توضیح «لا» در اول این سوره:
لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ (١)
اولین بحث در این سورۀ مبارکۀ کلمۀ «لا اقسم» است که یعنی چه؟
دو نظر در این مورد وجود دارد یکی این که این «لا» در اینجا زائده است. و یکی این که نافیه است. کسانی که گفتهاند که زائده هست، دلیلشان این بود که اگر «لا» زائده نباشد، تأکید قسم از بین میرود. در حالی که ما میگوییم که «لا» نافیه هست. و هیچ آسیبی به تأکید قسم نمی رساند.
چرا که قسم نمیخورم اگر تأکیدش از قسم میخورم بیشتر نباشد کمتر نیست. چرا که با این «لا» میرساند این مقسم به آن قدر بدیهی و روشن است که به آن قسم نمیخورم یا آن قدر برای من عظمت دارد که به آن قسم نمیخورم.
ما در میان این دو نظر در مورد «لا»، نظر دوم را که «لا» به معنای نفی است را اولی میدانیم.
چون زائده، بود و نبودش بلا فرق است و این هم قابل قبول نیست و اگر بگوییم که «لا» برای تأکید آمده که آن هم خیلی روشن نیست. و کلمۀ زائده هم برازندۀ قرآن نیست. «لا» در جای خودش نافیه است و در عین حال هم تأکید را افزایش میدهد و کاهش نمیدهد. و ما نباید بگوییم که این «لا» زائده هست ولی مفید تأکید است. همان نافیه است و شدت تأکید را بیشتر میکند.
و در محاورات خودمان هم همین طور عمل میکنیم و میگوییم که من دیگر قسم نمیخورم به خدا یعنی جا داشت که قسم بخورم.
[ نظرات / امتیازها ]
سوگند به این شهر مقدس
سنت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مى کند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان است ، سوگندهائى که ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد. در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا تواءم با درد و رنج است از سوگند تازه اى شروع مى کند و مى فرماید: قسم به این شهر مقدس شهر مکه (لا اقسم بهذا البلد).
شهرى که تو ساکن آن هستى (و انت حل بهذا البلد).
گرچه در این آیات نام مکه صریحا نیامده است ، ولى با توجه به مکى بودن سوره از یکسو، و اهمیت فوق العاده این شهر مقدس از سوى دیگر، پیدا است که منظور همان مکه است ، و اجماع مفسران نیز بر همین است .
البته شرافت و عظمت سرزمین مکه ایجاب مى کند خداوند به آن سوگندیاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده ، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف کرده اند، ولى جمله ((و انت حل بهذا البلد)) مطلب تازه اى در بر دارد، مى گوید این شهر به خاطر وجود پر فیض و پر برکت تو چنان عظمتى به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است .
و حقیقت همین است که ارزش سرزمینها به ارزش انسانهاى مقیم در آن است ، مبادا کفار مکه تصور کنند اگر قرآن به این سرزمین قسم یاد مى کند براى وطن آنها و یا کانون بتهایشان اهمیت قائل شده است ، نه چنین نیست ، تنها ارزش این شهر (گذشته از سوابق تاریخى خاص آن ) به خاطر وجود ذیجود بنده خاص خدا محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
اى کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وى مرده را از مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرب ز خاک تو با رونق و نوا
در اینجا تفسیر دیگرى نیز وجود دارد و آن اینکه من به این شهر مقدس سوگند یاد نمى کنم در حالى که احترام تو را هتک کرده اند، و جان و مال و عرضت را حلال و مباح شمرده اند.
و این توبیخ و سرزنش شدیدى است نسبت به کفار قریش که آنها خود را خادمان ، و حافظان حرم مکه مى پنداشتند، و براى این سرزمین آنچنان احترامى قائل بودند که حتى اگر قاتل پدرشان در آنجا دیده مى شد در امان بود، حتى مى گویند کسانى که از پوست درختان مکه بر مى گرفت ند و به خود مى بستند به خاطر آن در امان بودند. ولى با این حال چرا تمام این آداب و سنن در مورد پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) زیر پا گذارده شد؟!
چرا هر گونه اذیت و آزار نسبت به او و یارانش روا مى داشتند، و حتى خونشان را مباح مى شمردند؟!
این تفسیر در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) نیز نقل شده است .
سپس مى افزاید: ((و قسم به پدر و فرزندش )) (و والد و ما ولد).
در اینکه منظور از این پدر و فرزند کیست ؟ تفسیرهاى متعددى ذکر کرده اند:
نخست اینکه : منظور از ((والد)) ابراهیم خلیل و از ((ولد)) اسماعیل ذبیح است و با توجه به اینکه در آیه قبل به شهر مکه سوگند یاد شده و مى دانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار کعبه و شهر مکه بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مى رسد بخصوص اینکه عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العادهاى قائل بود، و به آنها افتخار مى کرد و بسیارى از آنها نسب خود را به آن دو مى رساندند.
دیگر اینکه : منظور آدم و فرزندانش مى باشد.
سوم اینکه : منظور آدم و پیامبرانى هستند که از دودمان او برخاسته اند. و چهارم اینکه : منظور سوگند به هر پدر و فرزندى است ، چرا که مساءله تولد و بقاء نسل انسانى در طول ادوار مختلف ، از شگفت انگیزترین بدایع خلقت است ، و خداوند مخصوصا به آن سوگند یاد کرده است .
جمع میان این چهار تفسیر نیز بعید نیست هر چند تفسیر اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.
[ نظرات / امتیازها ]