تاریخ نگارش : هفدهم تير 1390
تسبیح موجودات در قرآن کریم
فاطمه نصیری خلیلی
طرح یک سوال
تسبیح به چه معناست؟
ناشر : دکتر محمدرضا آرام | عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی/ واحد تهران مرکز | مجله گلستان قرآن، ش 179.
کیفیت تسبیح موجودات
در علوم تجربی، موجودات (هر شیئی که لباس هستی و وجود بر تن دارد) از دو حال خارج نیست؛ یا زنده است، یاغیر زنده؛ معیار زنده بودن، مشاهده آثار حیات- نظیر: تنفس، تغذیه و حرکت- است و هر چه که فاقد این صفات باشد غیر زنده محسوب می شود. اما در فرهنگ قرآن، ملاک زنده بودن و حیات با آنچه که دانشمندان علوم تجربی می گویند کاملاً فرق دارد. در قرآن کریم، میزان بهره مندی از خشیت الله، معیار زنده بودن است. قرآن، زنده بودن را به حیات دل منوط می داند و حیات دل را در گرو خشیت الهی معرفی می کند. کلام الهی، حیات را به تندرستی و تنومندی و سلامتی جسم و حرکت و تغذیه و تنفس و غیره نمی داند و چنین موجودی- اعم از انسان و یا غیر انسان- در دیدگاه قرآن، زنده نیست. بلکه،قرآن خشیت را علامت حیات قلب و قساوت را ممات آن می داند. مانند این آیه: "الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق ولا یکونوا کالذین اوتواالکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون(1). آیا وقت آن نرسیده که گروندگان [ظاهری از باطن بگروند] دل هایشان به یاد خدا خاشع گردد و به آنچه از حق نازل شد، بذل توجه کنند و مانند کسانی که پیش از این برایشان کتاب آسمانی تورات آمد نباشند سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت [و خداوند را فراموش کردند] و قلبهایشان قساوت پیدا کرد و بسیاری از آنها فاسق و نابکارند".
روشن است که اگر یاد خداوند در عمق جان قرار گیرد و همچنین در آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شده است به درستی تدبر شود مایه خشوع می گردد، ولی قرآن گروهی از مومنان را در اینجا سخت ملامت می کند که چرا در برابر این امور خاشع نمی شوند و چرا همچون بسیاری از امت های پیشین گرفتار غفلت و بی خبری (همان غفلتی که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتی که ثمره آن فسق و گناه است!) شده اند؟
این آیه از آیات تکان دهنده قرآن مجید است، قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار می دهد و پرده های غفلت را می درد. در طول تاریخ، افراد بسیار آلوده ای را می بینیم که با شنیدن آن چنان تکان خوردند که در یک لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند و حتی بعضاً در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند(2). از آن جا که زنده شدن قلبهای مرده با ذکر الهی و پیدا کردن حیات معنوی در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادی به زنده شدن زمین های مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در ادامه این آیه می افزاید: "اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها، بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند".
"قد بینا لکم الایات لعلکم تعقلون(3). ما آیات خود را برای شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید".
در حقیقت، این آیه هم اشاره ای است به زنده شدن زمین های مرده به وسیله باران و هم زنده شدن دل های مرده به وسیله ذکر الله و قرآن مجید که از آسمان وحی بر قلب پاک محمد(ص) نازل شده و هر دو شایسته تعمل و تدبر(4) ( تعقل در آیات خلقت و تدبر در آیات وحی) است.
خداوند متعال خشوع را- که زاییده خشیت الهی است- در مقابل قساوت قرار می دهد. حیات قلوب- را که در سایه ذکر الله به دست می آید- خشوع نامیده و ممات دل ها را به خاطر اعراض از یاد و ذکر حق حاصل می شود، قساوت می نامد؛یعنی قساوت نتیجه اعراض و غفلت و بی خبری از یاد خداست.
دلیل این که خشوع، زاییده خشیت الهی است، آیه 21 سوره حشر است که می فرماید. "لو انزلنا هذاالقرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون؛ اگر ما این قرآن عظیم الشان را بر کوه نازل می کردیم مشاهده می کردی که کوه از ترس و خشیت الهی، خاشع و ذلیل و متلاشی می گشت و این امثال را برای مردم بیان می کنیم باشد که اهل عقل و تفکر باشند". اگر اهل عقل و فکرت باشیم به خوبی متذکر این حقیقت خواهیم شد که وقتی قرآن و ذکر و یاد حق، بر کوه نازل می شود، حیات پیدا می کند و زنده می شود و از شدت درک و شعور، از این که نمی تواند ظرفیت تحمل این بار سنگین را داشته باشد، خاشع می شود. یعنی کوه در سایه ذکر خدا، آثار حیات را از خودش نشان می دهد و آن چیزی نیست جز خشوع در برابر قرآن و خداوند متعال(5).
از نظر قرآن، همه موجوداتی که به ذکر و یاد خدا مشغولند، زنده اند حتی سنگ و سایر جامداتی که از نظر علوم تجربی در صف غیر زنده ها قرار می گیرند؛ لذا دل های کافران و فاسقان به خاطر اعراض از یاد خدا، چنان قساوتی پیدا می کنند که از سنگ هم بدتر و حتی سخت تر می شوند، چرا که سنگها زنده اند، چون از آنها آب حیات جاری است و برخی از آنها از شدت خشیت الهی، فرو می افتند و خاضعانه پیشانی بر آستان قدس ربوبی می سایند: "ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافل عما تعملون(6). بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها، دل های شما سخت شد همچون سنگ یا سخت تر، چرا که پاره ای از سنگ های می شکافد و از آن نهرها جاری می شود یا لااقل بعضی از آنها شکاف می خورد و قطرات آب از آن تراوش می نماید و گاه پاره ای از آنها (از فراز کوه) از خوف و خشیت خدا فرو می افتد و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست".
این که خداوند متعال لفظ "و ان منها" (و بعضی از آنها) را آورده، اشاره ای است به این نکته که جمادات و نباتات و هر صنفی از موجودات- اعم از انسان و غیر انسان- همگی دارای شعورند منتها درجات این شعور متفاوت است و در سایه این شعور، عظمت و ابهت ساحت عظیم الهی را درک می کنند و از شدت خوف و خشیت از هیمنت و جلالت الهی، فرو می غلتند و خاشع می شوند و در برابر قدرت لایزال خالق و پروردگار بی همتایشان به خود می لرزند.(7)
این هبوط و خشوع درعین حال که آثار حیات و زنده بودن آنهاست، نشان دهنده شعور و آگاهی آنها نسبت به عظمت رب العالمین است؛ زیرا خشوع و هبوط در برابر یک قدرت برتر در سایه شعور و آگاهی به دست می آید و هر چه این آگاهی و معرفت بیشتر باشد، میزان خشوع نیز فزونی می یابد و در این میان بدترین جنبنده ها، کافرانی هستند که به خدا ایمان نیاورده و متذکر آیات حق نمی شوند و همچون کر و لال هایی هستند که تعقل نمی ورزند و بهره ای از شعور و عقل ندارند و یا اگر دارند از آن بهره نمی جویند: "ان شرالدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون(8)" و
"ان شرالدواب عندالله الذین کفروا فهم لایومنون(9)".
با مقایسه این دو آیه و تدبر در آنها، این نکته معلوم می شود که کافران همان کر و لال هایی هستند که عقل خود را به کار نمی گیرند؛ بدترین جنبنده های مرده ای که به خاطر اعراض از ذکر حق و ایمان به آن، حیات قلوب خود را از دست داده و سنگدل شده اند و در صف بدترین موجودات قرار دارند، چرا که حتی سخت ترین و بی جان ترین اشیاء، نظیر سنگ هم از همان درجه و مقدار شعوری که بهره مند است، استفاده کرده و قدرت و آیات الهی را دریافته، از عظمت آنها بر خود می لرزد(10) و متلاشی می شود:
"لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله".
تمامی موجودات- اعم از جاندار و بی جان- مراتبی از شعور و آگاهی را دارند. ولی انسان دارای مرتبه ای بالاتر از شعور و فهم است. هر کدام از آنها که از موهبت شعور و فهم خودش استفاده کرده و عظمت خالق و آیات او را درک کند، خاشعانه و خاضعانه در مقابل ساحت الهی سر فرود می آورد، از خشیت خداوند ترس و خوف پیدا می کند و در زمره زندگان- و نه مردگان و اموات- محسوب می شود.
طرح یک سوال
نوبت به طرح این سوال می رسد که منظور از تسبیح موجودات چیست، موجودات به چه کیفیتی و چگونه خداوند متعال را تسبیح می گویند و آیا اصلاً تمام موجودات تسبیح می گویند یا تسبیح گویی فقط خاص نوع بشر است و آیا این تسبیح به زبان حال است یا به زبان قال؟
پاسخ همه این پرسش ها در سور مسبحات- که از سوره اسراء شروع می شود و به ترتیب به سور: حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و در نهایت به سوره اعلی ختم می شود- موجود است. بارزترین آیه ای که به صورت کامل به تمامی این سوالات پاسخ می دهد، آیه 46 از سوره اسراء می باشد. دراین آیه آمده است:
"تسبح له السموات السبع والارض ومن فیهن و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیماً غفوراً؛ هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند و موجودی نیست جز آن که ذکرش، تسبیح و ستایش اوست، لیکن شما تسبیح آنها را درک نمی کنید. همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است".
ناگفته پیداست که این آیه به وضوح نشان می دهد: عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش، با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خیره کننده و با آن ریزه کاریهای حیرت زا، همگی "تسبیح و حمد" خدا می گویند. آیه "وان من شیء الا یسبح بحمده؛ و موجودی نیست جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش اوست". چنان آشکارا و عیان به تسبیح همه موجودات که تحت همه موجودات که تحت عنوان "شیء" قرار بگیرند- اعم از جاندار و بی جان- دلالت می کند که نیازی به بحث و گفت وگو ندارد و ظهور معنای "و ان من شیء" در مورد تمام آنچه که لباس هستی به تن دارد، کاملاً قطعی و یقینی است.
تسبیح به چه معناست؟
اما تسبیح به چه معناست؟ تسبیح یعنی منزه دانستن ذات کامل الهی از هر چه عیب و نقص است. اما آیه "ولکن لا تفقهون تسبیحهم؛ لیکن شما تسبیح آنها را نمی فهمید". حاوی نکات جالبی است که ما را در رسیدن به کیفیت تسبیح موجودات یاری می کند.
کسانی که در سایه انس با روح قرآن و الفت با زبان آن، با اسلوب بیان قرآن، آشنا شده اند به خوبی می فهمند که آیه "ولکن لا تفقهون تسبیحهم" حاوی معنای سرزنش و نکوهش انسان است(11). سرزنش به خاطر این که او، علی رغم داشتن توانایی فهم و درک تسبیح تمامی موجودات، باز هم از درک تسبیح آنها، عاجز است.این نکته را می توان از لحن خطاب و از کلمه "لکن" فهمید، یعنی قرار و معمول این است که انسان با بصیرت پرده های غفلت را از پیش روی دیدگان قلبش کنارزده است تا بتواند تسبیح سایر موجودات را درک کرده و خود نیز همگام و هماهنگ با آنها به تسبیح ذات اقدس الهی بپردازد، ولی دل های تیره و تار- که در سایه گناهان، بینایی و بصیرت خود را از دست داده و پرده های ضخیم بی خبری روی آنها را پوشانده است- قادر به درک ثنا و تسبیح موجودات نیستند و جمله "ولکن لا تفقهون تسبیحهم" نکوهش و نوعی سرزنش نسبت به چنین انسان هایی است که اتفاقاً اکثریت مردمان را تشکیل می دهند.
"و ان کثیراً من الناس عن آیاتنا لغافلون؛ و همانا بسیاری از مردم از آیات و نشانه های ما غافلند". با این آیه "ولکن لا تفقهون..." خداوند متعال، مخاطبین را متوجه این نکته می کند که آنها از اطراف خود و از تسبیح موجودات کاملاً غافلند، در حالی که به آنها قدرت درک تسبیح موجودات، عطا شده بود ولی در سایه خمول فطرت - بی نشانی فطرت - و عدم توجه به آیات الهی و اصرار بر گناه، پرده های غفلت چشم های دلشان را کور و گوششان را از شنیدن تسبیح موجودات، کر نمود. "و فی آذانهم و قرا". آری کسانی که در سایه تهذیب نفس و تزکیه آن، روح و دل خود را صفا و جلا داده اند آیات الهی و تسبیح موجودات را به گوش دل می شنوند و با تمامی وجود درک می کنند. در همین دنیا و قبل از فرا رسیدن مرگ، پرده ها را کنار زده و باطن حقیقی دنیا و "ما فیها" را به چشم دل نظاره می کنند؛ برای چنین کسانی، مرگ چیزی را عوض نمی کند، بلکه پلی است از یک مرحله زندگی به مرحله دیگر، "لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید(12). به تحقیق در بی خبری بودی پس بر انداختیم از تو، پرده تو را پس دیده ات امروز تیز است و همه چیز را دقیق می بیند."
اما دلیل دوم بر این که لحن خطاب آیه "ولکن لاتفقهون تسبیحهم". لحن سرزنش آلودی است، این است که خداوند نفرمود "ولکن لن تفقهوا تسبیحهم" بلکه فرمود "لا تفقهون" یعنی شما می توانستید تسبیح موجودات را بفهمید، از آن محفوظ شده و متذکر شوید، ولی متاسفانه نمی فهمید. درحالی که خطاب "ولکن لن تفقهوا..." خطاب سرزنش و نکوهش نیست زیرا در این صورت معنا این می شود که "ولکن شما هرگز قادر به درک تسبیح آنها نیستید" یعنی از همان اول، به شما گیرنده خاصی مبنی بر درک تسبیح موجودات عطا نشده و از آن جهت شما شایسته سرزنش نیستید. ادامه آیه یعنی "انه کان حلیماً غفوراً. همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است" دلیلی بر مدعای ماست چرا که خداوند متعال می فرماید: حالا که شما از درک تسبیح موجودات غافل و بی خبر هستید و علی رغم توانایی تان به خاطر گناه و معصیت این قدرت را از دست داده اید، باز خداوند نسبت به این کردار و غفلت شما، بسیار بردبار است، در توبه همیشه باز و او بسیار آمرزنده است.
کیفیت تسبیح موجودات
در مقام پاسخ به این سوال که "موجودات به چه نحوی پروردگار خود را تسبیح می گویند؟" باید بگویم که تسبیح موجودات به زبان قال است نه حال؛ زیرا اگر بپذیریم که تسبیح آنها به زبان حال است یعنی هر موجودی، در موجودیت خودش و این که لباس هستی و وجود بر تن دارد، بر خالق خود دلالت می کند و همین موجودیت آن شیء، تسبیح اوست، آن وقت این ادعای ما با آیه "ولکن لا تفقهون تسبیحهم" سازگار نیست و منافات دارد، زیرا اگر نحوه تسبیح موجودات را به این معنی بگیریم، همه با درک این واقعیت، به چگونگی و کیفیت تسبیح موجودات پی برده ایم، در حالی که آیه قرآن به وضوح نشان می دهد "شما تسبیح آنها را نمی فهمید"؛ پس تسبیح موجودات نباید به زبان حال باشد چون چنین تسبیحی را همه می فهمند، بلکه کیفیت تسبیح موجودات باید به گونه ای باشد که فقط عده ای خاص- که مورد عنایت و توجه خاص الهی هستند- بتوانند آن را درک کنند. یعنی اولیاء خدا و کسانی که سالک راه حقند. در این راه به تهذیب و تزکیه نفس پرداخته و به مرتبه و منزلی از منازل عرفان رسیده اند که قادرند تسبیح موجودات را کاملاً بشنوند و بدان واقف شوند.
پس موجودات و هر آنچه که در آسمان ها و زمین است و هر آنچه که می توان بر آن نام "شیء" نهاد، همه تسبیح گوی ذات اقدس الهی هستند و این تسبیح را به زبان قال یعنی به همان زبانی که ما با هم تکلم می کنیم- ولی با کیفیت و با قوانین خاص خودش- انجام می دهند(13).
نمونه هایی از این دست- که در آن معصومین و اولیاء خدا(ع) تسبیح موجودات را کاملاً می شنیده و بدان اعتراف می کردند- زیاد داریم و سر گذشت عارفان واصلان نیک سیرتی که به خاطر صفای باطن، تسبیح درخت و سجده آن را دیده و درک کرده اند، در کتب موثق ذکر گردیده است. "والنجم و الشجر یسجدان(14) ؛ و گیاه و درختان هم به سجده او سر به خاک اطاعت نهاده اند".
این ادعا که موجودات به زبان خاص خود با هم تکلم می کنند ولی ما از درک آن عاجزیم، قابل اثبات است؛ زیرا نمونه ای از چنین مکالماتی در سوره نمل آمده است. در این سوره، سخن گفتن پرندگان همچون هدهد و حشراتی همچون مورچه با سلیمان، ذکر شده است: "و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر(15) . سلیمان گفت: ای مردم به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده است". این آیه به وضوح نشان می دهد که درک و فهم سخن پرندگان و به تبع آن، تسبیح موجودات، یک امر توفیقی و عنایتی خاص از جانب خداوند متعال به بندگان خالص خود می باشد. در جای دیگری از این سوره (نمل) می خوانیم: "حتی اذا اتوا علی واد النمل قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لایشعرون؛ سلیمان با لشگر عظیم خود حرکت کرد تا به سرزمین مورچگان رسیدند، در این جا مورچه ای (از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب ساخت و) گفت: ای مورچگان! داخل لانه های خود شوید تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند"!
"فتبسم ضاحکاً من قولها و قال رب اوزعنی ان اشکرنعمتک التی انعمت علی و علی والدی؛ سلیمان از شنیدن این سخن مورچه تبسم کرد و خندید و گفت: پروردگارا! راه و رسم شکر نعمت هایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای، به من الهام فرما".
آری نظام هستی با آن عظمت شگرفش و با آن همه رازها و اسرار، جملگی تسبیح و حمد خدا می گویند. پس ما هم به حکم آیه شریفه "یا ایها الذین آمنوا ذکروا الله ذکراً کثیراً، و سبحوه بکرة و اصیلاً (16)؛ ای اهل ایمان، ذکر حق و یاد خدا (به دل و زبان) بسیار کنید و دائم صبح و شام به تسبیح و تنزیه ذات پاکش بپردازید". هر صبح و شام همراه با طبیعت و آنچه که در آن است و هماهنگ با سایر موجودات، به تسبیح ذات اقدس الهی می پردازیم که:
نه این است شرط آدمیت که همه تسبیح گویند و تو خاموش.
پی نوشت ها:
1- سوره حدید/16.
2- تفسیر منهج الصادقین، ج 9، ص182/ تفسیر اثنی عشری، ج13، ص28.
3- سوره حدید/17.
4- کشف الحقائق، ج 3، ص511/ تفسیر عاملی، ج 8، ص179/ تفسیر نمونه، ج 23، ص 338؛ المیزان، ج 19، ص185.
5- المیزان، ج 19، ص254/ مجمع البیان، ج 5، ص 266/ تقریب القرآن،ج 28، ص 58/ من وحی القرآن، ج 22، ص154.
6- سوره بقره/ 74.
7- کشف الحقائق، ج1، ص 47؛ تفسیر گازر، ج 1، ص107؛ مواهب علیه ج 1، ص 21؛ نورالثقلین، ج 1، ص90/ المیزان، ج1، ص204.
8- سوره انفال/22.
9- سوره انفال/55.
10- المیزان، ج 13، ص127/ تقریب القرآن، ج 15، ص 50.
11- من وحی القرآن، ج 14، ص 137/ المیزان ج 13، ص127.
12- سوره ق/22.
13- المیزان، ج19، ص 164.
14- سوره الرحمن/6.
15- سوره نمل/16.
16- سوره احزاب/41- 42.