تاریخ نگارش : يازدهم اسفند 1389
عصر غیبت (8) فساد اطرافیان خلفا
رضا رضائی
- طعام ها
از ویژگى هاى خلفاى عباسى و به تبع آنان وزرا و امرا، حرص و اسراف آنان در تهیه انواع و اقسام خوراکى ها، نوشیدنى ها و شیرینى جات ، و چیدن سفره هاى رنگین با ظروف طلا و نقره (263) بود.
خرج روزانه مامون ، 6000 دینار بود که بیشتر این مبلغ صرف آشپزخانه او مى شد.(264)
((هارون الرشید))نیز در هر روز 30 نوع طعام بر سر سفره اش چیده مى شد و 000/10 درهم خرج غذایش مى شد.(265)
برخى دیگر از آن ها، از شعراى خود مى خواستند تا درباره این سفره هاى رنگین شعر بسرایند.(266)
دکتر ((ابراهیم حسن ))در کتاب (( تاریخ الاسلام ))و دکتر ((شوقى ضعیف ))در ((العصر العباسى الثانهى ))نمونه هایى شنیدنى از این اسراف و شکم بارگى را یادآور مى شود. (267)
دکتر ((زهراوى ))نیز در کتاب ((النفقات و ادارتها فى الدولة العباسیة )) مخارج گزاف روزانه غذا و آشپزخانه هر یک از خلفاى عباسى را آورده و اسراف و ولخرجى آنها را نشان مى دهد.(268)
از مخارج شکم بارگى خلفا و اسراف آنان در طعام که بگذریم ، مخارج سنگین همسران خلفا و فرزندان آنها و مبلغ گزاف خرید و نگاهدارى کنیزکان زیبا و لباس هاى فاخر و... و از همه مهمتر ولخرجى ها و رشوه هاى فراوان که در هنگام رسیدن به خلافت براى بیعت با آنان مى پرداختند، هر کدام رقم هاى سنگین و سرسام آورى را تشکیل مى داد که فشار آن ، تنها بر دوش توده مردم مسلمان بود. (269) آن هم توده مردمى که خرج ماهیانه یک خانواده متوسط آنان در همان دوره ، بیش از 25 درهم نبود، یعنى به طور متوسط از روزى 1 درهم تجاوز نمى کرد.(270) در حالى که مخارج متوکل فقط براى مصارف شخصى اش در سال ، رقمى بالغ بر 500/502/76 درهم بود.(271)
این فسادها و اسراف ها نه تنها خلفا، که وزرا و امرا و دیگر کارگزاران و عمال دولت را هم در بر مى گرفت ، چرا که الناس على دین ملوکهم به گوشه هایى از این فسادها و اختلاس ها (272) اشاره مى شود.
((واثق ))در سال (229 ه) عده اى از منشیان دولت را به زندان انداخت و از آنان اموال زیادى را مصادره نمود. از ((احمد بن اسرائیل ))000/80 دینار، از ((سلیمان بن وهب ))(منشى ایتاخ ) 000/400 دینار، از ((حسن بن وهب ))000/14 دینار، از ((ابراهیم بن ریاح ))و منشى هایش 000/100 دینار، از ((احمد بن خصیب ))و منشى هاى او 000/000/1 دینار، از ((نجاح ))000/60 دینار و از ((ابوالوزیر)) 000/140 دینار گرفت .(273)
((متوکل ))40 روز پس از خلافت ، بر ((ابوالزیات ))وزیر خود (و وزیر برادرش واثق ) غضب کرد و او را از وزارت عزل و همه اموال و دارائى هاى او را مصادره نمود(274) و به جاى او ((ابوالوزیر))را به وزارت منصوب کرد، اما چیزى نگذشت که در همان سال (233 ه) بر او نیز خشم گرفت و اموال او و برادرش و منشى اش را مصادره کرد(275) و بالاخره به مبلغ 000/200 دینار با او مصالحه کرد.(276)
به نقل ((طبرى )) هنگامى که ((متوکل ))بر ((عمر بن فرج رخجى )) یکى از منشیان بزرگ دولت ، غضب کرد و اموالش را مصادره نمود، از خانه اش 50 بار شتر، فرش هاى گرانبها به همراه اموالى دیگر آوردند.(277) قیمت اینها را تا 000/120 دینار نوشته اند، از برادر او نیز 000/150 دینار مصادره شد.(278)
دکتر ((شوقى ضیف ))مى گوید: در خانه یکى از منشیان حکومت که این اندازه فرش هاى گرانبها باشد، دیگر در خانه وزرا و خلفا چه اندازه از این فرش ها بود، خدا مى داند.(279)
((متوکل ))در سال (237 ه) بر قاضى القضات خود ((احمد بن ابى دؤ اد))خشم گرفت و تمام املاک و اموال او مصادره نمود و فرزندش ((ابو الولید))و سایر فرزندان او را به زندان انداخت ((ابو الولید)) 000/120 دینار و جواهراتى به ارزش 000/20(280) به خلیفه داد و تعهد کرد 000/000/16 درهم از فروش املاک خود بپردازد تا آزاد شود.(281)
((متوکل ))پس از برکنارى ((احمد بن ابى دؤ اد))و مصادره اموالش ((یحیى بن اکثم ))را به عنوان قاضى القضات منصوب کرد. اما جالب این او را هم 3 سال بعد؛ یعنى در سال (240 ه)از کار برکنار و مبلغ 000/75 دینار، و 4000 جریب زمین در بصره از وى به عنوان غرامت گرفت .(282)
جاى سؤ ال است که چگونه قاضى القضات در مدت 3 سال این اندازه ثروت اندوخته ؟ شاعر چه نیکو گفته :
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبى
بر آورند غلامان او درخت از جاى
دکتر ((شوقى ضیف ))در کتاب خود، ثروت هاى برخى وزرا، امرا و منشیان خلفاى عباسى و درآمدها، زمین ها، اختلاس ها و رشوه هاى آنان ، به همراه باغ ها، منزل هاى وسیع ، وضعیت خانه ، اثاث ، کنیزان ، خدمه ، محافظین مسلح و خوراک و پوشاک آنان ارائه مى دهد.(283)
او در پایان مى افزاید: این گونه اموال دولت اختلاس مى شد و به غارت مى رفت ، دزدان و غارتگران کسانى نبودند جز وزرا و منشیان و امرا. آنها در نهایت خوشى و خوشگذرانى بودند، و توده مردم در نهایت فقر و سیه روزى و ناامیدى دست و پا مى زدند؛ گویا هیچ حکومتى در کار نیست ، بلکه حکومت خود در نهایت فساد به سر مى برد.(284)
به گفته او دستگاه خلافت و کارمندان دولت غرق در فساد و رشوه بودند به طورى که بدون اغراق مى توان ادعا کرد، بیشتر کارمندان دولت به خصوص ماءموران مالیات و خراج ، غرق در اختلاس و رشوه بودند.(285) وزرا هم براى رسیدن به وزارت ، رشوه هاى کلان مى دادند تا آنجا که بعضى ها براى دست یافتن به آن تا پانصد هزار دینار مى پرداختند؛ چون مى دانستند در اسرع وقت آن را جبران مى کنند!(286)
مناسب است در بخش پایانى اشاره اى هم به فقر و سیه روزى توده مردم ؛ یعنى کشاورزان ، کارگران ، فرهنگیان ، خدمتکاران و صاحبان حرف و صنایع کوچک داشته باشیم ؛ همانانى که در حقیقت آنچه طبقه مرفه داشت از ((کد یمین ))و ((عرق جبین ))آنها بود و آنچه مرفهین بى درد به یغما مى بردند در واقع چیزى نبود جز دسترنج اینان .(287) گرچه در خلال آنچه آورده شد به وضوح وضعیت توده مردم روشن گشت و دیدیم که بسیارى از قیام ها و شورش هاى این دوره ، به خصوص ((صاحب زنج ))و بعدها ((قرامطه )) ، فریاد و واکنشى در برابر این همه ظلم و ستم و چپاول طبقه حاکم و فقر و فلاکت توده هاى پا برهنه بود.(288)
((جاحظ))(289) (159-255 ه) که از مفاخر این عصر بود طى اشعارى ، بیچارگى و تهیدستى خود را چنین به تصویر مى کشد:
اقسام بدار الخقض راض بحظه
و ذوالحرص یسرى حیث لااحدید رى ... (290)
((دانشمند در خانه اى پست زندگى کند و از بهره خود خشنود است ، لیکن آزمند همچنان در وادى حرص پیش مى روى و ((رضاى به قسمت ))را کارى توهین آمیز مى شمارد در حالى ، بدون رضایت ، زهر در کام آدم است و جامى تلخ تر از صبر زرد در دستش )) . ((بى تابى کردم اما پاسخى نگرفتم و اگر خردمند بودم به مال اندک قناعت مى کردم . مى پندارم ابلهان قوم ، زندگى بهترى دارند و در خوشى و ناخوشى نیرومندترند. حوادث تلخ و شیرین بر آنان مى گذرد، لیکن بى خبر از آنان کار خود را مى کند.))
((از نظر زمانه ، آدم مجرب و کاردیده با گوسفند صفتان بى شعور یکسان است . اگر پروردگارم نمى خواست مرا پاى بند شرف و جویاى قله هاى کرامت و افتخار قرار نمى داد.))
((من که مرگ را بر خفت ترجیح مى دادم ، ناچار شدم براى دریافت عطا و بخشش در برابر بعضى از آنان گردن کج کنم ، همین که دیدم آنان برخورد خوب و چهره خندان را وسیله حفظ و نگهدارى دارایى خود مى کند روى گردانم و راه منزل پیش گرفتم . اینک مجددا هم پیمان درس و اندیشه هستم )) .
((جاحظ))که از بزرگان و ادباى عصر خود بود این گونه اسیر فقر و حرمان مى شود، در حالى که بى خردان و دولت مردان از همه گونه امکانات رفاهى بهره مند هستند و او ناچار مى شود براى دریافت مقدارى خوراک ، گردن خم کند، اما پس از آن که در مى یابد با این کار شرافت و کرامات انسانى خود را از دست مى دهد خوددارى کرده و مجددا به دامان اندیشه و علم پناهنده مى شود.
وقتى او چنین محتاج و فقیر باشد تکلیف دیگر دانشوران و فرهنگیان روشن است .(291)
یکى دیگر از شاعرانى که فقر عمومى آن دوره را به تصویر مى کشد و تهیدستى خود را بیان مى کند ((ابو العیناء))است . او مى گوید:
الحمدلله لیس لى فرس
و لا على باب منزلى حرس ... (292)
((خدا را سپاس که نه مرا اسبى است و نه بر در خانه ام نگهبانى ، غلامى نیز ندارم که اگر او را بخوانم مانند برق به سویم بشتابد، فرزندم غلام من است و همسرم کنیزکم که مالک و همسر او هستم . لذا از همگان نومیدم و نیاز به دیدن چهره هاى عبوس ندارم ، نه خوش رو و نه بد اخم ، مرا بر در خانه خود نمى بیند.))
((حمداوى ))نیز یکى از شاعران فقیر اما بلند طبع آن دوره است که زیر بار حکومت نمى رود و از فقر خود چنین پرده بر مى دارد:
تسالى الرجال على خیلهم
و رجلى من بینهم حافیة
فان کنت حاملنا ربنا
و الا فارجل بنى الزانیة (293)
((بزرگان هر یک بر اسبى سوارند، و از آن میان این من هستم که پیاده مى روم . پروردگارا! یا مرا نزد مرکبى عطا کن یا آن که زنازادگان را از مرکب هاى خویش فرود آر.))
((سعید بن وهب ))نیز از ادیبان آن دوره است و از شدت فقر فریادش به آسمان بلند شده ، چنین مى گوید:
من کان فى الدنیا له شارة
فنحن من نظارة الدنیا...(294)
((هر کس در دنیا بهره اى از زیبایى و دارایى و کمال دارد، ولى ما از تماشاچیان دنیا هستیم . از دور با حسرت آن را نظاره مى کنیم ، گویى الفاظى بى معنى هستیم . دیگران از نردبان ترقى بالا مى روند، اما روزگار ما، در میان پستان و اراذل سپرى مى گردد.))
ادیبان آن روزگار به آنجا مى رسند که ادعا مى کنند اساسا پرداختن به دانش و فرهنگ نتیجه اى جز فقر و حرمان و تهیدستى ندارد. ((عطوى )) مى گوید:
یا ایها الجامع علما جما
امض الى الحرفة قدما قدما...(295)
((اى کسى که دانش بسیارى فرا گرفته اى ! شتابان به سوى حرفه اى روى آور. از ثروت محروم و فهمى به تو داده شده است . پس سوگند به روزى دهنده و قسمت کننده آن ، که دانش ، دشمن تو خواهد بود.))
او در طى ابیاتى حزن آور، وضعیت رقت بار خود را چنین ترسیم مى کند:
هجم البرد مسرعا، و یدى صفر و جسمى عار بغیر دثار
فتسرت منه طیلة التشارین الى تهتکت استارى ...(296)
((سرما، شتابان هجوم آورد و من دستم تهى و تنم عریان بود. به سختى ماه هاى ((تشرین )) (297) خودم را پوشاندم تا آن که پوشش هایم پاره پاره گشت . پیراهنم را آن قدر با نخ و سوزن وصله کردم تا آن که آنها را نیز از دست دادم ، و شپش هاى ریز و درشت در کناره هاى پیراهنم به راه افتادند و قطارى از آنها به دنبال قطار دیگرى و دسته اى پس از دسته اى راه پیش گرفتند. بالاخره ، ماه ((کانون ))فرا رسید و سرماى سخت زمستان چهره ام را سیاه کرد و چیزى که از آن مى ترسیدم به سرم آمد.))
شاعر همچنان درماندگى و فقر خود را تصویر کرده ، چنین مى گوید:
لو تاملت صورتى و رجوعى
حین اسى الى ربوع قفار...
((اگر به چهره غمبارم آن هنگام که به بیابان بى آب و علف پناهنده مى شوم نگریسته باشید من در آنجا تنها هستم و اساسا ارزشى و امتیازى ندارد. زیرا لقمه اى نان نخورده ام و هنگامى که آدمى غذا نخورد، زحمت بنایى را ندارد و از قضاى حاجت بى نیاز خواهد بود.))
درویشى و تهیدستى این شاعر به جایى رسیده ، که چیزى نمى یابد تا بدن خود را بپوشاند و از سرما حفظ کند و جز پیراهن هاى پوسیده که قطارهاى شپش در آنها در جولان هستند پوششى ندارد. ابیات اخیر نهایت درماندگى او را نشان مى دهد. او به ویرانه دوردست پناه مى برد و درددل مى کند و به خاطر گرسنگى و نخوردن غذا به قضاى حاجت نیز احتیاجى ندارد! و این زشت ترین نوع بیمارگى و فقر است که آدمى به آن گرفتار مى شود.(298)
((یعقوب بن یزید تمار)) ، یکى از ادیبان آن دوره است . او در خانه اى متعلق به حکومت زندگى مى کرد و هر 2 ماه مى باید 70 درهم بپردازد، لیکن به دلیل تنگدستى امکان پرداخت اجاره نداشت ، وى احوال رقت بار خود را چنین به تصویر مى کشد:
یا رب لا فرج مما اکابده
بسر من راى عسرى و اقتدارى ...(299)
((پروردگار! مرا گشایشى از مصائبى که بر اثر فقر و بى چیزى در ((سامرا))مى کشم نیست . قبل از مرگ آسایشى ندارم تا دل کم صبرم اندکى آرامش یابد))
((70 درهم - از آنها که صیرفى در ست و خالص مى داند - بدهى ، مویم را سپید کرده است . اجازه گیرندگان قبل از رسیدن موعد آماده اند تا یکایک ، دراهم را وصول کنند. همین که زمان پرداخت فرا مى رسد، غم و اندوهم زیاد شده و اشک هایم مانند باران فرو مى ریزد. هر روز مى میرم و زنده مى شوم و با پیدایش ماه نو، بدنم پاره پاره مى گردد.))
((مغربیان سیاه چرده که گویى چهره هاى خود را با قبر و زفت پوشانده اند به سراغم مى آیند و اگر لحظه اى درنگ کنم در خانه ام را پتک و تیشه مى شکنند و اگر آشکار کردم ، کمترین پیامد آن ، کندن در و زندانى شدن است . در صورتى که همسایه بر من ترحم نکند.))
((پس اگر با وامى کمک کنند آنان پول خود را گرفته مى روند و گرنه فردا برهنه خواهم بود. از حراجى بپرسید که پیراهن هایم را در بازار به چند فروخته است (؟).))
((اگر هنگام مرگم بگویند: وصیت کن ، به آنها خواهم گفت : شهادت مى دهم که خدایم خالق و آفریننده است و احمد صلى اللّه علیه و آله بنده خدا و فرستاده او است و 70 درهم ، بدهى اجاره خانه ام مى باشد.))
شاعر، نهایت تهیدستى خود را که در حقیقت آینه تمام نمایى است از وضعیت آن روزگار، طى ابیات فوق به خوبى نشان مى دهد. در زمانى که اندیشمندان و فرهنگیان جامعه این چنین در چنگال هیولاى فقر له مى شوند، ثروت هاى جهان اسلام به سوى دربار سرازیر است تا خرج رقاصه ها و آوازه خوانان و دلقکان و مسخرگان و کنیزان زیبا شود و بزم هاى شبانه پر از گناه و نکبت ((عباسیان ))را رونق دهد.(300)
... ادامه دارد.
پی نوشت:
263- العصر العباس الثانى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 74.
264- الفخرى ، ص 207. (به نقل از: تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 2، ص 425).
265- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 2، ص 424.
266- همان ، ج 3، ص 439.
267- ر.ک : تاریخ الاسلام ، ج 2، ص 424-427؛ و ج 3، ص 439-440؛ العصر العباسى الثانى ، ص 74-75.
268- التفقات و ادارتها فى الدولة العباسیة ، دکتر ضیف الله یحیى الزهرانى .
269- ر.ک : همان ، ص 162-171. (در مورد لباس هاى فاخر، ر.ک : العصر العباسى الثاتى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 62). شایان ذکر است که ، در آن زمان در هم ارزش قابل ملاحظه اى داشت . با یک درهم مى شد گوسفندى ، یا کوزه عسلى ؛ و یا کوزه اى روغن خرید و با دینارى مى شد شترى به چنگ آورد. (زندگانى امام حسن عسکرى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 182).
270- النفقات و ادارتها فى الدولة العباسیة ، دکتر ضیف الله یحیى الزهرانى ، ص 150. (براى اطلاع از مخارج روزانه ئ هر یک از خلفاى عباسى رجوع کنید به همین کتاب ، فصل سوم - نفقات دارالخلافة - ص 141 - 247).
271- ر. ک : العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضیعف ، ص 20 - 22 و 56.
272- الکامل ، ج 7، ص 10.
273- تاریخ یعقوبى ، ج 3، ص 209؛ الکامل ج 7، ص 36؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 88؛ تجارب الامم ، ج 6، ص 539.
274- الکامل ج 7، ص 39؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 89.
275- طبرى ، ج 9، ص 158.
276- همان ، ص 160.
277- همان ، ص 158؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 102.
278- العصر العباسى الثانى ، ص 72.
279- و به نقل مسعودى 000/40 دینار (مروج الذهب ، ج 4، ص 96).
280- الکامل ، ج 7، ص 59.
281- همان ، ص 74.
282- العصر العباسى الثانى ، ص 20 - 23، و 56 - 59.
283- همان ، ص 74.
284- همان ، ص 21.
285- همان ، ص 23.
286- ر. ک : همان ، ص 62.
287- ر. ک : همان ، ص 26 و 62.
288- ر.ک : همان ، ص 26 و 62.
289- براى اطلاع بیشتر از شرح حال و اشعار او، ر. ک : تاریخ ادبیات زبان عربى ، حنا الفاخورى ، ترجمع عبدالمحمد آیتى ، ص 412 - 430.
290- دیوان جاحظ. (به نقل از: زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 370).
291- زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 370.
292- معجم الادباء ج 7: ص 71. (به نقل از: همان ، ص 368).
293- دیوان الحمداوى ، ص 88. (به نقل از: همان ، ص 369).
294- الاغانى ، ج 2، ص 337. (به نقل از: همان ).
295- شعر العطوى ، ص 87 . (به نقل از: همان ).
296- شعرالعطوى ، ص 81. (به نقل از: همان ).
297- از ماه هاى رومى است .
298- زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 368.
299- سامرا فى ادب القرن الثالث الهجرى ، ص 172، (به نقل از: همان ص 371).
300- ر. ک : زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 372. براى اطلاع بیشتر از اشعار دیگر شاعرانى که از فقر و سیه روزى خود که در حقیقت بیانگر وضعیت عمومى آن دوره است ، ر. ک : زندگانى امام حسن عسکرى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 197 - 207.
منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت