تاریخ نگارش : بیست و هشتم شهريور 1390
منافقان در قرآن
عصمت زارع بیدکی
منافقان مانند این مسافر تنها و ره گم کرده و از راه دور مانده اند. اینان در روشنایى زندگی راهى ن دارند. خداوند نور هدایت را از آنان گرفته و آنها را در تاریکى ترک نموده است.
درظلمت و تاریکى قرار گرفته اند. از قافله انسانیّت و ایمان عقب مانده اند. هیچ نشانه راهى ندارند.
کلید واژه : منافقان
ناشر : | | نویسنده:حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) | | 1- براى آگاهى بیشتر: ر.ک. میزان الحکمة، باب 3966، حدیث 20599. | | 2- میزان الحکمة، باب 3931; حدیث 20577. البتّه روایات دیگرى نیز در این باب نقل شده است که در بعضى از آنها، نشانه هاى دیگرى نیز براى نفاق ذکر شده است. | | 3- در قرآن، شیطان، کافران، مجرمان و منافقان'>منافقان از جمله دشمنان انسان شمرده شده اند. براى توضیح بیشتر ر.ک. المعجم المفهرس قرآن مجید، کلمه «عدّو». | |
در این آیه سخن از منافقان'>منافقان است که خود را در پس پرده نفاق پنهان ساخته اند; امّا سرانجام پرده نفاقشان دریده مى شود و آنان رسوا مى گردند.

منافقان'>منافقان به انسانى تشبیه شده اند که تنها در بیابانى تاریک، سرگردان است و مى کوشد به روشنى آتشى راه نجات پیدا کند; امّا راه به جایى نمى یابد و همچنان در سرگردانى و تاریکى بیابان تنها مى ماند.

دو تفسیر برای آیه شریفه ذکر شده:

نخست این که: مثَل منافقان'>منافقان، مثل انسانهاى گم گشته و سرگردان در بیابانى تاریک و مخوف است. فرض کنید مسافرى شبانگاه از کاروان خود عقب مى ماند و در بیابانى تاریک، تنها گرفتار مى شود. این مسافر نه نورى دارد نه روشنایى; نه دلیلى دارد و نه راهنمایى; نه جادّه مشخّصى پیدا مى کند و نه قطب نمایى. از یک سو، ترس از دزدان و حیوانات درنده و از سوى دیگر ترس از هلاکت ناشى از گرسنگى و تشنگى او را به چاره اندیشى و تلاش وا مى دارد. به جستجو مى پردازد. مقدارى هیزم فراهم مى کند و آنها را آتش مى زند، شعله آتش را بر بالاى دست مى گیرد و با شتاب به حرکت در مى آورد. ناگهان وزش بادى تند شعله اش را خاموش مى کند، تا بخواهد هیزمى جمع آورى کند و شعله اى بیفروزد، اندک راهى را که براى نجات خود طى کرده بود، هدر مى دهد و گم مى کند.

منافقان'>منافقان مانند این مسافر تنها و ره گم کرده و از راه دور مانده اند. اینان در روشنایى زندگى در ظلمت و تاریکى قرار گرفته اند. از قافله انسانیّت و ایمان عقب مانده اند. هیچ نشانه راهى ندارند. خداوند نور هدایت را از آنان گرفته و آنها را در تاریکى ترک نموده است.

منافقان'>منافقان شخصیّت هاى دوگانه و دورویى دارند، ظاهرى مسلمان و باطنى کافر; ظاهرى صادق و باطنى ناراست; ظاهرى مخلص و باطنى ریاکار; ظاهرى امین و باطنى خیانت پیشه; ظاهرى دوستانه و باطنى دشمن صفت و... .اینان از ظاهر پرفریب خود روشنایى آتشى پدید مى آورند. خود را مسلمان نشان مى دهند و از مزایاى اسلام بهره مند مى گردند، ذبیحه آنان حلال محسوب مى شود، آبروى آنها محفوظ مى ماند، اموال آنها محترم شمرده مى شود، از حقّ ازدواج با مسلمانان برخوردار مى شوند و... .اینها، بهره هاى اندکى است که از روشنى آن آتش در این زندگى کوتاه مادّى خود به دست آورده اند. با مرگ، این آتش خاموش مى شود و روشنى آن از بین مى رود (ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ) و خداوند آنان را در تاریکى هاى قبر و برزخ رها مى کند. آن جاست که درمى یابند آن اسلام ظاهرى و ایمان ریایى هیچ سودى برایشان ندارد.

نتیجه آن که، این آیه شریفه و مَثَل رسا و روشن، تشبیهى است که در آن، «مُشَبّه» منافقان'>منافقانند و «مُشَبهٌ به» مسافر سرگردان در بیابان و «وجه شَبه» حیرانى و سرگردانى و بى اثر بودن سعى و تلاش هاى ظاهرى آنان است.

تفسیر دوم

در پى تفسیر اوّل، باید خاطر نشان کرد که روشنى ظاهرى آن آتش و تاریکى و تنهایى بعدى اش تنها مربوط به جهان معنوى و قیامت نیست، بلکه پیامدهایى در این دنیا نیز دارد.

منافق براى همیشه نمى تواند نفاقش را پنهان کند، در نهایت رسوا مى شود; زیرا زمانى که منافعش را در خطر نابودى مى بیند، باطن پلید و درون ناپاکش را آشکار مى سازد. مگر منافقان'>منافقان صدر اسلام نبودند که در جنگها و حوادث مختلف باطن خود را آشکار کردند؟!

مگر به چشم خود در انقلاب اسلامى ایران مشاهده نکردیم که در طول انقلاب و نهضت اسلامى چه تعداد از منافقان'>منافقان با گذشت زمان و به مناسبت هاى گوناگون چهره زشت و درون پلیدشان را نشان دادند و از پس نقاب نفاق بیرون آمدند و در همین دنیا رسوا شدند ـ اَعاذَنَا اللّهُ مِنْ شُرُور اَنْفُسِنا ـ بنابراین، طبق این تفسیر «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ» نه تنها در جهان آخرت و قیامت، که در همین دنیا تحقّق پیدا مى کند.

پیام های آیه
1-اقسام منافقان'>منافقان
منافق الزاماً شخص نیست، بلکه ممکن است یک گروه و یا یک سازمان نیز منافق باشد و در بُعدى وسیع تر حتّى ممکن است حکومت یک کشور نیز منافق باشد. بعضى از کشورهاى مدّعى اسلام که به ظاهر سنگ اسلام را به سینه مى زنند و در محافل و مجالس و کنفرانس هاى اسلامى شرکت مى کنند، دیده ایم که چگونه رسواى خاصّ و عام شده اند; چرا که همدستى و همداستانى آنها با یکى از بزرگترین دشمنان اسلام و مسلمانان; یعنى اسرائیل غاصب آشکار شده و عهد و پیمانهاى پیدا و پنهانشان برملا گشته است و آن روشنى آتش ادعایشان به خاموشى گراییده و دورویى و ریاکاریشان به اثبات رسیده است.

آرى! این است عاقبت نفاق (فَاعْتَبِرُوا یا اُوْلِى الاَْبْصارِ)!

2-صورت های منافقان'>منافقان
از جمله نتایجى که از بحث اجمالى بالا گرفته مى شود، صور گوناگون نفاق است که عبارتند از:

الف ـ نفاق در عقیده: مانند کسى که به زبان مدّعى اسلام ومسلمانى است; ولى «مسلمان» شناخته نمى شود و یا تظاهر به ایمان مى کند; ولى «مؤمن» شمرده نمى شود.

ب ـ نفاق در گفتار: مانند کسى که سخنى مى گوید; ولى خود در دل بدان اعتقاد ندارد. با این بیان «دروغگو» منافق است; زیرا که زبان و دلش یکى نیست.

ج ـ نفاق در کردار: مانند کسى که «عملِ» ظاهرش با نیّت باطنى او متفاوت و متضاد است. همچون کسى که در ظاهر خود را نمازخوان و یا امانتدار نشان مى دهد; ولى در واقع «بى نماز» و «خائن» است.(1)

3-نشانه های منافقان'>منافقان
در روایتى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به بعضى از نشانه هاى نفاق اشاره شده است. حضرت در این روایت مى فرماید: «ثلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ کانَ مُنافِقاً وَ اِنْ صامَ وَ صَلّى وَ زَعَمَ اَنَّهُ مُسْلِمٌ: مَنْ اِذا ائْتَمَنَ خانَ، وَ اِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ...»

ترجمه و توضیح: این سه صفت در هر کسى باشد منافق است، اگر چه روزه بگیرد و نماز بگذارد و تصوّر مسلمانى داشته باشد:

اوّل ـ خیانتکارى. انسان خیانتکار منافق است; زیرا در ظاهر خود را امین نشان مى دهد، ولى در باطن خائن است. بنابراین، نمى توان اموال و بیت المال را بدو سپرد، گرچه بعضى در برابر اموال کم و اندک امین هستند; ولى در مقابل امانتهاى گرانبها و اموال فراوان درون خیانتکارانه خود را آشکار مى کنند.

دوّم ـ دروغگویى. انسان دروغگو منافق است; زیرا که با چرب زبانى کلامى، نیّتى پلید و خلاف حقّ و حقیقت دارد; هر چند نماز بخواند و دعاى ندبه و توسّل و... بر زبان جارى سازد.

سوّم - خُلف وعده. کسى که به وعده و گفته خود عمل نمى کند، منافق است; زیرا عمل به وعده و پایبندى به گفته از نظر اخلاقى پسندیده و ضرورى است و حتّى از نظر فقهى نیز گاهى واجب است.(1) کوتاه سخن آن که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن در شخص، نفاق شمرده مى شود.

4-تاریخچه منافقان'>منافقان
در هیچ عصر و زمانى، جوامع انسانى از وجود منافقان'>منافقان خالى نبوده است و مى توان گفت از پیدایش انسان بر روى زمین، نفاق و منافقان'>منافقان نیز پیدا شده و دشمنى آنان با بشریّت آشکار شده است.

این که منافقان'>منافقان را خطرناک ترین دشمنان در جوامع انسانى نامیده اند، از آن جاست که منافق به لباس دوست درمى آید و در خفا دشمنى مىورزد.

دشمن ستیزى که یکى از صفات مشترک انسانهاست، درباره منافق کارایى خود را از دست مى دهد; زیرا که منافق به ظاهر خود را دوست نشان مى دهد و بدین خاطر است که از هر دشمنى، دشمن تر است و شاید به علّت همین امر باشد که در قرآن، از منافق با شدیدترین تعبیرات یاد و اشاره شده است.

5-چهره منافقان'>منافقان در قرآن

همانطور که ذکر شد، قرآن مجید با شدیدترین تعبیرات از منافقان'>منافقان یاد کرده است که به چند نمونه از آن اشاره مى شود:

الف ـ خداوند در آیه 4 سوره منافقین مى فرماید: «هُمُ العَدُوّ فَاحْذَرْهُمْ» منافقان'>منافقان دشمنان واقعى هستند، پس از آنان بر حذر باش.

قرآن مجید دشمنان مسلمانان را معرّفى کرده است;(2) ولى در هیچ آیه اى چنین تعبیر شدیدى که در آیه مذکور بیان شده، درباره هیچ یک از دشمنان دینى بیان نشده است. برابر قواعد زبان عربى، این جمله دلالت بر آن مى کند که منافقان'>منافقان «عدو» و دشمن حقیقى انسان محسوب مى شوند.

ب ـ در ادامه آیه مذکور آمده است: «قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّى یُؤْفَکُونَ» خداوند آنها را [ منافقان'>منافقان] بکشد، چگونه از حق منحرف مى شوند؟

این بیان تند قرآنى منحصر به فرد است. «خدا منافقان'>منافقان را بکشد...» در قرآن درباره هیچ دشمنى چنین تعبیر قاطع، تند و شدید به کار برده نشده است.(3)

ج ـ خداوند در آیه 145 سوره نساء مى فرماید: «اِنَّ المنافِقینَ فى الدَّرْکِ الاسْفَلِ مِنَ النّار وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیراً» منافقان'>منافقان در پایین ترین مکان دوزخ قرار دارند و هرگز یاورى براى آنها نخواهى یافت. [ بنابراین، از طرح دوستى با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید].

عرب، براى پلّه هاى رو به بالا لفظ «دَرْج» یا «دَرَجه» به کار مى برد و براى پلّه هاى رو به پایین لفظ «دَرْک» یا «دَرَک». این دو لفظ اخیر در قرآن تنها یک بار به کار رفته است.(4)

«دَرْک اسفل» قعر و پایین ترین مکان در جهنّم است و بدیهى است که شدّت عذاب در اعماق جهنّم بیشتر مى باشد. بنابراین، از این آیه نتیجه گرفته مى شود که خداوند رحمان، شدیدترین عذاب را براى منافقان'>منافقان قائل مى شود و پر عذاب ترین مکانهاى جهنّم را به آنان اختصاص مى دهد. اینها، نشان دهنده حسّاسیّت موضوع نفاق و خطرآفرینى منافقان'>منافقان در همه دوران تاریخ، تا زمان حاضر است.

6-خطر منافقان'>منافقان از دیدگاه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)

مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى ـ رضوان اللّه تعالى علیه ـ در کتاب ارزشمند «سفینة البحار»، ذیل مادّه «نَفَق» حدیث جالبى درباره خطر منافقان'>منافقان از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند:

«قالَ رَسُول اللّه(صلى الله علیه وآله): اِنّى لاَ اَخافُ عَلى اُمَّتى مُؤمناً وَ لا مُشْرِکاً، اَمّا المُؤمِنُ فَیَمنَعُهُ اللّهُ بِایمانِهِ وَ اَمَّا المُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللّهُ بِشرکِهِ، وَ لکِنّى اَخافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنافِق عالِمِ اللّسانِ، یَقُولُ ما تَعرِفُونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْکِرونَ» حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: من از خطر آدم باایمان و انسان مشرک بر اُمّتم نمى ترسم; چون خداوند از خطر انسان مؤمن به وسیله ایمانش جلوگیرى مى کند و مشرک را خداوند به خاطر شرکش نابود مى سازد; ولى تنها کسانى که از شرّ آنها بر شما مى ترسم، منافقان'>منافقان هستند. منافقان'>منافقانى که چرب زبانند و در باطن در پى هدف دیگرى هستند. سخنانشان جذّاب است; امّا در عمل مبتلا به کارهاى زشتند.(5)

برابر این روایت، پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) از شرّ و خطر منافقان'>منافقان براى جامعه اسلامى نگران و بیمناک بوده اند و این نگرانى تنها منحصر به دوران اوّلیّه ظهور و گسترش اسلام و سرزمین عربستان نیست، بلکه ناظر است به همه دورانها و همه کشورهاى اسلامى و حتّى امروزه و در جمهورى اسلامى ایران.

7-تعبیر به نار در قرآن

از تعبیر قرآن به «نار» و نه «نور» دو نتیجه به دست مى آید: اوّل آن که دود، سوزانندگى و خاکستر از الزامات آتش است و منافق نیز دیگران را دچار آسیب این آتش خود افروخته مى سازد و در نتیجه پراکندگى، زیان و فشارهاى ناخواسته را بر مردمان تحمیل مى کند در حالى که مؤمن، از نور خالص و چراغ روشن و پرفروغ ایمان، بهره مى گیرد. دوّم آن که منافقان'>منافقان گرچه تظاهر به نور ایمان دارند، امّا باطنشان «نار» است، و اگر نورى هم باشد ضعیف است و کوتاه مدّت.(6)

8-«نور» و «ظلمات»

خداوند مى فرماید: «وَ تَرَکَهُمْ فِى ظُلُمات لاَّیُبْصِرُونَ» خداوند اینها را در تاریکى هاى وحشتناکى که چشم کار نمى کند قرار مى دهد. در قرآن مجید کلمه ظلمت به صورت مفرد نیامده است، بلکه در تمام 23 مورد استعمالش به صورت جمع آمده است; امّا کلمه نور بر عکس در هیچ مورد در قرآن مجید به صورت جمع استعمال نشده است، بلکه در تمام 43 بار کاربرد این کلمه به صورت مفرد آمده است! آیا این تفاوت پیامى ندارد؟

سرّ این مطلب این است که قرآن مى خواهد بگوید نور یکى بیش نیست و آن نور توحید است و همه نورها به نور خداوند باز مى گردد «اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ»(7) نور ایمان، نور علم، نور یقین، نور اتّحاد و همبستگى و... همه به یک نور برمى گردد و آن نور خداست; بنابراین یک نور بیشتر وجود ندارد به همین جهت همواره نور به صورت مفرد بیان شده است.

امّا نفاق و کفر و پراکندگى ها و اختلافها همه یک ظلمت نیستند، بلکه ظلمت هاى متفرق و جداگانه اى هستند. ظلمت جهل، ظلمت کفر، ظلمت بخل، ظلمت حسد، ظلمت عدم ترس از خدا، ظلمت هوا و هوس، ظلمت وسوسه هاى شیطانى و... خلاصه ظلمتهاى متعدّدى وجود دارد; بدین خاطر است که ظلمت در سراسر قرآن مجید به صورت جمع استعمال شده است.

9-تفسیر آیه 18 «صُمٌ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»

منافقین طبق این آیه شریفه داراى سه ویژگى هستند: اوّل ـ «صُمّ» هستند. «صم» جمع «اصم» به معناى کرى است. دوّم ـ «بُکم» هستند «بکم» جمع «ابکم» به معناى گنگ و لال است یعنى منافقان'>منافقان هم لال و هم گنگ هستند و معناى این دو جمله این است که اینها همواره کر و لال هستند; چون کسانى که کر هستند خواه ناخواه لال هم مى شوند، اگر چه از نظر پزشکى دستگاه تکلّم آنها سالم باشد; زیرا وقتى انسان چیزى نشنود نمى تواند تکلّم کردن را بیاموزد و تجربه کند و شاید بدین جهت در آیه شریفه صفت کرى اوّل آورده شده است; یعنى اینان همواره کر و لال هستند.

سوّم ـ «عُمى» هستند. «عمى» جمع «اعماء» به معناى نابینایى است. یعنى منافقان'>منافقان نه زبان گویا دارند و نه گوش شنوا و نه چشم بینا و کسى که کر و لال و نابینا باشد چطور مى تواند دریابد که به راهى نادرست گام گذاشته است و اصلا چگونه مى تواند به انحراف و خطاى خود پى ببرد؟

چون این سه عضو ابزار شناخت انسان هستند; گوش وسیله تعلیم و یادگیرى، زبان وسیله انتقال علوم از نسلى به نسل دیگر، و چشم هم وسیله کشف علوم جدید و یافته هاى تازه مى باشد. وقتى کسى هیچ یک از این سه ابزار شناخت را نداشته باشد نمى تواند از مسیر انحراف خارج شود یه به راه حق باز گردد; بنابراین پرسشى مطرح مى شود که منافقان'>منافقان که چشم و گوش و زبان دارند پس چرا در قرآن از آنان به کر و لال و کور تعبیر شده است؟ در پاسخ باید گفت: قرآن منطق خاصّى دارد، در فرهنگ قرآن هر چیزى در دایره آثارش دیده مى شود و وجود و عدم آن از نظر قرآن به وجود و عدم آثار آن بسته است.

بنابراین، آنها که چشم دارند و از این نعمت الهى براى دیدن آیات پروردگار و مشاهده صحنه هاى عبرت آموز بهره نمى برند و در واقع چشم آنها چنین اثر وجودى ندارد، از نظر قرآن کورند و آنها که گوش دارند; ولى پیام خدا و صداى مظلومان را نمى شنوند در منطق قرآن کر هستند و نیز کسانى که زبان دارند; ولى آن را به ذکر خدا و امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد جاهل و... به کار نمى گیرند در فرهنگ قرآن لال محسوب مى شوند. حتّى در ابعاد وسیع تر قرآن مجید بر مبناى همین فرهنگ، عدّه اى از انسانهاى مرده را زنده مى نامد و بسیارى از مردم زنده را مرده; مثلا در مورد شهداى در راه حق ـ که به ظاهر مرده هستند ـ مى فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِى سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» اى پیامبر! هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.(8) شهدا از نظر قرآن زنده هستند; چون اثر یک انسان زنده را دارند باعث تقویت دین و اسلام مى شوند و یاد و خاطره آنها یادآور معروف ها و خوبى هاست.

و در جاى دیگر مى فرماید: «اِنْ هُوَ اِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرآنٌ مُبینٌ لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرینَ» این (کتاب آسمانى) تنها ذکر و قرآن مبین است! تا افرادى را که زنده اند، بیم دهد (و بر کافران اتمام حجّت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد.(9) انسانهاى زنده از نظر قرآن و طبق این آیه شریفه دو دسته اند: اوّل ـ مؤمنان، انسانهایى که حیات قرآنى دارند و دوّم ـ افراد بى ایمان و انسانهاى مرده اى که در بین زندگان راه مى روند; یعنى کسانى که گوش شنوا ندارند از نظر قرآن مرده اند.(10)

نتیجه این که: شخص منافق اگر چه در ظاهر داراى زبان و گوش و چشم است; ولى چون اثر وجودى این اعضا در او وجود ندارد از نظر قرآن چنین انسانى کر و لال محسوب مى شود. به همین جهت «هُمْ لا یَرجِعُون; از راه خطا بازنمى گردند» چون ابزار شناخت ندارد شما اگر یک انسان کر و کور و لال را در حال سقوط ببینید، به هیچ وجهى نمى توانید او را نجات دهید; زیرا نه زبان دارد که درخواست کمک کند، نه گوش دارد که صداى هشدار شما را بشنود و نه چشم دارد که علامت هاى هشدار دهنده را ببیند.

10-منشاءنفاق

اوّل ـ عجز از دشمنى و مبارزه مستقیم: دشمنانى که شکست مى خورند و توانایى عرض اندام مستقیم را ندارند به لباس نفاق در مى آیند و به دشمنى خود ادامه مى دهند، دشمنان اسلام در ابتداى نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) علناً دشمنى مى کردند; امّا وقتى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) پیروز شد و بر آنها مسلّط شد، آنها توانایى مبارزه با اسلام به صورت مستقیم را در خود ندیدند و به ظاهر مسلمان شدند; ولى در باطن کافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه کردند، ابوسفیانها، معاویه ها و... تا آخر عمر منافق بودند.(11)

بدین جهت، عدّه اى معتقدند که نفاق از مدینه شروع شده است; زیرا پیش از آن در مکّه نفاق و منافقى وجود نداشت; چون کسى از اسلام ـ که هنوز در ابتداى کار خود بود و قدرتى نداشت ـ نمى ترسید تا تظاهر به اسلام کند و در باطن کافر بماند! ولى ما معتقدیم از مکّه شروع شد و در آن جا منافقان'>منافقانى بودند، اگر چه انگیزه آنها از نفاق ترس نبود; ولى بخاطر پیش بینى هایى که براى آینده اسلام داشتند و احتمال پیروزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مى دادند به ظاهر اسلام را پذیرفتند که اگر اسلام پیروز شد، آنها هم به نوایى برسند و به اصطلاح «از این نمد، براى خود کلاهى درست کنند.»

این شیوه از نفاق را در این زمانه و در همه انقلاب ها از جمله انقلاب اسلامى ایران مى توان یافت که عدّه اى از منافقان'>منافقان همان دشمنان شکست خورده اى بودند که قدرت دشمنى علنى و مستقیم را در خود نمى دیدند.

دوّم ـ احساس حقارت درونى: آدم هاى حقیر و بى شخصیّت که ترسو هستند و شجاعت ندارند، براى پنهان کردن ضعف و زبونى خود همیشه منافقان'>منافقانه عمل مى کنند و چون جرأت اعتراض به دیگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ مى شوند شاعر از زبان این نوع منافقان'>منافقان مى گوید:

چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت روزى *** مسلمانت به زمزم شوید و هندو به آتش

یعنى منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام مى کند، در مقابل آتش پرستان اظهار تمایل به عقیده آنان و در مقابل بى دین ها اظهار بى دینى; زیرا که چنین شخص حقیر و زبونى، به واسطه حقارت درونى خود، جرأت ابراز عقیده واقعى خود را ندارد.(12)

سوّم ـ دنیاپرستى شدید: نفاق هاى بین المللى و جهانى کنونى از این امر سرچشمه مى گیرد. علّت این که بعضى از کشورهاى استکبارى در جایى مدّعى حقوق بشر مى شوند و در جاى دیگر ـ که بشریّت قربانى مى شود ـ ساکت مى مانند همین دنیاپرستى آنان است. زمانى که منافعشان به خطر مى افتد، یکى از حربه هاى آنان حقوق بشر است که علیه دشمنانشان به کار مى گیرند; امّا در مقابل اگر دوستان آنها بدیهى ترین و ابتدایى ترین حقوق بشر را نقض کنند، آنها را ندیده و نشنیده مى گیرند. قرآن مجید در سوره توبه، در آیات 75، 76 و 77 نمونه تکان دهنده و بارزى از این دسته از منافقان'>منافقان را بیان کرده است.

خداوند متعال مى فرماید:«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَیْنا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقَاً فِى قُلُوبِهِمْ اِلى یَوْمِ یِلْقَونَهُ بِما اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» بعضى از آنان (منافقان'>منافقان) با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود.» امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند! این عمل (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند در دلهایشان برقرار ساخت. این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و دروغ مى گفتند.

این آیات در مورد شخصى به نام «ثعلبة بن حاطب» نازل شد او ابتدا شخص مسلمانى بود و همواره در نماز جماعت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شرکت مى کرد; ولى از آن جایى که فقیر بود مرتّب اصرار داشت که پیامبر برایش دعا کند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد پیغمبر فرمود: «قَلیلٌ تُؤدّى شُکرَهُ خیرٌ مِنْ کثیر لاتُطیقُه» مقدار کمى که حقّش را بتوانى ادا کنى بهتر از مقدار زیادى است که توانایى اداى حقّش را نداشته باشى.(13)

منظور پیامبر(صلى الله علیه وآله) این بود که مصلحت او همین زندگى ساده است ولى ثعلبه دست بردار نبود و هر روز تقاضاى خود را تکرار مى کرد.(14) و سرانجام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: «به خدایى که تو را به حق فرستاده است سوگند یاد مى کنم، اگر خداوند ثروتى به من عنایت کند، تمام حقوق آن را مى پردازم». پیامبر برایش دعا کرد چیزى نگذشت که پسر عموى ثروتمندش از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید و با آن گوسفندانى خرید و کم کم نماز جماعت همه وقت او تبدیل به یک وقت شد و گوسفندانش به قدرى زیاد شد که دیگر نگهدارى آنها در مدینه ممکن نبود، به خارج از مدینه رفت و دیگر به کلّى از نماز جماعت محروم شد و آن قدر به مادیّات دنیایى مشغول شد که به وعده اش در مورد دادن صدقه عمل نکرد! نه تنها صدقه مستحب را نپرداخت، بلکه از پرداختن صدقه واجب (زکاة مال) هم خوددارى کرد و در این راه تا بدان حدّ اصرار ورزید که این حکم الهى را به استهزا و تمسخر گرفت و آن را به جزیه اى که یهود مى پردازند مقایسه کرد.(15) قرآن مجید علّت بیچارگى «ثعلبه» و نفاق او را بخل و دنیاپرستى و پیمان شکنى مى داند و شگفتا که طبق این آیه، شریفه، نفاق کسانى مانند ثعلبه تا روز رستاخیز ادامه دارد و از قلب آنها خارج نمى شود ـ اَللهّم اجْعَلْ عَواقِبَ اُمُورِنا خَیْراً ـ

اگر ما مى خواهیم مبتلا به این بیمارى خطرناک نشویم، باید مواظب این سرچشمه هاى نفاق باشیم و از آن دورى کنیم، مخصوصاً در این ایّام و لیالى پربرکت ماه مبارک رمضان بهره بیشترى بگیریم به هنگام سحر، نماز شب ـ ولو مختصر و بدون انجام همه مستحبّات ـ بجا آوریم و سر بر سجده بگذاریم و از نفاق و تمام رذایل اخلاقى و گناهان به خداوند پناه ببریم.


--------------------------------------------------------------------------------