تاریخ نگارش : شانزدهم بهمن 1393
حروف مقطعه
مرتضی عزتیان
حروفِ مُقَطَّعَه، یک یا چند حرف که در آغاز ۲۹ سوره قرآن کریم ، پس از بَسْمَلَه، قرار دارند و جداجدا و گسسته خوانده می‌شوند، مانند الم (الف، لام، میم)، یس (یا، سین)، ص (صاد).


کلید واژه : حروف مقطعه

حروفِ مُقَطَّعَه، یک یا چند حرف که در آغاز ۲۹ سوره قرآن کریم ، پس از بَسْمَلَه، قرار دارند و جداجدا و گسسته خوانده می‌شوند، مانند الم (الف، لام، میم)، یس (یا، سین)، ص (صاد).




فهرست مندرجات
۱ - تعریف
۲ - سور دارای حروف مقطعه
۳ - دیدگاه دانشمندان
۳.۱ - زمخشری
۳.۲ - زرکشی
۳.۳ - سیوطی
۳.۴ - علامه طباطبایی
۴ - نامهای دیگر حروف مقطعه
۵ - نوع آیه دارای حروف مقطعه
۶ - پیشینه کوشش برای یافتن معنای این حروف
۷ - آرای مختلف در معنای حروف مقطعه
۷.۱ - رمزی میان خدا و پیامبر
۷.۲ - متشابه بودن حروف مقطعه
۷.۲.۱ - تفاوت آیات متشابه و حروف مقطعه
۷.۳ - حروف مقطعه از اسامی سوره‌ها
۷.۴ - حروف مقطعه از اسامی قرآن
۷.۵ - حروف سوگند بودن
۷.۶ - فواتح سوره‌ها
۷.۷ - الفبا بودن این حروف
۷.۸ - نشانه اعجاز قرآن
۷.۹ - نشانه‌ای برای اهل کتاب
۷.۱۰ - اسم اعظم خدا
۷.۱۱ - رمزهایی از نامها و صفات
۷.۱۲ - علامت اختصاری یک جمله
۷.۱۳ - هجای قراردادی
۷.۱۴ - حساب جُمَل
۷.۱۵ - تفسیر عددی این حروف
۷.۱۵.۱ - پیشینه و خاستگاه تفسیر عددیِ حروف مقطعه
۷.۱۵.۲ - مردود بودن تفسیر عددی از دیدگاه برخی
۷.۱۶ - ادات تنبیه بودن حروف مقطعه
۷.۱۷ - بررسی‌های آماری درباره حروف مقطعه
۷.۱۸ - صرف حروف مجرده بودن
۷.۱۹ - پذیرش همه وجوه توسط برخی مفسرین
۷.۲۰ - ارزیابی کلی درباره همه وجوه
۸ - آرای خاورشناسان درباره حروف‌مقطعه
۸.۱ - دیدگاه نولدکه
۸.۲ - دیدگاه هیرشفلد
۸.۳ - دیدگاه لاث
۸.۴ - دیدگاه شوالی
۸.۵ - دیدگاه هانس بوئر
۸.۶ - دیدگاه گوسنس
۸.۷ - دیدگاه موریس سیل
۸.۸ - دیدگاه جیمز بلامی
۸.۹ - دیدگاه ولش
۹ - غیر علمی بودن فرضیه‌های خاورشناسان
۱۰ - فهرست منابع
۱۱ - پانویس
۱۲ - منبع

تعریف[ویرایش]

در ابتدای ۲۹ سوره از سوره های قرآن ، یک یا چند حرف از حروف الفبا وجوددارد، که مجموعا ۷۸ حرف است که با حذف مکررات، ۱۴ حرف می شود یعنی نصف حروف هجا که ۲۸ حرف است این حروف پیش هم چیده شده اند اما کلمه ای راتشکیل نداده اند اگرچه در کتابت سرهم نوشته شوند، ولی در قرائت، جدا از هم خوانده می شوند، مانند «ا ل م ص» مجموع حروف چهارده گانه عبارتند از: (ا ح رس ص ط ع ق ک ل م ن ه ی)

سور دارای حروف مقطعه[ویرایش]

ردیف ـ سوره ـ حرف مقطعه ـ ردیف ـ سوره ـ حرف مقطعه.
۱ ـ بقره، الم.
۲ ـ آل عمران، الم .
۳ ـ اعراف، المص.
۴ ـ یونس، الر.
۵ ـ هود، الر.
۶ ـ یوسف، الر.
۷ ـ رعد، المر.
۸ ـ ابراهیم، الر.
۹ ـ حجر، الر ـ
۱۰ ـ مریم، کهیعص ـ
۱۱ ـ طه، طه ـ
۱۲ ـ شعرا، طسم ـ
۱۳ ـ نمل، طس ـ
۱۴ ـ قصص، طسم ـ
۱۵ ـ عنکبوت، الم ـ
۱۶ ـ روم، الم ـ
۱۷ ـ لقمان، الم ـ
۱۸ ـ سجده، الم ـ
۱۹ ـ یس، یس .
۲۰ ـ ص، ص.
۲۱ ـ غافر، حم.
۲۲ ـ فصلت، حم.
۲۳ ـ شوری، حم عسق.
۲۴ ـ زخرف، حم.
۲۵ ـ دخان، حم.
۲۶ ـ جاثیه ـ حم.
۲۷ ـ احقاف، حم.
۲۸ ـ ق، ق.
۲۹ ـ قلم، ن.

دیدگاه دانشمندان[ویرایش]


← زمخشری
زمخشری گوید: «این چهارده حرف ـ که نصف حروف هجا هستند ـ کاملا نیمی از صفات حروف را دارا هستند: نیمی از حروف «مهموسه» : «ص ک ه س ح» و نیمی از حروف «مجهوره» : «ا ل م ر ع ط ق ی ن» و نیمی از حروف «شدیده» : «ا ک ط ق» ونیمی از حروف «رخوه» : «ل م ر ص ه ع س ح ی ن» و نیمی از حروف «مطبقه» : «ص ط» و نیمی از حروف «منفتحه» : «ا ل م ر ک ه ع س ح ق ی ن» و نیمی از حروف «مستعلیه» : «ق ص ط» و نیمی ازحروف «منخفضه» : «ا ل م ر ک ه ی ع س ح ن» ونیمی از حروف «قلقله» : «ق ط» سپس گوید: «چه بزرگ است خداوندی که حکمتش در هر چیزی دقت نشان داده است». [۱]
برخی گفته اند: از آن جهت نصف حروف الفبا را آورده تا به عرب بگوید اگرراست می گویید که این کلام بشر است و از همین حروف ترکیب یافته، پس شما نصف حروف دیگر را بیافزایید و سخنی این چنین بیاورید بدرالدین زرکشی این قول را از قاضی ابوبکر باقلانی نقل می کند سپس می گوید: «این حروف به گونه های مختلف آورده شده است: «کاف و نون» بیش از یک بار نیامده «عین و یا و ها وقاف» دو بار «صاد» سه بار «طا» چهاربار «سین» پنج بار «را» شش بار «حا» هفت بار «الف و لام» سیزده بار «میم» هفده بار» زرکشی اضافه می کند: «یکی ازاسرار دقیق این حروف، آن که هر سوره بیش ترین کلمات آن با همان حرفی که درابتدای آن واقع شده، ترکیب یافته است مثلا سوره «ق» بیش ترین کلمات مشتمل برحرف «قاف» را داراست، مانند: قول قرب تلقی رقیب سابق قرین القا تقدم متقین قلب قرن تنقیب قتل تشقق بسوق رزق قوم و امثال آن، و این خود نکته ای است نهفته در پس پرده این حروف نکته دیگری که در سایه این حروف خفته، معانی وارده در این سوره ها است، مثلا در سوره قاف، معانی وجود دارد که با حرف قاف تناسب دارند، مانند: شدت جهر قلقله انفتاح هم چنین در سوره «ص» که مشتمل بر چند خصومت است: خصومت کفار با پیامبر اسلام، خصومت نزدداوود، خصومت اهل جهنم ، خصومت در ملا اعلی بر سر علم و خصومت ابلیس در سوره قلم نیز، آخرین حروف آیات آن بر «ن» است و کلمات آن بیش تر بانون می باشد»

← زرکشی
زرکشی هم چنین می گوید: «سوره هایی که با دو حرف یا بیش تر آغازشده، همین رابطه را با کلمات و معانی هر سوره دارند» اضافه می کند: «این از جهت لفظی این حروف است و چه بسا از جهات معنوی اسرار بزرگی در آن نهفته باشد». [۲]

← سیوطی
جلال الدین سیوطی می گوید: «هر سوره که به یک یا چند حرف از این حروف آغاز شده، بیش تر کلمات و حروف آن، از همان حرف تشکیل شده است لذا هرسوره همان حرفی که در آغاز دارد، خورند او است و اگر «ق» را جای «ن» یا بالعکس قرار دهیم خورند آن نیست سوره «ق» بیش ترین کلمات آن با حرف قاف ترکیب یافته است هم چنین حرف «را» در سوره یونس که در بیش از ۲۰۰ کلمه واقع گردیده، با این حرف آغاز شده است سوره اعراف که «ص» بر «ا ل م» اضافه شده، بدین سبب است که کلمات مشتمل بر حرف صاد در این سوره بسیاراست». [۳]
برخی گفته اند آوای این حروف در آن روزگار هنگام تلاوت قرآن موجب جلب توجه حاضرین بوده تا به قرآن گوش فرا دهند، زیرا معاندین پیوسته در این صددبودند که سرو صدا ایجاد کنند تا نوای قرآن به گوش ره گذران عرب نرسد: «لا تسمعوالهذا القرآن و الغوا فیه لعلکم تغلبون [۴] ، به این قرآن گوش فرا ندهید و سخن بیهوده در آن اندازید، باشد تا پیروز شوید».
برخی آن را سوگند گرفته اند خداوند به این حروف سوگند خورده است، ماننددیگر اشیا که مورد سوگند خدا قرار گرفته است: تین ، زیتون ، شهر مکه و غیره، زیراسوگند خوردن به حروف به جهت آن است که اصل کلام در تمامی زبان ها بر پایه این حروف است.

← علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در تفسیر سوره شوری در باره این حروف فرموده: «چنان چه درسوره هایی که به حروف مقطعه افتتاح شده تدبر شود، مانند «الم» ها، «الر» ها، «طس» ها و «حم» ها، هرآینه می یابی که این سوره ها از حیث محتوا مشابه یک دیگرند، سیاق آن ها یک نواخت است لذا ممکن است حدس زده شود که میان این حروف و محتوای سوره های مربوطه رابطه ای وجود دارد مثلا سوره اعراف به «المص» مصدر گشته، شاید جامع بین محتوای سوره های «الم» و سوره «ص» باشدسوره رعد که مصدر به «المر» گشته، شاید جامع محتوای سوره های «الم» وسوره «ص» باشد هم چنین سوره رعد که مصدر به «المر» گشته شاید جامع بین محتوای سوره های «الم» و سوره های «الر» باشد و لذا چنین استفاده می شود که این حروف رموز و اشارت هایی باشند میان خدا و رسول، که از دید ما پنهان است وبیش از این نحو ارتباط، چیزی از آن نمی دانیم باشد که دیگران بیش تر و بهتر از آن دریابند شاید به همین معنا اشارت باشد آن جا که مولا امیرمؤمنان (ع) فرموده: «هرکتاب گزیده ای دارد و گزیده این کتاب (قرآن) حروف الفبایی است که در آغازسوره ها واقع گردیده است». [۵]
سوره‌هایی که با این حروف آغاز می‌شوند، مکّی‌اند، به‌جز بقره و آل‌عمران، که آن‌دو هم در سالهای آغازین دوره مدنی نازل شده‌اند.

نامهای دیگر حروف مقطعه[ویرایش]

نامهای دیگر این حروف عبارت‌اند از: مُقَطَّعات، [۶] حروف‌الفواتح، اوائلُ السُّوَر و فَواتحُ السُّوَر. [۷] [۸] قرآن‌شناسان غربی عموماً از آن‌ها با عنوان «حروف رازآمیز» یاد می‌کنند. عنوانهای اوائل‌السّور و فواتح‌السّور با اندکی تسامح آمیخته است، زیرا حروف مقطعه در واقع، بخشی و گونه‌ای از فواتح سُوَرند. [۹]

نوع آیه دارای حروف مقطعه[ویرایش]

مطابق شمارش کوفی، که از علی‌ بن ابی‌طالب علیه‌السلام منقول است، [۱۰] حروف مقطعه در پاره‌ای از سوره‌ها آیه مستقل به‌شمار آمده [۱۱] [۱۲] [۱۳] و در برخی سوره‌ها هم آیه مستقل محسوب نشده‌اند. [۱۴] [۱۵]

پیشینه کوشش برای یافتن معنای این حروف[ویرایش]

پیشینه کوشش برای یافتن معنا و مقصود این حروف، به زمان نزول قرآن و ستیز یهودیان با پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم باز می‌گردد، ولی گزارش متواتر و اطمینان‌بخشی در دست نیست که نشان دهد صحابه در این خصوص از پیامبر پرسشی کرده و پاسخی گرفته‌اند. به عقیده ابن‌حجر عسقلانی ، این بدین‌معناست که مدلول یا مقصود این حروف برای آنان شناخته شده و انکارناپذیر بوده است. [۱۶]
این حروف همواره عالمان و قرآن‌پژوهان را به تفکر و گمانه‌زنی درباره معنا و مدلول آن‌ها واداشته، به‌طوری که کمتر کتابی در تفسیر یا علوم قرآنی، در این خصوص سخنی نگفته است، حتی آثار و کتابهای مستقلی نیز در این باره فراهم آورده‌اند، مانند الحروف المقطعة فی‌القرآن اثر عبدالجبار شراره (قم ۱۴۱۴)؛ اوائل السور فی‌القرآن الکریم اثر علی ناصوح طاهر (عَمّان ۱۳۳۳ش/۱۹۵۴)؛ و اعجاز قرآن: تحلیل آماری حروف مقطّعه اثر رشاد خلیفه (شیراز ۱۳۶۵ش).

آرای مختلف در معنای حروف مقطعه[ویرایش]

اما چون این حروف در زبان عربی ، جز مسمّاهای خود به‌عنوان حروف الفبا، معنای دیگری ندارند و تفسیر آن‌ها نیز به روشی صحیح و اطمینان‌آور از پیامبر اکرم گزارش نشده است، دانشمندان درباره آن‌ها گرفتار تشتت آرا و چند دستگی شده‌اند. گروهی از دانشمندان مسلمان براساس برخی روایات [۱۷] [۱۸] [۱۹] بر آن‌اند که «این حروف از جمله رازهایی هستند که تنها خدا از آن‌ها آگاه است» و درنتیجه، از تدبر و اظهارنظر در این باره خودداری کرده‌اند. [۲۰]

← رمزی میان خدا و پیامبر
برخی محتمل دانسته‌اند که این حروف، رمزی میان خدا و پیغمبر بوده و خدا نخواسته است کسی جز پیامبر اکرم از آن‌ها آگاه گردد [۲۱] [۲۲] و این معنا به امام جعفر صادق علیه‌السلام هم منسوب است. [۲۳]


← متشابه بودن حروف مقطعه
برخی از طرفداران این عقیده، در عین حال این رازها را از متشابهات قرآن می‌دانند که آگاهی از آن‌ها مختص خداست و کسی جز او تأویل آن‌ها را نمی‌داند. [۲۴] [۲۵] این معنا در اخبار و احادیث شیعه هم آمده است. [۲۶] [۲۷] حتی برخی گفته‌اند منظور از متشابه در آیه هفتم سوره آل‌عمران، همین حروف است [۲۸] [۲۹] [۳۰] و تأویلِ متشابه در آیه مذکور به داستان مشهوری اشاره دارد که به موجب آن یهودیان می‌خواستند از حروف مقطعه مدت بقا و دوام اسلام را به دست آورند و پیامبر اکرم با خواندنِ پیاپیِ فواتح سور، حساب ایشان را مختل ساخت.


←← تفاوت آیات متشابه و حروف مقطعه
ولی میان آیات متشابه و حروف مقطعه فرق بسیار هست، زیرا متشابهات در قالبِ قضایایی دارای موضوع و محمول و اثبات و نفی نازل شده‌اند، ولی حروف مقطعه چنین نیستند. به بیان دیگر، در قرآن متشابه در مقابل محکم به‌کار رفته است. لازمه این تسمیه آن است که آیه متشابه، مدلولی از قبیل مدلولات لفظی داشته باشد و مدلول واقعی با غیرواقعی مشتَبه گردد، ولی حروف مقطعه چنین مدلولی ندارند و درنتیجه، از مَقْسم محکم و متشابه بیرون‌اند [۳۱] [۳۲] [۳۳] اما، به‌نوشته ابوزید، [۳۴] گویا همین امر که منطوقِ حروفِ مقطعه دلالتی ندارد، موجب شده است برخی این حروف را از جمله «متشابهات» به‌شمار آورند که جز خدا کسی از آن‌ها آگاه نیست.

← حروف مقطعه از اسامی سوره‌ها
در برابر این گروه از عالمان مسلمان، گروهی دیگر حروف مقطعه را به اشکال دیگری نیز تفسیر کرده‌اند.
برخی این حروف را نامهای سوره‌ها دانسته‌اند، به‌طوری که هر سوره‌ای را با حروف مقطعه‌ای که آغاز شده است می‌شناسند. [۳۵] [۳۶] [۳۷] این رأی، که شیخ‌طوسی [۳۸] و طبرسی [۳۹] آن را بهترین وجه در تفسیر این حروف دانسته‌اند، به أُبیّ بن کعب ، حسن بصری و زید بن اسلم منسوب است. [۴۰] [۴۱] [۴۲] خلیل‌ بن احمد و سیبویه نیز همین رأی را برگزیده‌اند، [۴۳] اما این رأی را نمی‌توان پذیرفت، زیرا گاه چند سوره با حروف یکسان آغاز شده‌اند. مفسران و قرآن‌شناسان گرچه به این اشکال پاسخ گفته‌اند، [۴۴] [۴۵] [۴۶] [۴۷] اما دفاع آن‌ها از این رأی خدشه‌پذیر است. [۴۸] علاوه بر آن، اشتهار سوره‌ها به نامهایی جز این حروف، مانند بقره و آل‌عمران و غیره، و به‌کار نبردن حروف مقطعه از سوی صحابه و مؤمنان نسلهای بعد به عنوان نامهای سوره‌ها، مردود بودن این نظریه را نشان می‌دهد. [۴۹]

← حروف مقطعه از اسامی قرآن
قَتاده، مجاهد، ابن ‌جریج، سُدّی و کلبی این حروف را، مانند فرقان و ذکر ، از نامهای قرآن دانسته‌اند. [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] به‌عقیده طبری ، [۵۵] رأی آنان را می‌توان سوگند به قرآن تأویل کرد.

← حروف سوگند بودن
ابن‌عباس و عِکرمه اینها را حروف سوگند دانسته‌اند و خدا با این حروف، که از نامهای او هستند، سوگند یاد کرده است. [۵۶] [۵۷] [۵۸] سیوطی [۵۹] در توجیه و تأیید این‌نظر به روایتی از علی علیه‌السلام استناد کرده که گفته است: «یا کهیعص اغفرلی»، اما به‌نظر اخفش چون حروف از شرافت و فضیلت برخوردارند و پایه و اساس کتابهای آسمانی به زبانهای گوناگون‌اند، خدا به این حروف سوگند یاد کرده است. [۶۰] [۶۱]

← فواتح سوره‌ها
رأی دیگری هم به مجاهد منسوب است و آن این است که حروف مقطعه، فواتح یا سرآغاز سوره‌ها هستند. درباره فایده این فواتح گفته‌اند که با آن‌ها شروع یک سوره و اتمام سوره پیش از آن معلوم می‌گردد. [۶۲] [۶۳] [۶۴]

← الفبا بودن این حروف
برخی گفته‌اند اینها حروف الفبا هستند که خدا به ذکر همین مقدار بسنده کرده و نیازی به ذکر بقیه ۲۸ حرف ندیده است، چنان‌که وقتی می‌گویند فلان‌کس «ا، ب، ت، ث» می‌آموزد، مراد همه حروف الفباست یا چنان‌که با ذکر «قِفانَبْکِ» از ذکر بقیه قصیده خودداری می‌کنند. [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸]

← نشانه اعجاز قرآن
یکی از قدیم‌ترین و پرطرفدارترین نظریه‌ها در تفسیر حروف مقطعه این است که دلیل آغاز شدن ۲۹ سوره قرآن با این حروف، آن است که تازیان بفهمند این قرآنِ معجز، از همان حروفی نظم و تألیف یافته است که با آن سخن می‌گویند و متون معمولی خود را با آن تألیف می‌کنند، پس اگر مدعی‌اند این قرآن کلام خدا نیست، مثلش را بیاورند. [۶۹] [۷۰] [۷۱] [۷۲] این رأی در پاره‌ای از منقولات شیعی نیز مندرج است. [۷۳] [۷۴] سیدقطب [۷۵] فقط همان را اختیار کرده و شایسته ذکر دانسته است. حتی به‌نوشته طباطبایی ، [۷۶] ظاهراً بر پایه همین تفسیر، برخی مفسران سَلَف بر آن بوده‌اند که این حروف، محکمات و بقیه قرآن متشابهات‌اند، زیرا حروف مقطعه اصل و أمّ الکتاب‌اند و قرآن از آن‌ها بیرون می‌آید. پیروان این رأی مدعای خود را با برخی نکات دقیق و ظریف همراه ساخته‌اند. [۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] در عین حال باید دانست که این نظریه بر دو قضیه استوار است: یکی این‌که حروف از جنس همان حروف هجاست که تازیان آن را می‌شناسند و سخنشان از آن ترکیب می‌گردد و قرآن نیز طبعآ با همان حروف نظم و تألیف یافته است؛ دیگر آن‌که آنان با وجود این، از آوردن مثل قرآن ناتوان مانده‌اند. بنابراین، در هیچ‌یک از این دو قضیه، به‌کارگیری رمز لازم نبوده است. [۸۲]

← نشانه‌ای برای اهل کتاب
به ‌نوشته سیوطی، [۸۳] این حروف نشانه‌ای است که خدا برای اهل کتاب برقرار ساخته است، مبنی بر این‌که بر محمد کتابی فروخواهد فرستاد که در آغاز برخی از سوره‌هایش حروف گسسته وجود دارد. برخی از شیعیان و گروهی از اهل سنّت از این حروف، با حذف مکررات، عبارتهایی را در تأیید مذهب خویش استخراج کرده‌اند. [۸۴] [۸۵] [۸۶]

← اسم اعظم خدا
ابن ‌مسعود، ابن‌ عباس و شَعْبی گفته‌اند که این حروف، اسم اعظم خدا هستند. [۸۷] [۸۸]
سعید بن جُبَیر گفته نامهای خداست که تقطیع شده است و اگر مردم تألیف آن را بدانند به اسم اعظم الهی دست خواهند یافت، ولی ما بر جمع و پیوند آن توانا نیستیم. [۸۹] [۹۰] این معنا در پاره‌ای از کتابهای حدیث به برخی امامان شیعه نیز منسوب است. [۹۱] [۹۲] [۹۳]

← رمزهایی از نامها و صفات
براساس یکی از کهن‌ترین نظریه‌ها، حروف مقطعه نشانه‌های اختصاری یا رمزهایی از نامها و صفات (و اغلب نامها و صفات الهی) هستند، چنان‌که هریک از این حروف به معنایی است که با معنای حرف مشابه دیگر فرق دارد. این نظریه ــ که به ابن‌عباس، ابن‌مسعود و جماعتی دیگر از صحابه و نیز به سعید بن جبیر منسوب است [۹۴] [۹۵] ــ در کتابهای تفسیر و علوم قرآنی بازتابی گسترده یافته و بعدها دستاویزی برای اظهارنظرهای صوفیان ، حروفیه و خاورشناسان شده است. بر پایه این نظریه، هریک از این حروف، از باب دلالت جزء بر کل، بر یکی از نامها یا صفات خدا دلالت دارند. مثلاً، الف از اللّه ، لام از لطیف و میم از مجید است، یا آن‌که الف از آلاء الهی، لام از لطف الهی و میم از مجد الهی مشتق شده است. [۹۶] [۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰]

← علامت اختصاری یک جمله
همچنین امکان دارد حروف مقطعه در آغاز هر سوره‌ای علامت اختصاریِ یک جمله کامل باشند؛ بنابراین، «الم» به‌معنای «اَنااللّه اَعلَم»، «المص» به‌معنای «اَنااللّه اَعْلَمُ و اُفَصِّل» و «المر» به ‌معنای «اَنااللّه اعلمُ و أَری» است. [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] در ترجمه تفسیر طبری [۱۰۴] این نظریه در ترجمه قرآن نیز دخالت داده شده و در مواردی حروف مقطعه بر مبنای این رأی ترجمه شده‌اند. در برخی مجموعه‌های حدیثی شیعه، تأویل‌هایی از این دست را به امام صادق علیه‌السلام هم نسبت داده‌اند. [۱۰۵] طباطبائی [۱۰۶] درباره این گزارشها گفته است با فرض این‌که آن روایتها از معصوم صادر شده باشد، شاید بتوان گفت این حروف بر آن نامها دلالت دارند، ولی نه دلالت وضعی. درنتیجه، رمزهایی هستند که مراد از آن‌ها بر ما پوشیده است و به مرتبه‌هایی از آن معانی دلالت دارند که برای ما مجهول است، چون آن مراتب دقیق‌تر و والاتر از فهم ماست. به ‌نظر می‌رسد این تحلیل، با رأیی که حروف مقطعه را رموزی میان خدا و پیغمبر می‌داند، خاستگاه واحدی دارند.

← هجای قراردادی
مجاهد این حروف را حروف هجای قراردادی دانسته است، [۱۰۷] [۱۰۸] اما منظور او از این سخن روشن نیست. شاید مقصود این باشد که خدا در سرآغاز سوره‌ها، در برابر حروف ابجد یا الفبا، نظامی دیگر از حروف را وضع می‌کند، یا شاید راویان در نقل سخن مجاهد به خطا رفته باشند، زیرا در جایی دیگر از وی منقول است که «سرآغاز سوره‌ها جملگی هجای مقطع‌اند» و نه هجای قراردادی. [۱۰۹] درصورت درستی گزارش اخیر، مجاهد هم، مانند ابن‌عباس و دیگران، این حروف را نشانه‌های اختصاری می‌دانسته است.

← حساب جُمَل
گروهی دیگر از مفسران، این حروف را رمزهایی همراه با معنای نمادینِ مبتنی بر ارزش عددی حروفِ عربی، موسوم به «عَدُّ اَبی جاد» یا «حساب جُمَل»، دانسته‌اند. [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] این گروه، که از یهودیان اثر پذیرفته‌اند، با تفسیر عددی حروف مقطعه خواسته‌اند زمان تأسیس حکومتها و انقراض آنها، مدت عمر و سیادت اقوام و گروهها و به‌ویژه مدت دوام و بقای امت مسلمان را به‌ دست آورند و آن را پیشگویی کنند، [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] چنان‌که مثلاً مقاتل بن سلیمان (متوفی ۱۵۰) گفته است: ما این حروف را پس از حذف مکررها حساب کردیم، حاصل آن ۷۴۴ سال شد و این، مدتِ بقای این امت است. دیگری گفته است: ما دوباره حساب کردیم عدد ۶۹۳ به‌دست آمد. [۱۱۶]

← تفسیر عددی این حروف
در برخی مجموعه‌های حدیثی شیعه، روایتهایی از برخی امامان آورده شده که در آن‌ها به تفسیر عددی این حروف پرداخته‌اند [۱۱۷] [۱۱۸] [۱۱۹] اما این روایتها با اخبار دیگری که تفسیر عددی این حروف را مردود می‌شمارند، در تعارض‌اند.
علی ناصوح طاهر، از محققان معاصر، معتقد است که ارزش عددی این حروف از شمار آیه‌ها در روایتهای اولیه سوره‌ها یا مجموعه‌ای از سوره‌های مرتبط باهم حکایت می‌کند. او برای موجه جلوه دادن رأی خود، به‌ناچار، انواع سوره‌ها را با شیوه‌ای خودسرانه در هم آمیخته تا تعداد آیات موردنیازش را به دست آورد. مثلاً، ۱۱۱ آیه سوره دوازدهم (یوسف) را به ۱۲۰ آیه مکّی در سوره یازدهم (هود) افزوده تا عدد ۲۳۱ را، که ارزش عددی «الر» است، به ‌دست آورد. «الر» حروف آغازین این دو سوره و نیز سوره‌های دهم و چهاردهم و پانزدهم است که طاهر از آن‌ها ذکری به‌ میان نیاورده است. گفتنی است که شمار آیات هیچ‌یک از این سوره‌ها با ارزش عددی حروف مقطعه آن‌ها برابر نیست و در هیچ مورد، تعداد آیات اصلی یا مکّی‌ای که طاهر پیشنهاد کرده است با آنچه از چاپ معیار قرآن (مانند مصحف ملک فؤاد یا مصحف مدینه منوره) برمی‌آید تطابق ندارد، چه رسد به این‌که بخواهیم رأی او را از منظر تاریخ نزول سوره‌ها نقد کنیم.

←← پیشینه و خاستگاه تفسیر عددیِ حروف مقطعه
پیشینه و خاستگاه تفسیر عددیِ حروف مقطعه به زمان نزول قرآن و جدل‌های یهودیان با پیامبر درباره اسلام و قرآن بازمی‌گردد. به موجب برخی گزارش‌ها، [۱۲۰] [۱۲۱] [۱۲۲] [۱۲۳] یهودیان می‌کوشیدند با تفسیر این حروف، مدت سیادت دین اسلام را کشف کنند. از دقت در متن این گزارشها معلوم می‌شود پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم هرگز تفسیر یا تأویل عددی این یهودیان را تأیید نکرده است [۱۲۴] و خود آن یهودیان هم به درستی تفسیر خود یقین نداشته و دلیلی برای گفته خود عرضه نکرده‌اند.

←← مردود بودن تفسیر عددی از دیدگاه برخی
قاضی ابوبکر ابن‌عربی، ابن‌حجر عسقلانی، ابن‌خلدون و برخی دیگر، این‌گونه تأویلها را مردود شمرده‌اند. ابن‌حجر عسقلانی برای بطلان این تأویلها به رأی ابن‌عباس تکیه کرده و گفته که مسلّماً ابن‌عباس از عدّ ابی‌جاد منع کرده و آن را از زمره سحر شمرده است، زیرا هیچ ریشه‌ای در شریعت ندارد. [۱۲۵] ابن‌خلدون [۱۲۶] هم، به دو دلیل، این تفسیرهای عددی را نپذیرفته است: نخست آن‌که دلالت حروف بر این ارقام، طبیعی یا عقلی نیست، بلکه عرفی، قراردادی و بی‌دلیل است. دوم آنکه، به نظر او، یهودیان که واضع این دلالت‌اند، خود به بی‌سوادی و بدویت در فرهنگ و تمدن دچار هستند و ازاین‌رو در چنین مسائلی نمی‌توان بر نظر و اجتهاد ایشان تکیه کرد. [۱۲۷]

← ادات تنبیه بودن حروف مقطعه
یکی دیگر از نظریه‌های رایج این است که هر یک از این حروف به مثابه ادات تنبیه (از قبیل اَلا، اَما، و هان) هستند و می‌گویند چون مشرکان باهم قرار گذاشته بودند از قرآن اِعراض کنند و به آن گوش نسپارند و در اثنای خواندن آیات سروصدا راه بیندازند، [۱۲۸] خدا سخنان خود را در برخی از سوره‌ها با این حروف آغاز کرد تا موجب سکوت مشرکان و انگیزه هشیاری و استماع و جلب‌نظر آنان به قرآن گردد. [۱۲۹] [۱۳۰] [۱۳۱] [۱۳۲] در این‌باره که «چرا خدا از ادوات تنبیه مشهور بهره نگرفته است؟» گفته شده که قرآن کلامی است که به سخن بشر شباهت ندارد؛ پس، باید با نوعی از ادوات تنبیهِ نامعهود و نامتعارف آغاز گردد تا از کلامهای دیگر بلیغ‌تر و مؤثرتر باشد. [۱۳۳] به نظر طرفداران این رأی، اینکه بی‌درنگ پس از این حروف، درباره قرآن و تنزیل یا انزال آن سخن به میان آمده گواهِ درستیِ این نظریه است؛ به‌ویژه آن‌که همه این سوره‌ها، به‌جز بقره و آل‌عمران، مکّی‌اند. حتی این دو سوره مدنی هم در روزگاری نازل شده‌اند که میان مسلمانان از سویی و یهودیان و ترسایان از سویی دیگر، رویارویی و ستیز سختی برپا بوده است. [۱۳۴] یکی از عالمان، که نام او را خویی یا خویبی خوانده‌اند، بر آن است که چون ممکن بود گاه ذهن و دل رسول اکرم مشغول مسائل ناسوت باشد، جبرئیل مأمور شد برای تنبیه و جلب‌توجه پیامبر، سوره‌هایی از قرآن را با این حروف بر او بخواند، [۱۳۵] [۱۳۶] ولی رشیدرضا [۱۳۷] بعید دانسته است که برای پیامبر ادات تنبیه به‌کار برده باشند، زیرا ایشان همواره هشیار و روحانیت بر طبعش چیره بوده، درنتیجه این تنبیه اولا و بالذّات متوجه مشرکان مکه و سپس متوجه اهل کتاب در مدینه است. [۱۳۸]

← بررسی‌های آماری درباره حروف مقطعه
یکی از معاصران به‌کمک رایانه به بررسی‌های آماری درباره حروف مقطعه پرداخته و تعداد حروف الفبا را در هر سوره، بر پایه رسم‌الخط قرآنهای کنونی، تعیین کرده و بسامد مطلق، درصد بسامد و میانگین هریک از چهارده حرف مقطعه را در آیات هر سوره محاسبه نموده و کوشیده است که نتیجه بگیرد طرز تقسیم‌بندی حروف و توزیع آن‌ها در سوره‌ها از چنان نسبت دقیق ریاضی‌ای برخوردار است که انجام دادن آن از توان بشر بیرون است. مثلاً، نتیجه گرفته که سوره «ق» حاوی بیشترین تعداد حرف «ق» و سوره «ن» دربردارنده بیشترین تعداد حرف «ن» است. [۱۳۹] [۱۴۰] این پژوهش ــ با آن‌که نظریه تازه‌ای را مطرح نمی‌کند، بلکه درصدد تأکید یا اثبات نظریه‌ای است که در سده‌های میانی در پاره‌ای از آثار قرآن‌پژوهان به‌چشم می‌خورد [۱۴۱] ــ اعجاب عده بسیاری، از جمله برخی روشنفکران مسلمان ایرانی، را برانگیخته است [۱۴۲]؛ اما، در بسیاری جاها بررسی‌ها و نتیجه‌گیری‌های این پژوهش متکلفانه است. به‌علاوه، با در نظر گرفتن اختلاف رسم‌الخطِ مصاحفِ اولیه با مصاحف امروزی و اختلاف قرائات در قرآن، این پژوهش و پژوهشهایی از این دست مبنای استواری ندارند.

← صرف حروف مجرده بودن
این حروف صرفا حروف مجرده هستند با همان خاصیت آوائی که دارند، چیزی جز آن در بر ندارند، نه رمز و اشاره اند و نه معنایی جز خاصیت آوائی دارندآری حکمت آوردن این حروف در اوایل این سوره ها از محدوده الفاظ و اصوات تجاوز نمی کند.

← پذیرش همه وجوه توسط برخی مفسرین
تنی چند از مفسران و قرآن‌پژوهان به همه این وجوه معتقد شده و جملگی را تأویلی واحد انگاشته‌اند، چرا که خدا برخی سوره‌های قرآن را با حروف مقطعه آغاز کرده است تا با هریک از این حروف بر معانی کثیر، نه بر معنایی واحد، دلالت کند. [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] [۱۴۶]

← ارزیابی کلی درباره همه وجوه
در یک ارزیابی کلی، بیشتر فرضیاتی که در این زمینه مطرح شده، سلیقه‌ای است و به تعبیر طباطبائی [۱۴۷] تصویرهایی است که از حد احتمال فراتر نرفته و هیچ دلیلی بر درستیِ آنها در دست نیست.


آرای خاورشناسان درباره حروف‌مقطعه[ویرایش]


← دیدگاه نولدکه
تلاش خاورشناسان و محققان غربی برای فهم معنا و مقصود حروف مقطعه از زمانی آغاز شد که نولدکه در ۱۸۶۰/۱۲۷۷ کتاب تاریخ قرآن را منتشر کرد. وی در آن کتاب نظر داد که حروف مقطعه نباید جزء متن قرآن باشند، بلکه احتمالاً حروف آغازین یا نماد اسامی مؤمنانی‌اند که در حیات پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌و آله‌وسلم مجموعه‌هایی شخصی از سوره‌ها را برای خود فراهم آورده بودند و آنگاه که زید بن ثابت قرآن را گرد آورد، رموزِ مالکان نسخه‌های خطی را در مصاحف به‌کار برد. مثلاً، «الر» یا الز نماد الزبیر، «المر» نماد المُغیرة و «حم» رمز عبدالرحمان است. به نظر او، این نشانه‌های رمزی، زمانی که مسلمانان بَعدی دیگر معانی آن را نمی‌دانستند، تصادفاً و براثر بی‌دقتی کاتبان وارد قرآن شده‌اند. این رأی مدتی در اروپا قبول عام یافت، اما بعدها خود نولدکه آن را رها ساخت و در چاپ دوم کتاب، آن فرضیه تکرار نشد.

← دیدگاه هیرشفلد
هیرشفلد در ۱۹۰۱/ ۱۳۱۹ در تحقیقات جدید از رأی نولدکه دفاع کرد. البته او هریک از حروف را حرف آغازین یا رمز مالک دیگری از مصحف دانست. مثلاً، «ر» (= ز) نشان‌دهنده زبیر، «م» نشان‌دهنده مغیره ، «ح» رمز حذیفه ، «ص» رمز حفصه، «ک» نشانه ابوبکر ، «ه» حاکی از ابوهریرة، «ن» حاکی از عثمان ، «ط» حاکی از طلحه ، «س» حاکی از سعد بن ابی‌وقّاص ، «ع» حاکی از عمر یا علی یا ابن‌عباس یا عایشه ، و «ق» حاکی از قاسم‌ بن ربیعه است. دلیل هیرشفلد این است که اگر این حروف مربوط به دوره حضرت محمد صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم باشند، پس او باید سهم مهمی در تبویب سوره‌ها داشته باشد و این با آنچه درباره گردآوری قرآن می‌دانیم در تعارض است.
به هر حال، این فرضیه نه مسلمانان را قانع کرد نه قرآن‌پژوهان غربی را، به‌طوری که بلاشر آن را غیرقابل درک دانست. به نظر می‌رسد چنین فرضیه‌ای دست‌کم نباید بر نام دارندگان مصاحف شخصی در زمان رسول خدا تطبیق کند. [۱۴۸]

← دیدگاه لاث
تغییر موضع نولدکه مبتنی بر بحث مختصر ولی دقیق لاث در این باره بود. بنابر نظر لاث، این حروف تنها در آخرین سوره‌های مکّی و نخستین سوره‌های مدنی وجود داشتند؛ یعنی زمانی‌که، به‌ادعای او، پیامبر به آیین یهود نزدیک می‌شد و در بعضی موارد آیات آغازین این سوره‌ها به این حروف اشاره می‌کنند، مانند «تلک آیات الکتاب» (اینها آیه‌های کتاب‌اند). او نتیجه گرفت که این حروف نمادهای آیین قَبالا هستند که به مثابه برخی واژه‌ها یا عبارات کلیدی، پیش از این سوره‌ها واقع می‌شوند. با استدلالهای لاث، نولدکه به این نتیجه رسید که این حروف پاره‌ای از وحی‌اند، ولی جز اشارات رمزآمیز به کتاب آسمانی، هیچ معنای خاصی ندارند.

← دیدگاه شوالی
چندی بعد شوالی، در عین حال که استدلال عمده لاث را درخور اعتنا دانست، پیشنهادهای او را به این دلیل که سلیقه‌ای است مردود شمرد. او رأی اخیر نولدکه را، به ‌سبب «مبهم و مناقشه‌پذیر» بودن، نپذیرفت و تأکید کرد که این نمادها و نشانه‌های رمزی هنوز تا حدی با گردآوری سوره‌ها مرتبط‌اند. وی با مطرح کردن این احتمال که این حروف پاره‌ای از وحی‌اند ، فی‌الجمله پذیرفت که بخشهایی از سوره‌های رمزدار را خود پیامبر تدوین کرده است. بدین‌سان، شوالی طلایه‌دار کار بِِل در دهه ۱۹۳۰/ ۱۳۱۰ش بود.

← دیدگاه هانس بوئر
به تأسی از نظریه لاث دو کوشش دیگر نیز صورت گرفت. در ۱۹۲۱/ ۱۳۰۰ش هانس بوئر برای نخستین مطلب شوالی، مبنی بر این‌که این حروف با گردآوری سوره‌ها مرتبط‌اند، شواهد آماری فراهم آورد، اما در پیروی از دومین نکته موردنظر او بازماند. درعوض، فهرستی نپذیرفتنی از واژگان کلیدی عرضه کرد که این حروف، نشانه‌هایِ اختصاریِ کهنِ آن واژه‌های کلیدی‌اند. مثلاً، «یس» برای یسعی (کسی که می‌دود) در سوره یس [۱۴۹] «ص» برای «صافِنات» (اسبان تندرو) در سوره ص [۱۵۰] و «ق» برای «قَرینُهُ» (هم‌نشین او) در سوره ق ،. [۱۵۱] [۱۵۲] او برای شماری دیگر از سوره‌هایی که همین حروف را دارند، نوعی «ربط درونی یا بیرونی» جستجو کرد و اظهار داشت که «طسم» در سوره‌های شعراء و قصص ، نماد «طور سینین» و موسی، و «الم» نماد «المثانی» است، زیرا سوره‌هایی که با «طس» آغاز می‌شوند درباره طور سینا و موسی سخن می‌گویند. اما بنابه گفته بلاشر، این خیلی اتفاقی است که مانند بوئر بخواهیم آغاز هر سوره‌ای را نشانه محتوای آن بدانیم. با این حال، وی بوئر را نخستین کسی دانسته که به این تفسیرها شک کرده است.

← دیدگاه گوسنس
خاورشناسی به ‌نام گوسنس نیز در ۱۹۲۳/ ۱۳۰۲ش در مقاله‌ای، رأی مشابه دیگری عرضه کرد مبنی بر این‌که این حروف نشانه‌های اختصاری عناوین متروک سوره‌ها هستند. مثلاً، «ق» نشانه قرآن و «ن» نشانه «النون» (ماهی) یا « ذوالنون » (یکی از لقبهای یونس پیامبر) است.

← دیدگاه موریس سیل
آرای بوئر و گوسنس الهام‌بخش موریس سیل در کتاب قرآن و کتاب مقدس بود. به نظر او، این حروف یادآورنده مضامین سوره‌هایشان هستند. سیل رأی بوئر را مبنی بر تفسیر «طسم» به طور سینا و موسی، و رأی گوسنس را مبنی بر تفسیر «الر» به الرسل پذیرفت؛ اما برای «الم» الموعظه و برای «یس» یونس را ترجیح داد. مشهود است که با چنین رویکردی می‌توان فرضیات گوناگونی را مطرح ساخت که ناقض فرضیه‌های دیگر هم نباشند و همین فرضیه‌های گوناگون موجب شده است که خود خاورشناسان به بی‌ثمری چنین رهیافتی اعتراف کنند.

← دیدگاه جیمز بلامی
جیمز بلّامی در ۱۹۷۳/ ۱۳۵۲ش در مقاله «حروف رازآمیز قرآن: علائم اختصاری کهن بسمله»، درباره علائم اختصاری رأی دیگری داد. او آرای مفسران کلاسیک را ــ مبنی بر این‌که الر، الم، المر، حم و نون نماد الرحمن یا الرحیم یا هر دو هستندــ دستمایه کار خود ساخت و این حروف را معادل این اصطلاحات در «بسمله» معرفی کرد. او همچنین همه حروف مقطعه دیگر را اَشکال اختصاری همین جمله دانست و برای مدلل ساختن فرضیه خود، اصلاحاتی پیشنهاد کرد. بنابر پیشنهاد او، «ط» و «ک» به باء، «ص» و «ق» به میم، «ی» به «بِ» و «ع» به «بس» یا «س» بدل می‌شوند. بدین‌سان، به گمان او، با تغییر یک حرف، ترکیباتِ طسم، طس، طه، یس، المص، ص و ق به بَسم، بَس، بَه، بَس، المم و م بدل می‌شوند و می‌توانند نشانه‌های اختصاری مناسبی برای بسمله به ‌شمار آیند. در این نظریه، «حم عسق» و «کهیعص» به‌جا می‌ماند که به‌گمان او آن دو نیز، به ‌ترتیب، با دو و چهار تغییر به «حم بسم» و «بَه بَسم» بدل می‌شوند. به نظر بلّامی، نخستین بار که بسمله در سوره‌های مکّی میانی و متأخر وارد شد، کاتبان وحی آن را به‌صورتهای گوناگون مختصر کردند و در آغاز این ۲۹ سوره نهادند. اما تدوین‌کنندگان بعدی ــکه نتوانستند این شکلهای اختصاری را تشخیص دهندــ جای ثابتی در متن به آن‌ها دادند و بسمله را به‌صورت کامل و دقیقاً پیش از حروف اختصاری گذاشتند. اما نظریه بلّامی، به‌ویژه اصلاحات پیشنهادی‌اش، از آرای اسلافش به مراتب ضعیف‌تر و سلیقه‌ای‌تر است، زیرا اولاً همه این حروف مکّی نیستند. ثانیاً اینکه کاتبان ناشناخته‌ای در مکه برای بسمله به طرق مختلف اشکال اختصاری تعیین نموده و بی‌آنکه معانی آن اَشکال را معلوم کرده باشند از دنیا رفته‌اند، فرضیه‌ای بس نامحتمل است. ثالثاً به فرض درستی فرضیه پیشین، شاهدی در دست نیست که کاتبان شناخته‌شده مدنی درباره کاتبان عصر مکّی و نشانه‌های اختصاری آنان هیچ‌چیز نمی‌دانستند.

← دیدگاه ولش
ولش ــ که عقیده دارد هر راه‌حلی برای معمای حروف مقطعه باید نظریه‌ای معقول عرضه کند که با تمام شواهد متن قرآن همخوانی داشته باشدــ از طریق مقارنه و تطبیق این حروف با متن سوره‌های مربوط، به‌ویژه آیات آغازین آن سوره‌ها، و همچنین از مقایسه آن سوره‌ها با سوره‌های هم‌جوار، کوشیده است راه‌حلهایی برای این معما پیدا کند. وی با عرضه فهرست سوره‌های حروف مقطعه‌دار و آیات آغازین آن‌ها بر دو نکته تأکید کرده است: یکی این‌که حروف مقطعه بر ترتیب نهایی قرآن تأثیر گذاشته است، به ‌طوری که مجموعه‌ای از سوره‌هایی با حروف یکسان، اما با طولهای متفاوت، در کنار یکدیگر نهاده شده‌اند. دیگر آن‌که این حروف با جملات آغازین و نیز با «کتاب» ارتباطی نزدیک دارند و در بیش‌تر موارد، پس از این حروف، بی‌درنگ، به شکلی از وحی اشاره می‌شود. او با جستجو در متن سوره‌ها، می‌گوید بیش‌تر این حروف در هنگام قرائت، آغازگر سجع و آهنگ سوره‌هایشان بودند.

غیر علمی بودن فرضیه‌های خاورشناسان[ویرایش]

هرچند در میان آرای خاورشناسان نکات درخور تأمل هم وجود دارد، ولی اغلب فرضیه‌های آنان سست و غیرعلمی است و درنتیجه قانع‌کننده نیست. مثلاً، اشپرنگر چون نتوانست معادلی مناسب برای «طسم» بیابد، آن را برعکس ساخت تا حروف «لایمَسُّهُ الّا المُطَهَّرون» [۱۵۳] از آن به‌دست آید. [۱۵۴] به‌نظر می‌رسد از میان خاورشناسان، بلاشر بخردانه‌ترین راه را برگزیده است. او که با این فرضیه‌ها قانع نشده بود، همه آن‌ها را بازی کردن با معانی می‌دانست.

فهرست منابع[ویرایش]

(۱) محمود بن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، مصر: ادارة الطباعة المنیریة.
(۲) ابن‌خلدون.
(۳) ابن‌هشام، السیرة النبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (بیروت) : دارابن‌کثیر.
(۴) حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
(۵) نصر حامد ابوزید، معنای متن، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
(۶) محمد بن طیب باقلانی، اعجازالقرآن، چاپ احمد صقر، قاهره (۱۹۷۷).
(۷) التفسیر المنسوب الی الامام ابی‌محمد الحسن ‌بن علی‌العسکری علیهم‌السلام، قم: مدرسة الامام المهدی (ع)، ۱۴۰۹.
(۸) رشاد خلیفه، اعجازالقرآن: تحلیل آماری حروف مقطعه، ترجمه محمدتقی آیت‌اللهی، شیراز ۱۳۶۵ش.
(۹) مصطفی ذاکری، «تاریخچه ابجد و حساب جمل در فرهنگ اسلامی»، معارف، دوره ۱۷، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۹).
(۱۰) محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۱) محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر ب تفسیرالمنار، (تقریرات درس) شیخ‌محمد عبده، ج ۸، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲.
(۱۲) محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۳) زمخشری.
(۱۴) سیدقطب، فی ظلال القرآن، بیروت ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷.
(۱۵) عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۱۶) قاسم ‌بن فیره شاطبی، منظومة ناظمة الزُّهر فی عَدِّآیِ السُّوَر، چاپ اشرف‌محمد فؤاد طلعت، اسماعیلیه، مصر ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
(۱۷) علی شریعتی، روش شناخت اسلام، تهران ۱۳۷۹ش.
(۱۸) محمدتقی شریعتی‌مزینانی، تفسیر نوین: جزو سی‌ام قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
(۱۹) محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۰) صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۲۱) محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج ۱، تهران ۱۳۴۵ش.
(۲۲) محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، (تهران) ۱۳۶۱ش.
(۲۳) محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۲۴) طبرسی.
(۲۵) محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
(۲۶) محمد بن جریر طبری، ترجمه تفسیر طبری: فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی، ۳۵۰ـ۳۶۵ هجری، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۷ش.
(۲۷) طوسی.
(۲۸) محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱، چاپ افست تهران.
(۲۹) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره، چاپ افست تهران.
(۳۰) محمد بن شاه‌مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی، چاپ حسین اعلمی، تهران ۱۴۱۶.
(۳۱) مجلسی، بحار الانوار.

پانویس[ویرایش]



۱. ↑ . تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۱ ـ ۲۹ با کمی اختصار البته برخی صفات را فروگذار کرده که در پاورقی تفسیرتکمیل شده و ما آن را به طور کامل در التمهید، ج ۵، ص ۳۰۶ آورده ایم.
۲. ↑ . زرکشی، البرهان، ج ۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۶۷.
۳. ↑ سیوطی، معترک الاقران، ج ۱، ص ۷۱.
۴. ↑ فصلت/سوره۴۱، آیه۲۶.
۵. ↑ المیزان، ج ۱۸، ص ۶.
۶. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۷۳.
۷. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۸. ↑ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۳۴، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۹. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۶۱، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۰. ↑ قاسم ‌بن فیره شاطبی، منظومة ناظمة الزُّهر فی عَدِّآیِ السُّوَر، ج۱، ص۶، چاپ اشرف‌محمد فؤاد طلعت، اسماعیلیه، مصر ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
۱۱. ↑ بقره/سوره۲، آیه۱.
۱۲. ↑ آل‌عمران/سوره۳، آیه۱.
۱۳. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱.
۱۴. ↑ یونس/سوره۱۰، آیه۱.
۱۵. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۱.
۱۶. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۰ـ۳۱، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۷. ↑ طوسی، تفسیر التبیان، ج۱، ص۴۸.
۱۸. ↑ محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل بقره: ۱، قاهره، چاپ افست تهران.
۱۹. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۴، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۲۰. ↑ محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۴، تهران ۱۳۷۹ش.
۲۱. ↑ محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۴۹، ج ۱، تهران ۱۳۴۵ش.
۲۲. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۹، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۲۳. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۸۴.
۲۴. ↑ محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل بقره: ۱، قاهره، چاپ افست تهران.
۲۵. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۴، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۲۶. ↑ طوسی، تفسیر التبیان، ج۱، ص۴۸.
۲۷. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۲۸. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۲، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۲۹. ↑ محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ج۱، ص۳۵۳۶، (تهران) ۱۳۶۱ش.
۳۰. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۱۵، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۳۱. ↑ محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۸ـ۶۱، تهران ۱۳۷۹ش.
۳۲. ↑ محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ج۱، ص۳۵، (تهران) ۱۳۶۱ش.
۳۳. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۱۵، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۳۴. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۱۵، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۳۵. ↑ طوسی، تفسیر التبیان، ج۱، ص۴۸۴۹.
۳۶. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۳۷. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۶۶۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۳۸. ↑ طوسی، تفسیر التبیان ج۱، ص۴۸۴۹.
۳۹. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۴۰. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۴۱. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۴۲. ↑ حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره: ۱، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
۴۳. ↑ محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل بقره: ۱، قاهره، چاپ افست تهران.
۴۴. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۴۵. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۹.
۴۶. ↑ محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۷۴، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۴۷. ↑ محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۴۶، ج ۱، تهران ۱۳۴۵ش.
۴۸. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۲۳، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۴۹. ↑ محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۵، تهران ۱۳۷۹ش.
۵۰. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۵۱. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۷.
۵۲. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۵۳. ↑ محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل بقره: ۱، قاهره، چاپ افست تهران.
۵۴. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۸، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۵۵. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۵۶. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۵۷. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۷.
۵۸. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۵۹. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۷ـ۲۸، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۶۰. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۶۱. ↑ حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره: ۱، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
۶۲. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۶۳. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۷.
۶۴. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۸، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۶۵. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۶۶. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۸.
۶۷. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۶۸. ↑ حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره: ۱، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
۶۹. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۸.
۷۰. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۷۱. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۶۶۵، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۷۲. ↑ حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره: ۱، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
۷۳. ↑ التفسیر المنسوب الی الامام ابی‌محمد الحسن ‌بن علی‌العسکری علیهم‌السلام، قم:مدرسة الامام المهدی (ع)، ج۱، ص۶۲، ۱۴۰۹.
۷۴. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۷۷.
۷۵. ↑ سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج۱، جزء۱، ص۳۸، بیروت ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷.
۷۶. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۳، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۷۷. ↑ محمد بن طیب باقلانی، اعجازالقرآن، ج۱، ص۴۴ـ ۴۶، چاپ احمد صقر، قاهره (۱۹۷۷).
۷۸. ↑ زمخشری، ذیل بقره: ۱.
۷۹. ↑ محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۶۵ـ ۱۷۰، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۸۰. ↑ محمدتقی شریعتی‌مزینانی، تفسیر نوین: جزو سی‌ام قرآن، ج۱، ص۴۸-۴۹، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۸۱. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۲۰ـ ۳۲۲، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۸۲. ↑ محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۶، تهران ۱۳۷۹ش.
۸۳. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۸۴. ↑ محمد بن شاه‌مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ذیل بقره: ۱، چاپ حسین اعلمی، تهران ۱۴۱۶.
۸۵. ↑ محمود بن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، ذیل بقره: ۱، مصر: ادارة الطباعة المنیریة.
۸۶. ↑ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۳۷، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۸۷. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۸۸. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۷، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۸۹. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۹۰. ↑ حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره: ۱، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
۹۱. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۷۵.
۹۲. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۷۶.
۹۳. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۸۴.
۹۴. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۹۵. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۷ـ۴۸.
۹۶. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۹۷. ↑ محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۷۳، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۹۸. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۴ـ ۲۵، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۹۹. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۱۰۰. ↑ حسین ‌بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح‌الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره: ۱، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش.
۱۰۱. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۱۰۲. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۱۰۳. ↑ محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۷۴، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۰۴. ↑ ۱۹۹، محمد بن جریر طبری، ج۱، ص۲۰، ترجمه تفسیر طبری: فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی، ۳۵۰ـ۳۶۵ هجری، چاپ حبیب یغمائی، تهران ۱۳۶۷ش.
۱۰۵. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۷۶۳۷۸.
۱۰۶. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۵، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۱۰۷. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۱۰۸. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۸.
۱۰۹. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۶، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۱۰. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۱۱۱. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۸.
۱۱۲. ↑ درباره حساب جُمَل رجوع کنید به، مصطفی ذاکری، ج۱، ص۲۳ـ۴۲، «تاریخچه ابجد و حساب جمل در فرهنگ اسلامی»، معارف، دوره ۱۷، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۹).
۱۱۳. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۱۱۴. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۹ـ۳۰، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۱۵. ↑ محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۴۶ـ۴۷، ج ۱، تهران ۱۳۴۵ش.
۱۱۶. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۱۱۷. ↑ محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۲، ص۲۳، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۸۰۱۳۸۱، چاپ افست تهران.
۱۱۸. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۷۶.
۱۱۹. ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۸۹، ص۳۸۳۳۸۴.
۱۲۰. ↑ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۴۶، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (بیروت) : دارابن‌کثیر.
۱۲۱. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ج۱، ص۹۳، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۱۲۲. ↑ محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۲۶، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۸۰۱۳۸۱، چاپ افست تهران.
۱۲۳. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۹ـ۳۰، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۲۴. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۵، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
۱۲۵. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۰، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۲۶. ↑ ابن‌خلدون، ج۱، ص۴۱۴.
۱۲۷. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۱۸، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۱۲۸. ↑ فصلت/سوره۴۱، آیه۲۶.
۱۲۹. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۱۳۰. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۸.
۱۳۱. ↑ طبرسی، ذیل بقره: ۱.
۱۳۲. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۱، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۳۳. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۱، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۳۴. ↑ محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۶۱ـ۶۴، تهران ۱۳۷۹ش.
۱۳۵. ↑ عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۳۱، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۳۶. ↑ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۲۴، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۳۷. ↑ محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر ب تفسیرالمنار، ج۸، ص۳۰۳، (تقریرات درس) شیخ‌محمد عبده، ج ۸، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲.
۱۳۸. ↑ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۲۴، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
۱۳۹. ↑ رشاد خلیفه، اعجازالقرآن: تحلیل آماری حروف مقطعه، ج۱، ص۱۰۷، ترجمه محمدتقی آیت‌اللهی، شیراز ۱۳۶۵ش.
۱۴۰. ↑ رشاد خلیفه، اعجازالقرآن: تحلیل آماری حروف مقطعه، ج۱، ص۱۲۰ـ۱۲۱، ترجمه محمدتقی آیت‌اللهی، شیراز ۱۳۶۵ش.
۱۴۱. ↑ محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۶۹، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۴۲. ↑ شریعتی، روش شناخت اسلام، ص ۵۶۳۵۷۹، تهران ۱۳۷۹ش.
۱۴۳. ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی‌القرآن، ذیل بقره: ۱، مصر ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
۱۴۴. ↑ طوسی، ج۱، ص۴۸.
۱۴۵. ↑ محمد بن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۷۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۴۶. ↑ نصر حامد ابوزید، معنای متن، ج۱، ص۳۲۳، ترجمه مرتضی کریمی‌نیا، تهران ۱۳۸۰ش.
۱۴۷. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۸، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۱۴۸. ↑ درباره صاحبان مصاحف شخصی رجوع کنید به، محمود رامیار، ج۱، ص۳۳۳ـ۳۹۲، تاریخ قرآن، تهران ۱۳۶۲ش.
۱۴۹. ↑ یس/سوره۳۶، آیه۲۰.
۱۵۰. ↑ ص/سوره۳۸، آیه۳۱.
۱۵۱. ↑ ق/سوره۵۰، آیه۲۳.
۱۵۲. ↑ ق/سوره۵۰، آیه۲۷.
۱۵۳. ↑ واقعه/سوره۵۶، آیه۷۹.
۱۵۴. ↑ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۴۰، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.