تاریخ نگارش : بیست و هشتم مهر 1390
اهمیت تدبر وتفکر
مجید مهری
در این نوشتار، ضمن مقدمهای در باره اهمیت تفکر و تدبر، نخست با ذکر آیاتی از قرآن به فضیلت و جایگاه تفکر در این کتاب آسمانی پرداخته و سپس همین موضوع را در سنت پیامبر (ص) پی گرفته و در ادامه با اشاره به تربیت نبوی، ثمرات تفکر و تدبر را برشمرده است.
کلید واژه : اندیشیدن، تدبر ،سکوت، خرد، دانایی، حکمت ،ایمنی
ناشر : جستاری که پیش رو دارید، بخشی کوتاه از یکی از اصول سی و هشت گانه خلاصه کتاب سه جلدی - سیره نبوی «منطق عملی» اثر استاد دلشاد تهرانی است
در آیینی که نخستین پیامش با فعل امر «بخوان» آغاز شده و عنوان کتاب مقدس و آسمانیاش «قرآن» به مفهوم «خواندنی» است؛ طبیعی است که «تفکر» و «تدبر» نیز ا ز ارج و اعتبار والایی برخوردار باشد.
هیچ آیینی، چه زمینی و چه آسمانی چون اسلام، پیروانش را مصرانه به «خواندن» و «دیدن» و «شنیدن» و «سیر و سفرکاوشگرانه در زمین» فرانخوانده است. چنین است که در این مکتب «تفکر» نه تنها «عبادت» که ساعتی اندیشیدن، از عبادت یک سال بهتر معرفی شده است! پس شگفت نیست که پیر فرزانه انقلاب با روشنبینی عارفانه خویش، در طی طریق حق، «تفکر» را مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت دانسته است.
تفکر و تدبر(1) از اموری است که در سیره نبوی درخششی خاص دارد و تجلی این درخشش بر کسی پوشیده نیست. تفکر کلید روشناییها و مبدأ کسب بصیرت و دام علوم و وسیله کسب معارف و حقایق است(2)؛ و در هیچ نظام فکری و عملی چون اسلام بر تفکر تأکید نشده است. این تأکید و انگیختن مردمان به تفکر چنان است که ساعتی اندیشیدن از یک سال عبادت، بهتر معرفی شده است(3)، زیرا نیروهای باطنی انسان و حیات حقیقی او با تفکر فعال میشود و با گشودن دریچه تفکر، درهای حکمت و راهیابی به حقیقت بر او گشوده میشود. از این رو در اسلام، اندیشیدن، زندگی دل و حیات قلب معرفی شده است(4).
تفکر اساس حیات انسانی است، زیرا انسانیت انسان و ادراک او از عالم و آدم و پروردگار عالمیان و اتصالی که با حق برقرار میکند به نحوه تفکر اوست. با تفکر است که استعدادهای پنهان آدمی از قوه به فعل درمیآید و زمینه حرکت کمالی او فراهم میشود.(5) به بیان امام خمینی: «تفکر مفتاح ابواب معارف و کلیدخزائن کمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت است.»(6)
اندیشیدن نشانه و دلیل و راهنمای خردمند و عاقل است، 7 و هیچ عبادتی همسنگ اندیشیدن در صنع خدای متعال نیست. (8)
تفکر آیینهای است که نیک و بد را مینمایاند؛(9) و ملاک تبیین و تشخیص رشد از غی و هدایت آدمی است (10) تفکر انسان را به راه راست هدایت میکند و به درست کردن کار معاد برمیانگیزد.(11) تفکر بر بینایی انسان میافزاید و پندمایهای برایش فراهم میسازد.(12) تنها علت امتیاز و ملاک برتری انسان بر جمیع موجودات - که خداوند بدان سبب انسان را تمجید میکند و قرآن کریم آدمی را بدان بسیار تشوق میکند - تفکر و تدبر است که موجب راستی و درستی و استواری عمل، (13) و مایه قوام و استقامت در زندگی است.
فضیلت و جایگاه تفکر و تدبر
فضیلت و جایگاه تفکر و تدبر در قرآن کریم
قرآن کریم، کتاب تفکر و تدبر و دعوت به تفکر و تدبر است. خداوند در آیات بسیار به تفکر و تدبر فرمان داده است. قرآن کریم، کتابی است که یا به طور مستقیم دعوت به تفکر کرده است و یا به طور غیرمستقیم مطالب آن به گونهای است که باید در آن
تفکر کرد. قرآن کریم، صلاح و سداد حیات را وابسته به تفکر و درستی آن میداند. این امر به راههای مختلف و روشهای گوناگون یادآوری شده است. از جمله این که انسان متفکر هدایت شده و نور یافته با انسان غیرمتفکر و فرورفته در ظلمات مقایسه شده و برتری مسلم اهل تفکر و علم و نور گوشزد گردیده است، چنان که در آیات زیر مشاهده میشود:
(او من کان میتا فاحییناه له نور یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها.)(14)
آیا کسی که قدس سرهبه دل[ مرده (گمراه) بود پس قدس سرهبه ایمان[ زندهاش کردیم و برای او نوری قدس سرهاز علم و معرفت[ قرار دادیم که بدان در میان مردم راه میرود همانند کسی است که در تاریکیهاست و از آن بیرون شدنی نیست؟
(قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب.)(15)
بگو: آیا آنان که میدانند (خداشناسان) و آنان که نمیدانند (کافران) برابرند؟ تنها خرمندان پند میپذیرند.
مسلم است که دانایی ثمره تفکر است و علم نورانی نتیجه تفکر حقیقی، خداوند در برتری عالمان حقیقی میفرماید:
(یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات.)(16)
خداوند کسانی از شما را که ایمان آوردهاند قدس سرهبه پایهای[ و کسان یرا که دانش داده شدهاند به پایهها بالا برد.
در این باره آیاتی بسیار وجود دارد که نیازی به ذکر همه آنها نیست. به هر حال فرمان قرآن کریم و دعوتش به فکر صحیح و راه علم جای شک دارد. بعلاوه، قرآن کریم راهی را که بدان راهنمایی میکند، راهی فکری معرفی میکند و خدای متعال میفرماید:
(ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم.)(17)
همانا این قرآن به آیینی درستتر و استوارتر راه مینماید.
این درستتر و استوارتر بودن به درستتر و استوارتر بودن راه فکری آن مربوط است؛ و آنان که بدین راه میروند بشارت داده شدگانند.
(فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب.(18»
پس بندگان مرا مژده ده، آنان که سخن را میشنوند و بهترین آن را پیروزی میکنند، اینانند کسانی که خداوند راهشان نموده است، و ایشانند خردمندان(19).
البته در کتاب شریف الهی، این فکر صحیح و درستی که بدان اصرار میشود، معین نشده است و تنها بدانچه مردم به حسب عقلهای فطری و ادراکات مرتکز در جان خود میفهمند واگذاشته شده است؛ و چنان چه قرآن کریم تفحص کامل گردد و در آیاتش دقت شود، ملاحظه میشود که در بیش از سیصد آیه مردم به تفکر و تدبر و تذکر و تعقل دعوت شدهاند، و یا استدلالی را به پیامبراکرم(ص) برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی میآموزد. خداوند در قرآن خود حتی در یک آیه نیز بندگانش را فرمان نداده است که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه پیماند و یا از کسانی کورکورانه پیروی کنند؛ و حتی درباره قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده، علت آورده است، چنان که میفرماید:
(ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکر الله اکبر.(20»
همانا نماز از زشتکاری و ناشایستی بازمیدارد، و هر آینه یادکرد خدا بزرگتر است.
(کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.(21»
بر شما روزه نوشته شد، چنان که بر آنان که پیش از شما بودند نوشته شد، باشد که پرهیزگار شوید.
بنابراین، در قرآن کریم هم صلاح و درستی زندگی وابسته به تفکر صحیح معرفی گردیده و هم مکرر دعوت به تفکر و تدبر شده و هم از پیروی کورکورانه و بدون تفکر پرهیز داده شده است.(22) تفکر و تدبر در قرآن کریم از چنان جایگاهی برخوردار است که خداوند مردمان را به اندیشیدن در کتابش فرا میخواند.
(افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا.(23»
آیا در قرآن نمیاندیشند؟ و اگر از نزد غیرخدا میبود در آن ناسازگاری و ناهمگونی بسیار مییافتند.
(کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب.(24»
قدس سرهاین قرآن[ کتابی است فرخنده و با برکت که آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند، و تا خردمندان پند گیرند.
آیات خدا، چه آیات کتاب تدوینی و چه آیات کتاب تکوینی، برای اندیشیدن است.
فضیلت و جایگاه تفکر و تدبر در سنت
رسول خدا(ص) که اخلاقش قرآن بود، تجلی تمام عیار آیات الهی بود و سیره و منطق عملی آن حضرت بر تفکر و تدبر استوار بود.
«کان رسول الله(ص) متواصل الاحزان، دائم الفکرة، قدس سرهو[ لا یتکلم فی غیرحاجة، طویل السکوت قدس سرهالسکت[.(25)»
رسول خدا(ص) پیوسته اندوهگین بود و همواره تفکر میکرد، و جز به نیاز سخن نمیگفت و بسیار سکوت میکرد.
پیامبر اکرم(ص) همواره در تفکر به سر میبرد و هیچ کاری را بدون تفکر و تدبر انجام نمیداد؛ و در همه امور تأمل و اندیشه میکرد، و طبیعی است که کم سخن گوید و بیشتر بیندیشد. انسان متفکر وقت را درمییابد و سخن کوتاه میسازد و زبان به پرگویی نمیآلاید. رسول خدا(ص) هرگز زبان خود به سخن بیفایده نیالود. در خبر حضرت حسین(ع) از امیرموءمنان علی(ع) آمده است:
«کان رسولالله(ص) یخزن لسانه الا فیما قدس سرهعما[ یعنیه قدس سرهیعنیهم[.(26)»
رسول خدا(ص) زبان خود را از سخنان بیفایده باز میداشت.
«قد ترک نفسه من ثلاث: المراء و الاکثار، و ما لا یعنیه... و لا یتکلم الا فیما رجا قدس سرهیرجو[ ثوابه.(27)»
خود را از درگیری در سخن و پرحرفی و سخنان بیفایده دور میداشت و سخن نمیگفت مگر در جایی که امید ثواب در آن داشت.
پیامبر گرامی اسلام خود در این باره میفرمود:
«نحن معاشر الانبیاء فینا بکاء.(28)»
ما گروه پیامبران قدس سرهسیرهمان چنین است که[ کم سخن میگوییم و جز در جای خود سخن نمیگوییم.
رسول خدا(ص) تربیتشدگان خود را نیز این گونه میخواست، چنان که از آن حضرت روایت شده است که فرمود:«من حسن اسلام المرء ترکه الکلام فیما لایعنیه.» (29)
از نیکویی اسلام شخص، ترک سخن بیفایده است.
انسانی که به تفکر صحیح راه یافته است و حقیقت تفکر را میشناسد، سخن بیفایده نمیگوید و پیامبر اکرم(ص) در این امر برترین نمونه است. البته، لازمه تفکر سکوت است، چنان که در حدیث موسی بن جعفر(ع) به «هشام بن حکم» آمده است: «ان لکل شیء دلیلا و دلیل العقل التفکر، و دلیل التفکر الصمت.» (03)
هر چیزی نشانه و راهبری دارد که نشانه و راهبر عقل، تفکر و نشانه و راهبر تفکر، سکوت است.
اساساً تفکر با سکوت تمام و تکمیل میشود؛(31) و پیامبر سکوتهای طولانی داشت. حضرت حسین(ع) گوید از پدرم امیرمومنان (ع) درباره سکوت رسول خدا (ص) پرسش کردم، فرمود:
«کان سکوت رسول الله(ص) علی اربع: علی الحلم و الحذر و التقدیر و التفکر؛ فاما تقدیره ففی تسویة النظر و الاستماع بین الناس، و اما تفکره ففیما یبقی و یفنی، و جمع له الحلم و الصبر، فکان لایغضبه شیء و لایستنفره، و جمع له الحذر فی
اربع: اخذه بالحسن لیقتدی به، و ترکه القبیح لینتهی عنه و اجتهاده فیما اصلح امته، و القیام فیما جمع لهم خیرالدنیا و الاخرة.»(32)
سکوت رسول خدا (ص) بر چهار چیز بود: بردباری، دوراندیشی، اندازه نگاهداری و تفکر. سکوتش در اندازه نگاهداری از آن رو بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه به یک نحو گوش دهد؛ اما سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهای باقی و فانی فکر میکرد؛ و بردباری و شکیبایی برای او با هم جمع شده بود، به همین سبب هیچ چیز او را به خشم نمیآورد و برنمیانگیخت؛ و دوراندیشی برای او در چهار چیز فراهم آمده بود: به کارهای نیک چنگ میزد تا دیگران به او اقتدا کنند، از کارهای زشت دوری میکرد تا مردم از آن بپرهیزند، در انتخاب رای صحیح برای اصلاح کارهای امت جدیت و تلاش میکرد و به آن چه خیر دنیا و آخرت در آن بود، قیام میکرد.
آن نمونه تمام و کمال چنین بود، سکوتش پربار و ثمره تفکرش هدایت و اصلاح بود. نه تنها خود این گونه بود، بلکه مردم را نیز دعوت به تفکر و توصیه به تدبر میکرد. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: مردی نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای رسول خدا (ص)، مرا نصیحت کن و به من اندرزی ده! حضرت فرمود: اگر نصیحت کنم، عمل میکنی؟ مرد گفت: آری، ای رسول خدا. دوباره پیامبر فرمود: اگر نصیحت کنم، عمل میکنی؟ مرد پاسخ داد: آری؛ و باز پیامبر سخن خویش را تکرار کرد و مرد نیز پاسخ مثبت داد. بدین ترتیب، حضرت سه بار سخن خود را تکرار کرد و مرد نیز اعلام آمادگی کرد. چرا؟ گویا پیامبر میخواست در آن مرد دقت و توجه کافی درباره آن چه میخواست بگوید ایجاد کند و به وی بفهماند که آن چه میخواهد بگوید بسیار مهم است و نصیحتی باارزش است. پس پیامبر در ادامه فرمود:
«فانی اوصیک اذا انت هممت بامر فتدبر عاقبته، فان یک رشدا فامضه و ان یک غیا فانته عنه.» (33)
من تو را سفارش و نصیحت میکنم به این که هر زمان تصمیم گرفتی کاری انجام دهی، در عاقبت آن کار بیندیشی، پس اگر عاقبت آن رشد بود قدس سرهو کاری درست و صحیح بود[ انجامش دهی و اگر عاقبت آن گمراهی و تباهی بود، از آن دست بکشی و رهایش کنی.
این برترین نصیحتهاست و از این مسیر است که انسان به تبیین رشد ازغی (34) دست مییابد و به انتخاب صحیح رهنمون میگردد.
تربیت نبوی
آنان که تربیت الهی یافتند و شان مومن را دریافتند پیوسته در تفکر بودهاند، چنان که از علی (ع) وارد شده است:
«المومن مغمور بفکرته.» (35)
مومن فرو رفته در اندیشه است.
تربیت شدگان مدرسه پیامبر چنین بودند، زندگیشان آمیخته به تفکر، بلکه تفکر بود. نقل شده است که مردی از اهل بصره از همسر ابوذر، درباره عبادت آن شاگرد راستین و تمام عیار مدرسه پیامبر پرسش کرد و پاسخ شنید که ابوذر روزها در گوشهای از خانه به تفکر میپرداخت (36). در این باره ازامام صادق (ع)، روایت شده است، که فرمود:
«کان اکثر عبادة ابی ذر- رحمةالله علیه- قدس سرهخصلتین:[ التفکر و الاعتبار.» (37)
بیشترین عبادت ابوذر که رحمت خدا بر او باد، تفکر و کسب عبرت بود.
تفکری که راه هدایت و رشد را بر آدمی میگشاید و زندگی آن جهانی او را اصلاح میکند، برترین عبادتهاست. از امیر مومنان(ع) نقل شده است که فرمود:
«فکرک یهدیک الی الرشاد، و یحدوک علی اصلاح المعاد.» (38)
اندیشیدنت تو را به راه راست هدایت میکند و به درست کردن کار معاد برمیانگیزد. تربیت نبوی به چنین تفکری فرا میخواند و این تفکر راهگشا و هدایتگر و رساننده به حق است که مهمترین عبادتها شمرده میشود بلکه هیچ عبادتی همسنگ آن نیست. در وصایای رسول خدا(ص) به علی (ع) آمده است:
«یا علی!... و لاعبادة مثل التفکر.» (39)
ای علی! عبادتی چون تفکر نیست.
ثمرات تفکر و تدبر
ثمرات تفکر و تدبر بسیار است و به طور کلی ثمره فکر علم و احوال و اعمال است، اما محصول ویژه فکر، همان علم است. اگر علم در قلب حاصل بشود، حال قلب تغییر میکند و حال قلب که تغییر کند، اعمال اعضا و جوارح تغییر مییابد، زیرا عمل تابع حال قلب است، حال هم تابع علم است، علم نیز تابع فکر است. پس فکر مبدا و کلید تمام نیکیهاست، زیرا بدون فکر معرفت و علمی در قلب حاصل نمیگردد، پس حال دگرگون نمیشود و در نتیجه اعمال متحول نمیگردد و هیچ چیز حاصل نمیشود. (40)
قرآن کریم، همگان را به تفکر صحیح میخواند تا از ثمرات آن بهرهمند شوند و سیره پیامبر اکرم (ص) و اوصیای آن حضرت پیوسته در تفکر بودن را میآموزد. این گونه است که آدمی به نورانیت و حکمت و هدایت دست مییابد و به درستی عمل وپایگاه مجلات تخصصی نور
نهایت همت خویش و حسن عاقبت میرسد.
«التفکر نور.» (41)
اندیشیدن نور است.
«الفکر یفید الحکمة.» (42)
اندیشه قدس سرهدر آفرینش خداوند[ مفید حکمت است.
«الفکر یهدی الی الرشاد.»(43)
اندیشه به راه راست هدایت میکند.
«الصواب من فروع الرویة.»(44)
درستی از شاخههای تفکر است.
من اسهر عین فکرته بلغ کنه همته.» (45)
هر که چشم اندیشهاش را بیدار کند به نهایت همت خویش دست یابد.
«من کثرت فکرته حسنت عاقبته.» (46)
هر که اندیشهاش بسیار باشد پایان کارش نیکوست.
همچنین آن چه آدمی را در این مسیر از لغزشها ایمن میدارد و از گرفتاریها میرهاند تدبر در امور و عاقبتاندیشی است.
«الفکر فی الامر قبل ملابسته یومن الزلل.» (47)
اندیشیدن در هر کار پیش از ورود در آن از لغزش ایمن میسازد.
«التدبیر قبل الفعل یومن من العثار.» (48)
پیش از هر کار اندیشیدن در عاقبت آن از لغزش ایمن میسازد.
«من فکر فی العواقب امن المعاطب.» (49)
هر که در پایان کارها بیندیشد از تباهیها برکنار ماند.
«الفکر فی العواقب یومن من مکروه النوائب.» (50) اندیشیدن در پایان کارها از گرفتاریها ایمن میسازد.
«الفکر یوجب الاعتبار و یومن العثار و یثمر الاستظهار.» (51)
اندیشیدن موجب پذیرش پند و ایمن شدن از لغزش است و ثمرهاش پشتیبان یافتن است.
بدین ترتیب، سیره پیامبر اکرم (ص) بر تفکر و تدبر در همه امور استوار است و مدرسه تربیتی پیامبر همگان را به تفکر و تدبر میخواند.
1-«تدبر» نظر و دقت در عواقب امور است و از فروع تفکر است. نک: التعریفات، ص 81.
2- احیاءالعلوم، ج 4، ص 388.
3- مصباح الشریعة، ص 114.
4- الکافی، ج 1، ص 28.
5- الحیاة، صص 184 و 185.
6- چهل حدیث، صص 164- 165.
7- تحف العقول، ص 288
8- امالی الطوسی، ج 1، ص 145.
9- غرر الحکم، ج 2، ص 58.
10- شرح غررالحکم، ج 2، ص 14.
11- غرر الحکم، ج 2، ص 58.
12- همان، ج 1، ص 318.
13- شرح غرر الحکم، ج 2، ص 418.
14- قرآن، انعام/ 122.
15- قرآن، زمر/ 9.
16- قرآن، مجادله/11.
17- قرآن، اسراء/ 9.
81- قرآن، سوره زمر، آیات 17و 18.
91- امام صادق(ع) «اولوا الالباب» (خردمندان) را اهل تفکر معرفی کرده است: «ان اولی الالباب الذین عملوا بالفکرة.» کفایةالاثر، ص 253.
02- قرآن، سوره عنکبوت، آیه 45.
12- قرآن، سوره بقره، آیه 183.
22- ر.ک: تفسیر المیزان، ج 5، صص 254-255.
32- قرآن، نسا، 82.
42- قرآن، ص 29.
52- الطبقات الکبری، ج 1، ص 422؛ الموفقیات، ص 355؛ الشمائل النبویة، ص 100.
62- انساب الاشراف، ج 1، ص 388؛ اخلاق النبی و آدابه، ص 24؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 318.
72- الطبقات الکبری، ج 1، ص 424؛ الموفقیات، صص 358-359؛ الشمائل النبویة، صص 85-86.
82- النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص 148.
پی نوشت:
29- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 95.
30- الکافی، ج 1، ص 16.
31- مرآةالعقول، ج1، ص 56.
32-الطبقات الکبری، ج1، ص 425؛ الموفقیات، ص 359؛ انساب الاشراف، ج1، ص 389.
33- قربالاسناد، ص 34؛الکافی،ج8، ص 149؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، صص 410-411.
34- نک: قرآن، بقره/256.
35- نهجالبلاغه، حکمت 333.
36- احیاءالعلوم، ج 4، ص389.
37- الخصال، ج 1، ص 42.
38- غررالحکم، ج 2، ص 58.
39- من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 372.
40- احیاءالعلوم، ج 4، ص 391.
41- العقد الفرید، ج2، ص38.
42- غررالحکم، ج 1، ص44.
43- همان، ص 35.
44- همان، ص 57.
45- همان، ج 2، ص 23.
46- همان، ص 169.
47- همان، ج 1، ص96.
48-همان، ص 73.
49- همان، ج 2، ص 198.
50- همان، ج 1، ص 78.
51- همان، ص 115.