و با فضل و کرامت خویش بر او تفضل کند چنین کرده است، و به همین گونه هیچ زندهای را برای عذاب دادن یا در معرض لهو و لعب قرار دادن نیافریده است، و آنچه از عذاب و دشواری که به افراد بشر میرسد، نتیجه چیزی است که خود کسب کردهاند. و بدین گونه «یسری» به شریعت آسان و با گذشتی تفسیر شده است که خدای بزرگ پیامبر و امّت او را توفیق دست یافتن به آن بخشیده است تا در امنیت و آرامش خاطر زندگی کنند.
شریعتی است که دید و بینش و بصیرت انسان را از و جدان او بر میانگیزد، و با فطرت و نیازمندیهای او متناسب است و با طبیعتی که پیرامون او را فرا گرفته سازگاری دارد.
دین خدا در میان روشهای معرفت آن یک را برگزیده است که برانگیختهشدن فطرت و طرف خطاب قرار گرفتن ضمیر و و جدان متکی است و پیچیدگی و ابهامی در آن وجود ندارد، و آدمی را به آن ترغیب میکند که خود به نظر کردن در چیزها بپردازد، و با سیر در زمین و اندیشه کردن در آثار گذشتگان و توجه به نمودهای طبیعی، با حقایق تماس پیدا کند و آنها را از نزدیک بشناسد.
اینکه روش در دیگر چیزهایی که انسان به آنها نیاز دارد، از عقاید و احکام گرفته تا معامله با دیگران نیز پیروی میشود، و به همین سبب است که اطمینان و اعتماد و عرف و گواهی شاهدان عادل و رأی کارشناسان میزان و مقیاس معاملات میان مردم میشود، که چون اینکه روش را با روشهای پیچیده موجود در دیگر دینها مقایسه کنیم، آسانی و روانی آن به خوبی آشکار میشود.
نیز چنین است که احکام دین در تعیین اوقات و پیمودنیها و زنکردنیها که با حالت طبیعی انسان سازگار است. توجه داشته باشید که چگونه وقت نماز پیش از طلوع آفتاب و پس از غروب و هنگام رسیدن خورشید به وسط آسمان معین شده، و وجوب روزه با دیدن هلالی است که همگان آن را مشاهده کنند.
نیز هیچ نیازی از نیازهای آدمی در اینکه دین در معرض فراموشی قرار نگرفته: ازدواج حرام نشد، از آرایش زندگی دنیا نهی به عمل نیامد، و عواطف مورد بیتوجهی قرار نگرفته، و بلند پروازیهای روح فرو گذار نشده ... و کدام شریعت آسانتر از شریعتی است که با نیازمندیهای بشر متناسب باشد!
شاید همین امر سبب انتشار اسلام به صورتی منظم در طیّ قرون متمادی بوده، و هنوز اینکه اسلام در حال افزایش شماره پیوستگان به آن در هر سال است.
خداوند متعال رسولش را- صلی اللّه علیه و آله- برای پذیرش وحی موفق ساخت و اینکه کار را برای او میسر کرد، و همچنین دست یافتن به معارف قرآن را برای هر کس که خواهان آن بوده باشد آسان ساخت، و اگر چنین نمیبود خرد آدمی به شناخت یک کلمه از کلمات پروردگار نمیتوانست برسد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» مجمع البیان
1) نخست روى سخن را به پیامبر گرامى مى کند که:
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى
هان اى پیامبر! نام پروردگارت را که والاترین و برترین نامهاست، به پاکى ستایش کن و او را از هر پندار شرک آلود و خرافى پاکیزه بشمار.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور این است که: با همه وجود بگو: سبحان ربى الاعلى .
امّا به باور گروهى دیگر، ذات پرشکوه پروردگارت را از هر وصفى که در خور او نیست پاک و پاکیزه بشمار، چرا که ستایش به مفهوم واقعى آن، به این معنى است که ذات بى همتاى خدا و وصف و کارهاى او را از آنچه، ناپسند و سست و خرافى است پاک و پاکیزه اعلام دارى و بگویى: خدایى جز او نیست و او بى همتا و بى نظیر و یگانه است.
پاره اى از مفسران برآنند که منظور از ستایش «نام» خدا، در حقیقت ستایش خداست، به همین جهت بسیار زیبنده است که انسان توحیدگرا هرگاه این آیه را تلاوت نمود، با همه وجود بگوید: «سبحان ربى الاعلى » و بدین وسیله ذات پاک پروردگار والاتر و برتر خود را ستایش کند
امّا پاره اى دیگر برآنند که منظور ستایش نام مقدس پروردگار است و نه ذات او، و روشنگرى مى کند که این نام بلند را در ردیف هیچ نام دیگرى مپندار.
واژه «اعلى » به معنى برتر و والاتر است که به هرکس و هر چیزى چیره است و از او تواناتر قابل تصور نیست. این واژه را پاره اى وصف «اسم» گرفته اند و مى گویند منظور آیه این است که: با یاد نام برتر والاتر پروردگارت او را بستاى.
امّا به باور «ابن عباس» منظور این است که به نام والاتر و برتر پروردگارت نماز بگزار.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
2) در آیه بعد در اشاره به وصف دیگر ذات پاک او پس از وصف «تدبیرگرى» و «برترى» و والاترى مى فرماید:
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى
آن پروردگارى که جهان و انسان را پدید آورد و نظام بخشید.
به باور «کلبى»، آن خدایى که هر موجود زنده اى را پدید آورد، آن گاه دو دست، دو چشم و دو پاى او را مساوى قرار داد.
امّا به باور «زجاج» آن خدایى که انسان را آفرید و به او قامت بر افراشته داد، و نه بسان چارپایان که بر روى دست پا راه رود و سر به زیر باشد.
و از دیدگاه برخى، آن خدایى که پدیده هاى گوناگون را بر اساس خواست حکیمانه اش پدید آورد، و به گونه اى آنها را نظام بخشید که نشانگر یکتایى و بى همتاى او باشند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
3) وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى
همو که هر چیزى را اندازه گیرى فرمود و آن گاه به راه زندگى راه نمود.
آرى، ذات بى همتاى او دو وصف دیگرش این است که: پدیده هاى گوناگون جهان آفرینش را در چهره ها و قیافه ها و شکل هاى متنوعى طراحى فرمود و نظام بخشید، آن گاه اسباب رزق و روزى و راه هاى زندگى را به آنان ارزانى داشت و رهنمود داد، و در این میان انسان را در پرتو انبوهى از دلیل ها و برهان ها به شناخت خدا و دین او راه نمود.
به باور پاره اى منظور این است که: همو که روزى آنها را اندازه گیرى فرمود و به سوى به دست آوردن آن هدایت شان کرد.
امّا به باور پاره اى دیگر، همو که آنها را بر اساس حکمت اندازه گیرى کرد و هر کدام را به سوى سود و زیان خویش راه نمود و آگاه ساخت: درست همانسان که نوزاد، به سینه مادر هدایت شده است، و جوجه هاى پرندگان به زیر پر و بال مادر.
برخى برآنند که: همو که اندازه گیرى کرد و نر و ماده را به سوى یکدیگر راه نمود و نشان داد که چگونه نسل خویش را ادامه دهند.
و برخى دیگر برآنند که: آنها را به راه نیک و بد راه نمود، تا کدام راه را بروند.
از دیدگاه «سدى» منظور این است که: آن خدایى را ستایش کنید که دوران رشد کودک را در شکم مادر، نه ماه یا اندکى کم و بیش اندازه گیرى کرد و به او راه نمود که چگونه و از چه راهى به دنیا بیاید.
و از دیدگاه برخى دیگر، منظور هدایت انسان به سوى بهره ورى از پدیده هاى گوناگونى است که چگونه از برخى به عنوان غذا و از پاره اى به عنوان دارو بهره گیرد، و نشان داد که چگونه آنها را از دل زمین و گنجینه هاى آن استخراج کند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
4) وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى
و آن کسى که چمنزار و چراگاه و انواع گیاهان را از دل زمین براى خوردن حیوانات به سود شما بیرون آورد.
آن گاه آن ها را پس از سر سبزى و طراوت به صورت خار و خاشاکى در مى آورد که بر روى سیلاب به این سو و آن سو پراکنده مى شود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
5) فََعَلَهُ غُثاءً أَحْوى
به باور پاره اى منظور این است که: همان کسى که علف ها و گیاهان را سر سبز و سیر سبز و متمایل به سیاهى از دل زمین مى رویاند، آن گاه پس از آن طراوت و سر سبزى آنها را مى خشکاند و در هر دو حالت علوفه و خوراک دام ها مى سازد؛ آرى، چنین تدبیرگر فرزانه اى پاک و منزه است و باید او را ستایش کرد.
امّا به باور پاره اى دیگر این آیه بیانگر وصف دنیاى پر زرق و برق ماست، که پس از خرمى و طراوت و جلوه گرى سرانجام پائیزش مى رسد و با آمدن فصل خزان پژمرده مى گردد.
هدایت انسان در پرتو پدیده وحى و رسالت
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) در ادامه آیات در اشاره به هدایت انسان به وسیله پدیده وحى و رسالت مى فرماید:
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى
ما به زودى قرآن و آیات روشنگر آن را بر تو مى خوانیم و تو آنها را فراموش نخواهى کرد.
از دیدگاه پاره اى منظور این است که: به زودى فرشته وحى قرآن را به فرمان ما بر تو مى خواند و تو آن را حفظ مى گردى و هرگز فراموش نخواهى ساخت.
در این مورد «ابن عباس» آورده است که: وقتى فرشته وحى آیه اى را بر پیامبر مى خواند، آن حضرت از فرط شور و عشق و براى آنکه حفظ شود، آیه را به همراه جبرئیل مى خواند و پس از پایان وحى نیز مرتب تکرار مى کرد، به همین جهت این آیه فرود آمد، تا به او آرامش خاطر ببخشد که آن را فراموش نخواهد کرد.
[ نظرات / امتیازها ]
1)
: تفسیر ایه ۶ سوره اعلی مخاطب ان رسول گرامی خدا نیست بلکه فرزند بجا مانده رسول خدا در اخر زمان است
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
7) آن گاه مى افزاید:
إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى
مگر چیزى را خدا بخواهد که از یاد تو ببرد و به خواست آن تدبیرگر توانا آن را به فراموشى سپارى.
به باور گروهى از جمله «قتاده» مگر چیزى را که خدا بخواهد با نسخ و برداشتن حکم آن، تو حکم و تلاوت را از یاد ببرى. با این بیان منظور از «خواستن خدا» در این جا نوعى نسخ و برداشتن حکم است که در سوره بقره مورد بحث قرار گرفت.(137)
امّا به باور پاره اى منظور این است که: مگر چیزى را که خدا خواسته و فرود آن ها را به تأخیر افکنده است، که آنها را تلاوت نخواهى کرد، که با این بیان استثنا از قرائت است.
در تفسیر آیه، «فراء» مى گوید: خداى فرزانه نخواسته است که آن حضرت چیزى از آیات را فراموش کند، و این بیان بسان این آیه است که مى فرماید: خالدین فیها ما دامت السّماوات و الأرض الاّ ما شاء ربک...(138) و امّا کسانى که سعادتمند شده اند، تا آسمان ها و زمین برجاست، در بهشت جاودانه اند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد...
و نیز بسان این سخن است که کسى بگوید: هر آنچه را بخواهى به تو خواهم داد، مگر آنچه را خود نخواهم، و منظورش این باشد که شنونده را از چیزى محروم نسازد.
با این بیان در آیه مورد بحث برترى و امتیاز بزرگى براى پیامبر گرامى است، چرا که آن حضرت با اینکه مکتب نرفته و درس ناخوانده بود، هر سوره از سورهاى بزرگ و یا کوتاه قرآن را که فرشته وحى بر او مى خواند، به لطف خدا حفظ مى شد و هرگز فراموش نمى کرد، و این چیزى جز اعجاز و سند درستى دعوت و رسالت، نام دیگرى ندارد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
8) در ادامه آیه مى افزاید:
إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى
مگر آنچه را خدا بخواهد، که ذات پاک او آشکار و نهان را مى داند.
واژه «جهر» به معنى بالابردن صدا در خواندن است، در برابر آن واژه «همس» به معنى آهسته خواندن مى باشد، و منظور این است که: خدا هر آنچه از قرآن را با صداى بلند و یا آهسته بخوانى، همه را مى داند و آنچه را که بخواهد براى همیشه به خاطر تو مى سپارد و آن را حفظ خواهى شد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تفسیر نمونه ج : 26ص :396
8) سپس پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را دلدارى داده ، مىافزاید : ما تو را به انجام هر کار خیرى توفیق مىدهیم و کارها را بر تو آسان مىسازیم ( و نیسرک للیسرى).
و به تعبیر دیگر هدف بیان این حقیقت است که در راهى که تو در پیش دارى مشکلات و سختیها فراوان است ، هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن ، و هم در تبلیغ رسالت و اداى آن ، و هم در انجام کارهاى خیر و عمل به آن ، ما در تمام این امور ( دریافت وحى و ابلاغ و نشر و تعلیم و عمل کردن به آن ) به تو یارى مىدهیم و مشکلات را بر تو آسان مىسازیم .
این جمله ممکن است اشاره به محتواى دعوت پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و تکالیف و برنامههاى الهى نیز باشد یعنى محتواى آن آسان ، و شریعت او شریعت سمحه سهله است ، و تکالیف شاق و کمرشکن در این آئین الهى وجود ندارد.
بنا بر این ، آیه فوق مفهوم بسیار وسیعى دارد هر چند بسیارى از مفسران آن را در یکى از ابعادش محدود کردهاند.
و به راستى اگر یارى و توفیق و نصرت الهى نبود پیروزى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) بر آنهمه مشکلات غیر ممکن بود .
زندگانى خود پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز نمونه کاملى از تعلیم این حقیقت بود.
او در هیچ چیز ، اعم از لباس و خوراک و مرکب و وسائل زندگى ، سختگیر نبود ، هر غذاى مناسبى را تناول مىفرمود ، هر گونه لباسى را که زنندگى نداشت مىپوشید ، گاه در بستر مىآرمید ، و گاه روى فرش ، و گاه حتى روى شنهاى بیابان ، و از هر گونه تعلق و تقیدى آزاد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تدبرقران
1) بررسی آیات سوره
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَى (١)
اسم پرروردگار بلند مرتبهات را منزه و مبرا بدان!
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (٢)
همان کسی که خلق کرد پس اعتدال بخشید.
وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (٣)
کسی که برای هر موجودی حد و اندازه قرار داد پس به سوی آن حد و اندازه هدایت کرد.
وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى (۴)
و کسی که چراگاه را خارج کرد(رویاند).
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵)
پس آن را خشک و سیاه قرار داد.
توضیح آیات ۱ تا ۵
«سبح»: پاک و منزه و مبرا دانستن خدا از آن چیزهایی که شایسته خدا نیست.
«اسم ربک»: مراد از آوردن اسم این است که اسم نشانه است و اسم ربک یعنی نشانه پروردگار، کل فعل خدا و صفات خدا همه نشانههای خداست و همه اسم خدا به حساب میآیند.
و اسم الاسم وجود دارد که الفاظی است که از افعال خدا یاد میکند، مثلا جهان خلقت اسم خداست و نظام تکوین اسم خداست، نظام تشریع اسم خداست، انسان کامل اسم خداست، عملیات روزی دادن اسم خداست.
حال با این بیان:
عملیات روزی دادن اسم خداست، اسم این اسم، رازقیت است. خلق کردن اسم خداست، اسم این اسم، خالقیت است.
«سبح اسم ربک»: آنچه را که نشانهی خداست، اشکال دار و معیب و دارای نقص ندان!
یعنی از این ذات کامل کاری اشتباه یا ناقص سر نمیزند.
برخی هم از همان اول اسم خدا را اسم الاسم گرفتهاند و گفتهاند که اسم خدا را در کنار اسمهای دیگر نبر!
ولی با توجه به سیاق معنای اول مناسبتر است، در ادامه اگر بررسی شود که چه چیز میطلبیده که خدا تسبیح کردن را بیاورد روشن میشود که:
«اعلی» یعنی برتر که توهم ضعف و نقص و اشکال در آن نیست که مستلزم تسبیح باشد.
در ادامه آیات:
«خلق فسوی»: خلق کرد و اعتدال بخشید، آیا خلق کردن و اعتدال کردن مستلزم تسبیح است؟
«قدّر فهدی»: حدود و اندازه موجودات را مشخص کرد و آنها را به سوی آن هدایت کرد.
آیا این اندازه مشخص کردن و هدایت کردن مستلزم تسبیح است؟
«اخرج المرعی»: چراگاهها را خارج کرد، آیا بیرون آوردن چراگاها مستلزم تسبیح است؟
«فجعله غثاء احوی»: پس آنها را خشک و سیاه قرار داد.
این نقطهای که به خاطر آن میفرماید «سبح» این آیه است، به این معنا که اگر چراگاهی رویید و سبز شد، بعد از آن خشک و سیاه شد، خیال نکنید که این یک اشکال در نظام خلقت است! نه! بکله خودش «جعله»، این مسئله تابع همان اندازهای است که خودش معین کرده بود.
این پروردگار اعلی همان کسی است که «خلق فسوی»، خلق دست اوست و اعتدال هم دست اوست، اما وقتی که خلق میکند، اندازه معین میکند و اجرای قدرت خدا در جاهای مختلف شکلهای مختلف پیدا میکند.
یک بار قدرت خدا در رشد و نمو و سایه انداختن یک درخت گردوی بزرگ و تنومند که چند صد سال عمر میکند جلوه میکند و یک بار هم در علفزاری که چند ماه عمر دارد، جلوه میکند.
همه در محدوده «قدر فهدی» است و هیچ کدام از اینها نشانه ضعف و نقص خدا نیست.
و شما خیال نکنید که اینها از گردونه هدایت تکوینی خدا خارج شدند، نه! هیچ کدام از دست خدا خارج نشدهاند، این همان رب اعلایی است که خلق و تسویه و اندازه و هدایت به دست اوست، اگر علف را میرویاند و خودش آن را خشک و سیاه میکند، این هم در همان نظام تکوینی است که خود او راه انداخته است و مقتضی ضعف و نقص و اشکال برای خدا نیست.
علت اینکه اول دستور به تسبیح داده و بعد اوصاف را بیان کرده است:
و اینکه سوره اول دستور داده که تسبیح کن و بعد اسمها و نشانههای خدا را برشمرده است به این دلیل است که دأب قرآن کریم به این است که اول جواب را بیان میکند، بعد سوال را میفرماید.
یعنی اول سوال را بیان نمیکند که ضعف و اشکال به ذهن مخاطب خطور کند، اول پیشگیری میکند، یعنی از همان اول میفرماید شما پروردگارت را بیعیب و بینقص بدان و بعد اوصاف را بیان میکند.
وصفی که مستلزم تسبیح است
یک سری از این اوصاف روشن نمیکنند که چه شده بود که ممکن بود ما اسم پروردگارمان را بیعیب ندانیم؟ بعد به «فجعله عثاء احوی» که میرسد، میبینیم که بحث اینجاست و تنها عاملی که میتوانست در ذهن ما ایجاد شبهه نسبت به منزه بودن خدا کند، همین مسئله خشک شدن علفزارها بود.
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (٢)
پیام این آیه این است که اصالتا خلق و اعتدال و خلق معتدل و موزون و از روی حساب برای خداست.
بر همین اساس:
وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (٣) یعنی خدا اجرای قدرت میکند و اجرای قدرت او حدود و اندازهها را معین میکند پس موجودات را به سمت همان حدود و اندازههایی که خودش با قدرت خودش برای آنها معین کرده، هدایت میکند.
یعنی خدا خلق معتدل انجام میدهد، و بر همین اساس هم «قدر فهدی» میکند، پس تعیین حدود و اندازهها و هدایت در چهارچوب خلق و تسویه انجام میگیرد و چیزی در عرض «خلق فسوی» نیست.
این دو صفت، دو فعل کلان است ولی در آیه بعدی بحث روی یک مصداق متمرکز میشود، مصداقی که در ذهن ما یک بهره خیلی کمی از «خلق فسوی» دارد یا بهره خیلی کمی از «قدر فهدی» دارد.
این «الذی» سوم است که طالب تسبیح است، «الذی» اول و دوم نقش مقدمه برای بیان «الذی» سوم دارد، یعنی نقش آنها این است که به ما بفهماند که «الذی» سوم برای خدا نقص به حساب نمیآید، چرا که همین خدا خودش «خلق فسوی» است و در همین چهارچوب هم «قدر فهدی» است، یعنی هر موجودی را اندازهای تعیین میکند و به همان اندازه هم هدایتش میکند.
یعنی:
خودش وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى (۴) و خودش هم فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵) است و این منافاتی با چهارچوبهایی که در اختیار خداست ندارد و این خشک و سیاه شدن خارج شدن از نظام خلق و تسویه و تقدیر و هدایت نیست.
در ادامه سوره روشن خواهد شد که وجه بیان این مثال محسوس برای چه بوده است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
6) بررسی آیات:
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَى (۶)
به زودی تو را به قرائت وامیداریم پس فراموش نمیکنی.
إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى (٧)
این آیه زیر مجموعه «فلا تنسی» است و به این معناست که مشیت خدا بر این قرار گرفته است که تو فراموش نکنی، و این معنا صحیح نیست که خدا چنین مشیت کرده است که تو چیزهایی را فراموش کنی.
یعنی از اطلاق «فلا تنسی» مشیت خدا را استثتا کن! مشیت خدا حاکم بر این «لا تنسی» است.
اوست که همه چیز در منظر و مرآی اوست و پنهان و آشکار همه چیز را میداند و فراموشی برای او موضوع ندارد، فراموشی برای کسی که یک «جهر» برای او موضوعیت داشته باشد و یک «ما یخفی»، اما کسی که «جهر» و «ما یخفی» برای او موضوعیت ندارد، خداست.
پس اگر تو آنچه را که ما مجبورت میکنیم آن را بخوانی را فراموش نمیکنی، این به مشیت همان خدایی است که «جهر» و «مایخفی» برای او مساوی است.
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَى (۶) به این معناست که ای پیامبر در جریان دریافت و حفظ قرآن ما کمکت میکنیم.
وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى (٨)
تو را برای راهی آسان مهیا میکنیم.
توضیح
با توجه به این معنا و با توجه به اینکه در آیه ۹ هم «فذکر» بیان شده است، میتوان گفت که وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى» مربوط به ابلاغ است.
یعنی خدا به پیامبر خودش میفرماید: در دریافت و حفظ وحی و قرآن ما تو را یاری میکنیم و برای ابلاغ آن نیز ما تو را مهیا میکنیم.
یعنی تو را مهیا میکنیم برای راهی آسان در راه ابلاغ چیزی که آن را دریافت کرده و حفظ کردهای.
پس وعده اول ناظر به دریافت و حفظ.
وعده دوم ناظر به ابلاغ.
پس بر اساس این دو وعده میفرماید:
فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى (٩)
یعنی ما مقدمات را مهیا کردیم ولی انجام این وظیفه به عهده توست.
نوع «ان» در این آیه
«ان نفعت الذکری»: برخی «ان» را «ان» شرطیه گرفتهاند، یعنی اگر سودمند افتد، به عبارتی خدا به پیامبر میفرماید، ما مسیر را مهیا کردیم، تو بررسی کن اگر این تذکر سودمند افتاد، تذکر بده.
این معنا از یک سو با وعدههایی که خدا قبل از این آیه به پیامبر داده است، همخوانی ندارد، و از سوی دیگر با مابعد خودش هم همخوانی ندارد که در مابعد میفرماید: سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى (١٠)وَیَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى (١١) هرکس که اهل خشیت است میپذیرد و هر کس که اهل شقاوت است، دوری میکند.
بنابراین اینها نشان میدهد که «ان» در اینجا تاکید است. پس معنا این است:
تذکر بده، جز این نیست که تذکر سودمند است.
«ان نفعت الذکری» زیر مجموعه «ذکر» است.
به دنبال «ذکر» دو حالت پیش میآید:
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى (١٠)
پس کسی که میترسد، به زودی آن را میپذیرد و متذکر میشود.
وَیَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى (١١)
و کسی که اهل شقاوت است، از آن دوری میکند.
بعد «اشقی» را معرفی میکند:
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى (١٢)
کسی که در آتش بزرگ میافتد.
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَا (١٣)
سپس در آن نه میمیرد و نه زنده میشود.
خلاصه آیات تا اینجا این است:
ما مقدمات را برای تو مهیا کردهایم، تو تذکر بده و کار خودت را انجام بده، هرکس که اهل خشیت است، تذکر تو را قبول میکند و هر کسی که اهل شقاوت است، از تذکر تو دوری میجوید و هر قدر که از تذکر تو دور می شود به همان اندازه به آتش بزرگ نزدیک میشود، که در آن آتش نه میمیرد و نه زنده میشود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه ج : 26ص :394
6) در آیات گذشته سخن از ربوبیت و توحید پروردگار بود و به دنبال آن در آیات مورد بحث سخن از قرآن و نبوت پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، در آیات گذشته سخن از هدایت عمومى موجودات بود ، و در آیات مورد بحث سخن از هدایت نوع انسان است ، و بالاخره در آیات گذشته تسبیح پروردگار على اعلى آمده بود ، و در این آیات از قرآن که بیانگر این تسبیح است سخن به میان مىآورد .
مىفرماید : ما به زودى بر تو قرائت مىکنیم و هرگز فراموش نخواهى کرد ( سنقرئک فلا تنسى).
بنا بر این هنگام نزول وحى عجله مکن ، و هرگز نگران فراموش کردن آیات الهى مباش ، آن کس که این آیات بزرگ را براى هدایت انسانها بر تو فرستاده ، هم او حافظ و نگاهبان آنها است ، آرى او نقش این آیات را در سینه پاک تو ثابت مىدارد ، به طورى که هرگز گرد و غبار نسیان بر آن نخواهد نشست .
این نظیر مطلبى است که در آیه 114 سوره طه آمده است : فلا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیک وحیه و قل رب زدنى علما : براى خواندن قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو تمام شود عجله مکن ، و بگو پروردگارا علم مرا افزون کن و در آیه 16 سوره قیامت مىخوانیم لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه : زبان خود را به قرآن حرکت مده پیش از آنکه وحى بر تو تمام شود ، بر ما است که آن را جمعآورى کنیم و بر تو بخوانیم .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه ج : 26ص :395
7) سپس براى اثبات قدرت خداوند و اینکه هر خیر و برکتى است از ناحیه او است مىافزاید : ( تو چیزى از آیات الهى را فراموش نمىکنى ) مگر آنچه را خدا بخواهد که او آشکار و پنهان را مىداند ( الا ما شاء الله انه یعلم الجهر و ما یخفى).
مفهوم این تعبیر آن نیست که پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) چیزى از آیات الهى را فراموش مىکند و الا از گفتار او سلب اطمینان خواهد شد بلکه هدف بیان این حقیقت است که موهبت حفظ آیات الهى از سوى خدا است ، ولذا هر لحظه بخواهد مىتواند آن را از پیامبرش بگیرد ، و یا به تعبیر دیگر هدف بیان تفاوت علم ذاتى خداوند و علم موهبتى پیامبرش (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
این آیه در حقیقت شبیه چیزى است که در باره خلود بهشتیان در آیه 108 سوره هود آمده است : و اما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاءا غیر مجذوذ : سعادتمندان همیشه در بهشت خواهند بود نه مادام که آسمانها و زمین برپا است ، مگر آنچه را پروردگار تو بخواهد این عطائى است که هرگز قطع نمىشود.
مسلم است که بهشتیان هرگز از بهشت بیرون نمىروند و ذیل آیه خود گواه این موضوع است ، بنا بر این جمله الا ما شاء ربک اشاره به حاکمیت اراده و قدرت خداوند ، و ارتباط همه چیز به مشیت و خواست او است ، هم در آغاز پیدایش و هم در بقاء .
از جمله امورى که بر این معنى گواهى مىدهد این است که حفظ بعضى از مسائل و فراموشى بعضى دیگر در میان همه انسانها است ، و این امتیازى نیست که خداوند آن را به عنوان یک موهبت براى پیامبرش بیان کند ، بنا بر این منظور حفظ تمامى آیات قرآن و احکام و معارف اسلام است.
بعضى نیز گفتهاند منظور از این استثناء آیاتى است که هم محتوا و هم تلاوت آن هر دو نسخ شده است.
ولى این تفسیر بسیار بعید به نظر مىرسد ، اصولا وجود چنین آیاتى ثابت نیست.
بعضى نیز احتمال دادهاند که استثناء از مساله قرائت باشد ، بنا بر این مفهوم آیه چنین مىشود : ما به زودى بر تو قرائت مىکنیم و آیات خود را بیان مىداریم ، مگر آیاتى که پروردگارت اراده کرده که در علم مخزون او مکتوم باشد این تفسیر نیز با توجه به سیاق آیه بعید به نظر مىرسد.
جمله انه یعلم الجهر و ما یخفى در حقیقت بیان علت مطلبى است که در جمله سنقرئک آمده است ، اشاره به اینکه خداوندى که از تمام حقایق آشکار و پنهان با خبر است ، آنچه مورد نیاز بشر بوده و هست از طریق وحى به تو القا مىکند ، و چیزى را در این زمینه فروگذار نخواهد کرد .
این احتمال نیز وجود دارد که منظور این است که پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در گرفتن وحى عجله نکند ، و از نسیان و فراموشکارى بیم نداشته باشد ، چرا که خداوند عالم به حقایق آشکار و پنهان وعده داده است که او چیزى را فراموش نکند.
به هر حال این یکى از معجزات پیغمبر اسلام (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است که آیات و سورههاى طولانى را با یکبار تلاوت جبرئیل به خاطر مىسپرد ، و همیشه به خاطر داشت ، و چیزى را فراموش نمىکرد .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرنور الثقلین
1) این سوره نوزده آیه دارد و در مکّه نازل شده است.
سورههایى را که با فرمان تسبیح خداوند آغاز مىشود، مسبّحات گویند و سوره اعلى، آخرین سوره از سور مسبّحات است.
نام سوره، برگرفته از آیه اول است که خداوند را با وصفِ «اعلى» توصیف مىکند. مطالب سوره به دو بخش تقسیم مىشود که بخش اول، خطاب به پیامبر گرامى اسلام و بخش دوم درباره مؤمنان و کافران و عوامل سعادت و شقاوت این دو گروه است.
در روایات سفارش شده است که در نماز عید (فطر و قربان)، در رکعت اول سوره اعلى خوانده شود. «1»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.