تاریخ نگارش : يازدهم مهر 1390
ریشه‌ی دوری از خدا در چیست ؟
رضا رضائی
یکی از ادراکات شهودی انسان دریافت ارتباط خود با خداست . روح هر چه این ارتباط را کامل‌تر دریافت کند به همان اندازه تکاملش بیشتر، و لذا به آستان ربوبی نزدیکتر است زیرا تکامل روح همراه با تکامل معرفت آن است و علم شهودی به این واقعیت ، همان کمال روح است. همه چیز را از خدا و هرگونه استقلال را از موجودات نفی کردن، و این معنی را با قلب و روح خود دریافتن، عین نزدیکی به خدا خواهد بود. در این صورت موجودات به صورت آیینه‌هایی که نور جمال مطلق را باز می‌تابانند جلوه خواهند کرد ؛ نه به صورت حجاب‌هایی که بین انسان و خدا حایلند.

کلید واژه : خدا
یکی از ادراکات شهودی انسان دریافت ارتباط خود با خداست . روح هر چه این ارتباط را کامل‌تر دریافت کند به همان اندازه تکاملش بیشتر، و لذا به آستان ربوبی نزدیکتر است زیرا تکامل روح همراه با تکامل معرفت آن است و علم شهودی به این واقعیت ، همان کمال روح است. همه چیز را از خدا و هرگونه استقلال را از موجودات نفی کردن، و این معنی را با قلب و روح خود دریافتن، عین نزدیکی به خدا خواهد بود. در این صورت موجودات به صورت آیینه‌هایی که نور جمال مطلق را باز می‌تابانند جلوه خواهند کرد ؛ نه به صورت حجاب‌هایی که بین انسان و خدا حایلند.

در ابتدا وقتی انسان به خود و موجودات می‌نگرد ، آن‌ها را موجودات مستقلی می‌یابد که در هستی، نیازمند موجودی خارج از وجود خود نیستند و اگر نیازمندی آن‌ها را با هم می‌بیند، تنها نیاز ظاهری است.

به تدریج که قوه تفکر او کامل‌تر می‌شود خود و موجودات را مخلوق قدرتی قاهر و مدبری حکیم می‌یابد. هنگامی که قدرت اندیشه او فزونی می‌گیرد و در این سیر عقلی جلوتر می‌رود، نه تنها آن‌ها را موجوداتی نیازمند به خالق، بلکه عین نیاز می‌یابد . چنانکه خداوند به این نکته اشاره می‌کند : ” یا أیّها النّاسُ أنتُمُ فُقَراءُ إلی اللهِ وَ اللهُ هُو الغَنِیُّ الحَمید ” (سوره مبارکه فاطر /آیه ۱۵ ) . یعنی به تدریج این سیر عقلی، انسان را به سوی معرفت خدا سوق داده و حجاب‌های شک و تردید را از پیشِ دیدگان عقل او کنار می‌زند، اما هنوز این مرتبه از معرفت (معرفت عقلی)، کمال معرفت او به ذات خداوند نیست.در کنار این سیر عقلی، سیر دیگری نیز باید صورت پذیرد که تکامل روح در گرو آن است و آن سیر قلبی و روحی است.

آنچه لازمه تکامل روحی انسان است، علمی است که از نوع یافتن، دیدن و شهود است نه از نوع دانستن محض، جای اولی در دل و جای دومی در ذهن است


بعد از پیدایش ایمان، اگر انسان در تصفیه دل بکوشد و آلودگی‌ها را از قلب و روح خود بزداید، آن معرفت عقلی به تدریج از مرحله «دانستن» به مرحله «یافتن و دیدن» می‌رسد و بدیهی است که میان «دانستن» و «یافتن» تفاوت بسیار است.آنچه لازمه تکامل روحی انسان است، علمی است که از نوع یافتن، دیدن و شهود است نه از نوع دانستن محض، جای اولی در دل و جای دومی در ذهن است .



ریشه‌ی دوری از خدا
حال که فهمیدیم اولین مرحله ایمان حقیقی به خداوند ، درک این نکته است که همه موجودات نیازمند خداوندند بنابراین پرواضح است که ریشه هرگونه جدایی و دوری از خدا ، خود بینی و تصور استقلال برای خود و دیگران است؛ چه، اگر کسی برای خود هیچ گونه استقلالی قائل نشود در این صورت چگونه می‌تواند خود را به جای خدا بنشاند و در عمل به پرستش خود بپردازد؟ خودپرستی و خودبینی از این جا سرچشمه می‌گیرد که انسان ولو به زبان اظهار نکند که در عمل برای خود استقلالی در برابر خدا قائل است؛ و یا وقتی برای جلب توجه دیگران و کسب محبوبیت در نزد آنان، یا طمع خیری و یا خوف صدمه و ضرری، عمل خود را آمیخته به ریا می‌کند و از محور اخلاص به دور می‌افتد، همه به خاطر آن است که در اعماق دل خود استقلالی برای آن‌ها قائل است.

می‌پندارد که آن‌ها مستقل از خدا منشأ خیر و شری می‌توانند بود و لذا به فکر جلب توجهشان می‌افتد یا قصد نزدیکی به آنان را می‌کند.زمانی که انسان در عمل ثابت می‌کند که به غیر خدا توکل می‌کند و اعتماد و پشتگرمی به ثروت، اولاد، کسان و یاران خود دارد، در این صورت چگونه می‌تواند ادعا کند که استقلال را از غیر خدا نفی کرده و همه را مملوک خدا دانسته است؟

بنابر این، ریشه دوری از خدا، در این عامل اصلی نهفته است که انسان به چنین ارتباط بین خود و خدا پی نمی‌برد و اگر هم در مقام لفظ به آن اذعان داشته باشد، هنوز به مرتبه دریافت قلبی نرسیده و دلش به دریافت آن مطمئن نشده است. اما اگر به تدریج در سایه تکامل روحی این واقعیت را دریافت کند که هر کس هر چه دارد از او دارد و برای هیچ موجودی جز او استقلالی نیست، به طور طبیعی همراه با چنین معرفتی، اخلاص کامل جلوه خواهد کرد.

جهت تقرب به خداوند باید در پیشگاهش ، به بندگی خود و نیازمندی مان به او اعتراف کنیم و هیچ گونه استقلال و جدایی از ذات حق را برای خود قائل نباشیم . وقتی انسان با ایمان ، خداوند را سر منشأ همه قدرت‌ها بداند ، مطیع امر پروردگار می‌گردد و این خود عاملی است تا به ذات اقدس پروردگار نزدیک و نزدیک‌تر گردد
مراتب قرب به خدا
بر این اساس می‌توان گفت که اولین مرتبه قرب به خدا پیدایش ایمان به خداست. کسی که رو به درگاه خدا ندارد، به اولین مرحله تقرب که مولود شناخت ابتدایی در قالب ایمان است نایل نخواهد شد. شرط لازم برای قرب به خدا و رسیدن به کمال، وارد شدن در عالم ایمان است.به طوری که اگر در ظاهر بهترین اعمال را انجام دهد و شب و روز خود را در خدمت به خلق سپری کند اما از ایمان به خدا بی نصیب باشد، چون جهت حرکت قلب و روح او به سوی بالا و به جانب کمال مطلق نیست، از رسیدن به کمال و قرب به خدا محروم است.

بعد از پیدایش ایمان، هر اندازه انسان وابستگی و فقر وجودی خود را بهتر و روشن‌تر دریابد و در سایه علم و عمل، این معرفت او به دریافت قلبی تبدیل شود، به همان اندازه به درگاه رحمت الهی نزدیکتر و به ذات اقدس او مقرب‌تر خواهد شد در این صورت است که در می‌یابد : «با خدا همه چیز دارد و بی خدا هیچ!»

بنابر این جهت تقرب به خداوند باید در پیشگاهش ، به بندگی خود و نیازمندی مان به او اعتراف کنیم و هیچ گونه استقلال و جدایی از ذات حق را برای خود قائل نباشیم . وقتی انسان با ایمان ، خداوند را سر منشأ همه قدرت‌ها بداند ، مطیع امر پروردگار می‌گردد و این خود عاملی است تا به ذات اقدس پروردگار نزدیک و نزدیک‌تر گردد