تاریخ نگارش : بیست و ششم تير 1390
استخاره یا شناسایی بهترین گزینه هنگام تردید
فاطمه نصیری خلیلی
بررسی مفهوم و روشهای استخاره و مشروعیت آن است.
در این مقاله نخست معانی استخاره بیان شده و آنگاه پیشینه تاریخی آن در اسلام بررسی گردیده است. در ادامه، مشروعیت استخاره در مذاهب اسلامی به ویژه شیعه بررسی میشود و روایاتی مبنی بر مشروعیت آن ارایه میگردد. بیان روشهای استخاره به ویژه استخاره با قرآن و جایگاه و قلمرو استخاره در اسلام از مباحث پایانی این مقاله میباشد.
کلید واژه : مفهوم استخاره، مشروعیت استخاره، روشهای استخاره، قلمرواستخاره
ناشر : مرکز فرهنگ و معارف قرآن
مفهوم استخاره
استخاره از ریشه خیر است. [1] برخى از لغت شناسان بر این باورند که استخاره در کلام عرب به معناى «دعا» آمده است. [2] در مورد معناى اصطلاحى استخاره اقوال مختلفى ذکر شده است که از مجموع آن ها دو معنا به دست مى آید و سایر معانى یا مصداقى از آنها هستند و یا به آن معانى ارجاع پیدا مى کنند:
معناى اول عبارت است از خیرخواهى و طلب وصول به خیر، این معناى استخاره، درخواست وصول و رسیدن به خیر در تمامى رفتارهایى است که انسان انجام مى دهد. این حالت در مواردى اتفاق مى افتد که انسان در فعلى که انجام مى دهد دغدغه دارد که مبادا ضرر و شرّى بر کار او مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست یابد. ازاین رو با حالت تضرع از خداوند مى خواهد که نتیجه خیر بر کارش مترتب نماید و ضررهاى احتمالى را از آن دفع کند. این معناى استخاره عام بوده و شامل تمام افعال و تروک آدمى مى گردد و حتى واجبات و محرمات را نیز دربرمى گیرد; ازاین رو برخى روایات ناظر به چنین معناى گسترده اى است براساس روایتى از امام صادق(علیه السلام) هر کس در کارى بدون خیرخواهى وارد گردد، مأجور نخواهد بود.
معناى دوم عبارت است از خیرشناسى و طلب شناخت خیر. هنگامى که انسان در مقام عمل نمى داند که این عمل براى او خیر است یا شرّ و فکر و مشورت با دیگران هم نمى تواند وجه خیر بودن عملى را تشخیص دهد، در این هنگام از خداوند مى خواهد خیر و شرّ عمل مورد نظرش را برایش مشخص گرداند.
گفتنى است که استخاره نوع دوم مورد بحث بوده و با دلایل متعددى مشروعیت این استخاره تبیین شده که در بحثهاى بعدى به آن اشاره خواهد شد.
پیشینه تاریخى:
از برخى روایات چنین برمى آید که در دوره پیش از اسلام نوعى استخاره در میان عرب وجود داشته است. [3] طبرسى مى گوید: در جاهلیت میان عربها براى تقسیم ارزاق به سهامى متوسل مى شدند، آنان بواسطه تیرها خیر را در کارهایشان جست و جو مى کردند و در سفر، تجارت، ازدواج و سایر امور به آن تیرها مراجعه مى کردند، تعداد این تیرها سه تا بود بر روى یکى نوشته شده بود «خداوند امر فرموده آن را انجام بده»، و بر روى دیگرى چنین نوشته شده بود «خداوند از این نهى کرده است» و بر روى تیر سوم چیزى نوشته نشده بود و در صورتى که تیر سوم بیرون مى آمد آن قدر تیرها را بهم مى زدند تا یکى از آن دو تیر قبلى بیرون بیاید. [4] گفته شده که در جاهلیت این چنین گفته مى شد: «استخر الله فى السماء بخیر لک بعلمه فى القضاء» [5] ولى با ظهور اسلام، این رسم جاهلى در مورد استخاره، که نوعى دست اندازى به علم غیب تلقى مى شد، مورد نهى اسلام قرار گرفت.
امّا استخاره به معناى دوم (رفع تحیّر در مقام عمل) در پاره اى از موارد در تاریخ اسلام مشاهده مى شود، به عنوان نمونه وقتى که پیامبر، حضرت على(علیه السلام) را براى تبلیغ به یمن مى فرستاد، او را بر به کارگیرى استخاره، آنگاه که تصمیم گیرى دشوار گردد، ترغیب کرد [6] و همچنین به هنگام رحلت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) و بروز اختلاف نظر میان صحابه در کیفیت دفن آن حضرت به دنبال دو کس فرستادند که یکى به شیوه مکیان زمین را شکافت و یکى به روش مدنیان لحد مى ساخت آنگاه عبارت «اللهم خیره لرسولک» را بر زبان آوردند و امر را بر آن نهادند که هر یک زودتر رسد، روش او را به کار بندند. [7]
پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، اهل بیت(علیهم السلام) بارها به اصل استخاره و روشهاى آن اصرار ورزیدند و پیروان خود را به بکارگیرى آن در مواقع تردید توصیه مى کردند.
مفسّران اسلامى از دیرباز در ذیل آیه «و أن تستقسموا بالأزلام» بحثهاى مفصلى را در مورد مشروعیت و روشها و شبهات آن مطرح کرده اند و فقیهان مسلمان در طول تاریخ معمولاً در سه جا از استخاره بحث کرده اند یکى به مناسبت نمازهاى مستحبى که نماز استخاره نیز یکى از آنها محسوب مى شود، دوم در بحث حج به مناسبت آداب سفر استخاره را یکى از آداب سفر برشمرده اند. سوم آداب نکاح که استخاره را جزو آنها به شمار آورده اند.
اهمیت استخاره به گونه اى بوده که تک نگاریهایى هم در مورد آن تدوین شده شاید اولین کتاب در این خصوص، کتاب "الاستخاره و الاستشاره" نوشته ابوعبدالله زبیرى در اوائل قرن چهارم باشد [8] البته ظاهراً کتاب "فتح الابواب"، سیدبن طاووس در قرن هفتم (589 ـ 664) جامعترین و مهمترین کتاب در زمینه استخاره مى باشد.
مشروعیت استخاره
همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذیرفته اند، [9] (هر چند نسبت به برخى از روشهاى آن تشکیک کرده اند). براى مشروعیت و اعتبار استخاره به دلایل زیر استناد شده است:
1ـ آیات قرآن
هر دو معناى استخاره (خیرجویى و خیرشناسى) نوعى دعا و درخواست از ایزد منّان تلقى مى شود که فرد متحیّر عاجزانه از خداوند عالم و قادر مى خواهد نتیجه خیر بر اعمال او مترتب نماید و یا خیر را در کوره راههاى متعدد به او شناساند، از این رو آیاتى که مشروعیت دعا و درخواست از خداوند عالم را بیان مى کنند، شامل استخاره نیز مى شوند، خداوند مى فرماید: «و اِذَا سَاَلَکَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَریبٌ اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبوا لى و لیُؤمِنوا بى لَعَلَّهُم یَرشُدون; و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، بگو من نزدیکم و دعاى دعا کننده را به هنگامى که مرا مى خواند پاسخ مى گویم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند). (بقره/2، 186)
2ـ روایات
روایات بسیارى در منابع شیعه و سنى بر مشروعیت استخاره دلالت مى کنند که تنها به چند مورد اشاره مى گردد: اولین روایت، روایت جابر است که مورد قبول تمامى مذاهب اسلامى است، جابر بن عبدالله گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ما استخاره را مى آموخت همانگونه که سوره هاى قرآن را آموزش مى داد. [10]
مفضل گوید از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: هیچ بنده مؤمنى استخاره نکند جز آن که خداوند، براى او خیراندیشى نماید هر چند حوادث ناگوارى براى او پیش آید. [11]
روشهاى استخاره
استخاره به معناى دوم (خیرشناسى) به روشهاى مشروعى از طرف دین نیاز دارد، از این رو در روایات، راههاى متعددى براى بازشناسى خیر از شر در کارها بیان شده است که به دلیل اختصار به چهار روش اشاره مى شود:
1ـ استخاره با کاغذ (ذات الرقاع)
استخاره با کاغذ مورد توجه بسیارى از بزرگان بوده است و کیفیت آن چنین است که بر روى سه کاغذ نوشته مى شود «بسم الله الرحمن الرحیم خیرة من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلان افعل» و بر سه کاغذ دیگر همان ذکر نوشته شده ولى بجاى افعل «لاتفعل» نوشته مى شود. آنگاه هر شش کاغذ را زیر سجاده گذارده، دو رکعت به هر کیفیتى که بخواهد مى خواند و بعد از نماز سجده کرده و در آن صد مرتبه مى گوید: استخیر الله برحمته خیرةً فى عافیة» سپس آن اوراق را مخلوط کرده و هر بار یکى از آنها را بیرون مى آورد چنانچه سه تا از کاغذ افعل داشت آن را انجام مى دهد و چنانچه سه تا از آنها لاتفعل داشت آن را انجام نمى دهد ولى اگر بر روى یکى افعل نوشته شده بود و بر روى دیگر لاتفعل، تا پنج کاغذ بیرون آورد و بر طبق اکثریت عمل نماید. [12]
2ـ استخاره با دعا
در این روش یکى از دعاهاى وارده را خوانده و سپس ذکر استخیر الله را در امور عادى هفت بار و در امور مهم صد بار مى گوید و آنگاه به قلب خود رجوع کند که به کدام یک از راههاى مورد تردید متمایل تر است و به همان جایى که قلبش تمایل پیدا کرده عمل نماید، گفتنى است که دعاهایى که در روایات وارد شده داراى مضامین متنوّعى است و از اینجا معلوم مى شود ذکر بخصوصى معتبر نیست هر چند مناسب تر است که از ادعیه وارده در استخاره بهره مند گردد یکى از آن دعاها چنین است: یا ابصر الناظرین و یا أسمع السامعین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین صل على محمد و على اهل بیته و خرّ لى فى کذا و کذا. [13]
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در مورد استخاره به دعا مى فرماید: اى انس هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى هفت بار از خدا خیرخواهى کن آنگاه توجه کن که کدام یک از دو کار به قلب تو سرعت مى گیرد پس خیر در آن است و آن را انجام بده.
3ـ استخاره با قرآن
امروزه این نوع استخاره متداول تر است و شرط اساسى استخاره با قرآن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن با معنا و تفسیر قرآن و درک مناسبت آیات با موضوع مورد استخاره مى باشد. [14]
استخاره با قرآن داراى چند روش است که تنها به دو مورد آن اشاره مى گردد: اول: نخست سه بار سوره اخلاص را خوانده، سپس سه بار صلوات مى فرستد و این دعا را مى خواند «اللهم تفألت بکتابک و توکّلت علیک فارنى من کتابک ما هو مکتوم من سرّک المکنون فى غیبک» بعد قرآن را باز کرده و استخاره را از خط اول در سمت راست ملاحظه مى کند. [15]
دوم: روش دیگر این است که پس از خواندن دعا، قرآن را باز نموده و پس از هفت بار ورق زدن به عقب، شش سطر از پشت صفحه هفتم شمرده و در سطر هفتم استخاره را ملاحظه مى نماید. [16]
4ـ استخاره با تسبیح
این روش نیز داراى اقسامى است که به دو مورد آن اشاره مى گردد:
اول: تسبیح را گرفته و سه بار بر پیامبر و آلش صلوات فرستاده و مقدارى از تسبیح را جدا نموده و دو تا و دو تا مى شمارد چنان چه یک مهره باقى ماند مفهومش امر به آن عمل، و اگر دو تا باقى ماند، مفهومش نهى از آن است. [17]
دوم: پس از قرائت و دعا یک قبضه از تسبیح را بگیرد و هشت هشت جدا کند پس اگر یکى باقى ماند بطور کلى خوب است و اگر دو تا باقى ماند یک نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و ترکش مساوى است و اگر چهار تا ماند دو نهى دارد و اگر پنج تا ماند بعضى گفته اند که تعب و رنج دارد و بعضى گفته اند در آن ملامت است و اگر شش تا ماند نهایت خوب است و باید تعجیل کرد و اگر هفت تا ماند حکمش مانند پنج تا است و اگر هشت تا ماند چهار نهى دارد. [18]
جایگاه و قلمرو استخاره
استخاره به معناى خیرجویى در تمامى افعال و تروک انسان جارى است ولى استخاره به معناى خیرشناسى داراى محدودیت است و در هر جایى کاربرد ندارد. بر این اساس در مواردى که انسان تردید داشته باشد و با نیروى عقل نتواند خیر و شرّ کارها را مورد بازشناسى قرار دهد و دین نیز بیانى نداشته باشد، به استخاره مراجعه مى شود لذا در موارد ذیل به استخاره رجوع نمى شود:
1ـ مواردى که حکم آن توسط شرع مشخص شده است مانند انجام واجبات و ترک محرمات و انجام مکروه و مستحب (مگر در صورت تزاحم بین دو مستحب)
2ـ مواردى که عقل حکم قاطع و روشنى در مورد خیر و شرّ فعلى داشته باشد.
3ـ مواردى که بتوان با مشورت دیگران خیر را از شرّ بازشناسى کرد.
4ـ مواردى که قصد استخاره کننده اطلاع از حوادث آینده باشد.
بنابراین قلمرو استخاره مباحاتى خواهد بود که به وسیله عقل، شرع، مشورت با دیگران خیر از شرّ بازشناسى نشود. و از سوى دیگر مفاد استخاره، رفع تحیّر در مقام عمل و فعل است و با آتیه بینى و کف بینى و امثال آن تفاوت اساسى دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص ؟.
2 . السرائر، ابن ادریس حلّى، ج 1، ص 314.
3 . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 168.
4 . مجمع البیان، ابوعلى فضل بن الحسن طبرسى، ج 3، ص 244.
5 . دائرة المعارف الاسلامیة، ج 2، ص 84.
6 . امالى طوسى، ج 1، ص 151.
7 . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 168.
8 . همان، ص 87.
9 . الموسوعة الفقهیة المیسرة، محمدعلى انصارى، ج 2، ص 281; موسوعة الفقه الاسلامى، ج 5، ص 116.
10 . بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 88، ص 224; سنن ابن ماجه، کتاب اقامة الصلاة، ب 188، ح 1383، ج 1، ص 440.
11 . فتح الابواب، سیدبن طاووس، ص 132.
12 . فروع کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 3، ص 47; تهذیب الاحکام، محمدبن حسن طوسى، ج 3، ص 181.
13 . وسائل الشیعه، ج 5، ص 214.
14 . بحارالانوار، ج 88، ص 265.
15 . بحارالانوار، ج 88، ص 241.
16 . همان، ص 242.
17 . چه باید کرد؟، محمدرضا ضمیرى، ص 81.
18 . حاشیه مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص 6 ـ 375.