تاریخ نگارش : بیست و هشتم تير 1390
راز ماندگاری قرآن(3)
مسعود مستعلی
این مقاله به فصاحت و بلاغت و بی مثالی قرآن و به تعالی مضامین آن نمی پردازد و تنها آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای جاودانگی این معجزه الهی انجام داده اند، در نگاهی گذرا مورد نظر قرار می دهد و با اقرار به ناتوانی از احاطه به عمق و ابعاد کارها، آنچه فعلا مقدور است عرضه می کند.
کلید واژه : ماندگاری قرآن- جاودانگی قرآن
ناشر : پایگاه اینترنتی حجت الاسلام جاودان
6. تشویق بر آموختن قرآن
علاوه بر اهتمام زیادی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)در آموختن قرآن به یاران خویش داشتند و علاوه بر آموزشی که یاران ایشان به مسلمانان و مهاجران تازه به مدینه آمده می دادند و علاوه بر تعلیماتی که فرماندهان سپاه و فرستادگان به قبایل تازه مسلمان شدهء سرزمین های دور دست می دادند، آن حضرت کار تبلیغی زیاد و پیگیری نیز در تشویق و تحریص بر فرا گرفتن ، خواندن، نوشتن و حفظ کردن قرآن انجام دادند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیانات مختلف و در موارد گوناگون، ثوابهای فراوان و اجرهای بزرگ معنوی برای این گونه کارها وعده می فرمودند و این باب بزرگی در کلمات به جای مانده از آن حضرت دارد . علاوه بر اینها ، تشویق وترغیبهای عملی ایشان نیز، نمونه های فراوان و صور گوناگونی داشته است . از جمله:
الف) هنگامی که نمایندگان قبیله بنی ثقیف به مدینه آمدند و مسلمان شدند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) « عثمان بن ابی العاص» را بر ایشان امیر قراردادند، او با اینکه جوان ترین ایشان بود این مقام را دارا شد، چون که از همه همراهان خود در یادگیری اسلام و آموختن قرآن حریصتر بوده و عشق و علاقه ای بیشتر نشان می داد.(36)
مورخان و سیره نویسان می گویند:
توقف قبیله ثقیف در مدینه به طول انجامید و آنها مکرر به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف می شدند و هربار « عثمان بن ابی العاص» که سن کمتری داشت بر سر اموال و اثاثیه آنها می ماند. اما چون افراد قبیله از ملاقات پیامبر باز می گشتند او دور از چشم افراد قبیله خویش به تنهایی به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و از شخص ایشان قرآن تعلیم می گرفت و مسائل دین را پرسش می کرد. درنتیجه توانست در مدتی اندک دانش و اطلاعات لازم را کسب کند.(37)
ب) شبیه این حادثه، درمورد قبیله «سعدهذیم» اتفاق افتاده است. وقتی نمایندگان این قبیله به مدینه آمدند و به مسجد شهر یعنی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند ایشان را درحال نماز میت یافتند. درآخر صفوف نماز ایستادند اما در نماز با مسلمانان همراهی نکردند. آنها فکرمی کردند ما نباید با جمع مسلمانان همراه شویم مگر وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملاقات کرده و با او بیعت کنیم. حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمازشان را به پایان رسانیده و آنها را به نزد خویش خواندند و سئوال فرمودند: شما از چه قبیله ای هستید؟ آنها گفتند: از قبیله سعد هذیم! فرمودند: آیا مسلمان هستید؟ گفتند: بلی! فرمود: پس چرا نماز نخواندید؟ گفتند: یا رسول الله ! گمان داشتیم برای ما این کار روا نیست، مگر وقتی که با شما بیعت کرده باشیم. فرمود: هر کجا که شما مسلمانان بشوید دیگر مسلمان هستید. بعد،آنها با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اسلام بیعت کردند. آنگاه به سوی بارها و وسایل و مرکبهای خود رفتند. آنها بر نگهداری اسباب و وسائل خود یکی از افراد قبیلهء خود را به جای گذاشته بودند که از نظر سن کوچکترینشان به حساب می آمد.
چندی بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)کسی را به دنبال آنها فرستادند تا همه را به نزد ایشان ببرد، این بار آن فرد کم سن تر هم به همراه آمد و به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و باایشان بر سر اسلام بیعت کرد. آنها در این ملاقات این فرد را چنین معرفی کردند: این شخص کم سن ترین و کوچکترین ما و خدمتگذار ماست. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: خدمتگذار یک قوم،آقا و سید آنهاست؛ خدای به او خیر دهد.
نمایندگان قبیلهءسعد هزیم گفتند: برکت این دعا شامل حال او شد واو بهترین افراد و برترین قاری قوم ما گردید.
بعدها پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)او را به همین جهت امیر بر افراد این قبیله و امام جماعت آنها قرار داد.(38)
ج)گروهی از مسلمانان برای انجام دادن مأموریتی انتخاب شده بودند. تعداد آنها زیاد بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)از یکایک ایشان مقدار آیاتی را که میدانستند و حفظ داشتند سوال فرمودند و هر کس هر چه می دانست جواب می گفت؛ این عمل ادامه یافت تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به کسی رسیدند که از همهء آنها سن کمتری داشت، از او پرسیدند: « چقدر قرآن حفظ داری؟» جواب داد : فلان و فلان سوره وسوره بقره را. فرمودند : «آیا سورهء بقره را نیز در حفظ داری؟» عرض کرد: بلی! فرمودند: « تو امیر این گروه هستی.» مردی از بزرگان آن جمع به پیامبر عرض کرد : یا رسول الله! من تنها از ترس اینکه نتوانم به حق این سوره قیام کنم از آموختن آن خودداری کرده ام.
پیامبر فرمودند: « قرآن را بیاموزید. آن را بخوانید و به دیگران یاد بدهید... .»(39)
د)پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمایندگانی به یمن فرستادند و کم سن ترینشان را بر ایشان امیر قرار دادند... کسی از آن جمع به محضر ایشان عرضه داشت: یا رسول الله! او را با اینکه کوچکترین ماست بر ما امیر قرار میدهی؟ پیامبر در جواب او ، قرآن دانی آن جوان را به عنوان دلیل انتخاب وی ذکر فرمودند.(40)
بدین ترتیب، یکی از معیارها و ملاکهای اساسی و مهمی که در تعیین فرماندار یا امیر لشکر و رئیس دستهء نمایندگان تأثیر داشت، آشنایی یا آشنایی بیشتر آنها با قرآن کریم بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با توجه به این ملاک ومعیار، کسانی را به ریاست یک دسته یا به فرمانداری یک شهر منصوب میکردند. آشنایی و حفظ سورهء مبارکهء بقره در این زمینه تأثیر بیشتری داشت. بدین جهت، پاره ای از صحابه با زحمت و رنج فراوان به حفظ قرآن بویژه سورهء بقره می پرداختند. از جمله عبدالله بن عمر با زحمتی هشت ساله به حفظ بقره موفق گردید و یا پدرش دوازده سال تمام تحمل زحمت کرد تا بتواند این سوره را از بر کند.(41) از این بالاتر گاهی مرتبه و مقامی از کسی گرفته شده و به دیگری داده می شد و ملاک در این تغییر و تحول « قرآن دانی بیشتر»کسی بود که مقام به او داده شده بود .از جمله :
هـ)پرچم جنگی قبیلهء بنی مالک بن نجاردر جنگ تبوکبه دست عماره بن حزمبود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این پرچم را از او باز گرفت و به زید بن ثابتداد. « عماره»به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)آمده و عرض کرد: آیا از من چیزی [= خبر بدی] به شما رسیده است؟ فرمود: « نه! ولیکن قرآن مقدم است. زیداز تو بیشتر قرآن میداند ، بنابراین ، باید پرچم داری سپاه به عهدهء او باشد.»(42)
و)در نقل واقدیتفصیل بیشتری از این جریان مهم تاریخی آمده است:
در جنگ تبوک مردم همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سی هزار تن بودند. ده هزار اسب نیز به همراه این سپاه بود. پیامبر به همراه این سپاه بود. پیامبر امر فرمود که هر طایفه از قبایل انصار درفش و پرچمی داشته باشند و قبایل دیگر عرب نیز به همین شکل عمل کنند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)درفش فرماندهی« طایفهء بنی مالک بن نجار»را به « عماره بن حزم»داده بودند، اما هنگامی که«زید بن ثابت»به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)رسید، ایشان درفش را عماره بازگرفتند و به زید دادند ؛ عماره به محضر پیامبر عرض کرد: یا رسول الله! گویی بر من خشم گرفته ای؟ فرمودند: « نه به خدا قسم! و لیکن باید قرآن را مقدم بدارید. او بیشتر از تو قرآن می داند [و در هر صورت] قرآن باید مقدم قرار گیرد . اگر چه [حامل آن ] بردهء سیاه دماغ بریدهای باشد.» آنگاه دستوری کلی و عمومی دادند که در تمام سربازان و افراد قبیله های انصار یعنی اوس و خزرج ، درفش فرماندهی را آن کس به دست بگیرد که بیشتر از دیگران قرآن می داند.(43)
پانوشتها
36- سیره ابن هشام ، ج2 ، ص 540 ؛ اسد الغابه ، ج3 ، ص 580 مقایسه کنید با المغازی 3 ، ص 968.
37- سبل الهدی و الرشاد ، ج6 ، ص 453 و 455 ؛ سیرة حلبیه ، ج3 ، ص 244 .
38- السیرة الحلبیه ، ج3 ، ص 261 ؛ سبل الهدی ، ج6 ، ص 523-524 ، مقایسه کنید با الطبقات ، ج1 ، ص 329،- 330.
39- سنن ترمذی ، ج5 ، ص 156 ، حدیث 2876 ، چ احمد محمد شاکر.
40- کنز العمال ، ج2 ، ص 286- 287 ، ح 4020 ، چ بیروت .
41- الجامع لا حکام القرآن ، قرطبی ، ج1 ، ص 39-40 ، چ بیروت .
42- اسد الغابه ، ج2 ، ص 278 ، کتاب الشعب ، قاهره ، 1970م ؛ المستدرک للحاکم ، ج3 ، ص 421.
43- المغازی ، ج3 ص1003 ، تحقیق دکتر مارسدن جونز، قاهره .