تاریخ نگارش : بیست و هشتم خرداد 1390
شیطان قوی تر است یا انسان؟
رضا رضائی
از دوران کودکی در برنامه های سیما می دیدیم که؛ وقتی فردی مردد است که کاری را انجام دهد، چه خوب چه بد، دو موجود سفید و قرمز بر دوش شخص ظاهر می شدند، که یکی او را دعوت به خیر و دیگری او را دعوت به شر می کنند.
این در عالم واقع به این شکل است که؛ همیشه در تصمیماتی که انسان می خواهد بگیرد، جنگی بین نیروی خوبی و شیطان درون و بیرون رخ می دهد، که گاهی شیطان پیروز میدان است و گاهی نیروی خوبی.
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا ما در انجام برخی کارها، با اینکه شیطان از آن کار خوشش نمی آید و دست به هر کاری زده تا ما را منصرف از آن کار کند، موفق نشده، و ما آن عمل را انجام می دهیم، اما برخی اوقات هم این شیطان و نفس اماره است که موفق شده و ما را از انجام آن کار نیک و خیر باز می دارد.
در پاسخ به این سوال باید بدانیم که در هر عملی که انجام می گیرد، نیرویی کمکی وجود دارد، که این نیروی کمکی است که به انسان قدرت تصمیم گیری دقیق و سریع را می دهد، به این بیان که کسی که بخواهد عملی را که شایسته است انجام دهد، مسلما با مقابله شیطان و نفس اماره خود مواجهه می شود، چون آنها با کار نیک و صالح موافق نبوده و به دنبال این هستند که انسان را به راهی غیر راه درست بکشاننند. همانگونه که شیطان قسم یاد کرد که ما انسانها را از صراط مستقیم منحرفمان کند.«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیم.»؛ من بر سر راه مستقیم تو براى آنها کمین مىکنم. (سوره الأعراف آیه 16)
آنچه به ما این نیرو را می دهد که بتوانیم در برابر شیطان و جنودش تصمیمات صحیح و دقیقی بگیریم، خالص کردن آن عمل برای ذات اقدس ربوبی است، چون زمانی که انسان خالصانه کاری را برای خدا انجام دهد، شیطان را توان مقابله نبوده و انسان می تواند بر او غلبه کند، و اگر کار خالص برای خدا نباشد، این شیطان است که در درگیری خیر و شر پیروز شده و ما را از انجام آن کار منصرف میکند.
قبولى همه اعمال کلیدش اخلاص است. هر کس خدا عملش را قبول کند، اگر چه حدش کم باشد، مخلص است؛ و آن کس که عملش زیاد باشد و خدا قبول نکند مخلص نیست.مراحل نیت و علم و عمل، به تزکیه و تصفیه وابستگى دارد، اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. کمترین حد اخلاص آنست که؛ عبد آنچه در توان دارد بذل کند، و براى کارش اجر و ارزشى نبیند
بنابراین برای موفق شدن در انجام کارها چه خوب است که؛ اخلاص را به آنها اضافه نموده تا قوای خیر بر شر پیروز بگردند.
قال الله الحکیم :فاعبدالله مخلصا له الدین خداى را پرستش کن و دین را براى او خالص گردان. (سوره زمر، آیه 2).
قال على علیه السلام: اخلص یجز منه القلیل؛ عمل را با اخلاص بجا بیاور که اندک آن تو را کفایت مى کند. (جامع السعادات، 2/4 40)
باید دانست که؛ قبولى همه اعمال کلیدش اخلاص است. هر کس خدا عملش را قبول کند، اگر چه حدش کم باشد، مخلص است؛ و آن کس که عملش زیاد باشد و خدا قبول نکند مخلص نیست. مراحل نیت و علم و عمل، به تزکیه و تصفیه وابستگى دارد، اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. کمترین حد اخلاص آنست که؛ عبد آنچه در توان دارد بذل کند، و براى کارش اجر و ارزشى نبیند.( ذکرة الحقایق، ص 73)
به این داستان توجه کنید:
در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مکان درختى است که قومى آن را مى پرستند. خشمناک شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع کند. ابلیس (ابلیس یعنى نفس اماره و عابد کنایه از فطرت و نفس پاک است) به صورت پیرمردى در راه وى آمد و گفت: کجا مى روى؟ عابد گفت: مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع کنم، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.
ابلیس گفت: دست بدار تا سخنى باز گویم. گفت :بگو، گفت: خداى را رسولانى است، اگر قطع این درخت لازم بود، خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت: ناچار باید این کار انجام دهم.
ابلیس گفت: نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها کن تا سخن دیگرى برایت گویم، و آن این است که تو مردى مستمند هستى، اگر ترا مالى باشد که بکار گیرى و بر عابدان انفاق کنى بهتر از قطع آن درخت است. دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم.
عابد گفت: راست مى گویى، یک دینار صدقه مى دهم و یک دینار بکار برم، بهتر از این است که قطع درخت کنم؛ مرا به این کار امر نکرده اند، و من پیامبر نیستم، که غم بیهوده خورم؛ و دست از شیطان برداشت.
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى، لذا خدا مرا مسخر تو کرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم
دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت که قطع درخت کند. شیطان در راهش آمد و گفت: به کجا مى روى؟ گفت: مى روم قطع درخت کنم، گفت: هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت: بازگرد وگرنه سرت را از تن جدا کنم .
گفت: مرا رها کن تا بروم؛ لکن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى، لذا خدا مرا مسخر تو کرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم. (ریاض الحکایات، ص 140)
این داستان نمونه کوچکی است در تمامی عرصه های زندگی، که ما دائما با شیطان گلاویز بوده و این میزان اخلاص ماست که پیروز را مشخص می کند.