تاریخ نگارش : بیست و دوم مرداد 1391
بررسی علل صلح امام حسن
فاطمه صنعت کار
مهمترین و حساسترین بخش زندگی امام حسن که موجب خرده گیری دوستان کوته بین و دشمنان مغرض گردیده است ماجرای صلح آن حضرت با معاویه و کناره گیری اجباری ایشان از حکومت میباشد.
در مقاله پیش رو سعی بر ان است تا علل و عوامل این صلح بررسی گردد .
کلید واژه : امام حسن، صلح
بررسی علل صلح امام حسن
مهمترین و حساسترین بخش زندگی امام حسن که موجب خرده گیری دوستان کوته بین و دشمنان مغرض گردیده است ماجرای صلح آن حضرت با معاویه و کناره گیری اجباری ایشان از حکومت میباشد.
در مقاله پیش رو سعی بر ان است تا علل و عوامل این صلح بررسی گردد .
نکته ای که در روشن کردن موضع امام اهمیت دارد آن است که امام حسن(ع) درخواست صلح را مطرح نکرده است. این معاویه بود که می خواست بدون دردسر عراق را تصرف کند و لذا اصرار داشت تا امام را راضی به کناره گیری از حکومت کند. در برابر این نظر، برخی از منابع، به تبع شایعاتی که در همان زمان نشر می شده- و کسانی از راویان اخبار، آنها را به عنوان خبر تاریخی گزارش کرده اند- چنین وانمود کرده اند که امام خود صلح را مطرح کرده و طبعا به آن تمایل داشته است. در مقابل این نظر، شواهدی وجود دارد که به آنها اشاره می کنیم. نخستین شاهد خبر یعقوبی است که می گوید: معاویه گروهی را به ساباط مداین فرستاد تا درباره صلح با امام حسن(ع) سخن بگویند. این همان ملاقاتی است که امام در آن، صلح را رد کرده است. بنابراین امام، اولین درخواستهای معاویه را رد کرده است. شاهد دیگر نامه های نخست امام است که در همه آنها بر موضع جنگ پافشاری شده است. امام به فرستاد معاویه نیز فرمود: به معاویه بگو که میان ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود. همه اینها نشانگر آن است که موضع امام بر موضع جنگ بوده است. شاهد دیگر آن که امام در سخنرانی خود با مردم به صراحت بر این نکته تاکید کردند که معاویه صلحی را از ما خواسته است که هیچ شرافت و عزتی در آن نیست. اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید ،بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم اما اگر طالب زندگی و عافیت هستید ،اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و رضایت شما را تامین کنیم. سخن امام که به اینجا رسید مردم از هر طرف فریاد زدند (البقیه،البقیه):ما زندگی میخواهیم،ما میخواهیم زنده بمانیم.(ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،ج/3 ص406) .
سبط بن جوزی می نویسد:زمانی که امام حسن(ع)در یافت که مردم از اطراف او پراکنده شده و کوفیان به او خیانت کرده اند به صلح تمایل یافت.پیش از آن ،معاویه او را به صلح دعوت کرده بود اما امام ان را نپذیرفته بود .او می افزاید :این معاویه بود که درباره ی صلح با او به مراسله پرداخته بود. (تذکرة الخواص،ص197).
دلایل پذیرش صلح
از نظر سیاست داخلی
از مهمترین مشکلات عصر امام حسن(ع) و موانع رسیدن به اهداف آن حضرت، فقدان جبهه نیرومند و متشکل بود. مردم عراق، به ویژه کوفیان از آمادگی روحی برای جهاد و نبرد برخوردار نبودند.جنگ جمل، صفین و نهروان، آنان را خسته و علاقهمند به صلح کرده بود. جامعه آن روز عراق یک جامعه متحد و متشکل نبود، بلکه از قشرها و گروههای ناهماهنگ و متضاد تشکیل شده بود. این چنددستگی و تفرقه به سپاه امام حسن(ع) نیز کشیده شده بود و از سپاه امام، ارتشی ناهماهنگ و نابرابر ساخته بود که به آن در مقابله با دشمنان نمیشد اعتماد کرد. مرحوم شیخ مفید، و دیگر مورخان در مورد اینپدیده خطرناک در سپاه امام حسن علیه السلام مىنویسد:«عراقیان خیلى بکندى و بى علاقگى براى جنگآماده شدندو سپاهى که امامحسن علیه السلام بسیج نمود، ازگروههاى مختلفى تشکیل مىشد که عبارت بودنداز:
1- شیعیان و طرفداران امیر مؤمنان علیه السلام2 - خوارج که از هر وسیلهاى براى جنگ با معاویهاستفاده مىکردند (و شرکت آنها در صفوف سپاهیانامام به خاطر دشمنى با معاویه بود، نه دوستى باامامحسن);
3 - افراد سودجوو دنیاپرست کهبه طمع منافعمادى در سپاه امامعلیه السلام داخل شده بودند;
4 - افراد دو دل و شکاک که شخصیتبزرگى مانندامام حسنعلیه السلام در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیحنداشت;
5 - و بالاخره گروهى که نه به خاطر دین، بلکه ازروى تعصب عشیرگى و صرفابه پیروى از رئیس قبیلهخود، براى جنگ حاضر شده بودند. (شیخ مفید،الارشاد،ص189)
ازسوی دیگر، عدهای از رؤسای قبایل و افراد وابسته به خانوادههای بزرگ کوفه به امام(ع) خیانت کرده و به معاویه نامهها نوشته بودند و حمایت خود را از وی اعلام کرده و به او اطمینان داده بودند که در صورت حمله او، برضد امام حسن(ع) اقدام خواهند کرد. این پیمانشکنی مردم افزون بر خیانت فرماندهان و دنیازدگی سپاهیان، با توجه به هوشمندی، ذکاوت و علم الهی امام حسن(ع)، گزینه صلح را پیش روی امام نهاد. هرچند او موافق صلح نبود و این صلح تحمیلی بود، ولی به سبب مشکلات پیشآمده آن حضرت مجبور به کنارهگیری از جنگ میشود
ازنظر سیاست خارجی
اضمحلال و از هم پاشیدگی کشورهای اسلامی، خطر دیگری بود که جامعه مسلمانان را تهدید میکرد.
مسلمانان آن عصر، چه آنانی که در ظلّ حکومت عدالت جویانه امام حسن مجتبی(ع) زندگی میکردند و چه در سیطره حکومت غاصبانه معاویة بن ابی سفیان به سر میبردند با دشمنان مشترکی رو به رو بودند که از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامی و باز پسگیری سرزمینهای آزاد شده بودند. آنان گرچه دارای ملیت، قومیت و دینهای متعدد و مختلف بودند، ولی در یک چیز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودی اسلام و کشتار بی رحمانه مسلمانان و غارت سرزمینهای اسلامی بود.
از این رو، ادامه اختلاف و کشمشهای داخلی، دشمنان بیرونی، به ویژه رومیان را خوش حال و امیدوار میکرد و زمینه هجوم و تجاوزشان را فراهم مینمود.امام حسن مجتبی(ع) به عنوان سبط اکبر رسول خدا(ص) و سکان دار اصلی دین و دلسوزترین شخص به مسلمانان و مؤمنان، به این مسئله توجه خاص داشت و اگر معاویه و سپاهیان گمراه وی با بیخردی و دنیاطلبی خود زمینه آمال و آرزوی دشمنان خارجی را فراهم میکردند، امام حسن مجتبی(ع) و یاران و شیعیان مخلص او نمیتوانستند آنان را در این راه مساعدت و همراهی کنند و عقل و شرع حکم میکرد که باید به هر طریق ممکن نبرد میان مسلمانان پایان یابد، تا اصل دین و حیات مسلمانان ادامه یابد. زیرا اگر امام حسن(ع) نبرد با معاویه را ادامه میداد، یکی از سه اتفاق ذیل روی میداد:
1ـ پیروزی سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام.2ـ پیروزی سپاه شام و نابودی سپاه کوفه.
3ـ عدم پیروزی طرفین و عقب نشینی اجباری دوسپاه.
در هر صورت، مسلمانان به ضعف و کم توانی میرسیدند و دشمنانشان که سالها خود را تقویت و آماده چنین فرصتی کرده بودند، با هجوم سراسری و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامی را با چالش بزرگ مواجه مینمودند.در نتیجه، زحمات و تلاشهای پیامبر خدا(ص) و یاران فداکارش به هدر میرفت.
متن پیمان
ماده اول : حسن بن علىعلیه السلام حکومت و زمامدارى رابه معاویه واگذار مىکند، مشروط به آنکه معاویه طبقدستور قرآن مجید و روش پیامر صلى الله علیه وآله وسلمرفتار کند.
اصرار چنین موضعی از ناحیه امام بدان دلیل بود که معاویه به هر صورت در چهارچوبه ای محدود شود. آن حضرت پس از آمدن معاویه به کوفه نیز، ضمن سخنانی که بر فراز منبر مسجد کوفه ایراد کرد، همین نکته را به این عبارت بیان فرمود: «انّما الخلیفه من سار بسیره رسول الله و عمل بطاعته و لیس الخلیفه من دان بالجور و عطل السنن و اتّخذ الدنیا أباً و امّاً؛ خلیفه کسی است که به سیره پیامبر عمل کرده و از او اطاعت کند. خلیفه کسی نیست که ستمگری ورزیده، سنت پیامبر را رها نماید و دنیا را به عنوان پدر و مادر خود بگیرد.» و در ادامه فرمودند: «و ان ادری لعلّه فتنه لکم و متاع الی حین و چه می دانیم، شاید این آزمایشی برای شما و متاعی اندک (برای معاویه) باشد.»در این لحظه بود که معاویه از سخنان امام برآشفت امام در همین خطبه بود که فرمود:«معاویه در حقی با من به نزاع برخاست که از آن من بود، اما من برای صلاح امّت، و جلوگیری از خونریزی آن را ترک کردم
ماده دوم : بعد از معاویه،خلافت از آن حسن بنعلىعلیه السلام خواهد بود و اگر براى او حادثه اى پیش آیدحسین بن علىعلیه السلام زمام امور مسلمانان را در دستمىگیرد. نیز معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خودانتخاب کند.
ماده سوم : بدعت ناسزاگویى و اهانت نسبتبه امیرمؤمنانعلیه السلام ولعن آن حضرت در حال نماز باید متوقفگرددو از علىعلیه السلام جز به نیکى نباید یاد شود.
ماده چهارم : مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المالکوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومتبه معاویهمستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبىعلیه السلام مصرفشود.نیز معاویه باید در تعیین مقررى و بذل مال،بنىهاشم را بر بنى امیه ترجیح دهد.همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یکمیلیون درهم درمیان بازماندگان شهداى جنگ جمل وصفین که در رکاب امیر مؤمنانعلیه السلام کشته شدند، تقسیمکند.شاید علت انتخاب دارابگرد این باشد که این شهر بدون جنگ تسلیم ارتش اسلام شدو مردم ان با مسلمانان پیمان صلح بستند.خراج ان طبق قوانین اسلام اختصاص به پیامبر و خاندان ان حضرت و یتیمان وتهیدستان و در ماندگان داشتوبدین ترتیب درامد این شهر به خود حضرت تعلق داشت(مجلسی،بحار الانوار،ج/44،ص10)
ماده پنجم : معاویه تعهد مىکند که تمام مردم، اعم ازسکنه شام و عراق و حجاز ، از هر نژادى که باشند، ازتعقیب و آزار وى در امان باشند واز گذشته آنهاصرفنظرکند و احدى از آنهارا به سبب فعالیتهاىگذشتهشان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیبقرارندهد، و مخصوصا اهل عراق را به خاطر کینههاىگذشته آزار نکند.علاوه بر این معاویه تمام یاران علىعلیه السلام را، در هرکجا که هستند، امان مىدهد که هیچ یک از آنها رانیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیروان علىعلیه السلامدر امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند،و کوچکترین ناراحتى براى آنها ایجاد نشود، حق هرکسى به وى برسد، و اموالى که از بیت المال در دستشیعیان على علیه السلام است از آنهاپس گرفته نشود.
نیز نباید هیچ گونه خطرى از ناحیه معاویه متوجهحسنبن علىعلیه السلام و برادرش حسین بن على علیه السلام و هیچکدام از افراد خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شود و نباید در هیچنقطه اى موجبات خوف و ترس آنهارا فراهم سازد.در پایان پیمان ، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آنرا محترم شمرده دقیقابه مورد اجرا بگذارد. او خدا را براین مسئله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیزگواهى دادند.(مشروح پیمان صلح در کتاب (صلح الحسن،ال یاسن ،ص259،261))
بدین ترتیب پیشگویى پیامبراسلامصلى الله علیه وآله وسلم ، در هنگامىکه حسن بن على علیه السلام هنوز کودکى بیش نبود، تحققیافت: پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم روزى بر فراز منبر، با مشاهده اوفرمود:
«این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند بهوسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرارخواهد ساخت».(اسد الغابه،ابن اثیر،ج/2،ص12)
معاویه هنگامی که به کوفه آمد گفت: «ألا إنّی کنت شرطت شروطاً أردت بها الالفه و وضع الحرب، ألا و إنها تحت قدمی؛ من این شروط را برای خاموش کردن آتش فتنه و مدارای با مردم و ایجاد الفت پذیرفتم، اما اکنون همه آنها را زیر پایم می گذارم» و در عبارتی دیگر از او نقل شده است که گفت:«من با شما برای خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام حج و پرداخت زکات نجنگیدم، بلکه جنگیدم تا امیری شما را به دست آورم. و خداوند این را به من عطا کرد و حال آن که شما از آن کراهت داشتید» گروهی از بصریان به رهبری«حمران بن ابان»،قصد تصرّف شهر را کردند.«معاویه عمرو بن ارطاه» یا برادرش«بسر»را به عنوان حاکم بصره تعیین کرده، فرستاد بدین ترتیب معاویه بر عراق تسلط یافت. او«مغیره بن شعبه» را به حکومت کوفه گماشت که تا نه سال پس از آن که زنده بود حکومت این شهر را داشت. بصره نیز به «عبدالله بن عامر»که پیش از آن هم زمانی از سوی معاویه در آنجا امارت داشت، سپرده شد. خلافت امام حسن - علیه السلام - از رمضان سال 40 هجری آغاز شده و در ربیع الآخر سال 41 پس از گذشت هفت ماه به پایان آمد.