تاریخ نگارش : هشتم تير 1390
داستان حضرت شعیب علیه السلام در قرآن
رضا رضائی
(همچنین ) به برادر مردم مدین ، یعنى شعیب ، وحى کردیم . او نیز به مردمش ‍ گفت : اى قوم ، خدا را بپرستید، چون غیر او معبودى ندارید و در معاملات ، ترازو و قپان را به نفع خود زیاد و به ضرر مردم کم نگیرید. من خیرخواه شما هستم . من بر شما از عذاب روزى مى ترسم که عذابش از هر جهت فراگیر است .
و اى مردم ، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.
سودى که خدا در معامله برایتان باقى مى گذارد، برایتان بهتر است و بدانید که (ضامن کنترل شما در دورى از کم فروشى و قناعت به خیر خدا، تنها و تنها ایمان شماست و) من مسؤ ول کنترل شما نیستم .

و (همچنین ) به برادر مردم مدین ، یعنى شعیب ، وحى کردیم . او نیز به مردمش ‍ گفت : اى قوم ، خدا را بپرستید، چون غیر او معبودى ندارید و در معاملات ، ترازو و قپان را به نفع خود زیاد و به ضرر مردم کم نگیرید. من خیرخواه شما هستم . من بر شما از عذاب روزى مى ترسم که عذابش از هر جهت فراگیر است .
و اى مردم ، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.
سودى که خدا در معامله برایتان باقى مى گذارد، برایتان بهتر است و بدانید که (ضامن کنترل شما در دورى از کم فروشى و قناعت به خیر خدا، تنها و تنها ایمان شماست و) من مسؤ ول کنترل شما نیستم .
گفتند: اى شعیب ، آیا نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک گوییم و آنچه را مى خواهیم ، در اموالمان انجام ندهیم ؟ که همانا تو مرد بردبار و رشیدى هستى .
شعیب گفت : اى قوم من ، هرگاه من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته (باشم و او) رزق خوبى به من داده باشد، (آیا مى توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم ؟). من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم ، خودم مرتکب شوم . من جز اصلاح ، تا آنجا که توانایى دارم ، نمى خواهم و توفیق من جز به خدا نیست ، بر او توکل کردم و به سوى او بازگشت .
و اى قوم من ، دشمنى و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتى که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست .
از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوى او باز گردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است .
گفتند: اى شعیب ، بسیارى از آنچه را مى گویى ، ما نمى فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف مى یابیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار مى کردیم ، و تو در برابر ما قدرتى ندارى .
گفت : اى مردم (همشهریان من )، آیا چند نفر خویشاوند من در نظر شما عزیزتر از خدایند که او را بکلى از یاد برده اعتنایى به او ندارید با اینکه پروردگار من بدانچه شما مى کنید، محیط است ؟
و اى قوم من ، شما هر قدرتى که دارید، به کار بزنید، من نیز کار خودم را مى کنم . بزودى مى فهمید که عذاب خوارکننده به سراغ چه کسى مى آید و چه کسى دروغگوست . شما منتظر باشید که من نیز با شما منتظر مى مانم .
و همین که امر ما (عذاب موعود) آمد، شعیب و گروندگان به وى را با رحمت خود نجات دادیم و صیحه همه آنهایى را که ستم کردند، بگرفت و در محل سکونتشان به صورت جسدى بیجان درآورد.
آنچنان که گویى اصلا در آن سرزمین زندگى نکرده اند. (و فرمان الهى رسید) که قوم مدین از رحمت من دور باشند، همان طور که قوم ثمود دور شدند.
(از سوره مبارکه هود)

داستان شعیب علیه السلام
وَ إِلى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصوا الْمِکیَالَ وَ الْمِیزَانَ إِنى أَرَام بخَیرٍ وَ إِنى أَخَاف عَلَیْکمْ عَذَاب یَوْمٍ محِیطٍ(84)
وَ یَقَوْمِ أَوْفُوا الْمِکیَالَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسطِ وَ لا تَبْخَسوا النَّاس أَشیَاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فى الاَرْضِ مُفْسِدِینَ(85)
بَقِیَّت اللَّهِ خَیرٌ لَّکُمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ وَ مَا أَنَا عَلَیْکُم بحَفِیظٍ(86)
قَالُوا یَشعَیْب أَ صلَوتُک تَأْمُرُک أَن نَّترُک مَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فى أَمْوَلِنَا مَا نَشؤُا إِنَّک لاَنت الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ(87)
قَالَ یَقَوْمِ أَ رَءَیْتُمْ إِن کُنت عَلى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبى وَ رَزَقَنى مِنْهُ رِزْقاً حَسناً وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلى مَا أَنْهَامْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلا الاصلَحَ مَا استَطعْت وَ مَا تَوْفِیقِى إِلا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ إِلَیْهِ أُنِیب (88)
وَ یَقَوْمِ لا یجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقى أَن یُصِیبَکم مِّثْلُ مَا
أَصاب قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صلِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنکم بِبَعِیدٍ(89)
وَ استَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبى رَحِیمٌ وَدُودٌ(90)
قَالُوا یَشعَیْب مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِّمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنرَاک فِینَا ضعِیفاً وَ لَوْ لا رَهْطک لَرَجَمْنَک وَ مَا أَنت عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ(91)
قَالَ یَقَوْمِ أَ رَهْطِى أَعَزُّ عَلَیْکم مِّنَ اللَّهِ وَ اتخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیاًّ إِنَّ رَبى بِمَا تَعْمَلُونَ محِیطٌ(92)
وَ یَقَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکمْ إِنى عَمِلٌ سوْف تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کَذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنى مَعَکمْ رَقِیبٌ(93)
وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نجَّیْنَا شعَیْباً وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظلَمُوا الصیْحَةُ فَأَصبَحُوا فى دِیَرِهِمْ جَثِمِینَ(94)
کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلا بُعْداً لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَت ثَمُودُ(95)
84. و (همچنین ) به برادر مردم مدین ، یعنى شعیب ، وحى کردیم . او نیز به مردمش ‍ گفت : اى قوم ، خدا را بپرستید، چون غیر او معبودى ندارید و در معاملات ، ترازو و قپان را به نفع خود زیاد و به ضرر مردم کم نگیرید. من خیرخواه شما هستم . من بر شما از عذاب روزى مى ترسم که عذابش از هر جهت فراگیر است .
85. و اى مردم ، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.
86. سودى که خدا در معامله برایتان باقى مى گذارد، برایتان بهتر است و بدانید که (ضامن کنترل شما در دورى از کم فروشى و قناعت به خیر خدا، تنها و تنها ایمان شماست و) من مسؤ ول کنترل شما نیستم .
87. گفتند: اى شعیب ، آیا نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک گوییم و آنچه را مى خواهیم ، در اموالمان انجام ندهیم ؟ که همانا تو مرد بردبار و رشیدى هستى .
88. شعیب گفت : اى قوم من ، هرگاه من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته (باشم و او) رزق خوبى به من داده باشد، (آیا مى توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم ؟). من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم ، خودم مرتکب شوم . من جز اصلاح ، تا آنجا که توانایى دارم ، نمى خواهم و توفیق من جز به خدا نیست ، بر او توکل کردم و به سوى او بازگشت .
89. و اى قوم من ، دشمنى و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتى که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست .
90. از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوى او باز گردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است .
91. گفتند: اى شعیب ، بسیارى از آنچه را مى گویى ، ما نمى فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف مى یابیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار مى کردیم ، و تو در برابر ما قدرتى ندارى .
92. گفت : اى مردم (همشهریان من )، آیا چند نفر خویشاوند من در نظر شما عزیزتر از خدایند که او را بکلى از یاد برده اعتنایى به او ندارید با اینکه پروردگار من بدانچه شما مى کنید، محیط است ؟
93. و اى قوم من ، شما هر قدرتى که دارید، به کار بزنید، من نیز کار خودم را مى کنم . بزودى مى فهمید که عذاب خوارکننده به سراغ چه کسى مى آید و چه کسى دروغگوست . شما منتظر باشید که من نیز با شما منتظر مى مانم .
94. و همین که امر ما (عذاب موعود) آمد، شعیب و گروندگان به وى را با رحمت خود نجات دادیم و صیحه همه آنهایى را که ستم کردند، بگرفت و در محل سکونتشان به صورت جسدى بیجان درآورد.
95. آنچنان که گویى اصلا در آن سرزمین زندگى نکرده اند. (و فرمان الهى رسید) که قوم مدین از رحمت من دور باشند، همان طور که قوم ثمود دور شدند.
(از سوره مبارکه هود)
گفتارى پیرامون داستان شعیب (ع ) و قوم او
1. شعیب (ع ) سومین پیامبر عرب بود
منظور این است که آن جناب سومین پیامبر عربى است که نام شریفشان در قرآن کریم آمده و پیامبران عرب عبارتند از: هود و صالح و شعیب و محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم )، که پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعیب (علیه السلام ) در سوره هاى اعراف و هود و شعراء و قصص و عنکبوت آمده است .
شعیب (علیه السلام ) از اهل مدین بوده (و مدین شهرى بوده در سر راه شام ، راهى که از شبه جزیره عربستان به طرف شام مى رفته ) و آن جناب با موسى بن عمران (علیه السلام ) معاصر بوده و یکى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت کند خودش داوطلب شده و این دو سال جزء قرار داد نبوده ، موسى (علیه السلام ) ده سال وى را خدمت کرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده ، با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد.
و قوم این پیغمبر یعنى اهل مدین بت مى پرستیدند، مردمى برخوردار از نعمتهاى الهى بودند. امنیت و رفاه و ارزانى قیمت ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بینشان شیوع یافت مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان ، لذا خداى تعالى شعیب را بسوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بتها و از فساد در زمین و نقص کیلها و میزانها نهى کند و آن جناب مردم را بدانچه ماءمور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به قوم نوح ، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت .
مردم مدین بجز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده ، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از اینکه نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند.
و سپس شروع کردند به تهمت زدن ، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر اینکه به کیش بتپرستى ما برگردید. و به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آنکه آن حضرت از ایمان آوردنشان بکلى ماءیوس گردید و بناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده ، عرضه داشت : ((ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین )).
دنبال این دعا خداى تعالى عذاب یوم الظله را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آنجناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن ، پس صیحه آسمان آنها را بگرفت در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو در آمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤ منین به وى را نجات داد، پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده ، گفت : چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم .
2. شخصیت معنوى شعیب (ع )
شعیب (علیه السلام ) از زمره پیغمبران مرسل و محترم خداى تعالى بود و خداى عزوجل آن جناب را در ستایش هایى که از انبیاى گرام خود نموده و در ثناى جمیلى که قرآن آن را در این باره آورده شرکت داده و قرآن کریم در آیات شریفه اش و مخصوصا در سوره اعراف و هود و شعراء از آن جناب مقدار زیادى از حقایق معارف و علوم الهى و ادب خیره کننده اى که نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم داشته حکایت کرده است .
و او خود را رسولى امین و مصلح و از صالحین شمرده و خداى تعالى همه اینها را از آن جناب حکایت کرده و امضاء و تصدیق نموده و در شخصیت معنوى آن جناب همین بس که کلیم خدا، موسى بن عمران (علیه السلام ) نزدیک به ده سال او را خدمت کرده است سلام اللّه علیه .
3. نظر تورات درباره آن حضرت
در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده ، تنها یادى که از آن جناب کرده این است که در اصحاح دوم از سفر خروج گفته : بعد از آنکه موسى (علیه السلام ) آن مرد قبطى را کشت از مصر به مدین فرار کرد (تا آخر داستان ) و در آنجا شخصى را ذکر کرده به نام اعوئیل کاهن مدیان (و یا به عبارتى دیگر عالم دینى شهر مدین ).
ادب شعیب (ع ) در دعا
و از جمله ادعیه انبیاء، نفرینى است که حضرت شعیب بر قوم خود کرده و گفته است : ((ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین )). بعد از آنکه از رستگارى قوم خود مایوس مى شود از خداى تعالى درخواست مى کند که وعده اى که درباره همه انبیاء داده و از آن جمله فرموده : ((و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون )) تنجیز نموده که بین او و قومش نیز به حق حکم کند. و جهت اینکه گفت : ((بین ما)) و نگفت : ((بین من )) این بود که مؤ منین به توحید را نیز ضمیمه کرده باشد، چون کفار قومش درتهدید خود، او و مؤ منین را تهدید کرده و به همه شان گفته بودند: ((لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن فى ملتنا)) از این جهت او نیز مؤ منین را ضمیمه خود کرد و آنان را از قوم جدا و با خود بدرگاه خداى تعالى گسیل داشت و گفت : ((اى پروردگار ما حق را در بین ما و بین قوم ما ظاهر ساز)).
شعیب در این دعاى خود در بین اسماى خدا تمسک کرد به خیر الفاتحین براى اینکه سابقا هم گفتیم تمسک به آن صفت از صفات خداوندى که مناسب با متن دعا باشد خود تایید بلیغ و به منزله قسم دادن خدا است به آن صفت ، به خلاف گفتار موسى که گفت : ((رب انى لا املک الا نفسى و اخى فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین )) براى اینکه گفتیم کلام آن جناب در واقع دعا نبود بلکه کنایه بود از خوددارى از تبلیغ و ارجاع امر به خدا، بنابراین کلام او مقتضى قسم دادن نبود به خلاف کلام شعیب .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حکومت جهانی امام مهدی