از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (و الشمس و ضحیها):(سوگند به خورشید و گسترش نور آن ) [ نظرات / امتیازها ]
2) (و القمر اذا تلـیها):(سوگند به ماه ، وقتی که پیرو آفتاب تابانست ) [ نظرات / امتیازها ]
3) (و النهار اذا جلـیها):(و قسم به روز وقتی که همه جا را روشن می کند) [ نظرات / امتیازها ]
4) (و اللیل اذا یغشـیها):(و قسم به شب وقتی که روز را می پوشاند) [ نظرات / امتیازها ]
5) (و السماء و ما بنـیها):(و قسم به آسمان و کسی که آن را بنا کرده ) [ نظرات / امتیازها ]
6) (و الارض و ما طحیها):(و قسم به زمین و آنکه آنرا گسترانیده ) [ نظرات / امتیازها ]
7) (و نفس وما سویها):(و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را نظام و صورت بخشیده و به حد کمال آفریده ) [ نظرات / امتیازها ]
8) (فالهمها فجورها و تقویها):(و خیر و شر آن را به او الهام کرده ) [ نظرات / امتیازها ]
9) (قد افلح من زکـیها):(محققا هر کس جان خود را تزکیه کند رستگار می شود) [ نظرات / امتیازها ]
10) (و قد خاب من دسـیها):(و هر کس آن را آلوده سازد، زیانکار خواهد شد)می فرماید: قسم به خورشید و گستردگی نور آن که درست مانند تابش نور ایمان به قلبها و جان آدمیان که نفوس آنان را زنده می سازد، خداوند آن را مسخر بشر و درخدمت او قرار داده به گونه ای که حیات انسانها وابسته به نور خورشید است و رویش نباتات و گردش کره زمین و معاش و زندگی بشر همه به نور آن بستگی دارد.و قسم به ماه که بدنبال غروب خورشید، طلوع می کند و یاقسم به ماهی که نور خودرا از خورشید می گیرد.و قسم به روز در زمانی که زمین را آشکار و ظاهر می سازد.و قسم به شب وقتی که زمین را فرا می گیرد ـ و استفاده از زمان مضارع برای فهماندن این معناست که در ایام نزول آیه که آغاز ظهور دعوت اسلامی بوده ، تاریکی گناه وفجور زمین را پوشانده بود ـ و قسم به آسمان و آن امر قوی و عجیبی که آن را بنا کرده و قسم به زمین و آن امر نیرومند و شگفت آوری که آن را گسترده ـ و اینکه از حضرت حق تعالی به جای (من )با(ما)یاد کرد، برای افاده تعظیم و تفخیم و ایجاد شگفتی است ـو قسم به نفس و آن امر نیرومند و دانا وحکیمی که آن را این چنین مرتب خلق کردو اعضای آن را منظم و قوایش را تعدیل نمود، و مراد از نفس ، نفس انسانی و جان همه انسانهاست .در ادامه می فرماید: پس از خلقت نفس ، تقوی و فجورش را به او الهام کرد،(فجور)یعنی اعمالی که پرده حرمت دین را می درد و انسان با ارتکاب معصیت وگناه و انجام نواهی شریعت ، این پرده حرمت را از هم می درد، و (تقوی )یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از آن می ترسد، در محفظه ای قرار دهد .پس منظور از تقوی ، اجتناب از فجور و دوری از هر عملیست که با کمال نفس منافات داشته باشد، که همان ورع و پرهیز از محرمات الهی است و (الهام ) به معنای آنست که تصمیم و آگاهی و علمی از خبری در دل انسان بیافتد و این افاضه ای الهی است و همان صورتهای علمیه ایست که به نحو تصوری یا تصدیقی خدای متعال آنها رابر دل هر کس بخواهد القاء می کند. و اینکه می فرماید: خداوند تقوی و فجور نفس را به انسان الهام کرده ، یعنی اینکه خداوند صفات عمل انسان رابه او شناسانده و انسان خودش به الهام فطری متوجه می شود که عملی که انجام می دهد، مصداق طاعت وتقواست یا مصداق فجور و معصیت .مثلا هر انسانی با عقل سلیم تشخیص می دهد که خوردن مال یتیم فجور است وخوردن مال خود فرد از مصادیق تقواست و خداوند هر دوی این مفاهیم را که ظاهرا درهر دو مورد مشترک هستند به انسان شناسانده و او می تواند مصادیق تقوی و فجور را ازهم تشخیص دهد.آنگاه در جواب همه این سوگندها می فرماید: هر کس که نفس خود را تزکیه کند به رستگاری رسیده و هر کس که نفس رابه غیر جهت کمال سوق دهد و آن را ضایع کند،زیانکار شده .(فلاح ) و رستگاری یعنی ظفر یافتن به مطلوب و رسیدن به هدف و (خیبت )یعنی ظفر نیافتن و نرسیدن به هدف ،(تزکیه ) یعنی رویاندن و رشد و نمو به رشدی صالح وپربرکت و ثمربخش و (تدسیه ) یعنی اینکه چیزی را پنهانی داخل در چیز دیگر کنند ودر اینجا به معنای آنست که انسان نفس خود را به غیر آن جهتی که طبیعت نفس اقتضاءدارد سوق داده و آن را در غیر طریق کمال تربیت و رشد دهد.بنابراین می خواهد بفرماید: کمال نفس انسانی در این است که به حسب فطرت فجوررا از تقوی تشخیص دهد و دین یعنی اینکه انسان خود را در اموری که خدا از اومی خواهد تسلیم خدا نماید و این امور همان فطریات انسانهاست ، لذا آراستن نفس به تقوا و تزکیه نفس ، یعنی تربیت آن به نحوی صالح که باعث زیادتر شدن و بقاء آن گرددبه خلاف فسق و فجور که نفس را ضایع می کند.و نفس انسان نسبت به خیر و شر و هدایت و ضلالت استعداد و آمادگی یکسان دارد،اما انسان قادر است نفس خود را در جهت کمال سوق داده و تربیت کند، پس هر کس چنین کند رستگار شده و هر کس که انگیزه های خیر را تضعیف نماید و نفس را درجهت خلاف آن سوق دهد به زیان و خسارت افتاده است . [ نظرات / امتیازها ]
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر اثنا عشری‏
1) بیان‌‌-‌ ‌اینکه‌ مطلب‌ مبیّن‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌برای‌ حق‌ سبحانه‌ جایز ‌است‌ سوگند ‌به‌ مخلوقات‌ ‌خود‌، ‌تا‌ تنبیه‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ عظم‌ قدر ‌آن‌ و کثرت‌ انتفاع‌ ‌به‌ ‌آن‌. و چون‌ قوام‌ عالم‌ ‌از‌ نبات‌ و حیوان‌ و انسان‌ ‌به‌ طلوع‌ و غروب‌ آفتاب‌ ‌است‌، لذا ‌آن‌ ‌را‌ مقسم‌ ‌به‌ ‌خود‌ گردانیده‌، فرماید: قسم‌ ‌به‌ آفتاب‌، وَ ضُحاها: و ‌به‌ روشنی‌ و درخشندگی‌ ‌او‌ ‌در‌ ‌آن‌ وقت‌ ‌که‌ بلند شود و عالم‌ ‌را‌ نورانی‌ گرداند وضوء ‌او‌ ممتد و منبسط گردد ‌به‌ زمین‌، و ‌آن‌ موقع‌ چاشت‌ ‌است‌.

اقوال‌ دیگر:

1‌-‌ مدّ و امتداد نهار ‌که‌ قریب‌ ‌به‌ نصف‌ النهار ‌است‌.

2‌-‌ مراد، همه روز ‌است‌.

3‌-‌ مراد، حرارت‌ آفتاب‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) وَ القَمَرِ إِذا تَلاها (2)

وَ القَمَرِ: و قسم‌ ‌به‌ ماه‌ جهان‌ پیما، إِذا تَلاها: چون‌ پیروی‌ کند آفتاب‌ ‌را‌، ‌یعنی‌ ‌در‌ عقب‌ آفتاب‌ طلوع‌ کند ‌در‌ اول‌ ماه‌، ‌ یا ‌ طالع‌ شود ‌بعد‌ ‌از‌ غروب‌ آفتاب‌ و فراگیرد نور ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌. و ‌اینکه‌ ‌در‌ نصف‌ اوّل‌ ماه‌ ‌است‌ ‌که‌ قرب‌ ‌او‌ بیشتر ‌است‌ ‌به‌ آفتاب‌ ‌از‌ نصف‌ آخر ‌آن‌، و چون‌ ‌در‌ شب‌ بدر مقابل‌ حقیقی‌ ‌او‌ واقع‌ می‌شود، مستدیر می‌شود و بدر می‌گردد و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ جهت‌ دوری‌ ‌او‌ ‌از‌ آفتاب‌، نور ‌او‌ کم‌ می‌گردد. ‌ یا ‌ آنکه‌ تلو آفتاب‌ ‌باشد‌ ‌در‌ استداره‌ و کمال‌ نور. نزد بعضی‌ مراد، شب‌ پانزدهم‌ ‌است‌ ‌که‌ طلوع‌ ‌آن‌ ‌با‌ غروب‌ شمس‌ ‌است‌ و نزد بعضی‌ مراد، تمام‌ ماه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ نصف‌ اوّل‌ ‌تا‌ نزد طلوع‌ آفتاب‌ ‌است‌، و آفتاب‌ قدوه ‌او‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ نصف‌ اخیر ورا آفتاب‌ ‌است‌ و تابع‌ غروب‌ ‌او‌. [ نظرات / امتیازها ]
4) وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها (4)

وَ اللَّیل‌ِ: و سوگند ‌به‌ شب‌، إِذا یَغشاها: چون‌ بپوشاند آفتاب‌ ‌را‌، ‌یعنی‌ روشنی‌ ‌او‌ ‌را‌ مستور سازد، ‌ یا ‌ پوشیده‌ گرداند و فرو گیرد آفاق‌ عالم‌ ‌را‌ ‌ یا ‌ زمین‌.

تنبیه‌ ‌در‌ کتاب‌ کافی‌‌-‌ ‌عن‌ الصّادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌قال‌: «الشّمس‌»
‌رسول‌ اللّه‌، ‌به‌ اوضح‌ اللّه‌ للنّاس‌ دینهم‌ «و القمر» امیر المؤمنین‌ تلا ‌رسول‌ اللّه‌ و نفثه‌ بالعلم‌ نفثا و «اللّیل‌ ائمة الجور الّذین‌ استبدّوا بالأمر دون‌ آل‌ الرّسول‌ و جلسوا مجلسا ‌کان‌ آل‌ الرّسول‌ اولی‌ ‌به‌ منهم‌ فغشوا دین‌ اللّه‌ بالظّلم‌ و الجور فحکی‌ اللّه‌ فعلهم‌ ‌فقال‌: «وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها» و «وَ النَّهارِ» الامام‌ ‌من‌ ذریّة فاطمة یسئل‌ ‌عن‌ دین‌ ‌رسول‌ اللّه‌ فیجلّیه‌ لمن‌ سئله‌ فحکی‌ اللّه‌ ‌قوله‌ ‌فقال‌: و «النَّهارِ إِذا جَلّاها». ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ مروی‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود: مراد «شمس‌» ‌رسول‌ ‌خدا‌، ‌به‌ سبب‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌خدا‌ واضح‌ فرمود ‌برای‌ مردم‌ دینشان‌ ‌را‌. و «قمر» امیر المؤمنین‌ ‌است‌ تالی‌ تلو ‌رسول‌ ‌خدا‌ و [دمید ‌در‌ ‌او‌ ‌به‌ علم‌، دمیدنی‌][‌اینکه‌‌ما «1». و مراد «لیل‌» ائمه جور هستند. کسانی‌ ‌که‌ استبداد نمودند ‌به‌ امر ‌به‌ ‌غیر‌ امر آل‌ پیغمبر و نشسته‌ مجلسی‌ ‌را‌ ‌که‌ آل‌ ‌رسول‌ اولی‌ بودند ‌به‌ ‌آن‌ مکان‌ ‌از‌ ‌ایشان‌، ‌پس‌ پرده‌ کرده‌ دین‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌به‌ سبب‌ ظلم‌ و جور. ‌پس‌ حکایت‌ فرمود فعل‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فرمود: «وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها».

و مراد ‌به‌ «و النّهار» امام‌ ‌است‌ ‌از‌ ذریّه فاطمه‌ علیها السّلام‌، سؤال‌ گردیده‌ می‌شود ‌از‌ دین‌ و شریعت‌ پیغمبر، ‌پس‌ آشکار نماید ‌برای‌ کسی‌ ‌که‌ سؤال‌ می‌نماید ‌پس‌ ‌خدا‌ حکایت‌ فرماید: «وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها».[‌اینکه‌‌ما «2» [ نظرات / امتیازها ]
8) فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها (8)

فَأَلهَمَها: ‌پس‌ الهام‌ و افهام‌ فرموده‌ مر ‌آن‌ نفوس‌ ‌را‌، فُجُورَها: دروغ‌ و ناپاکی‌ و بی‌باکی‌ ‌او‌ ‌را‌، وَ تَقواها: و پرهیزکاری‌ و فرمانبرداری‌ ‌او‌ ‌را‌. ‌یعنی‌ اعلام‌ ‌او‌ نموده‌ ‌که‌ فجور و معصیت‌ و انواع‌ شرور قبیح‌ و مذموم‌ ‌است‌ و طاعات‌ و تقوا و اصناف‌ افعال‌ خیر حسن‌ و ممدوح‌ ‌است‌.

تنبیه‌‌-‌ یکی‌ ‌از‌ الطاف‌ خاصّه الهی‌ نسبت‌ ‌به‌ بندگان‌ اعطای‌ ‌رسول‌ باطن‌ [‌است‌]، ‌یعنی‌ عقل‌ ‌که‌ حسن‌ و قبح‌ اشیاء ‌را‌ ممیّز ‌باشد‌، و ‌رسول‌ ظاهر، ‌یعنی‌ پیغمبر ‌که‌ ‌به‌ توسط کتاب‌ آسمانی‌ راه‌ خیر و شر و صلاح‌ و فساد و تقوا و فجور ‌را‌ مبیّن‌ ساخته‌، ‌که‌ تعبیر ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ اتیان‌ اوامر و ترک‌ مناهی‌ ‌شده‌. چنانچه‌ ‌در‌ کافی‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ تفسیر ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌را‌ فرماید: «بیّن‌ لها ‌ما تأتی‌ و ‌ما تترک‌»: و ‌بعد‌ ‌از‌ اوامر و نواهی‌ تمکین‌ بندگان‌ فرموده‌ ‌در‌ اختیار فعل‌ و ترک‌ نسبت‌ ‌به‌ ‌هر‌ دو[‌اینکه‌‌ما «1». ‌یعنی‌ بندگان‌ ‌را‌ مختار ساخته‌ ‌تا‌ ‌بر‌ افعال‌ صادره‌، ثواب‌ و عقاب‌ مترتب‌ آید. [ نظرات / امتیازها ]
10) وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها (10)

وَ قَد خاب‌َ: و ‌به‌ تحقیق‌ بی‌بهره‌ ماند و ‌از‌ فیض‌ سعادت‌ بازماند، مَن‌ دَسّاها ‌هر‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ جهالت‌ واگذاشت‌، ‌ یا ‌ کم‌ گردانید قدر و مرتبه ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ فسق‌ و معصیت‌. چنانچه‌ ‌در‌ حدیث‌ کافی‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ فرماید:

«‌قد‌ افلح‌ ‌من‌ اطاع‌ و ‌قد‌ خاب‌ ‌من‌ عصی‌»[‌اینکه‌‌ما «1» تحقیق‌‌-‌ حق‌ ‌تعالی‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ سوره‌ اراده‌ فرموده‌ تحریص‌ بندگان‌ ‌را‌ ‌بر‌ تکمیل‌ نفس‌ ‌که‌ ‌آن‌ تزکیه‌ و مبالغه‌ ‌ایشان‌ ‌است‌ ‌در‌ ‌آن‌، و اوّل‌ قسم‌ یاد فرموده‌ ‌بر‌ آیات‌ بیّنات‌ داله‌ ‌بر‌ علم‌ ‌به‌ وجود صانع‌ و صفات‌ کمالیه ‌او‌، ‌که‌ اقصی‌ درجات‌ قوّه نظریّه‌ ‌است‌. سپس‌ مذکر ‌باشد‌ عظائم‌ آلاء ‌او‌ ‌را‌ ‌تا‌ موجب‌ شود ‌بر‌ استغراق‌ شکر نعمای‌ سبحانی‌ ‌که‌ منتهای‌ کمالات‌ عملیّه‌ ‌است‌.

‌إبن‌ عباس‌ نقل‌ نموده‌ ‌که‌ حضرت‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌در‌ وقت‌ تلاوت‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ فرمود ‌که‌ تزکیه نفس‌ موجب‌ تصفیه دل‌ ‌است‌، هرگاه‌ ‌که‌ نفس‌ ‌از‌شوب‌ هوا مزکّی‌ شود، ‌فی‌ الحال‌ دل‌ ‌از‌ لوث‌ تعلق‌ ‌به‌ ‌ما سوی‌ مصفّی‌ گردد و همگی‌ خاطر مصروف‌ دارد ‌بر‌ تأدیه شکر گزاری‌ و بکلّی‌ مستغرق‌ ‌در‌ طاعت‌ و فرمانبرداری‌. [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر خسروی
10) -‌ و حقّا زیان‌ برد و دچار حرمان‌ و نومیدی‌ گشت‌ کسی‌ ‌که‌ نفس‌ ‌را‌ مبتلا بدسیسه‌ کرد و آنرا بضلالت‌ و هلاکت‌ انداخت‌.
روایت‌ ‌از‌ سعید ‌بن‌ أبی هلال‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌گفت‌ رسولخدا صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ چون‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها ‌را‌ تلاوت‌ می‌فرمود توقف‌ می‌کرد و عرض‌ می‌کرد (اللّهم‌ آت‌ نفسی‌ تقویها أنت‌ ولیّها و مولیها و زکّها و أنت‌ خیر ‌من‌ زکّیها).

و زراره‌ و حمران‌ و محمّد ‌بن‌ مسلم‌ ‌از‌ امامین‌ أبی‌ جعفر و أبی‌ ‌عبد‌ اللّه‌ علیهما السّلام‌ ‌در‌ ‌آیه‌ فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها روایت‌ کرده‌اند ‌که‌ فرمود ‌برای‌ نفس‌ مبیّن‌ ساخته‌ ‌است‌ ‌که‌ چه‌ باید بکند و چه‌ باید ترک‌ کند و ‌در‌ ‌آیه‌ قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها فرموده‌ ‌است‌ ‌که‌ رستگار شد ‌هر‌ کس‌ فرمانبری‌ کرد و ‌در‌ ‌آیه‌ وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها فرموده‌ ‌است‌ ‌که‌ زیان‌ کرد ‌هر‌ کس‌ ‌که‌ معصیت‌ و نافرمانی‌ کرد.

و ثعلب‌ گفته‌ ‌است‌: حقّا رستگار شد کسیکه‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ بصدقه‌ و خیر تزکیه‌ نمود و زیان‌ کرد ‌هر‌ کس‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ اهل‌ خیر داخل‌ کرد و ‌از‌ ‌آنها‌ نبود.

(و راغب‌ گوید دس‌ّ داخل‌ کردن‌ چیزی‌ ‌است‌ ‌در‌ چیزی‌ بنوعی‌ ‌از‌ اکراه‌ و ‌در‌ واقع‌ طریقی‌ ‌از‌ تقلّب‌ ‌است‌). [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر راهنما
1) - سوگند خداوند به خورشید

و الشّمس

2 - سوگند خداوند، به نور گسترده خورشید به هنگام چاشت

و ضحیها

«ضحى» در معانى گسترش نور خورشید و «پهناور شدن روز» (مفردات راغب) و اندکى پس از بالا آمدن روز (قاموس) به کار مى رود. اضافه شدن «ضحى» به ضمیرى که به خورشید برمى گردد، بیانگر آن است که مراد از آن، گسترش نور خورشید است.

3 - خورشید و نور گسترده آن هنگام چاشت، آفریده هایى با عظمت و شگفت

و ضحیها

4 - خورشید و نور آن، نعمتى الهى است.

و الشمس و ضحیها

«سوگند»، زمانى مى تواند مخاطب را به قبول سخن وادار سازد که آنچه به آن سوگند یاد شده است; مورد علاقه او بوده و به حال او سودمند باشد. [ نظرات / امتیازها ]
2)
1 - سوگند خداوند، به ماه هنگام طلوع آن پس از غروب خورشید

و القمر إذا تلیها

«إذا» در «إذا تلیها»، سوگند به ماه را به حالت خاصى از آن اختصاص مى دهد. در این موارد «إذا» را ظرف براى «کائنًا» به شمار مى آورند که محذوف است و حال مقدره براى «القمر» به حساب مى آید; اختصاص قسم به این زمان خاصّ، نشان برجسته تر بودن ارزش آن است. این زمان، شامل شب هایى مى شود که پس از غروب خورشید، ماه تابان در آسمان مشاهده مى شود.

2 - سوگند خداوند، به کره ماه در شب هاى وسط هر ماه

و القمر إذا تلیها

«تلوّ» (مصدر «تلى»)، به معناى از پى در آمدن است. در شب هاى چهاردهم و قبل و بعد آن، طلوع ماه در پى غروب خورشید است. بنابراین مى توان گفت: مراد از «إذا تلاها»، فقط همان شب ها است.

3 - نور ماه، تابع نور خورشید است.*

و القمر إذا تلیها

جانشین بودن ماه براى خورشید و نه عکس آن، بیانگر فرع بودن نور ماه است.

4 - ماه و ظهورِ آن پس از غروب خورشید، داراى عظمتى درخور سوگند خداوند

و القمر إذا تلیها

5 - ماه و پیدایش آن پس از خورشید، از نعمت هاى خداوند براى انسان ها است.

و القمر إذا تلیها

سوگند، نشانه علاقه مخاطب به چیزى است که به آن سوگند یاد شده است. [ نظرات / امتیازها ]
3)
1 - سوگند خداوند، به روز در لحظه فروغ افکندن آن بر زمین

و النهار إذا جلّیها

مفاد آیه شریفه، گواه آن است که ضمیر مفعولى «جلاّها» به «الشمس» برنمى گردد; زیرا جلا یافتن خورشید را، نمى توان ناشى از روز دانست. بنابراین باید گفت: از آن جا که جلوه گر شدن زمین به وسیله روز، بسیار واضح است، نیازى به ذکر «الأرض»، براى ارجاع ضمیر به آن نبود.

2 - پیدایش روز و درخشان شدن زمین به وسیله آن، داراى عظمتى درخور سوگند خداوند

و النهار إذا جلّیها

3 - تابناک شدن زمین در روز، از نعمت هاى خداوند است.

و النهار إذا جلّیها

سوگند، نشانه آن است که آنچه به آن سوگند یاد شده است، براى مخاطب سودمند و مورد علاقه او است.

4 - ظهور خورشید، از آثار پیدایش روز است.

و النهار إذا جلّیها

در صورتى که ضمیر مفعولى «جلاّها» به «الشمس» برگردد ـ چنان که برخى از مفسران احتمال داده اند ـ مفاد آیه این خواهد شد که: پدید آمدن روز کارى نیست که مستند به خورشید باشد; بلکه حالتى از حالت هاى زمین است که در آن حالت، «خورشید» پدیدار مى گردد [ نظرات / امتیازها ]
4)
1 - سوگند خداوند به شب در لحظه اى که تاریکى آن، سطح زمین را بپوشاند.

و الّیل إذا یغشیها

طَبَق و[ سرپوش هایى]مانند آن که بر چیزى نهاده مى شود، «غطاء» نام دارد; همان طور که به پوشاک و [رواندازهایى]مانند آن که روى چیزى قرار داده مى شود، «غشاء» مى گویند (مفردات راغب). بنابراین «یغشاها» ـ که مرجع ضمیر مفعولى آن در این برداشت «أرض» گرفته شده ـ به این معنا است که تاریکى شب، سطح زمین را مى پوشاند.

2 - سوگند خداوند، به هنگامى که شب، خورشید را مى پوشاند.

و الّیل إذا یغشیها

در برداشت یاد شده، مرجع ضمیر مفعولى در «یغشاها»، «الشمس» دانسته شده است.

3 - پیدایش شب و تاریک شدن زمین به وسیله آن، داراى عظمتى درخور سوگند خداوند است.

و الّیل إذا یغشیها

4 - تاریک شدن زمین در شب، از نعمت هاى خداوند براى انسان ها

و الّیل إذا یغشیها

تأثیر سوگند، زمانى است که مخاطب، مورد سوگند را محبوب خود بیابد.
[ نظرات / امتیازها ]
5)
1 - سوگند خداوند به آسمان

و السماء

2 - آسمان، موجودى با عظمت

و السماء

3 - سوگند خداوند، به بنیان نهادن آسمان و آفرینش آن

و ما بنیها

حرف «ما» مصدرى بوده و مفاد آیه شریفه، سوگند به «بناکردن آسمان» است. برخى «ما» را موصول دانسته اند; ولى یک نواختى سوگندها ـ که تمامى آنها سوگند به مخلوقات است ـ مؤید مصدرى بودن آن است.

4 - ساختن آسمان، کارى بزرگ و نشانه عظمت خداوند است.

و ما بنیها

تعبیر «و مابناها» ـ سوگند به بانى باشد یا بنا ـ نشانگر عظمت هر دو است; زیرا عظمت هر یک، حاکى از عظمت دیگرى است.

5 - سوگند خداوند به سازنده آسمان

و ما بنیها

چنانچه «ما» در «مابناها» موصول باشد، مراد از آن خداوند خواهد بود. آوردن «ما» در این موارد ـ با توجّه به این که این کلمه بیش از «من» موصول، ابهام دارد ـ بیانگر این است که حقیقت موضوع و عظمت آن، قابل تعریف نیست.

6 - سوگند خداوند به خود

و ما بنیها [ نظرات / امتیازها ]
6)
1 - سوگند خداوند به زمین

و الأرض

2 - زمین، موجودى با عظمت

و الأرض

3 - سوگند خداوند، به گستراندن زمین

و ما طحیها

«ما» در «ماطحاها» مصدرى بوده و مفاد آیه شریفه، سوگند به گسترش دادن زمین است. برخى «ما» را موصول و کنایه از گستراننده زمین (خداوند) دانسته اند; ولى مصدرى بودن آن، با سیاق آیات ـ که سوگند به مخلوقات است ـ سازگارتر است.

4 - گستراندن زمین، کارى بزرگ و نشانه عظمت خداوند است.

و ما طحیها

5 - سوگند خداوند، به گستراننده زمین

و ما طحیها

چنانچه «ما» در «و ماطحاها» موصول باشد، مراد از آن خداوند خواهد بود. «طحو» (مصدر «طحاها») مانند «دحو» است; یعنى، گستراندن هر چیز. (مفردات)

6 - سوگند خداوند به خود

و ما طحیها [ نظرات / امتیازها ]
7)
1 - سوگند خداوند به جان انسان ها

و نفس

«نفس»، به معناى روح و نیز جسد آمده است (صحاح اللغة). آیات بعد ـ که ویژگى هاى روح انسان را مطرح مى کند ـ قرینه بر اراده معناى اول است. کلمه «نفس» گرچه نکره است; ولى بر ابهام دلالت ندارد. بلکه مراد جنس نفس است; زیرا آنچه بعد از آن، درباره نفس ذکر شده مربوط به تمام نفس ها است. نکره در این موارد، مفید تفخیم است.

2 - روح، موجودى با عظمت و شایسته سوگند خداوند

و نفس

3 - سوگند خداوند، به آفرینش متعادل و به دور از افراط و تفریط نفس انسان

و ما سوّیها

حرف «ما» در «ماسوّاها» مصدرى بوده و مفاد آیه شریفه، سوگند به تسویه نفس است. برخى آن را موصول و تعبیر «و ما سوّاها» را سوگند به خداوند دانسته اند. سیاق آیات ـ که نمودار سوگند به مخلوقات است ـ با احتمال اول مناسب تر است.

4 - تعادل توانمندى هاى روح انسان و دور بودن آنها از هر گونه افراط و تفریط، وصفى شگفت و نشانه عظمت خداوند است.

و ما سوّیها

5 - خداوند، جان انسان ها را متعادل و به دور از افراط و تفریط آفریده است.

سوّیها

«سوّاه»; یعنى، آن را «سوىّ» قرار داد (قاموس). «سوىّ» درباره چیزى گفته مى شود که از افراط و تفریط، در مقدار و کیفیت مصون باشد. (مفردات)

6 - سوگند خداوند، به تعدیل کننده و سامان دهنده قواى روحى انسان

و ما سوّیها

چنانچه مراد از «ما» در «ما سوّاها» خداوند باشد، جایگزین ساختن آن به جاى «من»، به جهت ابهام عظمت آمیزى است که در «ما» وجود دارد.

7 - سوگند خداوند به خود

و ما سوّیها [ نظرات / امتیازها ]
8)
1 - خداوند عصیانگرى و پرهیزگارى نفس انسان و عوامل پیدایش آن صفات را به او شناسانده است.

فألهمها فجورها و تقویها

«فجور» به معناى روان شدن در معصیت ها و زناکارى است. فعل «فَجَرَ»; یعنى، فاسق شد; دروغ گفت; تکذیب کرد و نافرمانى و مخالفت کرد (قاموس). «فَجْر»، به معناى ایجاد شکاف وسیع و «فُجُور» دریدن پرده دین دارى است. (مفردات)

2 - روح انسان، دریافت کننده الهام از جانب خداوند

فألهمها

«إلهام»; یعنى، القا کردن به قلب و ذهن و عقل. این واژه تنها در مواردى به کار مى رود که از جانب خداوند و عالم بالا باشد. اصل این کلمه، از «التهام» (بلعیدن) است. (مفردات راغب)

3 - تعادل قوا در ساختار روح انسان، آماده سازنده آن براى آگاهى فطرى به پلیدى ها و شناخت راه گریز از آنها است.

و ما سوّیها. فألهمها فجورها و تقویها

حرف «فاء» در «فألهمها» آن را بر تسویه (در آیه قبل) تفریع کرده است، تا بیانگر این باشد که خداوند، در ابتدا روح انسان را از قدرت هاى هماهنگ برخوردار کرده; آن گاه بدى ها و راه محفوظ ماندن از آنها را به او الهام مى کند. «تقوى» اسم مصدر است. فعل «اتّقیت»; یعنى، برحذر ماندم و خود را دور نگه داشتم (قاموس). بنابراین «تقواها»; یعنى، دور ماندن روح از فجور.

4 - شناخت پلیدى ها، ضرورى تر از آشنایى با راه هاى پرهیزگارى است.

فألهمها فجورها و تقویها

5 - شناخت پلیدى ها، زمینه آشنایى با راه هاى گریز از آنها است.

فألهمها فجورها و تقویها

تقدیم «فجورها»، بیانگر نکته یاد شده است.
[ نظرات / امتیازها ]
9)
1 - پاک سازندگان و رشد دهندگان روح خویش، اهل نجات اند و به هدف اصلى دست یافته و همواره در خوبى خواهند ماند.

قد أفلح من زکّیها

«زکاة» در لغت عرب، در اصل به معناى «طهارت»، «نمو»، «برکت» و «ستودن» است (نهایه ابن اثیر) معناى اول و دوم، با آیه شریفه تناسب بیشترى دارد. «فلاح»; یعنى، پیروزمندى و رسیدن به مقصود (مفردات) و به معناى نجات و باقى ماندن در خوبى (قاموس) نیز آمده است.

2 - خودسازى و پاک ساختن روح خویش از گناه و پلیدى و سوق دادن آن به تقوا، مایه نجات و کامیابى است.

فألهمها فجورها و تقویـها. قد أفلح من زکّیها

مراد از «تزکیه نفس» ـ به قرینه آیه قبل ـ پاک سازى آن از «فجور» (گناه، فسق، دروغ و...) و رشد دادن آن به وسیله تقوا است.

3 - خداوند، در تأکید بر رستگارى اهل تزکیه، به «خورشید و نور آن»، «ماه»، «روز و شب»، «آسمان و زمین»، «روح» و «ذات خویش»، سوگند یاد کرده است.

و الشمس ... قد أفلح من زکّیها

جمله «قد أفلح ...» جواب قسم هایى است که از آغاز سوره مطرح شده بود. برخى آن را جمله معترضه دانسته، جواب قسم را جمله «کذّبت ثمود...» و یا محذوف دانسته اند.

4 - برخوردارى انسان، از آگاهى لازم براى تزکیه و تطهیر نفس

فألهمها فجورها و تقویها. قد أفلح من زکّیها

5 - «عن أبى جعفر و أبى عبداللّه(ع)... فى قوله: «قد أفلح من زکّاها» قال: «قد أفلح من أطاع»;(1)

از امام باقر و امام صادق(ع) ... درباره سخن خداوند «قد أفلح من زکّاها» روایت شده که فرمود:[یعنى] به تحقیق رستگار شد هر کس که اطاعت و فرمان برى کرد».
[ نظرات / امتیازها ]
10)
1 - کسانى که نفس خود را در گناه مدفون ساخته، آن را به سقوط و تباهى مى کشانند، محروم و زیانکاراند.

و قد خاب من دسّیها

«خاب»; یعنى، محروم شد، خسارت دید و به آنچه خواست، نرسید (قاموس). «دسّاها»; یعنى، آن را ساقط کرد و از بهره آن کاست. «دسَّیْتُ»; یعنى، گمراه و فاسد کردم (لسان العرب). این فعل که «دَسَّسَ» بوده و حرف «سین» در آن به «یاء» تبدیل شده است، مبالغه در «دَسَّ» (دفن کرد) است. مراد از «دسّاها» ـ به قرینه «ألهمها فجورها» ـ مدفون ساختن نفس در معصیت ها و کشاندن آن به سقوط و گمراهى و فساد است.

2 - گناه پیشگى، برخلاف طبیعت نفس انسان است.

دسّیها

راغب در «مفردات» اکراه را در معناى «دسّ» دخیل مى داند. بنابراین، نفس به وارد شدن در گناه، رغبتى ندارد.

3 - گناه، مایه سقوط و تباهى نفس انسان است.

فجورها... دسّیها

تقابل فعل هاى «دسّاها» و «زکّاها» ـ در قیاس با تقابل «فجور» و «تقوى» در آیات پیشین ـ بیانگر تأثیر «تقوا» در تزکیه و تأثیر فجور، در سقوط نفس است.

4 - خداوند، در تأکید بر زیان کارى و تباهى گناه کاران، به «خورشید و نور آن»، «ماه» «روز و شب»، «آسمان و زمین»، «نفس انسان» و «ذات خویش» سوگند یاد کرده است.

و الشّمس ... و قد خاب من دسّیها

تکرار «قد»، نشانگر آن است که جمله «قد خاب...»، جوابى مستقل براى قسم هاى پیشین است.

5 - «عن أبى جعفر و عن أبى عبداللّه(ع)... فى قوله: «و قد خاب من دسّاها» قال: قد خاب من عصى;(1)

از امام باقر و امام صادق(ع) ... درباره سخن خداوند «وقد خاب من دسّاها» روایت شده که فرمود:[یعنى] به تحقیق زیان دید کسى که نافرمانى کرد». [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر منهج الصادقین
1) (1)‌-‌

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ وَ الشَّمس‌ِ«1» ‌در‌ ‌ما تقدم‌ سمت‌ ذکر یافت‌ ‌که‌ حق‌ سبحانه‌ ‌را‌ جایز ‌است‌ ‌که‌ قسم‌ خورد بمخلوقات‌ ‌خود‌ ‌تا‌ تنبیه‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ عظم‌ قدر ‌آن‌ و کثرت‌ انتفاع‌ بآن‌ و چون‌ قوام‌ عالم‌ ‌از‌ حیوانات‌ و نباتات‌ بطلوع‌ شمس‌ و غروب‌ آنست‌ ‌آن‌ ‌را‌ مقسم‌ ‌به‌ ‌خود‌ گردانیده‌ میفرماید ‌که‌ سوگند بآفتاب‌ عالمتاب‌ وَ ضُحاها و بروشنی‌ و درخشندگی‌ ‌او‌ ‌در‌ ‌آن‌ وقت‌ ‌که‌ بلند شود و عالم‌ ‌را‌ نورانی‌ گرداند وضوء ‌او‌ ممتد و منبسط گردد ‌بر‌ زمین‌ و ‌آن‌ محل‌ چاشت‌ ‌است‌، و گویند ضحوه‌ ارتفاع‌ نهار ‌است‌ و ضحی‌ فوق‌ ‌آن‌ و ضحاء بفتح‌ و مد امتداد نهار ‌است‌ ‌تا‌ قریب‌ بنصف‌ النهار، و ‌از‌ قتاده‌ مروی‌ ‌است‌ ‌که‌ مراد همه روز ‌است‌، و مقاتل‌ گفته‌ ‌که‌ ضحی‌ حرارت‌ آفتابست‌ کقوله‌ ‌فی‌ طه‌ وَ لا تَضحی‌ ای‌ و ‌لا‌ یؤذیک‌ الحر: [ نظرات / امتیازها ]
2)
(2)‌-‌ وَ القَمَرِ و بماه‌ جهان‌ پیما إِذا تَلاها چون‌ پیروی‌ کند آفتاب‌ ‌را‌ ‌یعنی‌ ‌در‌ عقب‌ آفتاب‌ طلوع‌ کند ‌در‌ اول‌ ماه‌ ‌ یا ‌ طالع‌ شود ‌بعد‌ ‌از‌ غروب‌ آفتاب‌ و فرا گیرد نور ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ و ‌اینکه‌ ‌در‌ نصف‌ اول‌ ماه‌ ‌است‌ ‌که‌ قرب‌ ‌او‌ بیشتر ‌است‌ بآفتاب‌ ‌از‌ نصف‌ آخر ‌آن‌ و چون‌ ‌در‌ شب‌ بدر مقابل‌ حقیقی‌ ‌او‌ واقع‌ میشود مستدیر میگردد و بدر میشود و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ بجهت‌ ‌بعد‌ ‌او‌ ‌از‌ آفتاب‌ نور ‌او‌ کم‌ میگردد و ‌ یا ‌ آنکه‌ تلو آفتاب‌ ‌باشد‌ ‌در‌ استداره‌ و کمال‌ نور، و گویند مراد شب‌ پانزده‌ ‌است‌ ‌که‌ طلوع‌ ‌آن‌ ‌با‌ غروب‌ شمس‌ ‌است‌ و نزد بعضی‌ مراد تمام‌ ماه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ نصف‌ اول‌ تابع‌ طلوع‌ آفتاب‌ ‌است‌ و آفتاب‌ قدوه اوست‌ و ‌در‌ نصف‌ اخیر وراء آفتابست‌ و تابع‌ غروب‌ اوست‌، و ‌در‌ تفسیرامام‌ حسن‌ عسکری‌ ‌علیه‌ السّلام‌ مذکور ‌است‌ ‌که‌

انه‌ روی‌ ‌عن‌ ابی‌ بصیر ‌عن‌ ابی‌ ‌عبد‌ اللّه‌ الحسین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ انه‌ ‌قال‌ المراد بالشمس‌ النبی‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ و بالقمر ‌علی‌ ‌بن‌ ابی‌ طالب‌ صلوات‌ اللّه‌ ‌علیه‌

‌یعنی‌ مراد بآفتاب‌ حضرت‌ رسالتست‌ ‌که‌ لمعات‌ نور هدایت‌ ‌او‌ تمام‌ عالم‌ ‌را‌ منور ساخته‌ و مراد بقمر حضرت‌ امیر المؤمنین‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ کسب‌ نور ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ نموده‌ و ‌من‌ جمیع‌ الوجوه‌ تالی‌ و تابع‌ ‌او‌ شد. و نیز مرویست‌ ‌از‌ موافق‌ و مخالف‌ ‌که‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود ‌که‌

انا کالشمس‌ و ‌علی‌ کالقمر. [ نظرات / امتیازها ]
3) (3)‌-‌ وَ النَّهارِ و سوگند بروز إِذا جَلّاها چون‌ جلا دهد و ظاهر و روشن‌ گرداند آفتاب‌ ‌را‌ ‌در‌ وقت‌ انبساط ‌خود‌ چه‌ آفتاب‌ ‌در‌ اینوقت‌ نیک‌ منجلی‌ میشود و بنهایت‌ انجلا میرسد و جرم‌ ‌آن‌ ظهور و بروز تمام‌ مییابد، و گویند ضمیر راجعست‌ بدنیا ‌ یا ‌ ارض‌ ‌ یا ‌ ظلمات‌ ‌یعنی‌ چون‌ روشن‌ سازد دنیا ‌ یا ‌ زمین‌ ‌را‌ ‌ یا ‌ بزداید ظلمت‌ ‌را‌، و بنا ‌بر‌ اینوجوه‌ اخیره‌ عدم‌ ذکر مرجع‌ بجهت‌ ظهور علم‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
4) (4)‌-‌ وَ اللَّیل‌ِ و سوگند بشب‌ إِذا یَغشاها چون‌ بپوشاند آفتاب‌ ‌را‌ ‌یعنی‌ روشنی‌ ‌او‌ ‌را‌ مستور سازد پا پوشیده‌ گرداند و فرو گیرد آفاق‌ عالم‌ ‌را‌ و ‌ یا ‌ زمین‌ ‌را‌ و حینئذ کنایه ‌غیر‌ مذکوره‌ ‌بر‌ طریق‌ سابقست‌، و بدانکه‌ و ‌او‌ قسم‌ مستلزم‌ طرح‌ فعل‌ قسم‌ ‌است‌ و عدم‌ ابراز بآن‌ ‌در‌ استعمال‌ بخلاف‌ (باء) چه‌ بآن‌ ابراز فعل‌ و اضمار ‌آن‌ ‌هر‌ دو جایز ‌است‌ ‌پس‌ و ‌او‌ مذکوره‌ قائم‌ مقام‌ فعل‌ و (باء) ‌باشد‌ و ساد مسد ‌هر‌ دو و واوات‌ عاطفه‌ مذکوره‌ چون‌ ‌که‌ نایب‌ مناب‌ ‌اینکه‌ و اواند صلاحیت‌ ‌آن‌ دارند ‌که‌ عوامل‌ واقع‌ شوند و عمل‌ فعل‌ و حرف‌ جر کنند معا مانند ضرب‌ زید عمرا و بکر خالدا ‌که‌ و ‌او‌ ‌در‌ اینجا ‌هم‌ رافعست‌ و ‌هم‌ ناصب‌ بجهت‌ آنکه‌ قایم‌ مقام‌ ضربست‌ ‌که‌ عامل‌ ‌هر‌ دو ‌است‌ بدون‌ عطف‌ ‌بر‌ دو عامل‌ مختلف‌ بناء ‌علی‌ ‌ذلک‌ اشکالی‌ ‌در‌ نصب‌ إِذا لازم‌ نیاید و نرسد کسی‌ ‌را‌ ‌که‌ گوید واوات‌ مذکوره‌ خالی‌ ‌از‌ ‌آن‌ نیست‌ ‌که‌ واوات‌ عاطفه‌اند ‌که‌ منصوب‌ و مجرور کرده‌اند ‌پس‌ ‌آن‌ ‌از‌ قبیل‌ عطف‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ معمولین‌ دو عامل‌ مختلف‌ مانند مررت‌ امس‌ بزید و الیوم‌ عمرو و ‌ یا ‌ واوات‌ قسمیه‌اند و ‌اینکه‌ مستکره‌ ‌است‌ باتفاق‌ خلیل‌ و سیبویه‌ زیرا ‌که‌ محتاجند بحرف‌ عطف‌. [ نظرات / امتیازها ]
5) (5)‌-‌ وَ السَّماءِ و سوگند بآسمان‌ وَ ما بَناها و کسی‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ بنا کرد بقدرت‌ تامه ‌خود‌، ایثار ما ‌بر‌ (‌من‌) بجهت‌ اراده معنی‌ وصفیه‌ ‌است‌ کانه‌ ‌قیل‌ و السماء و الشی‌ء القادر العظیم‌ الذی‌ بناها و چون‌ بنای‌ ‌آن‌ دال‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌او‌ سبحانه‌ و کمال‌ قدرت‌ ‌او‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ جهت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ بذکر مخصوص‌ ساخته‌ چه‌ مشعر ‌بر‌ معنی‌ وصفیت‌ ‌است‌ و ‌فی‌ کلامهم‌ سبحان‌ ‌ما سخر کن‌ لنا و سبحان‌ ‌ما سبحت‌ ‌له‌ ای‌ ‌من‌ سخر و ‌من‌ سبحت‌ و مثل‌ قول‌ مذکور ‌است‌ ‌در‌ معنی‌ وصفیت‌ و دلالت‌ ‌قوله‌: [ نظرات / امتیازها ]
7) (7)‌-‌ وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها ای‌ و الارض‌ و القادر الکامل‌ التام‌ القدرة الذی‌ طحیها و نفس‌ و الحکیم‌ الباهر الحکمة الذی‌ سویها ‌یعنی‌ سوگند بزمین‌ و بآن‌ قادر تمام‌ القدره‌ ‌که‌ گسترده‌ ‌آن‌ ‌را‌ و مسطح‌ گردانیده‌ ‌برای‌ مقر بندگان‌ و بنفس‌ آدم‌«1» ‌علیه‌ السّلام‌ ‌ یا ‌ مطلق‌ نفوس‌ و بآن‌ حکیم‌ غالب‌ الحکمة ‌که‌ تسویه‌ فرمود اعضای‌ ‌او‌ ‌را‌ و وی‌ ‌را‌ راست‌ خلقت‌ و منقب‌ الخلقه‌ گردانید و تنکیر نفس‌ ‌ یا ‌ بجهت‌ تعظیم‌ ‌است‌ ‌اگر‌ مراد نفس‌ آدم‌ ‌باشد‌ ای‌ نفس‌ خاصة ‌من‌ ‌بین‌ النفوس‌ ‌ یا ‌ بجهت‌ تکثیر ‌اگر‌ مراد جمیع‌ نفوس‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ طریق‌ ‌قوله‌ عَلِمَت‌ نَفس‌ٌ و نزد بعضی‌ ‌ما آت‌ مذکوره‌ ‌ما آت‌ مصدریه‌اند ای‌ و السماء و ‌ما بنیها ‌مع‌ احکامها و اتساقها و الارض‌ و طحوها و تسطیحها و بسطها و نفس‌ و تسویتها، و اول‌ اولی‌ ‌است‌ بجهت‌ اینکه‌ اینوجه‌ مستلزم‌ تجرد فعل‌ ‌است‌ ‌از‌ فاعل‌ و اختلال‌ ‌آن‌ بنظم‌ ‌قوله‌ ‌تعالی‌: [ نظرات / امتیازها ]
8) (8)‌-‌ فَأَلهَمَها ‌پس‌ الهام‌ داده‌ و افهام‌ نموده‌ مر ‌آن‌ نفوس‌ ‌را‌ فُجُورَها دروغ‌ و ناپاکی‌ و بی‌باکی‌ ‌او‌ ‌را‌ وَ تَقواها و پرهیزکاری‌ و فرمان‌ برداری‌ ‌او‌ ‌را‌«2» ‌یعنی‌ اعلام‌ ‌او‌ نموده‌ ‌که‌ فجود و معصیت‌ و انواع‌ شرور قبیحست‌ و طاعات‌ و تقوی‌ و اصناف‌ فعل‌ خیر حسن‌ ‌است‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ نهی‌ ‌از‌ اول‌ و امر بثانی‌ تمکین‌ ‌او‌ داده‌ ‌در‌ اختیار کردن‌ ‌به‌ ‌هر‌ کدام‌ ‌از‌ ‌آن‌ بدلیل‌ ‌قوله‌: [ نظرات / امتیازها ]
9) (9)‌-‌ قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها و ‌اینکه‌ جواب‌ قسم‌ ‌است‌ و حذف‌ لام‌ بجهت‌ طول‌ کلام‌ ‌یعنی‌ بدرستی‌ ‌که‌ رستگار شد ‌هر‌ ‌که‌ پاکیزه‌ گردانید ‌از‌ کفر و ضلالت‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ دنایس‌ و رذایل‌ کفر و معصیت‌، ‌ یا ‌ نشو و نما داد ‌او‌ ‌را‌ بمعرفت‌ و طاعت‌. [ نظرات / امتیازها ]
10) (10)‌-‌

وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها و بدرستی‌ ‌که‌ بی‌بهره‌ ماند ‌هر‌ ‌که‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ بجهالت‌ گذاشت‌ ‌ یا ‌ کم‌ گردانید قدر و مرتبه ‌او‌ ‌را‌ بفسق‌ و معصیت‌ و اصل‌ دسی‌ دسس‌ بمعنی‌ اخفی‌ و نقص‌ چون‌ تقضض‌ و تقضی‌ ‌پس‌ ‌آیه‌ دال‌ ‌است‌ ‌بر‌ آنکه‌ فاعل‌ و متولی‌ تزکیه‌ و تدسیه‌ انسان‌ ‌است‌، و ‌در‌ خبر آمده‌ ‌که‌ شخصی‌ معنی‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ پرسید فرمود ‌قد‌ افلح‌ ‌من‌ تزکی‌ و ‌قد‌ خاب‌ ‌من‌ حمل‌ ظلما ‌یعنی‌ فاعل‌ ‌اینکه‌ دو فعل‌ آدمی‌ ‌است‌ نه‌ حق‌ سبحانه‌، و صاحب‌ کشاف‌ گفته‌ ‌که‌ اما کسانی‌ ‌که‌ زعم‌ ‌ایشان‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ضمیر (زکی‌) و (دسی‌) راجع‌ بخدا ‌است‌ و ضمیر مؤنث‌ راجع‌ ‌به‌ (‌من‌) ‌که‌ ‌در‌ معنی‌ نفس‌ ‌است‌ ‌پس‌ ‌اینکه‌ ‌از‌ تعکیس‌ قدریه‌ ‌است‌ ‌که‌ منکر قدرتند و حقتعالی‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ بریست‌ و متعالی‌ ‌تعالی‌ اللّه‌ ‌عن‌ ‌ذلک‌ علوا کبیرا، و آنچه‌ سعید ‌بن‌ ابی‌ هلال‌ روایت‌ کرده‌ ‌که‌ پیغمبر صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ چون‌ ‌آیه‌ قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها خواندی‌ ‌بر‌ ‌آن‌ وقف‌ کردی‌ و فرمودی‌

اللهم‌ آت‌ نفسی‌ تقواها أنت‌ ولیها و مولیها و زکها انت‌ خیر ‌من‌ زکیها

مراد ‌آن‌ حضرت‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ استدعای‌ توفیق‌ زکاء نفس‌ ‌است‌ ‌از‌ حق‌ سبحانه‌، و زراره‌ و حمران‌ و محمّد ‌بن‌ مسلم‌ ‌از‌ ابو جعفر و ابو ‌عبد‌ اللّه‌ صلوات‌ اللّه‌ علیهما روایت‌ کرده‌اند ‌که‌ فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها باین‌ معنی‌ ‌است‌ ‌که‌ حقتعالی‌ مبین‌ و روشن‌ ساخت‌ ‌از‌ ‌برای‌ نفس‌ آنچه‌ اقدام‌ نماید بآن‌ و آنچه‌ اجتناب‌ نماید ‌از‌ ‌آن‌ قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها باین‌ معنی‌ ‌است‌ ‌که‌ رستگار شد ‌هر‌ ‌که‌ اطاعت‌ کرد و ناامید و بی‌بهره‌ ماند ‌هر‌ ‌که‌ معصیت‌ نمود، ثعلب‌ گفته‌ ‌قد‌ افلح‌ ‌من‌ زکی‌ نفسه‌ بالصدقة و الخیر و ‌قد‌ خاب‌ ‌من‌ دسی‌ نفسه‌ ‌فی‌ اهل‌ الخیر رستگار شد ‌هر‌ ‌که‌ تزکیه‌ نفس‌ ‌خود‌ کرد بصدقه‌ و خیرات‌ و بی‌بهره‌ شد ‌هر‌ ‌که‌ گم‌ گردانید نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ میان‌ اهل‌ خیر ‌یعنی‌ فعل‌ خیر ‌از‌ ‌او‌ صادر نشد، و بدانکه‌ حق‌ سبحانه‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ سوره‌ اراده‌ فرمود ‌که‌ تحریص‌ بندگان‌ نماید ‌بر‌ تکمیل‌ نفس‌ ‌که‌ ‌آن‌ تزکیه‌ ‌است‌ و مبالغه‌ ‌ایشان‌ نماید ‌در‌ ‌آن‌ اول‌ قسم‌ یاد فرموده‌ ‌بر‌ ‌او‌ بآنچه‌ راه‌ نماید ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌بر‌ علم‌ بوجود صانع‌ و وجوب‌ ذات‌ ‌او‌ و کمال‌ صفات‌ ‌او‌ ‌که‌ ‌آن‌ اقصی‌ درجات‌ قوه‌ نظریه‌ ‌است‌ و مذکر ‌ایشان‌ ‌باشد‌ عظایم‌ آلاء ‌او‌ ‌را‌ ‌تا‌ باعث‌ ‌ایشان‌ شود ‌بر‌ مستغرق‌ شدن‌ ‌بر‌ شکر نعمای‌ ‌او‌ ‌که‌ منتهی‌ کمالات‌ عملیه‌ ‌است‌«1»، ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ مروی‌ ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ ‌رسول‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌در‌ وقت‌ تلاوت‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ فرمودی‌ ‌که‌ تزکیه نفس‌ موجب‌ تصفیه‌ دل‌ ‌است‌ ‌هر‌ گاه‌ ‌که‌ نفس‌ ‌از‌ شوب‌ هوی‌ مزکی‌ شود ‌فی‌ الحال‌ دل‌ ‌از‌ لوث‌ تعلق‌ ‌بما‌ سوی‌ مصفی‌ گردد و همگی‌ خواطر مصروف‌ دارد ‌بر‌ تأدیه‌ شکر گذاری‌ و بالکلیه‌ مستغرق‌ شود بمطالعه جمال‌ پروردگاری‌، ‌در‌ کشاف‌ آورده‌ ‌که‌ قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها جواب‌ قسم‌ نیست‌ بلکه‌ استطراد ‌است‌ بذکر نفس‌ و احوال‌ نفس‌ و تابع‌ ‌قوله‌ فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها و جواب‌ قسم‌ محذوف‌ ‌است‌ ‌بر‌ تقدیر اینکه‌ لیدمدمن‌ اللّه‌ ‌علی‌ کفار مکة لتکذیبهم‌ ‌رسول‌ اللّه‌ ‌کما‌ دمدم‌ ‌علی‌ ثمود لتکذیبهم‌ صالحا ‌یعنی‌ سوگند بامور مذکوره‌ ‌که‌ ‌هر‌ آینه‌ فرود آورد خدای‌ ‌تعالی‌ عذاب‌ ‌را‌ ‌بر‌ کفار مکه‌ بجهت‌ تکذیب‌ ‌ایشان‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌را‌ ‌هم‌ چنان‌ ‌که‌ عذاب‌ فرود آورد ‌بر‌ ثمود بجهت‌ تکذیب‌ ‌ایشان‌ صالح‌ پیغمبر ‌را‌ ‌کما‌ ‌قال‌ [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیر نمونه
1) رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست
سوگندهاى پى در پى و مهمى که در آغاز این سوره آمده ، به یک حساب ((یازده )) سوگند و به حساب دیگر ((هفت )) سوگند است ، و بیشترین تعداد سوگندهاى قرآن را در خود جاى داده ، و به خوبى نشان مى دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است ، مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه ، مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش .
نخست باید به شرح و تفسیر این سوگندها بپردازیم ، و بعد به بررسى آن مطلب بر اهمیت که این همه آوازه ها از او است .
نخست مى فرماید: به خورشید و گسترش نور آن سوگند (و الشمس و ضحاها).
همانگونه که قبلا نیز گفته ایم سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یاد شده ، و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است ، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى شود، به همین دلیل این سوگندها فکر و اندیشه انسان را به کار میان دازد تا در باره این موضوعات مهم عالم خلقت بیندیشد، و از آنها راهى به سوى خدا بگشاید.
((خورشید)) مهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد، زیرا علاوه بر اینکه منبع نور و حرارت است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مى رود، منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى گیرند، وزش بادها، نزول بارانها، پرورش ‍ گیاهان ، حرکت رودخانه ها و آبشارها، و حتى پدید آمدن منابع انرژیزا، همچون نفت و ذغال سنگ ، هر کدام اگر درست دقت کنیم به صورتى با نور آفتاب ارتباط دارد بطورى که اگر روزى این چراغ حیات بخش ‍ خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
((ضحى )) در اصل به معنى گسترش نور آفتاب است و این در هنگامى است که خورشید از افق بالا بیاید و نور آن همه جا را فرا گیرد، سپس به آنموقع از روز نیز ((ضحى )) اطلاق شده است .
تکیه بر خصوص ضحى به خاطر اهمیت آن است ، چرا که موقع سلطه نور آفتاب بر زمین است . [ نظرات / امتیازها ]
2) سپس به سومین سوگند پرداخته مى گوید: قسم به ماه در آن هنگام که پشت سر خورشید در آید (و القمر اذا تلاها).
این تعبیر - چنانکه جمعى از مفسران نیز گفته اند - در حقیقت اشاره به ماه در موقع بدر کامل یعنى شب چهارده است ، زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى دارد، و چهره پر فروغ خود را ظاهر کرده و سلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى کند، و چون از هر زمان جالب تر و پر شکوهتر است به آن سوگند یاد شده است .
این احتمال را نیز داده اند که تعبیر فوق اشاره به تبعیت دائمى ماه از خورشید، و اکتساب نور از آن منبع باشد، ولى در این صورت جمله ((اذا تلاها)) قید توضیحى مى شود.
بعضى احتمالات دیگر نیز در تفسیر آیه داده اند که شایان توجه نیست لذا از ذکر آن خوددارى مى شود. [ نظرات / امتیازها ]
3) و در چهارمین سوگند، مى افزاید: و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد سوگند (و النهار اذا جلاها).
((جلاها)) از ماده ((تجلیة )) به معنى اظهار و ابراز است .
در اینکه ضمیر در جلاها به چه چیز باز مى گردد؟ در میان مفسران گفتگو است ، بسیارى آن را به زمین یا دنیا بر مى گردانند (چنانکه در بالا گفتیم ) درست است که در آیات گذشته سخنى از زمین در میان نبوده ، ولى از قرینه مقام روشن مى شود.
بعضى نیز معتقدند که ضمیر به خورشید برمى گردد، یعنى قسم به روز هنگامى که خورشید را ظاهر مى کند، درست است که در حقیقت خورشید
روز را ظاهر مى کند ولى به طور مجازى مى توان گفت که روز خورشید را آشکار کرد، اما تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
به هر حال سوگند به این پدیده مهم آسمانى به خاطر تاءثیر فوق العاده آن در زندگى بشر، و تمام موجودات زنده است ، چرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مى گیرد. [ نظرات / امتیازها ]
4) و در پنجمین سوگند مى فرماید: قسم به شب ، آن هنگام که صفحه زمین (یا خورشید) را بپوشاند (و اللیل اذا یغشاها). <2>
شب با تمام برکات و آثارش ، که از یکسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى کند، و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است ، که اگر تاریکى شب نبود، و آفتاب پیوسته مى تابید آرامشى وجود نداشت ، زیرا حرارت سوزان آفتاب همه چیز را نابود مى کرد، حتى اگر نظام شب و روز بر خلاف وضع کنونى بود همین مشکل پیش مى آمد، چنانکه در کره ماه که شبهایش معادل دو هفته کره زمین است و روزهایش نیز معادل دو هفته ، در وسط روز حرارت به حدود سیصد درجه سانتیگراد مى رسد که هیچ موجود زنده اى
که ما مى شناسیم در آن شرائط باقى نمى ماند، و در وسط شب مقدار زیادى زیر صفر مى رود که اگر در آنجا موجود زنده اى باشد حتما یخ مى زند و نابود مى شود.
قابل توجه اینکه در آیات سابق افعال به صورت ماضى آمده بود، و در این آیه به صورت مضارع است ، این تفاوت تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که حوادثى همچون ظهور روز و شب مخصوص زمانى نیست ، گذشته و آینده را همه شامل مى شود و لذا بعضى به صورت فعل ماضى ، و بعضى به صورت فعل مضارع آمده ، تا عمومیت این حوادث را در بستر زمان روشن سازد. [ نظرات / امتیازها ]
5) در ششمین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود، و مى افزاید: به آسمان و آن کسى که آسمان را بنا کرده سوگند (و السماء و ما بناها).
اصل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است ، و بناء و پیدایش این همه کواکب و اجرام آسمانى و نظامات حاکم بر آنها شگفتى دیگر، و از آن مهمتر خالق این آسمان است .
قابل توجه اینکه ما در لغت عرب معمولا براى موجود غیرعاقل مى آید، و اطلاق آن بر خداوند عالم حکیم تناسبى ندارد، و لذا بعضى ناچار شده اند ما را در اینجا مصدریه بگیرند، نه موصوله و در این صورت مفهوم آیه چنین مى شود: سوگند به آسمان و بناى آسمان .
ولى با توجه به آیات ((و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها)) که تفسیر آن به زودى بیان مى شود راهى جز این نیست که ما موصوله و اشاره به ذات پاک خداوند باشد که خالق همه آسمانها است ، و استعمال ما در مورد افراد عاقل نیز در لغت عرب بى سابقه نیست چنانکه در آیه 3 سوره نساء
مى خوانیم : فانکحوا ما طاب لکم من النساء: ازدواج کنید زنانى را که مورد علاقه شما است .
جمعى از مفسران معتقدند که تعبیر به ((ما)) (چیزى ) در اینجا براى این است که مبداء جهان را نخست به صورت مبهم ذکر کرده باشد، تا بعدا با دقت و مطالعه ، به علم و حکمت او آشنا شوند و چیزى تبدیل به کسى گردد، ولى تفسیر اول مناسب تر است . [ نظرات / امتیازها ]
6) سپس در هشتمین و نهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده مى فرماید: قسم به زمین و آن کس که زمین را گسترانیده است (و الارض و ما طحاها).
زمین که گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .
زمین با تمام شگفتیها: کوه ها و دریاها، دره ها و جنگلها، چشمه ها و رودخانه ها ، معادن و منابع گرانبهایش ، که هر کدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه اى است از نشانه هاى او.
و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسى که آن را گسترانیده است .
((طحاها)) از ماده طحو (بر وزن سهو) هم به معنى انبساط و گستردگى آمده است ، و هم به معنى راندن و دور کردن و از میان بردن و در اینجا به معنى گستردن است ، چرا که اولا زمین در آغاز در زیر آب غرق بود، تدریجا آبها در گودالهاى زمین قرار گرفت و خشکیها سر بر آورد و گسترده شد، و از آن تعبیر به ((دحو الارض )) نیز مى شود.
ثانیا زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها با شیبهاى تند و غیر قابل سکونتى بود، بارانهاى سیلابى مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند، و در
دره ها گستردند، و تدریجا زمینهاى مسطح و قابل استفاده براى زندگى انسان و کشت و زرع به وجود آمد.
بعضى از مفسران معتقدند که در این تعبیر یک اشاره اجمالى به حرکت زمین نیز وجود دارد، چرا که یکى از معانى ((طحو)) همان راندن است که مى تواند اشاره به حرکت انتقالى زمین به دور آفتاب ، و یا حتى حرکت وضعى آن به دور خود، و یا هر دو باشد. [ نظرات / امتیازها ]
7) سرانجام به دهمین و یازدهمین سوگند که آخرین قسمها در این سلسله است ، پرداخته مى فرماید: سوگند به نفس آدمى ، و آن کس که آن را منظم و مرتب ساخت (و نفس و ما سواها).
همان انسانى که عصاره عالم خلقت ، و چکیده جهان ملک و ملکوت ، و گل سرسبد عالم آفرینش است :
این خلقت بدیع که مملو از شگفتیها و اسرار است آنقدر اهمیت دارد که خداوند به خودش و خالق آن یکجا قسم یاد کرده !.
در اینکه منظور از ((نفس )) در اینجا روح انسان است ، یا جسم و روح هر دو؟ مفسران احتمالات گوناگونى داده اند.
اگر منظور روح باشد مراد از ((سواها)) (از ماده تسویه ) همان تنظیم و تعدیل قواى روحى انسان است ، از حواس ظاهر گرفته ، تا نیروى ادراک ، حافظه ، انتقال ، تخیل ، ابتکار، عشق ، اراده و تصمیم ، و مانند آن در مباحث علم النفس مطرح شده است .
و اگر منظور روح و جسم هر دو باشد تمام شگفتیهاى نظامات بدن و دستگاه هاى مختلف آن را که در علم ((تشریح )) و ((فیزیولوژى )) (وظایف الاعضاء) به طور گسترده مورد بحث گرفته شامل مى شود.
البته نفس به هر دو معنى در قرآن مجید اطلاق شده است :
در مورد روح در آیه 42 زمر مى خوانیم : الله یتوفى الانفس حین موتها: خداوند ارواح را به هنگام مرگ مى گیرد.
و در مورد ((جسم )) در آیه 33 قصص آمده است که موسى مى گوید قال رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون موسى گفت پروردگارا من یکى از آنها (از فرعونیان ظالم ) را کشته ام مى ترسم مرا به قتل برسانند.
ولى مناسب در اینجا این است که هر دو را شامل شود چرا که شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص ‍ به یکى از این دو ندارد جالب اینکه نفس در اینجا به صورت نکره ذکر شده ، که مى تواند اشاره به عظمت و اهمیت نفس آدمى باشد، عظمتى مافوق تصور و آمیخته با ابهام که آن را به صورت یک ((موجود ناشناخته )) معرفى مى کند، همانگونه که بعضى از بزرگترین دانشمندان امروز از انسان به همین عنوان تعبیر کرده ، و انسان را موجود ناشناخته نامیده اند. [ نظرات / امتیازها ]
8) در آیه بعد به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته مى افزاید: پس از تنظیم قوى و جسم و جان آدمى ، فجور و تقوى را به او الهام کرد (فالهمها فجورها و تقواها).
آرى هنگامى که خلقتش تکمیل شد، و ((هستى )) او تحقق یافت ، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه اى از گل بد بو و روح الهى و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوى و در نتیجه وجودى است که مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد، و از ملک پران شود، و آنچه اندر وهم ناید آن شود، و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و به مرحله ((بل هم اضل )) برسد و این منوط به آن است که با اراده و انتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند.
((لهمها)) از ماده ((الهام )) در اصل به معنى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است ، و سپس به معنى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است ، گوئى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش ‍ مى نوشد و مى بلعد، و گاه به معنى وحى نیز آمده ، ولى بعضى از مفسرین معتقدند که تفاوت ((الهام )) با وحى در این است که شخصى که به او الهام مى شود نمى فهمد مطلب را از کجا به دست آورده ، در حالى که هنگام وحى مى داند از کجا و به چه وسیله به او رسیده است .
((فجور)) از ماده ((فجر)) چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که سپیده صبح پرده شب را مى شکافد به آن فجر گفته شده . و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان پرده دیانت را مى شکافد به آن فجور اطلاق شده .
البته منظور از فجور در آیه مورد بحث همان اسباب و عوامل و طرق آن است .
و منظور از ((تقوى )) که از ماده ((وقایه )) به معنى نگهدارى است ، این است که انسان خود را از زشتیها و بدیها و آلودگیها و گناهان نگهدارد و برکنار کند.
لازم به یادآورى است که معنى این آیه (فالهمها فجورها و تقواها) این نیست که خداوند عوامل فجور و تقوى را در درون جان آدمى ایجاد کرد، عواملى که او را به فجور و آلودگى و دریدن پرده هاى حیا دعوت مى کند، و عواملى که او را به خیرات و نیکیها مى کشاند، آنچنان که بعضى پنداشته ، و آیه را دلیلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته اند.
بلکه مى گوید این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم کرد، یا به تعبیر ساده تر - راه و چاه را به او نشان داد، همانگونه که در آیه 10 سوره بلد آمده است
و هدیناه النجدین : ما انسان را به خیر و شر هدایت کردیم .
و به تعبیر دیگر: خداوند آنچنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار، به او داده که فجور و تقوى را از طریق عقل و فطرت در مى یابد.
و لذا بعضى از مفسران گفته اند این آیه در حقیقت اشاره به مساءله ((حسن و قبح عقلى )) است که خداوند توانائى درک آن را به انسانها داده است .
قابل توجه اینکه خداوند نعمتهاى فراوانى در اختیار بشر گذارده ، ولى از میان تمام این نعمتها در اینجا روى مساءله الهام فجور و تقوى و درک حسن و قبح تکیه کرده ، چرا که این مساءله سرنوشت سازترین مسائل زندگى بشر است . [ نظرات / امتیازها ]
9) و سرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى در پى به نتیجه آنها پرداخته مى فرماید: سوگند به اینها که هر کس نفس ‍ خویش را تزکیه کند رستگار است (قد افلح من زکیها). زکیها از ماده تزکیة در اصل - چنانکه راغب در مفردات آورده - به معنى نمو و رشد دادن است ، و زکات نیز در اصل به معنى نمو و رشد است ، و لذا در روایتى از على (علیه السلام ) مى خوانیم : المال تنقصه النفقة و العلم یزکوا على الانفاق . مال با انفاق نقصان مى یابد ولى علم با انفاق نمو مى کند. <3> سپس این واژه به معنى تطهیر و پاک کردن نیز آمده ، شاید به این مناسبت که پاکسازى از آلودگیها سبب رشد و نمو است ، و در آیه مورد بحث هر دو معنى امکان دارد. آرى رستگارى از آن کسى است که نفس ‍ خویش را تربیت کند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و کفر پاک سازد
و در حقیقت مساءله اصلى زندگى انسان نیز همین تزکیه است ، که اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینوا. [ نظرات / امتیازها ]
10) سپس به سراغ گروه مخالف رفته ، مى فرماید: نومید و محروم گشت هر کس نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت (و قد خاب من دساها).
((خاب )) از ماده ((خیبة )) به معنى نرسیدن به مطلوب و محروم شدن و زیانکار گشتن است . <4>
((دساها)) از ماده ((دس )) در اصل به معنى داخل کردن چیزى تواءم با کراهت است ، چنانکه قرآن مجید درباره عرب جاهلى و زنده به گور کردن دختران مى فرماید: ام یدسه فى التراب : آن را با کراهت و نفرت در خاک پنهان مى کند (نحل - 59) و ((دسیسه )) به کارهاى مخفیانه زیانبار گفته مى شود. در تناسب این معنى با آیه مورد بحث بیانات گوناگونى گفته اند:
گاه گفته شده این تعبیر کنایه از فسق و گناه است ، چرا که اهل تقوى و صلاح ، خود را آشکار مى سازند، در حالى که افراد آلوده و گنهکار خود را پنهان مى دارند، چنانکه نقل شده است سخاوتمندان عرب خیمه هاى خود را در نقاط مرتفع مى زدند، و شبها آتش روشن مى کردند، تا نیازمندان در طول شب و روز به سراغشان بروند، و مورد محبت آنها واقع شوند، ولى افراد بخیل و لئیم در زمینهاى پست خیمه برپا مى کردند تا کسى به سراغ آنان نیاید!
و گاه گفته اند منظور این است که گنهکاران خود را در لابلاى صالحان پنهان مى کنند.
یا اینکه نفس خود یا هویت انسانى خویش را در معاصى و گناه پنهان مى دارند.
یا معاصى و گناه را در درون نفس خود مخفى مى کنند. و در هر حال کنایه اى است از آلودگى به گناه و معصیت و خوهاى شیطانى و درست در نقطه مقابل تزکیه است .
جمع تمام این معانى در مفهوم وسیع آیه نیز بى مانع است .
و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى شوند، و معیار ارزیابى این دو گروه چیزى جز تزکیه نفس و نمو و رشد روح تقوى و اطاعت خداوند یا آلودگى به انواع معاصى و گناهان نیست .
و از اینجا روشن مى شود اینکه در حدیثى از امام باقر و امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیه نقل شده است که فرمود: قد افلح من اطاع و خاب من عصى : رستگار شد کسى که اطاعت کرد و نومید و محروم گشت کسى که عصیان نمود <5> در حقیقت بیان نتیجه و حاصل مقصود است .
در حدیث دیگرى آمده است که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هنگامى که ((آیه قد افلح من زکاها)) را تلاوت مى فرمود، توقف مى کرد و چنین دعا مى نمود: اللهم آت نفسى تقواها، انت ولیها و مولاها، و زکها انت خیر من زکاها: پروردگارا به نفس من تقوایش را مرحمت کن ، تو ولى و مولاى آن هستى ، و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانى . <6>
این سخن نشان مى دهد که پیمودن این راه پر پیچ و خم ، و گذشتن از این گردنه صعب العبور حتى براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) جز به توفیق الهى ممکن نیست ، یعنى با گامهائى از سوى بندگان و تاءییداتى از سوى خداوند، و لذا در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم که در تفسیر این دو آیه فرمود: (افلحت نفس
زکاها الله ، و خابت نفس خیبها الله من کل خیر!): رستگار شد نفسى که خدا او را تزکیه کرده و نومید و محروم گشت نفسى که خدا او را از هر خیر محروم نموده است . <7>
1 - ارتباط سوگندهاى قرآن با نتیجه آن
چه رابطه اى میان این سوگندهاى یازده گانه و بسیار مهم با حقیقتى که به خاطر آن سوگند یاد شده وجود دارد؟
به نظر مى رسد که هدف بیان این حقیقت از سوى خداوند بزرگ است که من تمام وسائل مادى و معنوى را براى سعادت و خوشبختى شما انسانها فراهم ساخته ام ، از یکسو با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى شما را روشن و پر بار نموده و نظام روز و شب حرکت و سکون شما را تنظیم کرده ، و زمین را براى زندگى شما از هر جهت آماده ساخته ام .
از سوى دیگر روح شما را با تمام استعدادهاى لازم آفریده ام ، وجدان بیدار به شما داده ، و حسن و قبح امور را به شما الهام کرده ام ، بنابراین هیچ کمبودى براى پیمودن راه سعادت ندارید، با این حال چگونه نفس ‍ خویش را تزکیه نمى کنید؟ و تسلیم دسیسه هاى شیطانى مى شوید؟
2 - نقش خورشید در عالم حیات
درباره خورشید که مرکز منظومه شمسى ، و رهبر و سالار کواکب آن
است دو بحث وجود دارد: یکى بحث از عظمت آن که قبلا از آن سخن گفته ایم و دیگر بحث در برکات و آثار آن است که به طور خلاصه مى توان چنین گفت :
1 - زندگى بشر و تمام موجودات زنده دیگر در درجه اول نیاز به حرارت و نور دارد، و این دو امر حیاتى به وسیله این کره عظیم آتشین به طور کاملا متعادلى تاءمین مى شود.
2 - تمام مواد غذائى به وسیله نور آفتاب تاءمین مى شود، حتى موجوداتى که در اعماق دریاها زندگى مى کنند، از گیاهانى استفاده مى کنند که در سطح اقیانوسها در پرتو نور آفتاب ، و در لابلاى امواج آب ، پرورش مى یابد و ته نشین مى کند، و یا اگر موجودات زنده از یکدیگر تغذیه مى کنند باز غذاى گروهى از آنان از گیاهان و نباتات است که بدون نور خورشید پرورش نمى یابند.
3 - تمام رنگها، زیبائیها، و جلوه هائى که در جهان طبیعت مى بینیم به نوعى با تابش آفتاب ارتباط دارد، و این معنى در علوم مختلف مخصوصا فیزیک ثابت شده است .
4 - بارانهاى حیاتبخش از ابرها فرو مى ریزند، و ابرها همان بخاراتى هستند که از تابش خورشید بر صفحه اقیانوسها به وجود مى آیند، بنابر این تمام منابع آب که از باران تغذیه مى شوند، اعم از نهرها، چشمه ها، قناتها و چاه هاى عمیق از برکات نور آفتاب است .
5 - بادها که وظیفه تعدیل هوا و جابجا کردن ابرها، و تلقیح نباتات ، و منتقل ساختن گرما و سرما از مناطق گرم به سرد، و از مناطق سرد به گرم ، را بر عهده دارند، بر اثر تابش نور آفتاب و تغییر درجه حرارت مناطق مختلف روى زمین به وجود مى آیند، و به این ترتیب آنها نیز از آفتاب مایه مى گیرند.
6 - مواد و منابع انرژیزا، اعم از آبشارها، سدهاى عظیمى که در مناطق کوهستانى ایجاد مى کنند، منابع نفت ، و معادن ذغال سنگ ، همه آنها به نوعى
با آفتاب گره مى خورند که اگر او نبود هیچ یک از این منابع وجود نداشت ، تمام حرکتها در صفحه زمین مبدل به سکون مى شد!.
7 - بقاء نظام منظومه شمسى به خاطر تعادل جاذبه و دافعه اى است که میان کره آفتاب از یکسو، و سیاراتى که دور آن مى گردند از سوى دیگر، وجود دارد، و به این ترتیب خورشید نقش بسیار مؤ ثرى در نگهدارى این سیارات در مدارات خود دارد.
از مجموع این سخن استفاده مى کنیم که اگر خداوند نخستین سوگند را از خورشید شروع کرده چه دلیلى داشته است ؟!
همچنین ماه و روشنائى روز و تاریکى شب و کره زمین هر کدام نقش ‍ مهمى در زندگى انسان و غیر انسان دارند، و به همین دلیل سوگند به آنها یاد شده است و فراتر از همه اینها روح و جسم انسان که از همه اسرارآمیزتر و شگفت انگیزتر است .
درباره اهمیت تهذیب نفس در پایان سوره بحثى خواهیم داشت . [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرآسان
1) خدای‌ سبحان‌ ‌به‌ اشیائی‌ ‌از‌ مخلوقات‌ ‌خود‌ سوگند یاد میکند ‌تا‌ اینکه‌ عظمت‌ و قدر و منزلت‌ و انتفاع‌ فراوانی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آنها‌ برده‌ میشود معرفی‌ نماید. و چون‌ پایداری‌ موجودات‌ عالم‌ ‌از‌ قبیل‌: حیوان‌ و گیاهان‌ بستگی‌ ‌به‌ طلوع‌ و غروب‌ خورشید دارد لذا خدای‌ علیم‌ ‌به‌ خورشید و نور ‌آن‌ سوگند یاد نموده‌ ‌است‌. کلمه ضحاها ‌به‌ معنای‌ انتشار نور آفتاب‌ و گسترش‌ شعاع‌ ‌آن‌ ‌است‌. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ خورشید و نور ‌آن‌ (جواب‌ سوگند: ‌در‌ آیه‌-‌ 9‌-‌ ‌است‌) [ نظرات / امتیازها ]
2) 2‌-‌ وَ القَمَرِ إِذا تَلاها‌-‌ ضمیر کلمه (تَلاها) ‌به‌ کلمه شمس‌ ‌بر‌ می‌گردد. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ قمر، ‌آن‌ هنگامی‌ ‌که‌ بدنبال‌ خورشید ‌است‌. مفسرین‌ راجع‌ ‌به‌ اینکه‌ قمر ‌در‌ چه‌ روزی‌ ‌از‌ ماه‌ بدنبال‌ خورشید میرود اقوالی‌ دارند. گرچه‌ ‌خدا‌ میداند.

ولی‌ شاید بتوان‌ ‌گفت‌: ‌از‌ ظاهر و اطلاق‌ کلمه (تَلاها) استفاده‌ میشود ‌که‌ قمر ‌در‌همه یک‌ ماه‌ بدنبال‌ خورشید میرود. و نیز استفاده‌ میشود: هنگامی‌ ‌که‌ شب‌ و روز ‌به‌ وجود آمدند روز ‌بر‌ شب‌ تقدم‌ داشته‌ ‌است‌. زیرا معنای‌ کلمه (تَلاها) ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ خورشید ‌که‌ روز ‌از‌ اثر ‌آن‌ میباشد قبل‌ ‌از‌ قمر شروع‌ بکار کرده‌ ‌باشد‌.

و قمر ‌که‌ شب‌ ‌از‌ اثر ‌آن‌ ‌است‌ ‌بعد‌ ‌از‌ خورشید شروع‌ بکار نموده‌ ‌باشد‌‌ [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها

ضمیر کلمه (جَلّاها) ‌به‌ شمس‌ باز میگردد، و معنی‌ چنین‌ میشود: سوگند ‌به‌ روز، هنگامی‌ ‌که‌ خورشید ‌را‌ آشکار نماید. گرچه‌ روز عبارت‌ ‌است‌ ‌از‌ نور خورشید. بعبارت‌ دیگر: گرچه‌ روز، ‌از‌ اثر خورشید میباشد. ولی‌ ‌در‌ عین‌ حال‌ روز ‌هم‌ ‌بر‌ وجود خورشید دلالت‌ میکند. اما دلالت‌ اثر ‌بر‌ مؤثر. روی‌ ‌اینکه‌ مبنا نسبت‌ و معنای‌ کلمه (جَلّاها) معنای‌ حقیقی‌ ‌است‌.

نه‌ مجازی‌. ‌یعنی‌ روز ‌بر‌ وجود خورشید دلالت‌ میکند، نه‌ ‌بر‌ ایجاد ‌آن‌. بعضی‌ ‌از‌ مفسرین‌ میگویند: ‌اینکه‌ معنا ‌که‌ روز، خورشید ‌را‌ آشکار کند مجازی‌ ‌است‌. نه‌ حقیقی‌‌ [ نظرات / امتیازها ]
4) 4‌-‌ وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها‌-‌ ضمیر کلمه (یَغشاها) ‌به‌ کلمه شمس‌ برمیگردد. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ شب‌، هنگامی‌ ‌که‌ خورشید ‌را‌ پنهان‌ میکند. سبب‌ اینکه‌ کلمه (یَغشاها) مضارع‌، ولی‌ کلمات‌ آخر آیات‌ قبل‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ماضی‌ میباشند مراعات‌ آخر آیات‌ ‌است‌. اضافه‌ ‌بر‌ اینکه‌ معنای‌ کلمات‌ ماضی‌ ‌به‌ وسیله‌ کلمه (إِذا) ‌به‌ مضارع‌ تبدیل‌ میشود‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
5) 5‌-‌ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها‌-‌ ضمیر کلمه (بَناها) ‌به‌ کلمه سماء برمیگردد ‌که‌ مؤنث‌ ‌است‌. تردیدی‌ نیست‌ ‌که‌ لفظ (‌ما) ‌که‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ و ‌در‌ آیه ‌بعد‌ ‌برای‌ خدای‌ توانا بکار رفته‌ ‌که‌ آسمان‌ ‌را‌ آفریده‌ ‌است‌‌-‌ ‌پس‌ ‌اینکه‌ معنا ‌که‌ میگویند: لفظ (‌ما) ‌در‌ مورد ‌غیر‌ ذوی‌ العقول‌ بکار می‌رود صحیح‌ نیست‌. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ ‌آن‌ خدائی‌ ‌که‌ آسمان‌ ‌را‌ بنا نهاد‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
6) وَ الأَرض‌ِ وَ ما طَحاها

ضمیر کلمه (طَحاها) ‌به‌ کلمه (ارض‌) باز میگردد. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ ‌آن‌ خدائی‌ ‌که‌ زمین‌ ‌را‌ گسترش‌ داده‌ ‌است‌‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
7) ‌-‌ وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها‌-‌ ضمیر کلمه (سَوّاها) ‌به‌ کلمه نفس‌ برمیگردد. معنای‌ کلمه (سَوّاها) ‌اینکه‌ ‌است‌: اعضاء نفس‌ ‌را‌ ‌با‌ یکدیگر متساوی‌ و مناسب‌ قرار داد‌-‌ ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ نفس‌ مؤمن‌ و پاک‌ و ‌آن‌ تساوی‌ ‌که‌ ‌بین‌ اندام‌ و اعضایش‌ قرار داد [ نظرات / امتیازها ]
8) ‌-‌ فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها‌-‌ الهام‌ ‌که‌ کلمه (فَأَلهَمَها) ‌از‌ ‌آن‌ مشتق‌ ‌شده‌ ‌به‌ معنای‌ ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ چیزی‌ ‌در‌ قلب‌ خطور کند. چنانکه‌ گفته‌ میشود: فلان‌ مطلب‌ ‌به‌ دلم‌ گذشت‌.

معنای‌ کلمه (فُجُورَها) ‌که‌ ‌در‌ مقابل‌ کلمه (تَقواها) قرار گرفته‌ ‌است‌ گناهان‌ می‌باشد. ‌یعنی‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آنکه‌ خدای‌ توانا انسان‌ ‌را‌ آفرید و ‌به‌ وی‌ عقل‌ داد گناهان‌ و تقوی‌ ‌یعنی‌ دوری‌ ‌از‌ گناه‌ ‌را‌ ‌به‌ وی‌ الهام‌ کرد. ‌ یا ‌ بفرمائید: عقل‌ ‌را‌ ‌که‌ پیامبر باطنی‌ ‌است‌ ‌به‌ ‌او‌ عطا کرد، ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ چون‌ پیامبر ظاهری‌ ‌از‌ خوب‌ و بد آگاه‌ نماید‌ [ نظرات / امتیازها ]
9) قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها

ضمیر کلمه (زَکّاها) ‌به‌ کلمه نفس‌ برمیگردد.

‌اینکه‌ ‌آیه‌ جواب‌ و جزای‌ سوگندهائی‌ میباشد ‌که‌ ‌در‌ آیات‌ قبل‌ یاد شده‌اند. ‌یعنی‌ سوگند ‌به‌ ذات‌ مقدس‌ ‌خدا‌ و اشیاء یاد ‌شده‌ ‌که‌ ‌هر‌ کسی‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ شرک‌ و کفر و آلودگی‌ ‌به‌ گناهان‌ تزکیه‌ و پاکیزه‌ نماید حتما ‌در‌ دنیا و آخرت‌ رستگار و عاقبت‌ بخیر خواهد شد‌-‌ [ نظرات / امتیازها ]
10) 10‌-‌ وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها‌-‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ نقطه مقابل‌ آیه قبل‌ ‌است‌. کلمه (دَسّاها) ‌از‌: دسیسه‌ میباشد. ‌یعنی‌ ‌هر‌ کسی‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ مشغول‌ دسیسه‌ و گناهان‌ نماید و توبه‌ نکند بطور حتم‌ ‌از‌ خیرات‌ و برکات‌ دنیوی‌ و اخروی‌ خائب‌ و محروم‌ خواهد شد، و چنانچه‌ چند صباحی‌ دنیا بکام‌ ‌او‌ ‌باشد‌ اولا بزودی‌ سپری‌ میشود و ثانیا عذاب‌ و عقاب‌ آنرا خواهد چشید‌-‌ ‌إبن‌ عباس‌ میگوید: منظور ‌از‌ (وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها) پیامبر اسلام‌ صلّی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ و مقصود ‌از‌ (وَ القَمَرِ إِذا تَلاها) ‌علی‌ ‌بن‌ أبی طالب‌ ‌علیه‌ السّلام‌ ‌است‌. مراد ‌از‌ (وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها) امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ علیهما السّلام‌ میباشد. منظور ‌از‌ (وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها) بنی‌ امیه‌ ‌است‌‌-‌ شواهد.

(حضرت‌ صالح‌ ‌را‌ تکذیب‌ و ناقه‌اش‌ ‌را‌ پی‌ کردند؟:) [ نظرات / امتیازها ]
 » تفسیرهدایت
1) وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها‌-‌ سوگند ‌به‌ خورشید و روشنی‌ چاشتگاه‌ ‌آن‌.»

سوگند ‌به‌ ‌آن‌ ... چنان‌ ‌به‌ ‌آن‌ بنگر ‌که‌ گویی‌ پیش‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ هیچ‌ نمی‌دانسته‌ای‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ توده بزرگ‌ آتش‌ چیست‌ ‌که‌ ‌از‌ میلیونها سال‌ پیش‌ ‌در‌ حال‌ سوختن‌ بوده‌ و هنوز دوران‌ کهولت‌ ‌خود‌ ‌را‌ می‌گذراند، بدان‌ جهت‌ ‌که‌ احتراق‌ ‌آن‌ نتیجه‌ای‌ ‌از‌ فعل‌ و انفعالات‌ هسته‌ای‌ ‌است‌، و ‌ما پیوسته‌ ‌بر‌ روی‌ زمین‌ ‌از‌ گرمی‌ و روشنی‌ و سودمندیهای‌ ‌آن‌ بهره‌مند می‌شویم‌، و اینک‌ منتظر رسیدن‌ خبرهایی‌ ‌از‌ ‌آن‌ ماهواره‌ایم‌ ‌که‌ چندی‌ پیش‌ ‌به‌ مدار ‌آن‌ فرستاده‌ شد، و ‌به‌ خواست‌ ‌خدا‌ ‌پس‌ ‌از‌ حدود سه‌ سال‌ ‌به‌ ‌آن‌ جا خواهد رسید، و امید ‌آن‌ هست‌ ‌که‌ معلومات‌ بیشتری‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ جرم‌ فلکی‌ ‌در‌ اختیار ‌ما قرار دهد ولی‌ اکنون‌‌-‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ حالت‌ انتظار‌-‌ بهتر ‌است‌ ‌به‌ ضحوه شمس‌ توجه‌ کنیم‌ ‌که‌‌-‌ بنا ‌بر‌ آنچه‌ گفته‌اند‌-‌ ضدّ سایه‌ ‌یعنی‌ پرتوهای‌ گسترده‌ شده ‌آن‌ ‌بر‌ روی‌ زمین‌ ‌است‌، و ‌در‌ هنگام‌ ارتفاع‌ پیدا کردن‌ خورشید ‌در‌ آسمان‌ تجلّی‌ پیدا می‌کند. و بعضی‌ گفته‌اند: ضحای‌ خورشید سراسر روز ‌است‌، و ظاهرا گفته اول‌ درست‌تر ‌است‌، چه‌ ضحی‌ ‌از‌ ضح‌ مشتق‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ معنی‌ نور خورشید ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) [2] خورشید ‌را‌ جمالی‌ گویا و شکوهی‌ پربانگ‌ ‌است‌، اما زیبایی‌ ماه‌ خاموش‌ و شکوه‌ ‌آن‌ ملایم‌ ‌است‌، و ‌به‌ همین‌ جهت‌ شاعران‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌برای‌ شب‌ زنده‌داریها و عشاق‌ ‌برای‌ نجوا و اهل‌ طاعت‌ ‌برای‌ تسبیحهای‌ ‌خود‌ برگزیده‌اند. ‌اینکه‌ فیض‌ جوشان‌ برخاسته ‌از‌ نور ملایم‌ چیست‌! ‌در‌ فضا ‌به‌ شناوری‌ مشغول‌ ‌است‌ و زیبایی‌ طبیعت‌ ‌از‌ ‌آن‌ مایه‌ می‌گیرد، و راهپیمای‌ شب‌ ‌را‌ راهنمایی‌ می‌کند.
و ‌آن‌ کس‌ ‌که‌ حس‌ّ بیدار داشته‌ ‌باشد‌، تسبیحات‌ خورشید و ماه‌ و نور ‌آنها‌ ‌را‌ می‌شنود و ‌با‌ ‌آنها‌ ‌به‌ پروردگار غالب‌ و توانای‌ ‌خود‌ راهنمایی‌ می‌شود. [ نظرات / امتیازها ]
3) [3] قسم‌ ‌به‌ روشنی‌ خورشید و نور ماه‌. قسم‌ ‌به‌ روزی‌ ‌که‌ زمین‌ ‌را‌ ‌با‌ روشنی‌ و گرمی‌ و حیاتبخشی‌ ‌خود‌ فرا گرفته‌ ‌است‌.

«وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها‌-‌ و ‌به‌ روز ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ آشکار می‌سازد.»

چنان‌ می‌نماید ‌که‌ ضمیر ‌به‌ زمین‌ باز می‌گردد، ‌هر‌ چند ‌از‌ ‌آن‌ ذکری‌ ‌به‌ میان‌ نیامده‌ ‌باشد‌، همچون‌ گفته خدای‌ متعال‌ درباره خورشید: «‌حتی‌ تورات‌ بالحجاب‌» ‌که‌ ‌در‌ ‌آیه‌ سخن‌ ‌از‌ خورشید نرفته‌ ‌است‌.

و ‌به‌ گفته‌ای‌: معنی‌ ‌آن‌ «جلّی‌ الظلمة» ‌است‌، ‌یعنی‌ تاریکی‌ ‌را‌ ‌از‌ میان‌ برد، ‌هر‌ چند ذکری‌ ‌از‌ تاریکی‌ نشده‌ ‌باشد‌، و ‌اینکه‌ شبیه‌ ‌است‌ ‌به‌ ‌آن‌ ‌که‌ می‌گوییم‌ «سرد شد» و مقصودمان‌ سرد شدن‌ خوراک‌ ‌ یا ‌ شب‌ ‌است‌. و ‌هر‌ چه‌ ‌باشد‌، تدبر و اندیشیدن‌ ‌در‌ روز و روشنی‌ و جمال‌ ‌آن‌ ‌بر‌ بصیرت‌ و راهیابی‌ انسان‌ می‌افزاید. [ نظرات / امتیازها ]
4) [4] ‌پس‌ ‌از‌ روزی‌ دراز ‌که‌ ‌با‌ تلاش‌ سپری‌ ‌شده‌، تاریکی‌ شب‌ و آرامش‌ ‌آن‌ زمین‌ ‌را‌ می‌پوشاند، و مردمان‌ و جانوران‌ و گیاهان‌ ‌بر‌ ‌آن‌ ‌به‌ استراحت‌ می‌پردازند، و ‌هر‌ کس‌ ‌که‌ درباره روز و روشنی‌ و نشاط و حرکت‌ ‌آن‌ بیندیشد، ‌بر‌ ‌او‌ فهم‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ چگونه‌ زمین‌ ‌پس‌ ‌از‌ ساعتهای‌ شب‌ و تاریکی‌ و سکون‌ و سکوت‌ پوشیده‌ می‌شود، دشوار خواهد شد. بگذار ‌که‌ اندیشه‌ات‌ میان‌ اینها ‌به‌ مقارنه‌ بپردازد و ‌به‌ سیر ‌در‌ آفاق‌ معرفت‌ بپردازد.

«وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها‌-‌ و سوگند ‌به‌ شب‌ چون‌ ‌آن‌ ‌را‌ فرو پوشاند.»
ضمیر ‌در‌ ‌اینکه‌ جا نیز ‌به‌ زمین‌ باز می‌گردد، و ‌در‌ بعضی‌ ‌از‌ نصوص‌ تأویل‌ ‌اینکه‌ کلمات‌ ‌به‌ جنبه‌های‌ معنوی‌ زندگی‌ اجتماع‌ بازگشته‌، و شمس‌ ‌رسول‌ اللّه‌‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ و قمر امیر المؤمنین‌‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ و روز امامان‌ راهنما و شب‌ پیشوایان‌ گمراهی‌ ‌در‌ نظر گرفته‌ ‌شده‌ ‌است‌.«1» [ نظرات / امتیازها ]
5) [5] هنگامی‌ ‌که‌ شخص‌ اندیشنده‌ ‌در‌ نمودهای‌ طبیعت‌ آیات‌ ‌خدا‌ ‌را‌ مشاهده‌ می‌کند، ‌به‌ عظمت‌ آسمان‌ و بنای‌ محکم‌ ‌آن‌، و ‌به‌ زمین‌ و فراهم‌ آمدن‌ ‌آن‌ ‌برای‌ آسایش‌ بشر متوجه‌ می‌شود، و خداوند متعال‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌آنها‌ یادآوری‌ می‌شود و می‌گوید:

«وَ السَّماءِ وَ ما بَناها‌-‌ و سوگند ‌به‌ آسمان‌ و ‌به‌ آنچه‌ ‌آن‌ ‌را‌ بنا کرد.»

کدام‌ تدبیر بزرگ‌ و فرزانگی‌ کامل‌ و نیروی‌ گسترده‌ و شناخت‌ فراگیر ‌در‌ ساختن‌ آسمان‌ و ستارگان‌ مسخر شده ‌در‌ افلاک‌ ‌آن‌ ‌به‌ کار افتاده‌ و ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ صورتی‌ ‌که‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌ درآورده‌ ‌است‌، ‌که‌ ‌حتی‌ خیال‌ علمی‌ پرورده‌ نیز ‌در‌ قصور ابعاد و آفاق‌ و آغاز و انجام‌ ‌آن‌ حیران‌ می‌ماند! [ نظرات / امتیازها ]
6) [6] ‌به‌ زمین‌ ‌که‌ ‌در‌ مقایسه ‌با‌ دیگر اجرام‌ آسمانی‌ همچون‌ ماهی‌ خردی‌ قرار گرفته ‌بر‌ کرانه دریای‌ محیط ‌در‌ مقایسه ‌با‌ آبزیان‌ کلان‌ اقیانوس‌ می‌ماند، ‌ یا ‌ ‌به‌ کوچکترین‌ حرفی‌ ‌از‌ کوچکترین‌ کلمه‌ ‌از‌ یک‌ کتاب‌ کوچک‌ ‌در‌ مقایسه ‌با‌ کتابخانه‌ای‌ بزرگ‌ دارای‌ میلیونها کتاب‌ شبیه‌ ‌است‌، بنگر، و چون‌ ‌به‌ زمین‌ و دریاها و دشتها و کوه‌ها و انواع‌ آفریده‌های‌ ‌آن‌‌-‌ ‌که‌ ‌از‌ شماره‌ بیرون‌ ‌است‌‌-‌ نظر کنی‌، نگاهت‌ خسته‌ و دماغت‌ آشفته‌ می‌شود و خواهی‌ ‌گفت‌: سبحان‌ اللّه‌؟ چه‌ بزرگ‌ ‌است‌ ‌آن‌ نیرو ‌که‌ زمین‌ ‌را‌ گسترد و ‌آن‌ ‌را‌ ‌برای‌ زندگی‌ ‌به‌ دهها میلیون‌ وسایل‌ زندگی‌ و اسباب‌ آسایش‌ مجهز ساخت‌:

«وَ الأَرض‌ِ وَ ما طَحاها‌-‌ و سوگند ‌به‌ زمین‌ و ‌آن‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ بگسترد.»

گفتند: دحو و طحو ‌به‌ یک‌ معنی‌ و مقصود ‌از‌ ‌هر‌ دو گستردن‌ ‌است‌. و ماوردی‌ ‌گفت‌: محتمل‌ ‌است‌ ‌که‌ مقصود چیزهایی‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ بیرون‌ می‌آید،
همچون‌ گیاهان‌ و چشمه‌ها و گنجها ‌که‌ وسیله‌ای‌ ‌برای‌ حیات‌ آفریده‌های‌ ‌بر‌ روی‌ ‌آن‌ ‌است‌، و ظاهرا اصل‌ معنی‌ طحو تهیّه‌ و آماده‌ کردن‌ چیزی‌ ‌باشد‌. [ نظرات / امتیازها ]
7) [7] آسمان‌ و زمین‌ ‌برای‌ چه‌ آفریده‌ ‌شده‌ و بنیان‌ محکم‌ پیدا کرده‌ ‌است‌، آیا ‌برای‌ انسان‌ نبوده‌ ‌است‌! بیایید و ‌در‌ ‌اینکه‌ جهان‌ بزرگ‌ ‌به‌ تفکر بپردازید: انسان‌ آیتی‌ ‌برای‌ آفریده‌های‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ زمین‌ ‌از‌ زندگان‌ و چیزها ‌است‌.

«وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها‌-‌ و سوگند ‌به‌ نفس‌ آدمی‌ و ‌آن‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ استواری‌ ساخت‌.»

‌در‌ ژرفناهای‌ ‌اینکه‌ نفس‌ نشانه‌ها و آیاتی‌ ‌است‌ ‌که‌ جز ‌برای‌ صاحب‌ ‌آن‌ دسترس‌ پیدا کردن‌ ‌به‌ عمق‌ ‌آنها‌ میسّر نیست‌، و چنین‌ ‌است‌ ‌در‌ ژرفناهای‌ دیگر نفوس‌ و دیگر حقایق‌. تو خورشید ‌را‌ ‌از‌ ظاهرش‌ می‌بینی‌، و دیوارهای‌ بیرونی‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ صورتی‌ لمس‌ می‌کنی‌، آیا می‌دانی‌ ‌که‌ ‌در‌ درون‌ ‌آن‌ چه‌ می‌گذرد! و چنین‌ ‌است‌ ماه‌ و شب‌ و روز. ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ نفس‌ نزدیکترین‌ فرد کاینات‌ ‌به‌ تو ‌است‌، توانایی‌ اکتشاف‌ گوشه‌ای‌ ‌از‌ اعماق‌ درونی‌ ‌آن‌ ‌را‌ نداری‌، ‌پس‌ نیک‌ بیندیش‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ نفسی‌ ‌که‌ خداوند متعال‌ ‌آن‌ ‌را‌ آماده‌ کرده‌ و امر ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ بهترین‌ صورت‌ منظم‌ ساخته‌، چه‌ آفرینش‌ بزرگی‌ دارد. [ نظرات / امتیازها ]
7) [7] آسمان‌ و زمین‌ ‌برای‌ چه‌ آفریده‌ ‌شده‌ و بنیان‌ محکم‌ پیدا کرده‌ ‌است‌، آیا ‌برای‌ انسان‌ نبوده‌ ‌است‌! بیایید و ‌در‌ ‌اینکه‌ جهان‌ بزرگ‌ ‌به‌ تفکر بپردازید: انسان‌ آیتی‌ ‌برای‌ آفریده‌های‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ زمین‌ ‌از‌ زندگان‌ و چیزها ‌است‌.

«وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها‌-‌ و سوگند ‌به‌ نفس‌ آدمی‌ و ‌آن‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ استواری‌ ساخت‌.»

‌در‌ ژرفناهای‌ ‌اینکه‌ نفس‌ نشانه‌ها و آیاتی‌ ‌است‌ ‌که‌ جز ‌برای‌ صاحب‌ ‌آن‌ دسترس‌ پیدا کردن‌ ‌به‌ عمق‌ ‌آنها‌ میسّر نیست‌، و چنین‌ ‌است‌ ‌در‌ ژرفناهای‌ دیگر نفوس‌ و دیگر حقایق‌. تو خورشید ‌را‌ ‌از‌ ظاهرش‌ می‌بینی‌، و دیوارهای‌ بیرونی‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ صورتی‌ لمس‌ می‌کنی‌، آیا می‌دانی‌ ‌که‌ ‌در‌ درون‌ ‌آن‌ چه‌ می‌گذرد! و چنین‌ ‌است‌ ماه‌ و شب‌ و روز. ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ نفس‌ نزدیکترین‌ فرد کاینات‌ ‌به‌ تو ‌است‌، توانایی‌ اکتشاف‌ گوشه‌ای‌ ‌از‌ اعماق‌ درونی‌ ‌آن‌ ‌را‌ نداری‌، ‌پس‌ نیک‌ بیندیش‌ ‌که‌ ‌اینکه‌ نفسی‌ ‌که‌ خداوند متعال‌ ‌آن‌ ‌را‌ آماده‌ کرده‌ و امر ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ بهترین‌ صورت‌ منظم‌ ساخته‌، چه‌ آفرینش‌ بزرگی‌ دارد. [ نظرات / امتیازها ]
8) [8] بزرگترین‌ چیز ‌در‌ نفس‌ عقلی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ آدمی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله ‌آن‌ ‌از‌ خیر و شر، و تقوا و فجور، و ‌از‌ سود و زیان‌ آگاه‌ می‌سازد و باید ‌به‌ تشخیص‌ ‌اینکه‌ عقل‌ راه‌ درست‌ ‌خود‌ ‌را‌ بیابد و ‌بر‌ ‌آن‌ پیش‌ برود.

«فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها‌-‌ ‌پس‌ فسق‌ و تقوای‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ وی‌ الهام‌ کرد.»

‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ خداوند سبحانه‌ و ‌تعالی‌ ‌گفت‌: وَ هَدَیناه‌ُ النَّجدَین‌ِ.

و شناخت‌ فسق‌ و فجور ‌از‌ ‌آن‌ نظر ‌بر‌ شناخت‌ تقوی‌ مقدم‌ شد ‌که‌ نفس‌ نخست‌ اسباب‌ هلاک‌ ‌را‌ بشناسد، و سپس‌ بداند ‌که‌ ‌با‌ وسایل‌ صلاح‌ چگونه‌ ‌از‌ ‌آن‌ پرهیز کند، ‌با‌ علم‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ بیشتر واجبات‌ راههایی‌ ‌برای‌ رهایی‌ ‌از‌ مفاسد و تبهکاریها ‌است‌.

‌در‌ حدیث‌ مأثور ‌از‌ پیغمبر‌-‌ ‌صلی‌ اللّه‌ ‌علیه‌ و آله‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌ چون‌ آیه فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها ‌را‌ برخواند، بانگ‌ برداشت‌ ‌که‌ «اللهم‌ آت‌ نفسی‌ تقواها، انت‌ ولیها و مولاها، و انت‌ خیر ‌من‌ زکاها خدایا؟ تقوای‌ نفس‌ مرا ‌به‌ ‌آن‌ ببخش‌، ‌که‌ تو دوست‌ و سرور و مولای‌ آنی‌، و بهترین‌ کس‌ ‌برای‌ پاکیزه‌ کردن‌ آنی‌».«2»

و ‌در‌ حدیثی‌ ‌به‌ جا مانده‌ ‌از‌ امام‌ صادق‌‌-‌ ‌علیه‌ ‌السلام‌‌-‌ آمده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌در‌ تفسیر ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌گفت‌: «‌برای‌ ‌او‌ آشکار کرد ‌که‌ ‌به‌ چه‌ کار بپردازد، و چه‌ کار ‌را‌ ترک‌ کند [ نظرات / امتیازها ]
9) [9] نعمت‌ عقل‌ حقا نعمتی‌ بزرگ‌ ‌است‌ ‌که‌ همچون‌ آینه‌ای‌ ‌برای‌ طبیعت‌ ‌به‌ شمار می‌رود، و آنچه‌ ‌از‌ خیر و شر و زشت‌ و زیبا ‌است‌ ‌در‌ ‌آن‌ منعکس‌ می‌شود، و بزرگتر ‌از‌ ‌آن‌ خواست‌ و اراده‌ای‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ وسیله ‌آن‌ برگزیدن‌ یکی‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو ‌به‌ توسط انسان‌ صورت‌ می‌گیرد، و ‌در‌ نتیجه‌ بشر ‌به‌ بلندترین‌ کمال‌ تجسم‌ یافته ‌در‌ رستگاری‌ می‌رسد، مگر رستگاری‌ رسیدن‌ ‌به‌ آرزو و تحقق‌ یافتن‌ دورترین‌ هدفها و خواسته‌ها نیست‌!؟ آری‌ چنین‌ ‌است‌. ولی‌ آدمی‌ چگونه‌ ‌به‌ ‌آن‌ می‌رسد! ‌با‌ تزکیه‌ و پاکیزه‌ کردن‌ نفس‌ و پاک‌ کردن‌ ‌آن‌ ‌از‌ انگیزه‌های‌ شرّ و رسوبات‌ شرک‌ و وسوسه‌های‌ شیطان‌.

«قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها‌-‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ پاک‌ کرد، رستگار شد.»

گفتند: زکات‌ ‌به‌ معنی‌ رشد و افزایش‌ ‌است‌، و ‌از‌ ‌آن‌ ‌است‌ زکات‌ زراعت‌ ‌به‌ معنی‌ افزایش‌ حاصل‌ ‌آن‌، و تزکیه قاضی‌ ‌برای‌ گواه‌ ‌که‌ سبب‌ بالا بردن‌ ‌آن‌ ‌با‌ تعدیل‌ ‌است‌.

‌به‌ نظر ‌من‌ اصل‌ معنی‌ زکات‌ پاک‌ کردن‌ ‌است‌، و چون‌ شی‌ء پاک‌ رشد و نمو پیدا می‌کند، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ شی‌ء پلید جز تیره‌بختی‌ نتیجه‌ ندارد، معنی‌ زکات‌ ‌با‌ تطهیر ملازمه‌ پیدا می‌کند.

بعضی‌ گفته‌اند ‌که‌ بخشنده‌ دستان‌ عرب‌ ‌بر‌ جاهای‌ مرتفع‌ فرود می‌آمدند ‌تا‌نیازمندان‌ ‌به‌ راحتی‌ بتوانند ‌به‌ آنان‌ دسترس‌ پیدا کنند، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ لئیمان‌، ‌برای‌ گریز ‌از‌ فقیران‌ و خواهندگان‌ نیازمند، ‌در‌ گودیها منزل‌ می‌کردند، ‌پس‌ آنان‌ نفسهای‌ ‌خود‌ ‌را‌ برتری‌ می‌دادند و تزکیه‌ می‌کردند، و اینان‌ نفسهای‌ ‌خود‌ ‌را‌ پنهان‌ می‌داشتند و دور ‌از‌ دسترس‌ دیگران‌. [ نظرات / امتیازها ]
10) [10] ‌به‌ همان‌ گونه‌ ‌که‌ ‌هر‌ کس‌ نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ تزکیه‌ و تطهیر کند و ‌از‌ قید و بندهایش‌ برهاند ‌به‌ بلندیهای‌ کمال‌ می‌رسد، و رستگار می‌شود، ‌آن‌ کس‌ نیز ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ باتلاق‌ نادانی‌ پنهان‌ کند و زنجیرهای‌ بندگی‌ مال‌ و جاه‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ بند نگاه‌ دارد، نومید خواهد شد و ‌به‌ هیچ‌ یک‌ ‌از‌ هدفهای‌ هستی‌ خویش‌ نخواهد رسید.

«وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها‌-‌ و ‌هر‌ کس‌ ‌آن‌ ‌را‌ پنهان‌ کرده‌ نومید شد.»

سؤالی‌ ‌که‌ پیش‌ می‌آید ‌اینکه‌ ‌است‌: چه‌ رابطه‌ای‌ میان‌ دس‌ّ ‌که‌ پوشیده‌ داشتن‌ ‌است‌ و میان‌ خیبة و نومیدی‌ وجود دارد! اینها دو تعبیر سازگار ‌با‌ یکدیگر ‌است‌، زیرا ‌که‌ خیبت‌ زیانی‌ دور ‌از‌ انتظار ‌است‌، و زیانی‌ نامحتمل‌ نتیجه خودداری‌ و ‌در‌ ‌خود‌ فرو رفتن‌ و ‌در‌ ‌به‌ روی‌ ‌خود‌ بستن‌ ‌است‌، و نفس‌ همچون‌ توده بزرگی‌ ‌از‌ گوهرهای‌ گرانبها ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ زیر توده‌ای‌ ‌از‌ سنگ‌ و شن‌ پنهان‌ ‌شده‌ ‌است‌، ‌اگر‌ ‌بر‌ حجم‌ ‌اینکه‌ توده پوشاننده گوهرها بیفزاییم‌، چه‌ چیز عاید ‌ما می‌شود! وقتی‌ کار ‌ما سودمند ‌است‌ ‌که‌ گوهرها ‌را‌ ‌از‌ جای‌ ‌خود‌ بیرون‌ آوریم‌ و چیزهای‌ بیگانه‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آنها‌ دور کنیم‌، تو نیز ‌به‌ همین‌ گونه‌ توده‌ای‌ ‌از‌ موهبتها و فرصتها هستی‌، و می‌توانی‌ ‌هر‌ لحظه‌ ‌از‌ لحظه‌های‌ زندگی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌برای‌ بالا بردن‌ نفس‌ ‌خود‌ و رساندن‌ ‌آن‌ ‌به‌ درجه‌ای‌ ‌از‌ کمال‌ مصرف‌ کنی‌، ولی‌ ‌اگر‌ تسلیم‌ فشارها شوی‌ و ‌به‌ چیزهای‌ بیهوده‌ ‌خود‌ ‌را‌ مشغول‌ داری‌، و ‌برای‌ ‌خود‌ عذر و بهانه‌ بتراشی‌، عمرت‌ ‌به‌ بیهوده‌ می‌گذرد و امیدها و آرزوهایت‌ همه‌ باطل‌ می‌شود و ‌بر‌ باد می‌رود. [ نظرات / امتیازها ]
 » محمد حسینی همدانی
1) وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها:

‌آیه‌ مبنی‌ ‌بر‌ سوگند ‌به‌ کره‌ خورشید و اشعه‌ تابان‌ ‌آن‌ ‌که‌ جهان‌ ‌را‌ روشنائی‌ و حیات‌ می‌بخشد و چنانچه‌ لحظاتی‌ ‌از‌ تابش‌ نور و حرارت‌ دریغ‌ نماید تیره‌گی‌ و تاریکی‌ جهان‌ ‌را‌ فرا خواهد گرفت‌ ‌آیه‌ سوگند بخورشید ‌است‌ بمنظور جلب‌ نظر اهل‌ ایمان‌ ‌که‌ ‌از‌ جمله‌ صنع‌ آفریدگار خلقت‌ و آفرینش‌ خورشید ‌است‌ ‌که‌ روشنائی‌ و حیات‌ و ‌هر‌ حرکت‌ ‌در‌ ‌اینکه‌ جهان‌ رخ‌ دهد ‌بر‌ آثار و اشعه‌ پی‌درپی‌ ‌آن‌ استوار خواهد ‌بود‌. [ نظرات / امتیازها ]
2) وَ القَمَرِ إِذا تَلاها:

و نیز مبنی‌ ‌بر‌ سوگند ‌به‌ کره‌ ماه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ پرتو جاذبه‌ خورشید پیوسته‌ ‌در‌ حرکت‌ بوده‌ و ‌از‌ جمله‌ منظومه‌ شمسی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ مدار مخصوص‌ بخود ‌ یا ‌ ‌بعد‌ و بکار بردن‌ نیروی‌ دفع‌ و گریز ‌از‌ مرکز پیوسته‌ بحرکت‌ و سیر ‌خود‌ ادامه‌ میدهد و ‌از‌ اشعه‌ خورشید نیز کسب‌ مینماید. [ نظرات / امتیازها ]
3) وَ النَّهارِ إِذا جَلّاها:

و نیز سوگند یاد نموده‌ ‌به‌ روز ‌که‌ زمین‌ و هوا و فضاء جهان‌ ‌را‌ جلوه‌ داده‌ و نمایش‌ میدهد و بهیئت‌ ماضی‌ تعبیر ‌شده‌ ‌از‌ نظر تحقق‌ و ظهور ‌آن‌ بدیهی‌ ‌است‌ روشنائی‌ روز ‌در‌ اثر اشعه‌ خورشید بقسمتی‌ ‌از‌ سطح‌ زمین‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ برابر ‌آن‌ قرار میگیرد و ‌از‌ جمله‌ عواملی‌ ‌است‌ ‌که‌ موجودات‌ و نباتات‌ و حیوانات‌ ‌از‌ ‌آن‌ استفاده‌ مینمایند. [ نظرات / امتیازها ]
4) وَ اللَّیل‌ِ إِذا یَغشاها:

و نیز سوگند یاد نموده‌ بهنگام‌ شب‌ ‌که‌ تیره‌گی‌ و تاریکی‌ قسمتی‌ ‌از‌ سطح‌ زمین‌ ‌را‌ بطور مخروطی‌ شکل‌ فرا میگیرد و زمین‌ فاصله‌ میشود ‌که‌ قسمتی‌ ‌از‌ سطح‌ زمین‌ ‌از‌ اشعه‌ خورشید بی‌بهره‌ گردد و تعبیر بهیئت‌ مضارع‌ محتمل‌ ‌است‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ تاریکی‌ شب‌ توأم‌ ‌با‌ خزیدن‌ و ‌در‌ تاریکی‌ بسر بردن‌ ‌است‌ ناگزیر بطول‌ میانجامد و ‌از‌ حرکت‌ و تکاپو باز میدارد [ نظرات / امتیازها ]
5) السَّماءِ وَ ما بَناها:

و نیز سوگند یاد نموده‌ بکرات‌ بیکران‌ و بی‌شمار ‌که‌ ‌در‌ جو و فضای‌ زیاده‌ ‌بر‌ تصور پیوسته‌ بیکدیگرند و ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ کرات‌ ‌با‌ تفاوت‌ بسیار ‌که‌ یکدیگر ‌در‌ وزن‌ و مساحت‌ و آثار و مسیر دارند بطوری‌ ‌در‌ جو و فضا مسیر و مدار مخصوص‌ ‌برای‌ ‌هر‌ یک‌ مقرر ‌شده‌ ‌با‌ اینکه‌ پیوسته‌ ‌در‌ حرکت‌ هستند هیچگاه‌ اصطکاکی‌ رخ‌ نداده‌ و نخواهد داد و تعبیر ‌بما‌ موصول‌ نموده‌ ‌از‌ نظر عظمت‌ و ایهام‌ آنست‌ و گر نه‌ ساحت‌ کبریائی‌ همه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌با‌ رابطه‌ مخصوص‌ ‌در‌ مداری‌ محدود قرار داده‌ ‌است‌ ‌که‌ هرگز خللی‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ رخ‌ نخواهد داد. [ نظرات / امتیازها ]
6) وَ الأَرض‌ِ وَ ما طَحاها:

و نیز سوگند یاد نموده‌ ‌به‌ کره‌ پهناور زمین‌ و بآفریدگاری‌ ‌که‌ آنرا بسط داده‌ و نیروی‌ کشش‌ ‌در‌ ذرات‌ ‌آن‌ نهاده‌ ‌است‌.

محتمل‌ ‌است‌ مراد ‌آن‌ ‌باشد‌ ‌که‌ قابلیت‌ و صلاحیت‌ مخصوصی‌ ‌در‌ خاک‌ زمین‌ نهاده‌ ‌که‌ پیوسته‌ ‌در‌ اثر تأثیر عوالم‌ بحرکت‌ و جنبش‌ درآید و تحولاتی‌ پی‌درپی‌ ‌در‌ ‌آن‌ رخ‌ دهد و ‌از‌ ‌آن‌ معادن‌ و نباتات‌ و حشرات‌ و حیوانات‌ و جنبندگان‌ بوجودآیند و غرض‌ اصلی‌ ‌از‌ نیروی‌ کشش‌ و پذیرش‌ پدید آمدن‌ بشر ‌است‌ ‌از‌ خاک‌ ‌هم‌ چنانکه‌ ‌آیه‌ (وَ اللّه‌ُ أَنبَتَکُم‌ مِن‌َ الأَرض‌ِ نَباتاً) ناظر باین‌ حقیقت‌ ‌است‌ ‌که‌ بشر ‌از‌ جمله‌ محصول‌ زمین‌ و سیر و حرکت‌ و تکامل‌ آنست‌.

‌با‌ توجه‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ نیرو و جاذبیت‌ دیگری‌ نیز ‌در‌ زمین‌ و خاک‌ نهاده‌ ‌شده‌ ‌که‌ ماده‌ تناسلی‌ ‌که‌ ‌از‌ خاک‌ ریشه‌ گرفته‌ و ‌در‌ رحم‌ بصورت‌ جنین‌ انسانی‌ درآمده‌ ‌در‌ ‌آن‌ اقتضاء مخصوصی‌ نهاده‌ ‌شده‌ ‌که‌ روح‌ و نفس‌ تعلقی‌ بموهبت‌ الهی‌ بآن‌ دمیده‌ میشود ‌از‌ سیر و حرکت‌ نباتی‌ ترقی‌ و تکامل‌ یافته‌ بمقام‌ ادراک‌ و نطق‌ خواهد درآمد ‌یعنی‌ نیروی‌ نباتی‌ جنین‌ بصورت‌ ادراک‌ و نطق‌ و بمقام‌ بشریت‌ قدم‌ خواهد گذارد.

و بدین‌ طریق‌ غرض‌ ‌از‌ خلقت‌ جهان‌ هستی‌ و محصول‌ ‌آن‌ ‌که‌ زندگی‌ بشر ‌است‌ تحقق‌ می‌پذیرد.

و ‌آیه‌ (وَ هُوَ الَّذِی‌ مَدَّ الأَرض‌َ) ‌اینکه‌ حقیقت‌ ‌را‌ اعلام‌ نموده‌ و ‌از‌ جمله‌ علائم‌ و آثار وحدانیت‌ و اتقان‌ تدبیر پروردگار معرفی‌ نموده‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ زمین‌ ‌را‌ بسط داده‌ ‌با‌ گستردگی‌ معنوی‌ ‌آن‌ و ‌در‌ کمون‌ ‌آن‌ کشش‌ و پذیرش‌ زیاده‌ ‌بر‌ تصور نهاده‌ ‌است‌ و آنرا ماده‌ و قابلیت‌ محض‌ ‌برای‌ ‌هر‌ کمال‌ معرفی‌ نموده‌ و همه‌ تحولات‌ و تکاملی‌ ‌که‌ ‌در‌ جهان‌ هستی‌ نهفته‌ ‌است‌ اصل‌ و ریشه‌ ‌آن‌ خاک‌ ‌است‌ مانند انواع‌ معادن‌ و نباتات‌ و خزندگان‌ و حیوانات‌.

و لطیفه‌ نظام‌ خلقت‌ ‌یعنی‌ پیدایش‌ بشر ‌از‌ ماده‌ کشش‌ و پذیرش‌ خاک‌ گرفته‌ ‌شده‌ ‌است‌.

خلاصه‌ ‌در‌ خاک‌ نیرو و استعداد بی‌نهایت‌ و همه‌ کمالات‌ بطور قابلیت‌ و اقتضاء ‌در‌ ‌آن‌ نهاده‌ ‌شده‌ گرچه‌ خاک‌ بصورت‌ فاقد همه‌ گونه‌ نیرو بنظر میرسد ‌هم‌ چنانکه‌ ابلیس‌ ‌در‌ مقام‌ احتجاج‌ ‌با‌ ساحت‌ کبریائی‌ بدان‌ اشاره‌ نمود ولی‌ غافل‌ ‌از‌ اینکه‌ خاک‌ ‌در‌ اثر تحولات‌ و سیر و تکامل‌ بصورت‌ جنین‌ انسانی‌ درمیآید آنگاه‌ قابلیت‌ پذیرش‌ روح‌ و روان‌ ‌را‌ خواهد داشت‌ و حقایقی‌ نهفته‌ زیاده‌ ‌بر‌ تصور ‌در‌ کمون‌ داردو هرگز حرکات‌ و افعال‌ شخصی‌ ‌در‌ روح‌ و روان‌ شخص‌ دیگر ‌اینکه‌ رابطه‌ ذاتی‌ ‌را‌ ندارد و تأثیر و ‌ یا ‌ کمال‌ و ملکه‌ای‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ ایجاد نخواهد نمود.

غرض‌ اثبات‌ آنستکه‌ خاک‌ ‌در‌ اثر تحولات‌ زیاده‌ ‌بر‌ تصور توأم‌ ‌با‌ روح‌ گشته‌ و نیروی‌ اعداد ‌خود‌ ‌را‌ بکار برده‌ و ‌در‌ اختیار روح‌ نهاده‌ و باوج‌ کمالات‌ ‌خود‌ ‌را‌ خواهد رسانید.

[ نظرات / امتیازها ]
7) وَ نَفس‌ٍ وَ ما سَوّاها:

و نیز سوگند یاد نموده‌ بروح‌ و نیروی‌ عاقله‌ بشر و نیز سوگند بآفریدگار کبریائی‌ ‌که‌ سیرت‌ روح‌ ‌را‌ آنچنان‌ عمیق‌ آفرید و اسراری‌ ‌در‌ کمون‌ ‌او‌ نهاده‌ ‌که‌ جز ساحت‌ کبریائی‌ ‌او‌ ‌بر‌ ‌آن‌ احاطه‌ و آگهی‌ نخواهد یافت‌.

و تسویه‌ و چگونگی‌ خلقت‌ بشر ‌را‌ آیات‌ کریمه‌ بیان‌ نموده‌ آغاز ‌آن‌ ‌از‌ ماده‌ تناسلی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ رحم‌ بصورت‌ جنین‌ ‌در‌ میآید و ‌در‌ اثر تحولاتی‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آن‌ رخ‌ میدهد آماده‌ ‌شده‌ ‌که‌ روح‌ نیروی‌ الهی‌ بآن‌ دمیده‌ و نیروی‌ نباتی‌ ‌آن‌ ارتقاء یافته‌ بصورت‌ نیروی‌ ادراک‌ و نطق‌ درآمده‌ و آغاز نیروی‌ نطق‌ قوه‌ و استعداد محض‌ بوده‌ و هیچگونه‌ صورت‌ ادراکی‌ نداشته‌ ولی‌ ‌در‌ کمون‌ ‌آن‌ زیاده‌ ‌بر‌ تصور ‌از‌ تعلیمات‌ و فیوضات‌ غیبی‌ نهاده‌ ‌شده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
8) و ‌آیه‌ (فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها) قوای‌ نیروی‌ عاقله‌ ‌را‌ بالهام‌ و القاء معرفی‌ نموده‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌هر‌ لحظه‌ نفس‌ و روح‌ تعقل‌ بشر ‌در‌ اثر ارتباط ‌با‌ عالم‌ غیب‌ ‌از‌ اشعه‌ فیوضات‌ غیبی‌ بهرمند میگردد اهل‌ ایمان‌ ‌که‌ ‌از‌ افاضات‌ و سروشهای‌ غیبی‌ استفاده‌ و بهرمند می‌شوند فلاح‌ و رستگاری‌ و حرکت‌ جوهری‌ ‌خود‌ ‌را‌ تأمین‌ می‌نمایند هم‌چنین‌ گروهی‌ ‌که‌ ‌از‌ نظر غرور بالهامات‌ و خاطرات‌ تهدیدآمیز ‌خود‌ گوش‌ فرا نداده‌ و باعمال‌ ناشایسته‌ و طالح‌ مبادرت‌ می‌نمایند ‌هر‌ لحظه‌ مورد تهدید خرد ‌خود‌ قرار خواهند گرفت‌.

زیرا لازم‌ الهام‌ بفجور و القاء تهدید غیبی‌ بگناه‌ تهدید بشقاوت‌ و تیره‌بختی‌ ‌است‌ و تبه‌کار و بیگانه‌ ‌هر‌ لحظه‌ ‌از‌ درون‌ و خرد ‌خود‌ تهدید ‌به‌ تیره‌بختی‌ ‌خود‌ ‌را‌ می‌شنود ولی‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ گوش‌ شنوا ندارد ‌در‌ ‌آن‌ توجه‌ نمی‌نماید چنانچه‌ ‌در‌ باره‌ مسیر زندگی‌ ‌خود‌ بیندیشد و بخود بیاید آنگاه‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ تهدیدات‌ پی‌ ‌در‌ پی‌ ‌را‌ می‌شنود و مژده‌ تیره‌ بختی‌ ‌خود‌ ‌را‌ می‌یابد.

و ‌در‌ ‌آیه‌ فجور ‌را‌ ‌بر‌ تقوی‌ مقدم‌ داشته‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ تبری‌ ‌از‌ فجور رکن‌ تحقق‌ تقوی‌ ‌است‌ ‌هم‌ چنانکه‌ تبری‌ ‌از‌ شرک‌ رکن‌ و قوام‌ توحید ‌است‌.

‌با‌ توجه‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ فجور و تقوی‌ ‌را‌ اضافه‌ بضمیر نفس‌ و نیروی‌ عاقله‌ نموده‌ ‌از‌ نظر اینکه‌ روح‌ نیروی‌ غیبی‌ موهبت‌ الهی‌ ‌است‌ و لازم‌ وجودی‌ ‌آن‌ آگهی‌ بفجور و تقوی‌ و خیر و شر و صلاح‌ و فساد ‌است‌ و هرگز ‌در‌ ‌آن‌ اشتباه‌ و غلط نخواهد ‌بود‌ و خلف‌ فرض‌ ‌است‌ بلکه‌ شهود نیروی‌ تقوی‌ و فلاح‌ آنست‌ هم‌چنین‌ شهود رذیله‌ فجور و تیره‌ بختی‌ آنست‌. [ نظرات / امتیازها ]
9) قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَکّاها:

پاسخ‌ و جواب‌ سوگند ‌است‌ و اعلام‌ امر برهانی‌ ‌است‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ مقام‌ تزکیه‌ روح‌ و روان‌ ‌خود‌ برآید و ‌هر‌ لحظه‌ بالهام‌ غیبی‌ گوش‌ فرا دهد و ‌از‌ الهام‌ بفجور عملی‌ ‌که‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ می‌شنود عبرت‌ گیرد و اجتناب‌ نماید و ‌بر‌ حسب‌ الهام‌ غیبی‌ باعمال‌ صالحه‌ اقدام‌ نماید آنگاه‌ مژده‌ سعادت‌ و شعار عبودیت‌ ‌خود‌ ‌را‌ نیز ضمن‌ الهام‌ غیبی‌ می‌شنود و رستگاری‌ ‌خود‌ ‌را‌ بطور شهود می‌یابد.

فطرت‌ خداشناسی‌ ‌که‌ نهفته‌ ‌در‌ روح‌ و روان‌ انسانی‌ ‌است‌ اقتضاء ذاتی‌ ‌آن‌ شنیدن‌ الهامات‌ و سروشهای‌ غیبی‌ فجور و تقوی‌ و خیر و شر و صلاح‌ و فساد ‌است‌ شرح‌ و تفصیل‌ ‌آن‌ برنامه‌ اعتقادی‌ و جوارحی‌ مکتب‌ عالی‌ قرآن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ جهان‌ تکلیف‌ و دوره‌ آزمایش‌ همان‌ فطرت‌ نهفته‌ و الهام‌ درونی‌ ‌را‌ ‌از‌ طریق‌ نیروی‌ برنامه‌ مکتب‌ قرآن‌ بصورت‌ فعلیت‌ و حقیقت‌ ‌در‌ میآورد.

‌هم‌ چنانکه‌ ‌آیه‌ (فَأَقِم‌ وَجهَک‌َ لِلدِّین‌ِ) ناظر باین‌ حقیقت‌ ‌است‌ آنچه‌ ‌در‌ فطرت‌ بشر بطور اقتضاء نهاده‌ ‌شده‌ و بالهام‌ پی‌ ‌در‌ پی‌ بخاطر یادآوری‌ مینماید ‌در‌ اثر توجه‌ کامل‌ باصول‌ اعتقادی‌ و وظایف‌ دینی‌ بصورت‌ فعلیت‌ ‌در‌ میآید و سعادتی‌ ‌که‌ ‌در‌ انتظار بشر و غرض‌ ‌از‌ خلقت‌ ‌او‌ ‌است‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ مژده‌ ‌آن‌ ‌را‌ می‌شنود و بطور شهود بدان‌ نائل‌ می‌شود.

‌آیه‌ فلاح‌ و رستگاری‌ ‌را‌ ‌که‌ غرض‌ و منتهی‌ حرکت‌ جوهری‌ انسانی‌ ‌است‌ ‌بر‌ تزکیه‌ روح‌ و پاکیزه‌گی‌ ‌آن‌ ‌از‌ فجور و فسق‌ و انحراف‌ نهاده‌ ‌است‌ استفاده‌ می‌شود ‌که‌ پیوسته‌ بالهامات‌ غیبی‌ و درونی‌ ‌خود‌ گوش‌ فرا داده‌ و عبرت‌ گرفته‌ و نیز بشرح‌ و تفسیر ‌آن‌ و بالاخره‌ ‌از‌ طریق‌ پیروی‌ ‌از‌ برنامه‌ مکتب‌ عالی‌ اعتقادی‌ و جوارحی‌ ‌آن‌ نیروی‌ تزکیه‌ و پاکیزه‌گی‌ و طهارت‌ ‌از‌ قذارت‌ گناه‌ و فجور ‌را‌ ‌در‌ ‌خود‌ تقویت‌ نموده‌ و شعار ‌خود‌ ‌را‌ عبودیت‌ قرار داده‌. [ نظرات / امتیازها ]
10) وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها:

‌از‌ ماده‌ دسیسه‌ گرفته‌ ‌شده‌ سین‌ دوم‌ ‌آن‌ قلب‌ بیاء ‌شده‌ ‌آیه‌ بیان‌ آنستکه‌ ‌هر‌ ‌که‌ بالهامات‌ درونی‌ و القائات‌ و تهدید درونی‌ ‌خود‌ گوش‌ فرا ندهد ‌با‌ ‌خود‌ مکر و حیله‌ نموده‌ ‌خود‌ ‌را‌ بهلاکت‌ و تیره‌ بختی‌ افکنده‌ ‌است‌ ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ ‌هر‌ لحظه‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ مژده‌ و خبر شقاوت‌ و تیره‌ بختی‌ ‌خود‌ ‌را‌ می‌شنید و می‌یافت‌ ولی‌ بدان‌ گوش‌ فرانمیداد و نشنیده‌ میگرفت‌ و ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ وظایف‌ الهی‌ ‌را‌ تمرد مینمود بفجور و انحراف‌ و تیره‌ بختی‌ ‌خود‌ اصرار میورزید و مژده‌ آنرا نیز مقرون‌ بتهدید ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ می‌شنید زیرا الهام‌ درونی‌ ‌را‌ هرگز نمیتوان‌ نشنیده‌ پنداشت‌.

نتیجه‌ اینکه‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ مقام‌ تمرد برآید و ‌از‌ الهامات‌ درونی‌ ‌خود‌ و تهدیدات‌ روانی‌ ‌خود‌ تمرد نماید بهمین‌ قیاس‌ ‌هر‌ لحظه‌ تیره‌ بختی‌ و انحراف‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ می‌شنود و شقاوت‌ و تیره‌ بختی‌ ‌خود‌ ‌را‌ ابرام‌ می‌نماید و بدان‌ نیز فخر و اظهار خوشنودی‌ خواهد نمود بدین‌ تقریب‌ شقاوت‌ و تیره‌ بختی‌ ذاتی‌ و جوهر وجودی‌ ‌خود‌ خواهد ‌بود‌.

‌از‌ بیان‌ گذشته‌ استفاده‌ می‌شود ‌که‌ نیل‌ ‌به‌ سعادت‌ و رستگاری‌ توأم‌ ‌با‌ مژده‌ بآنست‌ ‌که‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ ‌هر‌ چه‌ باو الهام‌ ‌شده‌ پذیرفته‌ مژده‌ موفقیت‌ و نیل‌ ‌به‌ سعادت‌ ‌خود‌ ‌را‌ نیز خواهد شنید.

بهمین‌ قیاس‌ شقاوت‌ و تیره‌ بختی‌ توأم‌ ‌با‌ مژده‌ و تهدید بآنست‌ ‌که‌ ‌از‌ درون‌ ‌خود‌ آنرا می‌شنود و نمیتواند نشنود ولی‌ بدان‌ گوش‌ فرا نخواهد داد زیرا اقتضاء ذاتی‌ و هدفی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خود‌ برگزیده‌ و خواه‌ ناخواه‌ بدان‌ نائل‌ ‌شده‌ ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
  زهرا بخشنده - تفسیر نمونه
1) نخست مى فرماید: به خورشید و گسترش نور آن سوگند (و الشمس و ضحاها).
همانگونه که قبلا نیز گفته ایم سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یاد شده ، و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است ، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى شود، به همین دلیل این سوگندها فکر و اندیشه انسان را به کار میان دازد تا در باره این موضوعات مهم عالم خلقت بیندیشد، و از آنها راهى به سوى خدا بگشاید.
(خورشید) مهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد، زیرا علاوه بر اینکه منبع نور و حرارت است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مى رود، منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى گیرند، وزش ‍ بادها، نزول بارانها، پرورش گیاهان ، حرکت رودخانه ها و آبشارها، و حتى پدید آمدن منابع انرژیزا، همچون نفت و ذغال سنگ ، هر کدام اگر درست دقت کنیم به صورتى با نور آفتاب ارتباط دارد بطورى که اگر روزى این چراغ حیات بخش خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
(ضحى ) در اصل به معنى گسترش نور آفتاب است و این در هنگامى است که خورشید از افق بالا بیاید و نور آن همه جا را فرا گیرد، سپس به آنموقع از روز نیز (ضحى ) اطلاق شده است .
تکیه بر خصوص ضحى به خاطر اهمیت آن است ، چرا که موقع سلطه نور آفتاب بر زمین است . [ نظرات / امتیازها ]