تاریخ نگارش : سيزدهم آذر 1391
اثر تربیتى سوره زلزال
فتانه لایقی قدردان
سوره زلزال بهترین عامل براى تربیت انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم * بسم الله الرحمان الرحیم * یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیر وا اعمالهم(6) فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره(7) و من یعمل مثقال ذره شرا یره(8)
سوره زلزال بهترین عامل براى تربیت انسان
درباره این چند آیه از سوره زلزال که قرائت شده، مطالب مختصرى بیان کردیم. نمىدانم تا چه حد در اطراف این مطالب فکر و برسى کردهایم. آیا به مناسبتى که بین مضامین آن روایت که در فضیلت قرائت این سوره عرض شد، و مطالب موجود در سوره است، فکرى کردهایم؟ موضوع، موضوع مهمى است که انسان خاکى که از نظرى هیچ قدر و منزلتى ندارد و در این جهان عظیم چیزى حساب نمىشود، تا چه حد مىتواند خود را رشد بدهد و به کمال برساند، آن قدر محترم و داراى موقعیت شود که در جهان دیگر پروردگار جهان به او خطاب کند: عبدى، ابحتک جنتى فاسکن منها حیث شئت و هویت (87). اینها شوخى نیست، این بنده چه بندهاى باید باشد، چه طور خودش را ساخته باشد، با چه نیرویى و با چه عاملى تا این حد پرواز کرده باشد و اوج گرفته باشد که در آن روز سخت، در آن هنگامه خطرناک و سهمگین، از طرف خدا به او خطاب شود، آن هم با این لطف و عنایت، این آدم را به خودش اضافه کند: عبدى، بنده من! از اضافه یک چیزى به خدا استفاده مىشود که آن چیز داراى موقعیت بلندى است و خیلى شریف و بزرگوار است. عبدى اى بنده من! بهشتم را براى تو مباح کردم، تو مرخصى و مجازى، به بهشت برو. اسکن منها حیث شئت و هویت هرجاى بهشت را که دلت مىخواهد و میلت مىکشد براى خودت انتخاب کن و سکونت گزین. این گذاشتن تمام امر و اختیار کامل به بنده است. عرض کردم والله ما نمىتوانیم در عظمت این مطلب فکر کنیم. خیلى مهم است که پروردگار چنین اختیارى به بندهاى از بندگان خودش بدهد و او در آنجا هر جا که دلش مىخواهد براى خودش انتخاب کند. لا ممنوعا و لا مدفوعا بنده من، نه منعى در کار است و نه کسى قدرت دارد در اینجا جلوى تو را بگیرد، و اگر جایى را انتخاب کردى و میلت اقتضا کرد تو را از آنجا بلند کند و براند، لا ممنوعاو لا مدفوعا. خوب، این موضوع، موضوع بزرگى است و خیلى باید در اطرافش فکر کرد. از این روایات و روایاتى نظیر آن معلوم مىشود که در وسع و امکان انسان هست که خود را به این مرتبهها و موقعیتها برساند، اگر در امکان ما نبود، و به لطف پروردگار جهان توانش را نمىداشتیم، این مطلب را نمىگفتیم، اینها حقایقى است. معلوم مىشود که ما مىتوانیم.
همچنین در روایات دیگر، به ملک الموت سفارشها و توصیههایى مىشود و خلاصه اختیار مردن این بنده را به خودش مىدهند، که این بنده خدا به میل خود و با کمال اختیار به ملک الموت فرمان مىدهد که جان مرا بگیرد و تا خود این مؤمن به ملک الموت دستور ندهد، ملک الموت جان او را نمىگیرد (88). این هم مطلب مهمى است. آیا هیچ فکر کردیم که مگر محتوا و معناى سوره زلزال چیست که اگر انسان در خواندن این سوره مداومت کرد چنین آثار و نتایجى دارد؟
از این مقدمات چنین نتیجه گرفته مىشود که سوره زلزال بهترین عامل و نیرومندترین و سیله و بهترین را براى تربیت انسان و رساندن انسان به این موقعیتها و مرتبههاى حساس است. و این را به قطع و یقین بدانید که صرف خواندن سوره زلزال و همین که انسان جملهها و کلماتش را بر زبان جارى کند، این آثار را ندارد. بدون تردید اگر کسى سوره زلزال را بخواند و در کنارش عمل خلاف، عصیان و ظلم و ستم و هر کارى را بکند، چنین آثارى ندارد. آیا مىشود فردا خدا به آدمى که صرفا سوره زلزال را به زبان آورده بگوید عبدى ابحتک جنتى؟ به یقین صرف خواندن این سوره چنین اثرى ندارد. سوره زلزال با تفکر به محتوایش، با به کار بردن و عمل کردن به محتوایش و تطبیق خود با حقایق این سوره، این آثار را دارد. مگر علت چیست که اگر به محتوا و مضمون و معناى سوره توجه شود و به آن عمل شود، به این شکل انسان را مىسازد و تربیت مىکند؟ حیف که ما فرصت نداریم، براى ما فرصتى نیست که در اطراف این مطالب فکر کنیم، اگر هم براى بعضى فرصتى باشد، روحیهاش نیست، چون تنها فرصت کافى نیست، بلکه انسان باید روحیه و آن طرز تفکر فرصت هم پیدا مىشود حتى اگر پشت کوه قاف باشد. اگر روحیه بود فرصت پیدا مىشود ولى اگر آن روحیه نبود، وقتى فرصت هم بدست انسان بیاید، بى جهت از دست مىرود.
مطالبى که در جلسات قبل در معناى این آیات عرض کردیم، روایات معتبرى است، راویش سنى یا غیر معتبر است. اینها روایتى است محکم، یکى دوتا هم نیست بلکه روایات فراوان در موضوعات مختلف و گوناگون است که در کتابها معتبر ذکر شده است. به اینها فکر کنیم، واقعا اگر فرصتى نداریم، دنبال فرصت بگردیم، فرصتى بدست بیاوریم. و الله این مطالب خیلى قابل فکر کردن و خیلى قابل تدبر است. وقتى خواندن این سوره تفکر در معانیش آن هم تفکر درست و در نتیجه به حقایق آن عمل کردن و و خود را ساختن (چنانکه سوره مىگوید)، چنین نتیجهاى بدهد، شوخى نیست. چیز کمى نیست که در قیامت خدا به بندهاش خطاب کند که من بهشت را براى تو مباح کردم، به تو بال دادم، هرجا دلت مىخواهد برو و انتخاب کن، هیچکس هم حق ندارد جلوى تو را بگیرد. این چیز سادهاى نیست، این سوره به این گونه انسان را تربیت مىکند، اینچنین او را مىسازد که ملک الموت با آن قهرش، با آن خشمش و با آن بزرگیش مثل غلام حلقه به گوش مىآید. وقتى آن ملک کریم به ملک الموت مىگوید پروردگار جهان دستور داده که با این بنده مدارا کنى جواب مىدهد و به خودم از جانب پروردگار دستور رسیده که جان ایشان را قبض نکنم تا موقعى که خود ایشان دستور بفرمایند.
شعور موجودات بى جان و تأثیر تربیتى آن بر انسان
حالا ببینیم سوره زلزال چه مىگوید؟ خلاصه روایاتى که در جلسات قبل عرض کردیم این بود که ما در یک جهانى زنده، با شعور و درک زندگى مىکنیم. ما در یک جهانى مرده، بى شعور و جامد زندگى نمىکنیم. این جهان سراسر شعور است، حیات زندگى و درک و احساس است. زمین و کوهها و موجودات اطراف ما همه زندهاند و داراى شعورند، و همه حس و درک دارند. ما در چنین محیطى زندگى مىکنیم. تار و پود این فرش هم در حد خودش شعور و درک دارد و زنده است. اما ما درک نمىکنیم، ما شعور و حیات اینها را نمىتوانیم بفهمیم، چون ما خیالى آلودهایم، روشنى و نورانیتى در ما نیست. ما هستیم و این جهان ماده و رزق و برق این جهان ماده. و الله ما دل نداریم، وقتى دل نداریم قهرا درک نداریم و شناخت درستى نمىتوانیم پیدا کنیم. گوش شنوا و چشم بینایى نداریم، اگر مىداشتیم شعور و حیات ذره ذره موجودات را درک مىکردیم.
منطق الطیر / ص 187 / بیت 3350. با این عبارت: (89)
همانگونه که این ذرات با اشخاصى همراز مىشدند و نداى تسبیح و زمزمه ذکر همین موجودات را مىشنیدند، که بنظر من و شما مرده و بى شعور مىآید. ما نداریم آنچه باید داشته باشیم. ما در یک جهانى زنده و با شعور زندگى مىکنیم و همه موجودات با آن شعور حساس و با درکشان مواظب من و شما هستند و تمام حرکات و سکنات، تمام تلاش و کوشش ما، حرفها و برخوردهاى ما، نشست و برخاستهاى ما، همه را ضبط مىکنند. در روایات معتبر هست که از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره معنى آیه کریمه یومئذ تحدث اخبارها پرسیدند، فرمود: اخبارى که زمین بازگو مىکند این است که هر بندهاى، هر مرد و زنى پشت این زمین، هر عملى را انجام بدهد چه کوچک باشد و چه بزرگ، خیر باشد و یا شر، فرداى قیامت زمین ماجراى کارهاى بندههاى خدا را بازگو مىکند (90).
روایات به این مضمون زیاد است. خوب، در چنین جهانى به چه شکلى باید زندگى کنیم، چه طور باید نشست و برخاست کنیم، چه طور باید حرف بزنیم، آیا اگر یک مؤمنى در اطراف این حقایق درست بیندیشد، وقتى مىخواهد حرف بزند، آیا وجدانا بى تامل حرف خواهد زد؟ بى رویه حرف خواهد زد؟ بى فکر حرف خواهد زد؟ هر حرفى از دهانش بیرون خواهد پرید یا نه، هر یک جمله حرفى که بخواهد بزند، خواهد دید خیلى دشوار است، انگار صد بند به زبانش زدهاند، انگار صد مهر به لبش زدهاند. حرف زدن خیلى دشوار است. اگر بخواهیم فکر کنیم، قهرا از خود مىپرسیم این حرفى را که مىخواهم بزنم چه حرفى است، درباره چه کسى است. خوبى کسى است یا بدى کسى؟ مىشود این خوبى را گفت؟ یا آن بدى را؟ آن قدر فکر مىخواهد. حالا شما امتحان کنید، از فردا صبح فکر این مطلب را بکن که این فرش و در و دیوار و سنگ و آجر و... همه شعور و درک دارند و تو مثل این که بین موجودات زنده و با شعور نشست و برخاست مىکنى، همه توجه دارند و تو را تماشا مىکنند، آنوقت بین مىتوانى حرف بزنى؟ مىبینى چقدر مشکل است.اگر درست فکر کنى مىبینى انجام هر کارى دیگرى هم چه قدر سخت مشکل است. برخورد با کسى، تصرف در پولى، یا بخواهى یک لقمه غذایى را تناول کنى مىبینى چه قدر سخت است، چه قدر حساب و بررسى مىخواهد. انسان باید دو مرحله را طى کند. مرحله اول فراگرفتن این مطالب و فکر کردن در آن است، چه تناسبى برقرار است و چرا خواندن سوره زلزال چنین آثارى دارد؟ انسان فکر و دریابد که درست گفتهاند، واقعا مناسبت موجود است. اگر بندهاى به این شکل خودش را ببیند و به این شکل زندگى کند، این طور دست به عصا و با احتیاط باشد که اگر بخواهد یک کلمه حرف بزند یکى دو ساعت فکر کند و در مورد همه کارها همین طور باشد، چه طور بندهاى مىشود؟ خیلى خیلى بزرگوار مىشود. قهرا ملک الموت بنده او و غلام حلقه به گوش او مىشود. و فرداى قیامت بهشت را بر او مباح مىکنند تا به هر جا که مىخواهد برود و هر جا را که میلش مىکشد براى خودش انتخاب کند. بهرحال، در مرحله اول انسان باید خوب روى این مناسبات حساب کند.
آنگاه مرحله دوم این است که حالا چه باید بکنیم؟ آیا ما مىتوانیم در این میدان وارد شویم؟ و خودمان را این طور تربیت کنیم؟ آیا ما مىتوانیم چنین مردمى بشویم؟ بله، بودهاند و شدهاند.
کسانى بودهاند که قدم در این میدانها گذاردهاند، خود را با حقایق قرآن کریم تربیت کردهاند و خوب هم تربیت کردهاند و از هر جهت مردمى پاک و پاکیزه شدهاند. مگر پروردگار جهان نمىتواند از راه حلال روزى بدهد؟ آیا معقول است که خداوند روزى بندگان خودش را از راه حرام مقدر کرده باشد؟ به طور قطع نه. بلکه این خود بندگانند که از روى بى ایمانى، یا ترس و وحشت از فقر یا از روى حرص به دنبال حرام مىروند، و براى آن که زندگى مرفهتر و بهترى فراهم کنند به هر درى مىزنند و هرچه بشود از هر کجا که باشد به دست مىآورند. امکان ندارد پروردگار جهان براى کسى روزى حرام مقدر کرده باشد بلکه روزى حلال مقدر کرده است.
در جلسه قبل آن روایت را عرض کردیم که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: اى مردم، اگر روزى شما احیانا به اندازه لحظهاى یا ساعتى یا روزى دیر کرد این تأخیر شما به راههاى حرام نکشاند که بخواهید از راههاى حرام تحصیل روزى کنید (91). یک مقدارى دندان بر جگر بگذار، قدرى صبر کن، قدرى تحمل کن، تا پروردگار جهان از راه حلال، از همان طرقى که خود دستور داده است، برساند. این به آن معنا نیست که آدم باید بنشیند بلکه باید به همان راههایى که خداوند قرار داده است برود. اگر کسى روى سنت زندگى به دنبال کسب و کار حلال و طیب برود، پروردگار جهان روزیش را مىرساند. مگر خدا قادر نیست که به ما روزى حلال بدهد. چرا انسان از راههاى حلال صرفنظر کند و به راههاى حرام برود. هواى نفس، شهوت نفس، حب دنیا و جمال دنیاست که انسان را وادار مىکند که به دنبال حرام برود. چرا آدم باید در زندگى به دیگران نگاه کند و اوضاع دیگران را ببیند؟ چرا باید دائما در تماشاى اوضاع کسانى باشد که زندگیشان فى الجمله رنگ و روغنى بهترى دارد، و در درون جوش بزند و بسوزد و فکر کند که باید زحمت زیادى متحمل شود و از هر راهى که بشود چیزى بدست آورد و یک زندگى مثل او یا بهتر از او درست کند؟ گفتهاند: در زندگى همیشه به کسانى که وضعشان از تو پایینتر است نگاه کن تا در تمام لحظات زندگى شاکر باشى. به کسانى که زندگیشان از تو کمى بهتر است و رنگ و روى بهترى دارد نگاه نکن، که این براى تو ضرر دارد و تو را به هلاکت مىاندازد و حتى گاهى ممکن است کفر بگویى و ناسپاسى کنى. خوب است انسان قانع باشد و به دنیا توجهى نداشته باشد، براى خدا کار کند و به راه او برود تا آدم درستى بشود، به مضمون آیات قرآن مجید و حقایق اسلام عمل کند و بنده شایسته خداوند گردد، آنگاه تمام این آثار و نتایج را از خواندن قرآن مجید بدست آورد و در زندگى ابدى و بى پایان، با سعادت و روسپیدى زندگى کند. در ضمن روایتى که از فرمایشات پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) عرض کردم، این جمله خیلى جمله عجیبى است که فرمود: تحفظوا من الارض (92). عرض کردم تحفظ یعنى پرهیز کردن، کاملا خود را پاییدن و حواس خود را جمع کردن. فرمود: خیلى حواستان را جمع کنید، از زمین پرهیز کنید و خود را بپاید. چرا؟ مگر زمین چاه و چاله دارد که آدم درون آن بیفتد؟ یا ممکن است عقربى از سوراخى بیرون بیاید و شما را مجروح کند؟ یا مارى بیرون بیاید و شما را بگزد؟ یا درندهاى بیاید و شما را بدرد؟ آیا باید خود را از این چیزها حفظ کرد؟ نه. از جمله روایت به خوبى استفاده مىشود که این تحفظ، تحفظ از گزنده و درنده نیست. از زمین پرهیز کنید و مواظب باشید براى این که زمین ناظر و نگهبان کار شماست. پس وقتى روى زمین زندگى مىکنى خلى حواست را جمع کن و خیلى محافظ کار باش. این دقتهایى که در برخى از روایات ائمه معصومین علیهم السلام مىفرمودهاند از روى حساب است. مثلا مام ششم (علیه السلام) مىفرمایند: من دنیا را همچون مردار مىشناسم. از دنیا مثل لاشه مرده، از باب اضطرار و ناچارى استفاده مىکنم (93). این تحفظ است، این مبالات داشتن و پرهیز است، که حواسش را جمع کند که این دنیا و این زمین او را نمحرف نکنند و از راه راست بر نگردانند و چیزهایى را به ضرر او و بر علیه او ضبط نکنند تا بعد گواهى بدهند.
بالاخره، مردم این حقایق را بدانند یا ندانند اصل این حقیقت فرقى نمىکند. چنین نیست که اگر مردمى این حقایق را ندانند، درباره آنها نباشد. آیا اگر کسى خبر نداشته باشد که زمین عمل انسان را ضبط مىکند و فردا گواهى مىدهد یومئذ تحدث اخبارها، و اصلا در این وادیها نباشد و این حرفها حتى به گوشش نخورده باشد، آیا پس از این که در روى زمین زندگى کرد، در روز قیامت زمین ماجراهاى او را بازگو نخواهد کرد؟ اگر کسى نمىداند، باید برود یاد بگیرد، پس دانستن یا ندانستن در این حقایق تغیرى ایجاد نمىکند، و این حقایق در وقت خود خواهد آمد.
لیاقت و استعداد انسان براى رشد و تعالى
خداوند به ما لطف کرده و ما تا حدى با این حقایق آشناییم. به خدا سوگند آشنایى با این مطالب و حقایق بى نهایت سپاسگزارى و شکر گزارى دارد. اگر ما هم خداى نکرده مثل مردمى بودیم که اصلا با این چیزها ارتباطى و انسى ندارند و بعد با همه این حقایق مواجه خواهند شد و حسرت خواهند خورد، در این صورت چه مىشد؟ چه بدبختى و شقاوتى گریبانگیرمان مىشد؟ بحمدالله پروردگار جهان لطف کرده است که ما با حقایق اسلام و معارف قرآن آشنایى پیدا مىکنیم. خوب است مقدارى به خود بیاییم و در اطراف این مطالب فکر کنیم و قدرى در صدد باشیم که خود را با مضمون این آیات مبارکه بسازیم و تربیت کنیم. به خدا قسم این زندگى و این دنیا با تمام طول و عرضش، ارزش فدا کردن وقت و عمر را ندارد. من و شما ارزشمان خیلى بالاتر از این است که خودمان را فداى زمین و آن چه به آن مربوط است و دنیا و آن چه به دنیا مربوط است کنیم. همت خود را بلند بردار و روحیهات را روحیهاى عالى بساز. دلت را دلى روشن و نورانى و بزرگ بساز، به خدا قسم این جهان با عظمت، ظرفیت تو را ندارند. تو از این جهان مىتوانى بزرگتر باشى. خدا در تو چنان لیاقت و استعدادى نهاده که مىتوانى در نتیجه بینش صحیح و شناخت درست و در نتیجه تلاش و کوشش در راه خدا، آن قدر بزرگ شوى و بزرگ شوى و بزرگ شوى که این جهان ظرفیت تو را نداشته باشد. خوب، در این صورت چرا انسان کوتاهى کند و این سرمایههاى عظیم و گرانبها را بیهوده از دست بدهد؟ و در پایان کار با مشکلاتى روبرو شود، با حسرتها مواجه شود و در آخر کار با شقاوت و بدبختى ابدى دست به گریبان باشد.
گذرى دیگر بر آیات سوره
در مضمون این آیات بیشتر فکر کنید: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها زمین به لرزه در مىآید، آن هم لرزهاى شگفت که فراگیر است و نه یک موضوع خاص بلکه همه زمین را تکان مىدهد. و مردم وحشت زده مىگویند: زمین را چه مىشود؟ چه اتفاقى مىخواهد بیفتد؟ و چه هنگامهاى است؟ و زمین بعد از این زلزله و در نتیجه این جنبش و حرکت عظیم همه بارهایى را که در اندرون دارد بیرون مىریزد. در این روز زمین خبرهاى خود را بازگو مىکند و شرح مىدهد و هر چه رویش از هر کس واقع شده است مىگوید. مواجهه با چنین منظرهاى خیلى مشکل است، خدا رحم کند انشاء الله. پس از اینکه این درسها را از این آیات گرفتیم نوبت به درسهاى بعد مىرسد:
یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم، فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره. در اولین جلسه روایتى را عرض کردم که اشخاصى نزد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آمدند و موعظه و نصیحت خواستند، همین که این آیه فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و آیه بعد را شنیدند گفتند این ما را بس است، چیزى دیگرى نمىخواهیم، آیه دیگرى از قرآن را نمىخواهیم یاد بگیریم (94)
یومئذ یصدر الناس اشتاتا.
یصدر مصدرش صدور است.
اهل لغت مىگویند صدور در برابر ورود است، بعضى هم تعبیر کردهاند که ضد ورود است.
ورود معناى روشنى دارد و آن وارد شدن و آمدن به جایى است، مثلا ما که به اینجا آمدهایم، به این محل و این خانه خدا، به این ورود مىگویند و هنگامى که از اینجا باز مىگردیم و بیرون مىرویم، بازگشتن ما صدور نامه دارد.
با آمدنمان در این خانه خدا و بازگشتمان و منصرف شدنمان از این خانه، معنى صدور و ورود را تحقق مىدهیم.
فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره این به آدم چه مىکند؟
شرح این آیات کریمه را که مردم از قبرها بیرون مىآیند و به طرف موقف حساب مىروند تا اعمال خود را از خوب و بد مشاهده کنند و بینند، به یارى خدا، بعدا عرض خواهیم کرد.
جلسه هشتم: بر انگیخته شدن انسان در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم * بسم الله الرحمن الرحیم * یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم(6) فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره(7) و من یعمل مثقال ذره شرا یره(8)
محفوظ ماندن پاداش عمل نیک انسان
بالاخره، براى همه ما بشر، روزى فرا مىرسد که هر کس هر چه براى حق و در راه حق و براى رضاى حق انجام داده است بر ملا مىشود و براى همه آشکار مىگردد و اگر مردمى جز براى رضاى خدا عملى انجام دادهاند و کوشش کردهاند، آن هم برملا مىشود و براى همه روشنى مىگردد. هیچ عمل و کرده و گفتهاى همیشه پشت پرده نمىماند. ممکن است انسان کارى انجام دهد و چند روزى پس پرده بماند و مردم به حقیقت عمل او آگاه نشوند، و چه بسا کسى با اعمال قبیح و کارهایى زشت دست به گریبان است، ولى ستر مىشود و روى آن پرده مىافتد و کسى نمىفهمد و احیانا، ظاهرى از خودشان دهد که ممکن است مردم ناآگاه او را انسان متقى، درست و خوب بشناسد، ولى باید این حساب را کرد که تا کى و تا چند مىشود فریبکارى کرد و روى کارها پرده پوشاند و کارى را که در حقیقت، براى حق و رضاى حق نیست به عنوان کار حق و رضاى حق جلوه داد و در نتیجه مردم را گول زد؟ مگر مىشود براى همیشه و تا ابد این فریبکارى و گول زدن را اعمال کرد؟ نمىشود. روزى مىرسد که پرده از روى کارها برداشته مىشود و هر کسى به سزاى عمل خود مىرسد،اگر عمل خوب بود سزاى خوب و اگر عمل بد بود سزاى بد.
خوب است انسان با این حقیقت خوب آشنا شود و آن را باور کند که باید با روحیهاى سالم و وجدانى پاک در جامعه و میان مردم زندگى کرد، متظاهر، فریبکار و منافق نباشد، صاف، مستقیم، مؤمنى راستگو و مسلمانى درست باشد. و اگر احیانا، درستى و راستى و وجدان پاک او براى مردم جلوه نکرد و او را به پاکى و به صداقت و به درستى نشناختند، ناراحت نشود ممکن است شخصى واقعا مستقیم باشد، پاک و درست باشد، هیچ گونه فریبکارى، تظاهر و نفاق در او نباشد ولى در عین حال، مردم رویه و روش صادقانه و این راه مستقیم و درست او براى همیشه مخفى و پوشیده نمىماند. روزى این رویه و روش مستقیم برملا و آشکار مىشود. روش او در بازار حقیقت و در جهان واقع ارزش دارد. روش او پیش پروردگار جهان روش خوبى و درستى است و پروردگار جهان پاداش او را خوب مىدهد.
ما چه کنیم که چنین روحیهاى پیدا کنیم و در حقیقت سر و کار خود و رابطه خود با خدا را بدانیم؟ اگر یک مسلمانى رویه و روشى مستقیم و راه درستى را پیمود و دید میان مردم واکنش و جلوهاى ندارد، باکى نداشته باشد و ناراحت نباشد، شیطان او را وسوسه نکند کهاى فلان، تو با این روش مستقیم، با این راه درست، با این صفا و پاکى، چه ارزشى دارد؟ روش صادقانه و فکر پاک و وجدان پاک تو را در جامعه که فهمید؟ تو هم مثل بقیه مردم باش. مگر نمىبینى اشخاصى بدون داشتن روش و وجدان صادق و پاک هستند، امام مردم به آنها چه نظرى درند؟ در میان مردم چگونه زندگى مىکنند؟ اینها افکار شیطانى و وساوس ابلیسى است که مىخواهد مؤمنین را از راه مستقیم بگرداند و آنها را به هلاکت و بدبختى بیاندازد. پیش پروردگار جهان چیزى گم نمىشود، هر عمل و کارى براى او کاملا محفوظ است و پروردگار جهان پاداشش را به فضل و کرم خود عطا مىکند. آدم باید خاطرش جمع باشد. هیچ گاه براى عملى که انجام دادى یا براى روش و رسم و راه مستقیمى که براى خودت انتخاب کردى و با وجدان پاک و روحیه پاک زندگى کردى نتیجهاش را فورا نخواه، فکر نکن که من کار خوب کردم و روش خوبى داشتم چرا وضعم این طور است، پس نتیجهاش و پاداشش کجاست؟ هیچ چیز دنیا، نه پولش، نه زندگىاش، نه جاه و مقامش و نه حکومتش و سلطنتش، آن قدر ارزش ندارد که پاداش تو باشد. به خدا قسم قدرتمندترین قدرتها و شخصیتها و بالاترین ارزشهاى دنیوى، که از نظر ما ارزش حساب مىشود، نمىتواند جر یک ذره عمل شایسته باشد و پاداش آن عمل خوب براى خدا باشند هر چند کم باشد و از ذره کمتر باشد، این جهان و آنچه در اوست پاداش آن نمىشود. عمل براى خدا ارزشش بیش از این است که انسان در دنیا پاداش آن را بخواهد. جزاى عمل خوب و جزاى روش خوب نزد پروردگار جهان است آن هم براى همیشه. در این زندگى دو سه روز دنیا، آن هم در جهان ماده خواه ناخوا رنج و ناراحتى هایى دارد، چگونه مىشود پاداش یک عمل پسندیده و یک عمل خدایى را داد. در آن جهان، که جهان همیشگى و ابدى است و براى مؤمن هیچ گونه رنج و ناراحتى و مزاحمتى نیست، پاداش تو را مىدهند. دلت به همین خوش باشد، روش و راهى که جدا و واقعا به عنوان روش درست و راه صحیح در پیش گرفتهاى با وجدانى پاک و صاف ادامه بده و کار خودت را بکن و منتظر نتیجه آن در جهان دیگر و جهان ابدى باش. این موضوع بسیار موضوع دقیق و باریکى است، که نمىتوان تصور کرد. امیدواریم پروردگار جهان به لطف و عنایت خود به ما توفیق دهد که در تمام شئون زندگى مؤمنانى مستقیم، درست و پاک باشیم و این زندگى چند روز دنیا را با سلامت دین و عقیده و وجدان بگذرانیم. زندگى را چه خوب بگذرانیم. این دو سه روز مىگذرد آن گاه در آن جهان براى همیشه تا خدا باقى است ما هم بقاى او باقى هستیم. این مطلب خیلى مهم است و چگونه مىتوان حقیقت آن را آن طور که هست بیان کرد. ما به بقاى پروردگار جهان، بى پایان و بى آخر باقى هستیم. پس بهتر نیست انسان نتیجه عمل خوب را که هیچ گاه فراموش نمىشود در آن جهان بگیرد؟
اگر ما در این جهان زودگذر، در این جهان زوالپذیر، در این زندگى که چند روزى بیش نیست، خوب زندگى کردیم، با عقیدهاى درست، با روحیهاى پاک، با روشى مستقیم و خدایى زندگى کردیم، بدون تردید، خوب خواهیم مرد، با سعادت خواهیم مرد، با سعادت و خوب محشور خواهیم شد. این عبارت معروف، که مطمئنا مضمون روایت است، مىگوید کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون (95). همان طور که زندگى مىکنیم مىمیرید و همان طور که مىمیرند مبعوث مىشوید. اگر مؤمنى بودى که روشن، با بینشى خاص، با عقیدهاى درست و صحیح زندگى کردى، پس سعادتمندانه زندگى کردهاى و با سعادت مىمیرى و با سعادت هم محشور مىشوى.
عظمت معنایى سوره زلزال:
سوره اذا زلزلت بر حسب آیه و لفظ سوره کوچکى است و هشت آیه بیشتر نیست و با(بسم الله الرحمن الرحیم) نه آیه مىشود، ولى از نظر محتوا و معنا خیلى بزرگ است. در قرآن مجید آیات بسیارى هست که محتواى آنها با همه تفصیلاتشان محتواى همین چند آیه است.
روایاتى درباره سوره زلزال هست که البته اهل سنت نقل کردهاند، گفتهاند: هر که سوره زلزال را بخواند گویى یک چهارم قرآن را خوانده است، و در بعضى روایات است که سوره زلزال ربع قرآن است. (96) چه طور مىشود این را توجیه کرد؟ در واقع مىتوان گفت که یک چهارم محتویات قرآن مجید در رابطه با قیامت است و در رابطه با حشر مردم است و همه آن محتواهاى بزرگ و وسیع در این جملات خیلى کوتاه سوره زلزال گنجانده شده است. باید این سوره را تلاوت کنى و تا مىتوانى در محتوایش فکر کنى.
ادامه توضیح آیات
یومئذ یصدر الناس اشتاتا. یصدر مصدرش صدور است. اهل لغت مىگویند صدور در برابر ورود است، بعضى هم تعبیر کردهاند که ضد ورود است. ورود معناى روشنى دارد و آن وارد شدن و آمدن به جایى است، مثلا ما که به اینجا آمدهایم، به این محل و این خانه خدا، به این ورود مىگویند و هنگامى که از اینجا باز مىگردیم و بیرون مىرویم، بازگشتن ما صدور نامه دارد. با آمدنمان در این خانه خدا و بازگشتمان و منصرف شدنمان از این خانه، معنى صدور و ورود را تحقق مىدهیم. وارد شدیم بعد صادر مىشویم، فعل مضارع صدور مىشود: یصدر.
یومئذ یعنى در این روز. چه روزى؟ روزى که زمین به لرزه کذایى افتاد، آن لرزه و جنبشى که قرآن را عظیم شمرده است: ان زلزله الساعه شىء عظیم (97). این زلزله فراگیر تمام کره زمین را بدون استثنا مىگیرد و شامل مىشود. در این روز زمین اخبار خود را بازگو مىکند. در این روز یصدر الناس مردم باز مىگردند. قبلا به خاک و به زمین وارد شدهاند، در آن روز باز مىگردند و صادر مىشوند و بیرون مىآیند.
اشتاتا اشتات جمع شتیت است یعنى متفرق، گونه گونه، با قیافههاى زیبا، با روهاى سیاه، با روهاى سفید، با قیافههاى نازیبا، سعید، شقى، مؤمن، کافر، گرسنه، تشنه، سیر، سیراب، و به طرز عجیبى متفرق بیرون مىآیند. این یک معناست. معناى دیگر این که اشتاتایعنى متفرقین، یعنى مردم که از زمین بیرون مىآیند وحشت زدهاند و دلهره عجیبى دارند، چون جهان و محیط کاملا نامأنوس و نا آشناست. نه زمین این زمین است، نه آسمان این آسمان و نه فضا و جو این فضا و جو. به هر جهت عجیب و نامأنوس است. مردم که بیرون مىآیند متفرقند، هر یک به سویى مىروند، براى هیچ کدام هدفى مشخص و معین نیست و نمىداند به کجا برود و چه بکند؟ لکل امرىء منهم یومئذ شان یغنیه (98). متفرق به این معناست که در آن موقع هیچ فردى با فرد دیگرى هر که مىخواهد باشد حتى برادرش و خیلى با صمیمى باشد یا مادر و فرزند، یا پدر و فرزند، هیچ کدام توجهى به دیگرى ندارند. تفرق اینچنین است. نمىدانم عده مردم در آن روز چند نفر است، این را خدا مىداند، اما اینها تمامشان یکى یکى و فرد فردند، هیچ دو نفرى باهم نیستند. و لقد جئتمونا فرداى (99). شما اى مردم در آن روز فرد فرد و از هم جدا به نزد ما مىآیید. هیچ پیوندى و هیچگونه ارتباطى میان دو نفر نیست یومئذ یصدر الناس اشتاتا. خوب، آیا این حوادث واقعا حسابى ندارد و آیا نباید این حوادث را در زندگیمان به حساب بیاوریم؟ و به یاد این حوادث باشیم؟ فکر نکنیم خیلى طول مىکشد، عن قریب همه ما با این حوادث روبرو مىشویم و مواجعه مىشویم. بعضى مىگویند که از عمر خورشید ده میلیارد سال گذشته است. حالا آیا این ده میلیارد سالى که گذشته است براى ما یک لحظه تفاوتى دارد؟ و مىگویند حالا فصل جوانى خورشید است و هنوز حدود ده میلیارد سال از عمرش باقى مانده است. حالا اگر راست بگویند، ده میلیارد سال دیگر مانده است تا خورشید خاموش و سرد و تاریک بشود و قهرا این منظومه شمسى از هم گسسته شود و نظام و اوضاعش بهم بخورد. این ده میلیارد سال باقى مانده هم مثل ده میلیارد سال گذشته به سرعت مىآید و مىرود، مىگذرد و عن قریب با این حوادث سخت و هولناک روبرو مىشویم. خوب است انسان رابطه بین خود و خدا را قوى کند، میان خود و خدا پیوندى ببندد. در این حوادث چه کسى دست انسان را مىگیرد و چه کسى مىتواند به انسان کمک کند؟
لکل امرىء منهم یومئذ شان یغنیه براى هر فردى از مردم شأنى و حالى و کارى است که او را از دیگران بى نیاز مىکند، حتى نمىتواند به دیگران نگاه کند تا چه رسد به اینکه از او احوالى هم بپرسد که مثلا شما چه میکنى؟ آن قدر خودش گرفتار است و ناراحت است که به دیگرى نمىتواند برسد. فقط رابطه با خدا در این گیر و دارها براى انسان مفید و نافع است.
برانگیخته شدن انسان در قیامت، در آیات مختلف قرآن
مردم صادر مىشوند، از قبر بیرون مىآیند، از لابلاى خاکها بیرون مىریزند،با و حشت و دلهره عجیبى، هر کس تنهاست، همه متفرق و از هم جدا هستند. یوم تشقق الارض عنهم سرعا ذلک حشر علینا یسیر (100). روزى که زمین از مردم شکاف شکاف مىشود. در نتیجه آن لرزش قهرا زمین ترک مىخورد و از این ترک تمام زمین شکاف مىخورد و خرد مىشود، و اخرجت الارض اثقالها و اینها بیرون مىریزند. یوم تشقق الارض زمین شکاف مىخورد اما از چه؟ تشقق الارض عنهم از مردم، یعنى مردم از شکافها مىخورد، اما از چه؟ تشقق الارض عنهم از مردم، از این شکافها و رخنهها و خراب شدهها بیرون مىریزند. سرعا یعنى مسرعین ، که براى ضمیر در عنهم حال است، یعنى همه با سرعت از این شکافها و درزها زمین بیرون مىآیند. همه با سرعت و سراسیمه و متفرق هستند بدون این که کیس با کسى کارى داشته باشد. بعد بیان مىکنیم که اینها به کجا مىروند. ذلک حشر علینا یسیر خداوند مىفرماید این حشرى است که بر ما آسان است. نگاه نکنید که زمین یک موجود خیلى محکم، قائم و قرص است و میلیاردها سال است به دور خود و خورشید مىچرخد و موجودات بر روى آن زندگى مىکنند، این همه زلزله در گوشه و کنار زمین شده نتوانسته است این زمین را متلاشى کند و آن را از بین ببرد. زمین جاذبهاى دارد که چنان اجزاء آن را به هم پیوند داده و قرص و محکم به هم جذب کرده و چسبانده است، چگونه امکان دارد که این زمین شکاف بخورد و تکه تکه و خرد بشود؟ همین قدرت و نیروى جاذبه، اگر به حقیقت وجود داشته باشد، نیروى فوق العاده مرموزى است. ما نمىدانیم اجزاى زمین را چه چیزى به این شکل به هم پیوسته کرده است، همان نیروى جاذبه را به کار مىبریم. خدا مىداند حقیقت این نیرو چیست. ما مىگویم اراده خداست و اوست که این را نگهداشته است. همان خدا، قدرت و نیروى جاذبه را از کانون و مرکز زمین مىگیرد و زمین متلاشى مىشود. ذات مقدس او، آدمها و مشخصات و خصوصیاتشان را مىداند. همه بیرون مىریزند، در آن موقع از سویى شخصى مردم رامى خواند و آنها را ندا مىدهد که بیاید. یوم یدع الداع الى شىء نکر و در آیه بعد خشعا ابصارهم یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر (101). ببیند که آیات چگونه همه با هم موافقند، اما هر کدام با لحنى و با تعبیرى حقیقت مطلب را بیان کرده است.
یوم یدع الداع الى شىء نکر روزى که خوانندهاى مردم را مىخواند. به سوى چه؟ الى شىء نکر به سوى چیزى که منکر و سخت و فجیع و دردناک و ناشناخته است. در این که این داعى چه کسى است اختلاف است. بعضى گفتهاند جناب اسرافیل است (102) ما نمىدانیم که آن محیط چگونه است و وضع به چه شکلى است، این اوضاع از یک سو و از سویى این داعى و خواننده، که شاید اسرافیل باشد، مردم را مىخواند. تمام مردم دعوت و نداى او را مىشنوند، و موقعى که مىخواهند از قبر و از این شکافها بیرون بیایند، خشعا ابصارهمچشمها همه فروهشته است، از همه چشمها آثار ذلت و آثار شکستگى پیداست. یخرجون من الاجداث از قبرها و از لابلاى خاکها بیرون مىآیند کانهم جراد منتشرو گویى ملخ هایى هستند که در فضا پراکندهاند. دیدهاید هنگامى که انبوهى ملخ به سویى مىروند، هیچ دوتایى به هم کارى ندارند و همه با هیجان خاصى به آن سو مىروند. اینها هم مثل ملخهاى پراکندهاند.
مهطعین الى الداع (103). مهطعینجمع مهطع است و مهطع یعنى کسى که با سرعت به سوى چیزى مىدود و مىرود، اما آنجا طورى است و چنان خبرى است که هرکس گردن مىکشد که ببیند آنجا چه خبر است و چه مىشود. مهطع یعنى کسى که هم تند و با سرعت مىرود و هم گردن مىکشد که آنجا را تماشا کند و ببیند چه خبر است، انگار در درون خود وحشت و دلهرهاى دارد و به خود توجه دارد، مهطعین الى الداع با سرعت و با گردن کشیده به آن سو مىرود که آن خواننده و داعى آنها را مىخواند و دعوت کرد، با شتاب به آن سو مىرود. در آیه سوره ق فرمود: یوم تشقق الارض عنهم سراعا زمین شکاف مىخورد و مردم بیرون مىآیند و به سرعت مىروند، اما این که به کجا مىروند و چه کسى آنها را خوانده و دعوت کرده است، در اینجا ذکر نشده است، اما در آیه سوره قمر ذکر شده است، که مىفرماید: یوم یدع الداع الى شىء نکر. چیز منکر و ناشناختهاى در کار است و همه دلواپسند و ناراحت که چه خبر است و ما را براى چه خواندند؟ در آیه بعد مىفرماید: یقول الکافرون هذا یوم عسر. معلوم مىشود که مؤمنان هم بیرون آمدهاند و با سرعت مىروند اما آنها چندان وحشت ندارند. انگار یک آرامش و اطمینان قلبى دارند، که با هم چنین باشد. اما براى کفار خیلى شاق و سخت است، لذا آنجا فریادشان بلند است یقول الکافرون هذا یوم عسر که امروز روز دشوار و سختى است. خود به خود از مقدمهاش فهمیدهاند که چه هنگامى است و چه خبر شده است. از این آیات به ضمیمه آیات دیگر بر مىآید که اینها وقتى بیرون مىریزند پراکنده و شتاب زده مىروند. در سوره قارعه مىفرماید: القارعه ماالقارعه و ما ادریک ما القارعه یوم یکون الناس کالفراش المبثوث روزى که مردم چون پروانه پراکنده، شتاب زده مىروند، آیه مورد بحث هم مطلب را این چنین بیان کرده: یومئذ یصدر الناس اشتاتا.
خوشا به حال آنها که در آن لحظات با رویى سفید، بدون احساس تشنگى و گرسنگى و خستگى، با اطمینان و آرامش روحى آن مسیر را طى کنند و از آن حوادث به سلامتى بگذرند، در حالى که همه مردم متفرق مىآیند. روى کسى چگونه سفید مىشود، چگونه نورانى مىشود؟ قبلا این روایت را عرض کردم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: حافظوا على الوضوء، و خیر اعمالکم الصلاه، و تحفظوا من الارض (104). عجب جمله هایى است. حافظوا على الوضوء بر وضویتان محافظت کنید، خیلى دقت کنید، چمن اگر همین وضو درست شد و وضوى صحیحى بود عامل روشن بودن و نورانى بودن روى است، و شخص در آن صحنه رو سفید و نورانى است. چون الوضوء نور والوضوء على الوضوء نور على نور (105). وضو نور است، البته اگر وضو باشد: نه دست و رو شستن. وضو نور است یعنى دل و جان و نفس و فکر را نورانى مىکند. هر وقت مىخواهى وضو بگیرى در فکر این مطلب باش که من به حقیقت با وضویم، دلم را تطهیر مىکنم و دلم را شستشو مىدهم، فکرم را شستشو مىدهم، جانم را تمیز مىکنم، قهرا جان تو نفس تو و دل تو تمیز و پاکیزه مىشود، روشن و نورانى مىشود، از کدورات و تیرگىها و آلودگىها پاک مىشود، وقتى مىخواهى وضو بگیرى به این فکر باش. وضو عامل نورانى شدن صورت است. آدم، نورانى به آنجا مىرود.
تجسم اعمال
مردم که بیرون مىآیند و داعى آنها را خوانده و با سرعت و با گردنهاى کشیده به سوى آن ندا مىروند و آنجا جمع مىشوند براى چه؟ لیروا اعمالهم براى این که در آنجا اعمالشان را به آنها ارائه کنند و نشان دهند و آنها اعمالشان را ببینند. البته ظاهر آیه لیروا اعمالهم همین است که اعمالشان به آنها ارائه شود و نشان داده شود یعنى خود عملها، که این خود دلیل روشنى بر تجسم اعمال است.
گروهى از بزرگان متکلمین، به تجسم اعمال معتقدند. البته این مطلب، مطلب مشکلى است، اما در عین حال چون در ظاهر آیات و صریح و روایات داریم که عمل تجسم پیدا مىکند، مانعى ندارد و پذیفتنش خیلى ساده و آسان مىشود. به مقتضاى روایات زیاد همین قرآن که با این خطوط و الفاظ و کلمات است در قیامت با بهترین صورت و با زیباترین سیما تجلى مىکند. در حدى که اشخاصى مبهوت مىشوند که ایشان با این سیما و با این قیافه زیبا کیست؟ و به تعبیر بعضى روایات، قرآن فى احسن صورته در نیکوترین صورت مىآید (106). این روایات طورى است که انسان یقین دارد آن را معصوم فرموده است.
اگر به خاطر داشته باشید در اوائل تفسیر همین سوره زلزال، روایاتى خواندیم که خود همین سوره زلزال براى کسى که او را در نوافل بخواند، در لحظات احتضار، با صورتى بسیار نورانى و زیبا به بالین او مىآید و سفرش این مؤمن را به ملک الموت مىکند و مىگوید این مؤمن خیلى با من انس داشت و خیلى مرا تلاوت مىکرد و.... بله، قرآن مجسم به صورتى مجسم مىشود، نماز، روزه، حج، زکات، خمس، انفاقات و کارهاى خوب دیگر هم مجسم مىشوند.
صورت عمل نیک در قیامت
روایاتى داریم که اجمال آن این است که مؤمن هنگامى که از قبر بیرون مىآید، از شکافتهاى زمین بالا مىآید و جان مىگیرد، تا چشم باز کند مىبیند که یک نفر خیلى خوش رو، خیلى زیبا و خوش اخلاق نزد او و در کنار اوست. اول حیران است که کجا برود و از کدام طرف برود، بالاخره چون مجبور است و جاى توقف نیست به راه مىافتد، شاید به طرف همان ندا حرکت مىکند. باز مىبیند که شخص به دنبال اوست و هر جا با حادثه بدى مواجه مىشود این شخص او را دلدارى مىدهد و تقویت مىکند و مثلا مىگوید باکى نداشته باش، چیزى نیست، بیا برویم. بالاخره، پس از این که مقدارى رفتند و به جاى رسیدند که تقریبا محل امنى بود و وحشتناک نبود، این مؤمن مىخواهد از او اظهار تشکر بکند و مثلا بگوید خیلى متشکرم، شما رفیق خوبى بودى و در جاهاى خطرناکى به دنبالم آمدى و مرا دلدارى دادى و خاطرم را جمع کردى. و بگوید شما کیستى؟ آن شخص مىگوید: من آن بر و نیکى هستم که در دنیا در فلان موقع با فلان برادر مسلمانت کردى، حالا پروردگار جهان مرا به این قیافه در آورده که اینجا مونس تو باشم و نگذارم ناراحتى و وحشتى به تو عارض بشود (107).
یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم پس از اینکه از زمین خارج مىشوند و متفرق بیرون مىآیند و به آن سو مىروند، در نهایت براى این است که اعمال و کارهایشان به آنها نشان داده شود.
سپس فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.
این شرح و بیانى تفصیلى براى اجمال قبل است. این که لیروا اعمالهماعمالشان را به آنها نشان مىدهند، چه اعمالى را نشان مىدهند؟ اعمالى را که مثلا به اندازه کوه ابوقبیس باشد یا به اندازه جبال هیمالیا. نه، فمن یعمل مثقال ذره. بعضى گفتهاند که ذره مورچههاى خیلى خیلى ریز است.بعضى گفتهاند: ذرات دم خورشید است (108). بعضى گفتهاند ذره یعنى اتم یعنى آن جزء ریز هر موجودى که دیگر قابل تجزیه نیست. البته اتم هم قابل تجزیه است و آن را باز کردهاند و به چیزهایى رسیدهاند، که مىشود به آنها گفت ذره.
حال هر کس به اندازه چنین مقدار کمى عملى خوب انجام داده باشد آن را مىبیند، و اگر عملى بد انجام داده باشد آن را مىبیند، و اگر عملى بد انجام داده باشد آن را مىبیند. هر مسلمانى و هر مؤمنى باید ببیند وظیفهاش در برابر حقایق این مطالب و معارف قرآنى چیست.