تاریخ نگارش : دوم بهمن 1391
جود و سخاوت از منظر قرآن کریم
علیرضا یعقوبی سورکی
این دو واژه که در مقابل«بخل»است،غالبا در یک معنى استعمال مىشود،ولى گاهاز بعضى کلمات استفاده مىشود که«جود»مرحله بالاتر از«سخاوت»است،زیرا درتعریف«جود»گفتهاند: «بخشش بدون درخواست است که در عین حال،بخشش خود راکوچک بشمارد.»گاه گفتهاند: «جود،خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگامبخشش است.»بعضى نیز گفتهاند:«جود بخششى است که مال را،مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش را در این میان واسطه ببیند»،در حالى که«سخاوت»معنىوسیعترى دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مىشود.
کلید واژه : جود /سخاوت / قرآن /
جود و سخاوت از منظر قرآن کریم
این دو واژه که در مقابل«بخل»است،غالبا در یک معنى استعمال مىشود،ولى گاهاز بعضى کلمات استفاده مىشود که«جود»مرحله بالاتر از«سخاوت»است،زیرا درتعریف«جود»گفتهاند: «بخشش بدون درخواست است که در عین حال،بخشش خود راکوچک بشمارد.»گاه گفتهاند: «جود،خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگامبخشش است.»بعضى نیز گفتهاند:«جود بخششى است که مال را،مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش را در این میان واسطه ببیند»،در حالى که«سخاوت»معنىوسیعترى دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مىشود.
بعضى نیز گفتهاند:«کسى که بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش دیگر را براى خودبگذارد، صاحب سخاوت است و کسى که اکثر آن را ببخشد و مقدار کمى را براى خود بگذارد،داراى جود است».مطابق تمام این تعریفها«جود»مرحله بالاتر از«سخاوت»است.
به هر حال«جود»و«سخاوت»از فضایل مهم اخلاقى است،هر اندازه«بخل»نشانهپستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است،«جود»و«سخاوت»نشانه ایمانو شخصیت والاى انسان است.
در آیات قرآن مجید گرچه واژه«جود»و«سخاوت»به کار نرفته است،اما تعبیراتدیگرى دیده مىشود که منطبق بر این دو مفهوم است و قرآن نیز براى آن ارج فراوانى بیان کرده است،به عنوان نمونه به آیات زیر توجه فرمایید:
1- ..یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و یؤثرون علىانفسهم و لو کان بهم خصاصة... (حشر،9)
2- و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا-انما نطعمکم لوجه اللهلا نرید منکم جزاء و لا شکورا (دهر،8 و 9)
3- مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتتسبع سنابل فى کلسنبلة ماة حبة و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم (بقره،261)
4- الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (بقره،274)
5- لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شىء فان الله بهعلیم (آل عمران،92)
6- الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون (بقره،3)
7- و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء،29)
ترجمه
1-..و کسانى را که به سویشان هجرت کنند،دوست مىدارند و در دل خود نیازى به آنچهبه مهاجران داده شده،احساس نمىکنند و آنها را بر خود مقدم مىدارند،هر چند خودشانبسیار نیازمند باشند...
2- و غذاى(خود)را با این که به آن علاقه(و نیاز)دارند،به مسکین و یتیم و اسیرمىدهند-(و مىگویند:)ما شما را به خاطر خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شمانمىخواهیم.
3- کسانى که اموال خود را در راه خدا«انفاق»مىکنند،همانند بذرى هستند که هفتخوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد(وشایستگى داشته باشد)،دو یا چند برابر مىکند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسیع و(به همهچیز) داناست.
4- آنها که اموال خود را شب و روز پنهان و آشکار انفاق مىکنند،مزدشان نزدپروردگارشان است،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند.
5- هرگز به(حقیقت)نیکوکارى نمىرسید!مگر این که از آنچه دوست مىدارید(در راهخدا) انفاق کنید و آنچه انفاق مىکنید،خداوند از آن آگاه است.
6- (پرهیزکاران)کسانى هستند که به غیب(آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمانمىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاقمىکنند.
7- هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن(و ترک انفاق و بخشش منما)و بیش از حد نیزدستخود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى.
تفسیر و جمعبندى
چهره سخاوتمندان در قرآن
در نخستین آیه مورد بحث،سخن از گروهى سخاوتمندان انصار مدینه است که باآغوش باز از مهاجرانى که خانه و کسب و کارى نداشتند،استقبال کردند و آنها را برخودشان مقدم داشتند و حتى گفتند:«ما اموال و خانههایمان را با آنها تقسیم مىکنیم وچشم داشتى به غنائم جنگى نیز نداریم.»
قرآن درباره آنها در آیه فوق مىگوید:«آنها کسانى را که به سویشان هجرت مىکنند،دوست دارند و در درون دل نیازى نسبتبه آنچه به مهاجران داده شده،احساس نمىکنند وآنها را بر خود مقدم مىدارند،هر چند شدیدا فقیر باشند، ...یحبون من هاجر الیهم ولا یجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة... » (1)
به گفته بعضى از مفسران معروف:«در تاریخ بشریت،چنین استقبالى سابقه نداشتهاست که گروهى غریب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان کنند کهحتى آنها را بر خویش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسیم نمایند، حتى در بعضى از روایات وارد شده است که عدد مهاجران نسبتبه داوطلبان پذیرایى از آنهاکم بود به همین دلیل،گاه در میان دو و یا چند نفر،بر سر افتخار میزبانى مهاجران،اختلافپیدا مىشد که براى حل آن به قرعه متوسل شدند.» (2)
به هر حال،خداوند این محبت و بلند نظرى و ایثار و سخاوت را که از ویژگیهاىانصار بود، مىستاید.
در دومین آیه مورد بحث،سخن از بزرگوارانى است که غذاى خود را در حالى کهشدیدا به آن نیاز داشتند به مسکین و یتیم و اسیر دادند،بدون این که هیچ انتظار پاداش وتشکرى داشته باشند، «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا×انمانطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا » (3)
روایات فروانى از طرق شیعه و سنى،حکایت از این دارد که آیات 8 و 9 سوره«دهر»در فضیلت اهلبیت علیهم السلام نازل شده است.«مرحوم علامه امینى»در«الغدیر»34 نفراز علماء معروف اهل سنت را نام مىبرد که این حدیث را در کتابهاى خود آوردهاند(با ذکر نام کتاب و صفحه آن) (4)
بنابراین حدیث مزبور در میان اهل سنت مشهور،بلکه متواتر است و علماى شیعهاتفاق نظر دارند که همه سوره«دهر»یا بخش قابل ملاحظهاى از آیات آن،دربارهاهلبیت پیامبر صلى الله علیه و اله(على،فاطمه زهرا،حسن و حسین علیهم السلام)نازل شده است.
دقت در آیات سوره«دهر»نشان مىدهد که خداوند چگونه از این سخاوتمندانایثارگر مدح و ستایش کرده و عمل آنها را ستوده و بالاترین پاداش را براى آنها قرارداده است.در یک جا از آنها به عنوان«ابرار»و در جاى دیگر از آنها به عنوان«عباد الله»(بندگان خاص خدا)یاد کرده است.
در سومین آیه،تشویق بىنظیرى نسبتبه انفاق کنندگان سخاوتمند دیده مىشود.با تعابیرى که در آیات انفاق بىنظیر است،مىفرماید:«کسانى که اموال خود را در راه خداانفاق مىکنند،همانند بذرى است که هفتخوشه برویاند و در هر خوشه نیز یکصد دانه باشدو خداوند آن را براى هر کسى بخواهد(و شایسته بداند)دو یا چند برابر مىکند و خداوند توانا وداناست، مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتتسبع سنابل فى کلسنبلة ماة حبة و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم » (5)
اگر آیه را بر خلاف ظاهر آن تفسیر کنیم و حذف و تقدیر نیز قایل نشویم،آیهدلالتبر این دارد که رشد و نمو بىنظیر در روح و جان انفاق کنندگان نیکوکار صورتمىگیرد.اموال آنها بر اثر انفاق چندین برابر شده و خودشان نیز در پرتو سخاوت،مدارج کمال را به سرعت مىپیمایند و حتى گامهاى کوچک در این راه آثار عظیم دارد.
به این ترتیب انفاق علاوه بر اینکه مایه رشد بشرى است،مایه رشد و تکامل اخلاقىو معنوى خود انسان نیز هست.
در روایت آمده است که امام سجاد علیه السلام،هر گاه که چیزى به سائلى مىبخشید، دستسائل را نیز مىبوسید،عدهاى علت این کار را از حضرت جویا شدند.حضرت علیه السلام درجواب فرمودند:«لانها تقع فى ید الله قبل ید العبد،این به خاطر آن است که(اینبخشش) پیش از آن که به دستبنده قرار گیرد،به دستخدا مىرسد.» (6)
در چهارمین آیه،ضمن اشاره به نکته مهمى درباره انفاق،آمده است:«کسانى کهاموال خود را در شب و روز،پنهان و آشکار انفاق مىکنند،پاداششان نزد پروردگارشان است،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند، الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا وعلانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ». (7)
بنابراین«سخاوت»و«انفاق»در راه خدا به هر شکل و صورتى که باشد،محبوب وپسندیده است، از سوى دیگر«انفاق»ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن واندوه را مىزداید.افراد انفاقگر و بخشنده خوف و وحشتى از آینده ندارند،زیرا،خداوند زندگى آنها را تضمین کرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگین نمىشوند،زیرا مىدانند،آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مىشود،بیشتراز آن است که از دست دادهاند.
پنجمین آیه باز با تعبیر تازهاى در زمینه انفاق مىفرماید«هرگز به(حقیقت) نیکوکارىنمىرسید،مگر آن که از آنچه دوست مىدارید(در راه خدا)انفاق کنید و آنچه انفاق مىکنید،خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیىء فانالله به علیم » (8)
در ادبیات عرب«بر»به معنى نیکوکارى توام با توجه و از روى قصد و اختیار استو این نشانه شخصیت و روحانیت انسان مىباشد.جالب این که«بر»در آیه به طور مطلقذکر شده و نشان مىدهد تا سخاوت و انفاق نباشد،انسان هرگز به حقیقت نیکوکارىنمىرسد.گرچه بعضى از مفسران واژه«بر»را به معنى«بهشت»و بعضى به معنى«تقوا»وبعضى به معنى«پاداش نیک»گرفتهاند،ولى ظاهر این است که مفهوم«بر»وسیع بوده وشامل همه اینها نیز مىشود.
در ششمین آیه،انفاق را ضمن این که یکى از ارکان مهم تقوا ذکر کرده-تقوایى کهسرچشمه هدایت الهى و محتواى قرآنى است-مىفرماید:«پرهیزکاران کسانى هستند کهایمان به غیب دارند(ایمان به خدا و جهان ماوراء طبیعت)و نماز را برپا مىدارند و از نعمتهایىکه بر آنها روزى دادهایم،انفاق مىکنند، الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و ممارزقناهم ینفقون » (9)
با توجه به اینکه«ینفقون»به صورت فعل مضارع ذکر شده،مفهومش این است کهآنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مىدهند و این نشانه سخاوتمندىآنهاست که در نهادشان ریشه دوانده و به صورت یک صفتبرجسته در آمده است.
تعبیر به«مما رزقناهم»(از آنچه به آنان روزى دادهایم)اشاره به نکته لطیفى مىکندو آن این که آنها مىدانند که همه اموال،مواهب الهى است،بنابراین،دلیلى ندارد که از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نیازمند خدا،«بخل»بورزند.در ضمن روشن است که«انفاق»منحصر به زکات نیست،بلکه معنى گستردهاى دارد که هم صدقات واجب و هممستحبات را شامل مىشود.
در هفتمین و آخرین آیه،ضمن دادن دستور به رعایت اعتدال در بذل و بخشش ودورى از افراط و تفریط و نشان دادن تصویرى از صفتسخاوت که حد وسط در میان«بخل»و«اسراف»است،مىفرماید:«دستت را بر گردنت زنجیر مکن(و ترک انفاق وبخشش منما)و بیش از حد نیز آن را مگشا(و آلوده اسراف و تبذیر مشو)مبادا مورد سرزنشقرار گیرى و از کار فرومانى، و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کل البسطفتقعد ملوما محسورا » (10) .این آیه،تعریف روشنى براى سخاوت است.
امام صادق علیه السلام در حدیث معروفى این مطلب را ضمن مثال روشنى بیان داشتهاند:
«مشتى خاک را از زمین برداشت و محکم در دست گرفت،فرمودند:این بخل است، سپسمشت دیگرى برداشت و دست را چنان گشود که تمام خاکها،روى زمین ریخت، سپسفرمودند:این اسراف است،مرتبه سوم،مشتى خاک برداشت و کف دست را رو به آسمان کردو دست را گشود،مقدارى از خاکها از لابلاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ریخت و مقدارىباقى ماند،حضرت علیه السلام فرمودند:این حد اعتدال است(و حقیقتسخاوت همین است)» (11)
در آیه مورد بحث از«بخل»تعبیر به«زنجیر شدن بر گردن»شده است و از اسراف بهگشودن دست،آن چنان که کارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرارگرفتن و از کار باز ماند(ملوما محسورا)ذکر مىکند.
از مجموع آیات مختلفى که به نحوى به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخششارتباط دارد-که بخشى از آن را در بالا تفسیر کردیم-به خوبى عظمت و اهمیت وارزش والاى این صفتبرجسته انسانى ظاهر مىشود،نه تنها باعث نظم و سعادتجوامع انسانى و مبارزه با فقر و محرومیتى که سرچشمه انواع نابسامنىها و گناهان است، مىشود بلکه در تکامل معنوى و روحى انسان نیز نقش بسیار مهمى دارد.
سخاوت در منابع حدیث
در روایات اسلامى تعبیرات بسیار والایى درباره«جود»و«سخاء»دیده مىشود کهدر نوع خود کم نظیر است.روایات زیر نمونههایى است که از میان احادیث فراوانىگلچین شده است:
1- در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و اله آمده است:«السخاء خلق الله الاعظم (12) ، سخاوت،اخلاق بزرگ الهى است»
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلى است،زیرا هر چه داریماز اوست. نعمتهاى گوناگون،زمین و آسمان،حیات وجود ما،همه از اوست و هر جاسخاوتى است از سخاوت او سرچشمه گرفته است،زیرا اگر او مواهبى به ما نمىبخشید،ما توان بخشش را نداشتیم،حتى صفت جود و بخشش نیز از مواهب اوست.
2- امام صادق علیه السلام مىفرمایند:«السخاء من اخلاق الانبیاء و هو عماد الایمان ولا تکون المؤمن الا سخیا و لا یکون سخیا الا ذو یقین و همه عالیة لان السخاء شعاعنور الیقین،و من عرف ما قصد هان علیه ما بذل،سخاوت از اخلاق انبیاء است و ستونایمان است و هیچ فرد با ایمانى وجود ندارد،مگر این که با سخاوت است و هیچ سخاوتمندىوجود ندارد،مگر این که داراى یقین و همت عالیه است،زیرا سخاوت،شعاع نور یقین است وآن کس که بداند چه چیزى را قصد کرده،آنچه را که بذل نموده در نظر او کم اهمیت است» (13)
از این حدیث استفاده مىشود که این صفت والا بعد از ذات پاک الهى که مبداسخاوت است در وجود انبیاء،نشانه ایمان و یقین آنهاست.
3- در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است:«تحل بالسخاء و الورع فهماحلیة الایمان و اشرف خلالک،به سخاوت و ورع،خود را بیاراى که این دو آرایش ایمان و برترین صفات توست.» (14)
این تعبیر نشان مىدهد که این صفت را از برترین صفات مؤمن به حساب آوردهاست.
4- در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار آمده است:«السخاء ثمرة العقل والقناعة برهان النبل،سخاوت میوه درخت عقل و خرد و قناعت دلیل بر نجابت است» (15)
آنها که در بخشش به دیگران«بخل»مىورزند،اموال زیادى را فراهم کرده ومىگذارند و مىروند،در حقیقت این گونه افراد عاقل نیستند،زیرا،زحمتبر دوشآنها بوده،بدون آن که از اموالشان بهره مادى یا معنوى ببرند.کدام عاقلى چنین کارىمىکند!
5- در تعبیر دیگرى از آن حضرت علیه السلام در مورد اهمیت«سخاوت»به نکته لطیفدیگرى اشاره مىفرمایند:«غطوا معایبکم بالسخاء فانه ستر العیوب،عیوب خویش را باسخاوت بپوشانید،زیرا سخاوت پوشاننده عیبهاست» (16)
صدق این کلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مىشود،اشخاص را مىبینیم که عیوبگوناگونى دارند،ولى چون سخاوتمندند همه مردم به دیده احترام به آنها مىنگرند.
6- باز در تعبیرى دیگر از همان امام همام علیه السلام آمده است:«السخاء یمحص الذنوبو یجلب محبة القلوب،سخاوت،گناهان را پاک مىکند و دلها را سوى سخاوت کننده فرامىخواند.» (17)
این تعبیر نشان مىدهد که«سخاوت»کفاره بسیارى از گناهان است!
7- مولى الموحدین على علیه السلام درباره تاثیر عمیق محبت در جلب قلبها مىفرمایند: «مااستجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق،هیچ چیزى مانند سخاوت و مداراکردن و حسن خلق،جلب محبت نمىکند. (18)
8- رسول خدا صلى الله علیه و اله در این باره مىفرمایند:«السخى قریب من الله قریب من الناسقریب من الجنة،سخاوتمند نزدیک به خدا،نزدیک به مردم و نزدیک به بهشت است.» (19)
9- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام آمده است:«شاب سخى مرهق فى الذنوباحب الى الله عز و جل من شیخ عابد بخیل،جوان سخاوتمند آلوده به گناه،نزد خدا محبوبتراز پیرمرد عابد بخیل است» (20)
به یقین این«سخاوت»سبب امدادهاى الهى مىشود و سرانجام آن جوان آلوده رانجات مىدهد،ولى آن پیر عابد بخیل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
10- این بحث را با حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله به عنوان حسن ختام پایان مىدهیم:
«تجافوا عن ذنب السخى فان الله آخذ بیده کلما عشر،از گناه و لغزش سخاوتمند صرفنظر کنید،زیرا،هر زمان بلغزد،خداوند دست او را مىگیرد(و نجاتش مىدهد.) (21)
از مجموع احادیثبالا،ارزش و اهمیت فوق العاده«سخاوت»در کلام پیشوایاناسلام مشخص مىشود و نشان مىدهد که کمتر فضیلتى با آن برابرى مىکند.
آثار و پیامدهاى سخاوت
1- آثار مثبت«سخاوت»در زندگى فردى و اجتماعى انسان که با تجربه ثابتشده ویا در احادیث اسلامى به آن اشاره گردیده است،بسیار زیاد است،به عنوان نمونه:
از روایات متعددى استفاده مىشود و تجربیات روزانه نیز آن را تایید مىکند که«سخاوت»محبت دوست و دشمن را جلب مىکند،بر عدد دوستان مىافزاید و ازدشمنان مىکاهد.
2- «سخاوت»پوششى براى عیوب انسانهاست و به این ترتیب،آبروى انسان راحفظ مىکند.
3- «سخاوت»در عین این که ثمره درخت عقل است،بر عقل و خرد انسانمىافزاید.عقل مىگوید:دلیلى ندارد که انسان با زحمت زیاد اموال فراوانى تهیه کند وآن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسیله آن،جلب ثواب و کسب آبرو نکند.
از سوى دیگر«سخاوت»،گروهى از اندیشمندان را گرد انسان جمع مىکند و آنها مىتوانند بر فکر و عقل و دانش او بیفزایند.
4- «سخاوت»فاصله طبقاتى جامعه را کم مىکند و از این طریق ناهنجاریهاى ناشىاز فاصله طبقاتى را از بین مىبرد و یا کاهش مىدهد.آتش کینههاى محرومان راخاموش مىکند و حس انتقامجویى را در آنان تضعیف مىنماید و از این طریقپیوندهاى اجتماعى را محکم مىسازد.
5- «سخاوت»مدافعان انسان را زیاد مىکند و آبروى او را محفوظ مىدارد ودشمنان و بدخواهان را عقب مىراند،امیر مؤمنان علیه السلام در این باره مىفرمایند:«الجودحارس الاعراض،جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مىکند.» (22)
6- جود و«سخاوت»،آثار معنوى فوق العادهاى نیز دارد،به همین دلیل از صفاتانبیاء شمرده شده و همان گونه که در روایات گذشته خواندیم،شعاع نور«یقین»است،حتى اگر این فضیلت در افراد بى ایمان باشد،به حال آنها مفید و سودمند است.
در حدیثى آمده است که خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام وحى نمود:«لا تقتلالسامری فانه سخى،سامرى را به قتل مرسان،زیرا او مرد سخاوتمندى است.» (23)
درست است که سامرى،منشا فساد عظیمى در بنى اسرائیل شد و آئین بت پرستى رادر میان آنها پایه نهاد و در انتها نیز زندگى را با خفت و ذلت و حقارت گذراند که شایدمرگ بر آن زندگى،ترجیح داشت،ولى با این همه به حضرت موسى علیه السلام وحى رسید کهخون او را به خاطر سخاوتش نریزد.
از رسول خدا علیه السلام نقل شده است که به فرزند حاتم طائى به نام«عدى»فرمود: «دفععن ابیک العذاب الشدید لسخاء نفسه،عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشتهشد.» (24)
در ذیل همین حدیث،آمده است که پیامبر صلى الله علیه و اله دستور داد،گروهى از جنایتکارانیکى از جنگها را به قتل برسانند،ولى یکى از آنها را استثناء کرد.آن مرد تعجب کرد وگفت:«با این که گناه ما یکى است،چرا مرا از میان آن جمعیت جدا کردى؟»حضرت صلى الله علیه و الهفرمودند:«خداوند به من وحى فرستاد که تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نباید تو را به قتل برسانم.»
آن مرد با شنیدن این سخن ایمان آورد و شهادتین بر زبان جارى کرد،آرى!سخاوت آن مرد،او را به بهشت رسانید.
از رسول خدا صلى الله علیه و اله نقل شده است:«شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند و اهلزمین هم دوست دارند...در حالى که بخیل را اهل آسمانها و زمین دشمن دارند.» (25)
محدوده سخاوت
«سخاوت»مانند تمام صفات و کارهاى نیک،مقدار و اندازهاى دارد که اگر در مسیرافراط قرار گیرد،نتیجه منفى خواهد داشت.همچنین«سخاوت»نباید لطمه به آبرو وحیثیت و زندگى کسانى که به انسان وابستهاند،زند.
«سخاوت»باید در اموال حلال باشد،نه اموالى که از راههاى حرام و یا ظلم و ستم بهدست آمده است،مانند،«سخاوت»بسیارى از سلاطین ظالم و ستمگر.
همچنین«سخاوت»نباید در اموال مربوط به بیت المال باشد،زیرا اموال بیت المال،حساب و کتاب مخصوص به خود دارد که باید به دقت رعایت گردد.
راههاى کسب سخاوت
این فضیلت اخلاقى مانند سایر فضایل،با تعلیم و تربیت و اندیشه و تفکر و تمرین ممارستحاصل مىشود.
توجه به این حقیقت که این اموال و ثروتها،امانتهاى الهى در دست ماست و هیچکدام دوام و بقایى ندارد،انسان را وا مىدارد با بذل و بخشش،آن را در صندوق امانتالهى،براى روزى که دستها خالى است،ذخیره کند.همچنین دقت در آثار و برکات وپیامدهاى مهمى که براى«سخاوت»در مطالب قبل ذکر شد،مشوق مؤثرى در امر«سخاوت»است.
مطالعه تاریخ زندگى سخاوتمندان و بخیلان و مقایسه آن دو با یکدیگر و احترام وآبرو و شخصیتى که گروه اول داشتند و ذلت و بد نامى که دامنگیر گروه دوم بوده استنیز در ایجاد این«سخاوت اخلاقى»بسیار مؤثر است.
اینها جنبههاى تعلیماتى این مساله است،اما از نظر عملى،هر قدر تمرین و ممارستبیشترى در این زمینه شود،توفیق زیادترى در به دست آوردن این فضیلت اخلاقىحاصل مىگردد،زیرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش،هر چند از راه تحمیلبر نفس خویش باشد،به تدریجبه صورت عادت و سپس مبدل به حالت،و سرانجام بهیک ملکه اخلاقى مبدل خواهد گردید.
در ضمن،تربیت پدر و مادر و معلم و استاد در این زمینه،بسیار مؤثر است.اگر آنهاکودکان را از آغاز عمر به«جود»و«سخاوت»عادت دهند،این ملکه،به آسانى دروجود آنها ریشه مىدواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مىشود.
در حالات«صاحب بن عباد»آمده است که در کودکى هنگامى که مىخواستبراىفرا گرفتن درس دینى به مسجد برود،همیشه مادرش یک دینار و یک درهم به او مىدادو مىگفت:«این را به اولین فقیرى بده که در مسیر راه خود مىبینى».کمکم این خصلت دروجودش ریشه دار شد تا این که در بزرگى چنان بذل و بخششى مىکرد که همه به اوآفرین مىگفتند.اگر کسى بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانهاش مىآمد،سخاوتشمانع از آن مىشد که کسى بدون خوردن افطار از خانه او بیرون رود.هر روز حداقلهزار نفر بر سر سفره او افطار مىکردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمامماههاى سال بود. (26)
از شگفتیهاى دیگر زندگى او چنین نقل مىکنند:«روزى نوشابه براى او آوردند،ازنزدیکانش نسبتبه آن نوشابه سوء ظن پیدا کرد و گفت:از این نوشابه ننوش،زیرا مسموماست، خدمتکارى که آن قدرح را آورده بود،همچنان ایستاده بود.«صاحب بن عباد»بهشخصى که ادعاى مسموم بودن آن را مىکرد،گفت:به چه دلیل مىگویى که این مسموم است؟گفت: بهترین راه این است که کسى که این قدرح را آورده و به دست تو داده،موردآزمایش قرار گیرد و از آن بنوشد،«صاحب»گفت:من به این کار راضى نیستم،آن شخصگفت:به وسیله یک مرغ خانگى آزمایش کن.«صاحب»گفت:کشتن حیوان به این صورت نیزجایز نیست،سپس دستور داد:قدح آب را واژگون کردند و آب را ریختند و به خدمتکار گفت:
برو و دیگر در خانه من قدم مگذار،ولى با این حال دستور داد:حقوق او را به طور کاملبپردازند.سپس گفت:هرگز نباید یقین را با شک از بین برد و مجازات به وسیله قطع حقوق،دلیل بر پستى است» (27)
این بحث را با چند حدیث و سخنانى از بعضى از بزرگان پایان مىدهیم:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله مىفرمایند:«الجنة دار الاسخیاء،بهشتخانه سخاوتمندان است» (28)
امام صادق علیه السلام مىفرمایند که خداوند فرمود:«انى جواد کریم لا یجاورنى لئیم، منبخشنده با سخاوتم،افراد پست و بخیل نمىتوانند در جوار من(در بهشت)جاى بگیرند.» (29)
در حدیث دیگرى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و اله آمده است:«طعام الجواد دواء و طعامالبخیل داء،طعام سخاوتمند،دواست و طعام بخیل،درد و بیمارى است» (30)
یکى از عارفان به نام«ابن سماک (31) »مىگوید:«عجبت لمن یشترى الممالیک بماله ولا یشترى الاحرار بمعروفه،در شگفتم!از کسانى که بردگان را با مال خود خریدارى مىکنند،ولى آزادهها را با احسان و نیکى،در بند محبتخود در نمىآورند.» (32)
به عربى گفتند:آقا و بزرگ شما کیست؟گفت:«من احتمل شتمنا و اعطى سائلنا واغضى جاهلنا،کسى که بدگویىهاى ما را تحمل کند و به نیازمندان ببخشد و از اعمالجاهلان چشم پوشى کند.» (33)
پىنوشتها:
1- حشر،9.
2- فى ظلال،ج7(ذیل آیه).
3- دهر/ 8 و9.
4- الغدیر،ج3،ص107 به بعد.احقاق الحق،ج3،ص157- 171.(در این کتاب حدیث مزبور از36نفر از دانشمندان اهل سنتبا بیان ماخذ حدیث ذکر شده است.)
5- بقره/ 261.
6- بحار الانوار،ج93،ص129.
7- بقره/ 274.
8- آل عمران/ 92.
9- بقره/ 3.
10- اسراء/ 29.
11- تفسیر نور الثقلین،ج3،ص 158.
12- کنز العمال،ج6،ص337،حدیث15926.
13- بحار الانوار،ج 68،ص 355،حدیث17.
14- غرر الحکم،حدیث 4511.
15- غرر الحکم،حدیث 2145.
16- غرر الحکم،حدیث 6440.
17- غرر الحکم،حدیث 1738.
18- غرر الحکم،حدیث 9561.
19- بحار الانوار،ج 70،ص 308.
20- بحار الانوار،ج 70،ص307.
21- کنز العمال،ج6،ص 392،حدیث 16212.
22- غرر الحکم،حدیث333.
23- کافى،ج 4،ص 41.
24- بحار الانوار،ج 68،ص 354.
25- وسایل الشیع،ج 15،ص 252.
26- سفینة البحار،ماده صحب.
27- همان.
28- المحجة البیضاء،ج6،ص 62.
29- همان.ص 64.
30- همان،ص 61.
31- «ابن سماک»در قرن دوم هجرى در دوران حکومت هارون الرشید زندگى مىکرد و در سال183 هق.در کوفه درگذشت(ر.ج.سفینة البحار،ماده سمک).
مرحوم محدث قمى در سفینة البحار در شرح حال«ابن سماک»،او را مردى خوش بیان و صاحب مواعظ واندرزها مىشمرد و از«ابن ابى الحدید»نقل مىکند که او روزى وارد بر هارون شد،هنگامى که چشم هارون به او افتاد،گفت:مرا موعظه کن،(هارون در همین موقع تقاضاى آب کرد).ابن سماک اشاره به آبکرد و گفت:تو را به خدا سوگند مىدهم!اگر یک بیمارى داشته باشى که نتوانى آب بنوشى،چه مىکنى؟
گفت:حاضرم نیمى از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا این بیمارى برطرف شود،سپس به او گفت:بنوش.
هارون آب را نوشید.«ابن سماک»دوباره گفت:تو را به خدا سوگند مىدهم!اگر این آب را که نوشیدى از تودفع نشود،چه مىکنى؟گفت:حاضرم نیمى دیگر از حکومتم را براى حل این مشکل بدهم.ابن سماکگفت:حکومتى که نیمى از آن فداى نوشیدن آب و نیمى فداى خارج شدن آن شود،چیزى نیست که مردمبراى آن بجنگند.
32- همان.ص 65.
33- همان.