تاریخ نگارش : بیست و سوم مهر 1391
زندگی حضرت عبدالعظیم علیه السلام
ندا ولیخانی
نگرشی کوتاه درباره شخصیت سیّدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام



امامزاده لازم التعظیم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام که نسب شریفش به چهار واسطه به سبط جلیل حضرت خیرالوری امام حسن مجتبی علیه السّلام منتهی میشود بدین طریق عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن الحسن بن زیدبن الحسن بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام و قبر شریفش در ری معلوم و مشهور و ملاذ و معاز عامة مخلوقست و علوّ مقام و جلالت شأن آن حضرت اظهر من الشمس است چه آن جناب بعلاوه آنکه از دودمان حضرت خاتم النبیین است از اکابر محدّثین و اعاظم علماء و زهّاد و عبّاد و صاحب ورع و تقوی است و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادی علیهماالسّلام است و نهایت توسّل و انقطاع بخدمت ایشان داشته و احادیث بسیار از ایشان روایت کرده و اوست صاحب کتاب خطب امیرالمؤمنین علیه السّلام و کتاب یوم و لیله و اوست که دین خود را بر امام زمانش حضرت هادی علیه السّلام عرض کرد و حضرت تصدیق او نمود و فرمود : یا اباالقاسم هذا و الله دین الله الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبتک الله بالقول الثابت فی الدنیا و الاخره و صاحب بن عبّاد رسالة مختصره در احوال آن جناب نوشته که شیخ ما مرحوم ثقه الاسلام نوری در خاتمة مستدرک آن را نقل فرموده و در آنجا و در رجال شیخ نجاشی است .

که حضرت عبدالعظیم از سلطان زمان خویش ترسید و گریخت و در شهرها گردش میکرد بعنوان آنکه قاصد و پیک است تا به ری آمد و مخفی شد در ساربانان و به روایت نجاشی در سردابی درخانة مردی از شیعیان در سکه الموالی و در آنجا عبادت خدا میکرد و روزها روزه می داشت و شبها به نماز می ایستاد و پنهان بیرون می آمد و زیارت میکرد قبری را که در مقابل قبر اوست و راه در میان است و می گفت: این قبر مردی از فرزندان حضرت امام موسی علیه السّلام است و پیوسته در آنجا می بود و یک و دو از شیعه خبر می شدند از احوال او تا آنکه اکثر مردم ری او را شناختند پس شخصی از شیعه حضرت رسالت پناه را در خواب دید که فرمود مردی از فرزندان مرا از سکه الموالی برخواهند داشت و مدفون خواهند کرد نزد درخت سیب در باغ عبدالجبارین عبدالوهاب و اشاره کرد به همان مکان که در آنجا مدفون شد پس آن شخص رفت که آن درخت و مکان را از صاحب باغ بخرد صاحب باغ گفت که از برای چه میخری این درخت و جای آن را ، آن شخص خواب خود را نقل کرد صاحب باغ گفت من نیز چنین خواب دیده ام و موضع این درخت را با جمیع باغ وقف کرده ام بر آن سید و سایر شیعیان که در آنجا مرده های خود را دفن کنند پس عبدالعظیم بیمار شد و به رحمت ایزدی واصل گشت چون او را برهنه کردند که غسل بدهند در جیبش رقعه ای یافتند که در آنجا نسب شریف خود را نوشته بود که منم ابوالقاسم عبدالعظیم پسر عبدالله پسر علی پسر حسن پسر زید پسر امام حسن پسر علی بن ابی طالب علیهم السّلام و نیز صاحب بن عباد در وصف علم عبدالعظیم گفته که روایت کرده ابوتراب رویانی که گفت شنیدم از ابوحماد رازی که می گفت وارد شدم بر حضرت امام علی نقی علیه السّلام در سر من رای پس سؤال کردم از آن حضرت جمله ای از مسائل حلال و حرام خود و جواب فرمود مسائل مرا پس زمانی که وداع کردم با آن حضرت برای بیرون آمدن از آنجا به من فرمود ای حماد هرگاه مشکل شد بر تو چیزی از امور دینت در ناحیة خود یعنی در بلد ری پس سؤال کن آن را از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی و سلام مرا به او برسان و محقّق داماد در کتاب رواشح گفته که احادیث بسیار در فضیلت زیارت عبدالعظیم علیه السّلام روایت شده و وارد شده که هر که زیارت کند قبر او را بهشت بر او واجب شود شیخ شهید ثانی (ره) در حواشی خلاصه همین روایت را از بعضی نسابین نقل فرموده و ابن بابویه و ابن قولویه به سند معتبر روایت کرده اند که مردی از اهل ری بخدمت حضرت امام علی نقی علیه السّلام رفت . حضرت از او پرسید که کجا بودی عرض کرد که به زیارت امام حسین علیه السّلام رفته بودم فرمود که اگر زیارت میکردی قبر عبدالعظیم را که نزد شما است هر آینه مثل کسی بودی که زیارت امام حسین علیه السّلام کرده باشد . علماء از برای آن بزرگوار زیارتی نقل کرده اند مگر آنکه فخرالمحقّقین آقا جمال الدّین در مزار خود زیارت حضرت را به نحوی که در مفاتیح ذکر شده مناسب دیده است .

مفاتیح الجنان ص 1309

با آنکه جوّ اختناق و ستم دوران عبدالعظیم ، امکان استفاده از امام را بسیار محدود می ساخت . در عین حال برخی از مشتاقان معارف قرآن و اهل بیت علیه السّلام توانستند به قدر ظرفیت خویش از حضرت امام هادی علیه السّلام کسب فیض نمایند و به مراتب عالی ایمان و معرفت نائل شوند . شیخ طوسی 185 نفر از کسانی را که از امام هادی علیه السّلام روایت کرده اند نام می برد که در میان آنها چهره های درخشان بچشم می خورند و ما ذیلاً برخی را به اختصار به رشته تحریر در می آوریم .

حضرت عبدالعظیم حسنی از بزرگان ، راویان و دانشمندان بود و در زهد و تقوی مقام والایی داشت ، برخی از اصحاب بزرگ امام ششم و هفتم و هشتم علیهم السّلام او را درک کرده بودند و خود از شاگردان و راویان نام آور امام جواد و امام هادی علیهم السّلام محسوب می شدند . ابوحمّاد رازی می گوید :

خدمت امام هادی علیه السّلام شرفیاب شدم و مسائلی پرسیدم ، هنگامی که خواستم از خدمت امام مرخّص شوم ، فرمودند ، هر وقت مشکلی برایت پیش آمد از عبدالعظیم حسنی بپرس و سلام مرا نیز به او برسان .

صاحب بن عبّاد می گوید : عبدالعظیم حسنی در امور دین آگاه و به مسائل مذهبی و احکام قرآن کاملاً آشنا بود . در مدارج ایمان و معرفت بدان جایگاه رسید که امام هادی علیه السّلام به او فرمود : « تو از دوستان حقیقی مائی » .

یک بار عقاید خویش را به امام عرضه داشت ، و امام هادی علیه السّلام عقاید او را تصدیق فرمود ، چنانکه خود می گوید : بر مولای خود امام هادی علیه السّلام وارد شدم ، چون نظرش بر من افتاد ، فرمود : مرحبا بر تو ای ابوالقاسم ! تو براستی دوست مایی . عرض کردم : ای فرزند رسول خدا ، می خواهم دینم را به شما عرضه دارم چنانکه مورد رضایت شما بود بر آن ثابت قدم باشم تا خدای متعال را ملاقات کنم . فرمود : بگو . عرض کردم : اعتقاد من آن است که خدای تبارک و تعالی یکتاست و هیچ چیز شبیه او نیست ، و او از «ابطال» و «تشبیه» بیرون است (ابطال : یعنی خدا را هیچ انگاشتن ، و تشبیه : یعنی او را با مخلوقات شبیه و همانند دانستن) و خدای متعال نه «جسم» است و نه «صورت» و نه «عرض» و نه «جوهر» ، بلکه او پدیدآورندة اجسام و صورتگر صورتها و آفریدگار اعراض و جواهر و مربّی و مالک و قراردهنده و پدیدآورندة هر چیز است ، و معتقدم که « محمّد صلّی الله علیه و آله » بنده و پیامبر او و آخرین سفیر الهی است و تا قیامت پیامبری نخواهد آمد . و معتقدم امام و جانشین و سرپرست پس از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین علی علیه السّلام و سپس حسن و بعد حسین ، علی بن الحسین ، محمد بن علی ، جعفربن محمد ، موسی بن جعفر ، علی بن موسی ، محمد بن علی و آنگاه تو مولای من هستی . امام فرمود : بعد از من فرزندم « حسن» امام است . پس مردم را نسبت به فرزند حسن چگونه می بینی؟ عرض کردم : مولای من مگر او چگونه است ؟ فرمود : زیرا شخص او دیده نمی شود و بردن نامش جایز نیست تا آنگاه که قیام کند، و زمین را از عدل و داد پر می سازد همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد . آنگاه گفتم : و اعتراف می کنم که دوست آنان دوست خدا و دشمن آنان دشمن خداست ، و اطاعت از آنان اطاعت خدا و نافرمانی آنان نافرمانی خداست . معتقدم : معراج ، سؤال و جواب در قبر ، بهشت ، دوزخ ، صراط و میزان ، درست و برحق است و روز قیامت آمدنی است و هیچ تردیدی در آن نیست و خداوند مردگان را زنده می کند و معتقدیم واجبات دین پس از ولایت ، نماز ، زکات ، روزه ، حج ، جهاد ، امر به معروف ونهی از منکر است .

امام فرمود : ای ابوالقاسم ، به خدا سوگند این همان دینی است که خدای متعال برای بندگانش پسندیده است ، بر آن ثابت باش . خداوند ترا در دنیا و آخرت بر گفتار ثابت ، استوار بدارد .

آنطور که از تاریخ و روایات بر می آید حضرت عبدالعظیم علیه السّلام مورد تعقیب حکومت وفت قرار می گیرد و برای مصونیت از خطر به ایران می آید و در شهر ری پنهان می شود .

وفات حضرت عبدالعظیم در دوران امامت هادی علیه السّلام بوده است ، و اوج شخصیت الهی آن بزرگوار را در روایتی که «محمد بن یحیی عطار» نقل می کند باید دید . حضرت عبدالعظیم از موفّق ترین علماء و راویان شیعه در زمان ائمه علیهم السّلام محسوب می شود ، آن گرامی از جمله مؤلفان نیز بوده و نقل می کنند کتابی درباره خطبه های امیرالمؤمنین علیه السّلام و کتاب دیگری به نام « یوم و لیله » نوشته است.

سخن کوتاه ؛ به شما خواننده عزیز توصیه میشود در هرکجا که هستید به شهرری رفته و به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام و سایر امامزاده ها ، ابن بابویه و شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیهم بروید تا سعادتمند و اهل نجات و بهشت شوید و دیگران را توصیه به زیارت آن بزرگواران کنید و بسیار بجاست هر زمان عازم تهران باشید به نیت زیارت سفر را آغاز کنید تا حوائجتان برآورده و مشمول ثواب زیارت امام حسین (علیه السّلام) گردید.


کلید واژه : زندگی-حضرت عبدالعضیم
ناشر : -
نسب حضرت عبدالعظیم علیه السّلام

- پدران حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نسب حضرت عبدالعظیم حسنی به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام می رسد بدین طریق : عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السّلام گرچه قبل از این قسمتی از شرح حال فرزندان و فرزند زادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام را که بعضی از آنان پدران حضرت عبدالعظیم علیه السّلام بودند از نظر خوانندگان عزیز گذراندیم ، ولی در عین حال در اینجا به مناسبت شرح حال حضرت عبدالعظیم علیه السّلام شرح حال پدران آن حضرت را به نحو مفصل تری به عرض خوانندگان محترم می رسانیم . ? شرح حال زید بن حسن علیه السّلام شیخ مفید علیه السّلام می نویسد : زید بن حسن علیه السّلام متولی صدقات پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بود . زید بزرگترین فرزندان امام حسن علیه السّلام بود ، زید مردی کریم الطبع ، شریف النفس ، کثیرالخیر بود . زید را شعرا مدح بسیاری گفتند و مردم از اطراف و اکناف برای نیل به فضل زید می آمدند . مورخین می نویسند : زید متولی صدقات پیغمبر اکرم بود موقعی که سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید برای آن عاملی که در مدینه داشت نوشت : موقعی که این نامه من به تو رسید زید بن حسن را تولیت صدقات پیغمبر اکرم بر کنار می کنی و تولیت آنها را به فلان کس واگذار می نمائی و او را درباره هر امری از امور صدقات که از تو مدد بخواهد امداد می کنی ! موقعی که عمر بن عبدالعزیز متصدی امر خلافت گردید برای والی مدینه نوشت : چون زید بن حسن شریف بنی هاشم و بزرگترین ایشان به شمار می رود و موقعی که نامه من به تو رسید تولیت صدقات رسول خدا را به زید تفویض می کنی و راجع به امور صدقات از او پشتیبانی می نمائی والسلام . زید بن حسن با حضرت حسین بن علی علیه السّلام به کربلا نیامد ، موقعی که امام حسین علیه السّلام شهید شد زید بن حسن به مناسبت این که عبدالله زبیر شوهر خواهرش ام الحسن بود با وی بیعت کرد و نزد او رفت ، موقعی که عبدالله زبیر کشته شد زیدبن حسن خواهر خود را برداشت و به جانب مدینه آمد . عزیزالله عطاردی در کتاب زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از ابومعشر بلخی نقل می کند : علی بن ابیطالب علیه السّلام مقرر داشته بود که باید تولیت صدقات او در دست اهل فضل و کمال از فرزندانش باشد . راوی گوید : تولیت صدقات آن حضرت در زمان ولید بن عبدالملک به زید بن حسن رسید ، در این هنگام بین زید و ابوهاشم که عبدالله بن محمد بن حنفیه باشد بر سر تولیت و تصدی صدقات اختلاف پیدا شد . ابوهاشم به زید گفت : تو می دانی که ما در حسب و نسب با هم فرقی نداریم ، تنها جهتی که تو را بر من فضیلت می دهد این است که تو از فرزندان فاطمه هستی و من از این شرف بهره ای ندارم ، ولی این صدقات که اکنون موجود است از فاطمه نیست و به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب تعلق دارد ، علاوه بر این امیرالمؤمنین شرط کرده که باید تولیت این صدقات در دست افضل و اعلم از فرزندان او باشد و من اکنون از شما افقه و اعلم هستم ؟ در این هنگام که اختلاف بین این دو نفر در مورد تصدی صدقات پیدا شده بود زید بن حسن به دمشق رفت و جریان را به خلیفه اموی که ولید بن عبدالملک بود گفت : در این وقت به ولید بن عبدالملک از ابوهاشم سعایت شده بود که وی ادعای خلافت دارد و هم اکنون لشکریانش در عراق جمع شده و در انتظار فرمان او هستند و او هرگاه فرمان خروج صادر کند ناگهان بر علیه تو انقلاب خواهند کرد . ولید بن عبدالملک هنگامی که این سخنان را درباره ابوهاشم شنید آتش خشمش شعله ور شد و به عامل خود در مدینه نوشت : هرچه زودتر ابوهاشم را به دمشق بفرست ، نامه را به قاصدی داد و او را روانه مدینه نمود ،امیر مدینه ابوهاشم را دستگیر کرده و به دمشق فرستاد . ولیدبن عبدالملک بر ابوهاشم خشمناک گردید و او را به زندان افکند ، او مدتی در زندان ماند ، در این هنگام که وی در زندان به سر می برد حضرت علی بن الحسین علیه السّلام برای استخلاص او به دمشق تشریف بردند . حضرت سجاد رو به خلیفه نموده فرمود : فرزندان ابوبکر و عمر و عثمان به جهت پدران خود در میان مردم به راحتی زندگی می کنند ودر میان اجتماع معزز هستند و کسی به آنان صدمه و آزار نمی رساند . ولی اکنون فرزندان پیغمبر در حبس و شکنجه و آزار هستند ، شرافت نسب و قرابت آنان با حضرت رسول مراعات نمی گردد ، اینک ابوهاشم که عبدالله بن محمد باشد مدتی است که در زندان تو گرفتار است ؟! ولید گفت : شنیده ام که وی با پسر عم خود اختلافاتی دارد ؟ علاوه به قرار اطلاع وی مدعی خلافت شده و گویا طرفدارانی در عراق پیدا کرده و قصد بلوا و آشوب دارد ؟! حضرت سجاد علیه السّلام فرمود : زید بن حسن و ابوهاشم هر دو پسر عم یکدیگرند و گاهی ممکن است که یک موضوع کوچک خانوادگی موجب رنجش و کدورت گردد ، این اختلاف جزئی نباید موجب خشم و غضب شما شود ، البته این اختلاف کوچک که همواره در بین افراد هر خانواده هست قابل اهمیت نیست . در همین موقع بود که حضرت سجاد علیه السّلام جریان نزاع و اختلاف آن دو نفر را برای ولید بن عبدالملک روشن کرد . ولید بن عبدالملک از اختلاف این دو نفر مطلع گردید ، و کینه ابوهاشم را که در دل گرفته بود و قصد آزار و اذیت او را داشت از خود دور کرد و قلبش از وی مطمئن شد ، پس از این جریان حضرت سجاد علیه السّلام فرمود : اکنون به خاطر حضرت رسول (ص) ابوهاشم را از زندان آزاد کن و او را نزد اهل بینش بفرست ! ولید گفت : من اکنون او را از زندان آزاد کردم و از وی در گذشتم ، این هنگام ابوهاشم از زندان آزاد شد ، امّا ولید به او اجازه نداد که از دشمق بیرون شود ، بلکه او را نزد خود تحت نظر نگاه داشت . یک روز ولید به ابوهاشم گفت : یاابا البنات ، یعنی ای پدر دختران ! ابوهاشم در جوابش گفت : آیا مرا به داشتن دختر سرزنش می کنی و حال ان که حضرت لوط و خاتم النبیین هم پدران دختران بودند ؟! ولید از این جواب خشمگین شد و گفت : تو اهل جدل هستی از نزد من دور شو ! ابوهاشم گفت : آری به خدا قسم که از نزد تو خواهم رفت ، بعد از این جریان بود که ابوهاشم از دمشق بیرون شد و به طرف مدینه رفت . سرانجام ولید وسائلی را برانگیخت و او را مسموم کرد . علامه مجلسی در جلد یازدهم بحار ، صفحه 95 می نویسد : ابوبصیر از صادق آل محمد (ص) روایت می کند که فرمود : زید بن حسن نزد پدرم آمد و از وی میراث حضرت رسول را مطالبه کرد . میراث حضرت رسول عبارت بود از زره ، شمشیر ، انگشتر و آن عصائی که در دست حضرت باقر علیه السّلام بود . زید اظهار کرد که من فرزند حسن هستم و او بزرگترین فرزند پیغمبر است و اکنون ارث آن جناب به من می رسد و من اولی واحق به آن هستم . در این هنگام بین زید بن حسن و زید بن علی بن الحسین گفتگوهائی صورت گرفت ، زید بن علی پیش حضرت باقر آمد و گفت : ای برادر ! من دیگر در این مورد با زید بن حسن سخنی ندارم ، این جریان به گوش زید بن حسن رسید ، وی از این قضیه بسیار ناراحت گردید ، بعد از این زید بن حسن خدمت حضرت باقر علیه السّلام آمد و با آن جناب مطالبی را در میان گذاشت . حضرت باقر به زید فرمود : اگر این تخته سنگی که ما اکنون روی آن قرار گرفته ایم گواهی دهد که من احق به میراث حضرت رسول (ص) هستم تو باز حرف خود را تکرار می کنی و یا از گفتار خود دست برمی داری ؟ زید جواب داد : اگر این موضوع را مشاهده کردم البته دست از عقیده خود برمی دارم . در این وقت آن سنگ عظیم به سخن آمدوگفت : ای زید ! تو در حق امام ظلم می کنی و تو به میراث پیغمبر حقی نداری ، هنگامی که زید این منظره را دید از وحشت و خوف بر زمین افتاد و از خود بی خود شد . عبدالملک مروان خلیفه اموی از این موضع اطلاع پیدا کرد ، زیدبن حسن هم بعد از این جریان به دمشق رفت و موضوع اختلاف خود را با عبدالملک در میان گذاشت ، عبدالملک به عامل خود در مدینه نوشت و به او دستور داد که محمد بن علی را به دمشق بفرستد و حاکم را تهدید کرد که اگر در این قضیه کوتاهی کنی تو را خواهم کشت . عامل مدینه در جواب او نوشت : نامه شما رسید و از موضوع آن اطلاع کامل حاصل شد ولی اکنون اندکی توجه کن تا تو را از این موضوع روشن کنم ، محمدبن علی که تو او را از من خواسته ای مردی است که امروز مثل او در روی زمین مرد با عفتی وجود ندارد ، او مردی زاهد و پرهیزکار می باشد و همواره در محراب خود مشغول عبادت است . محمدبن علی علیه السّلام آنگاه که به قرائت قرآن اشتغال دارد سباع و طیور به دور او اجتماع می کنند و با او انس و الفت می گیرند ، وی از جهت علم ، کمال ، فضل ، شرف و عبادت از اعلم مردم و دقیق ترین آنان می باشد ، من اکنون صلاح شما را در این می دانم که به او رنج و آزار نرسانی ووی را صدمه نزنی ، زیرا خداوند از هیچ قومی نعمتی را سلب نمی کند مگر این که آن قوم موجبات تغییر نعمت را از خود فراهم سازند و روحیات و اخلاق خود را تغییر دهند . هنگامی که این نامه به عبدالملک بن مروان رسید وی فهمید که عامل مدینه او را نصیحت کرده و خیر او را خواسته است . خلیفه بار دیگر به حاکم مدینه نوشت : یک میلیون درهم به محمد بن علی بده و اسلحه ، زره ، شمشیر ، انگشتر و عصای رسول خدا را که نزد او محفوظ است از وی بگیرد و برای من بفرست . عامل مدینه خدمت حضرت باقر آمد و گفت : از طرف عبدالملک بن مروان نامه ای رسیده و به من دستور داده که یک میلیون درهم به شما بدهم و میراث حضرت رسول (ص) را که نزد شما نگاهداری می شود برای او بفرستم . حضرت باقر فرمود اندکی مرا مهلت ده تا در این باره فکر کنم و تصمیم بگیرم . امام صادق فرمود : پدرم نامه ای برای عبدالملک بن مروان نوشت و مقداری اثاثیه نیز برای او فرستاد ، در این هنگام زیدبن حسن که در مشق بود به مدینه وارد گردید ، بین او و حضرت باقر علیه السّلام مذاکراتی شد ، چند روز بعد از ورود زید بود که امام باقر علیه السّلام از دنیا رفت و زید بن حسن هم پس از مدت قلیلی مریض شد و چندی بیهوش بود تا از این جهان رخت بر بست . علامه مجلسی پس از نقل این حدیث می فرماید این حدیث مخالف با تاریخ است ، گویا راوی اشتباه کرده باشد و به جای هشام ، عبدالملک مروان را ذکر نموده . شیخ مفید در ارشاد می نویسد : زید بن حسن از دنیا رفت و ادعای امامت نکرد و کسی هم مدعی امامت او نشد . زید بن حسن در سن 90 سالگی در حاجر (به کسر جیم ) که نام موضعی است بین مکه و مدینه از دنیا رفت . عزیزالله عطاردی در کتاب زندگانی حضرت عبدالعظیم از عبدالله بن ابوعبیده نقل می کند : روزی که زید بن حسن در بطحاء از دنیا رفت و جنازه او را به مدینه حمل می کردند من هم به اتفاق پدرم به استقبال جنازه او رفته بودم ، وقتی به ثنیه – که تپه ای است نزدیک مدینه – رسیدیم ناگهان جنازه زید در حالی که او را در قبه ای نهاده و روی شتر گذاشته بودند از دور نمایان گردید و عبدالله بن حسن بن حسن در جلو جنازه پیاده در حالی که ردای خود را بر کمرش بسته بود حرکت می کرد . در این هنگام بود که پدرم به من گفت : ای پسر! رکاب را نگاه دار تا من هم پیاده شوم و نسبت به جنازه زید احترامات لازم را به جا آورم ، به خدا قسم اگر من سواره باشم و عبدالله پیاده راه رود به ما خیر و نصیبی نخواهد رسید و هرگز روی سعادت را نخواهیم دید . پدرم از مرکب پیاده شد و به اتفاق عبدالله بن حسن در جلو جنازه حرکت کردند تا جنازه را وارد منزل نمودند ، در آنجا غسلش دادند و بعد از آن به قبرستان بقیع حمل نمودند و در آنجا به خاک سپردند . زید بن حسن با لبابه که دختر عبدالله بن عباس بود زدواج کرد . این لبابه قبلاً زوجه حضرت ابوالفضل العباس علیه السّلام بود . همین که آن حضرت در کربلا شهید شد زید بن حسن با وی ازدواج کرد ، از این لبابه پسری به نام حسن و دختری به نام نفیسه متولد گردید . این حسن بن زید یکی از اجداد حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به شمار می رود که اکنون شرح حال او را به عرض خوانندگان عزیز می رسانیم . فرزند ذکور از زید بن حسن فقط همین حسن به جای ماند که او را حسن مثنی هم می گویند . ? حسن بن زید : حسن بن زید مردی با سخاوت و فریادرس بینوایان بوده که این کتاب را گنجایش ذکر بذل و بخششهای او نیست . محدث قمی می نویسد : منصور دوانیقی حسن بن زید را حاکم مدینه و اطراف آن نمود . حسن بن زید اوّل کسی بود که طبق سنت بنی عباس لباس سیاه در بر کرد . وی مدت 80 سال عمر کرد و زمان منصور ، مهدی ، هادی و رشید عباسی را درک کرد . حسن بن زید با عموزادگان خود عبدالله محض و پسرانش که محمد و ابراهیم نام داشتند فاصله و بینونتی داشت . در آن موقعی که ابراهیم را شهید کردند و سر او را نزد منصور آوردند و در میان طشتی نهادند حسن بن زید در آن مجلس بود . منصور به حسن گفت : صاحب این سر را می شناسی ؟ حسن گفت : آری می شناسم و پس از ذکر بزرگواریهای ابراهیم های های گریه کرد ! منصور گفت : من دوست نداشتم که وی کشته شود ، چون او می خواست سر مرا از تنم دور کند لذا من سر او را از بدنش برگرفتم !! خطیب بغداد در تاریخ بغداد می نگارد : حسن بن زید یکی از افراد با سخاوت به شمار می رفت . وی مدت پنج سال از طرف منصور حاکم مدینه بود . پس از آن منصور بر او غضب کرد ، او را از مقام حکومتی بر کنار کرد ، اموال او را تصرف نمود ، او را زندانی کرد ، او همچنان در زندان بود تا موقعی که منصور از دنیا رفت و مهدی به خلافت رسید . مهدی حسن بن زید را از زندان آزاد نمود ، اموالی که از او گرفته بودند به وی مسترد کرد ، مهدی همیشه طرفدار حسن بن زید بود . حسن بن زید به عزم حج حرکت کرد و در حاجر که نام موضعی است در راه حج از دنیا رفت . در کتاب عمده المطالب می گوید : حسن بن زید دارای هفت فرزند بود که همه آنان صاحب فرزند بودند . نام فرزندان وی بدین قرار است : 1- قاسم 2- زید 3- ابراهیم 4- اسحاق 5- عبدالله 6- اسماعیل 7- علی ? علی بن حسن بن زید در کتاب مقاتل الطالبین ، چاپ 1368 طبع قاهره ، صفحه 398 می نویسد : کنیه علی بن حسن ابوالحسن بود ، مادر او کنیزی بود که او را امه الحمید می گفتند . منصور او را با پدرش حسن در آن موقعی که بر وی غضب نمود زندانی کرد . علی بن حسن همچنان با پدرش در زندان بود تااین که در حبس از دنیا رفت . ? عبدالله پدر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام این عبدالله که پدر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام باشد در زمان جدش حسن بن زید به دنیا آمد و به جهت این که پدرش علی در زندان منصور از دنیا رحلت کرد جدش برای سرپرستی وی اقدام نمود ، حسن که جد عبدالله به شمار می رفت نسبت به وی اظهار علاقه زیادی می کرد و در پرورش و تربیت او می کوشید . در کتاب منتقله الطالبین می نویسد : عبدالله که پدر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام باشد از کنیز زر خریدی به نام حیفا تولد یافت . 2- برادران حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در کتاب عمده الطالب نام فرزندان عبدالله را که پدر حضرت عبدالعظیم علیه السّلام باشد بدین قرار می نگارد : 1- عبدالعظیم که در شهرری مدفون است . 2- احمدبن عبدالله که به قول بعضی از علمای انساب ، اعقاب وی در مصر و کوفه بوده اند . 3- حسن بن عبدالله معروف به : مهفهف که در زمان معتضد عباسی متولی امور فدک بود . و از وی فرزندی به جای نماند. 4- محمدبن عبدالله که او را نیز مهفهف می گفتند و بعضی از نسابه ها گفته اند : اعقاب او درابهر و زنجان بوده اند . 5- حسن بن عبدالله . محدث قمی در کتاب منتهی الآمال تعداد فرزندان عبدالله را نه نفر می نویسد که نام آنان بدین قرار است : 1- احمد 2- قاسم 3- حسن 4- محمد 5- ابراهیم 6- علی اکبر 7- علی اصغر 8- زید 9- عبدالعظیم شهرری آستان مقدس حضرت عبدالعظیم علیه السّلام معماری و ساختمان قرآن و آستان حوزه علمیه دانشکده علوم حدیث مرکز نجوم و آسمان نما مدارس وابسته کتابخانه عمومی آستان موزه دارالشفاء کوثر تأمین بودجه اطلاعات قبور نذورات و موقوفات

ولادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام


ولادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام عزیزالله عطاردی در کتاب زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام می نویسد : از تاریخ ولادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام اطلاعی در دست نیست و در مصادر ترجمه او از این موضوع ذکری به میان نیامده ، ما هرچه در این مورد تحقیق کردیم به این مطلب برنخوردیم ، ولی آنچه مسلم است وی در زمان حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام حیات داشته است . یکی از فضلای معاصر در رساله ای که در شرح زندگی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به نگارش درآورده می گوید : عبدالعظبم حسنی در سال 202 هجری متولد شده ، ولی مأخذ گفتار خود را ذکر نکرده است . این گفته مدرک درستی ندارد ، زیرا حضرت عبدالعظیم علیه السّلام راوی هشام بن حکم است . و او در سال 198 درگذشته . حضرت عبدالعظیم علیه السّلام محضر مبارک حضرت رضا علیه السّلام را درک نموده و حال این که آن جناب در سال 203 به شهادت رسیده است . عمادزاده در جلد دوم کتاب زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام صفحه 390 می نویسد : حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در اوایل سنه 200 هجری در مدینه متولد شده . نگارنده گوید : چون مدرک این قول هم معلوم نیست بنابراین ما قضاوت را به عهده خوانندگان ارجمند می گذاریم . بخش سوم : دوران زندگی حضرت عبدالعظیمعلیه السّلام حاوی چهار موضوع : 1- عرض عقیده حضرت عبدالعظیم علیه السّلام 2- علت آمدن حضرت عبدالعظیمعلیه السّلام در شهرری 3- تألیفات حضرت عبدالعظیم علیه السّلام 4- روایاتی از حضرت عبدالعظیم علیه السّلام 1- عرض عقیده حضرت عبدالعظیمعلیه السّلام به حضرت هادی علیه السّلام شیخ صدوق از حضرت عبدالعظیم علیه السّلام روایت می کند که فرمود : من نزد حضرت امام علی النقی علیه السّلام رفتم ، همین که چشم آن حضرت به من افتاد فرمود : مرحبا بک . ای ابوالقاسم ! حقا که تو ولی و دوست ما هستی . من گفتم : یابن رسول الله ! من می خواهم عقیده و دینم را به شما عرضه کنم . چنانچه این عقیده و دین من بر حق باشد بر آن باقی بمانم تا آن موقعی که خدا را ملاقات نمایم ؟ حضرت امام عل النقی علیه السّلام به من فرمود : بگو! من گفتم : عقیده من بر این است : حقا که خدای تبارک و تعالی یکی است ، چیزی مثل او نیست ، از حد ابطال و تشبیه خارج است ، خدا جسم ، صورت ، عرض و جوهر نیست ، بلکه آفریننده اجسام و صورتها و خالق اعراض و جواهر ، مربی و مالک و برقرارکننده و ایجادکننده هر چیزی است . عقیده من این است که حضرت محمد (ص) بنده و رسول خدا است ، خاتم پیغمبران است و تا روز قیامت پیغمبر بعد از او نخواهد بود ، شریعت آن حضرت آخرین شریعت است و تا روز قیامت شریعتی بعد از شریعت آن بزرگوار نخواهد بود . عقیده من این است که امام و خلیفه و وصی بعد از آن پیغمبر اکرم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السّلام است و بعد از آن بزرگوار : حسن ، حسین ، علی بن الحسین ، محمدبن علی ، جعفربن محمد ، موسی بن جعفر ، علی بن موسی ، محمدبن علی و تو خلفای پیغمبر هستید . در همین موقع بود که امام علی النقی علیه السّلام فرمود : بعد از من پسرم حسن امام است ، مردم نسبت به خلیفه بعد از حسن چه خواهند کرد ؟! گفتم : از چه لحاظ ؟ فرمود : از این لحاظ که او دیده نخواهد شد و حلال نیست که نام او را ببرند تا آن موقعی که خروج کند و زمین را پر از عدل و داد نماید آن طور که پر از ظلم و ستم شده باشد . گفتم : من هم اقرار کردم و می گویم : دوست آنان دوست خدا و دشمن آنان دشمن خدا است . طاعت ایشان طاعت خدا و نافرمانی ایشان نافرمانی خدا خواهد بود . عقیده من این است که معراج پیغمبر اکرم ، سؤال در قبر ، بهشت ، جهنم ، صراط و میزان بر حق است . قیامت خواهد آمد و تردید در آن نخواهد . هر کسی که در قبر باشد خدا او را برانگیخته خواهد کرد . عقیده من این است که فرائض (یعنی واجبات) بعد از ولایت علی و فرزندانش عبارتند از : نماز ، روزه ، زکات ، حج ، جهاد ، امر به معروف و نهی از منکر. امام علی النقی علیه السّلام به حضرت عبدالعظیم علیه السّلام فرمود : به خدا قسم این همان دینی است که خدا برای بندگانش پسندیده است ، خدا تو را در دنیا و آخرت به قول ثابت نگاه دارد . 2- علت آمدن حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به شهرری راجع به این که عبدالعظیم علیه السّلام در چه زمانی و مکانی با امام علی النقی علیه السّلام ملاقات کرد . و عقائد خود را به عرض آن حضرت رسانیده است اطلاعی در دست نویسندگان نیست ولی بعضی این احتمال را می دهند که این ملاقات و عرض عقیده در سامرا اتفاق افتاده باشد . بنابراین که این عرض عقیده در سامراء بوده است ، از قرائن معلوم است که چون حضرت امام علی النقی علیه السّلام در حبس نظر بوده و در موقعی که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام عقائد خود را به عرض آن حضرت رسانده و آن بزرگوار را با پدران و فرزندانش امام بر حق و مفترض الطاعه می دانسته مأمورین خلیفه عقائد و گفته های حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را برای خلیفه نقل می کردند. لذا خلیفه که متوکل بود. دستور توقیف و بازداشت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را صادر کرد . وقتی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از فکر و تصمیم دستگاه خلیفه اطلاع یافت و فهمید که مأمورین خلیفه در تعقیب و دستگیری او می کوشند لذا از دست آنان فراری و متواری گردید، خود را در شهرها و قریه ها و قصبات از انظار پنهان می کرد و در انجمن و مساجد و محافل عمومی شرکت نمی کرد ،در همین حال که به طور پنهانی در گردش بود وارد شهر ری شد . عمادزاده در جلد دوم زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام صفحه 390 می نویسد : حضرت عبدالعظیمعلیه السّلام در سنه 250 هجری از سامراء به طرف ایران هجرت کرد . نگارنده گوید : چون برای این قول مأخذ و مدرکی نقل نشده لذا قضاوت را به عهده خوانندگان محترم می گذاریم . موقعی که حضرت عبدالعظیمعلیه السّلام وارد شهرری گردید در منزل یکی از شیعیان مسکن گرفت ، در آنجا مخفیانه به سر می برد ، بسیار احتیاط می کرد ، هیمن که شیعیان این شهر از ورود آن حضرت باخبر شدند مخفیانه با آن بزرگوار آمد و رفت می نمودند . حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در این محل و در میان شیعیان اهل بیت موقر و محترم بود و آنان مسائل شرعیه و احکام دین خود را از آن حضرت می پرسیدند . از حدیث ابوحماد رازی از حضرت هادی معلوم می شود حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در این شهر مصدر امور شرعی بوده واز امام هادی علیه السّلام هم اجازه داشته است . علامه مجلسی در مزار بحار از برقی روایت می کند که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهر ری در منزل یکی از شیعیان در سردابی منزل کرده بود ، روزها روزه می گرفت و شبها به عبادت خدا مشغول بود . گاهی به طور مخفیانه به زیارت آن قبری که فعلاً مقابل قبر خود آن حضرت قرار دارد می رفت و می فرمود : این قبر یکی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام است و ظاهراً منظور آن حضرت همین قبر حمزه بن موسی بن جعفر بوده است .

دوران زندگی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام


تألیفات حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نجاشی در ضمن شرح حال حضرت عبدالعظیم علیه السّلام می نویسد : وی کتابی درباره خطبه های حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام نوشته است . یکی دیگر از تألیفات حضرت عبدالعظیم علیه السّلام بوده به نام : یوم و لیله ، صاحب بن عباد در رساله خود از این کتاب نام می برد . این دو کتاب فعلاً در دست نیستند . روایاتی از حضرت عبدالعظیم علیه السّلام روایاتی که از این به بعد به نظر خوانندگان محترم می رسانیم به چند واسطه به معصوم می رسند ، که یکی از آن واسطه ها حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است ، ولی ما از لحاظ اختصار از ذکر راویان قبل از حضرت عبدالعظیم علیه السّلام و همچنین راویان بعد از آن حضرت خودداری می کنیم و فقط به ذکر نام مبارک آن بزرگوار قناعت می نمائیم و چون دانشمند معاصر جناب آقای عزیزالله عطاردی در این باره استقصای شایان توجهی کرده است لذا ما قسمتی از آن روایاتی را که معظم له نگاشته است از کتاب (زندگی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ) نقل می کنبم . * اصول کافی 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از باقر آل محمد (ص) روایت می کند که فرمود : کسی که در انتظار صاحب امر ما باشد زیانی به او نخواهد رسید و مثل این است که آن شخص در وسط خیمه مهدی علیه السّلام و در میان لشکر آن حضرت مرده باشد . مؤلف گوید : کسی که بخواهد بهترین کتاب را درباره مهدی موعود علیه السّلام بخواند . لازم اس به کتاب المهدی تألیف مرحوم آیت الله سید صدرالدین (ره) که ما آن را ترجمه کرده ایم مراجعه نماید. 2- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از صادق آل محمد (ص) روایت می کند که فرمود : هر کس خدا را بدون این که احکام عبادی را از امام صادقی بشنود عبادت کند پروردگار توانا او را به مشقت و سختی گرفتار خواهد کرد . و کسی که مسائل دینی را از غیر محلی که خدا تعیین کرده باشد فرا گیرد و ادعا کند دین صحیح همین است در زمره مشرکین خواهد بود . 3- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از امام جواد ، او از پدرش از حضرت علی بن ابیطالب از رسول اکرم علیهم السلام روایت می کند که فرمود : خدا اسلام را پدید آورد و از برای آن فضا و عرصه ای قرار داد ، نور و حصن و ناصری مقرر داشت . فضای اسلام قرآن ، نور آن حکمت ، حصنش کارهای نیک ، انصار اسلام من و اهل بیتم و شیعیان ایشان ، پس شما اهل بیت مرا با شیعیان و انصار آنان دوست داشته باشید . موقعی که مرا به آسمان بردند و جبرئیل مرا به اهل آسمان معرفی کرد خدا دوستی من و اهل بیتم و شیعیان و انصار آنان را در دل های فرشتگان ودیعه نهاد . این محبت تا روز قیامت نزد ایشان محفوظ است . آنگاه جبرئیل مرا به زمین آورد و به اهل زمین معرفی کرد ، خدای توانا محبت من و اهل بیتم و شیعیان آنان را در دل های مؤمنین امتم به نحو امانت جای داد ، مؤمنین امتم تا روز قیامت این ودیعه مرا در خاندانم نگاه داری خواهند نمود . آگاه باشید !! اگر مردی از امت من تمام عمر خود را در عبادت و پرستش خدا به پایان برساند موقعی که در پیشگاه پروردگار حکیم قرار گیرد و بغض اهل بیتم را در دل داشته باد و یا دشمن شیعیان آنان باشد ، خدا او را به حال خود واگذار می نماید و سینه او هیچ وقت از نفاق خالی نخواهد بود . 4- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه روایت می کند که عمر و بن عبید به حضور صادق آل محمد (ص) مشرف و پس از اسلام در محضر آن حضرت نشست و آیه شریفه : (الّذین یَجتَنِبُونَ کَبائِرَالإِثمِ وَالفَواحِشَ) را تلاوت کرد و ساکت شد . امام صادق علیه السّلام فرمود : چرا سکوت کردی ؟ گفت : میل دارم که گناهان کبیره را از قرآن بشناسم . امام صادقعلیه السّلام گناهان کبیره را برای او شرح داد و فرمود : 1- بزرگترین گناهان شرک به خدا است ، زیرا که خدا می فرماید : کسی که برای خدا شریک قائل شود خدای قهّار بهشت را بر او حرام خواهد کرد . 2- یکی از گناهان کبیره نومیدی از رحمت خدا است . زیرا که خدای رؤوف می فرماید : از رحمت پروردگار نومید نمی شود مگر کافران . 3- از مکر خدا (یعنی انتقام کشیدن او) در امان بودن ، گناه کبیره است. زیراکه خدای تعالی می فرماید: از مکر خدا در امان نخواهد بود مگر گروه زیان کاران . 4- از جمله گناهان کبیره نافرمانی پدر و مادر است . زیرا خدای سبحان شخص عاق (والدین) را بدبخت و ستمگر معرفی نموده . 5- از جمله گناهان کبیره کشتن آن کسی است که خدای حکیم ریختن خون او را حرام کرده باشد – مگر این که ریختن خون او بر حق باشد- برای این که خدای عزیز می فرماید : جزای کسی که خون مؤمنی را بریزد دوزخ است و او همیشه در آنجا معذب خواهد بود . 6- یکی از گناهان کبیره نسبت زنا به زن و مرد مسلمان دادن است . زیرا که خدای رؤوف می فرماید : افرادی که به زنان و مردان مسلمان نسبت زنا می دهند در دنیا و آخرت ملعونند و عذاب دردناکی برای آنان خواهد بود. 7- یکی از گناهان کبیره خوردن مال یتیم است . چون که خدا درباره این طور افراد می فرماید : جز این نیست که آتش می خورند و به زودی دچار آتش دوزخ خواهند شد . 8- یکی از گناهان کبیره فرار از جهاد (با کفار) است . چه آن که خدای سبحان می فرماید : کسی که در روز جهاد پشت به دشمن کند و فرار نماید مشغول غضب خدا و جایگاه او در دوزخ که بد جایگاهی است خواهد بود ، مگر آن افرادی که از جبهه جنگ برگردند و خود را برای حمله بعدی آماده کنند با این که از یک عده مسلمین فرار کنند و به عده دیگری از آنان ملحق شوند . 9- یکی از گناهان کبیره ربا و پول منفعتی خوردن است . زیرا خدای قهار (درباره این گونه افراد) می فرماید : اشخاصی که ربا می خورند (روز قیامت ) بر نمی خیزند مگر نظیر آن کسی که شیطان به او آسیب رسانده و او دیوانه شده باشد . 10- یکی از گناهان کبیره سحر و جادو می باشد زیرا که خدای تعالی می فرماید :حقا که دانستند کسی که خریدار سحر و جادو باشد در آخرت نصیبی نخواهد داشت . 11- یکی از گناهان کبیره زناکردن و زنادادن است ، برای این که خدای قهار می فرماید : کسی که این کار زشت را انجام دهد به گناه خواهد پیوست و عذاب او در روز قیامت دو برابر خواهد شد و همیشه با ذلت در جهنم خواهد بود . 12- یکی از معاصی کبیره دروغی است که صاحب خود را دچار زشتی و بدکاری کند. چنان که خای سبحان می فرماید : آن افرادی که عهد و پیمان خدا و قسمهای خود را به قیمت کمی می خرند (یعنی ارزشی برای آنها قائل نیستند) در قیامت بهره و نصیبی نخواهند داشت . 13- یکی از گناهان کبیره خیانت کردن در اموال (مسلمین ) است . زیرا خدای عزیز می فرماید : کسی که خیانت کند . آنچه را که خیانت کرده باشد آن را در روز قیامت خواهد آورد . 14- یکی از گناهان کبیره نپرداختن زکات واجب می باشد . برای این که خدا می فرماید : صورت ها و پهلوها و پشت های آن افرادی که (زکات پول های مورد زکات را نمی دهند) به وسیله همان پول ها داغ خواهد شد ( به قول معروف نقره داغ از آنان برمی دارند). 15- یکی از گناهان کبیره شهادت دروغ و کتمان شهادت است . به جهت این که خدای جهان می فرماید : کسی که شهادت را کتمان کند ( و در موقع لزوم شهادت ندهد ) قلبش آلوده و گناهکار است . 16- یکی از گناهان کبیره شراب خواری و میگساری است . زیرا خدای حکیم از مشروبات آن طور نه کرده که از پرستش بتها نهی نموده . 17- یکی از گناهان کبیره این است که کسی نماز را یا واجبات دیگری را که خدا واجب کرده عمداٌ ترک نماید . به جهت این که پیغمبر اکرم (ص) می فرماید : کسی که نماز را عمداً ترک کند حقا که از ذمه خدا و رسول بیرون رفته است . 18- یکی از گناهان کبیره پیمان شکنی و قطع رحم است . برای این که خدای رؤوف می فرماید : برای این گونه افراد لعنت وخانه بدی خواهد بود . 5- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از عمروبن جمیع روایت می کند که گفت : از باقر آل محمد(ص) راجع به نماز خواندن در مسجدهائی که صورت در آنها کشیده شده پرسش کردم ، فرمود : من از نماز خواندن در این گونه مسجدها کراهت دارم ولی فعلاً نماز خواندن در این مسجدها برای شما مانعی ندارد . موقعی که حکومت عدل بر سر کار آمد خواهید دید که با این گونه مساجد چه عملی خواهد شد . * محاسن برقی 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از صادق آل محمد(ص) روایت می کند که فرمود : تارک زکات ، در آن موقعی که بر او واجب شده باشد نظیر کسی است که به پرداختن زکات معتقد نباشد . * کامل الزیاره 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از سدیر صیرفی روایت می کند که گفت : در حضور امام محمد باقر علیه السّلام بودیم که جوانی سخن از قبر امام حسین علیه السّلام به میان آورد . امام باقر به آن جوان فرمود : هیچ بنده ای در این راه قدم بر نمی دارد مگر این که خدا برای او حسنه ای می نویسد و گناهی را از گناهانش محو می نماید . 2- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از صادق آل محمد(ص) روایت می کند که فرمود : آسمان جز برای حسین بن علی علیه السّلام و حضرت زکریا علیه السّلام گریه نکرده است . 3- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از کثیربن شهاب حارثی روایت می کند که گفت : در رحبه نزد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع )نشسته بودیم که ناگاه دیدیم حسین علیه السّلام از دور پیدا شد ، در این هنگام بود که علی علیه السّلام خنده اش گرفت و به قدری خندید که دندانهای نواجدش نمایان شد ، آنگاه فرمود : خدا (در قرآن ) گروهی از ذکر کرده و فرمود : (فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السَّماءُ وَ الاَرضُ وَ مَا کانُوا مُنظِرینَ ) ولی به خدایی که حبه را می شکافد و خلق را می آفریند این (فرزند من حسین ) کشته خواهد شد و آسمان و زمین بر او گریه خواهند کرد . * کتاب من لا یحضره الفقیه 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از ابراهیم بن ابی محمود روایت می کند که گفت : به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام گفتم : ای پسر پیغمبر ! درباره این حدیثی که مردم از پیغمبر اکرم روایت می کنند و می گویند : آن حضرت فرموده : خدا در هر شب جمعه به آستان دنیا فرود می آید ، چه می فرمائید ؟ حضرت رضا علیه السّلام فرمود : خدا لعنت کند آن افرادی را که (این گونه) کلمات را تغییر و تبدیل می دهند !! به خدا قسم که پیغمپبر خدا چنین حرفی را نزده ، بلکه آن حضرت فرموده : خدای توانا در ثلث آخر هر شبی و اوّل شب جمعه ملکی را به آسمان دنیا فرو می فرستد و به اودستور می دهد تا ندا کند : آیا خواهنده ای هست تا من به او عطا کنم ؟ آیا توبه ای کنندهای هست تا من توبه او را بپذیرم ؟ آیا کسی هست که طلب آمرزش کند تا من او را بیامرزم ؟ ای کسی که طالب خیری ! جلو بیا! ای کسی که طالب شری! کوتاه کن! آن ملک همچنان ندا می کند تا موقعی که صبح طلوع کند همین که صبح طلوع کرد ، به محل خود که ملکوت آسمان است مراجعت می نماید . این موضوع را پدرم از جدم ، از پدران بزرگوارش ، از رسول خدا (ص) برای من نقل کرد . * کتاب توحید صدوق 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به چند واسطه از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام روایت می کند که فرمود : یک روز ابوحنیفه از حضور امام جعفر صادقعلیه السّلام خارج و با حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام مصادف شد . ابوحنیفه به آن حضرت گفت : ای پسر ! معصیت از کیست ؟ فرمود : از سه حال خارج نیست : 1- با این که معصیت از طرف خدا است – در صورتی که از طرف خدا نیست- پس برای شخص کریم سزاوار نیست که بنده خود را برای عملی که انجام نداده عذاب کند . 2- با این که معصیت از خدا و بنده خدا به طور شراکت صادر می شود – در صورتی که این طور نیست – پس برای شریک قوی سزاوار نیست که در حق شریک ضعیف، ظلم و ستم کند . 3- با این که معصیت فقط از بنده خدا است – همین طور هم هست – پس اگر خدا او را عقاب کند برای گناه او است و اگراو را ببخشد برای کرم و بخشش خدا است . * کتاب معانی الأخبار 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از حضرت امام علی النقی علیه السّلام روایت می کند که می فرمود : منظور از (شیطان) رجیم یعنی ملعون ، یعنی از مواضع خیر رانده شده، یعنی هیچ مؤمنی به یاد او نمی آید مگر او را لعنت می کند . در علم خدا گذشته است : موقعی که قائم علیه السّلام خروج کند هیچ مؤمنی در زمان خود نیست مگر این که او را به وسیله سنگ دور می کند ، آن طور که قبلاً به وسیله لعن دور شد . 2- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از حضرت امام علی النقی علیه السّلام ، از پدرش ، از پدران بزرگوارش ، از حضرت حسین بن علی علیه السّلام ، از پیغمبر اکرم (ص) روایت می کند که فرمود : ابوبکر به منزله گوش من است ، عمر به منزله چشم من است ، عثمان به منزله قلب من است . امام حسین علیه السّلام می فرماید : همین که صبح شد من نزد پیغمبر خدا رفتم ، پدرم علی ، ابوبکر ، عمر و عثمان در حضور آن حضرت بودند . من به رسول اکرم گفتم: من درباره این اصحاب در روز گذشته از تو یک موضوعی شنیدم ، معنی آن سخنی که دیروز راجع به ایشان فرمودی چیست ؟ فرمود : آری ، آنگاه به دست خود به ایشان اشاره کرد و فرمود : اینان گوش و چشم و دل من هستند . به همین زودی راجع به ولایت این وصی من و اشاره کرد به حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السّلام ، از ایشان سؤال خواهد شد . آنگاه فرمود : خدای تعالی می فرماید : (اِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ عَنهُ مَسئُولاً) بعد از آن فرمود : به عزت پروردگارم قسم که جمیع امت من در روز قیامت نگاه داشته می شوند و درباره ولایت علی علیه السّلام از آنان سؤال خواهد شد و معنی قول خدای تعالی که می فرماید : (وَقِفوهُم اِنَّهُم مسئُولونَ) همین است . * کتاب اختصاص 1- حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام روایت می کند که فرمود : ای عبدالعظیم ! سلام مرا به دوستانم برسان و به ایشان بگو : راهی برای شیطان در نفس های خود قرار ندهند ! آنان را به راستگوئی و ادای امانت دستور بده ! به آنان دستور بده تا درباره آن اموری که معین و مددکار ایشان نیست جدال نکنند و برای دید و بازدید نزد یکدیگر رفت و آمد کنند ، زیرا که این گونه کارها موجب تقرب و نزدیکی می گردد